روزنامه کیهان **
عملیات شکار نهنگ یک گام به عقب دو گام به پیش/ محمد صرفی
15 روز از روی کار آمدن دولت بایدن در آمریکا میگذرد. بایدن از ماهها پیش از برگزاری انتخابات گفته بود یکی از برنامههای دولت وی بازگشت به برجام خواهد بود. البته او در اغلب مواضع خود تأکید کرده بود این بازگشت با هدف گسترش و استحکام برجام خواهد بود. بایدن منظور خود از این مسئله را نیز روشن کرده و تأکید کرده بود مدت زمان برجام باید به شکلی بلندمدت و حتی نامحدود تمدید شده و دامنه آن به توان موشکی و نفوذ منطقهای ایران نیز کشیده شود.
عدهای در کشور آگاهانه اقدام به تحریف مواضع بایدن کرده و تلاش کردند اینگونه وانمود سازند که اگر بایدن در انتخابات پیروز شود بلافاصله به برجام بازگشته و تحریمها لغو خواهد شد. مواضع دو هفته اخیر مسئولان سیاست خارجی آمریکا نشان میدهد همانطور که قابل پیشبینی و مشخص بود، خیال بازگشت آمریکا به برجام و رفع تحریمها، سرابی بیش نبوده و ماجرا پیچیدهتر از آن است که عدهای گمان کرده و تصور میکردند. درک این پیچیدگی و فهم نگاه و برنامه دولت بایدن مسئلهای مهم و اساسی است که نیازمند نگاهی همهجانبه و عمیق است.
اولین نکته در اینباره آن است که علیرغم همه تفاوتها و اختلافات بایدن و ترامپ در مسائل گوناگون، این دو بهعنوان نمایندگان حزب دموکرات و جمهوریخواه، درباره ایران اختلاف راهبردی ندارند. بایدن اگرچه منتقد سیاست خارجی ترامپ است اما در مورد خاص پرونده ایران، اقدامات ترامپ را بهعنوان یک میراث قابل بهرهبرداری برای خود میبیند. تنها ابزار واقعی و قابل استفاده آمریکا در جعبه دیپلماسی خود علیه ایران، تحریم بوده است. ترامپ این ابزار را به شکل صددرصدی به کار گرفت. تصور اینکه بایدن این ابزار را کنار میگذارد، تصوری کاملاًً غیرواقعی و خیالی است.
نکته جالب توجه و مهم آن است که حتی اهداف ترامپ و بایدن نیز تفاوتی ندارند. ترامپ هم درباره برجام سه هدف روشن و اعلام شده داشت؛ برداشتن بند غروب، محدود کردن قدرت موشکی ایران و مهار نفوذ منطقهای. همان چیزهایی که بایدن گفته بهدنبال آن است. به اذعان تحلیلگران آمریکایی و شخص بایدن و دولتمردانش، سیاست «فشار حداکثری» ترامپ کارآمد نبوده و به اهداف تعیینشده نرسیده است. حال بایدن میخواهد به همانجایی برسد که مستاجر پیشین کاخ سفید میخواست. او بهدنبال تغییراتی در نحوه رسیدن به این اهداف است.
مذاکره اسم رمز و ابزار کلیدی آمریکا برای رسیدن به اهداف خود است. ترامپ از هر روشی برای گشودن دریچه مذاکره استفاده کرد و بارها با اطمینان گفت ایرانیها با من تماس خواهند گرفت و خواستار توافق خواهند شد. او در حالی کاخ سفید را ترک کرد که در آرزوی تماس از سوی تهران ماند. بایدن و تیمش به خوبی میدانند بدون گشودن راهی برای مذاکره - چه بهصورت آشکار و یا پنهان- رسیدن به اهدافشان غیرممکن است. در عین حال آنها به خوبی میدانند که مواضع ایران چیست و حاضر نیست به زیادهخواهیهای آنها تن دهد.
ایران برای آمریکاییها به مثابه نهنگی است که قصد بلعیدن آن را دارند. یک نهنگ را نمیتوان بهصورت یکجا و در یک مرحله بلعید. کاری که ترامپ در پی آن بود و شکست خورد. پس باید آن را قطعهقطعه کرد و برای این کار ابتدا باید با آن تماس برقرار کرد. این تماس باید ظریف و هوشمندانه باشد. آمریکاییها یکبار و طی مذاکرات منجر به توافق هستهای سال 2015 این استراتژی را اجرا کردند و البته نتوانستند آن را کامل کنند. تیم دیپلماسی بایدن که در زمینه تحریم ایران و مذاکرات برجام نقش اساسی داشتند، سعی دارند با درس گرفتن از تلاش شکستخورده پیشین اینبار عملیات شکار نهنگ را به پایان برسانند.
درباره مختصات این عملیات و چگونگی مقابله ما با آن میتوان گفت؛
1- آمریکا بدون اطمینان از آنکه بازگشت به برجام راه را برای مذاکرات بعدی و گسترش توافق باز میکند، به برجام بازنخواهد گشت.
2- اصلیترین و فوریترین هدف آنها اجرای کامل برجام از سوی ایران است. آمریکاییها در پی آن هستند که در ابتدای امر گامهای ایران در کاهش تعهدات خود را متوقف کرده و به عقب بازگردانند.
3- دولت بایدن برای آنکه خود را در داخل و همینطور در قبال رژیم اسرائیل و متحدان منطقهای خود، مصمم و قاطع نشان دهد، دست به تهدیدات کلامی و اقدامات ایذایی و نمایشی خواهد زد. تهدیداتی شبیه آنچه اوباما بارها تکرار میکرد و از روی میز بودن گزینه نظامی میگفت تا اقداماتی شبیه اعزام بمبافکن و ناو و زیردریایی و غیره.
آنچه آمریکا را به برجام رساند و کمتر به آن دقت شده و در مورد آن حرف زده میشود توافق موقت است. توافقی که آذرماه سال 92 بسته شد و 6 ماهه و قابل تمدید بود. این توافق، اصلیترین حلقه برنامه هستهای ایران یعنی غنیسازی 20 درصد را مهار و راه را برای گسترش توافق و مهار بیشتر باز کرد. بهنظر میرسد اینبار نیز آمریکاییها بهدنبال چنین الگویی هستند. یک توافق موقت و اولیه و پس از آن گسترش دامنه آن به سمت اهداف مدنظر یعنی مسئله موشکی و منطقهای.
از منظر آمریکاییها ابتدا باید یک گام به عقب برداشت و سپس دو گام به جلو. گام اولیه که به عقب برداشته میشود در قالب یک توافق موقت باید باشد. توافق اولیه و موقت در دوره جدید چیزی کمتر از مفاد برجام خواهد بود. ایران اصلیترین گامهای خود - مانند غنیسازی
20 درصد- را متوقف کرده و در قبال آن امتیازاتی اندک - مانند اعطای وام 5 میلیارد دلاری صندوق بینالمللی پول یا آزادسازی همین مقدار از داراییهای بلوکهشده ایران در کشور ثالث مثل کره جنوبی- دریافت میکند. این امتیاز باید موردی و قطرهچکانی بوده و بهگونهای نباشد که ایران خود را از مذاکره و گسترش توافق بینیاز احساس کند. پس از این مرحله باید دو گام به پیش برداشت و نواقص برجام را برطرف کرد.
آمریکا در دوره بین توافق موقت و توافق بزرگتر، سعی خواهد کرد ائتلاف میان رژیم جعلی اسرائیل و برخی کشورهای منطقه را از فاز سیاسی وارد فاز نظامی و امنیتی کرده و فشار منطقهای و میدانی بر ایران را بیشتر کند. این نکته نیز گفتنی است که برخی اقدامات ظاهراً مثبت با هدف نشان دادن حسن نیت از سوی آمریکا برای کشاندن ایران به توافق موقت دور از ذهن نیست. برداشتن تحریم اشخاصی مانند رهبر انقلاب و آقای ظریف و برخی اقدامات نمایشی در تسهیل دسترسی ایران به غذا و دارو از جمله این اقدامات محتمل است.
مهمترین و حیاتیترین مسئله در برابر راهبرد دولت بایدن، همصدایی و اتحاد داخلی است. پیوند زدن مسئله تحریم و برجام
با انتخابات 1400 سم مهلکی است که منافع ملی را قربانی منافع جناحی و حتی شخصی میسازد. آمریکاییها باید بدانند فارغ از اینکه کدام دولت در ایران روی کار میآید با یک مجموعه متحد و یک سیاست واحد روبهرو هستند.
چند ماه پیش توماس فریدمن تحلیلگر مشهور آمریکایی، در کنفرانس سالانه سیاستگذاران اندیشکده شورای ملی روابط اعراب و آمریکا اظهارات مهم و قابل تأملی را بیان کرد؛ «چه شما با اقدام ترامپ در خروج از توافقنامه هستهای(برجام) موافق باشید یا نباشید، وی اهرمی را برای یک مذاکرهکنندهِ ماهر فراهم کرده است.
رژیمهایی مثل رژیم ایران از بالا دچار گسست و شکست میشوند، این رژیمها از پایین دچار گسست و شکست نمیشوند. چنین رژیمهایی مثل اتحاد جماهیر شوروی(سابق) هستند. نحوه فروپاشی این رژیمها از بالا است و اینگونه است که یک شکاف واقعی ایجاد میشود. اگر ترامپ و پمپئو تحریمها (ضد ایران) را برمیداشتند و به همراه شرکای اروپاییشان به سراغ ایرانیها میرفتند و میگفتند «ما فقط میخواهیم 10 سال دیگر به مدت توافقنامه هستهای بیفزاییم یا میخواهیم 15 سال به مدت توافقنامه هستهای بیفزاییم، ما میخواهیم که آزمایشهای موشکی شما به شعاع خاورمیانه شود محدود شود».
اگر فقط همین دو چیز را به ایرانیها میگفتند آنها (ایرانیها) در بالاترین سطوحِ رژیم با یکدیگر درگیر میشدند. نیمی از آنها میگفتند که ما باید از این پیشنهاد استفاده کنیم چون ما برای همیشه تحریم بودیم، نیمی دیگر نیز میگفتند خیر!
شما باید در بالاترین سطوح رژیم، جنگ و درگیری راه بیندازید. نباید به اصطلاح «شُل و وِل» بود، باید پیشنهادی روی میز گذاشت که برای بخشی از حاکمیت (ایران) وسوسهانگیز باشد!»
فریدمن درست میگوید. ایجاد اختلاف و تزلزل در حریف، پیروزی را تضمین میکند. شکار نهنگی که مغز و دیگر اندام آن با یکدیگر هماهنگ نیستند کار سختی نیست.
*********************************
روزنامه وطن امروز **
نگاهی به فیلم «خط فرضی» ساخته فرنوش صمدی
خط دروغ!/محسن جندقی
«خط فرضی (Imaginary Line) یا قانون 180 درجه، خطی راهنما و فرضی است در مباحث فیلمبرداری و تدوین فیلم که بر اساس آن باید روابط چپ و راست ۲ شخصیت در یک صحنه حفظ شود تا بیننده از نظر بصری و در فهم درست موقعیت و حرکت، دچار اشتباه نشود. اگر این خط را رعایت نکنید، ناگهان در تدوین میبینید جهت حرکتها عوض میشود و بازیگران به جای اینکه به طرف همدیگر بیایند، از هم دور میشوند».
تعریف علمی «خط فرضی» نشان میدهد نویسنده یا پیشنهاددهنده نام فیلم تاکید داشته مخاطبان با فیلمی فرمیک مواجه خواهند بود و فرم حتی میتواند جورکش محتوا شود اما تماشاگر بعد از دیدن این فیلم، نمرهای عمیقا متوسط به نویسنده و کارگردان میدهد.
چیزی که تماشاگر را ترغیب میکند خط فرضی را ببیند، ترکیب بازیگران و جوایز بینالمللی فیلم است. فرنوش صمدی، نویسنده و کارگردان فیلم، جایزه بهترین فیلم بخش ویژه فیلمهای اول و دوم کارگردان و همچنین جایزه بهترین میتینگپوینت جشنواره بینالمللی فیلم وایادولید اسپانیا را چند ماه پیش به دست آورد.
در خط فرضی سحر دولتشاهی، پژمان جمشیدی، حسن پورشیرازی، آزیتا حاجیان و... به ایفای نقش میپردازند و همین ترکیب بازیگران همه چیز را برای ساخت یک فرم خوب مهیا میکند اما فرنوش صمدی 37 ساله نمیتواند فرم را بر محتوای کمرمق غالب کند.
تهیهکننده فیلم علی مصفا و مشاور کارگردان مانی حقیقی است و شاید خوانندگان این متن تعجب کنند که چگونه میتوان با این همه ظرفیت فیلمی متوسط ساخت.
پژمان جمشیدی در این فیلم برخلاف اکثر آثار سینمایی خود نقشی کمیک ندارد و اتفاقا نقشی شدیدا جدی و سرد دارد. شغل او ایجاب میکند ماموریتهای گاه و بیگاه برود اما نقش وی اصلا از حد یک کاراکتر فراتر نمیرود و تبدیل به شخصیت نمیشود. مشخص نمیشود چرا روابط وی و سحر دولتشاهی در فیلم سرد است و چرا باید وی همسر خود را «شما» خطاب کند.
در این فیلم سحر دولتشاهی مثل همیشه از پس نقش خود برمیآید و به علت ضعف محتوایی فیلمنامه، در نیمه دوم فیلم انرژی زیادی به خرج میدهد. خط فرضی مانند بسیاری از فیلمهای عمیقا متوسط ۲ نیمه متفاوت دارد؛ نیمه اول فیلم با سرعت نسبی مواجه است و آن اتفاق اصلی رخ میدهد. دروغ نقش پررنگی در شکلگیری حادثه تلخ دارد اما...
فیلم در نیمه دوم خود بشدت افت میکند و سکانسهای سکوت سحر دولتشاهی توی ذوق میزند. دم دستترین کاری که نویسنده مستاصل میکند این است که شخصیت اصلی فیلم سکوت و به افق نگاه کند و بارها و بارها چنین سکانسی تکرار میشود. حتی در صحنه دادگاه هم این سکوت و خیرهشدنها را میبینیم و کارگران برای فرار از انتقادهای احتمالی، پایان محیرالعقولی برای فیلم در نظر میگیرد تا فروپاشی درونی و شوک روحی شخصیت اول فیلم را علت آن نگاهها و سکوتهای تهوعآور معرفی کند. پایان فیلم هم که میتوانست یک پایان طلایی باشد با ادامه همان سکانسهای کشدار و حوصلهسربر خوب از آب در نمیآید.
همه اینها به این معنی نیست که «خط فرضی» فیلم بدی است، بلکه شما عمیقا با فیلمی متوسط مواجه هستید که بازیگران و کارگردان سعی خود را کردهاند و نویسنده نیز نیمی از راه را میرود اما این فیلم در حد پرده سینما نیست، بلکه میتواند فیلمی موفق در شبکه خانگی باشد.
*********************************
روزنامه خراسان**
آن روی سکه تحولات میانمار/سجاد علیزاده
زمانی که هانتر مارستون نقدی را درباره کتاب «زیر سایه پکن» اثر مورای هیبرت که درباره خیزش روز افزون چین در شرق آسیا نگاشته شده، در سایت شورای روابط خارجی آمریکا منتشر کرد، شاید گمان نمی کرد که روزی این چنین جمهوری خلق چین، اولین گمانه رسانه ها به عنوان عامل اصلی خارجی یک کودتای نظامی باشد. اصلی ترین اخبار سیاسی شرق آسیا حول خبر وقوع کودتا در میانمار توسط ارتش و بازداشت آنگ سان سوچی و وین مینت میچرخد. واقعه ای که از همان ساعات ابتدایی، محلی جدید به منظور تداوم رویکرد تقابلی جنگ سرد آمریکا و چین در نظر گرفته شد. در خصوص تحولات میانمار حرفهای زیادی برای گفتن و نوشتن وجود دارد که در این نوشتار صرفا به چند نکته اشاره می شود:
در عین حال چرایی جنایت های تلخ و خونین علیه اقلیت مسلمان در میانمار خود بحث مفصلی میطلبد اما نکتهای که عمدتا مورد غفلت قرار می گیرد، آن است که این اقدامات در طول این سالها تنها علیه روهینگیاها در ایالت راخین نبوده است، بلکه در سایر ایالتها و حتی در همین راخین هم سالهاست که بین گروههای قومی مسلح از جمله ارتش اراکان، متشکل از بوداییان، خواهان خودمختاری راخین و ارتش میانمار تحت عنوان تاتماندو درگیری مسلحانه وجود داشته که در پی آن دهها هزار نفر جدای از مسلمانان روهینگیا از سایر قومیتها، از جمله بوداییان، هندوها و... نیز آواره شدهاند.
4 . هر کشوری بر اساس مولفه های امنیت ملی خود، به تناسب قدرت ملی مراقبتی جدی در حوزه محیط امنیتی خود دارد که عمدتا شامل همسایگان اطراف است. چین هم از این قاعده مستثنا نیست. برای سال های سال، رقابتی جدی میان جمهوری خلق چین و ایالات متحده آمریکا برای بسط نفوذ در میانمار به عنوان یکی از همسایگان حائز اهمیت نزد پکن در جریان است. وجود خط لوله انتقال انرژی از استان یونان چین به خلیج بنگال که از میانه میانمار عبور می کند نیز بر اهمیت این کشور افزوده است.
5 . به طور سنتی چین بر نظامیان و ارتش میانمار نفوذ قابل توجهی دارد. اما فعلا برای قضاوت درباره این که آیا پکن پشت ماجرای کودتا حضور داشته یا خیر زود است. این حادثه بیشتر برایند تحولات سیاسی داخلی این کشور، به ویژه احساس ناکامی شدید نظامیان و احزاب وابسته به آنها در انتخابات ۸ نوامبر و نگرانی از آینده سیاسی نامعلوم خودش بوده است تا آن که بخواهیم دخالت عنصر خارجی را در آن پررنگ کنیم. هر چند که تاثیرگذاری پکن در این ماجرا قابل کتمان نبوده و نیست. محور شرقی در منطقه پاسیفیک از مهم ترین برنده های تحولات این روزهای میانمار است؛ این پیروزی دیری نخواهد پایید مگر آن که بتواند حمایت مردمی را نیز به همراه داشته باشد.
*********************************
روزنامه ایران **
گامی بلند در جهت نظام تأمین اجتماعی فراگیر/محمد شریعتمداری
وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی
تــوســــعه متـــــــوازن وعدالتبنیان و توجه ویژه به مسائل رفاهی و خدمات اجتماعی اقشار مختلف مردم بویژه اقشار آسیبپذیر و در معرض آسیب، از وعدههای مهم دکتر حسن روحانی، رئیس محترم جمهوری در دوران انتخابات ریاستجمهوری بود که در هر دو دوره یازدهم و دوازدهم، گامهای مهمی در این زمینه برداشته شد.
در دولت یازدهم با اجرای طرح تحول نظام سلامت، ضمن بهبود قابلتوجه دسترسی عادلانه مردم به خدمات درمانی بویژه در مناطق کمتر برخوردار، سهم مشارکت مالی مردم در هزینههای درمان که پیش از این دولت تا بیش از 50 درصد رسیده بود، کاهش چشمگیری یافت. علاوه بر این در دولت یازدهم فراگیری بیمه پایه درمان بهعنوان یکی از اولویتهای اصلی دولت مورد توجه قرار گرفت و این امکان برای آحاد مردم فراهم شد که تحت پوشش بیمه درمان پایه قرار گیرند و با اجرای آزمون وسع و مشارکت مالی دولت در پرداخت حق بیمه اقشاری که قادر به تأمین و پرداخت حق بیمه درمان پایه نبودند، ضریب پوشش بیمه پایه درمان در کل کشور تا بیش از 90 درصد افزایش یافت.
در دولت دوازدهم نیز دولت و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در استمرار طرحهای معطوف به هدف ارتقای رفاه اجتماعی، توسعه پوشش بیمه اجتماعی و بازنشستگی را هدفگذاری کردهاند که گامهای مؤثری در این زمینه در قالب فراهم شدن امکان پوشش بیمهای شاغلان برخی مشاغل نوپدید مانند استارتاپها و فری لنسرها توسط سازمان تأمین اجتماعی، توسعه خدمات غیرحضوری بیمه اجتماعی، اجرای طرحهای متناسبسازی مستمریها در صندوقهای بازنشستگی و... تاکنون برداشته شده است. در پی تأکید رهبر معظم انقلاب در دیدار چهارم آذر 1399 اعضای شورای عالی هماهنگی اقتصادی که با اشاره به تحت فشار بودن اقتصاد خانوادهها بهعلت رکود تورمی چند سال اخیر و به وجود آمدن دشواریهای جدی معیشتی برای گروههای زیادی از مردم، «ایجاد نظام متمرکز تأمیناجتماعی برای آحاد مردم» را از جمله پیشنهادهای کارشناسان برای کاهش مشکلات مردم برشمردند، همانطور که همان زمان در نامهای به رهبر معظم انقلاب قول دادیم، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، بلافاصله ضمن بهرهگیری از کارشناسان و دستگاههای اجرایی مرتبط و با استفاده از ظرفیت قانون ارزشمند ساختار نظام جامع رفاه و تأمیناجتماعی، بررسیهای کارشناسی مربوط به تدوین لایحه «نظام متمرکز تأمیناجتماعی» را آغاز کرد. خرسندم که به اطلاع برسانم با ارائه گزارشی از تلاشها و اقدامات این وزارتخانه برای تدوین لایحه «نظام متمرکز تأمیناجتماعی» در جلسه اخیر ستاد هماهنگی اقتصادی دولت و حسب تأکید ریاست محترم جمهوری، مقرر شد که برای توسعه پوشش بیمه اجتماعی و بازنشستگی، علاوه بر فراهم شدن امکان پوشش بیمه پایه بازنشستگی برای تمام اقشاری که امکان مشارکت و پرداخت حق بیمه دارند و مشارکت دولت در تأمین و پرداخت حق بیمه اقشاری که قادر به تأمین تمام یا بخشی از حق بیمه نیستند، تمام موانع و قیود مربوط به اشتغال و کسب و کار در حوزه بیمه بازنشستگی مانند الزام به داشتن کارفرما، الزام به داشتن جواز کسب و... حذف و لایحه «نظام متمرکز تأمیناجتماعی» برای سیر مراحل تصویب، در اسرع وقت به هیأت دولت ارائه شود.
ما در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی درآستانه چهل و سومین بهار آزادی، با در اختیار داشتن زیرساختهای لازم ازجمله پایگاه اطلاعات رفاه ایرانیان، پنجره واحد خدمات و ابزار کارآمدی چون آزمون وسع و... آمادگی داریم که براساس اطلاعات ثبتی، بسترهای لازم برای فراگیری پوشش بیمه بازنشستگی در کل کشور و پوشش بالغ بر 7 میلیون و 200 هزار خانوار/ فرد فاقد هرگونه پوشش بیمه اجتماعی را فراهم آوریم و از این طریق گام بلندی در تحقق آرمان عدالت اجتماعی بهعنوان یکی از مهمترین آرمانهای انقلاب شکوهمند اسلامی برداریم.
*********************************
روزنامه شرق **
دوگانه خطرناک انزوا یا انطباق/حمزه نوذری*
اندیشه و سیاست قطع ارتباط با کشورهای قدرتمند سابقه طولانی در ایران دارد که در دورههای مختلف به شکلهای متفاوتی مورد توجه قرار گرفته است؛ اما در اواسط دهه 1380 و بحث انرژی هستهای و تحریمهای شدید متعاقب آن، مسئله قطع ارتباط با جدیت بیشتری دنبال شد. قطع ارتباط یعنی نوعی استراتژی و اندیشه که معتقد است نظام جهانی عادلانه و شایسته ما نیست و و قطع ارتباط اجتماعی، فرهنگی، علمی و چه بسا اقتصادی لازمه توانمندی و اقتدار است. براساس این اندیشه و سیاست، تقسیم کار و نظام جهانی ضرورت انطباق مدام و همسازی ناعادلانه را بر کشورهای جنوب تحمیل میکند. درحالیکه این انطباق براساس نیازهای کشورهای ثروتمند شکل میگیرد. این دیدگاه که کشورهای قدرتمند در نظام جهانی به دنبال انطباق یکجانبه هستند، برخی را به سیاست قطع ارتباط با نظام جهانی بهویژه در حوزه اجتماعی و فرهنگی و نه ضرورتا اقتصادی کشانده است. در مقابل، برخی دیگر بر ضرورت انطباق با جهان سخن به میان میآورند و لازمه پیشرفت را حکشدن در نظام شبکهای جهانی میدانند. منطق گروه دوم این است که سیاست، اقتصاد، نوآوری و دانش با هم کلی را میسازند که برای جبران عقبماندگی باید هرچه بیشتر در تعامل با کشورهای مختلف باشد. این دوگانه سالهاست که جامعه ایران را درگیر خود کرده است. به نظر میرسد این دو گروه از یک نکته مهم غفلت کردهاند و آن این است که آرایش مناسب داخلی میتواند جایگاه و نقش ما در مناسبات جهانی را نیز تعیین کند. شیوه سازماندهی نوین جامعه براساس آرایش مناسب میان جامعه مدنی، دولت و اقتصاد دیگران را وادار به انطباق با ما میکند یا حداقل الزام انطباق یکجانبه را منتفی میکند. اگر میخواهیم کشورهای قدرتمند را وادار کنیم خود را با ایران انطباق دهند، راهبرد قطع ارتباط یا انطباق یکجانبه راهحل نیست؛ بلکه راهکار در منطق درونی قدرتمند است. تجربیات قطع ارتباط در دهه ۱۹۶۰ آمریکای جنوبی با سیاست جایگزینی واردات تلخ و سراسر شکست بود. تندادن به انطباق یکجانبه نیز همان اندازه برای کشورهایی مانند روسیه و شیلی فاجعهبار بود. در شرایط فعلی لازم است دوگانه قطع ارتباط و انطباق یکجانبه را از دستور کار خارج کنیم. پیروی رابطه خارجی کارآمد نیازمند آرایش مناسب داخلی میان جامعه مدنی، دولت و اقتصاد است. این مسئله فقط مربوط به کشورهای جنوب نیست؛ بلکه کشورهای شمال نیز براساس آرایش اجتماعی مناسب در نظام جهانی حضور دارند. بهعنوان مثال سیاست کشورهای اروپایی و آمریکایی در زمینه کشاورزی نه قطع ارتباط است و نه انطباق یکجانبه، بلکه سیاستی است بر پایه منطق درونی و آرایش مناسب داخلی میان سه عرصه اصلی جامعه. خطر برای جامعه ایران طولانیشدن و درگیری مدام و مستمر با این دوگانهانگاری قطع ارتباط یا انطباق است. خطر بزرگتر که این دوگانهانگاری خطرناک را نیز به وجود آورده است، اندیشهنکردن درباره آرایش مناسب میان جامعه مدنی، دولت و اقتصاد است.
*استادیار جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی
*********************************