روزنامه کیهان **
چرا در اقتصاد توسعه پیدا نمیکنیم؟ / جعفر بلوری
«توسعه» و اینکه کشورها چگونه میتوانند در حوزه «اقتصاد» رشد یافته و تولید ثروت کنند، یکی از مهمترین و حیاتیترین موضوعاتی است که از بدو آغاز انقلاب صنعتی در قرن هجدهم، ذهن کارشناسان زیادی را در سراسر دنیا درگیر کرده است. امروزه و در قرن 21 نیز «توسعه»، مسئله بسیاری از کشورهای دنیاست و نظریهپردازان زیادی مشغول نظریهپردازی و ارائه راهحل در این حوزهاند. ذیلِ رشته جامعهشناسی نیز، درسی هست به نام «جامعهشناسی توسعه» که مهمترین کارویژه آن، یافتن موانع توسعه اقتصادی و ارائه راهکارهایی برای رسیدن به این مقصود است. مثل خیلی از علوم دیگر، در این حوزه نیز اختلافنظرهای زیادی وجود دارد و پس از اینکه چند سالی، یک نظریه به اصطلاح «میگیرد»، نظریه تازهای از راه رسیده و نظریه قبلی را اصلاح، تایید یا رد میکند؛ و این، شیوه تدریجیِ رشد علم، تقریبا در همه علوم انسانی دیده میشود و...
در این بین «فرضیه»هایی هم راجع به چرایی توسعه برخی کشورها و چرایی عقبماندگی کشورهای دیگر وجود دارد که بین مردم عادی طرفداران زیادی برای خود پیدا کرده است. این فرضیات از عوامل جغرافیایی بگیر تا عوامل فرهنگی و علمی (فرضیه غفلت) را در بر میگیرد که هر کدام از آنها، به اندازه خود میتوانند در توسعهیافتگی اقتصادی یا عقبماندگی یک کشور، موثر باشند (البته نه دائمی بلکه، موقتی). مثلا طرفداران فرضیه «جغرافیا»، عوامل جغرافیایی و منابع طبیعی را دلیل توسعهیافتگی عنوان میکنند و میگویند، بین موقعیت جغرافیایی و منابع طبیعی موجود در یک کشور و توسعه، رابطه مستقیمی وجود دارد و اگر میبینیم فلان کشور آفریقایی، در بدترین شرایط اقتصادی قرار دارد و بسیاری از مردمانش به دلیل سوءتغذیه میمیرند، به دلیل با کیفیت نبودن خاک آن یا کمبود شدید آب و... است. یا مثلا طرفداران فرضیه «فرهنگ» میگویند کشورهایی مثل اسپانیا و پرتغال که وضعیت اقتصادی مطلوبی نسبت به همسایگان اروپاییشان ندارند، به این دلیل توسعه نیافتهاند که، تنبلی در فرهنگشان ریشه دوانده و مصداق اَتَم این جملهاند که «کار امروز را به فردا واگذار کن»! همینطور درباره کشورهای استوایی گفته میشود، گرما و رطوبت زیاد باعث تنبلی ساکنان این مناطق شده و...
ریشه اولیه چنین فرضیاتی نیز بیش از هر چیز باز میگردد به افرادی چون «منتسکیو» و کتاب معروفش، روحالقوانین. اما با رشد کشورهای آفریقایی مثل «بوتسوانا» یا «گابن» و ثروتمند و صنعتی شدن کشورهای بدون منابع طبیعی مثل«ژاپن»، فرضیه جغرافیا و منابع طبیعی تا حد زیادی اعتبار خود را از دست داد. با کنار هم قرار دادن وضعیت اقتصادی دو کشور کره شمالی و کره جنوبی که در موقعیت جغرافیایی مشابه قرار دارند و از قضا فرهنگ مشترکی داشتهاند نیز، کارشناسان به این نتیجه رسیدند که، بحث جغرافیا «موثرترین عامل» در توسعه یا عقبافتادگی اقتصادی یک کشور نیست و «فرهنگِ تغییر یافته کره جنوبی» نیز اثبات کرد، مسئله فرهنگ خود، «معلول» است نه علت!
اما نظریهپردازان زنده و معاصر نیز درباره توسعه اقتصادی، نظریاتی دارند که بِالکل با نظریات متخصصان قبل تفاوتهای بنیادینی دارد. از جمله کارشناسان معاصر این حوزه «جیمز اِی رابینسون» و «دارون عجم اوغلو» هستند که با زیر سؤال بردن تمام فرضیات قبلی، به این نتیجه رسیدهاند که، «توسعه اقتصادی از دل توسعه سیاسی» خارج میشود. سؤال مهمی که این دو، به دنبال یافتن پاسخی برای آن هستند این است که، چرا برخی کشورها همیشه فقیرند و برخی ثروتمند؟
اینجا قصد داریم، ضمن مرور کوتاه نظریههای جدید توسعهگریزی به وضعیت اقتصادی برخی کشورها از جمله کشور عزیز خودمان ایران بزنیم و ببینیم، چرا در این کشورها، توسعه اقتصادی لازم صورت نگرفته است؟
در برخی نظریههای جدید توسعه، هم عامل و هم مانع توسعه اقتصادی یک کشور، نظامهای سیاسی حاکم بر آن کشورها عنوان میشود. به عبارت دیگر، طیفی از کارشناسان معتقدند، توسعه اقتصادی از دل توسعه سیاسی خارج میشود. بدین ترتیب که، دولتها، با نهادهای سیاسی، نظامی، اقتصادی، حقوقی و... که مستقر میکنند، کشورشان را یا به سمت تولید ثروت رهنمون میسازند یا مانع از توسعه شده باعث فقیر شدن مردم و بعضا حتی ثروتمندتر شدن خود میشوند. مقایسه وضعیت کشورها و بررسی راههایی که رهبران سیاسی آنها طی کرده و نهادهایی که مستقر کردهاند، بیش از هر چیزی توجه این کارشناسان را به خود جلب کرده است. به عنوان مثال، این گونه نظریهپردازان غالبا غربی، حینِ بررسی تاریخی این موضوع، در حالی که خیلی راحت از کنار جنایتهای وحشتناک استعمارگران اولیه مثل اسپانیا، پرتغال و انگلیس در قرون پانزدهم و شانزدهم میگذرند، غارت ثروتهای این کشورها را «موفقیت» عنوان کرده و میگویند، اگر اسپانیا، به عنوان اولین کشورِ استعمارگر که در قرن پانزدهم با حمله به کشورهای آمریکای لاتین موفق! شد مردم این منطقه پر از طلا و نقره را به استثمار بکشاند و تمدنهای آن عصر در این منطقه وسیع جغرافیایی را از بین ببرد، به دلیل چیدن موثر و دقیق همین نهادها بوده است. یک نهاد نظامی مسئول تهدید یا کشتار مخالفان و رهبران قبایل ثروتمند میشد، یک نهاد حقوقی مسئول مصادره زمینها و مواد غذایی مردم و گرسنگی دادن به آنها میشد، و نهاد سوم هم مسئول دادن حداقل خوراک به این مردم، در ازای کار کردن بردهوار میشد! این نهادها نیز به طور هماهنگ و حسابشده، یکدیگر را تقویت میکنند. در صورت ضربه خوردن هر یک از این نهادها، سیستم تنظیمی آن به هم خورده و نظام سیاسی نیز مختل میشود.
در نظامهای سیاسی معاصر نیز، توجه این کارشناسان بیشتر متوجه کشورهای دیکتاتوری است. گفته میشود از آنجا که رهبرانی در این کشورها روی کار آمدهاند که، بیش از هر چیزی به فکر ثروت و قدرت خود و جریانهای سیاسی تحت امرشان هستند، کشور فرصت توسعه پیدا نکرده و این، جریانهای سیاسی حاکم هستند که به اصطلاح «باد» کرده و ثروتمند میشوند و در مقابل، مردم، فقیر، بیسواد و گرسنه میمانند. حاکمیت دیکتاتورها، طبق این نظریه، نتیجه عدم توزیع متوازن و درست قدرت در میان همه نهادها و حتی مردم است و تمرکز قدرت در یک نقطه باعث ایجاد فساد و مانع از توسعه کشورها در حوزه اقتصاد میشود.
ژنرال «آگوستو پینوشه»، رهبر شیلی در نیمه دوم قرن بیستم، یکی از دهها دیکتاتوری است که مورد علاقه این نظریهپردازان معاصر است. این فرد چون یک دیکتاتور است و برای حفظ قدرت تلاش میکند، تمام نهادهای اصلی و مهم مورد نیاز در کشور را، طوری قرار داده و روابط آنها را به شکلی تنظیم کرده بود که، خروجی آن حفظ قدرتِ خود و جریانهای سیاسی اطرافش باشد و ثروت موجود در کشور نیز، به سمت همین جریانهای سیاسی و مرکز قدرت، سرازیر میشد. در چنین جوامعی، هر حرکتِ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بروز کند که خروجیاش، به هم ریختن این «نظم استثماری» و در نتیجه «توزیع متوازن قدرت» باشد، به شدت سرکوب میشود.
ما با کلیت این جمله که «توسعه اقتصادی از دلِ توسعه سیاسی» خارج میشود مخالفتی نداریم. قطعا دولتی که روی کار میآید، کابینهای که میچیند، برنامههایی که ارائه میدهد، نهادهایی که برمیچیند یا جایگزین میکند در توسعه آن کشور موثر است. اما در این بین چند نکته بسیار مهم وجود دارد که نباید از آن غافل شد:
1- نظریهپردازانی مثل جیمز ای رابینسون، که لابلای تحلیل و تبیین نظریاتشان، مرتب «لیبرالیسم» را به عنوان یک الگو معرفی کرده و «آمریکا» را به عنوان یک کشور موفق و توسعه یافته معرفی میکنند، هرگز اعلام نمیکنند که، «پینوشه» را همین آمریکا بر شیلی و مردم این کشور حاکم کرده است! آیا دیکتاتوری مثل بنسلمان، بدون حمایت آمریکا میتواند بر عربستان پادشاهی کند؟ آیا این کشور به اصطلاح الگو، از کودتاچیان ونزوئلا حمایت نمیکند؟ آیا بسیاری از آن کشورهایی که با انتخابات بیگانهاند و دیکتاتورها بر مردم حکم میرانند، و نام هر چیزی را میتوان روی آنها گذاشت الا، «کشور توسعهیافته»، دستنشانده آمریکا نیستند؟!
2- از دلِ نکته بالا، نکته مهم دوم خارج میشود. بیایید موضوع را کمی کلیتر و از بالا ببینیم. آیا نهادهایی که همین کشورهای به اصطلاح توسعهیافته در دنیا ایجاد کرده و نظم سیاسی بینالمللی که چیدهاند، طوری تنظیم نشدهاند که خروجی شان، تمرکز قدرت در یک نقطه از جهان (غرب) باشد؟ آیا معنای «حفظ نظم موجود» که صددرصد به نفع نظام سلطه است، ضعیف نگه داشتن سایر کشورها نیست؟! آیا قوانینِ نهادی به بزرگی سازمان ملل، طوری تعریف نشده که همواره، منافع آن چند کشور تامین شود؟! راهاندازی جنگ، شورش، کودتاهای رنگی و غیر رنگی در کشورهای ناهمسو آیا در فقیر شدن یا ماندن کشورهای ناهمسو موثر نیستند؟! حاکم کردن دیکتاتورها بر این کشورها، چطور؟
3- میگویند، پس از اینکه در قرن هجدهم، و با اختراع ماشین بخار، انقلاب صنعتی رسما کلید خورد و مخترعینی مثل «جان کِی» ماشین «ماسوره پرنده»(Flying Shuttle) را در سال 1733 میلادی اختراع و نخستین پیشرفت قابل توجه را در مکانیکی کردن نساجی رقم زد، پیشهوران و تولیدکنندگان سنتی موقعیت کاری خود را در خطر دیدند. از آنها که در تاریخ با عنوان «لودیت»ها نام برده شده، با حمله به خانه «جان کی» آن را به آتش کشیدند. این وضع برای «جیمز هارگریوز»، مخترع ماشین ریسندگی نیز تکرار شد، همینطور برای بسیاری از مخترعان معاصر و بعدی. از این حوادث نتیجه میگیرند که، «حلقههای قدرت معمولا در برابر پیشرفتهای اقتصادی و موتورهای بهروزی میایستند» چون این تغییرات وضعیت تنظیمشده به نفع آنها را به هم میزند. اینجا در واقع ما با چیزی شبیه به «تضاد منافع» مواجهیم و طبیعتا کسانی که موقعیت برتر خود را از ناحیهای تهدیدشده ببینند، علیه آن بسیج میشوند. دقیقا همین شرایط در نظام سیاسی بینالملل حاکم است. اینکه برخی کشورها میگویند، فقط ما باید دانش و توانمندی مثلا هستهای را داشته باشیم، با هدف حفظ این برتری است و کشوری مثل ایران اگر بخواهد وارد این حوزه شود، چون آن برتری و منافع موجود در آن، به خطر میافتد، نظام سیاسی بینالملل، درست مثل لودیتهای قرن هجدهم، تحمل نمیکند و برای خانمانسوز کردن آن کشور، بسیج میشود.
4- مقاله ژورنالیستی قطعا نمیتواند، تمام دلایل عقبماندگی یا توسعه یک کشور را مو به مو بررسی کند. در این نوشتار ما صرفا تلاش کردیم بگوییم، علاوه بر دلایل داخلی، دلایل خارجی زیادی نیز در عدم توسعه یک کشور میتوانند دخیل باشند. کارشناسان میگویند، برای اینکه دچار «تقلیلگرایی» نشویم، باید به این نکته مهم توجه کنیم که بروز یک معضل، یک یا دو دلیل ندارد و چه بسا دهها دلیل داخلی و خارجی توأمان باعث به وجود آمدن آن معضل (اینجا عدم توسعهیافتگی) شده باشد. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. کشور عزیز ما که بیش از
4 دهه است تحت شدیدترین فشارهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی است، از برخی سوءمدیریتهای داخلی نیز رنج میبرد. اما وقتی با این همه فشار خارجی و ِاشکالات داخلی، از تمام کشورهای منطقه، یک سر و گردن بالاتر است یعنی، با برخی اصلاحات مدیریتی در داخل و تلاش برای خنثیسازی عوامل بیرونی، کشور قطعا با سرعتی بسیار بالا، طعم توسعه را هم خواهد چشید. هم فشار خارجی و هم اشکالات داخلی قابل رفع و نقش مدیران یک کشور در این میان، «برجسته» است. در کشور مردمسالار و مسلمانی مثل ایران که با هیچ یک از کشورهای منطقه قابل مقایسه نیست، نقش مردم در توسعه، بینهایت مهم است، شاید حتی از نقش همه عواملی که برشمردیم مهمتر؛ چرا که این مردم هستند که با شرکت در انتخابات، تصمیم میگیرند، چه کسانی اداره امور را به دست بگیرند. قطعا در انتخابات پیش رو، مردم با نیمنگاهی به تجربه 8 سال گذشته، هوشمندانهتر انتخاب خواهند کرد!
_____________________________
* منابع مورد استفاده برای نوشتن این مقاله، در روزنامه موجود است.
*********************************
روزنامه وطن امروز **
چرا به دشمنان آدرس غلط میدهید؟!/نوید مؤمن
عقبنشینی تروئیکای اروپایی (مهرههای واشنگتن) در شورای حکام درباره صدور قطعنامهای جدید علیه کشورمان، مولد تحلیلها و بعضا گمانهزنیهای گوناگون درباره چرایی بروز این رفتار بازیگران غربی بوده است. در این میان، برخی رسانههای طرفدار «دیپلماسی غربگرایانه» و «اقتصاد تحریممحور»، عقبنشینی طرف مقابل را محصول «دیپلماسی فعال دولتی»(!) دانسته و تاکید دارند استمرار این رویکرد در حوزه سیاست خارجی کشورمان، امتیازات بیشتری را برای ایران به ارمغان خواهد آورد!
«مصدریابی جعلی» واقعه اخیر، یعنی عقبنشینی آمریکا- اروپا از صدور قطعنامه ضدایرانی، منجر به ارائه آدرسهای گمراهکنندهای به افکار عمومی شده است! «استراتژی مقاومت فعال» همان خط قرمز سیاسی، رسانهای و تبلیغاتی جریان غربگرا در کشور محسوب میشود. واکنش آمریکا و اتحادیه اروپایی در قبال «دیپلماسی التماسی» یا «استراتژی تبدیل دشمن به دوست» کاملا مشخص و محرز بوده است! دولت اوباما در واکنش به همین استراتژی بازدارنده و ناکارآمد، پس از انعقاد برجام به بسیاری از تعهدات خود عمل نکرد و تروئیکای اروپایی نیز اقدامات نقضکننده برجام توسط آمریکا را مورد تایید قرار داد! دولت ترامپ نیز در واکنش به همین دیپلماسی معیوب، براحتی از توافق هستهای با ایران خارج شد و «ایدهآلگرایی برخی مسؤولان نسبت به انجام تعهدات غربیها» را به «نقطه ثقل» بازی ضدایرانی خود در خروج از برجام و اعمال فشار حداکثری علیه کشورمان تبدیل کرد!
در حال حاضر نیز دولت جو بایدن به همراه شرکای اروپایی آمریکا، به همین «دیپلماسی التماسی» دل خوش کردهاند! آنها معتقدند «سیاست خارجی تحریممحور» از یک سو «قدرت چانهزنی و امتیازگیری» آنها در قبال کشورمان را افزایش داده و در مقابل، «هزینههای مقاومت در برابر غرب» را افزایش خواهد داد. بدون شک استناد به دیپلماسی غربگرایانه در حوزه سیاست خارجی کشور و قرار دادن همه تخممرغهای حوزه دیپلماسی در سبد تروئیکای اروپایی نتیجه فاجعهباری برای ایران داشته و اصرار دوباره بر این دیپلماسی (که امتحان خود را به بدترین نحو ممکن در طول سالهای اخیر پس داده است) نیز خطایی مضاعف و جبرانناپذیر محسوب میشود. در هر حال آنچه منجر به عقبنشینی غرب از صدور قطعنامه ضد ایرانی در شورای حکام شد، «دیپلماسی التماسی» نبود. هشدار جمهوری اسلامی ایران مبنی بر «ابطال هرگونه توافق با آژانس» و فراتر از آن، به وجود آمدن زمزمههایی مبنی بر «واکنش سخت ایران نسبت به قطعنامه ضد ایرانی جدید در آژانس» از جمله حرکت به سوی غنیسازی 60 درصدی و فعالسازی ظرفیتهای خاص برنامههای هستهای کشورمان، جایی را برای ریسکپذیری غرب در این معادله باقی نگذاشت. به عبارت بهتر، آمریکا و بازیگران اروپایی به نقطهای رسیدند که «هزینه بازی ضدایرانی» آنها بر «فایده» این بازی غلبه پیدا کرد. بدیهی است در چنین شرایطی طرف مقابل چارهای جز عقبنشینی و تسلیم پیدا نمیکند. اساسا اصلیترین ویژگی استراتژی «مقاومت فعال» این است که «هزینه بازی دشمن» را در مقابل «فایده» آن افزایش داده و در نهایت، آن را وادار به عقبنشینی از تصمیمات و مواضع خود میکند.
اصرار جریان غربگرای داخلی بر «وارونهنمایی مصدر ماجرا» و ایجاد ارتباط میان «عقبنشینی اخیر غرب در شورای حکام» و «دیپلماسی مبتنی بر تساهل با غرب»، منجر به سوءاستفاده آمریکا و بازیگران اروپایی شده است. در حال حاضر، واشنگتن و تروئیکای اروپایی سعی دارند عقبنشینی اجباری خود از صدور قطعنامه ضدایرانی را به مثابه یک «امتیاز» (امتیازی که از سوی غرب و به صورتی سخاوتمندانه(!) به ایران داده شده است) مدنظر قرار دهند. حتی در بیانیههایی که آمریکا و تروئیکای اروپایی پس از عقبنشینی از تصمیم خود در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی منتشر کردهاند، این عقبنشینی را مصداق فرصتی دانستهاند که به دیپلماسی در قبال برنامه هستهای ایران دادهاند و قاعدتا کشورمان نیز باید آن را ارج بنهد! باید پذیرفت بخش مهمی از جسارت مشترک آمریکا- اروپا علیه ایران در بیانیههای متعدد ماههای اخیر و تلاش آنها برای ارائه آدرس نادرست به افکار عمومی جهان، ناشی از استمرار نگاه منفعلانه در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان است. بدون شک اصلیترین وظیفه وزارت امور خارجه، ارائه پیامهای محکم و قاطعانهای است که آمریکا و اروپا را در قبال خروج از برجام و بیتعهدی نسبت به توافق هستهای، «بدهکار» نشان دهد نه «بستانکار»! واشنگتن و متحدان اروپایی آن، در همان حال که از «دیپلماسی منفعلانه غربمحور» استقبال میکنند، نسبت به «استراتژی مقاومت فعال» و تبدیل آن به یک الگوی کلان در حوزه سیاست خارجی کشورمان وحشتزده هستند. در چنین شرایطی باید به تقویت این نوع استراتژی پرداخت، نه آنکه با ارائه آدرسها و نشانههای وارونه، دشمن را نسبت به تبلور و تثبیت «سیاست خارجی تحریممحور» در کشور امیدوار کرد.
*********************************
روزنامه خراسان**
پشت پرده رجزخوانی صهیونیست ها/دکترحامد رحیمپور
بنی گانتز وزیر جنگ رژیم صهیونیستی به تازگی در مصاحبهای با شبکه «فاکسنیوز» مدعی شد، ارتش این رژیم در حال به روزرسانی نقشه برای حمله به سایت های هسته ای ایران است.مواضعی که برخی آن را تند تر شدن رویکردهای این رژیم راجع به ایران به موازات احتمال احیای دوباره برجام تحلیل کردند اما واقعیت چیز دیگری است. به موازات این تهدیدها، در چند روز گذشته مقام های رژیم صهیونیستی از تلاش تل آویو برای ایجاد ناتوی عربی وصهیونیستی به منظور مقابله با ایران نیز خبر داده اند. رژیم صهیونیستی همواره در راهبرد امنیتی خود جمهوری اسلامی ایران را به عنوان دشمن متخاصم تعریف کرده است و اقداماتی که در عرصه میدانی اجرایی میکند براساس همین دیدگاه و با توجه به تعریف دشمن از جمهوری اسلامی ایران است اما آن چه در این مقطع درک آن مهم است این است که تهدید وزیر جنگ رژیم صهیونیستی چه اندازه جدی است ؟ وبا چه انگیزهای اعلام میشود؟1- صهیونیستها با مشکلات داخلی عدیدهای دست و پنجه نرم میکنند. مسئله مهاجرت معکوس، بحران اقتصادی، مسئله مهاجرت آفریقایی تبارها، درگیری داخلی در عرصه سیاسی، نبودِ دولت مستقر و اداره رژیم با دولت موقت و مشکلاتی که دربخش بهداشت عمومی رژیم صهیونیستی وجود دارد این رژیم را در داخل به شدت گرفتار کرده است. از آن جا که صهیونیست ها پیش از انجام هر اقدام نظامی، آمادگی جبهه داخلی را به عنوان یک پیش شرط در نظر میگیرند، میتوان گفت ،تهدید وزیر جنگ رژیم صهیونیستی، بلوفی بیش نیست،بماند که هراس از متحدان ایران و لزوم جنگ در چند جبهه مانعی جدی برای آن هاست2-نتانیاهو سابقه مواجهه بیش از 10 سال در مقام نخست وزیری با محور مقاومت را داراست.اوهمچنین دارای تحرک بالا و توانایی ویژه اجماع سازی در عرصه سیاسی داخلی رژیم صهیونیستی است.اما به علت پرونده های چهارگانه فساد اداری و مالی وی و همچنین عملکرد ضعیف دولت او در مدیریت بحران شیوع کرونا در موج دوم که از ابتدای تابستان آغاز شد و دارای پیامدهای منفی اقتصادی و اجتماعی( بیکاری و لطمه شدید به کسب و کارهای کوچک ، استارت آپ ها، مراکز ورزشی و آموزشی و صنعت گردشگری و ...) بود ،انتخابات کنست در فروردین عملا به همه پرسی جامعه صهیونیستی درباره نتانیاهو و حزب وی تبدیل شده است. همین امر جامعه صهیونیستی را از سطوح پایین تا سطوح بالا و عالی به دو بخش موافقان نتانیاهو و مخالفان وی تقسیم کرده و موجب شکاف و انشقاق در بطن جامعه صهیونیستی شده است. جایگاه گانتز نیز به شدت سقوط کرده است؛ حزب آبی و سفید او پس از توافق با نتانیاهو دچار انشقاق شد و نظرسنجیها نشان میدهد تعداد اندکی کرسی بیشتر کسب نخواهد کرد. لذا پر واضح است که این تهدید گانتز را میتوان برگرفته از تبلیغات انتخاباتی و برای مصارف داخلی دانست که همچون دورههای گذشته یکی از محورهای آن را اظهارات ایرانهراسانه و ادعای توانایی برای مقابله با تهران تشکیل میدهد چرا که عملا رای دهندگان صهیونیست نشان داده اند که به طیف ها ی افراطی ترتمایل بیشتری دارند و هر کس شعار های تندتری بدهد رای بیشتری می آورد .البته به جرئت می توان گفت، اکثر تهدید های قبلی حاکمان تل آویو علیه ایران از همین قاعده پیروی می کند چرا که این رژیم ،توانایی وارد شدن به جنگی طولانی و با وسعت جغرافیای ایران را ندارد. آن هم در حالی که چنین اقدام احتمالی خدشه جدی بر تاسیسات هسته ای ایران که درسراسر کشور و در زیر کوه ها مستتر هستند، وارد نخواهد کرد ضمن این که به فرض هدف قراردادن چند سایت هسته ای، دانش بومی شده هسته ای در ایران از بین نخواهد رفت اما قطعا چنین حماقتی همان طور که امیر سرتیپ حاتمی وزیر دفاع کشورمان دیروز گفت منجر به «با خاک یکسان شدن تلآویو و حیفا» خواهدشد. 3-تهدید مقام های رژیم صهیونیستی علیه برنامه هسته ای ایران با پیروزی بایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و وعده او مبنی بر بازگشت به برجام نیز همزمان شده است وبه نظر می رسد علاوه بر این که گانتز به دنبال بهره برداری انتخاباتی از این تهدیدهاست سعی دارد شروط این رژیم دربازگشت دولت جدیدآمریکا به برجام مانند حذف بندهای مربوط به غروب هستهای وگنجانده شدن برنامه موشکی و نفوذ منطقه ای ایران در این توافق در نظر گرفته شود.درواقع رژیم صهیونیستی مانند برخی کشورهای عربی هرگونه کوتاه آمدن غرب در قبال ایران را مغایر با منافع خود میداند؛ از این رو آنها راجع به هرگونه تغییر موضع اروپا و آمریکا ابراز نگرانی کردند و خواستار استمرار فشارها و تحریمها علیه ایران هستند.در همین چارچوب است که گانتز از تصمیم تروئیکای اروپایی برای انصراف از پیشنویس قطعنامه محکومیت ایران در شورای حکام انتقاد کرده بود.4 -مقامات رژیم صهیونیستی همچنین تلاش می کنند خود را به عنوان مدافع حقوق کشورهای عربی برای پیشبرد عادیسازی و ایرانهراسی بیشتر جلوه دهند. در چارچوب این فضاسازی در روزهای گذشته همچنین خبرهایی از تماس مقام های رژیم صهیونیستی با برخی کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس به منظور تشکیل ناتوی صهیونیستی- عربی منتشر و اعلام شده هدف از آن مقابله با ایران است که نشان می دهد نگاه به جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک تهدید و استفاده از پروژه ایران هراسی ابزارهای همیشگی این رژیم بوده است.
*********************************
روزنامه ایران **
نشانههای تقویت دیپلماسی/عبدالرضا فرجی راد
استاد ژئوپلیتیک دانشگاه
مقایسهای میان تحولات روزهای اخیر در عرصه سیاست خارجی با تحولاتی که هفته گذشته در نشست شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی رخ داد، نشان میدهد که وضعیت ناامیدکننده هفته گذشته که از مخدوش شدن فضا به ضرر ایران حکایت داشت با وقوع چند اقدام دستخوش تغییر شده است. تصویب قطعنامه تروئیکای اروپایی در حالی با عقبنشینی این کشورها در نشست هفته گذشته شورای حکام ملغی شد که آزادسازی بخشی از پولهای ایران در عراق از یک طرف و نهایی شدن مسأله پولهای بلوکه شده ایران در کره جنوبی و اقداماتی که هند برای خرید نفت از ایران در دستور کار قرار داده است، نشان میدهد امریکا به منظور تلطیف فضا جهت تسهیل مسیر دیپلماسی با ایران چراغ سبز نشان داده است. از سوی دیگر اتفاقاتی در نقاط حساس و بحرانی منطقه از جمله در عراق و مرز سوریه در حال رخ دادن است که امریکا میکوشد …
در عراق از یک طرف و نهایی شدن مسأله پولهای بلوکه شده ایران در کره جنوبی و اقداماتی که هند برای خرید نفت از ایران در دستور کار قرار داده است، نشان میدهد امریکا به منظور تلطیف فضا جهت تسهیل مسیر دیپلماسی با ایران چراغ سبز نشان داده است. از سوی دیگر اتفاقاتی در نقاط حساس و بحرانی منطقه از جمله در عراق و مرز سوریه در حال رخ دادن است که امریکا میکوشد به دلیل حساسیتهای موجود پیرامون برجام، آتش تنش را بالا نبرد. بنابراین از سوی مقابل، نشانههای مثبتی در حال ارسال است که میتواند فضا را برای گرهگشایی از بنبست کنونی برجام آماده کند. این در حالی است که نهادهای تصمیم گیرنده در ایران و امریکا درصدد هستند که مسأله برجام را در کوتاه مدت حل کنند زیرا با در نظر گرفتن انتخابات ریاست جمهوری ایران، دولت بعدی ایران عملاً در شهریورماه روی کار میآید و قدرت را در دست میگیرد و این در حالی است که مقامهای ایرانی و امریکایی هیچ گونه تأخیری را پیرامون حل مسأله برجام جایز نمیدانند. چنان که مقام معظم رهبری هم فرمودند که اگر ما بتوانیم تحریمها را برداریم، یک ساعت هم تأخیر جایز نیست. بنابراین از برآیند این موضعگیری و دیگر مواضع شورای عالی امنیت ملی و رئیس جمهوری ایران این گونه میتوان ارزیابی کرد عزم نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر رفع تحریمها در سریعترین حالت ممکن است. اما در همین وضعیت، برخی از چهرهها و گروههای سیاسی در کشور میکوشند روند حل و فصل برجام تا روی کار آمدن دولت بعدی در ایران به درازا کشیده شود. چنان که برخی در مواضع خود طرح رفع تدریجی و یک ساله تحریمها از سوی امریکا را مطرح کردهاند حال آنکه این موضعگیری که با هدف سیاسی مطرح شده برخلاف سیاست رسمی نظام است. اعلام آمادگی ایران برای ارائه یک ابتکار عمل در کانالهای دیپلماتیک در همین چارچوب مطرح شده است. این در حالی است که اراده حل این مسأله در امریکا هم دیده میشود اما دولت بایدن با مشکلات زیادی در عرصه داخلی روبهرو است و نمیخواهد با کنگره درگیر شود ولی به هر روی اقدام به خروج از برجام تصمیم دولت پیشین این کشور بوده و ایران معتقد است که نباید هزینه آن را بپردازد.
چنانچه سرعت این روند به کندی وضعیت جاری ادامه یابد، این تنها تهران نیست که با تحمل فشارهای اقتصادی زیان میبیند بلکه با افزایش تنشهای منطقهای، اوضاع از کنترل امریکا خارج خواهد شد. یعنی برخلاف آنچه که خانم «وندی شرمن» اخیراً گفته و ژئوپلیتیک منطقه و تحولات جاری را به ضرر تهران و آن را دلیلی برای گفتوگوی دوباره درباره برجام دانسته است، تغییرات جاری نه تنها به ضرر ایران نبوده که اتفاقاً به نفع آن بوده است. درست است که رژیم صهیونیستی وارد خلیج فارس شده و شماری از کشورهای منطقه خاورمیانه با آن متحد شدهاند اما مجموع این اقدامات عملاً امنیت آنها را در معرض تهدید قرار داده است. حال آنکه دولت امریکا بنا به دلایل بسیار داخلی و خارجی امکان اقدام نظامی در منظقه را ندارد و گذر زمان و تطویل بازگشت به برجام اوضاع را به ضرر این کشور تغییر خواهد داد.
در شرایط کنونی و برمبنای رویدادهایی که در روزهای اخیر رخ داده است، روزنههایی برای به جریان انداختن دیپلماسی میان تهران و واشنگتن گشوده شده است که باید هرچه زودتر به واقعیت بپیوندد. اگرچه مسیر کند است اما به درستی به جریان افتاده و تنها یک جهش سریع میتواند وضعیت کند کنونی را تسریع کرده و این امید وجود داشته باشد که در یک الی دو هفته آینده اتفاقاتی جدی در حوزه دیپلماسی رقم بخورد.
*********************************
روزنامه شرق **
احتمال رخداد ن زلزله مهم بعدی/مهدی زارع*
ایران «یک منطقه پرخطر برای زلزله» است، ولی در همه زمانها الزاما زلزله مهمی در آن رخ نمیدهد. دلیل زمینلرزهها، حرکت و جابهجایی چندین ورقه زمینساختی در محدوده کشور ماست. زلزلهها میتوانند دیر به دیر رخ دهند و اثرهای مخربی روی سطح داشته باشند؛ بهخصوص در ایران مرگومیر بر اثر زلزله بارها در تاریخ رخ داده است. مهمترین مثال زلزله پنجم دیماه 1382 بم است که زلزلهای با بزرگای 6.5 موجب کشتهشدن حدود یکسوم جمعیت شهر شد! این موضوع عمدتا به دلیل «روش ساخت خانهها» است که در صورت لرزش در معرض ریسک بالای فروریختن هستند. بسیاری از ساختمانهای جدید بر مبنای کسب سود بیشتر و صرفا سرمایهگذاری، بدون درنظرگرفتن اولویت خطر زمینلرزه ساخته میشوند؛ بنابراین حتی زمینلرزههای نهچندان شدید هم میتوانند تعداد نسبتا زیادی جانباخته داشته باشند. ورقه عربی در جنوب غربی ایران از پوسته قارهای و پوسته اقیانوسی تشکیل شده است. در منطقه زاگرس در غرب ایران، دو ورقه زمینساختی با پوسته قارهای به هم میرسند و یک منطقه بزرگ برخورد تشکیل میدهند. ضمنا در منطقه مکران در راستای گسل ساحلی مکران، فرورانش ورقه اقیانوس هند به زیر ورقه ایران رخ داده است. در خلیج عمان، یک ورقه اقیانوسی به زیر ورقه دیگر –قارهای- میرود؛ به همین دلیل است که «زمینلرزههای عمیق» در این منطقه (مکران ایران و پاکستان) رخ میدهد.
نه سکون گسلها به معنای اتمام زمینلرزه است و نه پرزلزلهبودن الزاما به معنای شروع فوری فعالیت گسل برای رخدادن یك زلزله شدید. با توجه به سابقه زلزلههای بزرگ در ایران، بهطور متوسط در هر دهه، حدود دو زلزله با بزرگای بالای هفت در فلات ایران ممكن است رخ دهد. متناسب با رخداد زلزلههای بزرگ، زلزلههای کوچک هم رخ میدهند و در ایران سالانه حدود 200 زلزله با بزرگای بیش از چهار و حدود 20 هزار زلزله با بزرگای بیش از دو رخ میدهند. زلزلههای كوچك دستكم میتوانند هشداردهنده باشند. تغییرات تنش میتواند به القای رخداد زمینلرزه مهمی در گسل مجاور بینجامد. رخداد زلزلههای متوالی بعد از رویدادهای متوسط (با بزرگای پنج) را میتوان در زلزلههای 16 و 17 اردیبهشت 1309 سلماس، 9 و 10 شهریور 1347 دشت بیاض و فردوس در ایران، 26 مرداد 1378 ایزمیت و 24 آبان 1378 دوزجه ترکیه، 29 شهریور 1378 چیچی تایوان، 14 و 28 مرداد 82 (با بزرگای متوسط) و سپس پنجم دیماه 1382 بم و 26 مرداد 1393 مورموری ایلام و پنجم اردیبهشت 1394 تپال و مثالهای متعدد دیگر نشان داد. لازم به یادآوری است که گسیختهشدن یک گسل فعال که مدتی در سکوت و نبود لرزهای به سر برده، قبلا نیز تجربه شده است. مثلا میتوان به زلزله 10 اکتبر 1980 الاصنام الجزایر اشاره کرد که تیمی فرانسوی-الجزایری از یک سال قبل بر روی گسل الاصنام مشغول برداشت میدانی با شبکه لرزهنگاری بود و حتی یک زمینلرزه از این گسل در بازه یکساله یادشده ثبت نشد تا اینکه در ساعت 1:25 بعدازظهر دهم اکتبر 1980، زمینلرزهای با بزرگای 7.2 موجب حدود پنج هزار کشته و 9 هزار مجروح شد. اصولا زلزلهای که نزدیک شهر رخ میدهد، بیشتر مردم را وحشتزده میکند. اینکه زلزلههای با بزرگای چهار و پنج از وقوع زلزلههایی با توان بالا جلوگیری میکنند یا نه، لزوما چنین نیست. شاید این زلزلهها مانند کبریت در انبار باروت بوده و محرک رخدادهای بزرگتر باشند. كار منطقی آن است كه این زلزلههای كوچك را نشانه فعالبودن همان منطقه در نظر بگیریم و بر اساس درك فعالبودن هر منطقه، درباره افزایش سطح آمادگی در آن ناحیه برای سناریو زلزله شدید احتمالی بعدی تلاش كنیم
*********************************