صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۶:۵۸  ، 
کد خبر : ۳۳۰۱۳۷

یادداشت روزنامه‌ها 12 اردیبهشت ماه

روزنامه کیهان **

سیاه‌چاله‌های اسرائیل/ سعدالله زارعی

۱- رژیم صهیونیستی در دو هفته اخیر با چندین رخداد امنیتی پیاپی مواجه گردید؛ انفجار در تأسیسات حساس نظامی «تومر» (Toumer)، شلیک موشک سوری به سمت مرکز هسته‌ای دیمونا و وقوع آتش سوزی مهیب در تأسیسات نظامی حیفا حوادث پیاپی و متعددی بودند که با بدبیاری کشته شدن ده‌ها تن از عناصر صهیونیست در یک مراسم مذهبی روز جمعه توأم گردید، فشار بزرگی به این رژیم وارد کرد.
همزمان با این مسایل، تل‌آویو درگیر تشکیل دولت جدید بود که تاکنون به جایی نرسیده است و بعضی از ناظران معتقدند، رژیم جعلی اسرائیل ناگزیر به برگزاری پنجمین انتخابات پارلمانی - کنست- طی دو سال خواهد شد. رژیم صهیونیستی اخبار مرتبط با این رویداد‌های مهم را به شدت کنترل می‌کند و شاید این حد از کنترل رویداد‌ها از سوی این رژیم بی‌سابقه باشد. این موضوع بیان‌کننده آن است که رژیم نه فقط از ابعاد مواجهه با دشمنان خارجی خود بلکه حتی از ابعاد مواجهه با مخالفان داخلی این دولت، در معرض تهدیدات اساسی واقع شده است. لاینحل ماندن انتخاب دولت و عدم پایداری توافقاتی که میان گروه‌های پارلمانی صورت می‌گیرد هم بر این وخامت تأکید دارند.
در همین یک سال گذشته، اسرائیلی‌ها سرگرم گرفتن عکس‌های یادگاری با حکام امارات، بحرین و سودان بودند و نتانیاهو از عزم خود برای الحاق کرانه باختری به سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ خبر می‌داد و پشتیبان اصلی دولت اسرائیل، بلندی‌های جولان را اسرائیلی و غیرقابل بازگشت به سوریه خواند. بعضی‌ها با نگاه به این رخداد‌ها که در سطوح دولتی و نه مردمی جریان داشت، می‌گفتند دور دور اسرائیل است. اما امروز و به فاصله حدود یک سال شاهد رخداد‌های پیاپی امنیتی در محدوده سرزمین‌های اشغال‌شده ۱۹۴۸ هستیم و این در حالی است که تومر، دیمونا و حیفا سه منطقه مهم اسرائیل به حساب می‌آیند و بیش از هر نقطه دیگری تحت پوشش شدید و پرهزینه دفاعی قرار دارند.
آمار‌های منتشره رژیم صهیونیستی از هزینه حدود ۵۰ میلیارد دلاری آن برای ایجاد یک خط دفاعی پرقدرت در اطراف تأسیسات حساس در حیفا، نقب و تل‌آویو خبر می‌دهند. بر این اساس از زمان شکست اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه -۱۳۸۵- تا سال گذشته سامانه‌های بی‌۵۲، پاتریوت و گنبد آهنین اطراف این تأسیسات مستقر شدند. حوادث پیاپی در این سه نقطه نه فقط شکست پروژه ایجاد دیواره آتش پیرامون این تأسیسات حساس را برملا کرد، بلکه این موضوع را نشان داد که در سایر مراکز و آبادی‌های تحت اشغال اسرائیل که از این مقدار سامان دفاعی برخوردار نیستند، آسیب‌پذیری خیلی بالایی وجود دارد که از جمله باید به پایگاه‌های هوایی ارتش در استان‌های نقب در جنوب و جلیل‌شمالی در شمال سرزمین‌های ۱۹۴۸ اشاره کرد.
این سرزمین‌ها در فاصله کمتری از موقعیت‌های مقاومت قرار دارند. ضمن آنکه اسرائیل در این مناطق با صورت‌حساب‌های سنگینی هم مواجه است؛ ایران، حزب‌الله لبنان، سوریه و گروه‌های فلسطینی هنوز انتقام بسیاری از جنایاتی که اسرائیل طی سال‌های اخیر علیه آنان مرتکب شده، نگرفته‌اند و رژیم صهیونیستی می‌داند زمان تلافی، چندان دور نیست. وضع امنیتی اسرائیل را ساده‌تر از این نمی‌توان توضیح داد. اسرائیلی‌ها به دلیل همین وضعیت طی دو هفته اخیر لحن خود را در ارتباط با ایران و سوریه تغییر دادند و حتی یک رسانه اسرائیلی به دروغ مدعی شد یک هواپیمای مسافربری اسرائیل در فرودگاه دمشق به زمین نشسته است.
یک تحلیل جامعه‌شناسی از جامعه صهیونیستی می‌گوید در این جامعه رابطه مستقیمی میان ترس و میل به شرارت وجود دارد. آنگاه که یهودیان بترسند، به سمت انتخاب افرادی می‌روند که روحیه رادیکال‌تر داشته و بتوانند با افراط‌گرایی، دیواره‌ای امنیتی، اطراف آنان پدید آورند و آنگاه که احساس تهدید نکنند، افراد معقول‌تری انتخاب می‌شوند. در وضعیت اول، یهودی ساکن فلسطین اشغالی به سمت حل مسایل فوری‌تر گرایش دارد و در وضعیت دوم به سمت حل مسایل اساسی‌تر حرکت می‌کند. بر این اساس، در دو دهه اخیر کشش اکثریت نسبی جامعه یهودی به سمت انتخاب پیاپی راست‌گرایان افراطی و عدم تغییر در این روند بوده است. این موضوع بیانگر آن است که تهدیدات حیاتی اسرائیل را احاطه کرده‌اند و این بدان معناست که اسرائیل در شرایط فعلی در مواجهه با دشمنان خود بیش از اجرای مانور‌های سیاسی و امنیتی نمی‌تواند کار عملیاتی مؤثری انجام دهد. به عنوان مثال در حالی که مقامات و نهاد‌های امنیتی اسرائیل به طور پیاپی از تهدید فزاینده حزب‌الله علیه خود سخن می‌گویند، اما از سال ۲۰۰۶ - پایان جنگ ۳۳ روزه - تاکنون به جز چند ترور و زدن چند محموله حزب‌الله در سوریه نتوانسته‌اند کاری که بر قدرت و اقتدار حزب‌الله تأثیر کاهنده بگذارد، انجام دهند؛ و حال آنکه در این فاصله، حزب‌الله به انواعی از سلاح‌های راهبردی جدید و حتی انبوهی از موشک‌های نقطه‌زن و پهپاد‌های تهاجمی و نیز ساخت آن‌ها دست پیدا کرده است.
اقدامات رژیم صهیونیستی علیه سوریه هم این‌گونه است. سوریه در حد فاصل ۲۰۱۴ تاکنون قدرت گسترده‌ای یافته است. ارتش سوریه در فاصله ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ به شدت آسیب دید و قدرت تهاجمی و دفاعی آن تا حد زیادی از بین رفت، اما در فاصله ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ باز‌سازی شد و نیرو‌های جوان رزم‌دیده وارد بخش‌های مختلف آن شدند. در مورد تسلیحات هم تحول عمده‌ای در ارتش سوریه اتفاق افتاد، به حدی که هم‌اینک قادر است به میزان زیادی تهاجمات هوایی اسرائیل را دفع کرده و تهاجمات متقابلی را علیه پادگان‌های اسرائیلی در داخل سرزمین‌های ۱۹۴۸ فلسطین به اجرا بگذارد. این ارتش که اسرائیل خواب انهدام آن را می‌دید، امروز به ارتش مقاومت تبدیل شده و قابلیت رزم توأمان کلاسیک و نامتقارن را دارد. این شرایط متغیر امنیتی است که اسرائیل را دربرگرفته است.
اسرائیل برای خارج کردن ایران از سوریه خیلی تقلا کرد. نتانیاهو اعلام کرده بود تا سال ۲۰۲۰ ایران را از سوریه اخراج می‌کند و حتی به آمریکایی‌ها توصیه می‌کرد شما هم برنامه اخراج ایران از عراق را اجرایی کنید. اما اسرائیل امروز در شرایطی قرار گرفته که مقامات ارشد نظامی روسیه به آن هشدار داده‌اند دست از تحریک ایران بردارد و سوریه را به حال خود واگذارد. ایران شریک راهبردی سوریه در همه حوزه‌ها از جمله در حوزه امنیتی- نظامی است و این با آنچه نتانیاهو انتظار داشت، به کلی متفاوت است.
۲- محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین از تعویق برگزاری انتخابات پارلمانی، انتخاب تعیین اعضای سازمان آزادی‌بخش فلسطین و شورا‌ها خبر داده است. قرار بود این سه انتخابات ۲۲ می‌- اول خرداد‌ماه - در غزه، قدس، کرانه و اردوگاه‌های فلسطینی مستقر در خارج از این کشور برگزار شود. محمود عباس ممانعت رژیم صهیونیستی از برگزاری انتخابات در قدس شرقی را بهانه کرد و کل انتخابات را تا زمان نامعین تعلیق و در واقع لغو کرد. این در حالی است که محمود عباس براساس توافقات درون فلسطینی، برگزاری انتخابات در قدس را -علی‌رغم مخالفت قابل پیش‌بینی اسرائیل- متعهد شده بود. از سوی دیگر همان‌طور که دیروز در بیانات اسماعیل هنیه آمد، اکثریت فلسطینی‌ها می‌توانستند در مکان‌هایی مثل مسجدالاقصی و کلیسای قیامت پای صندوق رأی آمده و در انتخابات شرکت نمایند. چرا محمود عباس انتخابات را به تعلیق درآورد؟ او علی‌رغم تنازل زیادی که حماس در مواضع خود نسبت به روند اداره کرانه باختری و تصمیمات سازمان آزادی‌بخش فلسطین - که نهادی اجماعی است- و تعاملات درون فلسطینی محمود عباس داشت، انتخابات را تعلیق کرده است و این در حالی است که از زمان آخرین انتخابات پارلمانی فلسطین که حماس در آن حدود ۷۵ درصد کرسی‌ها را به دست آورد، ۱۶ سال می‌گذرد و طی این دوران مشکلات فلسطینی‌ها رو به افزایش گذاشته است. وحدت فلسطینی‌ها که در همگرایی بین فتح و حماس تعین پیدا کرده هم برای مقابله با طرح‌های ضدفلسطینی رژیم‌های اسرائیل، آمریکا و سعودی ضرورت دارد که با تعلیق این انتخابات در معرض آسیب قرار گرفته است.
از سوی دیگر طی هفته‌های اخیر تحرکات اسرائیل علیه فلسطینی‌های شهر قدس افزایش یافته تا جایی که بعضی محافل فلسطینی نسبت به وقوع درگیری شدید این رژیم و شهرک‌نشینان در روز‌های پایانی ماه مبارک رمضان ابراز نگرانی کرده‌اند. در این میان اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس که مهم‌ترین شخصیت این جنبش می‌باشد، در بیانات روز گذشته خود با تندترین عبارت، اسرائیل را تهدید کرد و گفت: «ما در این نبرد هرگز پشت فلسطینیان در قدس را خالی نخواهیم کرد» بعضی از ناظران معتقدند تهدید اسماعیل هنیه بدین معناست که در پاسخ به تهدید شهروندان فلسطینی از سوی شهرک‌نشینان صهیونیست در قدس، اقدامات تلافی‌جویانه علیه این شهرک‌ها را به اجرا خواهد گذاشت.
۳- شرایط فلسطین در آستانه روز قدس به‌گونه‌ای است که این سرزمین اشغال‌شده را آبستن حوادث مهمی نشان می‌دهد. فلسطینی‌ها اگر بتوانند اولاً فاصله سیاسی و ثانیاً فاصله جغرافیایی میان خود را بردارند، دست برتر را در مقابل اسرائیل خواهند داشت. حدود ۷ میلیون آواره فلسطینی، حدود ۲ میلیون ساکن غزه، حدود ۲/۵ میلیون ساکن کرانه باختری و حدود ۲ میلیون ساکن سرزمین‌های ۱۹۴۸، ۱۳/۵ میلیون نفر جمعیت را شامل می‌شوند که در این میان حدود ۶/۵ میلیون نفرشان در درون فلسطین (۱۹۴۸ و ۱۹۶۷) زندگی می‌کنند. این در حالی است که شرایط منطقه پیرامون فلسطین - دو کشور مصر و اردن - هر لحظه می‌تواند به ضرر اسرائیل دستخوش تغییرات شود.

**************

روزنامه وطن امروز **

سیاست خارجی در چارچوب میدان و دیپلماسی/دکتر روح‌الله قادری‌کنگاوری*

سیاست خارجی به‌مثابه یک امر ملی و حاکمیتی در هر کشوری بر ۲ پایه «حفظ امنیت ملی» و «کسب منافع ملی» بنا نهاده شده است و لذا بر یک مدار و در یک جهت قرار دارند. در منطقه ما بُعد اول با حضور پرقدرت منطقه‌ای (بازدارندگی و عمق بخشی) و بُعد دوم با تحرک دیپلماتیک (دیپلماسی سیاسی و اقتصادی) تأمین خواهد شد لذا دوگانه «امر میدانی» و «امر دیپلماسی» یک خطای راهبردی و نوعی انحراف ذهنی است که با واقعیات ژئوپلیتیک منطقه و جهان منطبق نبوده و می‌تواند بسیار خطرناک باشد. اگر فردی این واقعیت را انکار یا کتمان کند به نظر می‌رسد نه واقعیت و ضرورت میدان را درست فهمیده و نه حقیقت و قابلیت دیپلماسی را بدرستی درک کرده است، اگر چه سال‌ها به عنوان دیپلمات در دستگاه دیپلماسی و در مذاکرات مهم منطقه‌ای و بین‌المللی حضور و فعالیت داشته باشد؛ بنابراین سیاست خارجی فعال و رو به جلو در گرو منطق بازدارندگی و عمق‌بخشی برآمده از میدان و منطق مذاکره و چانه‌زنی در عرصه دیپلماسی است که هر ۲ مقوم و مؤید یکدیگر برای رسیدن به یک هدف واحد هستند و هیچ کدام از این دو به تنهایی راه به جایی نخواهد برد. به عبارت دیگر، هم قدرت میدانی و هم دیپلماسی قوی جزو عناصر و مؤلفه‌های قدرت ملی یک کشور است. از این رو قرار نیست یکی از این دو به تنهایی در خدمت دیگری باشد، بلکه هر دو در خدمت کشور برای تأمین امنیت ملی و منافع ملی هستند؛ در غیر این صورت آن نوع دیپلماسی که خود را بی‌نیاز از میدان بداند، دیر یا زود امنیت کشور را به بیگانگان خواهد فروخت و مسلم است که برون‌سپاری امنیت، به چیزی جز وابستگی و کنار گذاشتن اصل حاکمیت ملی و استقلال سیاسی نخواهد انجامید.  
 خود دیپلماسی البته ابزاری است در جعبه ابزار منافع ملی که فی‌نفسه هدف نیست، بلکه در خدمت تحقق یک هدف ملی قرار می‌گیرد. اصالت همواره با حفظ تمامیت ارضی، بازدارندگی حداکثری و پیشرفت همه‌جانبه است. از این رو اگر دستگاه دیپلماسی در طول سال‌های گذشته حقیقتا در کنار میدان که هدف ملی رفع تهدید تروریسم تکفیری را اولا و بالذات و گسترش منافع ملی را ثانیا و بالعرض دنبال می‌کند، قرار می‌گرفت حتما از فرصت‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری کشور‌های محور مقاومت، سهم بیشتری نصیب ایران می‌شد تا کشور‌هایی مثل ترکیه.  
از طرفی میدان خود یک عرصه دیپلماسی است به نام «دیپلماسی نهضتی». مثل فرهنگ که حوزه دیپلماسی عمومی است. مگر وزارت امور خارجه می‌تواند متعرض نقش دستگاه‌های فرهنگی کشور در عرصه دیپلماسی عمومی شود؟
دیپلماسی نهضتی که در اصول متعدد قانون اساسی بویژه اصول ۱۵۲ و ۱۵۴ مورد تأکید و تأیید قرار گرفته، نقطه تلاقی سیاست اعلانی و اعمالی نظام انقلابی جمهوری اسلامی است که صریح و صادقانه به دنبال قطع وابستگی ملل آزادی‌خواه منطقه و جهان از نظام سلطه و رسیدن به استقلال سیاسی، حاکمیت ملی و حق تعیین سرنوشت ایشان است بدون حضور و نفوذ بیگانگان (رجوع شود به کتاب مقاومت و دیپلماسی نهضتی). البته خود این مساله یعنی قدرت منطقه‌ای در دنیای رئال‌پلیتیک ضمن افزایش ضریب امنیت ملی و دور کردن تهدید از مرز‌های رسمی جمهوری اسلامی، پشتوانه دیپلماسی در مذاکرات با سایر قدرت‌های منطقه‌ای و قدرت‌های بزرگ جهانی است که بدون چنین قدرتی هرگز با ایران وارد مذاکره نمی‌شدند یا در صورت مذاکره حاضر به دادن امتیاز در چارچوب بازی برد- برد نبودند. از این رو حتی ورود به قاعده بازی برد- برد نیز به پشتوانه میدان و قدرت منطقه‌ای است در غیر این صورت قاعده بازی در حوزه روابط خارجی قدرت‌های بزرگ با ایران همواره برد- باخت بوده است.  
 به هر حال امروز دیپلماسی نوین فراتر و فربه‌تر از وزارت امور خارجه شده است و نه باید و نه می‌تواند تمام ظرفیت حوزه دیپلماسی را در اختیار و انحصار خود قرار دهد. ارابه سیاست خارجی را تروئیکای «دیپلماسی رسمی، دیپلماسی عمومی و دیپلماسی نهضتی» به تحرک و حرکت درخواهد آورد. البته که باید کاملا هماهنگ و در چارچوب استراتژی ملی فعالیت و عمل کنند.  
به گواهی تاریخ روابط بین‌الملل، همواره این میدان بوده که پیش‌رونده و پیش‌برنده دیپلماسی بوده است و لذا دیپلماسی منهای میدان نه ظرفیت حفظ منافع ملی را دارد و نه توان تأمین امنیت ملی را؛ بنابراین یادآوری می‌شود نفس دیپلماسی هرگز هدف نبوده و نیست، بلکه ابزاری است در جعبه ابزار منافع ملی (مثل سایر ابزارها) برای تحقق اهداف ملی. از این رو دستگاه دیپلماسی صرفا مجری سیاست خارجی است نه قانون‌گذار و سیاست‌گذار؛ که البته وظیفه بسیار مهم و خطیری است.  
براستی اگر ناپلئون در نبرد «واترلو» میدان را واگذار نمی‌کرد و پیروز می‌شد، آیا فرانسه در کنفرانس وین سال ۱۸۱۵ سرنوشت دیگری پیدا نمی‌کرد؟!
چرا به رغم حضور (دعوت خودخوانده) هیأت ایرانی در فرانسه ژانویه ۱۹۱۹، آقای محمدعلی فروغی و سایرین حتی به سالن کنفرانس صلح ورسای راه داده نشدند تا لااقل غرامت اشغال ایران را مطالبه کنند و ایران و ایرانی را تحقیر نکنند؟
آیا پاسخ چیزی جز شکست در میدان بود؟ آیا اگر ایران در میدان دفاع‌مقدس، پیروزی‌های بزرگی، چون فتح خرمشهر را کسب نمی‌کرد، هیأت‌های متعدد میانجی عربی و غیرعربی پیشنهاد آتش‌بس فوری می‌دادند و روانه ایران می‌شدند؟
مگر صدور قطعنامه ۵۹۸ پس از فتوحات میدانی ایران بویژه عملیات والفجر ۸ (فتح فاو) و کربلای ۵ (محاصره بصره) در جبهه جنوب نبود؟!
همین روز‌ها که ولیعهد جوان و ماجراجوی دولت سعودی از حفظ رابطه خوب با همسایه ایران صحبت می‌کند، اگر به دلیل پذیرش قدرت میدانی ایران در منطقه نبوده، پس چه بوده است؟
انصاف بدهید وقتی در این میدان همه هستند از آمریکا و انگلیس و فرانسه و روسیه و اسرائیل تا ترکیه و مصر و عربستان و قطر و امارات، چرا ایران نباشد که در همسایگی دیوار به دیوار ژئوپلیتیک تهدید قرار داشته و مستقیما با تهدید تروریسم تکفیری و تروریسم صهیونیستی نیز مواجه است؟  
 آقایان بهتر است سیاست خارجی را از تنگنای دوگانه تصنعی، منحرف و خطرناک میدان-دیپلماسی خارج کنند، چرا که هر ۲، دو روی یک سکه و ۲ بال یک سیاستند. پس بیاییم با همکاری و هم‌افزایی ۳ ضلع دیپلماسی رسمی (سیاسی)، دیپلماسی نهضتی (امنیتی) و دیپلماسی عمومی (فرهنگی)، در راستای تأمین امنیت ملی و حفظ منافع ملی، دوستان ایران را امیدوار و دشمنان این سرزمین را مأیوس و ناامید سازیم.

* دانشیار روابط بین‌الملل دانشگاه جامع امام حسین (ع)

*********************

روزنامه خراسان**

تفسیر وارونه از یک قانون ارزی/مهدی حسن زاده

حضور جمعه شب معاون اول رئیس جمهور در کلاب هاوس و اظهارات وی واکنش‌های فراوانی به دنبال داشت. با این حال از منظر اقتصادی، اظهارات وی درباره مصوبه مجلس در قانون بودجه ۱۴۰۰ درباره نرخ ارز، بحث برانگیز شده است. اسحاق جهانگیری مدعی شد که مجلس مصوب کرده است که بانک مرکزی هر روز بیش از ۲ درصد نمی‌تواند نرخ ارز را کاهش دهد. سپس نتیجه گرفته است که مجلس جلوی ارزان شدن دلار در سال ۱۴۰۰ را گرفته است. این ادعا در شرایطی است که متن مصوبه مجلس و واقعیت‌های بازار خلاف این ادعا را نشان می‌دهد. ابتدا متن مصوبه مجلس را مرور کنیم. در جزء ۴ بند ب تبصره یک قانون بودجه ۱۴۰۰ آمده است: به منظور پایش (کنترل) بازار ارز، بانک مرکزی مجاز است نسبت به عرضه ارز به نرخ حداکثر تا ۲ درصد کمتر از نرخ سامانه معاملات الکترونیکی (ای. تی. اس) اقدام کند.
در توضیح این مصوبه باید گفت که دولت در سال آینده (سال ۱۴۰۰) حدود ۱۳ تا ۱۵ میلیارد دلار درآمد از محل صادرات نفت خواهد داشت. از این رقم موظف است معادل ۸ میلیارد دلار به نرخ ارز ۴۲۰۰ تومان به کالا‌های اساسی اختصاص دهد. در این مهلت باقی مانده درآمد ارزی را باید با نرخ مشخصی به ریال تبدیل کند و ارز آن را در بازار عرضه و ریال مذکور را جمع آوری کند. برای این منظور خود دولت سامانه معاملات الکترونیک با نام اختصاری «ای. تی. اس» را تدارک دیده است که منعکس کننده نرخ بازار ارز شامل صرافی هاست. مصوبه مجلس به این معناست که دولت باقی مانده ارز را حداکثر تا ۲ درصد زیر این نرخ می‌تواند بفروشد. به این معنا که اگر نرخ ارز صرافی‌ها ۲۳ هزار تومان است، دولت حداکثر ارز را ارزان‌تر از ۲۲ هزار و ۵۴۰ تومان نمی‌تواند عرضه کند. واضح است که این مصوبه به معنای جلوگیری از ارزان شدن نرخ ارز نیست و نرخ ارز در صورت بهبود انتظارات تورمی و رفع تحریم‌ها کاهش می‌یابد چنان که اکنون نیز تاحدی کاهش یافته است، اما روند این کاهش باید به گونه‌ای باشد که ایجاد صف و رانت نکند. تقریبا روند فعلی عرضه ارز از سوی بانک مرکزی در صرافی‌های بانکی نیز همین گونه است که نرخ صرافی‌های بانکی را با فاصله زیاد از نرخ بازار تعیین نمی‌کند چرا که این فاصله به ایجاد صف خرید برای بهره مندی از رانت تفاوت قیمت منجر می‌شود. در حقیقت این مصوبه به دنبال اصلاح ذهنیت اشتباه برخی سیاسیون است که معتقدند با ارزپاشی به نرخ ارزان، قیمت ارز کاهش می‌یابد در حالی که هرگونه تزریق ارز اگر با فاصله قیمتی زیاد از بازار باشد صف طویلی از تقاضا و خرید ارز را ایجاد می‌کند و منابع ارزی به هدر می‌رود. بماند که خیلی از کارشناسان اقتصادی معتقدند:کاهش نرخ ارز باید روندی طبیعی داشته باشد و افت  سریع قیمت روی اقتصاد و تولید تاثیر سوء خواهد داشت. همه این توضیحات نشان می‌دهد که فرایند مدیریت در بازار ارز از پیچیدگی‌های فراوانی برخوردار است که فرافکنی یا تحلیل سیاسی درباره آن راهگشا نیست. آن چه مشاهده می‌شود تلاش بانک مرکزی برای کاهش تدریجی و بدون ایجاد رانت قیمتی و صف خرید در بازار است. مصوبه مجلس هم دقیقا به معنای قانونی کردن همین روند منطقی است؛ بنابراین نباید با تفسیر‌های عجیب و تحلیل‌های غلط و سیاسی که یک روز با وعده ارز ۱۵ هزار تومانی و روزی دیگر با تفسیر غلط از مصوبه مجلس اراده می‌شود، بازار رو به آرامش ارز و مهیای کاهش قیمت را دچار تلاطم کرد.

********************

روزنامه ایران **

سناریو‌های امریکا در خروج بی نتیجه از افغانستان/نوذر شفیعی*

روز گذشته با فرمان «جو بایدن»، رئیس جمهـــــوری امریـــکا، مرحله پایانی خروج نظامیان این کشور از افغانستان آغاز شد. امریکایی‌ها در بحث حضور در افغانستان یا خروج از آن با سه سناریو مواجه بودند. سناریوی اول؛ عدم خروج بود. از آنجا که خروج امریکا از افغانستان ممکن است به سقوط دولت این کشور، روی کارآمدن طالبان و به تبع آن تحکیم جای پای چین در افغانستان منجر شود، سناریوی اول بر ماندن قرار داشت. سناریوی دوم یا همان سناریوی خروج پس از آن شکل گرفت که شواهد نشان داد حضور امریکا در افغانستان طی ۲۰ سال گذشته، آن طور که انتظار می‌رفت آثار قابل توجهی در پی نداشت. در عین حال امریکا علاوه بر صرف میلیارد‌ها دلار در افغانستان، نزدیک به سه هزار نیروی خود را در این کشور از دست داده بود؛ بنابراین تداوم حضور آن‌ها می‌توانست پیامد‌های منفی بیشتری برای ایالات متحده داشته باشد. جنگی که امریکایی‌ها برای توصیف آن اصطلاح «ویتنامیزه شدن» یعنی جنگ طولانی، پرهزینه و بی فایده  را به کار می‌برند.
اما سومین سناریو خروج «مسئولانه» امریکا از افغانستان است.
براساس این سناریو با توجه به تعهدات امنیتی بین امریکا و دولت افغانستان، امریکا از موضع مستشاری بویژه از منظر آموزش، حمایت مالی و تجهیز نیرو‌ها به افغانستان کمک خواهد کرد تا مسئولیتی که قرار است نیرو‌های امریکایی در ارتباط با امنیت افغانستان برعهده بگیرند نیرو‌های افغان برعهده بگیرند. در همین حال در پیشبرد پروسه صلح میان دولت افغانستان و طالبان نیز همکاری خواهد داشت. پروسه‌ای که طالبان را از گروهی نظامی به سیاسی بدل خواهد کرد.
براساس این سه سناریو، جمع‌بندی محافل استراتژیک امریکا بر سناریوی سوم قرار گرفت و قرار بر خروج مسئولانه نیرو‌های امریکایی از افغانستان شد. اما در حال حاضر دغدغه امریکایی‌ها این است که پروسه صلح به خوبی پیش نرود. طالبان، امریکایی‌ها را به خلف وعده متهم می‌کند و معتقد است آن‌ها پروسه صلح دوحه را طی نکرده‌اند و از این منظر نگاه منفی به طرف امریکایی دارد؛ بنابراین ممکن است طالبان با نفوذ ایالات متحده امریکا در افغانستان به هر شکل ممکن مخالفت کند. در این شرایط حتی اگر بخشی از نیرو‌های طالبان سیاسی شده و در چارچوب پروسه صلح وارد هیأت حاکمه افغانستان شوند، بخش دیگری از این گروه که مخالف فرایند صلح هستند به عملیات نظامی خود ادامه خواهند داد.
در واقع در اینجا طالبان به دو گروه با دو کارکرد متفاوت تقسیم خواهد شد؛ یک گروه در سیاست پیش خواهد رفت و دیگری در تقسیم کار برنامه‌ریزی شده به شکل مسلحانه عمل می‌کند که نتیجه هر دوی آن‌ها عقب‌نشینی هر چه بیشتر دولت افغانستان خواهد بود. دومین نگرانی برای امریکایی‌ها حضور چین در افغانستان است. چراکه بلافاصله پس از تصمیم امریکا برای خروج، چینی‌ها برای پر کردن خلأ ایالات متحده وارد میدان شدند. این سیاست چینی‌ها را می‌توان در چارچوب بازی بزرگ میان امریکا و چین قرار داد.
براساس قواعد این بازی بزرگ، چینی‌ها تلاش خواهند کرد هر روز بیش از پیش  امریکایی‌ها را از عرصه‌های استراتژیک مختلف وادار به عقب‌نشینی کنند و تداوم این فرایند، اما بتدریج به کاهش نفوذ ایالات متحده امریکا در مناطق مختلف منجر خواهد شد.
بنابراین، این دو دغدغه بسیار مهم برای امریکایی‌ها نگرانی‌هایی را به وجود آورده که ممکن است در آینده نیز همچنان برای آن‌ها باقی بماند.

*کارشناس مسائل بین الملل

********************

روزنامه شرق**

«مغز وارداتی» از کره شمالی یا آمریکا؟ /کیومرث اشتریان

یکم. سال‌ها پیش در کلاس مدیریت استراتژیک، آن‌چنان‌که در این کلاس‌ها مرسوم است، الگو‌های مدیریتی در سایر کشور‌ها توسط دانشجویان ارائه می‌شد. یکی از دانشجویان که کامله‌مردی می‌نمود، کره شمالی را انتخاب کرده و از حیث شغلی که داشت سفری نیز به آن کشور کرده بود. او که مردی دنیا‌ندیده بود، تحت تأثیر نحوه مدیریت نظامیان در ساخت‌وساز چند ساختمان دولتی قرار گرفته بود و «مدل» کره شمالی را برای ایران توصیه می‌کرد. برای من این پدیده شگفت‌آور بود. مقایسه حکایت‌های عجیبی که در کشور فلاکت‌زده کره شمالی می‌گذرد با آنچه این مرد می‌گفت انسان را به یک گنگ خواب‌دیده تبدیل می‌کرد. پر بیراه نیست که تصور کنیم چنین افرادی با این سطح دانش بخواهند مدل توسعه کره شمالی را پیاده کنند.

دوم. در همان سال‌ها در یکی از کلاس‌های دوره کارشناسی گذری به نهادگرایی و فدرالیسم آمریکایی داشتم. شاید کمتر از نیم‌ساعت در‌باره فدرالیسم آمریکایی سخن نگفته بودم که یکی از دانشجویان که جوانی ۲۰‌ساله بود، اجازه خواست و با شور و حرارت پیشنهاد کرد که الگوی فدرالیسم آمریکایی برای ایران بهترین است. از او پرسیدم آیا تاکنون درباره فدرالیسم مطالعه داشته است؟ پاسخ منفی بود. پر بیراه نیست که تصور کنیم چنین افرادی نیز با این سطح دانش بخواهند مدل فدرالیسم آمریکایی را در ایران پیاده کنند.
این دو نمونه نشان می‌دهد که کم‌دانشی و کم‌تجربگی چه تأثیرات مخربی می‌تواند داشته باشد و چگونه یک دانشجو، یک فعال سیاسی، یک تاجر، یک نظامی، یک پزشک یا هرکس دیگری به دلیل بی‌تجربگی و کم‌اطلاعی در دام الگوپذیری‌های ناقص از دیگر کشور‌ها می‌افتد. گاه از دل این کوته‌بینی‌ها، آرمان‌های بلندی سربرمی‌آورد و زندگی‌هایی را به فنا می‌دهد، برادرانی را در برابر هم قرار می‌دهد. فرصت‌های تاریخی که از دست می‌رود، فقر دامن می‌گسترد و مصائبی ملی رخ می‌دهد که جبران‌ناپذیر است.
این پدیده را می‌توان «مغز وارداتی» نامید. مغز وارداتی به آن معناست که انسان قدرت تفکر را از خود سلب می‌کند و اختیارش را به دیگری می‌سپارد، ملاحظات و اقتضائات بومی خود را نادیده می‌گیرد و پیش از آنکه در مسئله خودی تأمل کند، در پی اخذ مدل از دیگران است. گویی راه‌حلی از‌پیش‌آماده دارد و در‌پی یافتن یک مسئله و مشکل‌تراشی برای آن است. سری که دردی نداشته، ولی آن را با یک دستمال روسی یا آمریکایی بسته‌ایم؛ مانند پاسخی به مسئله‌ای که کسی آن را نپرسیده است.
این پدیده می‌تواند به پدیده «سیاست وارداتی» منجر شود. سیاست‌هایی را که بر بستر بومی دیگری رشد کرده‌اند برای خود تجویز می‌کنیم. اما مهم‌تر از جنبه تخریبی سیاست وارداتی، اعتماد‌به‌نفسی است که ویران شده است. اگر بر مشکل خودی تأمل کنیم و بر راه‌حل خودی نیز تفکر کنیم، اعتماد‌به‌نفس ما در اداره امور -چه شخصی باشد چه عمومی- افزون می‌شود. اما امان از روزی که یک ملت اعتماد‌به‌نفس خود را در فکر‌کردن از دست بدهد؛ ناقوس مرگش فرارسیده است.
کوخ نتواند بسازد در عمل، کاخی بلند
عاقلان را پوچ آید در نظر، این ناپسند.
اما آیا چنین ساده‌لوحی‌هایی در جوامع دیگر وجود ندارد؟ بی‌تردید پاسخ مثبت است و نمونه‌های فراوان دارد.

 در کشور کانادا که یکی از کشور‌های پیشرفته صنعتی است، پیرزن فالگیری به نام «جو- جو» وجود داشت که به حدی از درخواست عمومی رسیده بود که هزینه هفته‌ای نیم‌ساعت آگهی در تلویزیون را پرداخت می‌کرد. در آمریکا و اروپا نیز عوام‌زدگی‌های حیرت‌آوری را می‌توان یافت. اما آنچه معماران برخی جوامع برای جلوگیری از آثار مخرب جهالت‌زدگی‌ها تدبیر اندیشیده‌اند این است که اولا تجربه جمعی را غنی سازند و ثانیا، سازوکار ائتلاف اجتماعی را در قالب احزاب سیاسی نهادینه کنند. تنها تجربه جمعی است که می‌تواند از خسرانی که طرفدار ساده‌لوح مدل کره شمالی یا مدل آمریکایی ممکن است بر سر یک ملت بیاورد جلوگیری کند. «تجربه جمعی» یک ملت از دل آزادی و بحث و گفت‌وگوی اجتماعی شکل می‌گیرد و جامعه را در برابر چنین جهالت‌های احمقانه‌ای بیمه می‌کند. مردم باید این‌قدر نقد جاهلان، دروغگویان، ساده‌لوحان و فریبکاران را در عرصه عمومی دیده باشند که بتوانند آن‌ها را شناسایی کنند.

*********************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات