روزنامه کیهان **
جریان اصلاحات و انتخابات؛ در جستجوی سه نعل/محمد صرفی
مردی الاغ خود را گم کرده و بسیار در فکر بود. در راه یک نعل پیدا کرد. گفت: سه نعل دیگر و خود الاغ مانده است تا پیدا شود، خدا کریم است! حکایت اصلاحطلبان و انتخابات پیش روست. آنان هیچوقت مانند امروز خود را مستاصل و البته متوهم ندیدهاند. بازتاب این استیصال را میتوان در مواضع و رفتارهای گاه متناقض آنان به خوبی مشاهده کرد. تناقضی که در این انتخابات در همان ابتدا و با تشکیل سازوکار تشکیلاتی آنها آغاز شد. بر صدر این نهاد که قرار است گزینه ریاست جمهوری این جریان را تعیین کند، پیرمردی را نشاندند که مدعی است رئیسجمهور در ایران ۱۵ درصد بیشتر اختیار ندارد. اگر اندکی به این ادعا باور داشت و داشتند، بر آن صندلی مینشست و اینچنین برای رفتن به پاستور صف میکشیدند و سر و دست میشکستند؟!
البته که خود بهتر از هر کسی میدانند این حرفها و ادعاها چیزی نیست جز تلاش برای فرار از پاسخگویی به مردمی که به وعدههای آنها دل دادند و گمان میکردند سپردن کلید پاستور به نامزد کلیددار آنها، گرهای از مشکلات آنان خواهد گشود. امروز با گذشت ۸ سال مردم خود را در موقعیت «به سختی زیاندیده» میبینند. دولتی که قرار بود چنان رونقی ایجاد کند که مردم از یارانه ۴۵ هزار تومانی هم بینیاز شوند، فقط در فقره بورس کاری کرد که دهها میلیون نفر متضرر شدند و سرمایه خود را بر باد رفته میبینند. تحریمهایی که قرار بود با مذاکره و دیپلماسی رفع شود، نه تنها رفع نشد که شدیدتر و سنگینتر هم شد. اگر امروز فضای انتخاباتی آنچنان که انتظار میرود و باید و شاید گرم و پرحرارت نیست، بخش قابل توجه و مهمی از آن بهدلیل همین حس فریبخوردگی است.
اگر سازوکارهای سیاسی و انتخاباتی کشور نظاممند و در برخی از اصول عقلی و اخلاقی کاستی نداشت، کسانی که این چنین جیب مردم را خالی کرده و بدتر از آن به اعتماد و امید آنها شلیک کردهاند، دست به تحولی اساسی در خود زده و ضمن ابراز پوزش از پیشگاه ملت، میکوشیدند خود را اصلاح کنند نه آنکه باز هم با همان حرفها و ژستهای تکراری وارد میدان انتخابات شوند و طوری طلبکارانه موضع بگیرند که گویی دیگران مقصرند و باید از آنها پوزش بخواهند.
واقعیت آن است که اصلاحطلبان سالهاست برخلاف آنچه میکوشند نمایش دهند، فکر و ایده جدیدی ندارند و حتی میتوان گفت از جایی به بعد حتی همان ایدههای امتحان پس داده را هم کنار گذاشته و در جعبه ابزار سیاسی آنها تنها یک وسیله دیده میشود و آن هم چیزی نیست جز «رقیبهراسی». بهراستی اگر این ابزار از مدعیان اصلاحات گرفته شود، چه حرفی برای گفتن و چه چیزی برای عرضه دارند؟! نکته جالب آنکه با تمام ادعایی که در موضوع دیپلماسی دارند، در این میدان نیز اصلیترین ابزار و اهرم آنها رقیبهراسی است. به غربیها میگویند اگر با ما توافق نکنید رقبای ما در ایران سر کار خواهند آمد و کار هم برای ما و هم برای شما سخت خواهد شد. از تاکتیک و ادبیاتی استفاده میکنند که عجیب و قابل تأمل است. رقیب داخلی خود را دشمن فرض میکنند و به طرف غربی میگویند شما هم که با این جماعت دشمنی دارید پس طبق منطق دشمنِ دشمن من، دوست من است، بیایید دوست باشیم و قائله را فیصله دهیم!
اصلاحطلبان در انتخابات پیش رو نیز راهبرد خود را بر پایه رقیبهراسی پیریزی کردهاند. راهبردی سلبی که نسبت به مسائل و مشکلات کشور بیتوجه و بدون برنامه و پاسخ است و بخش اعظم توان و نیروی خود را به خارج کردن دال مرکزی افکار عمومی از مسئله اصلی و طبیعی انتخابات اختصاص داده است. امروزه نظام مسائل اصلی افکار عمومی مواردی مانند تامین سطح معقول و مطلوبی از معیشت، اشتغال (همراه با درآمد مکفی و متناسب با تورم)، برخورداری از مسکن (ترجیحاً مطلوب از منظرهای مختلف)، برخورداری از امکانات بهداشتی و درمانی مناسب (هم از نظر کیفیت و هم هزینه) و امکان حفظ و افزایش معقول ارزش دارایی است.
موارد فوق عینی و ملموس هستند و همگی آنها را میتوان در یک مفهوم انتزاعی و ذهنی تجمیع کرد؛ عدالت. این کلمه کوچک ۵ حرفی چنان وسیع و عمیق است که از دیرباز مورد توجه اهالی فکر و اندیشه بوده و به یقین تا آخرین روز دنیا نیز موضوع فکر و بحث خواهد بود. عدالت در برخی اذهان به معنای حداقلی آن است؛ کیفر دیدن مجرمین به دست قانون. اگرچه این بخش مهم و قابل توجهی از کارکرد عدالت است، اما همه آن نیست. اگر عدالت را بهطور ساده و مختصر به معنای قرار گرفتن «هر چیز در جای خود» بگیریم، آن وقت میتوان گفت مهمترین مطالبه امروز افکار عمومی از دولت، عدالت است و بسیاری از کارها و رخدادها عادلانه نیست.
طرح، برنامه و گفتمان انتخاباتی اصلاحطلبان چه نسبتی با این عدالت عام و موارد عینی آن دارد؟ اگر جزو دنبالکنندگان حرفهای سیاست در ایران باشید احتمالاً طی یکی دو سال اخیر به چند اظهارنظر موردی از برخی چهرههای اصلاحطلب برخورد کردهاید که به درستی به این ضعف اردوگاه خود اشاره کرده و توجه به عدالت را تجویز میکنند. اما آیا این تذکرات نادر، در این جریان تبدیل به دغدغه، موضوع بحث، گفتمان و برنامه شده است؟ اگر شما چیزی سراغ دارید به ما هم نشان بدهید!
وقتی فکر و ایدهای در این موضوع اصل و کلیدی وجود ندارد، چاره چیست؟ باید سعی کرد با لطایفالحیلی موضوع و سؤال افکار عمومی را تغییر داد و به اصطلاح انتخابات را از ریل طبیعی خود خارج کرد. طیف اصلاحات برای این تغییر ریل به سه سناریو دل بسته است؛
۱- توافقی هرچند روی کاغذ در وین و ایجاد هراس از اینکه اگر ما یا نامزد مورد حمایت ما رای نیاورد، توافق بهم خورده و تحریمها برمیگردد.
۲- ایجاد یک دوقطبی گسترده و هراسانگیز پیرامون فضای مجازی و اینترنت با این مفهوم که اگر ما نباشیم، گوگل را هم فیلتر میکنند! (دروغی که چندی پیش به کیهان نسبت دادند و مدعی شدند کیهان خواستار فیلترینگ گوگل شده است.)
۳- ایجاد دوقطبی پیرامون آزادیهای اجتماعی و سبک زندگی با طرح این ادعا که جریان رقیب میخواهد شما را به زور راهی بهشت کند، حتی به قیمت جهنم کردن زندگی امروزتان!
سناریوهای فوق، سه نعلی است که اصلاحطلبان در انتخابات پیش رو بهدنبال آن هستند بیآنکه در پی گمگشته اصلی خود یعنی عدالت باشند. تجربه نشان داده است این جماعت پریدن بر پالان رقیبهراسی را خوب بلدند.
********************
روزنامه وطن امروز **
دام آمریکا و اروپا برای بازگشت به برجام/مهدی گرگانی
حسن روحانی، رئیسجمهور اخیرا در اظهاراتی درباره برجام و رفع تحریمها گفته: «با صبر و ایستادگی مثالزدنی مردم و برنامهریزیها و تلاشهای دولت، امروز به جایی رسیدهایم که هم آمریکاییها و هم اروپاییها با صراحت تمام اعلام میکنند راهی جز رفع تحریمها و بازگشت به برجام نداریم و تقریبا همه تحریمهای اصلی و اصولی برطرف شده و مذاکرات برای برخی جزئیات ادامه دارد». این اظهارات همگان را به یاد مواضع دولتمردان و دیپلماتهای تیم مذاکرهکننده در آستانه امضای برجام (سال ۹۴) و پس از آن میاندازد که در آن ادعا شده بود همه تحریمها به طور کامل لغو شده است. اما گذشت زمان، سادهلوحانه بودن این تصورات خام را آشکار کرد.
۱- اشتیاق کشورهای غربی بویژه اروپاییها برای بازگشت ایالات متحده به برجام در حالی است که آلمان، فرانسه و انگلیس حتی بعد از خروج آمریکا از برجام هم میتوانستند بدون آمریکا به حفظ برجام کمک کنند و با تامین منافع اقتصادی ایران که به صراحت در توافق قید شده بود و انجام تعهدات برجامی، علاقه خود را به تداوم و زنده ماندن آن نشان دهند. در مقابل کشورهای اروپایی بهرغم اینکه در ظاهر خواستار حفظ برجام بودند، اما به صورت نامحسوس با ادعاهای دونالد ترامپ و برخی مخالفان برجام در منطقه مثل رژیم سعودی و رژیم صهیونیستی همراهی کردند و نهتنها هیچ یک از تعهدات خود در برجام را عملی نکردند بلکه در نهایت اعلام کردند برجام دارای نقایصی است که باید برطرف شود و عملا به کمپین فشار حداکثری دولت سابق آمریکا پیوستند و تحریمهای آمریکا علیه کشورمان را تمام و کمال اجرا کردند.
۲- مصوبه مجلس و از سرگیری فعالیتهای هستهای ایران خارج از چارچوب برجام از جمله اخراج بازرسان (با توافق دولت و آژانس بینالمللی، فعلا تعلیق!)، افزایش سطح غنیسازی و نصب سانتریفیوژهای پیشرفته، باعث هراس کشورهای غربی از ادامه فعالیتهای هستهای ایران شد و آنها را مجبور کرد از پیششرطهای خود برای اصلاح برجام دست بردارند و سریع به فکر احیای مجدد همان برجام قدیمی بیفتند؛ با این تفاوت که با مصوبه مجلس، دست مذاکرهکنندگان ما در برجام پر شده است و اکنون آمریکا و اروپا به سرعت به دنبال به نتیجه رسیدن مذاکرات وین هستند. «هایکو ماس» وزیر خارجه آلمان در تازهترین اظهارات خود تاکید کرده است عنصر زمان در مذاکرات وین حیاتی است، چرا که متوجه این موضوع شدهاند که هر روز تأخیر در احیای برجام یعنی افزایش اورانیوم غنیشده با غنای ۶۰ درصد.
روزنامه نیویورکتایمز اخیرا به نقل از مقامات مطلع گزارش داد در ۲ مذاکره در ماه فوریه، اروپاییها از آمریکا خواستند مذاکرات را به طور جدی آغاز کند و برخی تحریمها را به نشانه حسن نیت بردارد، اما آمریکا این پیشنهادها را نادیده گرفت، ولی زمانی که ایران تصمیم به غنیسازی ۶۰ درصد گرفت، واشنگتن مسائل را از ترس کاسته شدن از «زمان گریز» جدیتر گرفت. اواخر مارس بود که توافق شد درباره برجام گفتگو شود و گفتگوهای وین اوایل آوریل (اواسط فروردین) آغاز شد.
۳- اکنون با وجود اینکه توپ در زمین آنهاست و غربیها در حال دست و پا زدن برای احیای هر چه سریعتر برجام هستند، باز هم شاهد عجله دولت در حصول توافق و تکرار همان اشتباهات قبل هستیم که باعث تحمیل ضررهای فراوان به منافع ملی کشور شد.
مهمترین موضوعی که سال ۲۰۱۵ دولت روحانی از آن مغفول مانده بود، بحث ضمانت اجرای تعهدات طرف مقابل بود. کارشناسان و تحلیلگران معتقدند تعجیل دوباره دولت برای احیای برجام -که بسیاری آن را مرتبط با انتخابات ریاستجمهوری میدانند- همان نقاط ضعف را بر کشور تحمیل خواهد کرد. مکانیسم ماشه از دیگر ضعفهای عمده برجام علیه ما بود که به نظر نمیرسد در این مذاکرات فشرده و عجولانه به آن پرداخته شده باشد. مخفیکاری دولت در انتشار جزئیات مذاکرات وین باعث تشدید نگرانیها در این زمینه شده است بویژه اینکه عمر دولت دوازدهم تا ۳ ماه دیگر به پایان خواهد رسید و دولت آینده مجری این توافق خواهد بود.
۴- بهرغم اینکه کشورهای غربی پیش از این اشتیاق چندانی برای احیای برجام از خود نشان نمیدادند، اکنون تحرکات فزاینده آنها برای احیای هر چه سریعتر برجام چه اهدافی را دنبال میکند؟ شاید کلید این معما را در گزارش جدید روزنامه نیویورکتایمز که روز یکشنبه منتشر شد، بتوان دریافت.
در بخشی از این گزارش آمده است: آمریکاییها احیای توافق قدیمی را گام اول به سمت توافقی بسیار بزرگتر میبینند و تمایل ایران برای کاهش یکسری محدودیتهای مالی فراتر از توافق- که اغلب شامل انجام معاملات با بانکهای غربی میشود- آنها را ترغیب کرده، زیرا به گفته یک مقام ارشد دولت آمریکا این، شرایط را مهیا میکند برای مذاکره درباره توافق بعدی. به نظر میرسد نیت آمریکا و اروپا از احیای برجام پهن کردن یک دام برای مذاکره بر سر مسائلی است که آنها سالهاست در جستوجوی آن هستند، یعنی مذاکره بر سر مساله موشکهای بالستیک، سیاستهای ایران در منطقه و همچنین مسائل حقوق بشری.
********************
روزنامه خراسان**
غزه؛ بازیگر جدید منطقه/امیر مسروری
تا چند سال گذشته در نوار پیرامونی سرزمینهای اشغالی تنها مقاومت اسلامی لبنان بود که میتوانست سطح بازیگری و مداخله علیه رژیم صهیونیستی را تعیین کند و بر بازیگری تل آویو تاثیر بگذارد. آغاز بحران داخلی و جولان تروریست بین المللی در سوریه بر خلاف برآوردهای منتشر شده نه تنها از سطح بازیگری حزب ا... لبنان نکاست بلکه گروهی دیگر در نوار شرقی سرزمینهای اشغالی سر برآوردند که خود را بخشی از آرمان آزادی فلسطین به ویژه جولان اشغالی میدانند. حالا تنگنای ژئوپلیتیک موجود برای تل آویو دردسر آفرین شده است. با جنگ مه ۲۰۲۱ علیه غزه و پاسخ نیروهای مقاومت، اسرائیل عملا در محاصره راهبردی قرار دارد. تل آویو به ویژه نتانیاهو تصور نمیکرد سطح بازیگری غزه به جایی برسد که این نوار کوچک برای افکار عمومی جهان پیش شرط تعیین و علیه صهیونیستها اعلام جنگ کند وبر عهد خود بماند. بازنگری وقایع چند روز گذشته غزه و چرایی حمله به رژیم صهیونیستی و پاسخ تل آویو از چند منظر قابل بررسی است:
الف) زمین سوخته: در عملیاتهای گذشته عمدتا رژیم صهیونیستی با استفاده از تسلیحات هوشمند و اطلاعات کافی میدانی، ضربات سهمگینی به سامانههای محدود پرتابی وارد میساخت. از طرفی ترور و حذف فرماندهان به یک روش مرسوم تبدیل شده بود و در هر نبردی خسارت انسانی زیادی به مقاومت وارد میشد. با این حال در این نبرد حفاظت بالایی به کار رفت. یک فرمانده میدانی به شهادت رسید و تعداد شهدای فرمانده به شدت کاهش یافت. از طرفی سکوهای پرتاب مقاومت غیر ردیابی بود و عملا اختفا و پوشش نبرد در سطح بالایی رعایت شد. مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی از قدرت برتر اطلاعاتی برخوردار بود و در این زمینه باید اذعان کرد که محور غزه از بلوغ نظامی کلاسیک بالایی استفاده کرد. البته این را هم فراموش نکنیم که در همان ابتدای نبرد، سرویس اطلاعاتی ارتش صهیونیستی ضربه سنگینی از واحد ضد جاسوسی مقاومت در غزه خورد و بسیاری از جاسوسهای رژیم خود را تسلیم مقاومت کرد. بر همین اساس، شاهد سیاست زمین سوخته در غزه بودیم و عملا رژیم جز بمباران مناطق و تجمعات انسانی غیر نظامی کار دیگری نداشت.
ب) قدرت آتش: در نبرد سوریه، یمن، عملیات نظامی آمریکا برای اشغال عراق و افغانستان و مبارزه با داعش توسط مقاومت یک چیز اثبات شد، قدرت آتش؛ موضوعی که از آن به عنوان قدرت تصمیم ساز یاد میکنند. به واقع اگر کشوری قدرت آتش برتری داشته باشد، در معادلات نظامی دست برتری خواهد داشت. قدرت آتش عمدتا توسط سامانههای توپخانه و موشکی و راکتی ترسیم میشود. شاید برای همین است که سال هاست مسئله موشکی به عنوان یک موضوع توسط غرب علیه محور مقاومت مطرح میشود. در جنگ غزه قدرت آتش تمامی گروههای مقاومت غیر قابل انکار است. شلیک صدها موشک، راکت، خمپاره و گلولههای دست ساز، حجم آتش بسیار زیادی ایجاد کرد. فارغ از هزینههای سنگین بر سامانههای دفاع موشکی رژیم صهیونیستی، نوار غزه نشان داد به عنوان یک بازیگر مهم توان نبرد مداوم و مستمر با قدرت آتش بالا و دقت بیشتر از قبل را دارد. مسئلهای که به طور حتم ترسیم کننده ساختار قدرت و تصمیم گیری آینده در مدیترانه خواهد بود. اتفاقات مهمی هم افتاد. شلیک موشک با برد ۲۵۰ کیلومتر، شلیک موشک سطح به دریا از غزه، استفاده از گلولههای ضد زره، شلیک موشک از خاک سوریه و لبنان (اردوگاههای فلسطینی) و استفاده از پهپاد انتحاری نشان داد محور غزه در حوزه توان موشکی و قدرت آتش میتواند چالش جدی برای ارتش صهیونیستی ایجاد کند. فراموش نشود که بر خلاف گذشته، برای اولین بار ارتش صهیونیستی حتی در نزدیکی نوار غزه هم حاضر نشد. مقامات تل آویو خوب میدانند هدایت این حجم از آتش به سمت واحدهای زمینی میتواند چه خسارتی را وارد سازد.
ج) وحدت ملی – جهانی: برخلاف گذشته که مسئله غزه یک مسئله عربی- اسلامی بود، این بار ماجرای قیام غزه برای حمایت از مردم کرانه باختری به یک چالش ملی- جهانی تبدیل شد. دفاع مردم غزه از یک محله در قدس تنها حمایت از فلسطین نبود بلکه موجب خروج صدها هزار شهروند فلسطینی کرانه باختری برای دفاع از فلسطین شد. برافراشته شدن پرچم فلسطین و نه احزاب و حمله به یگانهای حفاظتی – انتظامی تشکیلات خودگردان در دفاع از غزه نمونهای از همراه شدن جریان کرانه باختری با محوریت نوار غزه بود. موضوعی که میتواند به انتخابات پیش روی فلسطین کمک شایانی کند. از طرفی مسئله فلسطین در حجم بسیار زیادی به یک مطالبه بین المللی تبدیل شد. راهپیمایی میلیونی در اروپا و حتی آمریکا غیر قابل تصور بود. فراموش نشود بسیاری از کشورها به طور رسمی از دولت صهیونیستی حمایت و در شرایط کرونایی هر نوع تجمع را ممنوع کردند با این حال وحدت بین المللی بر سر مسئله فلسطین موضوع بسیار مهمی است، همچنین صهیونیستها با فراخوان بینالمللی تلاش بسیاری کردند که حملات به غزه را مدافعانه و پدافندی نشان دهند، ولی این خط رسانهای ناکام ماند و به کمک فضای مجازی، صهیونیستها ضربه مهلکی در افکار عمومی جهان خوردند تا جایی که نمیتوان این موضوع را جزو دستاوردهای مهم علیه رژیم صهیونیستی برنشمرد. این سه دلیل و دهها دلیل دیگر را اگر کنار هم بگذاریم، درمی یابیم که چرا مقاومت در فلسطین پیروز این نبرد بود. البته باید منتظر ماند و دید نتانیاهو از آوار این جنگ برای خود آورده سیاسی دارد یا شکست نتانیاهو در زمین به سیاست هم کشیده میشود و وی کنار خواهد رفت.
********************
روزنامه ایران**
صندوقهای رأی و مخالفانش/علی ربیعی
انتخابات ریاستجمهوری در این ایام زمینهساز طرح یکی از مبرمترین مسائل و یک اصل بنیــــادین اســـــت که همچون نخ تسبیح یا عنصر پیونددهنده، ثبات و آینده ایران را تضمین میکند. فارغ از هیاهوی رقابتها و به قدرت نشستن کدام فرد یا جریان، مسأله مهم برای تفکرات دلسوز و درازمدت نگر میتواند نسبت بین امروز و آینده ایران با اصل صندوقهای رأی باشد. از چند ماه قبل جسته و گریخته میشنویم که میگویند این بار باید بهسمت یک «انتخاب بهتر» حرکت کرد تا «انتخابات بهتر» و برخی حتی انتخاب بهتر را در عدم تحقق انتخابات بهتر جستوجو میکنند. این نوع نگاهها نگرانیهای زیادی پدید میآورد. فضای انتخابات با این استدلالها و همراه شدن آن با آثار تحریم بر زندگی و معیشت و خستگی ناشی از کرونا و تسری نوعی ناامیدی به اینکه چشماندازی برای آینده نیست، مسائل نگرانکنندهای است تا جایی که میشنویم برخی حتی از کاهش مشارکت گسترده مردمی ابراز نگرانی نمیکنند.
۲- از زمان شکلگیری دولت مدرن در ایران درباره صندوقهای رأی بهعنوان منبع اداره جامعه دیدگاههای مختلفی مطرح شده است. پیش از انقلاب اسلامی، میانجی بهنام صندوق در نسبت بین حکومت و مردم بیمعنا بود و تکیه بر نوعی باستانگرایی بنیادگرایانه و ناسیونالیسم متورم شده در شعار، اما در عمل کشور بدون مردم، فلسفه ساخت قدرت را تشکیل میداد. در هیچ یک از ارکان قدرت، صندوقها نه معنا و نه تأثیری در اداره امور داشتند و این بیمعنایی از سطح کلان سیاسی حتی در صندوقهای صنفی هم تجلی یافته بود. در تاریخ سیاسی ایران با این نوع نگرش، صندوقها عامل برهمزننده نظم شناخته شده بود و بدون نقش مردم، قدرت ملی بیشتر معطوف به نقشآفرینی در زنجیره امنیت جهانی بود.
رویکرد اصیل انقلاب پس از پیروزی، تعریفی ناب از میانجیگری ملت - دولت را به ارمغان آورد. اما از همان دوره نیز با نحلههای فکری متفاوت و حتی متعارض روبهرو شد که حتی تا امروز نیز این فراز و نشیبها از منظرهای مختلف ادامه یافته است.
این انقلاب یک تعریف مشخص از مفهوم ملیت ایرانی و هویت ملی را به عرصه تاریخ آورد که کاملاً بیسابقه و مردمسالارانه بود. مرحوم امام خمینی (ره) در مقابل تعریف شاهانه و آریامهری از ایران که به ایران باستان و به ملت باستان و غیرموجود در لحظه حاضر تکیه داشت و مشروعیت خود را بهطور ناشیانهای به یک تاریخ باستانی گره میزند، از خود ایران واقعاً موجود و از خود ایرانیان به صحنه آمده سخن گفت و در مقابل رویکرد شاهانه «ایران منهای ایرانیان» از هستی نسلی نسلهای حاضر دفاع کرد و گفت ایران یعنی همین نسل حاضر، یعنی همین ایرانیان که به صحنه تاریخ وارد شده اند و حق تعیین سرنوشت خود را میطلبند نه آن «ایران تاریخی» و ایران انتزاعی و خیالی که در مخیله شاه به نحو منتزع و مجرد از ایرانیان ساخته شده است.
۳- اولین عناد و تضاد با صندوق رأی به جریانات اسلحه بهدست که خود را انقلابی حرفهای میدانستند بازمیگردد. اگر به سالهای نخست انقلاب اسلامی برگردیم، حساسیت ضد انتخاباتی جریانات التقاطی مثل سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق و برخی جریانهای برانداز مارکسیستی شکل کاملاً متفاوتی داشت.
منافقین در آن سالها به بیانی پیچیده و پوشیده علیه انتخابات موضعگیری میکردند. آنها در برابر اصرار و تأکید فوقالعاده امام خمینی در ضرورت مشارکت گسترده و در تمهید لوازم عملی آن (از جمله حضور همه سلایق و همه طیفهای سیاسی چه در سطح نامزدی و کاندیداتوری و چه در سطح مشارکتی و رأیدهی) سعی در فرعیسازی امر انتخابات داشتند. به زبانی نفاقآلود میگفتند اگرچه انتخابات خوب است، اما در مقایسه با انقلاب از اولویت برخوردار نیست. آنها براساس برداشت خاص خود از «انقلاب» به یک نوع دوگانهسازی میان «انقلاب» و «انتخابات» قائل بودند. یعنی میگفتند لحظه پیروزی انقلاب بسی مهمتر از آن است که صرف انتخابات بشود، باید ابتدا انقلاب را تعمیق کرد و سپس در انتهای فرایند درازمدت «تعمیق انقلاب» به انتخابات پرداخت.
وقتی این کلام را خوب میشکافتی در پسِ شعر و شعارهای به ظاهر حماسی و انقلاب ستایانه آن جریانهای نفاق آلود، میتوانستی بخوبی نوعی بیباوری عمیق و یک نوع هراس عمیق از مردم و از انتخابات مردمی را ببینی. آنها خیلی صریح و روشن میگفتند جامعه هنوز «ذات شرک آلود» دارد و به اندازه کافی «توحیدی» نشده بنابراین به جای انتخابات باید اولویت را به «تعمیق انقلاب» داد تا عناصر شرک آلود جامعه در طی یک فرایند درازمدت تصفیه و پاکسازی شوند و به حد رشد انتخاباتی برسند.
امام خمینی به این دوگانه «یا انقلاب یا انتخابات» قائل نبودند و از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب با همان دقت و جدیت انقلابی امر انتخابات را در آزادترین سطح و ترازی که تا آن روز منطقه و کل این گستره جغرافیای وسیع جهان اسلام تا شمال آفریقا به خود ندیده بود، پیگیری میکردند. منافقین در پاسخ میگفتند «مگر نه این است که در فضای موجود هنوز هم بقایای نظام وابسته آریامهری با انحای مختلف موج میزند؟» و نتیجهگیری میکردند در شرایط رسوب «تفکـرات شرک آلــود و استــــثماری» در سطــــــح جامعــــه نمیتوان از اولویت انتخابات سخن گفت. (روزنامه «مجاهد»، آبان ۵۸)
آنها خیلی خوب میدانستند (و گاه حتی به وضوح این را مینوشتند) که در فضای انتخابات آزاد و رقابتی که امام خمینی (ره) پیگیر مستمر آن بودند، شانس پیروزی ندارند بنابراین سعی میکردند انتخابات هراسی و سوءظن عمیق خود به انتخاب جامعه را در یک پوشش به ظاهر «انقلابی» پنهان کنند.
۴-مخالفت دیگر از منظری متفاوت و با نیتی مصلحانه این بار به نام یک رویکرد و برداشت خاص بروز پیدا کرده است.
این جریان نسبت به اصالت انتخابات تردید کردهاند و نوعی دوگانه را پیش بردهاند. نظریه اینان نهایتاً همانند تز «ایران منهای ایرانیان»، به «جمهوریت منهای جمهور مردم» منتهی میشود. اینان به انتخابات به شکل یک «بلای ناگزیر» نگاه میکنند که به نحوی باید «بلاگردانی» شود. موسم انتخابات که میآید دچار تعارضی دل آزار میشوند، یعنی دچار یک نوع انتخابات هراسی هستند.
آنها تعابیر سنتی را برای بیان هراس خود انتخاب کرده اند و به زبانی متفاوت هراس خود را فرافکنی میکنند: چه خواهد شد اگر مردم در سطح گسترده مشارکت کنند؟ چگونه میتوان میل عظیم ملی به تعیین سرنوشت را بیمعنا، نارس و ناقص کرد؟ اینها سؤالاتی است که بر زمین و زمینه مردم هراسی میروید و درست در نقطه مقابل آن شیوه «مردم درمانی» و «انتخابات درمانی» است که مشی غالب و مسلط مرحوم امام خمینی بود و امروزه در قالب بیانی دیگر و گفتمان مشارکت حداکثری توسط رهبر معظم انقلاب پیگیری میشود.
امام خمینی به انتخابات و به مردم و شوق مردمی برای تعیین سرنوشت، به شکل یک «مسأله» نگاه نمیکردند، برعکس، به دیده «حل مسأله» مینگریستند. امروز هم مسائل و چالشهای پیش روی کشور کمتر از آن دوران نیست، بلکه شکل پیچیدهتری یافته و به همین دلیل نیاز به حضور مردمی و نیاز به انتخابات واقعاً رقابتی که بتواند همه طیفهای سیاسی و همه گوناگونیهای فرهنگی را در سیمای نامزدهای متفاوت تجسد بخشد بیشتر است.
از اینرو پس از چهل وچند سال تمرین انتخاباتی، باید به سوی انتخاباتی با درجه فراگیری وشمول بیشتر رفت و نه برعکس.
سخنانی نیز با هموطنانم دارم. اگر کسی فکر کند بدون صندوق کشور قابل ثبات خواهد بود تفکری اشتباه است. صندوقها تنها راه بیبدیل پیوند دادن خواستههای نسلهای جدید در دل جمهوری اسلامی ایران است و این امری است که در مسیری باثبات، خواستها، نیازها، آمال و آرزوها را میتواند متجلی سازد. صندوقها جلوی عبورها را خواهند گرفت و انرژی انسانی جامعه را تبدیل به پویایی و پیشرفت امور میکنند.
فارغ از هرگونه آزرده شدنهای سالهای اخیر، سختیهای متحمل شده و نگرانی و دلشورههای عمومی باید هویت صندوقها را پاس بداریم و تلاش کنیم که صندوقها کارکردی بهتر از گذشته داشته باشند. جریانات ناامیدساز از مشارکت و صندوقها بهدنبال ماجراجویی هستند.
هیچ جامعهای با این نوع تفکرات ماجراجویانه به سرمنزل مقصود نخواهد رسید. تفکراتی مانند «نه به انتخابات» و «عدم مشارکت» تحلیل درستی از شرایط ایران و جهان که بتواند با ثبات، تغییرات را در خود جای دهد، ندارند. باید به این باور و اجماع رسید که صندوقها مسیر درست کشور هستند.
*دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
********************
روزنامه شرق**
تغییر ژستهای سیاسی/احمد غلامی
یکی از دشواریهای تحلیل برای درک و دریافت وضعیت سیاسی ایران، این است که سمپتومها (نشانهها) کمک چندانی در پیشبینی رخدادها نمیکنند. یکی از دلایل مهم این وضعیت، تضاد موجود در جامعه است؛ چراکه جامعه ایران با اینکه طبقاتی است، اما از خصلت ستیز طبقاتی بهره نمیبرد و از سوی دیگر، نیروهای کنشگری در جامعه هستند که خاستگاه طبقاتی ندارند. همین امر موجب شده است سیاست داخلی ایران مستعد و متأثر از وقایع غیرمنتظره باشد. اگر رویدادی از جنس اعتراضات طبقاتی رخ بدهد، یقینا در غیاب کنشگران مدنی اقبال چندانی برای اثرگذاری نخواهد داشت و این عدم اثرگذاری دموکراتیک، راه را برای عملکردهای خشونتآمیز باز میکند. بدیهی است این طبقات معترض برای شنیدهشدن صدایشان در ناامیدی و عدم اعتمادبهنفس دست به هر کار خشونتآمیزی خواهند زد. با اینکه جامعه ایران بهشدت مستعد ستیز طبقاتی است، اما در غیاب جریانهایی که خاستگاه طبقاتی ندارند، جریانهایی همچون جریانهای دموکراسیخواه، اصلاحطلب، جنبش زنان، فعالان حوزه محیط زیست و در معنای کلانتر فعالان جامعه مدنی، نمیتوانند به مطالبات حداکثری خود دست یابند. کنشگران غیرطبقاتی بر این باورند که با هزینه حداقلی میتوان به مطالبات حداکثری رسید. این صورتبندی، کار را هم برای کسانی که در پی تغییر مسالمتآمیز ملی و دموکراتیک هستند، دشوار خواهد کرد و هم برای کسانی که خارج از مرزهای ایران درصدد تغییرات گسترده و حداکثری هستند. از اینرو است که ما این روزها شاهد مقابله شدید دو جریان دموکراسیخواه هستیم که فعلا در قالب اصلاحطلبان و تحولخواهان (اپوزیسیون) نمایندگی میشوند. نشانههای تشدید این مقابله را میتوان در موضعگیری انتخاباتی، مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات به وضوح دید؛ مقابلهای که هیچیک از طرفین در آن دست بالا را ندارند؛ چراکه آنان فاقد توان هژمونیک هستند. البته این شرایط در کوتاهمدت به نفع نهادهای رسمی و اصولگرایان خواهد بود. انتخابات مجلس یازدهم نمونه بارز این وضعیت متعارض بین نیروهای اصلاحطلبان و تحولخواهان است. تحولخواهان درصدند مشارکت حداقلی مردم در انتخابات ریاستجمهوری را با نادیدهانگاشتن مشکلات ساختاری، گردن دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا بیندازند تا اثرگذاری سیاسی آنها نزد مردم کاهش یابد؛ درصورتیکه نهادهای رسمی و اصولگرایان چندان با مشارکت حداقلی -البته منوط بر اینکه آنان را به قدرت برساند- مخالفت جدی ندارند. آنان ابتدا درصددند با دستیابی به قدرت حداکثری و بعد با تمسک به یک ایدئولوژی، کشور را با حلقههای محدود خودی اداره و مدیریت کنند و چهبسا در این مدیریت -تهی از رویکردهای دموکراتیک- موفق هم بشوند. نیروهای دموکراسیخواه اینک با یک پرسش اساسی روبهرو هستند: اینکه چگونه میتوان از نهادهای دموکراتیک همچون مجلس و ریاستجمهوری صیانت کرد؟ انکارناپذیر است که حتی یک نماینده اصولگرا هم با رأی بالاتر در مجلس با ژست دیگری روی صندلی مجلس خواهد نشست. مثلا با شناختی که از محمدباقر قالیباف وجود دارد، اگر او با رأی بالایی بر مسند ریاست مجلس مینشست، بیتردید در برابر نهادهای رسمی همچون شورای نگهبان اینگونه دستبهعصا راه نمیرفت. رأی بالای سعید جلیلی یا ابراهیم رئیسی هم بیتردید «ژست سیاسی» آنان را تغییر داده و قابلیت اثرگذاریشان را دوچندان خواهد کرد؛ همان ژستی که مردم به احمدینژاد القا کردند و متأسفانه او را سودایی کرد.
پیداست که هدف من از این یادداشت، دفاع از چهره یا جریان خاصی نیست، بلکه تلاش میکنم این پرسش را مطرح کنم که چگونه مردم میتوانند از نهادهای انتخاباتی صیانت کنند و با هزینه کمتری نهادهای انتخاباتی را به دست آورند و نگذارند از دست برود. اگر به این نکته باور داشته باشیم، پی خواهیم برد که اصلاحطلبان و اصولگرایان کارکردی کاملا متفاوت دارند؛ تفاوتی که تحولخواهان عامدانه آن را نادیده میگیرند؛ آنان تصور میکنند موفقیتشان در گرو مشارکت حداقلی است. در اینکه این دیدگاه چقدر به هدف آنان، نفع مردم و به واقعیت نزدیک است، جای تردید جدی وجود دارد. از سوی دیگر، تکلیف اصولگرایان و نهادهای رسمی روشن است؛ آنان بر مشارکت حداکثری اصرار و پافشاری ندارند. اگرچه در این نکته با تحولخواهان مشترکاند، اما هریک دو هدف متضاد را دنبال میکنند؛ اصولگرایان در پی اقتدار و انسجاماند و تحولخواهان در پی انحلال. ناگفته پیداست که تحولخواهان در ایران هژمونی چندانی ندارند و این ناتوانی در اثرگذاری جدی به نفع اصولگرایان و به ضرر اصلاحطلبان تمام خواهد شد. اگر تحولخواهان قدرت اثرگذاری جدی داشتند، نهادهای رسمی و اصولگرایان ناگزیر بودند به اصلاحطلبان میدان داده و از مخالفت خود با آنها بکاهند. از سوی دیگر، تحولخواهان با آگاهی از ناتوانی اصلاحطلبان، درصددند وقت بخرند تا با دامنزدن به ستیزهای طبقاتی و تحریک کنشگران مدنی و همصدایی با آنان، روی یک محور قرار بگیرند و در وقت مقتضی به رؤیای خود دست یابند. اما اصلاحطلبان نمیتوانند از تمام ظرفیتهای جامعه مدنی استفاده کنند؛ آنان در گذر ایام با ریزش اعتماد عمومی روبهرو شدند و اینک برای هژمونیکشدن راه دشواری پیشرو دارند. بسیاری پیش از این بر این باور بودند که این شرایط مستعد ظهور قیصری است؛ تحلیلی که رفتهرفته در میان رویدادهای سیاسی رنگ باخت. اما میتوان به این تحلیل از منظر دیگری بازگشت؛ به تعبیر گرامشی «قیصرگرایی همواره اهمیت تاریخی یکسانی نداشته است و میتواند هم در شکلی مترقی و هم در هیئتی ارتجاعی ظاهر شود... راهحلی قیصرگرایانه حتی بدون وجود یک قیصر، بدون شخصیتی بزرگ، اسطورهای و قهرمان و منتخب امکانپذیر است». آنچه پیش از این بهعنوان ریاستجمهوری حداقلی، اما با حلقهای منسجم و ایدئولوژیک نام بردیم، به این تعبیر نزدیک است؛ خاصه اینکه گرامشی هم باور دارد «قیصرگرایی لزوما به عواقب فاجعهآمیز که مستلزم سرکوب خشونتآمیز یکی به دست دیگری است و نابودی حقوق دموکراتیک منجر نخواهد شد». در این صورت، فقط وضعیت اقتدارگرایانهای شکل خواهد گرفت که به یک دولت استثنائی منجر میشود.
*****************************************