کیهان**
بیمقدمه و اغراق، راهپیمایی امسال روز جهانی قدس، تماشایی بود. برخی میتوانند چشم خود را به روی این واقعیت باشکوه و عظیم ببندند و آن را نادیده بگیرند و یا سعی کنند آن را کوچک بشمارند و جلوه دهند و یا با حیلههایی دیگر برچسب به این حضور گسترده زده و سعی در کمارزش جلوه دادن آن داشته باشند، اما هر چه کنند چیزی از واقعیت و حقیقت کم نمیشود چرا که اگر چشم خود را ببندی شب نمیشود.
شاید بتوان گفت برگزار نشدن دو ساله این یادگار هوشمندانه
حضرت روحالله، به دلیل شیوع گسترده کرونا، دلها را برای روز قدس تنگ کرده بود. به نظر میرسد رخدادهای دو سال اخیر نیز در حضور گسترده مردم در این مراسم و رقم زدن این اجتماع باشکوه و دیدنی بیتاثیر نبوده باشد؛ از ابرشهر تهران گرفته که هزاران خبرنگار داخلی و خارجی چشم به حضور مردمش دوخته بودند تا دورافتادهترین روستاهای کشور که اغلبشان شاهدی بر این جهاد رمضانی نداشتند جز خاک پاک آبادی که زیر گامهایشان و خدای همیشه حاضر و ناظر که بالای سرشان بود.
این حضور گسترده و چشمگیر بار دیگر ثابت کرد مردم ایران یک چیز را خوب فهمیدهاند و آن هم اینکه تا رژیم نامشروع اسرائیل هست، صلح و امنیت پایدار در منطقه وجود نخواهد داشت و خیال خامی است اگر کسی گمان کند تجاوز و جنایت این رژیم محدود به جغرافیا و سرزمین فلسطین خواهد ماند. دعوای ما و رژیم صهیونیستی نه بر سر قدرت و سیاست و نه حتی زمین است. نبرد بر سر انسانیت است. همان چیزی که این رژیم از ابتدا نیز بر اساس زیر پا گذاشتن و نادیده گرفتن آن شکل گرفت و هر چه گذشت بر ابعاد هولناک آن افزوده شد. وقتی انسانیت در چنین ابعادی نادیده گرفته شده و مورد تعدی قرار گیرد، تکلیف قدرت و سیاست و سرزمین دیگر روشن است و جایی برای بحث نمیماند.
آنان را که امروز دم از صلح با این رژیم میزنند و مقاومت را تخطئه میکنند، دیگر نمیتوان خوشخیال و فریبخورده به حساب آورد. بیشک آنان شریک این جنایت علیه انسانیت هستند اگرچه روی صحنه، دستانی پاک داشته باشند و به آن تظاهر کنند. پس از اعلام موجودیت رژیم اسرائیل، اولین کسی که خیال داشت میان این رژیم و فلسطینیها صلح برقرار کند، «کنت فولکه برنادوت»، نماینده سازمان ملل بود. تنها چهار ماه از عمر این رژیم میگذشت و یک گروه شبهنظامی و تروریست به نام اشترن، برنادوت را در بیتالمقدس ترور کردند.
یکی دیگر از تلاشها برای برقراری صلح و آرامش در این سرزمین، صدور قطعنامه 242 شورای امنیت سازمان ملل متحد است. قطعنامهای که در سال 1967 به اتفاق آراء تصویب شد و از رژیم اسرائیل میخواست به مرزهای پیش از جنگ 67 عقبنشینی کند. جولان را به سوریه، کرانه غربی رود اردن را به اردن و غزه را به فلسطین بازپس دهد. 55 سال از صدور این قطعنامه میگذرد و تلآویو هنوز حاضر به اجرای آن نشده است.
البته اسرائیلیها آنقدرها هم با واژه صلح بیگانه نیستند و در این زمینه طرحهایی هم دادهاند. برای نمونه در همان سال 1967«ایگال الون» طرح صلح جالبی را ارائه کرد که به طرح الون معروف است. الون معاون نخست وزیر وقت رژیم و از فرماندهان پالماح - شاخه ضربت گروه مشهور تروریستی هاگانا - بود. طرح او در عمل الحاق بخشهایی از اردن و سوریه به سرزمینهای اشغالی بود؛ همینقدر منصفانه و صلحطلبانه!
طرح راجرز، طرح جرینگ، صلح کمپ دیوید، طرح صلح فهد، طرح ریگان، بیانیه 1982 اتحادیه عرب، توافق 1983 لبنان-اسرائیل، کنفرانس مادرید، پیمان اسلو، صلح اردن-اسرائیل، پیمان اسلو2، پیمان کمپ دیوید2، ابتکار کلینتون، طرح صلح سعودی و بالاخره طرح صلح اخیر موسوم به طرح ابراهیم، نام برخی از طرحهایی است که طی چند دهه اخیر کوشیدهاند به خیال خود صلح و آرامش را برای ساکنان این سرزمین به ارمغان بیاورند اما در عمل یا در نطفه خفه شده یا تنها به فربهتر شدن این گرگ انجامیده است.
صلح و سازش با رژیم اسرائیل دو مانع و مشکل بنیادین دارد که اساساً آن را غیرممکن میسازد و آنچه تاکنون نیز رخ داده - مانند اسلو، کمپ دیوید و طرح ابراهیم - چیزی جز تسلیم و دادن چراغ سبز به طرف جانی برای جنایت بیشتر نبوده است. مشکل نخست و ماهیتی مربوط به ماهیت ضدانسانی این رژیم است. شما با طرفی میتوانید وارد مذاکره و نوعی توافق و بالاخره صلح شوید که حداقل به اصول اولیه انسانی پایبند باشد. تاریخچه و کارنامه این رژیم و عملکرد پایهگذاران آن پیش از تاسیس، به روشنی نشان میدهد ما با یک مجموعه انسانی به معنای متعارف آن روبهرو نیستیم.
مانع دوم در این زمینه، حیاتی و بنیادین بودن اختلاف است. گاهی شما با فردی اختلافی دارید که میتوان با دادن و گرفتن برخی امتیازات به حل آن امیدوار بود. میزان داده و ستانده در این معادله، به میزان قدرت دو طرف و شرایط کلی حاکم بر منازعه بستگی دارد. اما گاهی اختلاف از این جنس نیست. رژیم اسرائیل بهتر از هر کسی میداند دادن کوچکترین امتیاز واقعی به طرف فلسطینی که کف آن به معنای به رسمیت شناختن موجودیت فلسطین است، در حکم امضای نابودی اسرائیل است. اگر آنجا مردمانی و کشوری به نام فلسطین هستند و این را قبول کنند، نخستین سوال و آخرین سوال این خواهد بود؛ پس اسرائیل چیست و اینهایی که خود را اسرائیلی مینامند از کجا آمدهاند؟!
اسرائیلیها علاقه و تلاش بسیاری دارند که مخالفان خود را تروریست و یا با اغماض، یهودیستیز معرفی کنند حال آنکه آنچه در سرزمینهای اشغالی و منازعه فعلی در جریان است اساساً نه ربطی به تروریسم دارد و نه یهودیستیزی. آنچه امروز در دنیا به عنوان کشور اسرائیل شناخته میشود، در واقع چیزی جز یک آزمایشگاه بزرگ برای جنایت نیست. آزمایشگاهی که در آن جدیدترین، پیچیدهترین و در عین حال مخوفترین روشهای شکنجه و کشتار انسانی مورد آزمایش قرار میگیرد و روزبهروز بر دامنه آن افزوده میشود. جوان فلسطینی اگر در مقابل طراحان و مجریان این آزمایش بیپایان، دست به مقاومت بزند و سنگی به سوی شیشه این آزمایشگاه پرتاب کند، تروریست محسوب میشود و اگر کسی هم در گوشه و کنار دنیا علیه این روند ضدانسانی فریاد بزند، ضدیهود و حامی تروریسم لقب میگیرد!
جمهوری اسلامی ایران به عنوان اصلیترین و محوریترین کشور مقاومت در برابر این آزمایشگاه جنایت، سالها پیش ایده همهفهم و همهپسند خود را برای پایان دادن به این ظلم تاریخی و بیمانند ارائه کرده است؛ «طرح جمهوری اسلامی برای حل قضیه فلسطین و التیام این زخم کهنه، طرحی روشن، منطقی و منطبق بر معارف سیاسیِ پذیرفتهشده افکار عمومیِ جهانی است که قبلاً به تفصیل ارائه شده است. ما نه جنگ کلاسیکِ ارتشهای کشورهای اسلامی را پیشنهاد میکنیم، و نه به دریا ریختن یهودیان مهاجر را، و نه البته حکمیت سازمان ملل و دیگر سازمانهای بینالمللی را؛ ما همهپرسی از ملت فلسطین را پیشنهاد میکنیم. ملت فلسطین نیز مانند هر ملت دیگر حق دارد سرنوشت خود را تعیین کند و نظام حاکم بر کشورش را برگزیند. همه مردم اصلی فلسطین، از مسلمان و مسیحی و یهودی - نه مهاجران بیگانه - در هر جا هستند؛ در داخل فلسطین، در اردوگاهها و در هر نقطه دیگر، در یک همهپرسیِ عمومی و منضبط شرکت کنند و نظام آینده فلسطین را تعیین کنند. آن نظام و دولتِ برآمده از آن، پس از استقرار، تکلیف مهاجران غیرفلسطینی را که در سالیان گذشته به این کشور کوچ کردهاند، معین خواهد کرد. این یک طرح عادلانه و منطقی است که افکار عمومی جهانی آن را بهدرستی درک میکند و میتواند از حمایت ملتها و دولتهای مستقل برخوردار شود.» (بیانات رهبر معظم انقلاب در کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین در مهرماه سال 1390)
طرح منصفانه و انسانی و روشن است اما مگر از آزمایشگاه جنایت میتوان انتظار پذیرش داشت؟ اینجاست که مقاومت معنا مییابد و فلسفه آن روشن میشود. پیشانی و خط مقدم مقاومت، مبارزه مردم فلسطین با غاصبان سرزمین خود است اما آنچه این مقاومت را مستحکم و منتج به پیروزی میکند دو عامل است؛ حمایت و پشتیبانی مادی از مبارزان فلسطین و در کنار آن آگاهیبخشی در سطح جهانی نسبت به واقعیت مسئله فلسطین. هر دو مورد به دلایل مختلف آسان نیست اما آسان نبودن به معنی ناشدنی بودن، نیست. راهپیمایی روز قدس یکی از مصادیق این حمایت آگاهیبخش و بیدارکننده است. باید این بیداری را با ابتکار و خلاقیت، در سطح جهانی گسترش داد و برای دستیابی به این مهم نمیتوان و نباید تنها به بزرگداشت روز قدس اکتفا کرد. همانطور که دیروز رهبر انقلاب نیز تاکید کردند؛ تا رژیم غاصب و جنایتکار صهیونیست بر قدس مسلط است، همه روزهای سال را باید روز قدس دانست.
************
خراسان**
******************
جوان**
توصیه انذارآمیز اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی به تشکلهای دانشجویی در مورد مطالبهگری دانشجویان، بار دیگر نقد و آسیبشناسی شیوههای مطالبه دانشجویی را خصوصاً از منظر مصالح ملی به جریان انداخت. مطالبهگری و عدالتخواهی بخش جداییناپذیر جنبش دانشجویی است و اساساً جریان دانشجویی بدون آن بیمعنا است، اما اگر نقشآفرینی جنبشی غیرمسئولانه و فارغ از عقلانیت و معرفت لازم دنبال شود، نهایتاً میتواند هم به جنبش دانشجویی و هم به مصالح جامعه لطمه وارد کند. اما ریشه بروز این آسیبها در جریانات دانشجویی چیست و چرا حتی برخی تشکلهای دانشجویی مؤمن به انقلاب گاه در دام همسو شدن با سناریوی دشمن در این روند میافتند؟ بهنظر میرسد چند دلیل عمده در سالهای اخیر سبب بروز روندی شده که محصول نهایی آن در اقدامات سطحی و دشمنشادکن مشاهده میشود
۱- غلبه سطحینگری و ضعف بعد معرفتی: در سالهای اخیر با سیاستزدگی و کمرنگشدن فعالیتهای سیاسی در صحنه دانشگاهها و غلبه فضای مجازی بر سبک زندگی دانشجویی، شاهد افت چشمگیر مطالعه و فعالیتهای اندیشهورزانه در جنبش دانشجویی هستیم و معدود فعالان دانشجویی نیز به فعالیتهای اجتماعی تمایل پیدا کردهاند. اگرچه نسلهای گذشته دانشجویی در تعامل با بزرگان فکری و معرفتی بودهاند و از آبشخور اسلام ناب بهرهمند میشدند، در سالیان اخیر شاهد خلأ گستردهای در این حوزه هستیم که آثار آن هویداست. در چنین شرایطی میانگین عمومی کنش فکری در تشکلهای دانشجویی کاهش شدیدی یافته و عملاً نسلهای جدید مجموعههای دانشجویی از عمق لازم معرفتی در فعالیت جنبشی برخوردار نیستند، در نتیجه دانشجویان فعال بهجای آنکه خود مولد امواج سیاسی اجتماعی و حرکتدهنده سایر اقشار جامعه باشند، به قشری پیرو و متأثر از موجهای اجتماعی -که عموماً برخاسته از فضای مجازی است- بدل شدهاند.
۲- ترویج نسخههای تحریفیافته انقلابیگری: در سالهای اخیر برخی افراد تعاریف تحریفیافتهای را از انقلابیگری در میان مجموعههای دانشجویی ترویج کردهاند که در سایه ضعف معرفتی موجود در این محیط توانسته در میان برخی از دانشجویان فعال جا باز کند. معادلسازی عدالتخواهی منبعث از گفتمان انقلاب اسلامی با نحلههای ماتریالیستی همچون چپگرایی سوسیالیستی و آنارشیسم دقیقاً مشابه همان مسیر غلطی است که برخی گروههای التقاطی در سالهای دهه ۵۰ و ۶۰ قرن گذشته پیمودند و نتیجه آن انحرافات بزرگی در تشکلهای اسلامی بود. اکنون بار دیگر خطر تلقیات تقلیلیافته و تحریفیافته، برخی گروههای اسلامگرا را تهدید میکند که معالأسف میتواند تکرار تلخ انحرافات فکری گسترده را رقم زند.
۳- ضعف بعد تحلیلی و دشمنشناسی: در کنار افت چشمگیر عمق فکری فعالیتهای دانشجویی، به دلیل آنکه بخش عمدهای از اهتمام مجموعههای دانشجویی به فعالیتهای اجتماعی اختصاص یافته، عملاً بعد تحلیلی و نگرش راهبردی در میان بسیاری از فعالان دانشجو تضعیف شده است. در این شرایط افق تحلیلی از سطح فراملی و کلان تنزل یافته و عمدتاً در سطح رقابتهای فروملی و جناحی تمرکز مییابد. دشمنان اصلی کشور و نظام سلطه بینالمللی در اذهان دانشجویی نادیده گرفته شده و فلان مسئول یا جریان سیاسی خطاکار به دشمن اصلی تبدیل میشود و هموغم تشکلها به مبارزه با این دشمنان جدید مصروف میشود.
۴- ضعف گسترده در تعامل دانشجویان با مسئولان: در طرف مقابل فعالیتهای دانشجویی، کاهش چشمگیر فاصله مسئولان از دانشگاه و دانشجویان - که بیارتباط با سیاستزدگی محیط دانشگاه نیست- سبب شده که اتصال دو ضلع مطالبه یعنی دانشجویان و مسئولان عملاً برقرار نباشد و انباشت مطالبات دانشجویی در شرایط عدم پاسخگویی مسئولان قوا، عملاً بخشی از دانشجویان را به مطالبهگری در خلأ سوق داده است. از سویی عدم ارتباط با کارگزاران اجرایی و از سوی دیگر ضعف حوزههای تحلیلی و فکری حاکم بر مجموعههای دانشجویی موجب نبود رویکرد حل مسئله به چالشهای کشور شده و عملاً مطالبهگری بدون ارائه راهکار را رقم میزند که تنها به دنبال نفی وضع موجود است و برای گذار به وضع مطلوب پیشنهادی ندارد.
در چنین شرایطی مطالبهگری دانشجویی که از رسالتهای اصلی این جنبش است، بهتدریج از مصالح جامعه فاصله گرفته و تبدیل به محملی برای تشدید تنشهای اجتماعی میشود. مطالبهگری سطحی، منهای عقلانیت، پرخاشگرانه و غیرمسئولانه نهتنها هیچ مشکلی را حل نمیکند، بلکه پازل کلان دشمن در شکافسازی ملی را تکمیل میکند. نتیجه ملموس آن را تلاش رسانههای بیگانه و پادوهای سیاسی استعمار و استکبار در برجستهسازی و جهتدهی به برخی فعالیتهای مطالبهگرانه - که اتفاقاً از سوی افراد دلسوز و مؤمن به انقلاب، اما ناآگاه و سطحی دنبال میشود- میتوان مشاهده کرد. اصلاح این روند خطرناک هم نیازمند اهتمام مسئولان و راهبران اصلی تشکلهای دانشجویی و نهادهای دانشگاهی در تقویت ابعاد فکری و معرفتی فعالان دانشجو و هم توجه مسئولان قوا در تعامل صمیمانهتر با مجموعههای دانشجویی در جهت به نتیجه رساندن مطالبات بهحق و صحیح این جنبش است.
******************
وطن امروز**
**************
شرق**
اختلاف نظر در تیم اقتصادی دولت راهبردی نیست، شخصی است/ جلال میرزایی
این روزها با حذف صولت مرتضوی و بهویژه محسن رضایی، دو نماینده اقتصادی و اجرائی رئیسجمهور از کمیسیون اقتصادی دولت، عدم حضور رضایی در جلسه ستاد اقتصادی دولت و نیز احتمال استیضاح برخی از وزرا زمزمهها درباره فروپاشی تیم اقتصادی دولت رئیسی در فضای سیاسی، رسانهای و افکار عمومی کشور شدت یافته است.
اول آنکه چون اساسا در دولت رئیسی چیزی به نام «تیم اقتصادی» با تعبیر و خوانش کلاسیک، علمی و متعارف آن وجود ندارد، پس هرگونه تغییر و تحولی در بدنه مدیریتی و اجرائی دولت به دلیل کنارگذاشتن معاونان اقتصادی یا استیضاح وزرا بهمعنای فروپاشی تیم اقتصادی دولت سیزدهم نخواهد بود. باید پذیرفت تیم اقتصادی کلیدواژهای است که ناظر بر حضور طیفی از کارشناسان، اقتصاددانان، فعالان عرصه تولید و مشاوران مجرب در کنار وزرایی آگاه است که در چارچوب یک برنامهریزی واحد و منسجم، هم برای کوتاهمدت، هم برای میانمدت و هم برای بلندمدت طرحهای اقتصادی و معیشتی برای مسائل کلان مانند چگونگی پیشبرد تجارت خارجی ایران، مهار تورم، کنترل بیکاری، مدیریت بازار ارز و... داشته باشند که نهایت به رشد و توسعه کشور و برونرفت جامعه از بحران فعلی کمک کند. در حالی که واقع امر گویای آن است که دولت سیزدهم در این فرصت هشتماهه از خلأ و فقدان تیم اقتصادی بهشدت رنج میبرد و مؤید آن هم رشد افسار گسیختهتر قیمتها بهخصوص در حوزه کالاهای اساسی است که عملا افسار کار از دست دولت در رفته است.
آنچه مشخص است عملکرد جزیرهای وزرای اقتصاد، رفاه، صمت، جهاد کشاورزی، بانک مرکزی، سازمان برنامه و بودجه و در رأس همه معاوناول ریاستجمهوری در حوزه اقتصادی است؛ بهگونهای که نهتنها هیچگونه هماهنگیای بین عملکرد و مواضع آنان در یک موضوع مشخص دیده نمیشود که حتی در برههای شاهد تضاد، تناقض و موازیکاریها نیز هستیم.
چیزی که از آن بهعنوان تیم اقتصادی دولت سیزدهم یاد میشود، افراد و وزرایی هستند که یا تجربه لازم در حوزه وزارتی بهخصوص در عرصه اقتصادی، معیشتی، تولیدی و سیاستهای پولی، مالی و بانکی را ندارند یا بدون هیچ برنامه مدونی صرفا به اجرای شرح وظایف وزارتخانهای مشغول هستند یا کسانی هستند که در عین داشتن مسئولیت، چیزی از دانش اقتصادی نمیدانند.
پیرو آنچه گفته شد دلیل دوم برای عدم فروپاشی تیم اقتصادی دولت هم کاملا روشن خواهد شد. زمانی که دولت سیزدهم با فقدان تیم اقتصادی به معنای اخص کلام دستبهگریبان است، پس باید این واقعیت تلخ را هم در نظر گرفت که مطرحشدن اختلاف نظر بین کسانی مانند مخبر و خاندوزی با محسن رضایی از جنس اختلافنظرهای راهبردی، علمی و کارشناسی درخصوص مسائل کلیدی اقتصادی کشور و بحرانهای جاری معیشتی نیست؛ بلکه صرفا بر اختلاف نظر شخصی این افراد دلالت دارد.
زمانی که محسن رضایی در یک گفتوگو از احتمال افزایش یارانه معیشتی سخن میگوید و بعد از آن رئیسجمهور این گفتهها را نقد میکند و عنوان میدارد هرگونه موضعگیری باید با هماهنگی ستاد تیم اقتصادی دولت صورت گیرد، نشان میدهد که اختلافنظرها بیشتر روی مسائل پیشپاافتاده است. پس اگر در ادامه شاهد تداوم و تشدید این اختلافنظرها بین سایر اعضای دولت سیزدهم باشیم و به دنبالش کنارهگیری یا حذف خودخواسته و احیانا تحمیلی افراد دیگر و حتی وزار کلید بخورد، نمیتواند فروپاشی تیم اقتصادی دولت را به ذهن متبادر کند. از همین منظر و به طریق اولی ادعای دولت درخصوص کنارگذاشتن و حذف مرتضوی و رضایی با هدف چابکسازی تیم اقتصادی و اجرائی دولت هم محلی از اعراب ندارد.