روی کار آمدن رضاخان و خاندان پهلوی، یکی از قصههای پر غصه سرزمین ماست که تاریخ این سرزمین را برای سالیان متمادی از مسیر رشد و توسعه عقب انداخت. در این داستان که ابعاد بسیاری برای توجه دارد، یکی از نکات تأملبرانگیز حمایتی است که جریان روشنفکری در این تاریخ از روی کار آمدن رضاخان دارد. بخشی از این ماجرای تلخ، در جلد چهارم از مجموعه تاریخ سیاسی ایران معاصر با عنوان «معماران نظری حکومت خودکامه ١٢٩٠ـ ١٣٠۵» به قلم دکتر «حسین آبادیان» آورده شده است. این کتاب آرا و نظریات نسل دوم روشنفکران ایران را بررسی میکند. روشنفکرانی که برخلاف نسل قبلی خود (که به دنبال برابری، برادری و آزادی بودند)، مدافع تجددِ آمرانه و استبداد منوّر بودند. این روشنفکران بعدها از کوشندگانِ تحکیم سلطنت خودکامه رضاشاه شدند. افرادی چون سیدحسن تقیزاده، حسین کاظمزاده، علی دشتی، علیاکبر داور، مرتضی مشفق کاظمی، عبدالله رازی، محمود افشار، ابوالقاسم آزادمراغی، ذبیح بهروز و ابراهیم پورداوود مهمترین روشنفکران و نظریهپردازان طرفدار «ظهور قهرمانِ قاهر» یا «باستانگرایی» بودند. در مقدمه این کتاب آمده است: «روشنفکری ایران در فاصله بین دو جنگ جهانی اول و دوم، جز تقلید اندیشههای جوامع بحرانزده پس از جنگ جهانی اول نبود. در این دوره انواع و اقسام ایدئولوژیهای برتریطلبانه مبتنی بر ناسیونالیسم افراطی و یا فاشیستی در همه جای اروپا قابل مشاهده بود. در ایتالیا و سپس اسپانیا و بهویژه بعدها در آلمان نیز دولتها یا نظامهایی مبتنی بر همین ایدئولوژیها تشکیل شد. همچنین در پایان جنگ جهانی اول، امپراتوری عثمانی فروپاشید و در همسایگی ایران نیز نظامی مبتنی بر دولت مرکزی مقتدر و ناسیونالیسم ترک تشکیل شد. در ایران، در شرایط هرج و مرج و نابسامانی و ازهمگسیختگی ناشی از انقلاب مشروطیت و ورود قوای بیگانه به خاک ایران در جنگ جهانی اول و بروز قحطی بزرگ و از بین رفتن بخش بزرگی از جمعیت ایران، اندیشههای زورمدارانه و طرفدار ظهور «مرد نیرومند» و ناسیونالیسم افراطی نیز در میان بعضی از روشنفکران و سیاستمداران طرفدارانی پیدا کرد. زور، مرد نیرومند، و ناسیونالیسم افراطی سه عنصر اصلی بودند که یک یا دو یا هر سه آنها در بین نظریات و گفتار بخشی از روشنفکری این دوره دیده میشدند. اندیشههای ناسیونالیستی روشنفکران این زمان، با عناصری که ذکر شد، دو جنبه پیدا کرد: نخست دیدگاههای آریاییگرایی و باستانگرایی؛ و دوم اندیشههای معطوف به استقرار «قدرت نظامی خودکامه». تأکید بر میراث ایران پیش از اسلام و در برخی موارد اسلامستیزی در پوشش عربستیزی؛ و توجیه حکومت خودکامه رضاشاه از نتایج همین رویکرد و گفتار روشنفکری ایران آن زمان بود.»