الگوی نفوذ هویتساز،دو جنبه سلبی و ایجابی دارد. در وجه سلبی، عناصر سازنده هویت، تضعیف و نفی میشود. در وجه ایجابی، هویت جدید به صورت بسیار پنهان جایگزین آن میشود؛ البته همیشه اینطور نیست که یکبار عملیات نفی صورت گیرد، بعد عملیات اثبات انجام بپذیرد؛ بلکه ممکن است با عملیات هویتساز، هویت نوین به صورت خودبهخود جایگزین هویت قبلی شود. این دو جنبه الگوی نفوذ هویتساز را مرحوم شریعتی در بحث بازگشت به خویشتن به روشنی بیان کرده است. از نظر او، غرب استعمارگر با نفی و مسخ اصالت فرهنگ شرقی و اسلامی تلاش دارد همه را در یک نظام اومانیستی غربی حل کند. او در واقع، این حقیقت را نشان میدهد که غرب استعمارگر برای هویتزدایی از هر حوزه فرهنگی، نسخه متناسب با آن را ارائه داده است. در آفریقا، فرهنگ و هویت آنها را نفی میکنند؛ اما در مورد ایران، چون نمیتوانند تمدن و هویت ایرانی و اسلامی را نفی کنند، مسخ میکنند. همان گذشتهای که شخصیت ما را میسازد، در نظر ایرانیها سیاه، منحط، نفرتآور و زشت تصویر میکنند که هر ایرانیای برای فرار از این چهرهها، به دامن غرب پناهنده شود.
اومانیسم و انترناسیونالیسم، امروز یک دروغی است که میخواهد شخصیت فرهنگی و وجودی همه ما را نفی کند تا در یک بشریت موهوم دروغینی که وجود ندارد، غرق شویم. اصالت بشری یعنی شرکت همه ملتها در یک معنی، در یک حقیقت، یعنی شریک شدن انسانی که دستش خالی است با انسان سرمایهدار...؛ بنابراین فقط غربی وجود دارد... پس اگر شرقی بخواهد خودش را بر اساس اصالت اومانیستی، اصالت انسان غربی، شریک کند، خودش را در یک نظام موهوم بشرپرستی دروغین و فانتزی حل کرده و شخصیت وجودی و اصالت خودش را نفی نموده است و تا وقتی که به قول آنها بومی هستیم و آنها انسانند، هرگونه شریک بودن اومانیستی با آنها خیانتی است به وجود خودمان و باید جدا شویم و از آنها بپرهیزیم.(شریعتی، 1389: 16)
وقتی هویت افراد دستکاری، نفی، جابهجایی، مسخ و استحاله شود، هویت جمعی و ملی به عنوان هویت فراتر از هویتهای فردی نیز متحول خواهد شد. از سوی دیگر هر کشوری که کنترل هویت را در اختیار داشته باشد، تأثیری عمیق بر سرنوشت آن ملت خواهد داشت. به بیان رهبر معظم انقلاب «ملتی که هویت خودش را گم کرده باشد، خیلی راحت در مشت بیگانگان آب میشود و از بین میرود.(بیانات امام خامنهای در جمع شاعران و اهالی فرهنگ و ادب، 30/2/1398) یا به تعبیر شریعتی، برای اینکه هیچ نسلی در برابر غرب حاکم مطلق در جهان، به استقلال نرسد، باید پایههای اساس انسانی و فرهنگیاش را، که به او شخصیت مستقل «من انسانی حقیقی» میدهد، شکست و او را به صورت آدمهای پوک و پوچ درآورد؛ شسته و رفته و واکسزده. این نوع آدم را غرب متمدن در غیر کشورهای غربی میسازد.(شریعتی، همان: 8-7)