صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۴۰۱ - ۱۰:۲۶  ، 
کد خبر : ۳۴۳۵۶۶
اندیشکده کوئینسی گزارش می دهد:

سیاست خارجی آمریکا در محاصره کلاهبرداران!

«جورج بوش رئیس جمهور سابق آمریکا جهت توجیهِ جنگ عراق نزد مردم آمریکا، سعی کرد بر این مساله تاکید کند که آمریکا تعهد اخلاقی دارد تا ملت عراق را از دیکتاتوری صدام حسین نجات دهد.

"اندیشکده کوئینسی" در گزارشی با اشاره به اوج گیری طیفی از سیاستمداران جمهوری خواه در این حزب که در قالب طرح آرمان ها و ایده آل های ظاهری، منافع و اهداف شخصی خود را در پسِ به اصطلاح منافع ملی آمریکا پنهان می کنند و به تنش زایی در این حوزه می پردازند، به این نکته می پردازد که سیاست خارجی آمریکایِ کنونی عملا در محاصره کلاهبرداران قرار گرفته است و واشینگتن باید از بازیچه‌شدن در دستِ آن ها جلوگیری کند. 


اندیشکده کوئینسی در گزارش خود می نویسد:
«جورج بوش رئیس جمهور سابق آمریکا جهت توجیهِ جنگ عراق نزد مردم آمریکا، سعی کرد بر این مساله تاکید کند که آمریکا تعهد اخلاقی دارد تا ملت عراق را از دیکتاتوری صدام حسین نجات دهد. این رویکرد جمهوریخواهان در عرصه سیاست خارجی (تاکید آن ها بر ضرورت صدور آزادی به اقصی نقاط دنیا)، برای سال ها بر سیاست خارجی آمریکا حاکم بوده و ماجراجویی های نظامی آن ها در اقصی نقاط جهان را توجیه کرده و در نوع خود، مکمل جدیِ جنگ ادعایی واشینگتن علیه تروریسم/War on Terror بوده است. 

با این حال، با ظهور دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا، این خط فکری با یک چالش جدی مواجه شد. در واقع، با قدرت گرفتن ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا، این کشور با فردی رو به رو شد که سعی داشت مفروضات و روندهای اصلی سیاست خارجی آمریکا که سال ها بر حوزه مذکور حاکم بودند را تغییر دهد. از این رو، او در جریان کارزار انتخاباتی خود در سال 2016، به نحو قابل توجهی از ماجرای جنگ عراق فاصله گرفت و حتی آن را برخلاف دیگر همتایان خود در حزب جمهوریخواه محکوم کرد. از این رو، او وعده داد که در دوره ریاست جمهوری اش، به "جنگ های بی پایان آمریکا" نظیر جنگ های عراق و افغانستان نیز خاتمه خواهد داد. 

متاسفانه ترامپ بر پایه وعده هایی که ارائه کرده بود حرکت نکرد و در عین حال، مدام نسبت به مداخله نظامی آمریکا در خاورمیانه ابراز بدبینی و نارضایتی داشت. موضوعی که موجب شد تا در دوره ریاست جمهوری چهار ساله وی نیز شاهد حضور نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان و حتی ایجاد جبهه ای جدید در سوریه باشیم. اضافه بر این ها، ترامپ بر شدت حمایت های آمریکا از عربستان سعودی در جریان جنگ آن با یمن نیز افزود. 

علی رغم تمامی این مسائل، ترامپ به پدیده ای غیرملموس تر دست یافت: "یک تغییر در حوزه مسائل مطرح در عرصه سیاست خارجی حزب جمهوریخواه". در دوره پس از ریاست جمهوری وی، چهره های اصلی و مطرح حزب جمهوریخواه دیگر همچون گذشته به طرح شعارهای آرمانی نظیر توسعه دموکراسی و آزادی در کشورهای مختلف جهان نمی پردازند و صرفا به منافع شخصی خود فکر می کنند. 

روندی که حوزه و قلمرو سیاست خارجی مد نظر جمهوریخواهان را تا حد زیادی محدودتر کرده است و منجر به ظهور ایده هایی در عرصه سیاست خارجی آمریکا، نظیر "اول آمریکا/America First "شده که نمودی عینی از اتخاذ سیاست های تهاجمی در عرصه سیاست خارجی آمریکا و رابطه آن با دیگر کشورها است. در این رابطه کافی است به موضع گیریهای میچ مک کانل نسبت به جنگ اوکراین توجه کنید. 

وی در توضیح دلایل حمایت خود از ارائه بسته کمک مالی به اوکراین به ارزش 45 میلیارد دلار می گوید: "مهمترین دلیل جهت تداوم ارائه کمک های مالی و تسلیحاتی به اوکراین این است که شکست دادن روسیه توسط نیروهای اوکراینی، در زمره اهداف راهبردی و جدی آمریکا است". این در حالی است که میچ مک کانل پیشتر از جمله افرادی بود که شدیدا مخالف با حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه بوده است. با این همه، مک کانل همچنان قائل به هژمونی نظامی آمریکا در جهان است و آن را ذاتا مهم و ارزشمند ارزیابی می کند.

در این راستا، سناتور تام کاتن نیز تا حد زیادی حوزه سیاست خارجی را به عرصه ای برای نمایش نگرش های تهاجمی و شخصیِ خود تبدیل کرده است. به عنوان مثال وی در حمایت از سعودی ها در قالب جنگ یمن همچنان پایدار است، با عقب نشینی از سوریه و عراق مخالفت می کند و طرفدار سرسخت تداوم حمایت های آمریکا از اوکراین است.

اینطور به نظر می رسد که تام کاتن به نوعی در حال تقلید از مایک پمپئو نیز است. فردی که در دوره حضور خود در دولت ترامپ به عنوان وزیر خارجه آمریکا مواضع سخت و تهاجمی را علیه ایران و چین اتخاذ می کرد. به نحو واضحی، پمپئو نوعی رویکرد توام با بازی با حاصل جمع صفر(پیروزی یک طرف با باخت قطعی طرف مقابل همراه است) را در قبال ایران و چین در پیش گرفته بود و سعی داشت این روند را در سیاست خارجی آمریکا نیز به نوعی نهادینه کند. 
رویکردهای این قبیل افراد، همسو با تحولات و روندهایی هستند که در برخی نهادها و اندیشکده های آمریکایی نیز برقرار هستند. به عنوان مثال می توان در این زمینه به "انیسیتو هادسون" اشاره کرد. در گذشته، محققان این اندیشکده آمریکایی تا حد زیاید حامی ایده های نومحافظه کارانه بودند. حتی در این زمینه شاهد حضور چهره‌های شناخته شده ای نظیر نورمن پادهورتز و داگلاس فیث که در دولت بوش فعال بودند نیز بوده ایم. افرادی که از جمله معماران اصلی جنگ عراق بودند. 
با این حال اکنون، انیسیتو هادسون مواضع و رویکردهای تهاجمی را علیه چین و روسیه اتخاذ می کند و کاملا طرفدار تنش زایی در قالبب جنگ اوکراین است. محققان این اندیشکده اکنون جهت پیشبرد منافع و دیدگاه های شخصی خود در عرصه روابط بین الملل، از جیب ایده آل ها و آرمان های جهانِ آمریکایی هزینه می کنند اما همانطور که پیشتر گفته شد، صرفا به فکر منافع شخصی خود هستند. 
از این منظر، به طور خاص یک عضو ارشد این اندیشکده با نام نادیا شادلو در مقاله ای با عنوان "دولت محافظه‌کار آمریکایی برای قرن بیست و یکم"، استدلال های مطرح می سازد که در واقع در راستای تداوم بخشی به هژمونی نظامی آمریکا در سطح بین المللی قرار دارند و در این زمینه به طور خاص می گوید که "قدرت نظامی پایه ای جهت برقراری صلح است". در این راستا، وی همچنین رویه های ایدئولوژیک تهاجمی آمریکا علیه ایران و چین را نیز تصدیق و مورد تاکید قرار می دهد. به طورکلی، دیدگاه های او علی رغم زیبایی ظاهری، چیزی بیش از تدام‌بخشی به سیاست های نادرست گذشته واشینگتن در عرصه بین المللی که مبتنی بر نظامی‌گری و تشویق تجاوز و حمله نظامی هستند، نمی باشد. 
البته که این رویه شادلو در اندیشکده هادسون صرفا به وی محدود نمی ماند و دیگر محققان نظیر آرتور هرمان هم آن را دنبال می کنند. فردی که اخیرا در موضع گیری تاکید کرده که "بسته کمک 45 میلیارد دلاری آمریکا به اوکراین به هیچ عنان مبلغی نیست که آمریکا نتواند از پسِ آن بربیاید". البته که او به این نکته نیز اشاره می‌کند که حمایت آمریکا از اوکراین می تواند بسیاری از دشمنی ها علیه واشینگتن در دیگر مناطق جهان را تضعیف کند. 
به طور کلی اینطور به نظر می رسد که محافظه کاران آمریکایی مسیری جدید را در عرصه سیاست خارجی کشورشان دنبال می کنند و پس از حضور ترامپ در قدرت، دیگر به افکار و ایده آل هایی که پیشتر مطرح می‌کردند اعتقادی ندارند. در این راستا، آن ها به نحوی ویژه از مفهوم منافع ملی جهت توجیه رویکردها و سیاست هایشان نیز استفاده می کنند. 
البته که این روند نباید هیچکس را فریب دهد. در ذهن بسیاری از محققان و سیاست سازان محافظه‌کار، برتری‌جویی نظامی آمریکا در جهان هنوز جهت شکست دادنِ دشمنان ایدئولوژیک آمریکا ضروری است. این مساله نشان از آن دارد که تفکر قدیمی تندروهای آمریکایی در سیاست خارجی این کشور به شکلی جدید تقویت شده و اکنون به دنبال کسب موقعیت برتر در این حوزه است.»

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات