کلیدواژه «سینمای سفارتخانهای» یا جشنوارهای از جمله مسائلی است که در این سالها به نوعی میشود گفت که از سوی برخی غربگرایان رونق گرفته است؛ این افراد سعی دارند آثاری را وارد چرخه سینمای ایران کنند که خواسته غرب است؛ نظر شما در این باره چیست؟
پس از هشت سال دفاع مقدس جنگ چهره خود را در قالب دیگری و تحت عنوان سینما نشان داد. در این دوران یک جریان روشنفکری در سینماها رخ داد که در پی جاری کردن فرهنگ غرب در دل جامعه بود، روند این موضوع این پالس را به غرب میداد که میشود از این طریق در سطح جامعه تغییراتی را ایجاد کرد. غربیها به این فکر افتادند که از طریق فیلمسازان و کارگردانان ایران تصویر سیاهی را در داخل و خارج از کشور به نمایش بگذارند. خب طبیعتاً این جریان به حمایت مالی و رسانهای نیاز داشت. بنابراین، غربیها چهرههایی را در جشنوارههای رنگارنگ و سینماهای ایران و خارج از کشور مطرح کردند؛ آنها به گونهای برنامهریزی شده این چهرهها را الگوی دانشجویان رشتههای فیلمسازی کردند به این صورت که هر کسی که میخواست فیلمی بسازد، خطکش و معیار آنها همین چهرههایی بود که غرب از آنها حمایت مالی کرده بود. یکی از کارهایی که آن زمان اتفاق افتاد، این بود که سفارتخانهها از این چهرهها حمایت ویژهای انجام دادند و حتی برای اینکه این جریانها مستمر و ادامهدار باشد، راه کارهایی را طراحی کردند که جشنوارههایی که در آنها پشتوانههای مالی به فیلمها تعلق میگرفت از این جریان مرموز حمایت کنند. آنها در واقع ساختاری را ایجاد کردند که سیستماتیک و منظم سینماگرانی را تربیت کند که همان ساختارهای روشنفکرمآب را به شکلی پختهتر نسبت به سینماگران قبلی تهیه و تدارک ببینند؛ اگر هم در این بین یک فیلمسازی حاضر شود که دغدغه انقلاب و کشور را داشته باشد، شما دقت کنید یک فیلم میسازد و به دلیل عدم حمایت مالی بعد از مدتی تقلا برای ساخت فیلمهای بعدیش و ناکامیهای مالی مجدد از عرصه سینما خداحافظی میکند؛ چرا که جریان سینمایی غربزده و روشنفکر با هزینههای گزافی که از طریق همین سفارتخانهها دریافت میکند، راه ادامه دادن و دیده شدن جریانهای انقلابی را سد میکنند.
واقعیت این است که صنعت سینما، صنعت بسیار گرانقیمتی است. بنابراین، وقتی شما فیلمی میسازید، قطعاً هزینه زیادی را خرج کردهاید؛ از این رو جریانی در این صنعت مقدمتر و جریانسازتر است که هزینهی بیشتری را خرج کرده باشد. شما فیلمهای روشنفکری را نگاه کنید، اینها هزینههای زیادی برای ساخت یک فیلم خرج میکنند هرچند تماشاگران آنچنانی هم ندارند. خب! به نظر شما این هزینههایی که برگشت مالی هم ندارد، از کجا میآید؟ چرا باید شخصی برای یک فیلم که بازگشت مالی ندارد، هزینه کند؟ مطمئناً یک جایی هزینه این فیلمهای روشنفکری را پرداخت میکند! آن زمانی که فیلمهای «عباس کیارستمی» در سینماهای ایران پخش میشد ما دانشجویان تازه کار سینما بودیم؛ یادم است در آن دوران جمعیت ده بیست نفری برای دیدن این فیلمها میرفتند. آنها هم تا انتهای فیلم نمینشستند و فیلم را نصف و نیمه رها میکردند و میرفتند. در همان دوران شما میبینید که کیارستمی در جشنوارههای رنگارنگ خارجی پشت سر هم جایزه دریافت میکند؛ نکتهای که هست، این است که این جشنوارهها فلهای به کسی جایزه نمیدهد آنها قطعاً شما را میشناسند؛ یعنی وقتی یک جشنوارهای یک فاندی را به کسی میدهد آن شخص تأیید شده سفارت آن کشور است؛ اینطور نیست که فقط جنبه هنری اثر برای این جشنوارهها مهم باشد، پیش از آن باید سفارتخانهها آن شخص را تأیید کرده باشند و حتماً شرایط امنیتی ویژهای برای آن فیلمساز حاکم است و آن سفارتخانه مطمئن است که این فیلمساز در زمین آنها بازی خواهد کرد و در آینده هم تغییر مسیر نخواهد داد.
هدف سفارتخانهها حتی شامل آثار ابزوردی که از سوی بازیگران مطرح طنز هم شکل میگیرد میشود؛ این فیلمها هم تابع همان سیاهنمایی هستند که در ذیل پروژه غرب تعریف میشود و در جهت تغییر اعتقادات و حیای جامعه پیش میرود.
به نظر شما راه حل مبارزه با این جریان که سعی دارد فرهنگ غربی را وارد سینمای ایران کند، چیست؟
راه حل بسیار روشن است. باید از جریانهای فیلمساز انقلابی حمایت مالی شود. تنها راه مقابله هم همین است؛ چرا که جریان روشنفکر تماشاگر جدی ندارد و غالباً تماشاگران آنها افرادی هستند که بیدغدغه هستند و از روی بیکاری تماشاگر این فیلمها بودند، اما به مرور با تغییر ذائقهی مخاطب توانستند به فروشهای چند میلیاردی هم برسند، یعنی بیست سال هزینه کردند و میان جریان ضد ارزشهای ایرانی-اسلامی، پول پاشی کردند و بعدا، هم در فروش فیلمها و هم در تغییر سبک زندگیِ انسانِ ایرانی میوهاش را چیدند. شما هر کشوری را میبینید که در صنعت سینما رشدی کرده است، به سبب هزینه مالی عظیمی بوده که وارد این صنعت کردهاند. امروز اگر سینمای ترکیه و کره در بین کشورهای فیلمساز خودی نشان دادهاند و استقبال جدی از سینمای این کشورها شده، به سبب تزریق هزینههایی است که این صنعت را جلو برده است.
ورود حمایت مالی هم به این معنا نیست که فقط فیلم جنگی بسازیم، نه! بلکه باید فیلمهایی را در ژانرهای گوناگون تدوین و تهیه کنیم که ذائقه همه مخاطبان را در بر بگیرد. اینطور نباشد که فقط یک سبک فیلم را حمایت کنند، الان بنده چند فیلمنامه دارم که هر کدام هشت سال، ده سال، سیزدهسال دارد خاک میخورد و هیچ حمایتی هم از آنها صورت نمیگیرد و مهمترین مانع هم ظاهراً پول است، اغلب مدیران فرهنگی از ترس اینکه مبادا فیلمی در اکران و در فروش موفق نباشد فقط به دنبال سلبریتیها هستند تا پشت سر شهرت آنها یکی دوتا فیلم بسازند و بعد آن را به نام کُل سینمای انقلاب و دفاع مقدس و اسلام و مسلمین فاکتور کنند، و در سوی دیگر صدها هنرمند که قلباً به انقلاب و نظام علاقمند هستند، خانه نشین میشوند. باید جریان روشنفکری و حمایتهایی را که از این قشر میشود، جدی گرفت و در مقابل آنها ایستاد و ایستادن در مقابل آنها هم یعنی هزینه کردن برای فیلمسازان انقلابی که نه تنها دغدغه انقلاب را دارند، بلکه در این زمینه تخصص هم دارند. صهیونیستهایی که امروزه ادارهکننده سینمای جهان هستند، در ساخت فیلمهایشان یک نظریهای دارند که جالب است آن معتقدند شما نمیتوانید به هرکسی پول بدهید که برایتان فیلم بسازد شما فیلمسازتان را انتخاب میکنید؛ یعنی وقتی قرار است سازمان سیا دنبال جیمز کامرون برود، او را برای یک حوزه و موقعیتی انتخاب میکند که او در آن تبحر دارد و از دل این خلاقیت اهداف خود را دنبال میکند.
چه پیشنهادی به مسئولان دغدغهمند سینمایی دارید؟
متأسفانه فیلمسازان انقلابی به سبب اینکه سالهای بیکاریشان بیشتر از تعداد کارهایشان است، در هر زمینهای که به آنها پیشنهاد ساخت فیلم داده میشود، میپذیرند؛ اما اگر در طول این سالها هزینه مالی به آنها تعلق میگرفت و در آن ژانری که تخصص داشتند، فیلمهای بیشتری میساختند، یقیناً به مرحلهای میرسیدند که میتوانستند در عرصه سینما جریانسازی کنند. کارگردانی که سازنده فیلمهای تاریخی است، نمیتواند فیلم پلیسی هیجانانگیز و پرمخاطبی بسازد. حال این یک مشکل است، مشکل دیگری هم هست که مسئول دلسوز، فیلمساز متخصص همان ژانر را انتخاب کرده، اما دائماً به سبب دخالتهایی که در ورق به ورق فیلمنامه ایجاد میکند، خروجیای از فیلم در میآورد که نه تنها هزینه فیلم را به باد میدهد، بلکه مخاطبان این فیلم را از بین میبرد. بنابراین، باید به کارگردان انقلابی که تخصص دارد اعتماد کرد؛ چرا که دخالتهای نادانسته آنها ضربات سنگینی به فیلم وارد میکند؛ برای نمونه پیش آمده که یک سکانسی را ما گرفتهایم و چند روز هم از آن سکانس گذشته در نتیجه موقعیت و لوکیشن آن صحنه به کلی تغییر کرده است در اینجا مسئول مربوطه بنابر دغدغه دینی و فرهنگی که دارد به ما پیام میدهد که در آن سکانس چند روز پیش یک دیالوگ را اضافه کنید یا فلان مطلب را بگویید تا فلان بازیگر بگوید!
حال در طرف مقابل جریان روشنفکر صفر تا صد کار را دست کارگردان میدهد و تنها یک تهیهکنندهای را بالای سر فیلم میگذارد که در گروه کارگردانی و فیلمبرداری دخل و تصرفی غیر از مفهوم اصلی فیلم انجام ندهند؛ این افراد برای این کار با مجوز یک فیلمنامهی موجه و ظاهراً سلامت مجوزهای گوناگون مانند فیلمبرداری در پارک و خیابان و... را برای یک فیلمشان میگیرند، اما فیلم دیگری را تولید میکنند این برای یکی دو فیلم نیست؛ بلکه یک روال روتین بین فیلمسازان این جریان است.
برای غلبه جریان انقلابی در سینما چه کار باید کرد؟
وقتی از هزینه کردن برای جریان انقلابی صحبت میکنیم، لزوماً به این معنا نیست که آن فیلم بازدیدکننده و مخاطب زیادی داشته باشد؛ چون غالباً مردم وقتی پای دیدن فیلم میروند، نگاه نمیکنند که این فیلم انقلابی است یا نه! مخاطب دنبال قصه خوب است؛ آنچه ما دنبال آن هستیم، این است که جریان انقلابی استمرار پیدا کند و به عنوان فرهنگ غالب به روند خود ادامه بدهد. حال در این بین اگر مخاطب کم باشد یا زیاد، در هر صورت ما برندهایم؛ چرا که در حال جریانسازی هستیم. رهبرمعظم انقلاب هم طی یک سخنرانی به این موضوع اشاره کردند و گفتند که به جوانهای انقلابی که دغدغه سینمای انقلابی دارند، کمک کنید تا فیلم بسازند. این نشان میدهد که حضرت آقا هم به جریانسازی جبهه انقلاب در زمینه سینما اهمیت قائلند. در دوره دولت سیزدهم و در دولت شهید رئیسی به این موضوع توجه شد و ما شاهد رشد سینما در همین سه سال شدیم. خدا ایشان را بیامرزد حقیقتاً ما ایشان را از دست دادیم؛ بنابراین همانطوری که در ابتدا گفتیم آن زمانی که جریان روشنفکری شروع به کار کرد، بیشتر از ده نفر برای دیدن این فیلمها حاضر نمیشدند، اما برای این جریان به قدری هزینه کردند و فیلمها ساختند تا رشد پیدا کند و افرادی مانند «اصغر فرهادی» از دل آنها بیرون بیاید. شاید بگوییم از لحاظ فرم اصغر فرهادی با عباس کیارستمی متفاوت باشد، اما در معنا هر دو یکی است. بنابراین، آنچه در عرصه فیلمسازی اهمیت دارد، این است که هدفدار پیش برویم و به تعداد مخاطبان نگاه نکنیم، مطمئناً در آینده این جریان جای خود را در بین مردم پیدا میکند. برای نمونه، بازخوردی که ما از فیلم «ملک سلیمان» داشتیم، بسیار جالب توجه بود و انتظار میرفت این فیلم که بهصورت عیان نه پردهپوش به معجزات الهی پرداخته ادامهدار باشد؛ به گونهای که فیلمهای این چنینی زیادی تولید شود، اما دیگر تولید نشد! این فیلمی بود که میتوانست یک جریان فرهنگی دینی را در جامعه ایجاد کند، اما حمایتی از آن صورت نگرفت. متأسفانه، فیلمهای مذهبی، دینی و انقلابی ما یک حالت مُسکن در جامعه سینمایی ما گرفته است، هر چند سال یک بار میآید و بعد دوباره میرود تا چند سال آینده! ما اگر میخواستیم یک جریان بشویم، باید حداقل در یک بازه زمانی دو تا سه ساله ۱۰۰ تا ۱۵۰ فیلم این سبکی میساختیم.
جریان روشنفکر را ببینید در یک سال اخیر چه تعداد فیلم کوتاه ساختهاند که موضوع همجنسگرایی را ارائه میدهد. چه کسی دارد برای چنین فیلمی که اکثرا زمانشان ۱۰ تا ۲۰ دقیقه است دو، سه میلیارد تومان پول هزینه میکند؟ شما رصد کنید که اینها چطور دارند برای جریانسازی در کشور هزینه میکنند. بعدها همین فیلمسازانی که کسی به عملکرد آنها توجه نداشته، در یک عرصه بزرگ دست به ساخت فیلمهای سینمایی میزنند.
برای آشتی دادن مردم با سینما چه کاری باید انجام داد؟
درباره مردم هم باید بگوییم که غالباً به دنبال قصه خوب هستند! برخی از افراد مذهبی هم که با سینما قهر کردهاند، دلیل دارند. آنها وقتی میبینند بازیگری که فیلم مذهبی بازی کرده، امروز در جهت مخالف نظام ایستاده است حق دارند که از سینما بدشان بیاید؛ بنابراین باید حواس جریان انقلابی به بازیگران هم باشد و خوراک بازیگران را از نظر اعتقادی و فرهنگی آماده کنند تا شاهد این انحرافات در بازیگران نباشیم.
چه پیشنهادی برای دیدن فیلم در روز ملی سینما دارید؟
ملک سلیمان آقای شهریار بحرانی و "فرشتگان قصابِ" خودم!