کتاب «لهجههای غزهای؛ چند روزنوشت از غزه» را میتوان یکی از متفاوتترین آثار ادبی در حوزه فلسطین و مقاومت دانست. این کتاب را «یوسف القدره» و «فاتنه الغره» دو شاعر فلسطینی نوشتهاند، «محمدرضا ابوالحسنی» آن را ترجمه و انتشارات سوره مهر آن را راهی بازار نشر کرده است.
ساختار کتاب در قالب مجموعه یادداشت است؛ یعنی روایت کتاب دنبالهدار نیست؛ بلکه هر بخش از آن، یک فصل مستقل با شخصیتها و فضایی متفاوت و موضوعی جداگانه است که تکهای از زندگی روزمره مردم در غزه و وضعیت جنگی را ترسیم کرده است.
آنچه موجب شده است تا کتاب لهجههای غزهای، متفاوت از سایر آثار حوزه مقاومت بهنظر برسد، نگاه غیرسیاسی و خالی از رویکردهای ایدئولوژیک و تبلیغاتی مرسوم در این حوزه است.
نگاه و لحن کتاب و روایت آن، کاملاً انسانی و جهانشمول است و لحظاتی از آنچه را که در غزه میگذرد، با زبانی ادبی و هنرمندانه مطرح کرده است. کتابی که مخاطب جهانی را هدف گرفته است و هر انسانی در هر نقطه از کره زمین با خواندن آن به درک و احساس نزدیک به مردم غزه دست پیدا میکند.
همانگونه که مترجم کتاب نیز نوشته، ویژگی این یادداشتها، ارائه روایتی نزدیک و بیملاحظه از واقعیت جاری غزه است و مهمتر از آن، غلبه نگاه انسانی و اجتماعی نویسندگان آن بر رویکرد سیاسی است که این روزها در شبکههای گوناگون تلویزیونی و مجازی شاهد آن هستیم.
در بخشی از این کتاب آمده است: «اما من یازده سال پیش، «شیما» را که دخترکی ده ساله بود، ترک کردم و موقعی به غزه برگشتم که ازدواج کرده بود و دخترکی داشت که چه از نظر قیافه و چه اخلاق به طرز غیر قابل باوری شبیه بچگیهای خودش بود... وقتی به غزه برگشتم لعبتی شده بود که همهمان را به وجد میآورد. زندگیای که زیاد دوام نیاورد؛ مختوم به یک روز طولانی در کنار دریا، جمعه قبل از «جنگ» جنگی که ته مانده زندگی در یک منطقه جغرافیایی کوچک را که هفده سال تمام تحت محاصره بود، بلعید. هنوز برای خواهرم و دختر و شوهرش گریه نکردهام، حتی یک قطره اشک هم نریختهام. بعد از دفن بلافاصله سرگرم داستان آوارههای شمال به جنوب شدم، انگار نه انگار که خودم داستانی دارم. من از داستان خودم به داستان دیگران آواره شدهام.»