سقوط ناگهانی نظام بشار اسد متضمن ابعاد و پیامدهای پیچیدهای است که شایان بررسی عمیق و همهجانبه میباشد؛ اما آنچه از ظاهر امر بر میآید چالش یا تهدیدی است که در اثر از دست رفتن حلقه مهمی از زنجیره مقاومت در قلب منطقه خودنمایی میکند.
نگاه راهبردی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی که در مدیریت و مهار بحران سوریه طی سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹ نقش محوری داشت این بود که باید از دل تهدیدها برای خود فرصت ایجاد کنیم. اینک که معادلات در سوریه و منطقه دچار دگرگونی شده است، سوال این است که فرصتیابی در شرایط کنونی و افقگشایی برای مقاومت چگونه امکانپذیر است؟
در واکاوی علل سقوط برق آسای نظام سوریه، علاوه بر نقش عوامل و بازیگران خارجی، تاثیر نقاط ضعف داخلی از جمله بحران اقتصادی، نارکارآمدی نهادهای دولتی، نارضایتی عمومی، فروپاشی ارتش و... قابل ذکر است. اما به نظر میآید عدم ثبات بر گفتمان مقاومت در این فروپاشی نقش اساسی داشته است؛ به عبارتی ساختار نظام در مرحله پساجنگ موفق به نهادینه کردن این رویکرد نشد و در نتیجه حتی از بشار اسد که سعی داشت تا پایان در خط مقاومت باقی بماند، کاری ساخته نبود.
شرایط پسااسد در سوریه دارای ابهامات و پیچیدگیهای فراوان است و تا روشن شدن اوضاع و روی کار آمدن حاکمیت جدید که قطعا نیاز به زمان کافی دارد، نمیتوان قضاوت روشنی از آینده سوریه داشت. با این حال نکته مهم این است که تعامل هوشمندانه با حاکمیت جدید میتواند متضمن فرصتهایی برای تداوم گفتمان مقاومت باشد، خصوصا اینکه مردم سوریه سالها با این فرهنگ خو گرفته و با عادی شدن اوضاع، زمینه کار با سوریه به شکل رسمی و غیر رسمی امکان پذیر خواهد بود. حتی دولت جدید سوریه هر چند ممکن است گرایش دولت قبلی را در حمایت جدی از مقاومت نداشته باشد؛ اما قطعا از رویکرد ضد صهیونیستی به ویژه با توجه به اشغال بلندیهای جولان بدور نخواهد بود، به ویژه اگر حاکمیت جدید در یک فرایند دموکراتیک روی کار بیاید.
به کارگیری ظرفیتهای مختلف سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی وفرهنگی در تعامل با دولت جدید سوریه، خلق کننده فرصتهای جدیدی خواهد بود که میتواند زمینه ساز نقش آفرینی مجدد منطقهای جمهوری اسلامی ایران در تثیبت و ترویج گفتمان مقاومت، در شرایط جدید و البته با شیوههای نوین باشد. قطعا در این وادی، نیازمند بازنگری در برخی سیاستها و روشهای پیشین با توجه به شرایط و معادلات جدید بوده و بررسی نقاط ضعف، کمک زیادی به فرصت سازیهای تازه خواهد نمود.
از سوی دیگر، هر چند سوریه در دوران حاکمیت خاندان اسد، سرپل مطمئن و نزدیکی برای حمایت از مقاومت بود؛ اما برفرض که ارتباط با سوریه جدید دشوار و نیازمند زمان کافی خواهد بود؛ اما راههای ارتباط با مقاومت لبنان و فلسطین منحصر به این کشور نیست و حتی در صورت بسته شدن این راه، میتوان به راههای دیگری اندیشید. صعود مقاومت در نوار غزه با توجه محاصره کامل، تجربهای از کار در شرایط دشوار و محدودیتهای دسترسی است که قطعا چنین تجربهای در آینده ادامه خواهد یافت.
این در حالی است که زنجیرههای دیگر مقاومت از جمله عراق، لبنان و یمن نیز همچنان پابرجاست و بر خلاف تبلیغات مخالفان که القا میکنند با سقوط سوریه، مقاومت به پایان خط رسیده است؛ این گفتمان با توجه به مبانی اعتقادی و نیز امتداد منطقهای و بلکه فرامنطقه ای، همچنان زنده و پویا است.
در هر حال، با توجه به شرایط جدید و رصد دقیق تحولات در زمان مقتضی میتوان فرصتهای جدیدی را خلق کرد که جبران کننده چالشهای برآمده از وضعیت فعلی بوده و افق روشنی را فراروی مقاومت خواهد گشود. مسئله مهم عبرت گیری از حوادث و حفظ ایمان و روحیهای است که طی سالهای طولانی دستاوردهای بزرگی را برای مقاومت رقم زده و با فداکاری و جانفشانی اصحاب مقاومت، این گفتمان را تبدیل به معادلهای تعیین کننده در روند تحولات نموده و قطعا همچنان ادامه خواهد یافت.