صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۰  ، 
کد خبر : ۳۷۱۹۷۶

یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳

راز حمله به جریان انقلابی با برچسب تندرو و افراطی، تبیین دستاورد‌های انقلاب در برابر جنگ شناختی با رویکرد آفندی، رویا‌های کودکانه ترامپ؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز یکشنبه‌ ۱۴ بهمن

راز حمله به جریان انقلابی با برچسب تندرو و افراطی

سپهر خلجی
راز حمله به جریان دغدغه‌مند انقلابی چیست و چرا تلاش می‌شود دلسوزان انقلاب با عناوینی مانند تندرو و افراطی برچسب‌گذاری شوند؟ اتاق فکر تخریب جریان انقلابی کجاست و طراحان و هدایتگران این اتاق عملیات به کجا وابسته‌اند؟
در آستانه چهل‌وششمین سال پیروزی انقلاب اسلامی هستیم، انقلابی که با هدایت و رهبری امام عزیز در اردوگاه‌های مسلط بر دنیا زلزله ایجاد کرد. در نظام حکمرانی و در مناسبات جهانی جریان نویی را درانداخت که هم دارای شعار و آرمان بود و هم برخوردار از چشم‌انداز. نظامی را بر پایه این حرف نو و بر اساس همان شعارها و آرمان‌ها پایه‌گذاری کرد که هدفش اجرای عدالت، روشش مقاومت و ایستادگی و غایتش استقلال و عدم وابستگی بود. در طول چهل‌وشش سال گذشته و در مواقف گوناگون جان‌های بسیاری برای تحقق این اهداف و اجرای این روش و تحقق آن غایت، نثار و از توطئه‌های پی‌درپی برای براندازی انقلاب با چنین مختصاتی به مدد ایمان، اخلاص و فداکاری همین مردم انقلابی که حافظان اصلی این جریان بودند گذر کردیم. البته از همان ابتدای انقلاب این اهداف و این روش‌ها مخالفان و معارضان جدی داشت و طبیعی است که در گذر زمان نیز از دامنه معارضه کاسته نشود.
اگر به صفحات روزنامه‌ها، تیترها، یادداشت‌ها و مصاحبه‌هایی که در این چند سال در رسانه علیه جریان دلسوز انقلاب با برچسب تندرو و افراطی تصویرسازی می‌شود، دقت کنیم شاید بشود جریانی که سعی دارد دغدغه‌مندان انقلابی را منکوب و به صورت هدفمند برچسب‌گذاری و از دایره کنشگری سیاسی و اجتماعی حذف کند را در دو گروه کلی تقسیم‌بندی کرد: «رویزیونیست‌ها و تراول‌یست‌ها».
«رویزیونیست‌ها» یا تجدید نظرطلبان نفوذی که از ابتدای شکل‌گیری انقلاب جریان اصیل انقلابی و حافظان واقعی انقلاب اسلامی مانع به نتیجه رسیدن تلاش آنان برای تسلیم، براندازی، انحراف در اصول و دست برداشتن از آرمان‌ها و اهداف انقلاب بود. این جریان البته توانست به مدد تهاجم به افکار عمومی با بهانه‌های سیاسی و یا اقتصادی در مقاطعی از انقلاب در دهه هفتاد(78)، هشتاد(88) و 400(401) یارگیری کند و صدمات جبران‌ناپذیری به جریان کلی انقلاب وارد نماید. این جریان در رسانه نفوذ دارد و طبیعی است که همه تلاش خود را برای تخریب جریان انقلاب و تحکیم خواسته‌ها و برنامه‌های خود به‌کار می‌گیرد.
«تراولیست‌ها» جریان متأخری هستند که به مرور و به دلیل جایگاه‌خواهی و منفعت‌طلبی تلاش کردند با پول‌پاشی در ساختار و تراشیدن از بدنه جریان انقلابی و با یارکشی از درون جبهه انقلاب در جهت مطامع و منافع باندی و جریانی اقدام کنند و در این مسیر حتی از لکه‌دار کردن جریان اصیل انقلابی که دغدغه‌ای جز حفظ آرمان‌ها و ارزش‌های انقلاب ندارد با برچسب‌گذاری‌های کاذب همچون «افراطی و تندرو» و با واژه‌سازی‌هایی همچون «سوپر انقلابی»به جریان انقلاب صدمات جبران‌ناپذیری وارد کرده‌اند.
این دو جریان اگرچه در اهداف و خاستگاه هیچ وجه اشتراکی ندارند اما نتیجه عمل آنان در یک نقطه که عبارت است از تخریب جریان دغدغه‌مند آرمان‌ها و شعارهای انقلاب به نتیجه مشترک می‌رسد.
یادمان باشد که نقطه اوج تخریب جریان انقلابی با برچسب‌گذاری تندرو و افراطی‌گری را در دهه تلخ 90 شاهد بودیم. دوره‌ای که دلسوزان انقلاب با دغدغه‌ پاسداری از اهداف انقلاب مانع بسیاری از انحرافات در مشی سیاسی و اجتماعی کشور شدند و مورد تهاجم رسانه‌ای در افکار عمومی قرار گرفتند، تا جایی که رهبر حکیم انقلاب به مسئله ورود کردند:
(5 اسفند 1394 در دیدار مردم نجف‌آباد) نکته‌ دیگر این است که ما از ادبیّات سیاسی دشمن استفاده نکنیم؛ من این مسئله را، بخصوص به دوستان و برادران محترم خودمان در مشاغل گوناگون سیاسی و دولتی و غیر‌دولتی و مانند اینها تأکید می‌کنم؛ از ادبیّات دشمن استفاده نکنید. دشمنان انقلاب از روز اوّل آمدند 
تعبیر ادبیّات تندرو و میانه‌رو را مطرح کردند؛ فلانی تندرو است، فلان جریان تندرو است، فلان جریان میانه‌رو است. آن روز، از همه تندروتر هم از نظر آنها امام بزرگوار بود؛ امروز هم از همه تندروتر، به نظر آنها این بنده‌ حقیر هستم. میانه‌رو حرف قشنگی است امّا اسلام این‌جوری حرف نمی‌زند؛ بفهمیم معارف اسلامی را. اسلام، طرفد‌ار میانه و طرفدار «وسط» است: وَ کَذلِکَ جَعَلنکُم اُمَّهًْ وَسَطًا. امّا «وسط» در اسلام چیست؟ در مقابل تندرو است؟ نه، «وسط» در مقابل منحرف است: اَلیَمینُ وَ الشِّمالُ مَضَلَّهًْ وَ الطَّریقُ الوُسطی‌ هِیَ الجادَهًْ؛ این نهج‌البلاغه است. راه میانه یعنی راه مستقیم، راه جادّه. اگر از این راه مستقیم منحرف شدید - چه به این طرف و چه به آن طرف - این غیر میانه است. پس در مقابل میانه‌رو تندرو نیست؛ در مقابل میانه‌رو منحرف است. آن کسی میانه‌رو نیست که منحرف از راه و منحرف از جادّه است؛ امّا در جادّه، بعضی‌ها تندتر می‌روند و بعضی‌ها کندتر می‌روند. تند رفتن در صراط مستقیم چیز بدی نیست؛ سابِقوا اِلی‌ مَغفِرَهًْ مِن رَبِّکُم؛ جلوتر بروید. آنهایی که امروز در بیرون از مرزهای کشور می‌گویند تندرو، مقصودی دارند و معنایی مورد نظرشان است. دوستان ما و برادران ما در داخل مراقب باشند آنچه مقصود او است تکرار نکنند. آنهایی که می‌گویند تندرو، منظورشان کسانی است که در راه انقلاب مصمّم‌تر و پایدارترند؛ حزب‌اللّهی‌ها را می‌گویند تندرو. میانه‌رو [هم‌] کسی است که در مقابل آنها تسلیم باشد. در ادبیّات سیاسی آمریکا و انگلیس و امثال اینها، معنای تندرو و میانه‌رو این است: تندرو کسی است که پایبند انقلاب است، میانه‌رو کسی است که در مقابل خواسته‌های آنها تسلیم است. حالا چه کسی در مقابل آنها تسلیم است؟ خوشبختانه خودشان هم اعتراف دارند و می‌گویند در ایران میانه‌رو نداریم، همه تندرو هستند. این حرف حرف درستی است؛ در ملّت ایران هیچ‌کس طرفدار وابستگی به اینها نیست. گاهی غفلت می‌شود، لغزش به‌وجود می‌آید و بعضی اشتباه می‌کنند، امّا قاطبه‌ ملّت ایران طرفدار انقلابند، دنباله‌روِ انقلابند و پافشاری بر انقلاب می‌کنند؛ آنها به این می‌گویند تندرو. چرا ما تکرار کنیم حرف آنها را؟
(30 دی‌ماه 1394 در دیدار دست‌اندرکاران انتخابات) یک عادتی هم در بعضی پیدا شده است که همین‌طور مدام تکرار می‌کنند «تندروها، تندروها»؛ خب بله، تندرَوی و کندرَوی - طرف افراط و تفریط - هر دو بد است، این معلوم است امّا [اینکه] تندروی چیست، کندروی چیست، خطّ میانه کدام است، چیزهای خیلی واضح و روشنی نیست، جزو مسائل بیّن نیست، تبیین لازم دارد. چون برای ما خیلی زیاد خبر می‌آید؛ این روزنامه‌ها و مطبوعات گوناگون را هم آدم نگاه می‌کند، من می‌فهمم که بعضی وقتی می‌گویند تندروی، جریان حزب‌اللّهی و مؤمن مورد نظرشان است؛ نه، جریان مؤمن را، جریان انقلابی را، جوانان حزب‌اللّهی را متّهم نکنید به تندروی؛ اینها همان کسانی هستند که با همه‌ وجود، با همه‌ اخلاص در میدان حاضرند، آنجایی هم که دفاع از مرزها لازم باشد، دفاع از هویّت ملّی لازم باشد، مسئله‌ جان دادن و خون دادن مطرح باشد، همین‌ها هستند که به میدان می‌آیند. به صِرف اینکه یک جایی یک قضیّه‌ای واقع بشود که مورد قبول و تأیید نباشد، فوراً پای حزب‌اللّهی‌ها را [وسط] بکشند.
باید بیش از گذشته مراقبت کرد و راز حمله به جریان دغدغه‌مند انقلابی را شناخت و علیه دلسوزان انقلاب با عناوینی مانند تندرو و افراطی برچسب‌گذاری نکرد که دود آن در چشمان همه خواهد رفت.
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز یکشنبه‌ ۱۴ بهمن

تبیین دستاورد‌های انقلاب در برابر جنگ شناختی با رویکرد آفندی

مصطفی قربانی

جنگ شناختی از محور‌های جنگ ترکیبی دشمن در شرایط کنونی است که با کارگزاری جریان تحریف در حال اجرا شدن علیه دولت و ملت ایران است. 
این جنگ شناختی بر دستگاه‌های محاسباتی متمرکز است و در آن، علیه ایده‌ها، ساختارها، رفتارها، کارگزاران، راهبردها، سیاست‌ها و در کل، هر آنچه نسبتی با نظام و انقلاب داشته باشد، عملیات شناختی انجام می‌دهند تا از نظام اعتبارزدایی شود و به عبارت دقیق‌تر، تصویری نامطلوب و ناکارآمد از نظام ایجاد کنند. جنگ مذکور، هم‌اکنون در حوزه‌های مختلف در جریان است و از حوزه‌های مهمی که این جنگ بیش و پیش از سایر حوزه‌ها بر آن متمرکز شده، دستاورد‌های انقلاب اسلامی است. 
درواقع، تلاش برای تطهیر رژیم شاه و ارائه تصویر کارآمد آن و همچنین، زیرسؤال بردن دستاورد‌های انقلاب اسلامی و بن‌بست‌نمایی از شرایط کنونی و آینده کشور، دو محور مهم در جنگ شناختی علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر است که در برهه کنونی، تمرکز زیادی بر آن معطوف شده است. این جنگ از سوی دو طیف عمده در داخل کشور پیگیری می‌شود؛ سلطنت‌طلبان و پاره‌ای از جریان‌های شبه‌روشنفکر و غرب‌گرا در داخل کشور که عمداً و با اغراض سیاسی به داستان‌پردازی در این باره می‌پردازند و بخشی از توده‌های مردم که بعضاً رژیم سابق را درک کرده و در پاره‌ای از موارد، بدون اینکه اغراض سیاسی داشته باشند، به تمجید از رژیم سابق می‌پردازند. تفاوت این دو طیف این است که برخلاف طیف اول که استدلال‌پذیر نیست، یعنی حتی با ارائه استدلال و شواهد لازم از ادعا‌های خود دست برنمی‌دارد، طیف دوم با ارائه استدلال و شواهد قانع شده و در نهایت، به دقیق نبودن دیدگاه‌های خود پی می‌برند. از این رو، در اینجا روی سخن بیشتر متوجه خنثی‌سازی اقدامات طیف اول است که عامدانه و غرض‌ورزانه وارد این عرصه شده و سعی می‌کند با این حربه، در اذهان مردم و به‌ویژه نسل جوان کشور، که دوران ستم‌شاهی و تعدیات آن به حقوق مردم و سرسپردگی آن به بیگانه را درک نکرده‌اند، «انقلاب‌زدایی» کند. 
به بیان دقیق‌تر، اساسی‌ترین هدف طراحان و مجریان این نقشه، این است که با تصویرسازی مطلوب از رژیم شاه، از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، مشروعیت‌زدایی کنند. توضیح آنکه هر انقلابی در بستر شرایط نامطلوب زمانه است که موفق به تشکیل بسیج عمومی و پیروزی می‌شود و اساساً اگر شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی زمان مناسب و مساعد باشد، انقلاب نمی‌تواند توده‌ها را علیه رژیم حاکم متحد سازد. بنابراین، یک علت موجده برای هر انقلابی، شرایط نامساعد موجود است و اگر آن شرایط نباشد، انقلاب نمی‌تواند همه‌گیری لازم را داشته باشد. بنابراین، تطهیرکنندگان رژیم شاه درصدد هستند تا اینگونه به مخاطبان خود القا کنند که اساساً شرایط کشور در زمان پهلوی دوم نامساعد نبود که نیازی به انقلاب باشد، یعنی درواقع، اینها درصدد هستند با این داستان‌سرایی‌های کاذب، یکی از علل موجده انقلاب را مخدوش سازند. به بیان دیگر، جنگ شناختی مذکور با این هدف صورت می‌گیرد که این تردید را در ذهن مردم ایجاد کند که در شرایطی که رژیم شاه، اقدامات مناسبی انجام می‌داد و به تعبیر خود شاه، کشور را به «دروازه‌های تمدن» نزدیک کرده بود، انقلاب ضرورتی نداشت! این در حالی است که درست در همان زمان که شاه ادعای نزدیکی به دروازه‌های تمدن بزرگ داشت، به نوشته کاتوزیان، حمل‌ونقل شهری در همه جا به ویژه تهران به قدری خراب بود که غیرقابل‌توصیف است. وضع مسکونی جز برای وابستگان دولت و جامعه تجار وحشتناک بود. اغلب شهر‌های کوچک و بزرگ از جمله تهران فاقد سیستم فاضلاب کارآمد بودند، خدمات درمانی و بهداشتی برای اغنیا بسیار گران و نامطمئن بود و برای فقرا گران و خطرناک. هدف قرار دادن ماندگاری انقلاب نیز از دیگر اهداف جنگ مذکور است؛ بدین معنا که با هدف قرار دادن علت موجده انقلاب و دستاورد‌های آن، درصدد هستند تا در شرایط کنونی، ماندگاری انقلاب را از بین ببرند. به بیان ساده، هدف این است که القا کنند انقلابی که چندان موردنیاز نبوده و دستاورد چندانی هم نداشته، تداوم آن نیز چندان ضروری نیست.
باتوجه به آنچه گفته شد، برای مقابله و خنثی‌سازی این نقشه دشمن باید از فاز پدافندی خارج شده و در جهاد تبیین به صورت آفندی عمل شود؛ بدین ترتیب که تبیین دستاورد‌های انقلاب نباید صرفاً محدود به واکنش در برابر جنگ شناختی دشمن در این حوزه باشد، یعنی نباید صرفاً زمانی از دستاورد‌های انقلاب سخن گفت که دشمن در جنگ شناختی به آنها حمله کرده باشد، بلکه این مهم باید به صورت متداوم در دستورکار باشد. درواقع، در کنار تلاش برای ارتقای سطح کارآمدی به منظور گره‌گشایی از مسائل زندگی روزمره مردم، باید به صورت آفندی در جهاد تبیین، هم روایت و تحلیل واقعی و درست از وضعیت کشور در زمان رژیم شاه ارائه شود و هم روایت و تحلیل واقعی و درست از دستاورد‌های انقلاب و نظام ارائه شود. به عبارتی، باید به صورت آفندی و فعال نه انفعالی و واکنشی، با روایت‌گری و تبیین دقیق تلاش شود جامعه مخاطب، به‌ویژه نسل جوان و انقلاب‌ندیده، ضمن درک تفاوت‌های زمان حاضر کشور با گذشته، به قضاوتی منصفانه و مبتنی بر واقعیت‌ها از ناکارآمدی‌های رژیم شاه و دستاورد‌های انقلاب برسد.
عناوین اخبار روزنامه جام جم در روز یکشنبه‌ ۱۴ بهمن

رویا‌های کودکانه ترامپ

یدا... جوانی

رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، از زمان ورود به کاخ سفید، به‌طور مکرر ایده‌هایی را مطرح کرده که بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های جهان داشته و اغلب جنبه آرزومندانه دارد. یکی از این دیدگاه‌ها که مورد توجه قرار گرفته، موضوع انتقال مردم و ساکنان غزه به کشور‌های دیگر است.

این ایده مبنی بر کوچ اجباری ساکنان غزه، موضوعی جدید نبوده و در دهه‌های اخیر نیز مطرح شده است. هدف از این طرح، انتقال ساکنان بومی و اصلی سرزمین فلسطین، به‌ویژه غزه، به مناطق دیگر به منظور تسهیل اقدامات رژیم‌صهیونیستی در این سرزمین، از جمله توسعه شهرک‌سازی‌هاست. با این حال، بحث کوچ اجباری ساکنان غزه، اگرچه در گذشته نیز مطرح بود، اما پس ازآغازعملیات طوفان‌الاقصی در۱۵مهر۱۴۰۲ (۷اکتبر)، ابعادجدی‌تری به خودگرفت. درپی شکست‌های سنگینی که رژیم‌صهیونیستی متحمل شد، تصمیم گرفت به نحوی با مقاومت و گروه‌های مسلح فلسطینی، به ویژه حماس، درغزه مقابله کند تا به‌زعم خود، منشأ تهدید را برای همیشه از بین ببرد. بر همین اساس، با آغاز بمباران‌های گسترده و اقدامات جنایتکارانه، تلاش کرد ساکنان غزه را مجبور به ترک سرزمین خود کند. دولت آمریکا و شخص جو بایدن نیز به‌عنوان پشتیبان اصلی این طرح، از آن حمایت کردند. سفر‌های پی در پی وزیر امور خارجه آمریکا به منطقه و کشور‌های مختلف، در راستای چگونگی مقابله با مقاومت و حمایت از رژیم صهیونیستی، این امر را نشان می‌داد. در این سفرها، موضوع انتقال ساکنان غزه به کشور‌های همسایه و دوردست، با هدف تخلیه غزه از هر نوع فلسطینی، مطرح و حتی سهمیه‌بندی برای پذیرش جمعیت بیش از دو میلیون نفری غزه پیشنهاد و وعده‌هایی نیز برای پشتیبانی مالی و مشوق‌ها داده شد. با این وجود، این طرح با شکست مواجه شد. درحالی که آمریکا، رژیم‌صهیونیستی و حتی برخی کشور‌های اروپایی، به طور جدی به دنبال وادار کردن ساکنان غزه به کوچ اجباری بودند، این امر محقق نشد. مخالفت کشور‌های منطقه و عدم پذیرش حتی با وعده‌های مالی و مشوق‌ها، از جمله دلایل این شکست بود. این کشور‌ها تبعات پذیرش جمعیت مهاجر را برای خود درک می‌کردند، اما عامل مهم‌تر، مقاومت مردم غزه بود. آنها با آگاهی از تبعات رها کردن سرزمین خود، تحت هیچ شرایطی حاضر به ترک آن نشدند. مردم غزه با وجود بمباران‌های شدید و ارائه چراغ سبز برای خروج از غزه و زندگی بهتر، همچنان در سرزمین خود باقی ماندند و درشرایط سخت مقاومت کردند. آنها به اردوگاه‌ها، مساجد، کلیسا‌ها و مراکز درمانی پناه بردند، اما این مکان‌ها نیز مورد حمله قرار گرفتند. مردم غزه درطول حدود ۱۶ ماه جنگ، با وجود جنایات انجام شده توسط رژیم صهیونیستی، همچنان پابرجا ماندند. شعار آنها «درسرزمین خود می‌مانیم، پیروز می‌شویم یا شهید می‌شویم، اما تن به ذلت کوچ اجباری نمی‌دهیم»، بیانگر این مقاومت بود. براین اساس، همان‌طور که دولت جو بایدن نتوانست طرح کوچ اجباری مردم غزه را پیاده کند، به طور قطع، دونالد ترامپ نیز در اجرای ایده‌های خود در این زمینه موفق نخواهد شد. دلیل این امر، مقاومت مردم غزه و عدم واقع‌بینی طرح‌های ترامپ است. ایده‌های ترامپ، از جمله موضوع کوچ اجباری مردم غزه، بیشتر شبیه رویا‌های کودکانه و ناشی از توهم و غرور است. طرح‌هایی مانند الحاق کانادا به آمریکا، تغییر نام خلیج مکزیک به خلیج آمریکا و بازپس‌گیری کانال پاناما، نشان از زیاده‌خواهی و عدم شناخت واقعیت‌های موجود دارد. طرح کوچ اجباری مردم غزه نیز از این قاعده مستثنی نیست و قطعا با شکست مواجه خواهد شد. با توجه به این‌که ترامپ این ایده‌ها را در قالب صلح و آرامش در منطقه مطرح می‌کند، این امر نشان می‌دهد اگر هدف وی حل بحران غرب آسیاست، باید به جای وادار کردن مردم بومی به کوچ اجباری، به دنبال کوچ اجباری صهیونیست‌ها و یهودیان غیربومی باشد که پس از جنگ جهانی اول به این سرزمین آمده و با کشتار و جنایت، مردم بومی را وادار به ترک خانه‌ها و سرزمین خود کردند. در نهایت، راه‌حل اصلی پایان دادن به این بحران، وادار کردن اشغالگران به ترک سرزمین و بازگشت مردم بومی به خانه‌های خود است.

عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز یکشنبه‌ ۱۴ بهمن

دولت چهاردهم و اوراسیا

علی بمان اقبالی

مسکو قدرتی بزرگ با حق وتو در سازمان ملل است که این یک امر مهم‌ در معاملات بین‌المللی و همکاری منطقه‌ای، خصوصا در بحث نوع نفوذ در محور اوراسیا محسوب می‌شود. البته ایران و روسیه در برخی موارد، مثل مسائل مرتبط با قفقاز و آسیای مرکزی و…  منافع متقاطع امنیتی دارند و به نوعی تاکنون یک رویکرد تقریبا رقابتی بجای رفاقتی در همکاری‌های گسترده خصوصا در مناطق قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی بین دو کشور وجود داشته است.
در بخش اقتصادی و تجاری نیز روسیه کشوری است که از ظرفیت‌های اقتصادی خوبی برخوردار است. چیزی حدود ۷۰۰ میلیارد دلار مبادلات خارجی داشته و ایران هم ۱۵۰ میلیارد دلار مبادله خارجی دارد. دو کشور ویژگی‌هایی دارند که می‌توانند در دور زدن تحریم‌ها به یکدیگر کمک کنند. در عین‌حال که موضوعات دیگری مثل بحث برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران، برنامه هسته‌ای و ساخت نیروگاه‌های هسته‌ای ایران هم وجود دارد. موضوعات دیگری مثل مباحث کریدورها و مسائل مربوط به انتقال کالا وجود دارد. به ‌هرحال از روسیه ۲۰۰ میلیون تن کالا صادر یا وارد می‌شود و روس‌ها علاقه‌مند هستند با توجه به بسته شدن مسیرهای مستقیم با اروپا و یک‌سری کریدورهای دیگر، بخشی از ۲۰۰ میلیون تن را با استفاده از مسیر ایران تنظیم کنند. در هر صورت روابط با روسیه همواره برای جمهوری‌اسلامی‌ایران مهم است ظرفیت برای گسترش این روابط وجود دارد و باید تلاش بیشتری شود تا سطح مبادلات افزایش پیدا کند. در سال‌های اخیر روابط رشد سالانه مبادلات ۱۵ تا ۲۰ درصد بوده و باید یک جهش در این خصوص صورت بگیرد و برای آن تلاش شود. حتما در آینده همکاری‌های سیاسی، نظامی و امنیتی ایران و روسیه در موضوعات منطقه‌ای و بین‌المللی ادامه خواهد داشت که به نفع هر دو کشور است. در عین حال از طرفی اهتمام دو کشور در اجرایی نمودن ده‌ها اسناد امضاشده و از سوی دیگر بستر سازی برای راهیابی کالاهای انحصاری ایران مثل خشکبار، فرش، کالاهای مصرفی، صنایع اتومبیل سازی و صیفی‌جات به بازار ۱۴۰ میلیون نفری روسیه اهمیت مضاعف دارد.

روزنامه شرق

تفکرات فرقه‌ای و معیشت مردم

ناصر ذاکری
 

فیلم Life for Ruth محصول سال ۱۹۶۲ سینمای انگلستان ماجرای تأمل‌برانگیزی را روایت می‌کند. دخترکی خردسال گرفتار حادثه‌ای شده و به بیمارستان منتقل می‌شود. دخترک نیاز خیلی فوری به خون دارد. اما پدر براساس باورهای عجیبش تزریق خون را حرام می‌داند. کودک می‌میرد و پزشک از پدر کودک بابت جلوگیری از درمان به‌موقع شکایت می‌کند.

 

رواج باورهای خرافی، زندگی شهروندان را متأثر کرده و گاهی راه پیشرفت و رسیدن به رفاه و آرامش بیشتر را بر روی آنان می‌بندد. این اتفاق در همه جوامع بشری بارها و بارها تکرار شده‌ و جامعه ما نیز در قرون اخیر صدماتی جدی از محل رواج این باورها تحمل کرده‌ است. جلوگیری از تحصیل دختران، جلوگیری از شکل‌گیری آموزش نوین، منع استفاده از آب لوله‌کشی و برق و گاز و حتی خودداری از واکسیناسیون مواردی بوده که نسل‌های گذشته به چشم خود دیده‌ و نسل حاضر خبرش را شنیده‌ است. برای رسیدن به تصوری معقول از هزینه باورهای خرافی، فقط کافی است یک مورد را در خلوت ذهن خود مرور کنیم: امروزه در برخی اماکن عمومی تصاویری از بانوان نخبه و دانشمند کشورمان نصب کرده و به داشتن چنین گوهرهای گرانبهایی می‌بالیم. حال اگر جامعه ما هنوز گرفتار تفکر خرافی ممنوعیت تحصیل دختران بود، جامعه امروز ایران از داشتن چنین گنجینه‌ای محروم می‌شد. همچنین بی‌تردید اگر رهایی از این تفکر نادرست چند سال زودتر اتفاق افتاده‌ بود، امروزه تصاویر بیشتری از این نخبگان مایه سرافرازی جامعه بود.

سازندگان فیلم اشاره‌شده برای افزودن بر بعد دراماتیک ماجرا، پرونده‌ای خاص را برگزیده‌اند که بیشتر بتواند احساسات بیننده را درگیر کند. اما بی‌تردید مواردی مشابه این پرونده بارها اتفاق افتاده و روح ناظران خردمند را آزرده‌است. اما این تمام ماجرا نیست. در این پرونده مرگ دخترک معصوم نتیجه تصمیم پدر است. اما شرایطی را در نظر بگیرید که گروهی با لطایف‌الحیل سکان اجرائی کشور را در اختیار گرفته و براساس باورهای خاص خود تصمیماتی بگیرند که زندگی تمام افراد جامعه را متأثر کند. در این حالت دشواری‌هایی که برای بخشی از شهروندان با وضعیتی مشابه «روت» خردسال پیش می‌آید، انتخاب پدرشان نیست و از طرف مدیریت اجرائی کشور به آنان تحمیل شده‌ است.

 

در این زمینه مرور سطحی دو پرونده زیر ضروری است:

۱. صنعت گردشگری یکی از بزرگ‌ترین صنایع جهان است و با عنایت به قدرت درآمدسازی و اشتغال‌زایی به‌شدت مورد توجه همه کشورها است. با این‌ حال سهم ایران از این سفره پربرکت بسیار ناچیز است، به‌ گونه‌ای که با وجود جذابیت بسیار بالای کشور، هم در حوزه گردشگری فرهنگی و هم گردشگری طبیعی، تعداد گردشگر ورودی ایران در حدود یک‌ششم ترکیه است! این به آن‌ معنی است که فعالان اقتصادی ما از امکان ثروت‌اندوزی در حوزه گردشگری و جوانان ما از فرصت اشتغال پایدار و عزت‌مندانه محروم هستند و از سر ناچاری باید به فعالیت‌هایی در سطح کولبری یا دست‌فروشی روی بیاورند. اما وقتی این ناکامی بزرگ را ریشه‌یابی کنیم، به این واقعیت تلخ می‌رسیم که گروهی اندک اما پرقدرت بر این باور هستند که گسترش فعالیت‌های گردشگری «به‌صلاح» نیست!

۲. ایران به‌عنوان دومین کشور دارنده ذخایر گاز جهان، نزدیک به ۱۷ درصد ذخایر شناخته‌شده را در اختیار دارد. با این‌ حال سهم آن از تجارت جهانی گاز به زحمت به دو درصد می‌رسد. در مقابل قطر با ذخایری کمتر از ایران تلاش دارد در مدت چهار سال آینده سهم خود از تجارت جهانی گاز مایع را به ۴۰ درصد برساند. در شرایطی که دولت با منابع مالی محدود روبه‌رو است و این باعث شده بسیاری از تعهدات رفاهی خود را نادیده بگیرد‌ و به‌اصطلاح با دست‌کردن در جیب مردم کسری بودجه خود را جبران کند، متولیان امر تلاشی برای تغییر شرایط و افزایش درآمد کشور نمی‌کنند‌ و به‌این‌ترتیب ما فقط نظاره‌گر منفعل تلاش رقبای منطقه‌ای برای تصرف بازارهای جهان هستیم. در سال‌های گذشته فرصت‌های تاریخی تکرارناپذیری برای کشورمان پیش آمد که بتواند سهمی هرچند اندک از این بازار پرسود را در اختیار بگیرد. اما «برخی محافل قدرتمند» با وعده‌هایی عجیب از نوع رسیدن زمستان سخت اروپا مانع استفاده از این فرصت‌ها شدند و می‌شوند‌ که نتیجه آن گسترش سریع فقر در کشور و سقوط دهک‌های متعدد به زیر خط فقر بوده‌ است.

در‌این‌باره هم اگر ریشه‌یابی کنیم، به موردی مشابه تحریم درآمد گردشگری می‌رسیم: اقلیتی قدرتمند با باورهای عجیب و غیرکارشناسی خود مقدرات کشور را تعیین کرده و با جلوگیری از تزریق خون به کالبد نحیف اقتصاد ملی، هر روز گروه بیشتری از شهروندان را گرفتار دشواری‌های معیشتی می‌کنند.

با بررسی بیشتر، موارد پرتعدادی از مداخله تفکرات فرقه‌ای و تحمیل خسارت به ملت را می‌توان بیان کرد که مرور آنها جز تلخ‌شدن کام مخاطب اثری ندارد. تنها می‌توان امیدوار بود که روزی جامعه به آن سطح از بیداری برسد که صاحبان تفکرات فرقه‌ای مانند پدر متعصب «روت» از سر ناچاری دست از تحمیل باورهای نامعقول خود به شهروندان و کوچک و کوچک‌تر کردن سفره بی‌رمق آنان بردارند.

روزنامه خراسان

خشابِ خالی و خیالِ آشفته

غلامرضا بنی اسدی  

پیروزها در صف مدال می ایستند. استعفاهای پیاپی، شکست را ترجمه می کند. این که آمدند، کشتند، زدند، بستند، ویران کردند اما پیروز نشدند. پیروزی در این نبرد، رسیدن به اهداف بود که محقق نشد. نه حماس را نقطه پایان گذاشتند و نه فلسطینیان را کوچاندند و نه گروگان ها را یافتند چه رسد که رها کنند. آنان فقط کشتند. نه مجاهدان و رزمندگان را که مردم عادی را، زن و مرد و پیر و جوان و حتی شیرخواران را. همین هم  نقاب ۷۵ ساله مظلومیت نمایی شان را درید. خوی نژاد پرستانه و جنایات جنگی شان در نسل کشی فلسطینی ها، دنیا را به تکاپو واداشت. آنان به اهداف خود نرسیدند. بیش از ۵۰ هزار شهید و مفقود، با خون شان راه را بر اشغالگران می بندند و مقاومت را یاری می کنند. بمب ها فقط سازه ها را ویران کردند اما اراده ها از دل خون می روید. به جرئت می توان گفت «حماس می‌تواند خودش را بازسازی و مجدد یارگیری نماید.» این گزاره تحلیلی هم  نگاه یک بچه حزب اللهی نیست که خانه های آوار شده غزه را در چشمش کنیم و بگوییم عمق فاجعه را نمی فهمی. برایند شناخت و تجربه مهرداد فرهمند، خبرنگار سابق بی بی سی است. حاصل نگاه مطالعه گر خیلی های دیگر هم هست. دلیلش بیزاری از اشغال و تحقیر است. از کشتار و تخریب است. یک شورش دامنه دار علیه جنگ ادراکی است. کارشناسان و آینده پژوهان می گویند این فضای کینه و نفرتی که از اسرائیل ایجاد شده و این تراژدی خونبار در غزه، به سود حماس عمل می‌کند. یک ضرب المثل ایرانی که در همه ملل جهان هم از آن فهم مشترکی وجود دارد می گوید: «پدر کشتی و بذر کین کاشتی. پدرکشته را کی بود آشتی؟» حتی اگر پدر کشته با سرد شدن داغ مرگ پدر و جبر زمان به آشتی میل کند، فرزند کشته هرگز و در هیچ شرایطی جز مشت به چشم قاتل نمی کشد. رژیم صهیونیستی هم در این فاجعه، تا توانست بذر کین کاشت. تا توانست مزرعه «باد» ایجاد کرد. باشد که «طوفان» درو کند. باشد که حاصل کینه های انباشته را به خانه برد. تجربه قریب به ۸ دهه جنگ با اشغال و اشغالگر به صریح ترین بیان می گوید، منطق فلسطینی‌ها، منطق مقاومت است و در منطق فلسطینی، هزینه و فایده جایی ندارد بلکه منطق، منطق مقاومت و برجای ماندن است و همین خودش یک پیروزی است. دیدیم که بعد از ۱۵ ماه کُشت و کُشتار و عزم صهیونیست ها بر به صفر رساندن حماس، طرف دیگری که در مذاکرات رو به روی شان نشست، حماس بود. همان گروهی که هرچه تیر داشتند برای زدنش در چله کردند. خشاب شان خالی شد اما خیال شان محقق نشد. همان حماس هم گروگان ها را به آنان تحویل داد. این یعنی حماس، همچنان در غزه حاکم است و اسرائیل نتوانسته این گروه را از میان بردارد. درواقع تنها گروه حماس است که می‌تواند ادعای پیروزی بکند چرا که اسرائیل در بیشتر برنامه های اعلامی اش ناکام ماند. این برای حماس یک پیروزی است. پیروزی و شکست را دست یابی به اهداف تعیین می کند نه چیز دیگر. این هم جز شکست برای صهیونیست ها معنای دیگری ندارد. استعفاهای پیاپی در ارکان نظامی امنیتی و دولت صهیون نشانگر واقعیت ماجراست.
روزنامه رسالت

نهضت حسینی نهضت خمینی

سیدمحمد بحرینیان
یک.تقارن اعیاد شعبانیه و دهه فجر، تطبیق زمان و معناست. سوم شعبان، سالروز میلاد سیدالشهدا علیه‌السلام است و دهه فجر، یادآور روزهای پیروزی نهضت پیروانش. حاج قاسم زیبا می‌گفت که ما ملت امام حسینیم. شروع نهضت پدران و مادران ما هم از محرم‌های شورانگیز دهه ۴۰ شمسی بود، چنان‌که تداوم و تثبیتش در این سال‌ها هم از همان ریشه است.
دو.دهه فجر تنها یادآور یک دوران باشکوه یا جشن یک پیروزی نیست، بلکه تلنگر و تذکر هم هست. جمهوری اسلامی صرفا یک نهاد نیست که در پی یک انقلاب آمده باشد و امروز تنها در استقرار و برقرار باشد، بلکه یک نهضت است و روز به روز و سال‌به‌سال نو می‌شود. از همین جهت است که انقلاب اسلامی و جریان برآمده از آن نهضت است. نهضتی به رهبری امام خمینی و برگرفته از تعالیم حسینی.
سه. نقطه اتکای اصلی ملت ما در فجر انقلاب اسلامی، تمسک به آرمان امام حسین (ع) بود. رمز پیروزی ما در تمام مراحل همین بود. شهید صیاد شیرازی نقل می‌کرد در عملیات فتح المبین، وقتی کار بالا گرفت، همه از کار بریدیم و مصطفی ردانی پور (که بعدها شهید شد) روضه سیدالشهدا خواند. روضه و اشک که تمام شد از بیسیم ها یک‌به‌یک صدای فتح سنگرهای مختلف دشمن رسید. در نه دی هم، این جوشش دستگاه سیدالشهدا بود که موجب بیداری شد. این یک خط خودش روضه است: صدها سال است که خون بر زمین ریخته سیدالشهدا، درخت نهضت حسینی را تناور می‌کند، درختی که شاخه‌ای از آن امروز ملقب به نهضت فرزندان خمینی است.
چهار. کلید پیروزی دیروز، کلید پیروزی امروز و فرداست. رفت و آمد این و آن و تهدید و تحریم و ترامپ و تیر و تفنگ، نسخه‌هایی هستند که بارها در برابر نهضت حسینی سر خم کرده‌اند. جای هیچ نگرانی نیست. نهضت ما روزهای سخت بسیار به خود دیده است و به حول و قوه الهی از این مرحله هم عبور خواهد کرد. نقطه آسیب‌پذیری ما آنجایی نیست بر سر آرمان‌های نهضت حسینی پای بفشریم. نسخه حسینی، ضامن پیروزی ماست، بلکه نقطه آسیب ما آنجاست که از مرام و مسلک حسینی فاصله بگیریم که نخواهیم گرفت، ان شاءالله.
 
روزنامه وطن امروز
 
محمد ضیف؛ میهمان خدا
مهدی بختیاری
«حُطَّ السّیف قِبال السّیف إحنا رجال محمد ضیف»؛ این یکی از پرتکرارترین شعارهای مردم فلسطین بویژه در غزه طی چند ماه اخیر است. معنای جمله این است: «شمشیر در برابر شمشیر، ما مردان محمد ضیف هستیم». «محمد ضیف» که بود که این همه جوان فلسطینی زیر بمباران‌ها و آتش سنگین اسرائیل در غزه طی 16 ماه، خودشان را شاگردان و نیروهای او می‌دانستند؟ 
«محمد دیاب مصری (ابوخالد)» چند سال در صدر لیست ترور گروه‌های اسرائیلی از جمله شاباک (مسؤول امنیت قومی رژیم اشغالگر) قرار داشت. محمد سال 1965 در اردوگاه پناهندگان فلسطینی در خان‌یونس (جنوب غزه) متولد شد و - به گفته یکی از مسؤولان حماس - از آنجا که هیچ‌گاه در یک مکان آرام نمی‌گرفت، به ضیف (میهمان) شهرت یافت. خانواده‌اش اهل «عسقلان» بودند و خود او در نوجوانی جذب اخوان‌المسلمین شد و همزمان با تحصیل در دانشگاه اسلامی غزه، در فعالیت‌های مبارزاتی نیز شرکت می‌کرد و در آغاز انتفاضه اول به صفوف جنبش حماس پیوست. ضیف از جمله افراد وابسته به حماس بود که سال 1989 دستگیر و به چند ماه زندان محکوم شد. سال 1993 پس از شهادت «عماد عقل»، ضیف فرماندهی شاخه نظامی حماس در غزه را بر عهده گرفت و اندکی بعد، با نظارت فرمانده‌اش (شهید یحیی عیاش) عملیات‌های بزرگی را در کرانه باختری نیز هدایت کرد. 
* صدرنشین لیست ترور
در مقطع فرماندهی شهید یحیی عیاش (مهندس اول) بر گردان‌های عزالدین قسام، ضیف از جمله شاگردان خاص او بود و آموزش‌های مهم نظامی؛ از طراحی عملیات تا ساخت بمب را نزد او آموخت و وقتی عیاش سال 1996 به شهادت رسید، این ضیف بود که سلسله عملیات‌هایی را برای انتقام خون فرمانده خود طراحی کرد و طی چند ماه، بیش از 60 کشته روی دست صهیونیست‌ها گذاشت. با نقش‌آفرینی او در حماس - بویژه سال 1997 که اسرائیل او را به دست داشتن در هلاکت چند نظامی خود متهم کرد - در صدر لیست ترور نشست. سال 2002 پس از اینکه جنگنده‌های اسرائیل با پرتاب یک بمب یک تنی در محله پرجمعیت «الدرج» (یکی از محلات غزه) «صلاح شحاده» فرمانده وقت گردان‌های عزالدین قسام را به شهادت رساندند، فرماندهی شاخه نظامی حماس بر عهده ضیف قرار گرفت. ارتقای توان نظامی حماس بویژه در حوزه موشکی در دوران فرماندهی ضیف و البته نقش‌آفرینی موثر معاونش شهید «عدنان الغول» (پدر موشکی فلسطین) عملی شد. به گفته یکی از نزدیکانش، محمد ضیف از هیچ وسیله فنی و تکنیکی جدید استفاده نمی‌کرد و فعالیتش کاملاً محرمانه بود. تا پیش از شهادت، از او فقط ۳-۲ عکس وجود داشت که لااقل مربوط به 30 سال پیش است و جز موارد بسیار اندک در رسانه‌ها ظاهر نمی‌شد. با این حال ابوخالد 5 بار هدف ترور قرار گرفت و گفته می‌شود در جریان این ترورها به یک چشم و یک پای وی آسیب جدی رسید. ضیف یک بار هم جولای 1998 از کمین نیروهای گردان 50 «ناخال» ارتش اسرائیل گریخت. اما نخستین عملیات جدی صهیونیست‌ها برای حذف ضیف 22 آگوست 2001 انجام شد؛ زمانی که وی به همراه برخی دیگر از فرماندهان حماس از جمله عدنان الغول و صلاح شحاده در یک ساختمان حضور داشتند. 26 سپتامبر 2002، بالگرد آپاچی اسرائیل ۲ موشک هلفایر به خودروی ضیف در محله «شیخ رضوان» غزه شلیک کرد اما پس از چند ساعت که سیستم امنیتی اسرائیل اطلاعات متناقضی درباره سرنوشت او دریافت کرد، مشخص شد ابوخالد زنده مانده اما بشدت مجروح شده است. یک سال بعد، باز هم صهیونیست‌ها موشکی به یک ساختمان شلیک کردند که محل جلسه ضیف و برخی سران حماس نظیر شهیدان «اسماعیل هنیه»، «عدنان الغول» و «شیخ احمد یاسین» در طبقه پایین آن بود اما آسیبی به آنها نرسید. 12 جولای 2006 بر اثر حمله جنگنده‌های اسرائیلی به خانه‌ای که ضیف در آن اقامت داشت، بار دیگر بشدت مجروح شد به طوری که «آوی دیختر» رئیس سابق شاباک گفت: «محمد ضیف دیگر کار نمی‌کند و از کار افتاده و فلج است». ضیف اما باز هم پس از طی مراحل درمان به غزه برگشت. 
22 ژوئیه 2014 این بار ارتش اسرائیل منزل خود ضیف را هدف موشک قرار داد که علاوه بر مجروحیت وی و شهادت همسر و 2 فرزندش (ساره 3 ساله و علی 7 ماهه) منجر شد.
* شهید زنده
«ابوخالد» یک بار سال 1989 وقتی 24 ساله بود، به همراه برخی دیگر از نیروهای حماس دستگیر شد اما اندکی بعد او را رها کردند و نمی‌دانستند جوانی که هیچ نکته مشکوکی در پرونده‌اش ندارد، ۳۵ سال بعد به بزرگ‌ترین دشمن اشغالگران تبدیل خواهد شد و عملیاتی مانند «توفان الاقصی» را به همراه مجاهد بی‌نظیر شهید «یحیی سنوار» طراحی و اجرا خواهد کرد که ارکان امنیت در ساختار رژیم صهیونیستی را منهدم می‌کند. 
محمد ضیف مهم‌ترین فرمانده فلسطینی تحت تعقیب جوخه‌های ترور ارتش رژیم بود که ارتباط زیادی با فرماندهان جبهه مقاومت بویژه سردار شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی داشت. 
حاج‌قاسم چند ماه قبل از شهادتش در پاسخ به یکی از نامه‌های محمد ضیف، او را «برادری عزیز»، «شهید زنده» و «مقاومی شجاع» نامید و برای او نوشت: «دفاع از فلسطین افتخاری برای ما محسوب می‌شود و از این وظیفه در مقابل متاع دنیا چشم‌پوشی نخواهیم کرد. دوستان فلسطین دوستان ما هستند و دشمنان فلسطین دشمنان ما و این سیاست ما بوده و خواهد بود. دفاع از فلسطین مصداق دفاع از اسلام است و هر که ندای شما را بشنود و توجهی نکند، مسلمان نیست. فجر پیروزی به یاری پروردگار نزدیک خواهد بود. امیدواریم خداوند به ما توفیق حضور در کنار شما را بدهد و ما را به آرزوی‌مان؛ شهادت در راه فلسطین برساند.» 
* توفان 7 اکتبر
ضیف اگرچه در طول چند دهه توانست بخوبی گردان‌های قسام را فرماندهی کند و خودش نیز طراح عملیات‌های موشکی، اسیرگیری و حفر تونل در نوار غزه بود اما شاهکارش را 7 اکتبر 2023 به نمایش گذاشت و با طراحی و اجرای عملیات توفان الاقصی، بزرگ‌ترین ضربه امنیتی‌- اطلاعاتی تاریخ نکبت‌بار صهیونیست‌ها را به آنها وارد کرد. 
در نخستین ساعات روز شنبه 15 مهر عملیات بزرگ توفان الاقصی با پیام صوتی محمد ضیف آغاز شد؛ فرمانی که در آن گفت: «حالا وقت جارو کردن اشغالگران است». 
ابوخالد در همان روزهای اول جنگ، پیامی مهم صادر کرد و سران کشورهای عربی و اسلامی را به چالش کشید و به آنها یادآور شد هیچ کاری برای فلسطین نکرده‌اند و از همه مجاهدان، رزمندگان و آزادگان جهان خواست با هر چه دارند، بیرون بیایند و با اشغالگران بجنگند، چرا که «باید صهیونیست‌ها را از فلسطین جارو کرد». 
* میهمان خدا
13 جولای 2024 - 23 تیر 1403، جنگنده‌های ارتش اسرائیل 5 بمب یک تنی را روی محله «المواصی» ریختند و اعلام کردند این بمباران سنگین برای زدن محمد ضیف انجام شده است. 
همان موقع می‌شد حدس زد ضیف در آن عملیات به شهادت رسیده است اما حماس چند ماه بعد ـ پریروز ـ خبر شهادت فرمانده شاخه نظامی خود را تایید کرد.  پس از آن بمباران بی‌سابقه، از قول یکی از روزنامه‌نگاران اسرائیلی نقل شد «اگر ضیف از این انفجار بزرگ هم جان به در برده باشد، دیگر هرگز نخواهد مُرد» اما درست‌تر آن بود که بگوید محمد ضیف حتی اگر شهید هم شده باشد، هرگز در ذهن و قلب مبارزان فلسطینی نخواهد مُرد، همان طور که «یحیی سنوار» نمُرد، همان طور که فرماندهان دیگر نمُردند و هر کدام به صدها نفر مثل خود تبدیل شدند.
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات