حسن رشوند
امروز سالروز کودتای آمریکایی 28 مرداد علیه دولت قانونی مصدق است.رویدادی که نه تنها دولت ملی مصدق را سرنگون کرد، بلکه الگویی پایدار برای مداخلات آمریکا درفاصله سالهای 1332تا 1357 به مدت 25 سال در ایران شد. این کودتا که با همکاری سازمانهای جاسوسی آمریکا و انگلیس طراحی و با همکاری عوامل داخلی و تعدادی از اراذل و اوباش اجرا شد، تنها یک عملیات نظامی نبود، بلکه اولین جنگ نرم مدرنی بود که در آن تبلیغات، نفوذ سیاسی و بهرهگیری از اختلافات داخلی، نقش محوری را ایفا کرد. مصدق با این تصور اشتباه که میتواند از رقابت استعمار پیری همچون انگلیس فاصله گرفته و با استعمار نوآمریکایی آینده سیاسی ایران را به گونهای دیگر رقم بزند، مرتکب چند اشتباه شد که 25 سال سرنوشت کشور را به آسیب و خسارتهای جدی مبتلا کرد و ایران را تماما به دامان آمریکا انداخت.حداقل در آن مقطع حساس تاریخی، مصدق سه اشتباه راهبردی؛ اعتماد به آمریکا، انزوای نیروهای مذهبی و تکیه بر حزب توده را مرتکب شد. مصدق تا لحظه آخر امید داشت که آمریکا حامی او علیه انگلیس خواهد بود. در حالی که اسناد سازمان سیا نشان میداد که آمریکا از سال 1331یعنی یک سال قبل از کودتای ننگین 28 مرداد کاملا با انگلیس برای سرنگونی دولت او به توافق رسیده بود. مصدق بیاعتمادی به آمریکا را خیلی دیر متوجه شد و زمانی متوجه این نکته شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود. او پس از سفر به آمریکا با تلخی اعتراف کرد که؛ «بر سَر در وزارت خارجه آمریکا باید نوشت: اینجا کنسولگری انگلیس است». همچنین مصدق از تیر 1331 با کنار زدن آیتالله کاشانی که حلقه وصل نیروهای مردمی و سخت وفادار به حکومت بود عملا دولت خود را تضعیف و طمع یک قدرت خارجی همچون آمریکا را برای حذف دولت مستقر فراهم کرد.این نکته همان امر مهمی است که امروز هم دولت چهاردهم باید نسبت به آن توجه داشته باشد که در عین استفاده از همه جریانات فکری و آحاد جامعه، این حلقه وفادار و سخت نظام است که در مقاطع حساس میتواند به کمک دولت آمده و نگاه بیگانه را از این مرز و بوم دور نگه دارد. مصدق با این تصور که با نزدیکی به حزب توده و شوروی میتواند از شرّ انگلیس در امان باشد و آمریکا را تحت فشار قرار دهد، دلخوش به حمایت شوروی در مقابل آمریکا شد که این انتظار در کمتر زمانی محکوم به شکست شد. دولتها همیشه باید به این نکته توجه داشته باشند که رفتار احزاب اگر ترجمان همان چیزی باشد که خواسته یک قدرت خارجی است، به شدت باید از نزدیکی به این احزاب پرهیز کنند.با مرور آنچه در کودتای 28 مرداد 1332 اتفاق افتاد میتوان فهمید که اکنون شکل کوتاه از قالب استفاده از ابزار نظامی تغییر یافته است وگرنه بیشتر مؤلفههای آن در قالبهای جدید قابل پیادهسازی است.امروز احزاب، رسانهها و عوامل داخلی در خدمتِ بیگانه، به مراتب بیشتر و فعالتر از زمان کودتای 28 مرداد میتواند در تشویش اذهان عمومی جامعه و بههم ریختگی ساختار سیاسی حاکمیت و زمینگیر کردن دولت مستقر مؤثر باشد.با همین نگاه است که کودتای عصر حاضر را «کودتای نرم» مینامند چرا که مفهوم کودتا و استفاده از ابزار و عوامل نظامی در دنیای امروز حداقل در جامعه ایران با توجه به یکدستی نیروهای نظامی و برخورداری از فرماندهی واحد و الهی ولی فقیه کارکرد خود را از دست داده است و دیگر خبری از آنچه درکودتای 28 مرداد 1332 اتفاق افتاد، نیست چراکه آنقدر ابزارهای نوین برای تاثیرگذاری و تغییر ذهنیت مردم نسبت به حاکمیت و نظام سیاسی وجود دارد که اصلا نیازی به ابزار نظامی نیست. این همان نکتهای است که با انتشار بیانیه 26 مرداد جبهه اصلاحات، نگرانیها را درخصوص توطئهای «شبه کودتا» افزایش داده است.با بررسی ادبیات بهکار رفته در بیانیه جبهه اصلاحات میتوان به این نتیجه رسید که اتفاقاتی در حال رخ دادن است. چرا که جبهه اصلاحات در بیانیه سه روز گذشته خود به نکاتی پرداخته که با وجود همگرایی و وفاق در بخشهای حاکمیتی کشور در حمایت از دولت، این بیانیه را میتوان مشکوک به کودتا علیه نظام دانست. در این رابطه چند نکته گفتنی است:
1-در این بیانیه، بخش ساختارشکن و برانداز اصلاحات مواردی را آورده که در همان نگاه اول همسویی این موارد با خواسته مقامات آمریکایی و صهیونیستی در یک راستا تعریف میشود. به این نکات بیانیه جبهه اصلاحات توجه کنید؛ آشتی ملی، ترک تخاصم در داخل و خارج کشور، اصلاح ساختار حکمرانی،بازگشت به اصل حاکمیت مردم، برگزاری انتخابات آزاد، حذف نظارت استصوابی، پایان دادن به تنشزایی و انزوای بینالمللی، اصلاحات ساختاری عمیق، عفو عمومی، آزادی همه زندانیان سیاسی، عقیدتی و فعالان مدنی، پایان دادن به سرکوب منتقدان مصلح، بازسازی اعتماد ملی، ترمیم شکاف ملت– حاکمیت، تغییر گفتمان و پارادیمهای حکمرانی به توسعه ملی، انجام مذاکره جامع و مستقیم با آمریکا!، اعلام آمادگی تعلیق داوطلبانه غنیسازی که در واقع، همان اعلام به صفر رساندن برنامه غنیسازی ایران توسط ترامپ بعد از بمباران سه مرکز هستهای کشورمان است، پذیرش نظارت آژانس انرژی اتمی در قبال رفع کامل تحریمها (وعده توخالی که در برجام طرف غربی متعهد به آن بود و هیچگاه انجام نداد)، منازعات ایدئولوژیک، انحلال نهادهای موازی، تغییر نهادهای انتصابی، بازگرداندن اختیارات دولت(اختیاراتی که دولت دوم خاتمی با عنوان لایحه دو قلو و افزایش اختیارات رئیسجمهوری به مجلس داد و نهایتا پس گرفت)، عدم مداخله شوراهای متعدد فراقانونی، بازگشت نیروهای نظامی به پادگانها، حذف نگاه گزینشی «خودی و غیرخودی»، رعایت حقوق زنان و... که بخش زیادی از آنها همچون عدم برگزاری انتخابات آزاد، تنشزایی، دخالت نیروهای نظامی در حاکمیت سیاسی، عدم رعایت حقوق زنان و... اتهام به جمهوری اسلامی است و مستحق مجازات نویسندگان این بیانیه است و اکثر موارد این بیانیه هم متفاوت از آن چیزی است که جمهوری اسلامی بر مبنای آن بنا نهاده شده است که در صورت تن دادن به تغییر مورد نظر این جماعت، دیگر نمیتوان نام جمهوری اسلامی بر نظام سیاسی ایران نهاد.
2- این روزها همزمان با یاوهگوییهای نتانیاهو نخستوزیر کودککش صهیونیستی و اظهارات بیربط و مداخلهجویانه مقامات آمریکایی نسبت به ایران، صدور چنین بیانیهای و چاپ یادداشت توسط محمد جواد ظریف در نشریه «فارن پالیسی» و انتشارگسترده آن در رسانههای اصلاحطلب با تاکید بر اینکه « تغییر ایران از درون آغاز میشود و به محیط پیرامونش تابش مییابد» و خارج شدن روحانی از پستوی انزوا و مصاحبه با رسانههای اصلاحطلب به خیال اینکه مردم 8 سال دوره خسارتبار او را فراموش کردهاند، همه نشان از آن دارد که یک کودتای خزنده علیه نظام سیاسی در حال شکلگیری است و دشمن صهیونیستی و آمریکایی امید به عناصر داخلی برای تغییر در جامعه ایران دارد تا بستر چنین کودتایی فراهم شود و بار دیگر خاطره تلخ کودتای 28 مرداد 1332 در ذهن مردم ایران زنده گردد.
3-برای وزیر خارجهای که 8 سال سکان دستگاه دیپلماسی کشور را در اختیار داشته باید تاسف خورد که در داستان «شیفت پارادایمی» یا همان چهارچوب فکری و اعتقادی خود، پارادایمی را مطرح میکند که دو طرف آن هیچ اشتراک فکری با هم نداشته و نسخهای برای ایران و آمریکا میپیچد که در تعارض خواستهها قرار دارند. ظریف از یک طرف میگوید در شیفت پارادایمی او آمریکا از دشمنی با ایران و قصد براندازی جمهوری اسلامی کوتاه بیاید و ایران نیز از خواستههای خود کوتاه آمده تا امکان صلح با دنیا- بخوانید آمریکا و اسرائیل- فراهم شود! اینکه از نگاه ظریف تهران و واشنگتن میتوانند «پیمان عدم تعرض» امضا کنند، قطعا نوعی خوشبینی کودکانه است. مگر ما «عهدنامه مودّت» با آمریکاییها را در سال 1334 در دولت «آیزنهاور» امضا نکرده بودیم، پس این همه دشمنی از تحریک عراق به جنگ با ایران گرفته تا هزاران اقدام دیگر در طول این 70 سال علیه ملت ایران چه بوده که مجددا باید دلخوش به «پیمان عدم تعرض» با آمریکا باشیم. درکجا آمریکاییها به تعهد خود عمل کردهاند که ظریف را بر آن داشته نسخه جدیدی را برای نزدیکی به آمریکا و امضای پیمان جدید ترغیب کند! حالا بر فرض که این پیمان امضا شد، طرف آمریکایی این سؤال را پیش میکشد که هستهای شما که با بمباران از بین رفت و با این پیمان عدم تعرض هم که قرار نیست ما به شما از این پس تعرضی داشته باشیم، بنابراین چه نیازی به موشک با مثلا بُرد 2000 کیلومتر دارید، در این صورت، چه پاسخی برای آن داریم.آقای ظریف و طیف ساختارشکن اصلاحات میدانند خواسته آمریکا در مورد ایران دفع مخاطره ایران در مورد اسرائیل و منافع آمریکا در منطقه است و این ممکن نیست مگر با کاهش قدرت دفاعی، موشکی و هستهای ایران. در واقع چیزی که ظریف و این آقایان دنبال آن هستند تغییر پارادایم سیاسی نظام است.
حسین عبداللهیفر
از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اولین خیانت رسمی دولت ایالات متحده امریکا به ملت مسلمان ایران تا امسال که از آخرین جنایت امریکا در تعرض به خاک کشورمان روزهای زیادی نمیگذرد و رئیسجمهور ابله این کشور همچنان از ادبیات تهدید استفاده میکند، ۷۲ سال میگذرد. در این ۷۲ سال ۷۲ گونه جنایت و خیانت در کارنامه امریکا علیه ایران قابل مشاهده است:
حمله نظامی مستقیم حداقل چهار مورد، سرنگونی هواپیمای مسافربری، تهدید مکرر به حمله نظامی، جنگ نیابتی حداقل هشت سال، کودتای سیاسی، طراحی کودتای نظامی در ۱۸ تیر ۱۳۵۹، حمایت از دیکتاتوری در ایران ۳۷ سال، تاسیس ساواک جهت سرکوب مبارزان انقلابی ایران، تحقیر ملت ایران با تحمیل کاپیتالاسیون، پناه دادن به دیکتاتور ایران و عدم استرداد وی به مردم، جاسوسی نظامی به نفع دشمنان ملت ایران، تحریک مکرر همسایگان مرزی ایران، طراحی براندازی نظام اسلامی، اختصاص میلیاردها دلار بودجه علیه ملت ایران، تأمین تسلیحات شیمیایی عراق علیه ایران، آموزش صدها تن از عوامل ضدانقلاب ایرانی برای براندازی و خرابکاری، مخالفان نظام اسلامی برای اغتشاش، حمایت از گروههای تروریستی و تجزیه طلب ایرانی از جمله منافقین، القاعده، جیش الظلم، کومله، دمکرات، تندر، پژاک، پاک و... راهاندازی داعش برای بیثباتسازی مرزهای ایران، تجاوز به آبهای سرزمینی ایران، اعمال جنگ فرهنگی و نرم، راه اندازی دهها شبکههای تلویزیونی و رادیویی علیه جمهوری اسلامی، حمایت مالی و تبلیغاتی از گروههای اپوزیسیونی، تصویب طرح تجزیه ایران در کنگره امریکا، بیثباتسازی سیاسی، طراحی جنگهای علم تحت عنوان جاسوسی نوین، سازماندهی حلقههای شش گانه مترجمان، فلاسفه، جامعه شناسان، انتشاراتیها و...، تصویب موسسههای نِد و نِه برای جنگهای سیاسی، تشکیل دهها اندیشکده و موسسه به منظور تدوین راهبردها و راهکارهای عملیاتی علیه نظام اسلامی، سازماندهی برای جذب نخبگان، استفاده از پایان نامههای دانشجویان ایرانی برای تأمین اطلاعات مورد نیاز، اجازه تاسیس دفتر به گروهکهای تروریستی ضد ایرانی، طراحی و عملیاتسازی جنگ ترکیبی، حمایت علنی از اغتشاش در ایران، حمایت مالی و رسانهای از گروههای تجزیه طلب، ترور مسئولان، دانشمندان و فرماندهان از جمله سردار حاج قاسم سلیمانی، مشارکت در ترور ۲۳ هزار ایرانی، طراحی و عملیاتیسازی انقلاب رنگی، معرفی جمهوری اسلامی به عنوان محور شرارت، حمایت صریح از فتنهگران داخلی، طراحی و اعمال جنگ شناختی، انجام جنگ روانی و رسانهای در طول سالیان مدید، بلوکه و مصادره اموال و داراییهای ملت ایران، تحمیل تحریمهای فلج کننده اقتصادی، لغو دهها قرارداد تجاری با فشار به طرفهای معامله ایران، پاره کردن نتیجه سالها مذاکره و توافق، خیانت به ملت ایران از سر میز مذاکره، کمک به صدور صدها قطعنامههای ضد ایرانی به بهانههای مختلف، تلاش برای اجماعسازی علیه ایران، برنامهریزی برای انزوای سیاسی ایران، طراحی مکرر جنگهای دیپلماتیک، جنگهای حقوقی با پرونده سازیهای متعدد، پرونده سازیهای مکرر علیه ملت ایران از جمله دست داشتن ایران در هواپیمای لاکربی، انفجار بوئنوس آیرس و... رویارویی مستقیم در جنگهای اطلاعاتی، برنامهریزی برای جنگ سایبری، حمایت علنی از هکرهای ضد ایرانی، طراحی و عملیاتیسازی جنگهای اقتصادی، راه اندازی مکرر جنگهای ارزی، چالش آفرینی در پرونده هستهای، برنامهریزی مکرر برای محروم کردن ملت ایران از انرژی هستهای، متهمسازی کشورمان به تلاش برای ساخت بمب هستهای، اعمال تحریم دارویی شدید به ویژه داروهای بیمارهای خاص وای بی، تحریم تجهیزات پزشکی، اعمال تحریمهای نفتی، وضع تحریم فناوری، تحریم دهها شرکت و شخصیت ایرانی، توقیف دهها کشتی حامل کالاهای مورد نیاز ملت ایران، تحریم مالی و بانکی ایران و تحریم بانک مرکزی و بستن سوئیفت روی بانکهای ایرانی، تحریم کشورهای طرف معامله و تجارت با جمهوری اسلامی ایران، قراردادن سپاه به عنوان نیروی قانونی جمهوری اسلامی در لیست گروههای تروریستی، ساخت فیلمهای ضد ایرانی در هالیوود، از جمله پرسپولیس، فرار از تهران، مستند نسل جدید تهران، خانهای از شن و مه، بدون دخترم هرگز، هواپیمای ۱۰۳، مستند ترس مقدس، فیلم ۳۰۰، سنگسار ثریا، اسکندر، کشتی گیر و....
این فهرست که همچنان قابل افزایش است بیانگر چند نکته مهم میباشد: اولاً امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، چون هر کاری که میتوانسته کرده، اما موفقیتی نداشته است. ثانیاً جنایت علیه ملتها در امریکا امری سازمان یافته و سیستمی است و ارتباطی با دموکرات و جمهوری خواه ندارد. ثالثاً ملت انقلابی ایران مقاوم و پایدار در مقابل چالشها و بحرانهای متعدد ایستاده و به راه خویش تا پیروزی نهایی ادامه خواهد داد.
عبدالرضا فرجی راد
در تحلیل هایی که در یک هفته اخیر در رابطه با تفاهمنامه زنگزور صورت گرفت، اکثر آنهایی که از این تفاهمنامه شدیدا ابراز نارضایتی می کردند و فریاد می زدند گرایشی خاص داشتند.
در حالیکه در هر تحلیلی باید منافع ملی در نظر گرفته شود. حتی اگر ارمنستان قدمی ضد منافع ملی برداشت باید با آن مقابله نمود.کاری که در همه جای دنیا می شود.
یکی از عیوب تحلیل ها در ایران که افراد گرایش های فکری خود را دخالت می دهند که ممکن است در جهت منافع کشور نباشد.
باید وضعیت امروز قفقاز را با وضعیت قبلی که قرار بود اتفاق بیفتد مقایسه کرد.
الان حاکمیت منطقه براساس توافق در اختیار ارمنستان است و مرز ایران با ارمنستان باز می ماند چون ارمنستان تعهد داده است.
این حرفهایی که تلویزیون باکو میزند از روی عصبانیت است و اینکه ایران را مقصر می داند که چرا عاملی شد که اجازه بدهد باکو مستقیما به نخجوان وصل نشود.
باکو در این توافق برنده نبود زیرا به هدف اصلی خود نرسید. اگر منظور ایجاد خط آهن و راه ترانزیت است که قبلا هم وجود داشت ولی حالا قرار است سرعت آن زیاد شود.
چه کسی گفته که حضور یک شرکت امریکایی باعث بسته شدن مرز بر روی ایران می شود؟بلکه این خود می تواند در آینده همکاری ها را بیشتر کند.
روسیه در این قضیه بردی نداشته و بعد از اوکراین سعی خواهد کرد که نفوذش را در ارمنستان حفظ کند و برای آذربایجان هم مزاحمت ایجاد خواهد کرد.
بهتازگی فرصتی دست داد تا اخبار جنجالی صدرنشین در چند هفته منتهی به ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ (شروع جنگ ۱۲روزه) را که توجه و ذهن جامعه را به خود مشغول داشت، مرور کنم. در میان این صدرنشینها سه رویداد بیشتر از بقیه بحثانگیز بوده و هزاران توییت و مقاله و مصاحبه و گفتوگو و از این قبیل را رقم زده است.
بازداشت یک روحانی خوشصدای پرسروصدا در مکه به دلیل اظهارنظری که کشور میزبان را خوش نیامد و پیامدهای آن، ازجمله اخراج او از آن کشور و استقبال از او در تهران از سوی هوادارانش، یکی از آن خبرهای جنجالی بود. ماجرای به همان اندازه جنجالبرانگیز دیگر، خبر زندانیشدن پسر و عروس یکی از ائمه پرحاشیه نماز جمعه تهران به اتهام فساد مالی بود. و بالاخره داستان بعدی به موضوع قانون صیانت از عفاف و حجاب برمیگردد که اجرای آن چند ماهی متوقف مانده بود، اما در آن چند روز باقیمانده تا نقطه صفر و شروع حمله اسرائیل، پروندهاش از کشو بیرون آمد و صحبت از اجراشدن یا اجرانشدن آن بین مخالفان و موافقان چالشی شد. اینک که حدود سه ماه از آن غفلت فاجعهبار و دو ماه از آن غافلگیری افسردگیآور میگذرد، بهخوبی واضح و مبرهن است که در هنگامهای که دشمن آخرین تمرینات و بازبینیها برای حمله قریبالوقوع به کشورمان را انجام میداده، ما سرمان به چه قیلوقالها و بحثهای
صدمن یک غاز که گرم نبوده است! نمیدانم اسرائیلیها در آن روزها از اینهمه غلفت ما چه خوانشی داشتهاند و ما را چقدر ریشخند میکردهاند، اما میتوان حدس زد که وجود آن فضای رسانهای در سپهر اجتماعی و سیاسی ما در آن زمان، آنان را باید مشعوف کرده و اعتمادبهنفسشان را افزایش داده باشد. طرفه آنکه غفلت ما توانست به کمک عنصر غافلگیری مدنظر آنها بیاید و مکمل آن شود.
بعد از حمله تجاوزکارانه اسرائیل به کشورمان و درحالیکه فکر میکردیم آن تغافل و خودمشغولی در روزهای حساسی که دشمن در حال تدارک و تحمیل جنگی خونین و وحشیانه بود، دیگر در دوره پساجنگ تکرار نمیشود، شوربختانه میبینیم که چنین نشد. بهعنوان نمونه یکی از قیلوقالهای این روزها به داستانی برمیگردد که گویا مسئول استانی اظهاراتی کرده که ایراد داشته است. پرچم اعتراض به آن اظهارات را یکی از نمایندگان مجلس که به گمانم دوست دارد همواره پرحاشیه باشد، به اهتزاز درآورده است. او با زدن توییتی که ادبیات به کار گرفتهشده در آن اعتراض همکاران پزشک استاندار را موجب شده، این جنگ مجازی را راه انداخته است. این توییت دیگر نه استاندار، بلکه همکاران شغلی سابق او را که اصولا کاری به اظهارات مورد اعتراض نماینده مزبور نداشتهاند هم درگیر کرده است.
آنها واژه به کار گرفتهشده در توییت مورد اشاره را توهین به حرفه خود میدانند. بدیهی است که اگر آقای نماینده دستکم رعایت ادبیات مورد استفاده را میکرد، همکاران پزشک استاندار دلیلی نداشتند که وارد معرکه شوند و جنگ مغلوبهای رقم زده شود. راقم این سطور نمیخواهد ذهن خود را به سمت داستان داییجان ناپلئون ببرد و کسانی را که به داستانهای سهگانه پیشگفته پرداختند و به آنها دامن زدند، آمر یا عامل کسی بداند، اما ملتهبکردن فضای جامعه در پی اظهارت یک مقام استانی، که ناگفته نماند هیچ موضعی در قبال آن نداریم، با فرافکنی و کشاندن پای قشرهای دیگر جامعه به ماجرا چه توجیهی میتواند داشته باشد؟
اظهارات آن مقام استانی میتوانست بدون آنکه به سطح ملی کشیده شود، در همان محل رفع و رجوع شود. آن نماینده مجلس که میتوانست با استفاده از اختیارات نظارتی خود و با رعایت چارچوبها و بدون درگیرکردن جامعه، نهایتا مراتب را به وزیر کشور گوشزد کند و تا حصول نتیجه پیگیر باشد، چرا فرافکنی میکند و محیط غیرمسئول مجازی را که میتواند به تشدید فرافکنی بینجامد، به خدمت میگیرد؟ چکیده کلام آنکه اگر جای مسئولان ذیربط بودم، سعی میکردم کاری آسیبشناسانه درباره چرایی و چیستی پرشدن فضای رسانه از اخبار جنجالی و فاقد اهمیت در روزها و هفتههای قبل از ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ که چهبسا در به انحراف کشاندن افکار عمومی، از آنچه در پیش بود، تأثیر داشت، صورت گیرد و بسته به نتیجه، آن را الگوی رفتاری برای دوره حاضر (پساحنگ) میساختم.
اما عجالتا و تا زمانی که نتیجه آسیبشناسی مدنظر، در صورت انجام، معلوم شود، باید در زمانهای که شر جنگ همچنان بر سر کشور سایه افکنده و وضعیت معیشتی مردم حال خوشی ندارد و ناترازیها ترجیعبند هر گزارهای شده است، تمرکز مردم و مسئولان را روی پرداختن به آن امور و چارهجویی و ارائه راهحل قرار داد. باشد که با این تمرکز و حواسجمعی در ریل مناسب قرار گیریم و جبران مافات هم کنیم.
محمد زعیمزاده
در روزهای اخیر سه پیشنهاد برای بهسازی حکمرانی از سوی حسن روحانی، محمدجواد ظریف و جبهه اصلاحات مطرح شده است. اصل این اتفاق، یعنی فکر کردن گروههای داخل نظام را باید به فال نیک گرفت. متونی که میتوانند باب بحث در خصوص شرایط فعلی را باز کنند؛ اما تقریباً میتوان گفت هر سه متن بیش از آنکه ناظر به عبور ایران از شرایط خاص بینالمللی فعلی باشند با هدف کنشگری در فضای سیاست داخلی تنظیم شدهاند و ایرادهای جدی دارند. نطق حسن روحانی که با فرمی خوب ارائه شد، مشکل اساسی دارد؛ او در مرحله توصیف وقایع دفاع 12 روزه هدف از اقدام رژیم صهیونیستی و آمریکا را بهدرستی براندازی میداند؛ اما در مرحله تجویز غیر از موضاعات داخلی، راهحل را تلویحاً اعتمادسازی با دنیا قلمداد میکند؛ در چه زمانی؟ چند ماه بعد از اینکه آمریکا بمب را روی میز مذاکره انداخته است و رئیسجمهور آن هر روز ایران را تهدید میکند.
مشکل روحانی در این تجویز دوتاست؛ اول آنکه صغرا و کبرای بحثش با هم نمیخواند، یعنی اگر قصد طرف براندازی است، ما قرار است بر سر چه موضوعی اعتمادسازی کنیم؟ و دوم در همین ماجرای اعتمادسازی نه از تجربیات شکستخورده قبلی میگوید و نه ایده عملیاتی میدهد و در حد کلیات متوقف میماند. او نمیگوید قرار است تا کجا اعتمادسازی کنیم؟ وقتی طرف از تسلیم ایران گفته است، حد یقف اعتمادسازی کجاست؟ متن دوم متعلق به محمدجواد ظریف است، ایدهای که تحتعنوان تغییر پارادایمیک در فضای رسانهای مطرح شد، اما مراجعه به متن نشان میدهد این عنوان بیشتر یک دوپینگ ژورنالیستی است و خیلی نه از تغییر سخن گفته شده و نه موضوعی در حد طرح یک چهارچوببندی جدید مفهومی در آن وجود دارد. جناب ظریف در سه سطح سخن میگوید؛ نخست اتخاذ سیاستهایی در داخل، دوم تجویز همگرایی بیشتر در منطقه و سوم یک پیشنهاد مبهم در سطح فرامنطقهای. آنچه جناب ظریف در سطح منطقه میگوید مشخص نیست چقدر با وضع و حال سیاست این روزهای کشور فرق دارد. امروز ایران در ترک تخاصم جدی با همه قدرتهای منطقهای از جمله سعودی و مصر است و در خصوص ترکیه و آذربایجان هم رسماً خود را به تجاهل زده است، تقریباً غیر از رژیم صهیونیستی هیچ حاکمیتی در منطقه نیست که حداقل در ظاهر با ایران رابطه خوب نداشته باشد. در سطح فرامنطقهای ظریف صادقتر از روحانی است و به شکستهای قبلی در اعتمادسازی اشاره میکند؛ اما در ادامه باز ناباورانه از همان مسیر میگوید و البته وارد جزئیات نمیشود که این تغییر بهلحاظ عملیاتی یعنی چه؟ با بمباران فردو چطور جمع میشود؟ با خروج یکطرفه آمریکا از برجام چطور؟ و...
متن سوم مربوط به جبهه اصلاحات ایران است. در این متن از ایران خواسته شده داوطلبانه مسئله هستهای را تعطیل و تخاصم را ترک کند. پیشفرض این بیانیه این است که ایران منشأ تولید تخاصم است و با ترک زمین توسط ایران موضوع حل میشود. از سوی دیگر این متن در داخل بارهایی را روی دوش دولت پزشکیان میگذارد که به معنای پایان دولت است. اگر مشکل ایده روحانی متناقض بودن و مشکل ایده ظریف متناقض بودن و توقف در کلیات است؛ مشکل بیانیه اصلاحطلبان علاوه بر اینها غیرصادقانه بودن هم است. طبق قانون اساسی همه گروههای سیاسی در بیان عقیده آزادند؛ اما ایکاش گروهها صادقانه رفتار کنند. مثلاً اگر نام این بیانیه پروژه عبور از پزشکیان نامیده میشد بهمراتب صادقانهتر بود. آن وقت تشابه رفتاری این جریان با آنچه حمید رسایی و رادیکالهای مجلس با پروژه استیضاح رئیسجمهور دنبال میکنند، مشخص میشد.
مشکل دیگر این متن این است که نویسندگان انگار چند روز قبل با فضاپیما از مریخ هبوط کردهاند و کاری به آنچه روی زمین میگذرد، ندارند. این بیانیه در بخش تجویز نشان میدهد هیچادراکی از تخاصمورزی 12 روزه آمریکا و اسرائیل ندارد. بیانیه از ترک تخاصم از سوی ایران میگوید؛ اما به این سوال پاسخ نمیدهد که مگر تخاصم را ما پدید آوردهایم که حالا باید ترک کنیم؟ مگر ما وسط مذاکرات نبودیم که علیهمان جنگ راه انداختند؟ بیانیه رسماً میگوید خودمان داوطلبانه هستهای را بدهیم برود. حال فرض کنید مذاکرهای در پیش باشد. شما اگر جای طرف آمریکایی باشید اصلاً حاضرید سر موضوعی که خودتان داوطلبانه کادوپیچ و تقدیم کردهاید، مذاکره کنید؟ این بیانیه به یک معنا فاتحه میز مذاکره احتمالی را هم میخواند، از این زاویه لبه دوم قیچی گوساله سامری خواندن مذاکرات تاکتیکی است.
پرسشکردن از متن این بیانیه احتمالاً کاری عبث است. هدف و فرامتن این بیانیه گذاشتن رد عبور از پزشکیان و دولت در داخل، تضعیف جریان عقلانیت و میانهروی و ساخت دوقطبیها و تقویت رادیکالیسم است. بیانیهای که مشخص نیست با حمایت آقای خاتمی صادر شده است یا نه. اگر ایشان هم موافق چنین بیانیهای است باید گفت آقای خاتمی کلاهتان را بالاتر بگذارید.
وحید تفریحی
امیرعباس نوری
تاکنون ارزیابیهای زیادی درباره جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران ارائه شده است.
در این بین، به مرور و با دور شدن از فضای احساسی و هیجانی، همچنین آشکار شدن واقعیات مربوط به موازنه و معادله نبرد، فرصتی است تا به برخی نکات بسیار مهم که تاکنون یا به آنها اشاره نشده یا کمتر مورد بررسی قرار گرفتهاند، اشاره شود. در ادامه برخی از این نکات به صورت مختصر مطرح میشود.
1- درباره غافلگیری ایران، مطالب زیادی مطرح شد اما همانگونه که فرماندهان نظامی تاکید کردهاند، این غافلگیری عمدتا درباره نوع و نحوه حمله رژیم صهیونیستی بوده است. برآوردهای ایران از زمستان سال گذشته نشان میداد حمله رژیم قطعی است. حتی درباره زمان حمله نیز برآوردهای زیادی از احتمال حمله، درست در فردای روزی که اصطلاحا اولتیماتوم ۶۰ روزه ترامپ به ایران به اتمام میرسد، خبر میداد. حضور شهیدان سردار سپهبد سلامی و سردار سرلشکر حاجیزاده در دفاتر کاری خود در شب حمله نیز گواه این واقعیت است اما شاید برآورد حداکثری درباره شیوه حمله رژیم صهیونیستی به ایران این بود که رژیم تاسیسات هستهای و احتمالا برخی مراکز موشکی و نظامی ایران را هدف قرار خواهد داد. ضمن اینکه بر اساس تصمیمات اتخاذشده، فرماندهان نظامی ایران از جمله فرمانده کل سپاه و فرمانده نیروی هوا فضای سپاه آماده اجرای واکنش ایران به حمله احتمالی رژیم صهیونیستی بودند. بر اساس این تصمیمات، ایران بلافاصله پس از حمله احتمالی رژیم صهیونیستی، حمله خود به اهداف از پیش تعیینشده را آغاز میکرد. بنابراین اقدام جنونآمیز رژیم صهیونیستی در حمله به مقرهای فرماندهی نظامی و همینطور منازل فرماندهان، برخلاف پیشبینیها درباره شیوه این حمله بود. کما اینکه همین موضوع باعث به تاخیر افتادن پاسخ ایران شد. ۲۱ مورد واکنش ایران در قالب عملیات «وعده صادق ۳»، به وضوح نشان داد ایران از قبل یک بانک اهداف گسترده را در سرزمین اشغالی تعیین کرده بود. ضمن اینکه تعدد تاکتیکهای ایران در حملات موشکی و پهپادی ثابت میکند فرماندهان نظامی ایران بارها موضوع حمله به مراکز و تاسیسات مهم نظامی و اقتصادی رژیم صهیونیستی را مرور و طراحی کرده بودند. به همین خاطر بود که با وجود شهادت فرماندهان ارشد، طراحیهای نظامی توسط فرماندهان جدید با موفقیت اجرا شد. اینکه تصور شود تاکتیکهای متنوع و موفقیتآمیز ایران طی ۲۱ نوبت حمله به رژیم صهیونیستی در جریان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه طراحی شده باشد، دقیق نیست. قطعا تصمیمگیری برای طراحی برخی از این تاکتیکها، در خلال جنگ و متناسب با حملات رژیم صهیونیستی به ایران انجام شد اما بر اساس نظرات کارشناسان و استراتژیستهای نظامی، عملکرد ایران بویژه تاکتیکهای موفق در مختل کردن عملکرد سیستم چندلایه دفاع موشکی رژیم صهیونیستی، نشان داد فرماندهان نظامی ایران از مدتها قبل طراحیهای متنوعی برای این عملیات انجام داده بودند.
پس یکی از نکات مهم درباره عملکرد موشکی و پهپادی ایران طی ۱۲ روز جنگ، این است که فرماندهان نظامی ایران یک استراتژی جامع برای مقابله با حمله نظامی رژیم صهیونیستی تدوین کرده بودند؛ یک استراتژی چندلایه در سطوح مختلف که متناسب با نوع حملات دشمن و سطحبندی جنگ، طراحی و اجرا شد.
2- هم مقامات سیاسی و هم فرماندهان نظامی ایران طی چند دهه اخیر بویژه پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، در ارزیابی توان نظامی رژیم صهیونیستی، همواره کمکهای آمریکا به هر نوع درگیری این رژیم با ایران را لحاظ کردهاند. با این حال، جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، دستکم تا ۳ سال آینده این واقعیت را تثبیت کرده است که رژیم صهیونیستی یعنی آمریکا. به عبارتی اگر تا قبل از جنگ ۱۲ روزه تصور میشد واشنگتن در جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران، حمایتهای نظامی، اطلاعاتی و سیاسی از تلآویو به عمل خواهد آورد اما این جنگ در عمل نشان داد دولت ترامپ در صدد انتقال این پیام به ایران و سایر بازیگران منطقه است که رژیم صهیونیستی یعنی آمریکا و این واقعیت نیز در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه کاملا آشکار شد. واقعیت این است که در مقابل ایران، رژیم صهیونیستی تنها در قامت طرف نیابتی بود و طرف اصلی، آمریکا و ناتو بودند. جز حمایتهای سیاسی و دیپلماتیک، تسلیحات نظامی رژیم صهیونیستی کاملا آمریکایی بود اما جدا از اینها، دسترسیهای اطلاعاتیای که رژیم تلآویو بر اساس آنها طی ۱۲ روز هم فرماندهان و مقامات سیاسی و هم مراکز نظامی و انتظامی و قضایی ایران را هدف قرار داد، یک دسترسی کامل به توانایی اطلاعاتی آمریکا بود. به تعبیری دولت آمریکا همه توان اطلاعاتی خود را در اختیار رژیم قرار داد و در این حوزه هیچگونه محدودیتی برای تلآویو اعمال نکرد. آمریکا هم در حملات رژیم صهیونیستی به ایران و هم در عملیاتهای پدافندی رژیم در مقابل موشکها و پهپادهای ایرانی، حضور مستقیم و کامل داشت. نهایتا بامداد اول تیرماه، با حمله به تاسیسات هستهای ایران، کمک نظامی و سیاسی مهمی به رژیم صهیونیستی کرد. بر اساس گزارههای میدانی، از روز ششم، معادله میدان نبرد رو به تغییر نهاد و تا روز نهم، موازنه به سود ایران تغییر کرد. بر همین اساس، حمله مستقیم آمریکا به تاسیسات هستهای ایران، نهایت تلاش ترامپ برای جلوگیری از علنی شدن شکست نتانیاهو بود. کما اینکه بعد از این حمله و پس از حمله موشکی ایران به پایگاه العدید، موضوع آتشبس از سوی نتانیاهو و ترامپ مطرح شد. بنابراین جنگ تحمیلی ۱۲ روزه یک تجربه جدید درباره رویارویی با رژیم صهیونیستی از حیث میزان ورود و دخالت آمریکا در این جنگ بود. ترامپ بر خلاف روسای جمهوری پیشین آمریکا نشان داد در جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران، نسبت به همه ملاحظات و منافع آمریکا چشمپوشی میکند و تمامقد در خدمت تلآویو خواهد بود. برخی معتقدند یکی از اهداف اصلی نتانیاهو از راهاندازی جنگ علیه ایران، ارسال این پیام به همه کشورهای منطقه بود که دولت ایالات متحده تمامقد پشتیبان او است و حتی در جنگ علیه قدرت اول منطقه یعنی ایران نیز این پشتیبانی سیاسی و نظامی انجام میشود. کارشناسان معتقدند حمله رژیم صهیونیستی به سوریه نیز در راستای انتقال همین پیام بود، چرا که نتانیاهو به همه نشان داد رژیم حکم ایالت پنجاه و یکم آمریکا را دارد. اگر پیش از این تصور میشد آمریکا حامی و پشتیبان اصلی رژیم صهیونیستی است اما نتانیاهو در جنگ علیه ایران درصدد اثبات این گزاره بود که ایالات متحده نه پشتیبان اصلی، بلکه خود رژیم صهیونیستی است. لازم است این نکته یادآوری شود که پیش از جنگ ۱۲ روزه، قطعا مقامات سیاسی و فرماندهان نظامی ایران، در طراحی سناریوهای مختلف برای رویارویی مستقیم با رژیم صهیونیستی، موضوع ورود آمریکا به این درگیری احتمالی و حمایتهای مختلف نظامی و سیاسی را لحاظ میکردند اما همانگونه که اشاره شد؛ جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نشان داد دستکم تا پایان دوره ۴ ساله ریاست جمهوری ترامپ، رژیم صهیونیستی حکم یکی از ایالات آمریکا را دارد و در مواجهه نظامی این رژیم با قدرتهای بزرگ، آمریکا تمامقد حضور دارد و تفکیکی میان منافع آمریکا و رژیم صهیونی وجود ندارد. البته بعید نیست این همراهی و همکاری عجیب ترامپ با نتانیاهو در آینده نزدیک دستخوش تغییراتی شود اما شواهد میدانی حاکی است فعلا همراهی و همکاری ترامپ با نتانیاهو برقرار است.
3- جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، در اصل جنگ آمریکا و ناتو علیه ایران بود. به همین خاطر بود که برای نخستینبار در دنیا، قدرت تکنولوژیهای نوین در جنگها عیان شد. میتوان گفت برای نخستینبار، همه دنیا شاهد یک جنگ نوین و متفاوت با سایر جنگهایی بود که تاکنون در سراسر دنیا رخ داده بود. هم سلاحها و تجهیزات جدیدی در این جنگ مورد استفاده رژیم صهیونیستی و آمریکا قرار گرفت و هم کاربردهای نظامی تکنولوژیهای مدرنی مانند هوش مصنوعی آشکار شد. بر همین اساس میتوان به جرأت گفت جنگ ۱۲ روزه، مدرنترین و پیشرفتهترین جنگی بود که بشر تاکنون به خود دیده است. بخش زیادی از موفقیت آمریکا و رژیم صهیونیستی در این جنگ، مرهون استفاده آنها از نرمافزارهای مدرن در حوزه هوش مصنوعی بود. کما اینکه ترورهای رژیم عمدتا با تکیه و بهرهگیری از این تکنولوژی انجام شد. به عنوان مثال، یکی از راههای دستیابی آنها به مقر و محل اقامت فرماندهان و روسای قوا، استفاده همزمان دشمن از اطلاعات دادههای آنلاین ماهوارههای آمریکایی و آنالیز این دادهها توسط هوش مصنوعی بود. آنالیز دادههای ماهوارهها و عناصر میدانی توسط هوش مصنوعی باعث میشد اقدامات و حملات تروریستی آنها در اکثر مواقع موفق شود. بر اساس برخی گزارشات، حتی شیوه حملات نظامی آنها به اهداف تعیینشده و همینطور طراحیهای دشمن در حوزه پدافند و رهگیری و هدف قرار دادن موشکها و پهپادهای ایران، توسط هوش مصنوعی انجام شده است. نرمافزارهایی که بسیاری از آنها هنوز محرمانه است و صرفا کارکرد نظامی دارد. بر همین اساس، جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، هم از حیث تسلیحات و تجهیزات جنگی، هم از حیث اطلاعاتی و هم از نظر استفاده از نرمافزارهای هوش مصنوعی، یک جنگ مدرن و هوشمند و نسبت به جنگهای پیشین، کاملا متفاوت و منحصر به فرد بود. در این واقعیت نمیتوان کوچکترین تردیدی وارد کرد. با در نظر گرفتن این واقعیت است که اهمیت و ارزش کاری که نیروهای نظامی ایران، خاصه نیروی هوافضای ایران طی ۱۲ روز جنگ نابرابر و ناعادلانه انجام دادند، مشخص میشود. طی یکی دو سال اخیر بعضا شنیده میشد نیروی هوافضای سپاه با بهرهگیری از هوش مصنوعی موشکها و پهپادهای مدرنی طراحی و وارد مدار کرده است. اکنون مشخص میشود متخصصان و دانشمندان ایرانی چرا و چگونه با هوشمندی، از تکنولوژیهای مدرن برای دفاع از کشور استفاده کردند.
4- نتانیاهو تصور میکند حمایت قاطع و تمامقد ترامپ از او، زمینهساز پیشبرد اهدافش در منطقه است. وی آنقدر روی این حمایت حساب کرده که بدون توجه به واکنش کشورهای عرب منطقه، از تحقق رویای «اسرائیل بزرگ» میگوید. بدون شک چنین اظهاراتی باعث میشود پروژههایی مانند پیمان آبراهام به صورت کامل منتفی شود، چرا که نتانیاهو رسما از نقشه خود برای اشغال کل خاک اردن، بیشتر خاک سوریه، یکسوم خاک عربستان، نیمی از خاک عراق و بخشیهای وسیعی از شرق مصر پرده برداشته است. بدیهی است نتانیاهو با خوشبینی نسبت به حمایتهای ترامپ، به این نتیجه رسیده تمرکز بر دیپلماسی برای تحقق پیمان آبراهام و به رسمیت شناخته شدن رژیم صهیونیستی به عنوان یک واحد موجود در منطقه غرب آسیا را کنار گذاشته و فعلا روی پروژه تسلط بر منطقه از طریق نظامیگیری و جنگطلبی متمرکز شده است. در همین راستا او تصور میکند با جنگ ۱۲ روزه و نشان دادن حضور ترامپ در کنار خود، توانسته هژمون منطقه یعنی ایران را تضعیف کند تا مانع اصلی بر سر راه تحقق پروژه اسرائیل بزرگ را بردارد. با این حال اما جنگ تحمیلی ۱۲ روزه علیه ایران، یک واقعیت خطرناک را علیه رژیم صهیونیستی آشکار کرد و آن وابستگی بیش از اندازه رژیم صهیونی به آمریکاست. جنگ ۱۲ روزه به وضوح نشان داد قدرت ایران کاملا درونزا و مستقل است اما قدرت رژیم صهیونیستی کاملا وابسته به آمریکاست.
یعنی اگر فاکتور آمریکا را از موازنه و معادله قدرت میان ایران و رژیم صهیونیستی خارج کنیم، قطعا این موازنه به سود ایران خواهد بود.
تردیدی نیست بدون حضور و مشارکت آمریکا اساسا رژیم صهیونیستی قادر به شروع جنگی علیه ایران نیست و این هم یک واقعیت غیرقابل تردید است که آمریکا همواره و در هر شرایطی حامی و پشتیبان رژیم صهیونی است اما این واقعیت هم غیر قابل تردید است که رفتار ترامپ در جنگ ۱۲ روزه، یک رفتار کاملا متفاوت نسبت به مناسبات روسای جمهوری پیشین آمریکا چه از حزب دموکرات و چه جمهوریخواه بود. ترامپ در جنگ ۱۲ روزه نشان داد این جنگ، جنگ آمریکاست و در عمل تفکیکی میان منافع ایالات متحده و رژیم صهیونیستی قائل نیست. همراهی و همکاری آمریکا با رژیم صهیونیستی حتی برای اصحاب قدرت و رسانه در آمریکا هم عجیب بود. آنقدر که برخی رسانهها در تحلیل این همراهی و همکاری عجیب ترامپ با نتانیاهو، موضوع اخاذی موساد از ترامپ به خاطر پرونده اپستین را مطرح کردند.
بنابراین همیشه در بر همین پاشنه نمیچرخد. این احتمال بسیار جدی است که دولتهای آینده آمریکا رفتاری متفاوت از دولت فعلی در قبال جنگطلبیهای رژیم صهیونیستی، خاصه علیه ایران اتخاذ کنند. این احتمال هم اصلا بعید نیست که خود ترامپ نیز در آینده، نسبت به این همکاری و همراهی با نتانیاهو تجدیدنظر کند. بنابراین قدرت فعلی رژیم صهیونیستی، یک قدرت کاذب و عاریهای است. بر همین اساس است که پیشبینی میشود یا نتانیاهو از این فرصت کمال استفاده را میبرد و جنگطلبیهایش در منطقه را تا رسیدن به نقطه دلخواه ادامه میدهد یا در صورت هر نوع تغییر در مناسبات واشنگتن - تلآویو، در واقع او رژیم صهیونیستی را در یک باتلاق بزرگ فرو برده است. جنگی که بامداد ۲۳ خرداد علیه ایران آغاز شد، منطقه را به یک مرحله جدید و غیر قابل بازگشت کشاند. این جنگ، یک جنگ ادامهدار است. خود نتانیاهو نیز اخیرا در یکی از اظهارات خود اذعان کرد آنچه شروع کرده یا نهایتا منجر به پیروزی رژیم صهیونیستی خواهد شد، یا منجر به نابودی آن اما همانگونه که بیان شد؛ بزرگترین خطر برای رژیم صهیونیستی، وابستگی بیش از اندازه آن به آمریکاست و آنچه نتانیاهو اکنون به عنوان نقطه قوت و برتری خود تلقی میکند، میتواند به بزرگترین نقطه ضعف او و بزرگترین خطر برای موجودیت رژیم صهیونیستی تبدیل شود.
معنی ساده این وضعیت این است که اکنون بیشتر و ملموستر از همیشه، موجودیت رژیم صهیونیستی وابسته به آمریکاست. نکته مهمتر اینکه، این گزاره اکنون آشکارتر و واضحتر از هر زمان شده است.
درباره ایران ـ همانگونه که بیان شد ـ قدرت کاملا درونزا و مستقل است. ایران در جنگ ۱۲ روزه به وضوح به همه بازیگران منطقه و جهان نشان داد با وجود متحمل شدن هزینهها و خسارات مهم اما نهتنها توان تابآوری برابر بزرگترین و بیسابقهترین همکاری رژیم صهیونیستی و آمریکا را دارد، بلکه میتواند به مرور با مهار تبعات غافلگیری و تسلط بر اوضاع، حتی معادله نبرد را نیز تغییر دهد.
البته این جنگ از برخی جوانب، حکم یک موهبت را هم برای ایران داشت. ایران به تجربه واقعبینانهای نسبت به نقاط ضعف و قوت خود پی برد. در ابعاد نظامی، جنگ ۱۲ روزه درسهای بزرگی برای ایران داشت که باعث میشود در جنگهای احتمالی پیش رو، ایران از همان دقایق ابتدایی، موازنه و معادله مطلوب را بر صحنه نبرد حاکم کند.
این واقعیت حتی از چشم صاحبنظران و تحلیلگران غرب نیز پنهان نمانده است. نشریه فارن پالیسی در شماره اخیر خود تصریح کرد هرگونه جنگ جدید، باعث نمودار شدن رفتاری متفاوت از سوی ایران نسبت به جنگ ۱۲ روزه خواهد شد. فارن پالیسی در همین رابطه نوشت: اسرائیل در حالی از حمله مجدد به ایران سخن میگوید که بدون شک با راهاندازی جنگ جدید، ضربات شدیدتر و محکمتری از ایران دریافت خواهد کرد.
ایران برخلاف رژیم صهیونیستی، متکی به خود است و قدرت آفندیاش وابسته به هیچ بازیگر خارجی نیست. در واقع صحنه نبرد، میان یک رژیم کاملا «وابسته» با یک قدرت کاملا «مستقل» است.
این تفاوت میان قدرت ایران و رژیم صهیونیستی بسیار مهم است و صحنه جنگ را بشدت متأثر از خود کرده و خواهد کرد. نتانیاهو جنگی ادامهدار را علیه ایران آغاز کرده است؛ جنگی که برای استمرار آن بشدت نیازمند همکاری و همراهی حداکثری آمریکاست. هر نوع تغییر در این همکاری و همراهی، موجودیت رژیم را به مخاطره خواهد انداخت. بدیهی است ریسک این جنگ برای رژیم صهیونیستی به مراتب بیشتر از ایران است، چرا که در این جنگ موجودیت رژیم صهیونیستی کاملا وابسته است.
البته این هم یک نکته بدیهی است که آمریکا تحت هیچ شرایطی حاضر به تنها گذاشتن رژیم صهیونیستی در مقابل ایران نخواهد شد اما این احتمال کاملا وجود دارد که واشنگتن به مرحلهای برسد که در مناسبات فعلی خود با رژیم صهیونیستی تجدید نظر کند و این تجدید نظر در هر حالتی، منجر به تغییر موازنه به سود ایران خواهد شد.
موازنه فعلی میان ایران و رژیم صهیونیستی، بشدت متأثر از مؤلفه حضور و نقشآفرینی بیسابقه آمریکاست. در صورت هر نوع تغییر در میزان این نقشآفرینی آمریکا، موازنه به سرعت به سود ایران تغییر خواهد کرد.
5- اکنون بر اساس گزارههای پیشگفته، میتوان به یک واقعیت مهم که در لایههای زیرین جنگ ۱۲ روزه مستتر است، اشاره کرد. در تحلیل جنگ ۱۲ روزه، باید بازهها و مقاطع زمانی مختلفی را در نظر گرفت.
الف - ۱۸ ساعت نخست جنگ، یعنی فاصله زمانی آغاز حمله رژیم تروریست صهیونی تا نخستین واکنش ایران
ب- روز ۲۴ خرداد تا شامگاه دوشنبه ۲۶ خرداد، بویژه حمله رژیم صهیونیستی به جلسه شورای عالی امنیت ملی و صداوسیما و ترک اجلاس 7G در کانادا توسط ترامپ و پست او در شبکه تروث مبنی بر تخلیه تهران
پ- ۲۷ خرداد تا اول تیر؛ یعنی خروج ایران از حالت غافلگیری و تسلط نسبی بر میدان نبرد تا زمان حمله آمریکا به تاسیسات هستهای ایران
ت: از اول تیر تا زمان توقف جنگ در سوم تیر؛ بویژه حمله ایران به پایگاه آمریکایی العدید قطر و رفتار ایران در ساعات پایانی پیش از آغاز آتشبس
رفتار ایران در جنگ ۱۲ روزه در هر کدام از این مقاطع زمانی متفاوت بود. به عنوان مثال، آنچه را ایران در واکنش به حملات موشکی دیوانهوار رژیم صهیونیستی در دقایق پایانی مانده به آتشبس انجام داد، با عملکرد ایران در ۱۸ ساعت نخست جنگ، یا در حد فاصل ۲۳ تا ۲۶ خرداد مقایسه کنید! کاملا متفاوت است. در سایر مقاطع زمانی نیز تغییر عملکرد ایران مشهود است. در این بین ۲ اقدام میتواند مجزا از سایر اقدامات و تصمیمات تهران در این جنگ در نظر گرفته شود؛ نخست حمله به پایگاه العدید و دیگری، حمله کوبنده و بیسابقه کشورمان به سرزمین اشغالی که به ادعای رژیم صهیونی، پس از زمان اعلامی آتشبس انجام شد. پیام این ۲ اقدام، یکی آمادگی ایران برای گسترش جنگ و مواجهه با آمریکا بود و دیگری نشان دادن میزان توانمندی و قدرت ایران پس از ۱۲ روز جنگ. ایران در روز یازدهم جنگ با حمله به العدید، عزم خود برای رویارویی با آمریکا را نشان داد و در ساعات آخر جنگ، بزرگترین حمله موشکی و پهپادی خود به رژیم صهیونیستی را انجام داد.
در مجموع، هر ۲ اقدام یک پیام واحد داشت: پس از ۱۲ روز جنگ تحمیلی ناعادلانه و ناجوانمردانه، نهتنها قدرت ایران تضعیف نشد، بلکه نشان داد توان و قدرت خود را نسبت به روزهای ابتدایی جنگ افزایش هم داده است.
دقت کنید! این رفتار ایران در جنگی بروز کرد که از یک سو مدرنترین جنگ تاریخ بشر تاکنون بوده و از سوی دیگر در تقابل با هماهنگترین ورژن همکاریهای واشنگتن - تلآویو علیه ایران انجام شد.
در واقع ایران توانست با وجود ناعادلانه بودن این جنگ، یک موازنه مطلوب را در روزهای پایانی جنگ بر میدان نبرد حاکم کند. این موضوع، واقعیت و حقیقت وضعیت موازنه قدرت میان ایران و رژیم صهیونیستی را آشکار کرد. به عبارتی، به فرض، اگر فاکتور آمریکا را از صحنه نبرد خارج کنیم، واقعیت وضعیت موازنه قدرت میان ایران و رژیم صهیونیستی آشکارتر از هر زمانی است. این پیام را همه بازیگران منطقه دریافت کردند.
در واقع بدون حضور آمریکا، رژیم صهیونیستی توان رویارویی و مقاومت در برابر ایران را ندارد. جنگ ۱۲ روزه، عالیترین سطح کمک آمریکا به رژیم صهیونیستی در جنگ علیه ایران و حضور مستقیم واشنگتن در جنگ تلآویو علیه تهران بود. با این وجود، صحنه نبرد نشان داد ایران با وجود تحمل ضربات سنگین، توان مقاومت و مقابله به مثل را داراست. بر همین اساس، واقعیات، تجربیات و درسهای این جنگ نشان داد هر حالتی متفاوت از نوع مناسبات فعلی واشنگتن - تلآویو، اساسا یا منجر به جنگ نمیشود یا منجر به وقوع یک جنگ محدود و مختصر نسبت به جنگ ۱۲ روزه میشود و در هر ۲ حالت، موازنه قدرت میان ایران و رژیم صهیونیستی، قطعا به زیان تلآویو خواهد بود. به عبارت سادهتر، جنگ ۱۲ روزه، این بار به صورت عملی به همه، خصوصا کشورهای منطقه، واقعیت موازنه میان ایران و رژیم صهیونیستی را نشان داد. همانطور که بیان شد، این یک خطر بسیار بزرگ برای موجودیت رژیم صهیونیستی است. نتانیاهو از پنجره فرصت حضور ترامپ در کاخ سفید، بزرگترین سطح درگیری با جبهه مقاومت و ایران را کلید زد و ناگزیر است تا زمان حضور ترامپ در قدرت، این بازی خطرناک را ادامه دهد، زیرا با بسته شدن این پنجره، رژیم صهیونیستی میماند و خشم متراکمی که به تنهایی و بدون همکاری همهجانبه آمریکا، یارای ایستادگی در مقابل آن را ندارد. اکنون زمان بشدت علیه رژیم صهیونیستی است.
بر همین اساس صاحبنظران و کارشناسان منطقهای و نظامی هشدار میدهند ایران باید در شرایط فعلی، ضمن رعایت اصول حفاظتی در عالیترین سطوح، در آمادگی کامل نظامی، هم در حوزه پدافندی و هم در حوزه آفندی به سر برد.
مطلقا نباید نسبت به این نکته مهم غافل شد که درباره اقدامات بعدی رژیم صهیونیستی، باید هر اقدامی را محتمل دانست و هر احتمالی را بسیار جدی انگاشت. بله! شرایط دیگر مانند قبل از ۲۳ خرداد برای رژیم صهیونیستی مهیا نیست و ایران کاملا هوشیار شده است اما تجربه ۲ سال اخیر و واقعیات مربوط به همکاری آمریکا و رژیم صهیونیستی نشان داده است تخمین اقدامات احتمالی رژیم صهیونیستی در قالب قوانین و قواعد بینالمللی مربوط به جنگها یک خطای استراتژیک و خسارتبار است؛ رژیم به هیچ قانون و قاعدهای پایبند نیست.