صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۱  ، 
کد خبر : ۳۸۴۰۱۹
مروری بر یادداشت روزنامه‌های پنجشنبه ۲۲ آبان ماه ۱۴۰۴

کد حیفا

حمله به پالایشگاه حیفا یکی از مهم‌ترین اتفاقات جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بود. داستان حمله موشکی ایران به این پالایشگاه که با عنوان پالایشگاه بازان شناخته می‌شود، قابل تامل است.‌ ایران با این حمله دقیق، یک بازدارندگی موفق برای جلوگیری از هدف قرار گرفته شدن تاسیسات نفتی و گازی خود ایجاد کرد، به گونه‌ای که تا پایان جنگ، رژیم صهیونیستی دیگر سراغ میادین نفتی و گازی ایران نرفت.

یاد

کاش باور می‌کردیم!

حسن رشوند

گفته می‌شود در جنگ نرم، دشمن برای تحمیل اراده خود و فروپاشی یک نظام سیاسی‌، چهار گام را بر می‌دارد. اولین گام در این مسیر، «تغییر باور» یک جامعه نسبت به چیزی است که به‌دنبال آن است. باورها؛ به مجموعه اعتقاداتی گفته می‌شود که فرد برای رسیدن به آن تلاش می‌کند. طبیعتا وقتی باور یک فرد بر اساس آموزه‌های مکتبی فرد چه اسلامی، لیبرالی یا سوسیالیستی شکل گرفته باشد‌، همه تلاش آن خواهد بود که رفتار و عملکرد بر همان مدار تنظیم و جهت یابد. دومین گام را باید در «تغییر افکار» جست‌وجو کرد.بدین مفهوم که در صورتی باور‌ها نسبت به یک پدیده یا موضوعی تغییر می‌کند که همواره فکر و ذهن این باشد که چگونه می‌توان در مسیر تغییر قرار گرفت. تصور کنید یک مهندس مکانیک در کارخانه‌ای کار می‌کند و با تبلیغات منفی به این باور رسیده باشد که فرآیند توسعه و رشد تکنولوژیکی دنیای غرب آنچنان مقهورکننده است که او در صورت هرگونه ابتکاری توان رقابت را نخواهد داشت. طبیعی است که در چنین شرایطی این مهندس نه تنها فکر و اندیشه خویش را برای نوآوری و ابتکار در تولیدات جدید متمرکز نخواهد کرد، بلکه چه بسا وی ابزاری برای تبلیغات سوء دشمن و گرفتن انگیزه از دیگران خواهد بود.گام سوم‌، «تغییر رفتار» است که پس از تغییر باور و تغییر افکار انجام می‌شود.رفتار یعنی بروز عینی چیزی که انتظار آن را داشتیم. یعنی عملکرد آشکار فرد در محیط‌های طراحی و پیش‌بینی شده‌ای که توسط فرد در کف جامعه و محیط پیرامون او رخ می‌دهد. اما مهم‌ترین گام در جنگ نرم دشمن‌، «تغییر ساختار» است. دشمن تمام هزینه‌های یک جنگ نرم را می‌پردازد تا بتواند میوه مورد دلخواه خود را در تغییر ساختار نظام سیاسی برداشت کند.بنابراین آخرین گامی که دشمن در جنگ نرم دنبال می‌کند «تغییر ساختار» یک واحد سیاسی است و دنیای غرب اعم از آمریکا و دنباله‌های اروپایی و سگ ‌هار منطقه‌ای او رژیم صهیونیستی در پی این هدف غایی یعنی تغییر ساختار جمهوری اسلامی ایران هستند. تغییر ساختاری که هویت جمهوری اسلامی را نشانه گرفته باشد و به تعبیر رهبر حکیم انقلاب در جمع زائران و مجاوران حرم رضوی در اول فروردین امسال که فرمودند: «منظور دشمن از دگرگوني، تغيير هويت جمهوري اسلامي است»،دشمن به‌دنبال تغییر ساختار و هویت ایران است. 
1-پدیده زشت و ناخوشایندی که امروز جامعه ایران را رنج می‌دهد‌، پدیده مذموم «کشف حجاب» است و متاسفانه هر روز که می‌گذرد با شکل جدیدتری از آن مواجه هستیم و این رفتار محصول بیش از سه دهه غفلتی است که دولتمردان و متولیان عرصه فرهنگ و ایضا مردم نسبت به آن غفلت داشته‌اند.آن روز که رهبر حکیم انقلاب موضوع مهم تهاجم فرهنگی را مطرح کردند و فرمودند کاری که دشمن می‌کند «تهاجم فرهنگی»‌، «شبیخون فرهنگی» و «قتل عام فرهنگی» است‌، کمتر کسی درک درستی از گام‌های چهارگانه دشمن (تغییر باورها، تغییر افکار‌، تغییر رفتار و هدف نهائی دشمن یعنی تغییر ساختار) داشت. فتنه 88‌، تحرکات آبان 96 و 98‌، فتنه «زن‌، زندگی، آزادی» در پاییز 1401 و در نهایت‌، جنگ 12 روزه رژیم صهیونیستی علیه ملت ایران‌، همه برای این بود که گام‌های چهارگانه گفته شده برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی اتفاق افتاده و چیزی به عنوان نماد و هویت جمهوری اسلامی در پنجمین دهه عمر انقلاب وجود خارجی نداشته باشد.
2-اوایل دهه۷۰ بود که رئیس بنیاد «هریتیج» که یک اندیشکده محافظه‌کار آمریکایی است، گفته بود «اکنون دیگر تسخیر زمین ارزش ندارد، بلکه تسخیر فاصله بین دو گوش انسان یعنی مغز انسان‌ها مهم است، چرا که با تسخیر آن می‌توان بر کشورها و مردمان آن مسلط شد». ۲۴تیرماه ۷۱ هنوز بیشتر از ۳ سال از زعامت حکیم فرزانه انقلاب نگذشته بود که معظم‌له درخصوص تهاجم فرهنگی که کمتر علائمی از تغییر ذائقه و نفوذ فرهنگ غرب در آن مقطع در جامعه دیده می‌شد، فرمودند: «دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط- فرهنگ فساد و فحشا- سعی می‌کند جوان‌های ما را از ما بگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی می‌کند، یک تهاجم فرهنگی، بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگی» یک «غارت فرهنگی» و یک «قتل‌عام فرهنگی» است. امروز دشمن این کار را با ما می‌کند.» این سخنان رهبر انقلاب در حالی بود که  در آن مقطع هنوز کشور حال و هوای دوران دفاع مقدس را داشت و ارزش‌های آن دوران در جامعه حاکم بود. مگر چه اتفاقی در کشور رخ داده بود یا چه علائمی از حرکت دشمن در حوزه فرهنگ را رهبر انقلاب رصد کرده بودند که طراحی دشمن را برای آینده کشور چنین خطرناک می‌دیدند و هشدار می‌دادند. آن روزها گوش‌های مسئولان اجرائی و فرهنگی کشور در دولت سازندگی آنچنان درگیر نسخه‌های پیچیده شده توسعه عاریتی غرب شده بود که نمی‌توانست رخنه دشمن در حوزه فرهنگ را که به آرامی در حال تسخیر ذهن مردم و تغییر ذائقه فرهنگی جامعه بود، بشنود. تازه در تریبون‌های رسمی با وقاحت تمام نسخه‌ای را برای فرهنگ جامعه می‌پیچیدند که نتیجه‌ای جز بی‌هویتی در فرهنگ اصیل دینی و انقلابی نداشت که نتیجه آن را امروز در کشف حجاب تأسف‌بار و خانواده‌سوز شماری از دختران و زنان می‌بینیم. 
3-یک سال پس از این هشدار در سال ۷۲ بار دیگر رهبر انقلاب به اتفاقی که در دوران تلألو مسلمانان در آندلس افتاد، اشاره کردند و فرمودند: «تهاجم فرهنگی، مثل خودِ کار فرهنگی، اقدامِ آرام و بی‌سر و صدایی است. یکی از راه‌های تهاجم فرهنگی، این بوده است که سعی کنند جوانان مؤمن را از پایبندی‌های متعصبانه به ایمان که همان عواملی است که یک تمدن را نگه می‌دارد، منصرف کنند. همان کاری را که در اندلس، در قرن‌های گذشته کردند. یعنی جوانان را به فساد و شهوت‌رانی و میگُساری و این چیزها مشغول کردند. این کار، حالا هم انجام می‌گیرد.» امروز که وضعیت فرهنگی کشور، به‌ویژه در حوزه حجاب را می‌بینیم، مسئولان برای این همه تغافلی که داشته‌اند نه‌ تنها باید خود را سرزنش کنند، بلکه اگر انصاف داشته باشند، آنهائی که زنده‌اند باید خویش را برای این همه غفلت محاکمه کنند و آنهائی هم که دست‌شان از این دنیا کوتاه شده‌، امیدواریم بتوانند پاسخی در پیشگاه الهی داشته باشند.
4-«فرانتس فانون» در کتاب «الجزایر و مسئله حجاب» می‌نویسد: «هنوز رؤیای رام کردن جامعه الجزایری به کمک زنان بی‌حجاب که شریک جرم اشغالگرند، بیرون نرفته است. هر بار که زن الجزایری کشف حجاب می‌کند، در واقع، به این معناست که الجزایر انکار وجود خویش را از جانب اشغالگر پذیرفته است.» در این کتاب، تعبیرهایی به کار رفته که نقش زن در جامعه‌های دینی را نشان می‌دهد. در واقع می‌توان گفت؛ جامعه دینی را با نوع پوشش زنان آن می‌توان شناخت.آن چیزی که دشمن همواره در کشورهای اسلامی از گذشته تاکنون دنبال کرده، این بوده که بی‌حجابی را در این کشورها نهادینه کند. این همان اتفاقی است که اکنون در کشورهای منطقه از تونس، الجزایر، ترکیه و ده‌ها کشور مسلمان دیگر تا خیابان‌های کشور خودمان شاهد آن هستیم. از همین رو است که گفته می‌شود برای نهادینه‌سازی، گسترش و حفظ فرهنگ عفاف و حجاب باید از همه توانایی‌ها، اختیارات و امکانات موجود در نهادهای کشور بهره جست و در عین اینکه به انتقاد کسانی که معتقدند پلیس تنها مرجع برخورد با پدیده بی‌حجابی نیست، احترام می‌گذاریم، معتقدیم که دستگاه‌ها و کسانی که از بار این مسئولیت تاکنون شانه خالی کرده‌اند‌، باید برای بی‌عملی خود در این حوزه حساس اجتماعی و شرعی پاسخگو باشند.
5-امروزه تفکر غرب برای پیشبرد اهداف خود، زنان جوامع اسلامی را فرشته نجات و وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف خود دانسته و به این نتیجه رسیده‌اند که بهترین و کم هزینه‌ترین راه برای تسلط بر ملتی، تسلط بر آنهاست. از این رو سعی دارند با طراحی نقشه‌های شوم خود برای زنان و دختران ما‌، پوشش‌، این نماد تمام عیار عفاف و حجاب را مورد هدف قرار دهند.برخی اظهار نظرهای آنها گواه بر این حقیقت است که دشمن لحظه‌ای از برنامه‌ریزی و کشاندن جامعه ایران به فساد غافل نبوده است.به این جملات دقت کنید:
-مارتین ایندیک: دیگر وقت آن نیست که دانشجویان را به خیابان‌ها بکشانیم؛ بلکه باید چادر را از سر زنان برداشت و از این طریق می‌توان نظام اسلامی ایران را سرنگون کرد.
 -میشل هوئلیک نویسنده اسلام‌ستیز فرانسوی: جنگ بر ضد اسلام‌گرایی؛ با کشتن مسلمانان فایده‌ای ندارد؛ فقط با فاسد کردن آن‌ها می‌توان به پیروزی دست یافت. پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان‌، دامن‌های کوتاه فرو بریزیم.
-دیوید کیو مامور سابق سیا: مهم‌ترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی، تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمم به آن هستیم.
-بنیامین نتانیاهو در گزارشی به کمیته اصلاح دولتی آمریکا: آمریکا می‌تواند با پخش سریال‌هایی که افراد زیباروی جوان را در وضعیت‌های متنوعی از برهنگی نشان می‌دهند و زندگی‌های فریبنده و مادی‌گرایانه دارند و رابطه‌های بی‌قید جنسی برقرار می‌کنند یک انقلاب را علیه حکومت ایران به راه اندازد. این[سریال‌ها] واقعا براندازانه هستند. 
-یکی از مشاورین و جاسوسان کاخ سفید: اگر ما بتوانیم این روسری را از خانم‌های ایرانی بگیریم و زنان ایرانی را به خیابان‌ها بکشانیم در نهایت، زنان ایرانی دیگر فرصتی برای تربیت فرزندانشان ندارند! آن وقت چیزی از اسلام و انقلاب در ایران باقی نخواهد ماند!
6-باور داشته باشیم که پروژه‌ غرب برای زدودن فرهنگ حجاب و عفاف از جامعه‌ ایران، بخش مهمی از راهبرد کلان «مهندسی فرهنگی» دشمن در جنگ نرم است که با نگاه به راهبردهای چهارگانه تغییر باورها، تغییر افکار، تغییر رفتار و در نهایت تغییر ساختار نظام دنبال می‌شود. این پروژه بر مبنای نظریه‌های علمی و با استفاده از پیچیده‌ترین ابزارهای رسانه‌ای، سلبریتی‌سازی و عملیات روانی اجرا می‌شود. غرب دریافته است که برای فروپاشی نظام‌های مستقل، نیازی به توپ و‌ تانک نیست و اگر اقدام نظامی هم انجام می‌شود با امید و پشتیبانی تغییرات باوری و رفتاری است که صورت می‌گیرد تا نظام معنایی جامعه تغییر یافته و جامعه مؤمن و وفادار به ارزش‌های دینی و اخلاقی امروز‌، سربازان فردای دشمن شوند. اکنون‌، حجاب به ‌عنوان سنگر نخست هویت اسلامی زنان ایرانی، آماج این نبرد قرار گرفته است. اگر این سنگر فرو بریزد، سایر عرصه‌های فرهنگی و ارزشی نیز به ‌تدریج فرو می‌ریزد. لذا در این هیاهوهای سیاسی در کشور، امروز صیانت از این سنگر مستحکم بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد و ایکاش از سه دهه پیش به هشدارهای رهبر حکیم انقلاب توجه کرده و جنگ دشمن در خیابان‌های شهرهایمان را باور می‌کردیم. 

یاد

جنگ شناختی علیه ۷ مؤلفه هویت ایرانی- اسلامی

سیدعبدالله متولیان

در حالی که افکار عمومی درگیر مسائل روزمره است، اتاق‌های فکر غربی- صهیونی با دقت، بودجه و برنامه‌ریزی، پروژه‌ای را پیش می‌برند که هدف نهایی‌اش تجزیه ایران از طریق فروپاشی انسجام ملی و تخریب هویت ایرانی- اسلامی است. این پروژه با محوریت جنگ شناختی، توسط دشمن با تمام توان اجرا می‌شود که اگر جدی گرفته نشود، زمینه‌ساز جسارت مجدد برای حمله نظامی به ایران خواهد بود. هویت ایرانی- اسلامی بر هفت ستون استوار است که هر کدام سنگر فرهنگی به شمار می‌روند:
۱- دین‌محوری، روح هویت ایرانی و قطب‌نمای حرکت. 
۲- ولایت‌مداری و پیوند با امام به مثابه هویت جمعی ملت. 
۳- زبان فارسی، حامل حکمت، حماسه و زیبایی، نخ تسبیح وحدت ملی. 
۴- تاریخ پرافتخار مقاومت، ملتی که در شکست‌های مقطعی تسلیم نشد و مهاجم را استحاله کرد. 
۵- خانواده و عفاف، سنگر اصلی در برابر شبیخون فرهنگی. 
۶- عقلانیت و معنویت، زیربنای تمدن تاریخی و بنیه علمی ایران‌زمین. 
۷- پرچم، نماد غرور ملی و استقلال‌طلبی. 
شناخت، تقویت و انتقال این مؤلفه‌ها به نسل جوان، نه تنها از فروپاشی فرهنگی جلوگیری می‌کند، بلکه با واکسینه کردن جامعه و تبدیل تهدید‌ها به فرصت، زمینه پیشرفت همه‌جانبه، سرعت‌بخشی به نظم نوین جهانی و تحقق تمدن نوین اسلامی را فراهم می‌آورد. 
اسناد منتشرشده از اندیشکده‌های امنیتی غرب نشان می‌دهد راهبرد اصلی در برابر ایران، نه حمله مستقیم، بلکه تغییر تدریجی و فروپاشی هویت است. نتانیاهو بار‌ها تأکید کرده: «برای شکست ایران، باید ریشه‌های فرهنگی، اعتقادی و هویتی را هدف گرفت». ابرامپراتوری رسانه‌ای ائتلاف غربی- صهیونی به رهبری افرادی، چون رابرت مرداک، با صد‌ها شبکه و پلتفرم، مأموریت یافته این راهبرد را در میدان رسانه پیاده کند. 
ائتلاف غربی- صهیونی با شناخت دقیق از ستون‌های هویت ایرانی- اسلامی، پروژه‌ای چندلایه طراحی کرده که فرهنگی و امنیتی است، هدف نهایی‌اش فروپاشی انسجام ملی و فراهم‌سازی زمینه حمله نظامی یا استحاله سیاسی:
۱- دین‌زدایی: ترویج شبهات، تحریف مفاهیم، القای ناکارآمدی دین و تمسخر شعائر با طنز و سرگرمی. 
۲- تضعیف ولایت: حذف، تخریب و تحریف نقش وحدت‌بخش ولایت فقیه در ذهن نسل جوان. 
۳- تخریب زبان فارسی: رواج واژگان بیگانه و القای ناکارآمدی آن در علم و ارتباطات جهانی. 
۴- تحریف تاریخ مقاومت: روایت‌سازی جعلی و وارونه‌نمایی پیروزی‌ها برای تضعیف عزت‌طلبی. 
۵- فروپاشی خانواده: نرمال‌سازی بی‌عفتی و روابط ناسالم از طریق فضای مجازی. 
۶- ترویج نسبی‌گرایی: حذف عقلانیت دینی و رواج سبک زندگی سطحی و هیجانی. 
۷- بی‌اعتبارسازی پرچم: حذف نماد‌های ملی- دینی و جایگزینی با نماد‌های سکولار یا جهانی. 
این اقدامات تصادفی نیستند، بخشی از کلان‌پروژه مهندسی فرهنگی با بودجه‌های کلان و حمایت نهاد‌های امنیتی ائتلاف‌اند. موفقیت این برنامه هفت‌لایه در داخل، در گرو همکاری جریان غرب‌گرا (مرعوب، مجذوب و نفوذی غرب) است که دهه‌هاست در پی جابه‌جایی پارادایم انقلاب با نظام سلطه است. 
ائتلاف غربی- صهیونیستی زمانی جسارت حمله مجدد به ایران را پیدا می‌کند که انسجام ملی فروپاشیده باشد، انسجامی که با فرسایش هویت ایرانی- اسلامی از بین می‌رود. بنابراین، احیای هویت ملی، نه دغدغه فرهنگی، بلکه ضرورت اجتناب‌ناپذیر ملی است. اگر هویت زنده بماند، ملت ایران یکپارچه، مقاوم و شکست‌ناپذیر خواهد ماند و تمدن نوین اسلامی از دل همین جامعه شکوفا می‌شود.

یاد

خواب‌های بیداری ترامپ برای «شرع»

امین جمشیدزاده

کارل مارکس درست گفته بود که تاریخ دو بار تکرار می‌شود؛ یک بار به صورت تراژدی و دیگر بار به صورت طنز و این قضیه به عینه در خصوص نگاه دولت ایالات متحده به دولت موقت سوریه عیناً در حال تکرار شدن است.
روابط در سپهر سیاست مانند پدیده‌های طبیعی دچار تغییر و تحول می‌شود. همان گونه که چارلز داروین چند قرن پیش گفته بود که در طبیعت فقط موجودات سازگار باقی می‌مانند؛در عرصه سپهر سیاست نیز تنها کسانی که با شرایط جدید سازگار و همراه گردند، دوام خواهند آورد. تاریخ سیاست مملو از نمونه‌هایی است که دشمنان دیروز به دلایل مختلف منجمله تغییرات ژئوپلیتیکی، فشارهای بین المللی و ضرورت‌های دیپلماتیک به دوستان امروز بدل شده‌اند. دیدار چهره‌هایی چون ترامپ و شرع در بیضی کاخ سفید و کنار ونس و مارکو کوچولو گواهی بر این دگرگونی‌ها است. گویی در سیاست نیز مانند نگاه سهراب سپهری باید چشم‌ها را شست و جور دیگری نگریست. از میان تغییرات دیپلماسی که بر بقای رجال سپهر سیاست موثر است می‌توان به تغییرات رفتاری توام با شرایط زمانی در یک برهه خاص تحت تاثیر جنگ‌های فرسایشی و ژئوپلیتیک و دیسیپلین نوین جهانی اشاره کرد. نمونه بارز این ادعا دیدار دو شخصیت اقتدار طلب دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده و احمد شرع فرمانده نظامی جبهه النصره و رئیس جمهور موقت سوریه اشاره کرد که تا دیروز برای هم خط و نشان می‌کشیدند و الجولانی- احمد شرع- می‌خواست شبیه بن لادن به قلب نیویورک یورش برده و حمله کند و در مقابل دونالد ترامپ برای سر الجولانی جایزه ۱۰ میلیون دلاری تعیین کرده بود و حالا قریب یک دهه از آن تاریخ می‌گذرد و امروز آنها در قاب دیپلماسی شیک و بزک کرده در بیضی کاخ سفید به دور از لنز دوربین خبرنگاران رسانه‌های مختلف گعده دونفره و بحث و گفت و گو راه می‌اندازند و این پیام را به جهانیان مخابره می‌کنند که دشمنان دیروز به دوستان امروز بدل شده‌اند و اثری از آن کینه و عداوت گذشته باقی نمانده است و این وجه بارز پوپولیسم نوین به روش دونالد ترامپ است.
احمد شرع رئیس جمهوری موقت سوریه روز دوشنبه ۱۰ نوامبر۲۰۲۵ میلادی” ۱۹ آبان ۱۴۰۴” در کاخ سفید با دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده دیدار و گفت و گو کرد. ترامپ در گفت و گو با خبرنگاران احمد شرع را رهبری قدرتمند توصیف نمود و گفت که به او اعتماد دارد؛ رئیس جمهوری آمریکا خطاب شرع گفته است هر کاری از دستمان بر بیاید انجام خواهیم داد تا سوریه موفق شود. ترامپ در همین حال گذشته شرع را هم خوب و با همان روش مخصوص خویش شخم زد و به گذشته بحث برانگیز احمد شرع اشاره‌ای داشت و اضافه کرد “همه ما گذشته‌های سختی داریم” ملاقات بی‌سابقه دونالد ترامپ و احمد شرع تنها چند روز پس از حذف نام احمد شرع از فهرست سیاه موسوم به -تروریسم – از طرف واشنگتن انجام گرفت. احمد شرع حوالی ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه صبح به وقت محلی وارد واشنگتن و کاخ سفید شد و کمی پس از آن دیدار خود را در دفتر بیضی کاخ سفید آغاز نمود؛ نشست پشت درهای بسته و در لفافه بدون حضور لنز دوربین خبرنگاران مختلف، جراید و رسانه‌ها برگزار گردید. احمد شرع رئیس جمهور موقت سوریه از مسیر خیابان – وست اگزکیوتیو اونیو – در کنار کاخ سفید وارد ساختمان شد و از مسیر معمول و ورودی بخش غربی که معمولاً برای ورود رهبران خارجی استفاده می‌شود. وی حدود دو ساعت بعد کاخ سفید را ترک کرد و هنگام خروج برای جمعی از هوادارانش که در بیرون کاخ سفید منتظر او بودند دست تکان داد و سپس با کاروان همراه خود محل را ترک نمود. در واقع این دیدار نخستین سفر یک رئیس جمهوری سوریه به کاخ سفید از زمان استقلال این کشور از فرانسه در سال ۱۹۴۶ میلادی قلمداد می‌شود. کارولین لویت سخنگوی کاخ سفید گفت دیدار روز دوشنبه بخشی از تلاش‌های دیپلماتیک رئیس جمهوری برای گفت و گو با هر کسی در جهان با هدف دستیابی به صلح است.پیش از سفر شرع به ایالات متحده شورای امنیت سازمان ملل متحد با ۱۴ رای مثبت و رای ممتنع چین، به لغو تحریم‌ها علیه او و شماری از مقام‌های دولتی سوریه رای داده بود. به تناسب این مقدمه، ایالات متحده و بریتانیا تحریم‌ها علیه احمد شرع و وزیر کشور سوریه، -انس خطاب – را لغو کردند و اتحادیه اروپا هم در حال آماده‌سازی تصمیم مشابهی است. احمد شرع که پیشتر به نام ابومحمد جولانی و فرمانده جبهه النصره شناخته می‌شد؛ همان فرمانده نیروهای شورشی است که جایزه میلیون دلاری از طرف ایالات متحده برای سرش گذاشته شده بود و در ماه دسامبر سال گذشته بشار اسد را از قدرت برکنار کرد و در ماه ژانویه به عنوان رئیس دولت موقت سوریه معرفی شد. احمد شرع با دستور مشخصی وارد واشنگتن گردید. او خواهان لغو دائمی تحریم‌هایی است که در واکنش به اتهامات گسترده درباره نقض حقوق بشر در دوران حکومت بشار اسد و نیروهای امنیتی اش علیه سوریه وضع شده بود.

یاد

مزد ترس

سیدمصطفی هاشمی‌طبا
رئیس‌جمهور محترم در پی سلسله‌گفتارهای خود که برخلاف گذشته به آیات قرآن کریم و کلام مولا علی(ع) مزین نیست، دو فرمایش راهبردی از خود نشان دادند. نخست اینکه برای رفع مشکلات اقتصادی، دولت را کوچک می‌کنند که البته خود می‌دانند یا اگر به فرمایشات رؤسای جمهور قبلی مراجعه کنند، بهتر خواهند دانست که همه دولت‌ها در پی کوچک‌کردن دولت بوده‌اند، اما دولت‌شان بزرگ شده است و بودجه‌های دولت‌ها که باید انقباضی بسته شود، هر سال بیش از سال قبل متورم می‌شود. به‌علاوه کجای دولت را می‌توانند کوچک کنند؟ تازه این در حالی است که آموزش و پرورش می‌خواهد ۲۴۰ هزار نفر را‌ استخدام کند و سایر دستگاه‌ها هم نمی‌توانند از عِده‌ و عُده خود بکاهند. می‌توانند برای آزمایش به دکتر قائم‌پناه، معاون اجرائی خود مأموریت دهند که مجموعه ریاست‌جمهوری را کوچک کنند، آن‌وقت مسئله برای ایشان روشن می‌شود. به‌علاوه کوچک‌کردن دولت چه تأثیری بر اقتصاد می‌گذارد؟
این هم از ابهاماتی است که برای حقیر و گروه کثیری از اقتصاددانان نامعلوم است. فرمایش دوم ایشان درخصوص کمبود آب و احتمال تخلیه تهران است. اینکه مردم بی‌آب یعنی  10 میلیون نفر به کجا پناه ببرند، خود مسئله‌ای است. اصولا مگر می‌توان این شهر 10 میلیونی را تخلیه کرد؟ مگر آنکه آنها را به کویر بفرستیم و چادر بزنند و برایشان نان از خارج وارد کنند و نهایتا نسل‌شان را منقطع کنند. مسئله آب تهران مسئله‌ای جدید و ناگهانی نیست؛ 10 تا 20 سال است که دلسوزان فریاد می‌زنند و دولت‌ها خود را به خواب. در همین دولت دکتر پزشکیان از سال گذشته معلوم بود که وضع آب چگونه است و از همان وقت باید دولت به فکر جیره‌بندی آب می‌بود. 

شاید هم فرمایشات امام‌جمعه موقت تهران در نماز جمعه و افرادی دیگر که اعلام کردند مسئله خشک‌سالی دروغ و ترفند استکبار است و خشک‌سالی پایان یافته و در ترسالی هستیم را ایشان و دولت ایشان باور کرده‌اند که هیچ اقدامی نکردند.

اما حقیقت چیز دیگری است؛ دولت از مردم و سایر نهادها می‌ترسد بنابراین دست به هیچ اقدامی نمی‌زند. از مردم می‌ترسد لذا سالانه هشت میلیارد دلار بنزین وارد می‌کند. از قاچاقچیان می‌ترسد لذا در مقابل قاچاق سوخت ساکت است. دولت از برخی نهادها و آدم‌ها می‌ترسد و فضای مجازی را باز نمی‌کند. دولت از مردم می‌ترسد لذا نسبت به کنترل آب هیچ اقدامی نکرده و نمی‌کند. دولت از خود دولتی‌ها و بعضی‌های دیگر می‌ترسد و آنها که برق را برای استخراج بیت‌کوین مصرف می‌کنند، آزاد هستند. دولت به قیمت بنزین دست نمی‌زند (حالا اینکه برخلاف نظرات کارشناسان دولتی افزایش قیمت بنزین در صرفه‌جویی سوخت و قاچاق چقدر مؤثر است، جای خود دارد) چون از مردم می‌ترسد. این ترس‌ها مزد دارد (مزد ترس نام فیلم معروفی در سال 1953 و 2014 است) خلاصه اینکه دولت به خاطر ترس‌هایش از دست‌زدن به هر ابتکاری خودداری می‌کند و در این میان فرصت‌طلبان به‌جای آنکه راه‌حل مسائل را به دولت بدهند، می‌خواهند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند. یکی در مجلس مسئله عدم کفایت سیاسی را مطرح می‌کند در حالی که رئیس‌جمهور صراحتا اعلام کرده که تابع مطلق سیاست‌های رهبری است و دیگری می‌خواهد با دولت سایه خودخوانده (که معلوم نیست دولت سایه چه وجه قانونی دارد) و با انقلابی‌نمایی بدون آنکه به مسائل داخلی ناشی از سیاست‌های ظاهرا انقلابی و خسارت‌هایی که از تصمیمات خود او به کشور وارد شده اشاره کند، اعلام حضور می‌کند.

ترجیع‌بند ایشان صرفا انقلابی‌گری و مبارزه با آمریکاست اما درباره آنچه مترادف مبارزه با آمریکا باید در داخل کشور عمل شود، فقط به تولید خیالی پوشاک در همه روستاهای ایران و صدور توهم‌آمیز 12 میلیارد دلار صیفی‌جات به روسیه تأکید می‌کند. اصل مقاومت و مبارزه با استکبار و صهیونیسم امری مقدس و از اصول صحیح است اما در این راه با تسامح در ساماندهی داخلی صدها میلیارد دلار خسارت به کشور وارد شده و در برابر توطئه‌های آمریکا و حتی تجاوز نظامی به ایران هیچ سازوکار داخلی برای مقاومت نیندیشیده‌ایم و ایشان هرگز راه‌حلی برای مسائل داخلی که روز‌به‌روز عمیق‌تر و خطرناک‌تر می‌شود، ارائه نمی‌دهد و ظاهرا تابع نظریه، «خرج که از کیسه مهمان (ملت) بود، حاتم طایی شدن آسان بود» است و شعار انقلابی‌گری بدون ارائه راه‌حل‌های داخلی و تجهیز اجتماعی داخلی و روش‌های مربوطه را می‌دهد؛ چراکه فکر می‌کند پول نفت را خرج می‌کنیم.

حقیقتا با ادامه سیاست‌های بی‌ در‌ و دروازه و شلخته‌بودن اجتماعی، ایران در آینده و به تبع آن جمهوری اسلامی در خطر واقعی خواهد بود. مطلقا نمی‌توان در سیاست خارجی با ابرقدرت‌ها مبارزه کرد و در سیاست‌های داخلی موضعی انفعالی و شبه‌لیبرالیستی و پوپولیستی و رانت‌خواری و گسترش فساد و شلخته‌مداری را داشت. پدیده بی‌آبی نشانه بارزی از این نوع بی‌بندوباری و شلختگی در عین آگاهی به آن و واضح‌بودن آن است. در کنار خشک‌شدن دریای آب کشور، کوه نقدینگی و قله زیان انباشته بانک‌ها و تفاوت طبقاتی و فقیرشدن مردم و بی‌سیاستی حکمرانی کاملا خود را نشان می‌دهد و دولت و مجلس خود را سرگرم جزئیاتی که نپرداختن به آن حداقل زیان‌بار نیست، کرده‌اند و دولت دل‌خوش است که درددل می‌کند و مدعی بی‌تجربه و خام دولت سایه خیالی مدعی پیشتازی در انقلابی‌گری بدون توجه به خطرات داخلی است. مشکل اصلی آن است که جرئت شناخت مسائل کشور را نداریم. آیا دیده‌اید مسئولی در صداوسیما صراحتا از مسائل داخلی کشور سخن بگوید و به خود و دیگر مسئولان و مردم هشدار دهد و راه‌حل آن را بخواهد یا بیندیشد؟

برعکس مشغول افتتاح و سخنرانی و همایش و جلسات بی‌حاصل طویل و دعواهای سیاسی هستند و چنین وقت خود را تلف می‌کنند و فرصت‌طلبان که بدون اندیشه ملی و حفظ ایران هستند، به خیال خود بر کرسی صدارت تکیه خواهند زد. اما آیا اندکی اندیشیده‌اند که صدارت بر خرابه‌ها در کجای عالم مایه فخر و مباهات است؟

یاد

شاهدی از دوزخ انسان‌کشی* (بخش 4)

سیدعطاءالله مهاجرانی

از حوادث دیگر آن روز دردناک، قتل‌عام فلسطینی‌ها در اردوگاه شاطئی در غزه بود. هواپیماهای لعنتی‌شان یک محله را کاملاً نابود کردند. یکی از محله‌های غزه نابود شد. ۷۲ نفر در این قتل‌عام شهید شدند. وقتی شهیدان را کفن کردند در میان آنان کودک، زن، پیر و جوان و مردان بودند. همگی کشته شده بودند... آن‌ها را جلوی در سردخانه گذاشتیم تا آنان را به محل دفن ببرند. آیا می‌دانی چگونه آن‌ها را بردند؟ یک کامیون بزرگ مخصوص حمل میوه و سبزیجات آوردند. پیکرهای پاک را درون کامیون قرار دادند تا برای دفن برده شوند... بیشترین چیزی که قلبم را می‌فشرد و سرشار از درد می‌کرد این بود که ما در غزه به معنای واقعی کلمه از همه‌چیز محرومیم، حتی از اینکه به شیوه‌ای که شایسته انسان است؛ مردم ما به خاک سپرده شوند. اما ما مردم غزه یقین داریم، خداوند متعال به‌زودی آن‌ها را در بهشت خود با اکرام جای می‌دهد. من یقین دارم که آن جوان در بهشت برادرش را خواهد دید. یقین دارم که این کودک در بهشت سعادتمند خواهد بود. یقین دارم که اهالی این محله در آنجا با هم خواهند بود. این‌همه ظلم و ستمی که ما در این دنیا تحمل می‌کنیم برایمان بس است. امید دارم در آنجا پاداش این تحمل را ببینیم. بعد از دو روز که در نزدیکی بیمارستان شفاء اقامت داشتیم. ارتش درنده بوی زندگی را شنیده بود. تهدیدشان به نابودی و ویرانی و مرگ افزایش یافت. فریادهای تهدید اوج گرفت. ارتش لعنتی‌شان به ما نزدیک می‌شد. نظر این بود که به سمت جنوب منطقه، مشخصاً به شهر دیر البلح در استان وسطی برویم. درست سر ساعت 6 صبح خودروی ما با یک خودرو که اجاره کرده بودیم به‌راه افتادیم. از مسیری می‌رفتیم که فقط اهالی غزه چنان مسیرهایی را می‌شناسند. برایتان توضیح می‌دهم؛ در خودروی اول پدربزرگم و یکی از عموهایم و برادرانم بودند. در خودروی ما مادربزرگم و من و زن‌عمویم و فرزندانش بودیم. می‌دانی چرا؟ برای اینکه اسم خاندان ما باقی بماند. به این دلیل این‌گونه تقسیم شده بودیم، برای اینکه در هر لحظه در انتظار مرگ بودیم. احتمال اینکه در غزه کشته شویم، صددرصد است. پرسش این نیست که زنده می‌مانیم یا می‌میریم. پرسش این است این درندگان ما را چگونه خواهند کشت. آرزویمان این بود که زود بمیریم؛ بدون تحمل درد و رنج. آرزویمان این بود که جسد ما بعد از بمباران تکه‌پاره نشود. از خیابان رشید گذشتیم. این خیابان در کنار ساحل دریاست. نمی‌توانم آن روز را فراموش کنم. ناوجنگی در دریای ما همانند یک هیولا بود. ابزار مرگ و ویرانی. تلاش می‌کنم همان موقعیتی را به یاد بیاورم که قلبم را آکنده از درد کرده بود. در آن لحظات من در انتظار مرگ بودم. مرگ را در برابرم می‌دیدم. در طول مسیر مدام به جلو و عقب نگاه می‌کردم تا از حضور خانواده‌ام مطمئن شوم. در خودرو من وسط نشسته بودم. رویم را زود برگرداندم تا آن هیولاها را که دریای ما را اشغال کرده بودند، نبینم. در ذهنم در آن لحظات تنها دو صحنه وجود داشت؛ صحنه‌ای که داشتم تکه‌پاره‌های اجساد خانواده‌ام را جمع می‌کردم و صحنه‌ای دیگر، آن‌ها داشتند تکه‌پاره‌های پیکر مرا جمع می‌کردند. در انتظار گوی شعله‌ور مرگ بودم. گویی که شتابناک به سویم می‌آمد؛ مرا به تکه‌پاره‌هایی سوخته تبدیل می‌کرد. منتظر این گلوله توپ لعنتی بودم تا تنهایم بگذارد. توپخانه مرگ به‌سوی ما نشانه می‌رفت. در اطراف آن ناوجنگی لعنتی، بقیه کشتی‌های نفرت‌انگیزشان به رنگ سیاه تیره بود. رنگ کشتی‌ها مثل رنگ خودشان بود، مانند رنگ افعالشان. در این لحظات به دریا می‌اندیشیدم. دریا را احساس می‌کردم. خشمش را احساس می‌کردم. اندوهش را، نگرانی‌اش را احساس کردم که دریا آنچه اتفاق می‌افتد را نمی‌پذیرد. بله، او را احساس می‌کردم. او دریای ماست. از آن ماست. دارایی ماست. هرچه در این سرزمین است از ماست. ما هم برای او هستیم. اینان ستمگران طغیان‌پیشه‌ای هستند که ستم می‌کنند؛ اما روزگار اینان مانند کسانی است که چنین رفتاری داشتند. تاریخ گواه است. سرانجام به مدرسه‌ای رسیدیم که تابع نمایندگی امداد به پناهندگان (اونروا) بود. در آن موقع به‌عنوان پناهگاه در نظر گرفته نشده بود. ما انتخاب دیگری نداشتیم. مدرسه را باز کردیم. ما اولین ساکنان مدرسه بودیم. 
میزها را از داخل بعضی کلاس‌های مدرسه بیرون آوردیم. وسط حیاط مدرسه چیدیم. نشستیم. پرسش‌ها شروع شد. چه بایدمان کرد یا بهتر بگویم با ما چه خواهند کرد؟ پدربزرگم 70ساله است. مادربزرگم، پدرم، مادرم، عموهایم و همسران آن‌ها و بچه‌های ما، هیچ‌کس از جمع ما پاسخی نداشت و نداد... در چنان موقعیتی در آن وقت غیر از امری مجهول و ناشناخته در برابر ما نبود. هیچ‌چیزی جز مجهول و مرگ در برابرمان نبود. هر دو تلخ بودند. آفتاب غروب کرد. شب سایه‌اش سنگین شد؛ اما تاریک نبود. آسمان همچنان روشن بود. در زبان عربی واژه نور به‌عنوان نماد خوبی و برکت و صلح به کار می‌رود؛ اما نزد ما در غزه مفاهیم درهم‌آمیخته، دگرگون شده است. نور در اینجا یعنی جان‌هایی پرپر شد.

اجساد تکه‌پاره شد. خانه‌ها ویران شد. نور در اینجا به معنی مرگ است. نور یعنی شعله توپ‌های لعنتی‌شان؛ همان نوری که آرزوها و رؤیاهای ما را نابود می‌کند. زندگی ما را پایان می‌دهد. ما وارد همان کلاسی شدیم که از اول بادقت انتخاب کرده بودیم. کلاس در طبقه همکف در ضلع شمالی مدرسه بود. در صورت بمباران یا اصابت گلوله‌های توپ احتمال زنده‌ماندن در این کلاس نسبت به کلاس‌های طبقه‌های بالا بیشتر بود. بله، این نظر ما بود. نکته‌ای که در محاسبه ما در غزه کاملاً مراعات می‌شد. در هر گامی که برمی‌داریم بایست درباره مرگ بیندیشیم و آن را در محاسبه‌مان لحاظ کنیم. مرگ در اینجا در همه‌جا، در هر زمان و در هر چیزی حضور دارد. آیا می‌دانی ما در آن شب چگونه خوابیدیم؟! تمام دارایی ما دو پتو بود. این پتوها بستر 20 کودک بود. برای پدربزرگ و مادربزرگم در یکی از کلاس‌ها پرده پیدا کردیم. بستر و رواندازشان همان پرده‌ها بود؛ اما بقیه، پدرم، مادرم، عموهایم و همسران آن‌ها چیزی به‌عنوان زیرانداز نداشتند. پوشش آنان سرما و هراس و نگرانی بود. من نسبت به دیگران اقبال بلندتری داشتم. من زیرانداز داشتم. زیرانداز من کف‌پوشی بود که در خودرو، پدربزرگم زیر پا و آن را در کف انداخته بود. رواندازم صفحه چرمی نازکی بود که بر آن قصیده مشهوری را نوشته بودند. قصیده: «سنعود الی یافا» ما به‌زودی به یافا باز می‌گردیم. سراینده قصیده شاعر فلسطینی بسیار مشهوری بود. بی‌آنکه به فلسطین باز گردد در غربت جان سپرد.1 ترسی در درونم بیدار شد. مبادا سرنوشت من هم مانند همان شاعر شود؟ این قصیده را در سال ۱۹۴۸ سروده است؛ اما مصیبت‌های ما تا به امروز همچنان ادامه داشته و دارد. نظام فکری و روش درنده خویی آن‌ها نیز همان است که بود. به غیر از آدم‌کشی و اخراج فلسطینی‌ها از خانه‌شان و مصادره دارایی‌های فلسطینی‌ها به چیز دیگری باور ندارند. می‌ترسم بنویسم: «ای بیت حانون! من روزی دو باره باز می‌گردم.» هراس دارم که ننویسم. می‌ترسم پیش از آنکه زندگی کنم کشته شوم… آن شب نخستین شبی بود که خرد و خراب، ناتوان با ضعف بسیار بیدار مانده بودم. در آن شب نتوانستیم برای کودکانمان پوششی فراهم کنیم.  نخستین شبی بود که در منطقه دره جنوب غزه به سر بردیم.2 نخستین شب از زنجیره آوارگی‌مان بود. صبح روز دوم تهدیدها شدت گرفت. آوارگی و اخراج از زندگی شدت یافت. تعداد کسانی که از شمال به سمت جنوب می‌رفتند افزایش یافت. مردم؛ مانند فوج گنجشکان به مدرسه می‌آمدند. گنجشکان بی‌گناهی که در جست‌وجوی پناهی بودند. از برابر گلوله‌های مرگ‌زا می‌گریختند. گنجشکانی که از هراس کلاغ‌های نابودکننده می‌گریختند. 

پی‌نوشت:
* کتاب «شهادة من جحیم الابادة»، «شاهدی از دوزخ انسان‌کشی» نوشته وسام سعید روایتی استثنایی از مقاومت در غزه است که اخیراً به نگارش درآمده و قرار است ترجمه آن به قلم سیدعطاءالله مهاجرانی هر هفته در شماره پنجشنبه‌های روزنامه «فرهیختگان» در همین ستون منتشر شود.
1- توضیح مترجم: شاعر این شعر درخشان هارون هاشم رشید است. هارون رشید در سال ۱۹۲۷ در محله زیتون در شهر غزه متولد شد. در سال ۲۰۲۰ در کانادا در ۹۳ سالگی در غربت در گذشت. او بیش از هر شاعری درباره «بازگشت به فلسطین» شعر سرود. برخی او را شاعر بازگشت و اردوگاه (حق العوده و المخیم) لقب دادند. شعر «سنرجع یوماْ» سروده او را فیروز ملکه آواز جهان عرب خوانده است. 
2- جنوب وادی غزه، وقتی ارتش اشغالگر در روز شنبه ۱۴ اکتبر ۲۰۲۳ اعلام کرد ساکنان شمال غزه بایست به سمت جنوب بروند. سازمان ملل این اقدام را جنایت علیه انسانیت نامید. 

یاد

راه سوم؛  «کارآمدی محوری به جای جناح محوری»

سعید آجورلو

جلسه دو روز گذشته نظارتی مجلس با دولت می تواند زمینه تثبیت یک گرایش جدید به دولت پزشکیان باشد؛ «نقد، نظارت ، هماهنگی» یا « کارآمدی محوری به جای جناح محوری» که در مقابل دو گرایش دیگر قرار می گیرد؛ یکی طرفداران استیضاح و پایان دادن به دولت پزشکیان که شبه فراکسیونی در مجلس و صداهایی در بیرون از مجلس دارند و از قضا گفتار سیاسی خود را به خوبی سامان داده و وجه کمپینی آن را حفظ کردند و در فاصله با عمل سیاسی قرار دارند. دیگری اصلاح طلبان رادیکال که دولت را هیچ کاره می دانند و با حاکمیت مستقیم می شوند و در نهایت دولتی را می پسندند که با حاکمیت گلاویز شود. به صراحت می گویند که پزشکیان انسان صادقی است و دولت نیت خیر دارد اما «نه می گذارند نه می تواند».
 در مقابل این دو نگاه قطبی، سوال این است که جریان عقلانیت انقلابی و میانه اصول گرایان در مقابل توده گرایان و چپ جنبشی باید چه کند؟ جدال این دو گروه را تماشا کند و منفعل شود؟ به یکی از این دو گروه بپیوندد؟ این سوال بسیار مهمی است. در زمانه ای که کنش های میانه در تفسیرهای قطبی ساز ذبح و قربانی می شوند، یک جریان انقلابی دلسوز کشور و ملت چه باید بکند؟ خودش را کنار بکشد که دولت شکست بخورد؟ به دولت بپیوندد و چشم بر کاستی ها ببندد و شتر دیدی، ندیدی!
 آنچه در دو روز نظارتی مشاهده شد، می تواند به تثبیت یک رویکرد جدید کمک کند؛ نقد و نظارت و همکاری برای حل مسئله و کارآمدی دستگاه دولت، نه نگاه سیاسی و یکسره جناحی. همین کاری که رئیس مجلس ذیل برنامه هفتم انجام داد. این نیت دقیق قالیباف و جریان عقلانیت انقلابی است که این هفته اجرایی شد . اقداماتی که در جلسات آشکار و پنهان از سوی رئیس مجلس دنبال می شد.
 این روزها که گروه های قطبی ساز به دنبال پاسخ های یک خطی به مسائل ایران هستند؛ از خلع سلاح تا بمب از مذاکره جامع با آمریکا تا کره شمالی شدن. از استیضاح پزشکیان تا استعفای پزشکیان ، یک صدای دیگر هم شنیده شد. این که دولت نباید کنار برود اما باید کار کند. راه حل کشور، بخش های داخلی و مدیریتی هم دارد. پاسخ فقط در راه حل های رادیکال نیست. در مقابل این حرف البته تغییر پارادایمی ها از دو جهت وارد می شوند، سعی می کنند این اقدام را از معنا خالی کنند ، تا راه حل های خودشان اعتبار پیدا کند. این طبیعی است و اصلا عجیب نیست. مسئله ای که شاید چندان کمپینی نباشد و البته مورد علاقه رادیکال ها هم نیست، «ثبات سیاسی» در کشور است. گرایش میانه اصول گرا مسئله ثبات سیاسی را جدی می گیرد. در فردای جنگ ۱۲ روزه ، وقتی نقشه اسرائیل از بی ثباتی ایران می گذرد باید مسئله ثبات سیاسی را جدی گرفت. این در حالی است که در نظر کمپینی ها، ثبات سیاسی مسئله اصلی نیست و با رفتارهای خود به ثبات هم ضربه می زنند.
 صورت مسئله کاملا روشن است؛ حداقل در تصاویر دو روز گذشته پارلمان مشخص بود؛ دولتی که ادعاهای بزرگ ندارد، کمتر ایده دارد و رضایت عمومی را هم آن چنان همراه ندارد. اما سر جنگ و دعوا هم ندارد. در میانه جنگ خاورمیانه متولد شد و در جنگ ۱۲ روزه ادامه یافت. کمتر از نصف برنامه توسعه را محقق کرده که در حوزه های معیشتی و اقتصادی عدد، پایین تر است. با این دولت باید چه کرد؟
باید انتخابات ۱۴۰۳ را با او ادامه داد و انتخابات ۱۴۰۷ با او ساخت؟ اگر چنین است، پس رفتار برخی نمایندگان و گروه ها در جلوگیری از تصمیم و اقدام، معنا پیدا می کند. یا باید دولت را به تقدیر سپرد و رها کرد و مسئولیت رای خود را نپذیرفت؟ کدام درست است؟ هیچ کدام. چون مردم در کشاکش تورم مواد غذایی، کم ارزش شدن پول ملی و بی چشم اندازی مسکن نباید رها شوند. یک گروه باید بایستد و با طرح کالابرگ از حداقل کالری دفاع کند. یک گروه باید مقابل بانک های الیگارشیک بایستد. یک گروه باید یقه شرکت های نیمه دولتی را بگیرد. یک گروه باید برای وضعیت انرژی در کشور چاره کند.
 از نظر من بهترین گزینه برای اداره کشور، قالیباف است. از ۸۴ این گونه فکر می کنم. ابایی هم از بیانش نداشتم. اگر قالیباف رئیس جمهور می شد حتما وضعیت کشور در حوزه های مختلف بهتر می شد. اما حالا که او رئیس جمهور نشده، باید کاری کرد که دولت پزشکیان شکست بخورد؟ این سوال اصلی است که جواب می خواهد. من نمی دانم آن هایی که موفقیت دولت را شکست خود می دانند چه جوابی به رهبری و مردم می دهند ولی از نگاه جریان میانه اصول گرا، راه درست نقد، نظارت، هماهنگی است. آیا این کار نتیجه دارد؟ بله، اگر معنادار شود، بله، اگر تداوم یابد. آیا ممکن است شکست بخورد؟ بله، شکست هم ممکن است. اگر دولت کاهلی کند و قطبی سازان نگذارند و ایده میانه های اصول گرا همراهی اجتماعی پیدا نکند، ممکن است.
 ما فکر می کنیم که کشور راه حل یک دفعه ای و از جنس چوب جادو ندارد. کاش داشت. ولی ندارد. با فریاد زدن چیزی حل نمی شود. با کار کردن حل می شود. کار کردن اما شاید رای نداشته باشد بنابراین جذاب نیست. فریاد ولی جذاب است. ایده از کار کردن برمی آید و از این جهت جنبه پراکسیسی دارد؛ باید در نقطه تلاقی عین و ذهن، ایده خلق شود. فقط روی کاغذ نیست. برخلاف دو گفتار سیاسی قدرتمند قطبی ساز، «سیاست عملی» متکی به کار و مقتضیات و شرایط است.
در این عمل گرایی سیاسی، باید با چین و روسیه کار کرد. روابط منطقه ای جدید را طراحی کرد. جبهه مقاومت را بازسازی کرد. موشک ساخت. اگر واقعا رفع تحریم ممکن است، در جهت آن حرکت کرد. مقابل الیگارشی بانکی ایستاد. اجازه شکل گرفتن اقتصاد سیاسی رفاقتی در سطح دولت نداد. اگر لازم بود، استیضاح هم انجام داد. مسئله در این تفکر استمرار جمهوری اسلامی و حل مشکلات کشور با تاکتیک های مختلف است نه بند کردن به تغییر پارادایم. در این تفکر عمل سیاسی در رابطه با گفتار سیاسی است نه مغلوب یا غالب. این، راه سوم است. سخت و پرهزینه و پر از موانع. اما راه درست همین راه سوم است.

یاد

بازخوانی حمله موشکی ایران به پالایشگاه بازان و تأثیر آن بر ارزیابی‌ها درباره احتمال وقوع جنگ جدید

کد حیفا

محمدصدرا مرادی

اخیرا کلیپی در فضای مجازی دست به دست می‌شود که گزیده‌ای از صحبت‌های یک سرهنگ سپاه‌ درباره جنگ ۱۲ روزه است. محور صحبت‌های این پاسدار برخی ضربات مهم و ساختاری ایران به رژیم صهیونیستی و آمریکا در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه است؛ به گونه‌ای که این‌ سرهنگ، با اشاره به برخی خساراتی که ایران در این جنگ به رژیم صهیونیستی وارد کرده، تاکید می‌کند رژیم صهیونیستی و آمریکا در شرایط فعلی امکان حمله مجدد نظامی به ایران را ندارند. یکی از مواردی که این پاسدار به آن اشاره کرده، حمله موشکی ایران به پالایشگاه حیفاست. 
حمله به پالایشگاه حیفا یکی از مهم‌ترین اتفاقات جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بود. داستان حمله موشکی ایران به این پالایشگاه که با عنوان پالایشگاه بازان شناخته می‌شود، قابل تامل است.‌ ایران با این حمله دقیق، یک بازدارندگی موفق برای جلوگیری از هدف قرار گرفته شدن تاسیسات نفتی و گازی خود ایجاد کرد، به گونه‌ای که تا پایان جنگ، رژیم صهیونیستی دیگر سراغ میادین نفتی و گازی ایران نرفت.
بازخوانی حمله ایران به پالایشگاه بازان از این جهت مهم است که می‌تواند در ارزیابی‌ها درباره احتمال حمله نظامی مجدد به ایران موثر باشد.
بعدازظهر یکشنبه ۲۵ خرداد، یعنی روز سوم جنگ، رژیم صهیونیستی فاز چهاردهم پارس جنوبی را هدف قرار داد.
در این حمله پالایشگاه فجر جم و فاز ۱۴ پارس جنوبی مورد اصابت پهپاد قرار گرفت. البته در گزارشات مربوط به این حمله گفته شده است دلیل این آتش‌سوزی محدود و مختصر، اصابت لاشه پهپاد مورد هدف قرار گرفته شده توسط پدافند بود.‌ اگرچه این حمله با هوشیاری پدافند و نیروهای آتش‌نشانی خسارات چندانی وارد نکرد اما یک خطر بسیار جدی و تهدید بسیار خطرناک برای میادین و تاسیسات گازی و نفتی ایران به شمار می‌رفت. رژیم صهیونیستی با این حمله نشان داد تاسیسات نفت و گاز ایران به عنوان بخشی از بانک اهداف این رژیم قرار دارد. حمله به این تأسیسات می‌توانست خسارات هنگفتی به ایران تحمیل کند. جدا از هزینه‌های مالی و مادی، تبعات اجتماعی هدف قرار گرفتن تاسیسات نفت و گاز ایران نیز بسیار مهم و نگران‌کننده بود. به همین خاطر، ایران تصمیم گرفت به سرعت به این اقدام رژیم پاسخ دهد. ایران بامداد دوشنبه ۲۶ خرداد با ۳ موشک پالایشگاه بازان در حیفا را هدف قرار داد. دقت موشک‌های ایرانی در اصابت به اهداف تعیین‌شده بسیار حائز اهمیت بود.
پالایشگاه حیفا یکی از مهم‌ترین تاسیسات استراتژیک رژیم صهیونیستی است. بر اساس گزارشات منتشر شده، این بندر ایستگاه اصلی عبور کشتی‌ها و انتقال سوخت به داخل سرزمین اشغالی است. بر اساس آمار و مشخصات فنی، پالایشگاه حیفا ظرفیت تولید ۹.۸ میلیون تن انرژی در سال را دارد و بزرگ‌ترین مرکز تولید سوخت در سرزمین‌ اشغالی است که مقادیر قابل توجهی از آن را به خارج از فلسطین اشغالی صادر می‌کند. این پالایشگاه همچنین یک مرکز فرآورده‌های نفتی را در خود جای داده است که نیازهای سوختی بخش نظامی و غیرنظامی رژیم را تأمین می‌کند.
پالایشگاه حیفا همچنین یک مرکز کلیدی در صنعت پتروشیمی رژیم است و محصولات آن در بخش‌های صنعتی متعددی مورد استفاده قرار می‌گیرد. حساسیت نظامی و سیاسی این پالایشگاه ناشی از نزدیکی آن به زیرساخت‌های بسیار حساس، مانند تأسیسات ذخیره‌سازی آمونیاک و مواد شیمیایی است.
بر اساس آمار منتشرشده، پالایشگاه حیفا با ظرفیت تولید ۲۰۰ هزار بشکه در روز، ۷۰ درصد نیاز انرژی رژیم صهیونیستی را تأمین می‌کند. از این‌ جهت، برخی این پالایشگاه را قلب انرژی رژیم صهیونیستی می‌دانند.
حمله کنترل‌شده ایران به این پالایشگاه منجر به تعطیلی کامل تمام تأسیسات پالایشگاهی و ایجاد پیامدهای اقتصادی گسترده‌ برای رژیم صهیونیستی شد. البته همان‌گونه که گفته شد، حمله ایران به پالایشگاه حیفا، حساب‌شده و کنترل‌شده بود.‌ ایران با تعداد محدودی موشک، تاسیسات و مخازنی را هدف قرار داد که انهدام آنها منجر به تعطیلی تاسیسات و اخلال گستره در تامین انرژی رژیم صهیونیستی شد. ایران به جای آنکه این تاسیسات را با تعداد موشک‌های انبوه ویران کند، صرفا با ۳ موشک، برخی تاسیسات حیاتی این پالایشگاه‌ را منهدم کرد. 
حمله ایران از چند جهت مهم بود: اول اینکه نشان داد قابلیت موشکی بسیار اثرگذاری دارد و می‌تواند تنها با عبور دادن ۳ موشک از پدافند چندلایه رژیم، قلب انرژی آن را از کار بیندازد. نکته دوم، تسلط اطلاعاتی ایران بر تاسیسات حیفا بود. در واقع اهداف تعیین‌شده، نشان داد ایران تاسیسات فنی پالایشگاه بازان را بخوبی می‌شناسد و می‌داند با هدف قرار دادن کدام تاسیسات می‌تواند فعالیت‌ پالایشگاه را به طور کامل تعطیل کند.
نکته سوم اما توان واکنش سریع ایران به حملات رژیم بود. تنها چند ساعت پس از اینکه رژیم صهیونیستی به پارس جنوبی حمله کرد، ایران با یک عملیات انتقامجویانه، پالایشگاه حیفا را مورد هدف قرار داد. این اقدام نشان داد تهران هم توانایی و هم انگیزه لازم را برای واکنش سریع، دقیق و همسطح به حملات رژیم صهیونیستی دارد. البته از لحاظ فنی، واکنش «موشکی» ایران به حمله «پهپادی» رژیم، بسیار مهم‌تر و اثرگذارتر بود. خسارات واردشده به پالایشگاه حیفا بسیار بیشتر و بزرگ‌تر از خسارات واردشده به تاسیسات فجر جم و فاز ۱۴ پارس جنوبی بود. به همین خاطر، این اقدام جمهوری اسلامی باعث ایجاد یک بازدارندگی جدی برای محافظت از تاسیسات نفتی و گازی خود شد و تا پایان جنگ ۱۲ روزه، رژیم صهیونیستی از هدف قرار دادن تاسیسات نفتی و گازی ایران خودداری کرد.
* قدرت فلج کردن رژیم
در کلیپ منتشرشده از صحبت‌های این پاسدار، او تاکید می‌کند ماجرای حمله موشکی ایران به پالایشگاه حیفا، یکی از مواردی است که نشان می‌دهد رژیم صهیونیستی دیگر یارای مقابله نظامی و شروع یک جنگ جدید با ایران را ندارد.
با توجه به شواهد و واقعیت‌های میدانی، این استدلال فرمانده سپاهی، درست و قابل تامل است.
در جنگ ۱۲ روزه میزان آسیب‌پذیری رژیم صهیونیستی بیشتر از هر زمانی نمایان شد. ایران تنها با ۳ موشک، قلب انرژی رژیم صهیونیستی را از کار انداخت. برخی حملات موشکی دیگر ایران نظیر هدف قرار دادن رامات‌گان، قلب اقتصادی رژیم صهیونیستی نیز توانایی ایران در نابود کردن زیرساخت‌های رژیم صهیونیستی را آشکار کرد. در حوزه نظامی نیز ایران در جنگ ۱۲ روزه برخی مراکز حساس و فوق‌‌سری رژیم را هدف قرار داد. اگرچه به واسطه سانسور گسترده اخبار در سرزمین‌ اشغالی، امکان اطلاع‌رسانی از میزان خسارات این حملات ایران از بین رفت اما پس از توقف جنگ، به مرور برخی رسانه‌های غرب، گوشه‌ای از این حملات و خسارات گسترده آن را فاش کرد. از جمله روزنامه تلگراف یک ماه پس از توقف جنگ، در گزارشی بسیار مهم نوشت پژوهشگران دانشگاه اورگون آمریکا بر اساس داده‌های راداری اعلام کرده‌اند موشک‌های ایرانی مستقیماً به ۵ تأسیسات نظامی اسرائیل اصابت کردند. این روزنامه انگلیسی سپس نوشت: این حملات توسط مقامات اسرائیلی اعلام نشده و به دلیل قوانین سختگیرانه سانسور نظامی، تهیه گزارش از آنها از داخل اسرائیل امکان‌پذیر نیست.
قطعا محدودیت‌ها و ملاحظات این روزنامه انگلیسی در حمایت از رژیم صهیونیستی نیز باعث شده جزئیات دقیق‌تری از میزان خسارات موشک‌های ایرانی به رژیم منتشر نکند اما همین میزان از اطلاعات منتشرشده توسط این روزنامه نشان می‌دهد در جنگ ۱۲ روزه ایران مراکز مهم نظامی رژیم صهیونیستی را نیز مورد هدف قرار داده است. همین موضوع درباره حمله موشکی ایران به پایگاه آمریکایی العدید قطر نیز صادق است. اگرچه ترامپ ابتدا مدعی شد همه موشک‌های ایران توسط پدافند آمریکایی رهگیری شده و مورد اصابت قرار گرفتند اما کمی بعد، تصاویر ماهواره‌ای نشان داد یک موشک ایرانی، مرکز راداری پایگاه آمریکایی العدید‌ را مورد اصابت دقیق قرار داده. انتشار این تصاویر باعث شد پنتاگون بیانیه‌ای صادر و برخلاف ادعای ترامپ، اعتراف کند در جریان حمله به العدید یک‌ موشک به این پایگاه اصابت کرده است، البته این همه واقعیت نبود. سردار «مجید خادمی» رئیس سازمان اطلاعات سپاه اخیرا در اظهاراتی،‌ جزئیات جدیدی از حمله موشکی به پایگاه آمریکایی العدید را اعلام کرد. بر اساس اظهارات سردار خادمی، در جریان این حمله، ایران ۱۲ موشک به سمت پایگاه العدید شلیک کرد که ۶ موشک از این ۱۲ موشک با دقت به اهداف تعیین‌شده اصابت کردند. سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه نیز چندی پیش در توئیتی کنایه‌آمیز خطاب به ترامپ اعلام کرد ایران تاکنون برخی واقعیت‌های مربوط به حملات خود در جنگ ۱۲ روزه را اعلام نکرده است اما مقامات آمریکایی این واقعیات را خوب می‌دانند.
به هر حال، اگرچه مقامات آمریکایی نشان داده‌اند بشدت از بیان واقعیات مربوط به جنگ ۱۲ روزه خودداری می‌کنند اما آنها همه‌ واقعیات را می‌دانند. نکته قابل تامل درباره حمله ایران به پایگاه نظامیان آمریکایی در  العدید این است که چند ساعت پس از این حمله بود که ترامپ برخی کشورهای منطقه را واسطه کرد تا ایران را متقاعد کنند آتش‌بس را بپذیرد. به عبارتی، تنها چند ساعت پس از حمله ایران به پایگاه العدید، جنگ متوقف شد.
بنابراین در جنگ ۱۲ روزه واقعیات مهمی درباره توان ایران برای تحمیل خسارت‌های بزرگ‌ به رژیم صهیونیستی و آمریکا آشکار شد. یکی از مهم‌ترین دستاوردهای ایران در جنگ ۱۲ روزه، این بود که ایران در قالب یک دفاع مشروع، قدرت موشکی خود را به رخ کشید؛ قدرتی که می‌تواند تنها در چند ساعت، زیرساخت‌های مهم‌ اقتصادی و نظامی رژیم صهیونیستی را نابود کند. همین‌طور ایران نشان داد هم توانایی و هم انگیزه لازم را برای پاسخ دادن به اقدامات تجاوزکارانه آمریکا دارد.
در واقع، یکی از مهم‌ترین پیام‌های جنگ ۱۲ روزه، پدیدار شدن این واقعیت بود که ایران توان و انگیزه لازم برای تنبیه سخت و وارد کردن خسارات هنگفت به متجاوز را دارد.
بر همین اساس، یکی از پایه‌های مهم در ارزیابی موضوع حمله نظامی مجدد رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران، همین قدرت تهاجمی تهران است. جنگ ۱۲ روزه نشان داد بر خلاف کشورهای منطقه، ایران  نه‌تنها حریف دست و پا بسته‌ای نیست، بلکه این توانایی و انگیزه را دارد که بتواند به سرعت معادله جنگ را به سود خود تغییر دهد. آنچه در ساعات واپسین باقیمانده تا توقف جنگ رخ داد، بخشی از همین تغییر معادله میدان جنگ را آشکار کرد. یکی از شروط ایران برای پذیرش توقف جنگ این بود که ضربه آخر‌ را ایران بزند. بررسی جنگ‌های چند دهه اخیر رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه نشان می‌دهد این موضوع، یعنی شرط وارد کردن‌ ضربه آخر، در هیچکدام از جنگ‌های سابق وجود نداشته است. قطعا دلیل اینکه آمریکا و رژیم صهیونیستی این شرط ایران را پذیرفتند، آشکار شدن قدرت ایران در طول جنگ، بویژه در روزهای پایانی بود. ایران توانست یک پایان باشکوه را در جنگ ۱۲ روزه‌ رقم‌ بزند. اینکه جنگ‌ را رژیم صهیونیستی شروع کرد اما این ایران بود که به آن پایان داد، یک راهبرد دفاعی بسیار مهم و معنادار است. شرط ضربه آخر، به معنای پذیرش قدرت دفاعی ایران است. 
بنابراین اکنون وقتی درباره احتمال حمله مجدد به ایران بحث می‌شود، باید واقعیت‌های مربوط به جنگ ۱۲ روزه به صورت دقیق واکاوی شود. ایران در این جنگ نشان داد توانایی حفظ و تقویت قدرت آتش خود را دارد.‌ بنابراین تا زمانی که ایران توانایی‌اش را حفظ کند، حمله مجدد دشمنان به معنای تحمل خسارات بسیار سنگین از سوی آنهاست. ماجراهایی مانند حمله به پالایشگاه حیفا یا رامات‌گان، گوشه‌ای از توانمندی ایران برای قفل کردن‌ زیرساخت‌های رژیم صهیونیستی را آشکار کرد. ایران پس از توقف جنگ، اقدامات بسیار مهم و موثری در حوزه‌های آفندی و پدافندی انجام داده است. رسانه‌های غرب در ماه‌های اخیر در سلسله گزارشاتی مدعی شدند ایران توانسته تسلیحات جدیدی هم در حوزه موشکی و هم در حوزه پدافندی مستقر کند. از سوی دیگر آزمایشات موشکی اخیر ایران نشان داد جمهوری اسلامی ایران سورپرایزهای مهمی در حوزه موشکی برای تنبیه هر متجاوزی دارد. به همین خاطر است که برخی مقامات ایرانی از جمله آقای عراقچی اخیرا در اظهاراتی تاکید کردند قدرت دفاعی ایران به مراتب از ۲۳ خرداد، یعنی زمان حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا بیشتر شده است. در واقع همین واقعیات مهم است که باعث می‌شود امثال فرمانده سپاهی مذکور، با قطعیت تاکید کنند رژیم صهیونیستی دیگر امکان حمله نظامی مجدد به ایران را ندارد. اخیرا یکی از کارشناسان عرب، درباره امکان حمله نظامی مجدد رژیم صهیونیستی به ایران اظهارنظر جالبی مطرح کرد. این کارشناس در این‌باره گفت: «هنوز هم برخی مقامات اسرائیل تمایل دارند یک بار دیگر جنگ با ایران را تجربه کنند اما آنچه باعث تردید آنها برای آغاز این حمله شده، نگرانی از قدرت نظامی ایران و خساراتی است که موشک‌های ایرانی به اسرائیل وارد می‌کند».
در خاتمه یک بار دیگر باید این نکته مهم مورد تاکید قرار گیرد که در ارزیابی‌های مربوط به احتمال حمله نظامی مجدد به ایران، باید فاکتور مهم توان ضربه‌زنی ایران به متجاوز، به عنوان یک مولفه مهم در نظر گرفته شود.
ایران در جنگ ۱۲ روزه با برخی اقدامات مانند حمله به پالایشگاه حیفا، مانع آن شد رژیم صهیونیستی جنگ‌‌ را به حوزه‌های زیرساختی بویژه حوزه حیاتی انرژی گسترش دهد. برخی حملات دیگر نظیر هدف قرار دادن مراکز حساس نظامی و اقتصادی نیز در همین راستا انجام شد. ضمن اینکه ایران با برخی حملات مانند به آتش کشیدن مرکز استراتژیک وایزمن، نشان داد قابلیت مقابله به مثل را دارد. رفتار حساب‌شده ایران، باعث ایجاد نوعی بازدارندگی دفاعی برای جلوگیری از گسترش جنگ شد. ایران پس از جنگ، نه‌تنها این توانمندی و قابلیت خود‌‌ را حفظ کرده، بلکه آن را تقویت نیز کرده است. بر همین اساس با وجود اعلام آمادگی نیروهای مسلح کشورمان برای پاسخگویی به هر نوع حمله نظامی مجدد اما کارشناسان نظامی،‌ بیش از دیگران، احتمال حمله مجدد را پایین و نزدیک به صفر ارزیابی می‌کنند. 
این البته به معنای قطعیت عدم وقوع حمله نظامی مجدد علیه ایران نیست. برخی واقعیات مربوط به وضعیت بحران موجودیتی رژیم نشان می‌دهد مقامات صهیونیست کماکان موجودیت خود را در افزایش تنش و گسترش جنگ می‌بینند.
با این حال اما به اعتقاد کارشناسان سیاسی و نظامی، رژیم صهیونیستی اکنون با بحران فقدان راهبرد مشخص و موفق سیاسی و نظامی در قبال ایران روبه‌رو است.
رژیم صهیونیستی و آمریکا ۲۳ خرداد جنگی را علیه ایران شروع کردند که پس از ۱۲ روز به این نتیجه رسیدند امکان گسترش و توسعه آن را ندارند.‌ اینکه برخی مقامات رژیم پس از توقف جنگ، از برنامه‌ریزی برای تغییر نظام سیاسی ایران سخن می‌گویند، صرفا یک عملیات روانی برای سرپوش گذاشتن بر واقعیات جنگ ۱۲ روزه است. رژیمی که با تصویب قوانین سانسور و اعمال مجازات سنگین برای افشاگران، تلاش می‌کند بر خسارات واردشده از سوی ایران سرپوش بگذارد، قطعا در شرایط و جایگاهی نیست که از تغییر نظام سیاسی ایران سخن بگوید.
پروفسور «جان مرشایمر» نظریه‌پرداز معروف آمریکایی، ساعاتی پس از بیانیه نتانیاهو پس از توقف جنگ با ایران که در آن مدعی پیروزی در این جنگ شده بود، یادداشتی کوتاه منتشر کرد و در آن نوشت: ادعای پیروزی نتانیاهو «مزخرف» است. روزنامه انگلیسی تلگراف نیز در‌ گزارشی به ماجرای سانسور اخبار جنگ توسط رژیم صهیونیستی اشاره کرد و با کنایه نوشت: وقتی یک طرف جنگ، قوانین سختگیرانه برای سانسور واقعیات جنگ تصویب و اعمال می‌کند، آنگاه قضاوت درباره طرف پیروز این جنگ، دشوار و پیچیده می‌شود. این نوشته تلگراف در واقع کنایه‌ای به ادعای نتانیاهو مبنی بر پیروزی در جنگ ۱۲ روزه است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات