حمیدرضاشاهنظری
در مسیر پر فراز و نشیب تاریخ، بارها دیدهایم که قدرتهایی که سیمایی شکستناپذیر از خود به نمایش گذاشتهاند، در اوج غرور، چیرگی و هیمنه ظاهری، ناگهان فرو ریختهاند، همچون کاخی پوشالی که بر خاکستر بنا شده باشد. امپراتوریهای عظیم، سلسلههای دیرپا و قدرتهایی که رسانهها و دستگاههای تبلیغاتی آنها را جاودانه و شکستناپذیر میخواندند، یکشبه در زیر چرخهای بیامان تاریخ خرد شدهاند و تاریخ، این آموزگار بیرحم، بارها ثابت کرده که هرگاه سنت الهی اقتضا کند، فروپاشی ظالمان، لزوماً با زوالی آرام رخ نمیدهد، بلکه ممکن است دقیقاً در لحظهای که فریاد «ما شکستناپذیریم و بر دشمنان پیروز شدهایم» و ادعای «دشمنان در اوج ضعف هستند» توسط مستکبرین بلند است، اراده الهی چونان صاعقهای در آسمانی تاریک بر پیکر آنان فرود آمده و فروپاشی ظلم و سلطه را رقم زده است.
سنتهای تخلفناپذیر و تکرار شده الهی نشان داده که تاریخ نه با ترازوی زر و زور، که با میزان ستم، فساد و رویگردانی از حقیقت، سرنوشت فرمانروایان را رقم زده و این سنت الهی است که آنکه در برابر حق ایستاد، هرچند بر اریکه زرین تکیه زده باشد و مست قدرت باشد، خیلی زود سقوطش را در آینه روزگار خواهد دید! رژیم صهیونیستی نیز امروز، درست بر لبه همان پرتگاه تاریخی تحقق سنت الهی عاقبت استکبار و گردنکشی ایستاده است؛ این رژیم از بیرون، خود را در زرهای فولادین از جنگافزارهای پیشرفته و پشتیبانی بیقیدوشرط غرب پوشانده ولی از درون، پوسیدگیهایش ریشه دوانده و در عرصه جهانی نیز، روزبهروز منزویتر شده است. سنتهای الهی، قواعدی پایدار هستند که ورای تحلیلهای صرفاً سیاسی و نظامی، روند تاریخ بشر را هدایت کردهاند و مهمترین آنها بر این اصل استوار است که ظلم، دوام ندارد و هیچ قدرتی، اگر بر پایه ستم و تحقیر انسانها بنا شود، ماندگار نخواهد بود، گرچه شکستناپذیر و قدرتمند جلوه کند.
فرعونهای متکبر و نمرودهای مستکبر، هر یک در عصر خویش، تاجداران بلامنازعی بودند و تختهایشان بر پایه ستم و بهرهکشی و ظلم به مردم استوار گشته بود و هر یک در دوره خود، نماد قدرت مطلق و استیلای بر انسانها از طریق ظلم بهشمار میآمدند؛ اما هیچکدام نتوانستند از تقدیر تاریخ بگریزند و چرخش روزگار با تحقق سنتهای الهی، حتی قدرتمندترین امپراتوریها را به خاک مذلت نشاند و این سرنوشت محتوم همه ستمگران است که قدرت برآمده از ستم و در خدمت ظلم، هرچند در اوجِ خود به نظر برسد، فرو خواهد ریخت و تاریخ، این قاضی صادق نشان داده است که «هر ظلمی پایانی دارد، حتی اگر آسمانها در زمین فرو ریزند و زمین و آسمان به هم درآمیزند.»
رژیم صهیونیستی از همان آغاز، بر اشغال سرزمین، تبعیض نژادی، ظلم بیحد و مرز، تحریف هویت تاریخی و اتکای مطلق به قدرتهای خارجی شکل گرفت و از همان ابتدا، تکیهاش بر قدرت سخت بود، نه مشروعیت مردمی و امروز دقیقاً در زمانی که تلاش دارد ضعفها و شکستهای بزرگ خود را بپوشاند و خود را قدرتمندتر از همیشه جلوه دهد، نشانههای جدی فروپاشی در هر سه سطح داخلی، بینالمللی و تاریخی آن آشکار شده است.
در درون رژیم صهیونیستی، شکافهای هویتی، فرسایش روحیه عمومی، فرار جوانان از خدمت نظامی و موج مهاجرت معکوس در حال شتاب گرفتن است و ارتش، دیگر آن انسجام و انگیزه پیشین را ندارد که نتیجه آن انتشار بیانیهها و نامههای متعدد از گروههای مختلف نظامی مانند خلبانان در مخالفت با تداوم عملیات نظامی در غزه و اظهارات مختلف مقامات پیشین در مخالفت با رویکرد نتانیاهو است. در سطح بینالمللی نیز افکار عمومی بهویژه نسل جوان، نسبت به جنایات این رژیم آگاهتر شده و نهتنها مخالفت میکند، بلکه خواهان پایان این نظم ظالمانه است. تظاهرات گسترده جهانی، فشار بر دولتهای غربی و فروپاشی روایت رسمی رسانهای، همه نشانههایی از انزوایی بیسابقه در سطح جهانی برای این رژیم خونخوار هستند.
افزون بر اینها، وابستگی شدید اقتصادی به کمکهای خارجی، هزینههای فزاینده جنگ و بحرانهای زیستمحیطی مانند آتشسوزیهای غریب متعدد در فلسطین اشغالی، پایههای ثبات اقتصادی این رژیم را سست کرده و روایت رسانهای آن را که زمانی در دست رسانههای قدرتمند غربی بود، حالا در برابر تصاویر کودکان شهید و تکه تکه شده، آوارگان مظلوم و مقاومت جانانه مردم غزه فرو ریخته و علاوه بر این، حامیان این رژیم را دچار رسوایی بیسابقهای کرده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز در سخنرانی اخیرشان با صراحت، پرده از واقعیت این صحنه برداشتند و فرمودند: «مردم مظلوم فلسطین و غزه نه تنها با رژیم صهیونیستی، بلکه با امریکا و انگلیس روبهرو هستند؛ آنها که بهجای جلوگیری از کشتار و جنایت، با ارسال سلاح و امکانات، جنایتکار را تقویت میکنند و خود را در صف نخست این نبرد نابرابر قرار دادهاند.»
تجربه تاریخی نشان داده است که قدرتهای ستمگر در آستانه سقوط یا ترس از بقای موجودیت خود، معمولاً به خشونت کور متوسل میشوند و دقیقاً به همین دلیل است که رژیم صهیونیستی امروز با بمباران بیمارستانها، مدارس و زیرساختهای حیاتی، نه قدرت و پیروزی، که ترس و شکست خود را فریاد میزند و این قبیل جنایات افسارگسیخته و وحشیانه نه از سر شجاعت و اقتدار که از سر هراس و استیصال بوده و واکنشی هیستریک به احساس نابودی و خطر موجودیتی شدیدی است که روح و روان صهیونیستهای کودککش را احاطه کرده است و برخلاف ادعاهای سردمداران آن مبنی بر قرار داشتن در موقعیت برقراری یک نظم نوین که آخرین تقلاها برای نجات خود و جلوگیری از پایان یک نظم رو به زوال است. در برابر این زوال، جبهه مقاومت تنها یک نیروی نظامی نیست بلکه نماینده اراده، ایمان و منطق تاریخ است. فلسطینیان، نه فقط با ارتش صهیونیستی، بلکه با شبکهای از قدرتهای جهانی مواجهاند؛ از ناتو گرفته تا شرکتهای اسلحهسازی. اما آنچه آنها را ایستاده نگه داشته، همان چیزی است که قدرتهای پیشین از آن محروم بودند: پیوند با حقیقت، پشتیبانی ملتهای باایمان و مقاوم و تکیه بر سنتهای تغییرناپذیر الهی.
حقیقت این است که آنچه امروز در سوریه، لبنان یا غزه رخ میدهد، نه نشانه قدرت دشمن، بلکه حاصل ترس، ضعف و افولی است که دیگر نمیتوان آن را پنهان کرد. دشمن در حقیقت در حال فروپاشی از درون است و تقلاهای خشونتبارش، صدایی است از ترس نابودی محتوم و ملت فلسطین و ملتهای مؤمن منطقه، امروز بیش از هر زمان دیگر در آستانه مشاهده تحقق وعده الهی هستند. وعدهای که نه بر تحلیل سیاسی بلکه بر سنتهای تاریخی خداوند و تجربه تاریخ استوار است، همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی با تأکید بر تحقق این وعده فرمودند «به توفیق و به عزت و جلال الهی، فلسطین بر اشغالگران صهیونیست پیروز خواهد شد و جولان چند روزه جریان باطل پایان خواهد یافت».
رویدادی تاریخی که مبدأ تحول شد
مهدی فضائلی
هفته گذشته شاهدیک رویدادکمنظیر با ماهیت تاریخی بودیم: «صدمین سالگشت بازتاسیس حوزه علمیه قم»؛ رویدادی که باصدور پیام مفصل، پرمغز و پرمضمون رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، باعنوان «حوزه پیشرو و سرآمد» رویدادی ماندگاروتحولآفرین شد.
پیامی ۵۵۸۷ کلمهای که براساس یک مرور محتوایی، حاوی بیش از ۳۰ محور و متجاوز از ۲۲۰ مفهوم و مسأله است.
پیامی که اگرچه مناسبت صدورش، ۱۰۰سالگی بازتأسیس حوزه علمیه قم بود، اما مخاطبش حوزههای علمیه سراسر کشور و حتی جهان اسلام است.
«پیشرو» در فرهنگ لغات، پرچمدار، پیشاهنگ، پیشتاز، پیشقدم، پیشگام، زعیم، طلیعه و مقدم معنی شده است و ضد آن پسروی است و «سرآمد» مترادف با برتر، برجسته، مبرز، متشخص، ممتاز و برگزیده معنی گشته و مخالف آن معمولی و غیرمتشخص معرفی میشود؛ بنابراین حوزه پیشرو و سرآمد، پیشاهنگ برتر، پرچمدار ممتاز، پیشتاز برجسته و زعیم متشخص و برگزیده است.
این پیشرو و سرآمد بودن چگونه محقق میشود؟ این پرسش مهمی است که فحول و نخبگان حوزههای علمیه باید پاسخ آنرا بیابند و بدهند.
لازمه پیشرو بودن شناخت خود و ظرفیتهای بالقوه و بالفعل حوزههای علمیه، شناخت و باور به جامعیت و تمدنساز بودن دین، شناخت جامعه و نیازهای حال و آینده آن، شناخت دشمن و ترفندهایش علیه دین و عالمان دینی و شناخت شبههها و سؤالات خرد و کلانی است که ذهن و دل آحاد جامعه را هدف قرار داده است.
سرآمد بودن نیز مستلزم نوآوری و خلاقیت، شجاعت و مجاهدت، شناخت ابزار روز و مهارت استفاده از آنها، منفعل نشدن و داشتن روحیه تهاجمی و آگاهی به شیوههای بلاغ مبین است.
حوزه پیشرو و سرآمد در تقابل با تحجر و جمود است، همانگونه که با بدعتها و تحریفات تحت عنوان پویایی سرستیز دارد.
حوزه پیشرو و سرآمد، اقتضائات زمان و مکان را میشناسد، اهل تعلیم و تهذیب نفس توأمان است، از علم غیرنافع که در سبک زندگی و هدایت جامعه بیاثر است، پرهیز میکند، برای کارهای بزرگ اعتماد به نفس دارد، تخصصی است و از یافتههای علمی روز بهرهمند میشود و با استبداد، استعمار و استکبار سازگاری ندارد.
حوزه پیشرو و سرآمد، محدود به فقه و اصول نیست و از میراث تفسیر قرآن، فلسفه و کلام و دیگر علوم اسلامی خود را نه فقط محروم نمیسازد، میراث گذشته را فزونی نیز میبخشد؛ و سخن آخر که آغاز راه است اینکه، تحول حوزه و پیشرو و سرآمد شدن نه آسان است و نه سریعالحصول؛ اولا نیل به جایگاه پیشرو و سرآمد بودن مستلزم تحولات ساختاری، محتوایی و روشی در حوزههای علمیه بوده و ثانیا میداندار تحقق حوزه پیشرو و سرآمد بیش و پیش از همه، طلاب جوان، نخبه، اندیشمند و دارای روحیه جهادی است.
عبدالرضا فرجی راد
دور چهارم مذاکرات چانه زنی های متعدد و سختی داشته است. ویتکاف سعی کرده طرف ایرانی را با دادن امتیازاتی راضی کند که از خیر غنی سازی بگذرد و طرف ایرانی هم اصرار دارد که هدف ما تولید سلاح هسته ای نیست و نمی توانیم با وجود صرف هزینه و زمان زیاد، برنامه هستهای خود را به کلی از بین ببریم. از سوی دیگر نیز به علت عضویت در NPT اقدام ایران جنبه قانونی دارد. لذا قرار شده تا در دور پنجم مذاکرات، رایزنی های فنی هم ادامه یابد که با پیدا کردن راه حلی میانه، منافع هر دو طرف حفظ شود.
آن چه مسلم است حفظ مسیر مذاکراتی است و امکان قطع آن ناچیز است.
این یک روند خوب است که نشانه های اقتصادی آن را نیز در بازار مشاهده می کنیم. از سوی دیگر در خبرها آمده است که جنگنده های آمریکا از اقیانوس هند عقب نشینی کرده اند.
از اول هم بعید بود که این بمب افکن ها علیه ایران اقدامی انجام دهند. ترامپ بزودی به منطقه می آید تا معامله قرن را انجام بدهد لذا هیچگاه به دنبال جنگ پرهزینه نیست.
معامله ای که از هند تا اسراییل را در بر می گیرد و قرار است کشورهای درون با هم همکاری کنند. امتیاز سیاسی بدهند و امتیاز بگیرند که یکی از اهداف مهم آن هم کاهش حضور و نفوذ چین است.
با این اوصاف امریکا دیگر نمی تواند صحبت از حمله بکند. اگر خوی تهاجمی داشته باشند ددیگر معامله قرنی باقی نمی ماند.
نباید فراموش کرد که بر فرض حمله آمریکا، معادلات تغییر می کند و چین در پشت پرده تحرکاتی خواهد داشت تا بیشتر آمریکا را گرفتار کند و به همین علت آمریکا خود را به دردسر نمی اندازد و به دنبال تداوم دیپلماسی است.
در دو دهه گذشته موضوع فعالیتهای هستهای ایران محل عمدهترین چالش کشورمان با آمریکا، کشورهای اروپایی و آژانس انرژی اتمی بوده است. گرچه استفاده از فعالیتهای صلحآمیز هستهای براساس قوانین و مقررات و پادمانهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای همه کشورها به رسمیت شناخته شده است و از طرفی براساس فتوای رهبری استفاده از انرژی هستهای برای ساخت بمب اتم حرام و غیرمشروع اعلام شده است، اما به دلایل و بهانههای گوناگون این موضوع مورد پذیرش طرفهای یادشده قرار نگرفته و براساساین امروز بارزترین چهره ترسیمشده از ایران با هدایت رسانههای وابسته به قطبهای قدرت در جهان، «ایران اتمی» است؛ تصویری ناصواب که ایران را در مسیر تحریمهای ظالمانه سازمان ملل و آمریکا قرار داده است و از سوی دیگر در منطقه پرتنش خاورمیانه، تصویری امنیتی و نظامی از ایران بر جای گذاشته است.
اینک و در شرایطی که باب مذاکره با آمریکا برای رفع اختلافات و سوءتفاهمها با این کشور و دیگر مجامع بینالمللی گشوده شده، لازم است که یک بار دیگر تصویر اصیل و درخشان ایرانِ فرهنگی و تمدنساز در افکار عمومی مردم جهان قرار گیرد. گفتمان ملی حاکم بر فضای عمومی کشور در سالهای اخیر تحت تأثیر موضوع هستهای و تحریمها به گونهای شاخص موجب کمرنگشدن و حتی فراموشی تصویر واقعی ایران و فرهنگ و تمدن دیرپای آن شده است. تصویری که در دوران اصلاحات و با ابتکار رئیسجمهور خاتمی و طرح گفتوگوی تمدنها در سال ۲۰۰۱ میلادی موجب شناختی متفاوت و ممتاز از ایران در جهان شد. بازآفرینی و غبارروبی از چهره فرهنگی و تمدنی و بازمعرفی آن در داخل و خارج از کشور ضرورتی بایسته و نیازی مبرم و فوری است.
واقعیت این است که تکرار واژگانی مانند هستهای، اتمی، امنیتی، نظامی، تحریم و... در 20 سال سپریشده در رسانههای داخلی و جهان از کشور موجب شده است که نسل جوان ایران بهویژه متولدان دهه 80 به بعد با هویت ایرانی خود و فرهنگ غنی و انسانساز آن فاصله بگیرند که میتواند به بحران هویت برای این نسل تبدیل شود. دراینمیان بنیاد ایرانشناسی بهعنوان شایستهترین و اصلیترین نهاد برای معرفی ایران و ایرانی به نسل امروز و افکار عمومی جهانیان مسئولیتی خطیر و سترگ برعهده دارد. پس از دوران کوتاه ریاست دانشمند والامقام، زندهیاد دکتر حسن حبیبی و گامهای مؤثری که ایشان برداشتند، چند صباحی است که بنیاد یادشده تحت تأثیر همان گفتمان رایج نتوانسته نقش سازندهای در رسالت و مسئولیت خود داشته باشد.
اما امروز به یُمن حضور دکتر صالحی، شخصیتی ملی و دانشوری برجسته با بهرهمندی از تجارب درخشان خود در عرصه دیپلماسی و هستهای و اندوختهای فراوان از دانش و معرفت و عشق به ایران در سمت ریاست بنیاد ایرانشناسی، انتظار میرود که با ارتقای جایگاه ملی و بینالمللی بنیاد و اتخاذ تدابیر، سیاستها و برنامههای فاخر و هماهنگسازی دستگاههای مسئول در این زمینه در نمایش چهره ایرانِ فرهنگی و تمدنی ایفای نقش کند. معرفی ایران باید از مدارس و آموزش و پرورش و افزودن بخشی تحت همین عنوان در کتابهای درسی آغاز شود. بنیاد میتواند با حضور در شورایعالی آموزش و پرورش و تأثیرگذاری بر متون ادبیات فارسی یکی از وظایف مهم و ضروری و تاریخی خود را انجام دهد.
فعالسازی دیپلماسی فرهنگی، همگام با دیپلماسی سیاسی و فرصتآفرینی برای نهادها و انجمنها و مؤسسات فرهنگی و هنری غیردولتی ازجمله رفتوآمدهای فرهنگی، برگزاری جشنوارهها، نشستها، هماندیشیهای مشترک با کشورهای فارسیزبان و دیگر کشورهای علاقهمند به فرهنگ و هنر ایرانی، نمونههایی اندک از ظرفیت گسترده برنامهها و سیاستهایی است که میتواند در دستور کار بنیاد قرار گیرد.
راهاندازی و برگزاری جشنهای فرهنگی مانند نوروز، روز حافظ، سعدی، فردوسی و مناسبتهای مشابه و... در ایران و دیگر کشورها و نمادسازی و نهادسازی (غیردولتی) در حوزه فرهنگ و هنر و ایرانشناسی و گسترش تشکلهای مردمی با حضور هنرمندان و فرهنگوران و گسترش و توسعه آنها برای ایجاد پیوندی بین گذشته پرفروغ ایران و آیندهای سرفراز و غرورآفرین که نسل نو بتواند با تکیه بر آن افتخار کند، ازجمله برنامههای دیگری است که بنیاد میتواند بر آن همت گمارد.
معرفی چهره جدیدی از ایران فرهنگی و تمدن ایرانی از طریق حضور ایراندوستان و هنرمندان خارجی در ایران و هنرمندان ایرانی و اجراهای آنها در بیرون از کشور با هدف معرفی اندوختهها و تواناییهای فرهنگی و هنری ایران به جهانیان باید مورد توجه بنیاد قرار گیرد. همچنین گسترش نگرش ملی به ایران بزرگ برای فعالسازی فرهنگهای بومی و محلی، اقوام و مذاهب و مشارکت آنها در ایجاد وحدت و انسجام ملی و نگهبانی از میراث معنوی و مادی ایران و استقلال و تمامیت ارزی آن ضرورتی انکارناپذیر است. فعالسازی مرکز ایرانشناسی در سطح ملی و بینالمللی و... مدارس، دانشگاهها و... و دیگر مراکزی که امکان آشناسازی نسل جوان ایران با پیشینه تمدنی و احساس هویت ملی از یک سو و برگزاری کرسیها و نشستهای ایرانشناسی در خارج از کشور با استفاده از تمام ظرفیتهای نمایندگیهای ایران و همچنین ایرانیان وطندوست و علاقهمندان به فرهنگ و هنر و تاریخ ایران را دارند نیز از وظایف جدی و بایسته بنیاد ایرانشناسی قلمداد میشود.
و در پایان باور کنیم که ایران میتواند در کنار توانمندیهای دفاعی و بهرهگیری از برنامه صلحآمیز هستهای، از قدرت بیکران فرهنگ و تمدن و تاریخ باشکوه و گذشته پرفروغ خود چهرهای مطلوب را در جهان به نمایش بگذارد. تحقق این امر مهم نیازمند اهتمام مدیران کشور، بهویژه دستگاههایی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، میراث فرهنگی و گردشگری، همیاری مردم ایراندوست و عاشقان مام وطن و اراده واقعی برای ساختن چنین تصویر زیبایی از ایران است.
امیرحسین یزدان پناه
جعفر حسنخانی
«اکنون زمان آن رسیده که متحدان اروپاییمان برای فعالسازی مکانیسم ماشه تصمیمگیری کنند. آمریکا و اروپا برای پاسخگو کردن ایران در یک جبهه قرار دارند». این جمله صریح و تهدیدآمیز که چندی پیش از سوی وزیر خارجه آمریکا مطرح شد، یکی از چندین تهدید آشکار آمریکا علیه ایران است که روزاروز در میانه مذاکرات طرح میشود. این سخن نشان میدهد پروژه «بازگرداندن تحریمهای شورای امنیت» به عنوان یکی از مهمترین اهرمهای فشار غرب علیه ایران در دستور کار قرار دارد. به نظر میرسد تهران در آستانه یک نقطه عطف مهم در رویارویی حقوقی - سیاسی با واشنگتن قرار دارد. البته ترامپ این رویارویی را با چاشنی تهدید نظامی و بمباران تأسیسات هستهای کامل کرده است.
* «سازوکار ماشه» چیست و چگونه وارد برجام شد؟
Mechanism را سیداحمد فردید «توانمندی» ترجمه میکرد و تأکید داشت این واژه دلالت بر «توانایی بالقوه» دارد. مکانیسم ماشه (Snapback Mechanism) هم دلالت بر وجود یک توانمندی در برجام است که به هر یک از طرفین مقابل ایران داده شده است تا بتواند در صورت عدم رضایت از عمل ایران، همه تحریمهای شورای امنیت علیه کشورمان را به سرعت بازگرداند. حال سوال این است: طرفهای غربی در این باره چقدر توانمندی دارند؟
پیش از پاسخ به این پرسش باید دانست «سازوکار ماشه» اصطلاحی است که به بندهای ۱۱ و ۱۲ قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت مربوط میشود؛ بندهایی که مقرر میدارد اگر یکی از طرفهای توافق برجام به این جمعبندی برسد که ایران به تعهداتش پایبند نبوده، میتواند روند بازگرداندن خودکار تحریمهای سازمان ملل را کلید بزند. در این سازوکار، برخلاف عرف رایگیریهای شورای امنیت، «حق وتو» در مقابل بازگشت تحریمها عمل نمیکند، به بیان سادهتر یعنی دیگر حق وتوی چین و روسیه در برابر بازگست تحریمها محلی از اعراب ندارد، بلکه اگر حتی یک عضو (مثلا آمریکا یا یکی از ۳ کشور اروپایی) درخواست بازگرداندن تحریمها را مطرح کند، ظرف ۳۰ روز کل تحریمهای شورای امنیت به صورت اتوماتیک بازخواهد گشت، مگر آنکه شورا رای دهد تحریمها نباید بازگردد؛ که با توجه به حق وتوی همان کشور پیشنهاددهنده، این رایگیری عملا بیاثر است. بر اساس این سازوکار، «توانمندی» بازگرداندن تحریمها بهجای اینکه به جلب نظر همه اعضا یا اکثریت اعضا منوط شود، به هر یک از اعضای توافق در این باره اختیار تام داده شده است بهتنهایی بتواند همه تحریمها را بازگرداند و برای توقف این روند، ایران هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. یعنی اگر شورای امنیت هم به نفع ایران رای دهد، با حق وتوی عضو برجامی که عضو شورای امنیت است – آمریکا، انگلیس و فرانسه - رای شورا باطل میشود و همه تحریمها جنبه حقوقی و قانونی مییابد. این بازگشت یک تفاوت با دفعات پیشین دارد و آن اینکه این بار نماینده ایران جناب آقای ظریف هم آن را پذیرفته و امضا کرده است. به بیان ساده، همه اعضای امضاکننده برجام، جز آلمان که عضو دائم شورای امنیت نیست، میتوانند بدون تأمین نظر اکثریت، با اقدام یکجانبه، همه تحریمهای شورای امنیت را علیه ایران فعال کنند و در این میان، آقای ظریف وزیر وقت امور خارجه و حسن روحانی، رئیسجمهور وقت هم این توانمندی را در اختیار نه همه، بلکه تکتک اعضای عضو شورای امنیت دادهاند!
خوب است بدانیم سازوکار ماشه ابتدا توسط فرانسه در سال ۲۰۱۴ پیشنهاد شد و با حمایت آمریکا و شخص جان کری، وزیر وقت خارجه این کشور، در متن برجام گنجانده شد. انگلیس هم نقش پررنگی در ارائه پیشنویس بندهای مربوط به این سازوکار داشت. تیم ایرانی هم به اشتباه این سازوکار را پذیرفت اما این اقدام باورنکردنی را از افکار عمومی ایران مخفی کرد.
* ظرافت ظریف در ابهامآفرینی
محمدجواد ظریف، وزیر وقت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، تیرماه ۹۴ در گفتوگویی تلویزیونی با صراحت و در کمال عدم صداقت که البته میتوان نام دیگری نیز بر آن نهاد، اعلام کرد: «اصلا چیزی به اسم مکانیزم ماشه وجود ندارد.
این واژه بیشتر ساخته و پرداخته رسانههای خارجی است. در برجام روندی برای حل اختلافات تعریف شده، نه برای بازگرداندن تحریمها». اما تنها چند ماه بعد، سیدعباس عراقچی که امروز سکان دستگاه دیپلماسی را برعهده دارد و در زمان امضای برجام معاون سیاسی وزارت امور خارجه و عضو ارشد تیم مذاکرهکننده بود، صداقت پیشه کرد و در پاسخی ابهامآمیز به پرسشی درباره سازوکار بازگشت تحریمها اظهار کرد: «در صورت اختلاف نظر بر سر پایبندی ایران به تعهدات، کشور شاکی میتواند به شورای امنیت مراجعه کند و اگر توافقی حاصل نشود، تحریمها بازمیگردد. بله! این سازوکار در برجام دیده شده است». تضاد میان ۲ اظهارنظر رسمی نشان از وجود چیزی در این میان بود که در آن مقطع برای افکار عمومی مبهم گذاشته شد. این اتفاق در حالی در آن سالها رخ داد که همه میدانستند یکی از پایههای مشروعیت داخلی هر توافق بینالمللی، صداقت و روشنگری نسبت به جزئیات آن است. سیاست «ابهام تاکتیکی» درباره چنین سازوکاری، امروز به چشم اسفندیار دستگاه دیپلماسی کشور بدل شده است.
* چه باید کرد؟
این روزها در برابر لحن تهاجمی جدید آمریکا، وزارت خارجه ایران و رئیسجمهور سیاستی منفعلانه پیش گرفتهاند. ادامه سیاست انفعال از سوی ایران، کارآمدی ندارد و عملا تبدیل به پیام ضعف شده است. تاریخ بارها نشان داده در برابر زبان زور، نرمش بیمحابا نهتنها از وقوع درگیری نمیکاهد، بلکه مهاجم را گستاختر میکند. این حقیقت درسی است که از میان خاکسترهای جنگ دوم جهانی نیز میتوان آموخت؛ از تقابل ۲ چهره تاریخی در سیاست انگلستان: چمبرلین و چرچیل. نویل چمبرلین، نخستوزیر وقت بریتانیا، سال ۱۹۳۸ با آدولف هیتلر پیمان صلحی با عنوان پیمان مونیخ (۱۹۳۸) امضا کرد و بعد در بالکن محل استقرار خود در جریان مذاکرات ایستاد و رو به خبرنگاران آن پیمان را به عنوان «صلحی پایدار برای نسل ما» اعلام کرد اما کمتر از یک سال پس از آن، آتش جنگ، اروپا را در بر گرفت. تحلیلگران بر این باورند سیاست «دلجویی از متجاوز» (Appeasement) چمبرلین، عملا فرصت تاریخی برای مهار هیتلر را سوزاند و راه را برای فاجعهای بزرگ هموار کرد.در نقطه مقابل، وینستون چرچیل که جانشین چمبرلین شد، سیاست مقاومت در برابر فاشیسم را پیش گرفت و نهتنها توازن قدرت را حفظ کرد، بلکه در نهایت نقش مؤثری در پایان جنگ داشت. او فهمیده بود گاهی، صلحطلبی در میانه تهدید، نوعی جنگآفرینی مضاعف است و مقاومت، مسیر واقعی برای دستیابی به صلح پایدار. امروز «سازوکار ماشه» به ابزاری تبدیل شده که میتواند از نظر حقوقی، ایران را در وضعیت دشواری قرار دهد. در چنین شرایطی، لازم است سیاست خارجی ایران وارد فاز «واکنش هوشمندانه و مقاومت» شود. این واکنش میتواند ابعاد مختلفی داشته باشد: فعالسازی ظرفیتهای منطقهای و دیپلماتیک، پاسخهای حقوقی در نهادهای بینالمللی و مهمتر از همه، بازتعریف خطوط قرمز امنیتی کشور با زبان قدرت. در توضیح مورد آخر باید دانست در وضعیت تهاجم طرف مقابل، گاهی باید به زبان قدرت سخن گفت تا صلح به عنوان یک گزینه معتبر روی میز باقی بماند. نظیر آنچه در ماجرای اصابت موشک یمنی به فرودگاه اصلی رژیم اشغالگر رخ داد. مقاومت، به معنای تقابل بیمنطق یا جنگطلبی نیست، بلکه فهم این واقعیت است که امنیت پایدار، از مسیر «واکنش هوشمندانه و مقاومت» میگذرد، نه انفعال در برابر تهاجم و نه دلجویی از متجاوز. سیاست این روزهای ایران بسیار به سیاست چمبرلین در برابر هیتلر شباهت دارد و باید به سرعت در آن تغییر رخ دهد. باید بدانیم یکی از درسهای به جا مانده از جنگ دوم جهانی پیش چشم جهانیان، این نکته مهم است: سیاست «دلجویی از متجاوز»، سیاستی شکستخورده و جنگآفرین است.