صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۹  ، 
شناسه خبر : ۳۷۹۷۷۴
مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۱۴ مردادماه ۱۴۰۴
زیارت، فقط گام‌نهادن بر خاک نیست؛ طواف دل است گرد نوری که در میانه تاریخ درخشید و هنوز پس از قرن‌ها، مشعل راه آزادگان عالم است. زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام، نقطه تلاقی عشق و حقیقت است و زیارت اربعین، بزرگ‌ترین تجلی این حقیقت در قامت یک امت.

تهدید نامرئی!

جعفر بلوری

1- در جریان جنگ داخلی اسپانیا (1939-1936) وقتی نیروهای ملی‌گرا (به رهبری ژنرال فرانسیسکو فرانکو) به شهر مادرید حمله کردند، ژنرال امیلیو مولا، یکی از فرماندهان فرانکو، اعلام کرد که «چهار ستون نظامی به سمت مادرید در حرکت هستند اما یک «ستون پنجم» از هوادارانمان در داخل شهر آماده قیام هستند تا از درون به ما کمک کنند.» و این‌گونه بود که اصطلاح ستون پنجم (Fifth Column) وارد ادبیات سیاسی شد. «ستون پنجم» در واقع به گروهی اطلاق می‌شود که به صورت پنهانی در درون یک کشور یا سازمان فعالیت می‌کند تا از درون به نفع دشمن یا رقیب، به هر شکلی که می‌شود کارشکنی یا خرابکاری کنند. این عبارت بعدها به «نماد خیانت» و «فعالیت‌های مخفیانه» تبدیل شد. در جریان جنگ جهانی دوم نیز این اصطلاح برای توصیف «جاسوسان» و «خرابکاران» نازی در کشورهای تحت اشغال یا در حال جنگ با آلمان استفاده می‌شد. به طور کلی امروزه اصطلاح «ستون پنجم» اشاره به «تهدید از درون» دارد. این اصطلاح به تفصیل در «روانشناسی اجتماعی» و «مطالعات امنیتی» مورد بررسی قرار گرفته است و...
2- امروزه و در قرن 21 بالتبع، جنگ‌ها پیچیده‌تر و گسترده‌تر از گذشته‌اند و یکی از ابزارهای اصلی کشورها در جریان جنگ، همین عوامل نفوذی هستند که در مراکز مختلف و بعضا حساس کشور طرفِ جنگ، «جا» خوش کرده‌اند. دستگیری هزاران عامل موساد، منافقین، سلطنت‌طلب‌ها، تکفیری‌ها، تجزیه‌طلبان و....در جریان جنگ 12 روزه، خود گواه محکمی است بر این که، «ستون پنجم»ها خیلی بیشتر و پیچیده‌تر از جنگ‌های گذشته و در دایره وسیع‌تری مشغولند؛ و بعضا ضربه زدن به این طیف، می‌تواند ورق را در یک جنگ، به نفع دیگری برگرداند. همان طور که استقرار گشتی‌های مردمی و بسیج در خیابان‌ها برای دستگیری عوامل نفوذی دشمن کمک بزرگی در برگرداندن اوضاع به نفع ایران عزیزمان کرد!
3- «تغییر و تحول» در نیروهای مسلح به شکل مثلا جابه‌جایی چند فرمانده و مشاور و... در میانه جنگ‌ها، امری مرسوم، معقول و طبیعی است. کشورها به ویژه وقتی در حال بهره‌برداری از آن زمان محدود آتش‌بس هستند، ضمن بررسی دقیق جنگی که پشت سر گذاشته‌اند، تلاش می‌کنند نقاط ضعف خود و دشمن را شناسایی کرده و راهی برای بهبود شرایط خود و راه‌هایی هم برای ضربه زدن به دشمن در جنگ احتمالی بعدی بیابند. در واقع آماده «راند دوم» یا حتی راندهای سوم و چهارم می‌شوند. چون می‌دانند جنگ هنوز تمام نشده است. ستون پنجمی‌ها معمولا در چنین فواصل زمانی، تغییر رنگ داده و حوزه فعالیت خود را تغییر می‌دهند. به رسانه‌هایشان رجوع کرده و ببینید درباره لزوم «تغییر و تحول» در حوزه‌های غیرنظامی، چه می‌گویند؟ خواهان و جایگزینی چه کسانی با چه کسانی هستند؟!
4- در جنگ 12 روزه ایران با گردن‌کلفت‌های دنیا، دشمن رسما هدف اصلی و اعلامی خود از تجاوز به خاک میهن را «تغییر رژیم» و «تجزیه ایران» عنوان کرد، اما چنان سیلی خورد که فورا نمایندگانش را برای آتش‌بس فرستاد. «ستون پنجم»های دشمن، این‌جا بود که دوباره فعال شدند. ابتدا همان افرادی را که در دفاع از میهن، جان می‌دادند را «نفوذی» و «ستون پنجمی» جار زدند! درست مثل آن دزدی که برای فرار از دست قربانی، با «آی دزد آی دزد» گفتن، فضا را شلوغ و به هم ریخته می‌کند تا فرار کند، جار زدند که فلان فرمانده و دانشمند، چون شهید نشدند، نفوذی هستند! سپس بلافاصله عَلَم «تغییر پارادایم» را در پوشش «استاد دانشگاه» و «اقتصاددان» و «دلسوز کشور» بلند کردند. «پارادایم» این‌جا یعنی، آن چارچوب و ستون فکری که، حاکمیت روی آن مستقر شده است. شما بفرمایید، آیا معنای «تغییر پارادایم» پس از آن سیلی جانانه به دشمن، دنبال چیزی غیر از همان «تغییر رژیم»ی است که هدف اصلی نتانیاهو از تجاوز به ایران بود؟! آیا حاکمیتی را که توانسته برای نخستین بار در دنیا، با دو قدرت اتمی(چه بسا حتی با چند قدرت اتمی) گلاویز شده و وادارشان کند تن به آتش‌بس بدهند، باید تغییر پارادایم دهد؟ رجوع به اظهارات وزیر خارجه قطر پس از حمله ایران به بزرگ‌ترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه به خوبی نشان می‌دهد، چه کسانی باید پارادایم خود را تغییر دهند.
5- ستون‌پنجمیِ قرن 21 می‌تواند همه جا و به هر شکلی فعال باشد. یک جا به شکل جابه‌جا‌کننده پهپاد و آتش زننده لاستیک در چهارگوشه شهر ظاهر می‌شود، یک جا تابلوی «علم» و «دانشگاهی» را بالای سرش می‌گیرد و وارد میدان می‌شوند؛ یک جا هم در پوشش دفاع از «لزوم گردش آزاد اطلاعات» جلوی تصویب لایحه‌ای را که هدفش جلوگیری از نشر اکاذیب آن هم وسط جنگ است، می‌گیرد! بروید و اهمیت رسانه در جریان جنگ‌های سخت را بخوانید تا بر اهمیت این لایحه در این شرایط پی ببرید. 
6- خیلی وقت‌ها می‌توان از آدرسی که در لابه‌لای «راه‌حل» ارائه می‌شود، ستون پنجم بودن یا نبودن فرد‌ را تشخیص داد. چکیده راه‌حل طیفی که موضوع بحث این یادداشت است، همانی است که بسیاری معتقدند، باعث غفلت ما و حمله غافلگیرکننده دشمن و شهادت حدود 1100 تن از هموطنان عزیزمان شد. مگر نه اینکه دشمن وسط «مذاکره» به ما حمله کرد؟! چه کسانی به تصمیم‌گیرندگان و مدیران ارشد و مسئولین کشور این طور مشورت می‌دهند که، تنها راه‌حل عبور از مشکلات، مذاکره با ترامپ است، ترامپی که خود می‌گوید، هدفش از مذاکره، تبدیل شدن ایران به کشوری مثل سوریه امروز است؟! آیا نباید به این مشورت‌ها به دیده تردید نگاه کرد؟! وقتی وسط مذاکره، به کشورت تجاوز نظامی می‌شود، وقتی توانایی‌های موشکی‌ات باعث عقب‌نشینی دشمن شده و عده‌ای می‌گویند برویم و بر سر موشک‌هایمان هم مذاکره کنیم، آیا نباید به این «عده» شک کرد؟! آیا این احتمال - ولو کم- وجود ندارد، کسانی که وسط یک جنگ ترکیبی، با به سرانجام رسیدن لایحه مقابله با نشر اخبار کذب مخالفت کرده و مانع تصویبش می‌شوند کارکرد همان ستون پنجمی‌ها را برای دشمن دارند؟! به مهم‌ترین مسئله کشور در هفته‌ها و ماه‌های منتهی به 23 خرداد رجوع کنید. آیا تبدیل کردن خبر حادثه‌ایِ «قتل یک دختر بی‌گناه به دست یک راننده» به مهم‌ترین مسئله کشور و درگیر کردن تمام ظرفیت فکری جامعه به آن، آن هم در ایامی که دشمن نقشه تجاوز به کشور را می‌کشید، اتفاقی است؟! چقدر «اخبار و تحلیل‌های کذب» در درگیر کردن ذهن مقامات و مردم کشورمان به این حادثه نقش داشت؟! یک لحظه تصورش را بکنید، وقتی فکر و ذهن ما را درگیر یک خبر حادثه‌ای کرده بودند، دشمن مشغول کشیدن نقشه تجاوز به ایران بود!
7- همان‌طور که اشاره شد، نیروهای مسلح و مراکز امنیتی کشورمان بنا به دلایل معقول و طبیعی، پس از جنگ 12 روزه، شاهد تغییراتی هستند. طرف جنگ ما هم در همین حوزه‌ها و حوزه‌های دیگر مشغول فعالیت و تغییر و تحولاتی است. آیا ما فقط در حوزه سخت، درگیر جنگیم؟ آیا در حوزه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و...رسانه درگیر جنگ نیستیم؟ در این حدودا 40 روزی که دشمن به لطف خدای بزرگ و توانایی‌های موشکی و پهپادی‌مان سیلی خورده و عقب نشسته، کسانی که در حوزه‌های فوق به ویژه اقتصادی، مسئولیت دارند، به فکر تغییر و تحول افتاده‌اند یا اداره امور کما فی‌السابق صورت می‌گیرد؟ آیا در حوزه اقتصاد، نیاز به شورای عالی دفاع نداریم؟ در حوزه رسانه و ناترازی‌ها و...چطور؟ خطر کسانی که با دادن آدرس غلط، مانع از تغییر و تحول در این حوزه‌ها می‌شوند، بیشتر است یا خسارت تحریم و خشکسالی و جنگ سخت؟ خسارت مدیری که نمی‌تواند یک جدول زمانی دقیق برای خاموشی‌ها تهیه کند چطور...؟ 

عاشورا در آینه غزه فریاد عدالت در عصر نفاق

سیدعبدالله متولیان

در روزگاری که جهان در برابر جنایات بی‌سابقه علیه مردم بی‌دفاع غزه سکوت کرده، عاشورا دیگر یک واقعه تاریخی نیست، بلکه معیاری برای سنجش انسانیت امروز ماست. اگر آن روز آب را بر  امام حسین (ع) بستند، امروز هم بر کودکان غزه بسته‌اند. اگر آن روز کوفیان با سکوت‌شان زمینه فاجعه را فراهم کردند، امروز هم جهان با بی‌تفاوتی‌اش به نسل‌کشی در غزه دامن می‌زند. عاشورا فریاد عدالت است و غزه پژواک آن فریاد در عصر ما. 

۱- عاشورا، قیامی برای همیشه تاریخ و ترازوی سنجش حق و باطل
امام حسین (ع) در عاشورا، نه برای قدرت، بلکه برای حقیقت قیام کرد. او در برابر بیعت تحمیلی یزید ایستاد و با شعار «هیهات منا الذله» مسیر آزادگی را ترسیم کرد. این قیام، نه فقط در سال ۶۱ هجری، بلکه در هر عصر و زمان، معیار تشخیص جبهه حق از باطل است. امروز همان روح عاشورایی در کوچه‌های ویران غزه جریان دارد، جایی که مردم با وجود محاصره، گرسنگی و بمباران تسلیم نشده‌اند. 

۲- غزه، کربلای عصر حاضر
در ۷۰۰ روز گذشته، بیش از ۶۰ هزار غیرنظامی در غزه به شهادت رسیده‌اند. رژیم صهیونی با قطع آب، غذا، دارو و سوخت، مردم را در شرایطی قرار داده که شباهت دردناک آن با عطش اهل بیت در کربلا وجدان‌های بیدار را به لرزه می‌اندازد. در کربلا یزید با بستن آب می‌خواست امام را به تسلیم وادارد، در غزه، اسرائیل با همان سلاح قدیمی در قالبی مدرن، کودکان را از تشنگی و گرسنگی می‌کشد. این نه فقط یک جنایت جنگی، بلکه تکرار تاریخ در مقیاسی بزرگ‌تر است. 

۳- نفاق جهانی، سکوتی مرگبار
در عاشورا، نفاق در چهره کوفیان ظاهر شد، کسانی که با ادعای ایمان، در لحظه حساس حق را تنها گذاشتند. امروز نیز نفاق در چهره دولت‌هایی دیده می‌شود که با شعار حقوق بشر، از جنایات صهیونیست‌ها حمایت می‌کنند یا با سکوت‌شان، شریک جرم‌اند. بیانیه‌های خنثای کشور‌های غربی که حتی نام رژیم صهیونی را در محکومیت‌ها نمی‌آورند، بیش از آنکه حمایت از انسانیت باشد، تلاشی برای حفظ ظاهر است. این نفاق ساختاری همان چیزی است که امام حسین (ع) در عاشورا علیه آن قیام کرد. 

۴- اربعین، رسانه‌ای جهانی برای حقیقت
راهپیمایی میلیونی اربعین، امروز به بستری برای دیپلماسی عمومی و روایت مظلومیت تبدیل شده است. زائرانی که پرچم فلسطین را در مسیر کربلا حمل می‌کنند، نشان می‌دهند که عاشورا فقط عزاداری نیست، بلکه مسئولیت‌پذیری در برابر ظلم هم هست. 
اربعین فرصتی است برای رساندن صدای مظلومان غزه به جهان. رسانه‌ها، فعالان فرهنگی، و نخبگان باید از این ظرفیت برای تبیین پیوند عاشورا و مقاومت استفاده کنند. 

۵- عصر ظهور و تحقق آرمان‌های عاشورا
امام حسین (ع) در حدیثی فرمود: «خون من آرام نمی‌گیرد تا مهدی (عج) قیام کند و از منافقان انتقام گیرد». این خون، امروز در غزه جاری است و ظهور تحقق عدالت جهانی و نابودی نفاق و ظلم است. 
غزه، نه فقط یک سرزمین اشغالی، بلکه صحنه‌ای از نبرد حق و باطل است، همان‌گونه که کربلا بود و همان‌گونه که عاشورا بیدارگر وجدان‌ها شد، غزه نیز می‌تواند جهان را از خواب غفلت بیدار کند. 

۶- از کربلا تا غزه، از خون تا ظهور
عاشورا، فریاد عدالت است که از کربلا آغاز شد و امروز در غزه طنین‌انداز شده. این فریاد، وجدان‌های خفته را بیدار می‌کند و جهان را برای ظهور منجی آماده می‌سازد. اگر در برابر جنایات غزه سکوت کنیم، دیگر نمی‌توانیم خود را انسان بنامیم. در این مسیر، رسانه‌ها، نخبگان، و ملت‌ها باید صدای مظلومان باشند، همان‌گونه که زینب (س) پس از عاشورا، پیام حسین (ع) را به گوش تاریخ رساند. 
فیهِ تأمُّلٌ، فَلیتأمَّل فیهِ أولوا الألباب.

سرنوشت مکانیزم ماشه

اسفندیار خدایی

مطابق توافق برجام، ایران پذیرفت که محدودیتهای هسته‌ای در غنی‌سازی اورانیوم را بپذیرد و با نظارت بازرسان آژانس بین‌المللی هسته‌ای همکاری کند. در مقابل، ۵+۱ پذیرفت که تمام شش قطعنامه سازمان ملل علیه ایران، مطابق قطعنامه ۲۲۳۱ لغو شوند و همچنین تحریمهای آمریکا هم لغو و یا تعلیق بشوند. این وسط مکانیسم ماشه کجاست؟ مذاکره‌کنندگان اروپا و آمریکا استدلال کردند، اگر روزی ایران زد زیر تعهداتش در برجام یعنی غنی‌سازی را بالا برد و بازرسان را اخراج کرد و همه چیز به هم خورد، تکلیف قطعنامه‌ها و تحریمهای سازمان ملل چه میشود؟ آنها وقتی لغو شدن، دیگر نمی‌توان برگرداند، چون چین و روسیه ممکن است قطعنامه جدید را وتو کنند و سر ما یعنی اروپا و آمریکا کلاه میرود. این استدلال غیرمنطقی نبود چون اولاً چین و روسیه که مجانی با قطعنامه‌های جدید موافقت نمی‌کنند و مثل تمام قطعنامه‌های قبلی، با توجه به منافع خودشان، حتماً مطالباتی در روابط پیچیده با آمریکا و اروپا را مطرح می‌کنند؛ ثانیاً مذاکرات روی قطعنامه‌ جدید ماهها وقت می‌گیرد و در این فرصت ایران می‌تواند هسته‌ای بشود و ما مقابل کار انجام شده قرار بگیریم. لذا ۵+۱ با ایران روی مکانیسم ماشه توافق کردند با این مضمون که اگر توافق برجام به هم خورد و ایران به قبل از برجام برگشت، با فعال‌سازی مکانیسم ماشه، تمام قطعنامه‌های سازمان ملل هم بدون نیاز به رای‌گیری در شورای امنیت سازمان ملل بطور اتوماتیک، برگردند به روزگار قبل از برجام. به این می‌گویند مکانیسم ماشه. اینطور هم نیست که برخی ادعا می‌کنند سر مذاکره‌کنندگان ایران کلاه رفته، البته ای‌کاش این مکانیسم وجود نداشت. در واقع ما وقتی سرمان کلاه رفت که از قطعنامه‌های سازمان ملل استقبال می‌کردیم و رئیس‌جمهور وقت کشورمان آنها را کاغذپاره خواند و اگر کسی به سخنان او اعتراض می‌کرد، برچسب مزدور و منافق و غرب‌زده می‌خورد.
طول مدت توافق برجام، ده‌ساله بود. حالا اکتبر امسال یعنی مهرماه ۱۴۰۴ آخرین مهلت استفاده از اسنپ‌بک یا مکانیسم ماشه است. آمریکا که امروز در برجام نیست، حالا اگر سه کشور اروپایی تا مهرماه مکانیسم ماشه را فعال نکنند، دیگر بعد از این تاریخ نمی‌توانند و تمام آن شش قطعنامه برای همیشه از بین میروند.
اما آلمان، انگلیس و فرانسه حتماً مکانیسم ماشه را فعال می‌کنند مگر آنکه توافق سفت و سخت مطمئنی با جمهوری اسلامی امضاء بشود. با توجه به شرایطی که حمله اسرائیل و آمریکا ایجاد کرده، یعنی آشی که نتانیاهو و ترامپ برای ما پخته‌اند، حصول توافق در این فرصت کوتاه، خیلی سخت به نظر می‌رسد.
اصلاً نتانیاهو و ترامپ این را می‌دانستند و به همین دلیل برای حمله به ایران عجله داشتند تا با این حمله رابطه کشورمان با آژانس خراب بشود و با اخراج بازرسان آژانس زمینه برای فعال شدن مکانیسم ماشه فراهم بشود. چرا؟ چون خسارت فعال شدن مکانیسم ماشه خیلی بیشتر از جنگ ۱۲ روزه اخیر است. بلکه می‌دانیم خسارت تحریمها بر اقتصاد کشورمان حتی از خسارتهای جنگ تحمیلی هشت‌ساله با عراق هم بیشتر است.
جنگ با همه بدی‌ها، خوبی‌هایی هم دارد اما فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای بین‌المللی هیچ چیز جز فقر و فساد و تحریم و اختلاس، ندارد. مثلاً ما در جنگ ۱۲ روزه در کنار خسارتهای فراوان، دستاوردهایی داشتیم، مثلاً نقاط ضعف خودمان را شناختیم، برخی راهها و عناصر نفوذ اسرائیل لو رفتند و موشکها و لانچرها امتحان شدند و پرسنل نظامی ایران آموزشهایی دیدند که در دنیا کم‌نظیر است، همچنین بزرگترین دستاورد این جنگ همبستگی مردم ایران مقابل ترامپ و نتانیاهو اسرائیل مسئولان خودمان را هم شگفت‌زده کرد. در این روزهای جنگ حتی یک مورد بی‌نظمی، تظاهرات، اعتصاب، آشوب یا اعتراض مردمی گزارش نشد. این هم دستاورد مهمی بود.
اما فعال‌شدن مکانیسم ماشه و برگشت تحریمهای سازمان ملل هیچ فایده‌ای جز فقر و فساد و تفرقه و اختلاس و اختلاف ندارد و این را قبلاً تجربه کردیم.

شراکت روسی، وعده‌ای در غبار

حامد نقی‌لو
 

هم‌زمان با پیچیده‌ترشدن معادلات ژئوپلیتیکی منطقه، نقش روسیه در کنار ایران از یک شراکت سیاسی به یک پرسش راهبردی تبدیل شده است: کرملین در مسیر ثبات قدم می‌زند یا در معماری بحران‌ها نقش ایفا می‌کند؟ سکوت‌های هدف‌دار، وعده‌های تعلیق‌شده و رفتارهای چندلایه مسکو در بزنگاه‌های حساس، ایران را با یک سؤال بنیادین روبه‌رو کرده‌اند، رابطه‌ای که روزی قرار بود ستون سیاست خارجی باشد، حالا در محاصره تردید و بازنگری ایستاده است. در مناسبات منطقه‌ای ایران و روسیه، همواره نوعی پیچیدگی رفتاری و عدم توازن استراتژیک وجود داشته؛ رابطه‌ای که علی‌رغم ظاهر هم‌پیمانی، در بزنگاه‌های حساس عمق واقعی‌اش را از دست داده است.

رویدادهای اخیر و به‌ویژه سکوت تأمل‌برانگیز مسکو در جریان حملات ۱۲روزه‌ای که ایران را هدف قرار داد، بار دیگر این شکاف‌های راهبردی را برجسته کرد. روسیه که در ظاهر مدعی نزدیکی سیاسی و امنیتی با تهران است، در لحظه‌ای که انتظار واکنش روشنی وجود داشت، ترجیح داد منفعت‌محورانه کنار بایستد؛ حتی مواضعی از پوتین صادر شد که نشان می‌داد پیوندهای قومی و جمعیتی با اسرائیل، برای او اولویتی فراتر از تعهدات منطقه‌ای با ایران دارد. این رفتار را نمی‌توان صرفا در چارچوب ملاحظات دیپلماتیک تعریف کرد؛ بلکه باید آن را امتداد منطقی سیاستی دانست که ماهیت آن معامله‌گری است.

از وعده‌های نافرجام روسیه درباره تحویل سامانه‌های دفاعی مانند S-400 و جنگنده‌های سوخو ۳۵ گرفته تا تأخیر و تعلیق‌های مکرر در همکاری‌های نظامی، همگی نشان داده‌اند که این شراکت نه از جنس اعتماد متقابل، بلکه از نوع بهره‌برداری مقطعی‌ است. زمانی‌که فشار غرب افزایش یافته، ایران در میدان مانده، اما زمانی که نوبت به پاسخ‌گویی از سوی مسکو رسیده، مواضع یا به سکوت ختم شده، یا به موکول‌کردن‌های بی‌پایان.

در پرونده برجام نیز همین رویکرد دیده شد؛ روسیه هرگز شریک قابل اتکایی برای ایران نبود، چه در مرحله مذاکرات، چه پس از خروج آمریکا از توافق. مسکو در ظاهر حامی ادامه مسیر دیپلماتیک بود، اما در عمل نه ابتکار عمل داشت و نه حاضر به ایستادن مقابل ساختار تحریم‌محور غرب شد. این بی‌موضعی هدف‌دار، نقش روسیه را از «همراه استراتژیک» به «ناظر محافظت‌شده» تقلیل داد. در عین حال، اگر کارنامه‌ تهران بررسی شود، نتیجه‌ای متفاوت حاصل خواهد شد؛ ایران در مقاطع متعددی نشان داده که برای روسیه نه‌تنها متحد، بلکه نجات‌دهنده‌ای بی‌جایگزین بوده است.

در مواجهه با تحریم‌های فلج‌کننده غرب، این تجربه ایران در عبور از سدهای مالی، بانکی و تجاری بود که به کمک شبکه‌های خاکستری صادراتی، راه‌هایی برای روسیه گشود، مسیرهایی که مسکو هیچ‌گاه علنا به آنها اعتراف نکرد، اما بی‌صدا از آن بهره‌برداری کرد. در سطح سیاسی نیز، نزدیکی تهران با مسکو پس از حمله به اوکراین، به لحاظ روانی و رسانه‌ای، نوعی تنفس مصنوعی برای روسیه رقم زد. در زمانی‌که کرملین تحت شدیدترین هجمه‌های جهانی بود، این روابط منطقه‌ای با ایران بود که تصویری از عدم انزوا برای مسکو ایجاد کرد.

با این همه، رفتار روسیه نشان داده که فهمی واقعی از این وابستگی ندارد، یا اگر دارد، ترجیح می‌دهد آن را به تعهد تبدیل نکند. سیاست خارجی مسکو همچنان بر اساس اصل سود آنی بنا شده، نه اعتبار بلندمدت. این نگاه معامله‌محور، باعث شده ایران بارها در نقطه فشار باقی بماند، بدون آنکه پشتیبانی رسمی، فوری یا راهبردی از سوی روسیه دریافت کند.

اما این رفتار یک‌سویه از سوی کرملین، تنها به زیان ایران ختم نمی‌شود؛ بلکه می‌تواند آغازگر تنگنای راهبردی برای خود روسیه باشد. ایران، برخلاف بسیاری از متحدان فرامرزی روسیه، از معدود کشورهایی‌ است که در لحظه‌های انزوای جهانی، به مسکو اعتبار و ظرفیت عملیاتی تزریق کرده؛ چه در میدان جنگ، چه در شبکه‌های 

مقاومت تحریمی.  اگر همین ایران در اثر بی‌توجهی دچار فرسایش ژئوپلیتیک شود، نخستین ضربه را نه تهران، بلکه خود کرملین خواهد خورد.

روسیه امروز با چالش‌هایی چندوجهی مواجه است: فاصله‌گرفتن روزافزون کشورهای آسیای مرکزی از «برادر بزرگ‌تر»، فروپاشی اعتبار ژئوپلیتیکی در قفقاز و کاهش قدرت چانه‌زنی در برابر ناتو. در چنین فضایی، از دست دادن ایران به ‌عنوان بازیگر مکمل، نه یک ریسک منطقه‌ای، بلکه خفگی راهبردی است. تهران، چه در بعد روانی-رسانه‌ای و چه در سطح عملیاتی، آخرین بندر امن برای روسیه در مدارهای غیربرخورد با غرب به‌شمار می‌رود. تخریب این بندر، یعنی تخریب افق بازی‌های چندلایه کرملین.

مسکو باید بداند که ادامه این مسیر، نه‌تنها موجب تضعیف شراکت با ایران خواهد شد، بلکه بهایی فراتر از روابط دوجانبه در پی دارد. اگر آسیب جدی به ایران وارد شود، ضربه استراتژیکی آن به روسیه حتی از دست دادن خطوط اقتصادی و امنیتی هم فراتر می‌رود؛ این فروپاشی روانی در ساختار منطقه‌ای مسکو خواهد بود و زنگ آغاز بازنگری جهانی در اعتبار ژئوپلیتیکی آن. هنوز فرصت باقی‌ است تا روسیه از نقش پنهانی خود در بحران‌ها فاصله گرفته و شراکت را به سطحی از تعهد ارتقا دهد؛ پیش از آنکه دیگر فرصتی برای ترمیم باقی نمانده باشد.

سحر امامی را نسوزانید! 

سید مصطفی صابری 

برخی لحظه‌ها به‌شدت تعیین کننده هستند؛ مثل ماجرای ایستادن سحر امامی در استودیو و جسارت ستودنی‌اش که تبدیل شد به نماد و غروری زیبا را به جامعه تزریق کرد. سحر امامی که تا قبل از آن به‌دلایل مختلف چهره‌ای ملی محسوب نمی‌شد و بسیاری نسبت به مواضع و نوع اجرایش انتقاد داشتند با آن شهامت بی‌نظیر ظرف چند دقیقه به چهره‌ای ملی تبدیل شد؛ خودجوش پروفایل‌ها تغییر کرد؛ منتقدانش او را ستودند و تصویرش با آن ایستادگی، شد یکی از نمادهایی که جامعه در آن روزهای پرالتهاب نیاز داشت تا شجاعت ایرانی را به رخ دنیا بکشد. شاید بتوان گفت سحر امامی با این اقدام شبیه فوتبالیستی شد که گل صعود تیم ملی به جام جهانی را زده باشد؛ یعنی چهره‌ای فراتر از دوقطبی‌ها و جدال‌های مرسوم. اما این روزها برنامه‌های مختلفی برای تقدیر از سحر امامی برگزار می‌شود که خروجی آن‌ها می‌تواند تبدیل یک اتفاق حماسی به یک سرمایه‌سوزی باشد. سحر امامی در لحظه واکنشی ناخودآگاه داشت که بر روان جمعی مخاطبان اثر گذاشت؛ لحظه‌ای که ظرفیت‌های بزرگی در آن بود و سحر امامی بدون هزینه و فایده، کنش‌مند و جسور در آن حاضر شد. لحظه‌ای که چون نوزادی زیبا و زلال از دل روزهایی پرالتهاب متولد شد نه آن‌که به‌زور ساخته شود. خانم امامی تبدیل به بخش مهمی از مقاومت ما در جنگ ۱۲ روزه شد؛ قبل از آن‌که همایشی برگزار شود؛ لوحی بگیرد و... شاید بتوان گفت ناخودآگاه جمعی ایرانیان از طبقات و اقشار مختلف، به‌عنوان لایه‌ای از روان همه ما که فراتر از تجربه‌های فردی را در خود دارد و الگوهایی کهن از خیر و شر در آن تعریف شده، خیلی سریع درهایش را به‌سوی تفسیری از آن لحظه حساس به‌عنوان نمادی از مقاومت بی‌پیرایه ایرانیان باز کرد؛ تصویری که به درستی در خاطر ما حک شد و باید همان‌طور دست نخورده و بی‌آلایش بماند تا وقتی حافظه جمعی ما تلاش می‌کند آن لحظه را به اشکال مختلف برای نسل‌های بعدی روایت یا به نوعی بازتولید کند، دوباره تصویر بانوی شجاعی از ایران را به‌یاد بیاورد که صدای مهیب و آتش او را نترساند و ایستاد تا صدای حقیقت باشد و نگرانی جدی این است که سحر امامی را به جای آن لحظه تاریخی، جور دیگری به‌یاد بیاوریم؛ یعنی با مراسم‌های فرمایشی و تقدیرهایی که خرج کردن بی‌دلیل او برای برخی نهادها و چهره‌هاست. این لحظات ناب ماندگار می‌شوند چون می‌توانند نیاز به هویت و امنیت روانی را در مخاطبان اقناع کنند و حس خوبی تزریق کنند. پروفایل‌ها تغییر کرد چون دفاع از نمادها و قهرمانان، در واقع نوعی دفاع از هویت جمعی جامعه است. اما کارکرد مراسم‌ها چیز دیگری است؛ به‌طور مثال فدراسیون تکواندو دوست دارد بخشی از این ماجرا باشد پس دان افتخاری تکواندو به سحر امامی می‌دهد؛ چیزی که مرسوم نیست و حتی جنبه نمادین و معنوی هم ندارد؛ به‌خصوص برای سحر امامی که تحسین اصلی را از مردم ایران گرفت. این تلاش نهادها برای مصادره یا بهره‌برداری از سرمایه عظیم نهفته در آن لحظه و فردی که کنش‌گر آن بوده چون در نگاه مردم مثل خود آن لحظه واقعی نیست بدون شک منجر به کاهش ارزش اتفاق و فاصله‌گیری مردم از اصل ماجرا می‌شود. در این بین خود خانم امامی به‌عنوان چهره‌ای رسانه‌ای باید هوشیار باشد و بداند او در آن لحظه بخشی از تمام مردم ایران و سال‌ها فرهنگ مقاومت بود که در یک تصمیم جلوه کرد و باید ورای همایش‌ها و تقدیرها و دوقطبی‌ها حفظ شود، ولو این‌که شاید حتی بتوان گفت سحر امامی صاحب آن لحظه حماسی هم نباشد که اجازه داشته باشد تبدیل به بخشی از بازی نهاد و سازمان‌ها برای دیده شدن باشد. آن لحظه را تمام آن‌هایی که با شوق و نفس در سینه دیدند، تصویر پروفایل گذاشتند، استوری کردند و زندگی کردند ساختند و باید برای تمام ما حفظ شود؛ پس باید قدرش را بدانیم و درست خرجش کنیم تا خوب به یادمان بماند؛ چرا که قدرت واقعی این گونه نمادها در مردمی بودن و بی‌آلایشی‌شان است، نه تقدیرنامه و همایش رسمی که باعث می‌شوند نمادها تاریخ مصرف پیدا کنند و جور دیگری در حافظه جمعی ما بازتعریف شوند.  

جهانی شدن حقیقت

محسن پیرهادی
زیارت، فقط گام‌نهادن بر خاک نیست؛ طواف دل است گرد نوری که در میانه تاریخ درخشید و هنوز پس از قرن‌ها، مشعل راه آزادگان عالم است. زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام، نقطه تلاقی عشق و حقیقت است و زیارت اربعین، بزرگ‌ترین تجلی این حقیقت در قامت یک امت.
اربعین، تنها یک مناسبت تقویمی نیست؛ نمایش هویت‌ است، بازخوانی عهد است و تجدید بیعتی دوباره با خون‌خواه حسین. آن هنگام که امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه در طلیعه ظهور، خود را با جمله «ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشانا» معرفی می‌کنند، این یادآوری برای ما حجتی است روشن که شناخت امام عصر از شناخت اباعبدالله می‌گذرد و شناخت قیام جهانی حضرت، بدون شناخت قیام عاشورا ممکن نیست.
راه کربلا، راه شناخت است. شناخت حقیقت، شناخت ولی، شناخت دشمن و شناخت وظیفه. اگر روزی رسانه‌های دنیا از «پیاده‌روی اربعین» سخن می‌گفتند با لحنی از تعجب یا تحقیر، امروز ناگزیر از اعتراف به عظمت آن‌اند و فردا خواهند فهمید که اربعین، نطفه شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی است.
قرابت و هم‌افزایی ملت‌های ایران و عراق در بستر اربعین، نه‌فقط تقویت وحدت شیعی بلکه فرصتی راهبردی برای اتحاد دو تمدن بزرگ اسلامی است. دو ملت هم‌خون در کربلا، در کنار هم می‌توانند زمینه‌ساز بزرگ‌ترین رویداد جهانی عصر شوند؛ ظهور.
برای ایران، برکت اربعین نه‌تنها تقویت قدرت نرم ملی است، بلکه مجالی است برای صدور انسانیت، فطرت، و منطق مظلومیت و مقاومت. اجتماع اربعین، قدرت الهی توده‌های مردم را به رخ سردمداران قدرت‌طلب عالم می‌کشد و هر گام زائر، تیری است به قلب رسانه‌هایی که می‌کوشند دین را عاطفه‌ای خاموش معرفی کنند.
اکنون وظیفه ماست که این گوهر بی‌بدیل را قدر بدانیم، معرفتش را گسترش دهیم و زیرساخت‌های فرهنگی، رسانه‌ای، اقتصادی و سیاسی آن را تقویت کنیم. چه زیباست اگر اربعین، فقط یک حرکت موسمی نماند؛ بلکه به یک جریان مستمر در جان مردم و جانِ کشور بدل شود.
زیارت، آغاز حرکت است، نه پایان آن.

مرز باریک

عاطفه جعفری

 هنوز صدای شجاعتش در حافظه جمعی ایرانیان وطن‌دوست باقی ا‌ست. بسیاری، او را یادآور ۲۶ خرداد می‌دانند؛ زمانی که در جریان جنگ ۱۲ روزه و حمله رژیم صهیونیستی به ساختمان شیشه‌ای صداوسیما، لحظه‌ای نمادین از ایستادگی رقم خورد.
از همان دقایق اولیه تیتر بسیاری از رسانه‌های داخلی و حتی برخی رسانه‌های خارجی به سحر امامی و واکنش او اختصاص یافت. موجی از هشتگ‌های هماهنگ، شجاعت او را در فضای رسانه‌ای برجسته کرد و فردای آن روز، تصویر سحر امامی بر بیلبورد بزرگ و تأثیرگذار میدان ولیعصر (عج) نقش بست.
پس از پایان جنگ، طبیعتاً پرداختن به جنایت‌های رژیم‌صهیونیستی، به‌ویژه حمله مستقیم به ساختمان صداوسیما، موضوعی ضروری و اجتناب‌ناپذیر بود؛ نه فقط به‌عنوان یک رخداد خبری، بلکه به‌عنوان زخمی بر حافظه جمعی ملت و نمادی از هجمه به جریان اطلاع‌رسانی و روایت مستقل. در چنین فضایی، برجسته‌شدن برخی چهره‌ها در رسانه، شاید واکنشی طبیعی به لحظه‌هایی از شجاعت یا حضور مؤثر بود؛ اما باید مراقبت کرد که در روایت ما، حقیقت، قربانی بزرگ‌نمایی یا غفلت نشود. 
سحر امامی حضورش در قاب‌های رسانه‌ای، بعد از جنگ مکرر و چشمگیر شد. این دیده‌شدن پی‌درپی، شاید از نگاه بسیاری، نشانه‌ای از تحسین به‌حق بود؛ اما در کنار آن، سؤال‌هایی هم مطرح می‌شد که آیا بهتر نیست در کنار این حضور پررنگ، فرصتی برای دیده‌شدن صدا‌ها و چهره‌های دیگر هم فراهم شود؟ 
تبدیل‌شدن به نماد در بزنگاه‌های تاریخی، اتفاقی تصادفی نیست. گاه یک واکنش طبیعی یا یک جمله ساده، قلب مخاطب را تسخیر می‌کند. اما پس از آن، این وظیفه رسانه است که میان قدردانی و بازنمایی اغراق‌شده مرزی قائل شود. 
در ادامه موج تقدیر‌ها از سحر امامی، خبر اهدای ‌دان یک تکواندو نیز یکی دیگر از آن اتفاقات سؤال‌برانگیز شد؛ اقدامی که اگرچه شاید با نیت قدردانی انجام شده، اما در نگاه جامعه، بیشتر رنگ «نمایش» به خود گرفت تا تقدیر واقعی. 
دان یک، نماد سال‌ها تمرین، تلاش، شکست و پیروزی در رینگ است؛ اما ناگهان به‌عنوان یک «هدیه نمادین» به فردی اهدا شد که نه سابقه ورزشی دارد و نه ارتباط مستقیمی با این رشته. این اقدام، هرچند احتمالاً با نیتی صادقانه و از سر قدردانی انجام شد، اما ناخواسته این نکته را پررنگ‌تر کرد که برخی نهاد‌ها در مسیر تجلیل دچار شتاب‌زدگی و اغراق شده‌اند. واقعیت این است که چنین تقدیر‌هایی اگر با دقت و تناسب کافی همراه نباشند ممکن است به‌جای پاسداشت مفاهیم اصیل به کم‌رنگ‌شدن ارزش‌های واقعی حرفه‌ای و ورزشی منجر شوند. شاید اگر فدراسیون تکواندو به‌جای این نمادسازی پرسروصدا رویکردی متعادل‌تر، تخصصی‌تر و در شأن فضای ورزشی انتخاب می‌کرد یا حتی از انجام چنین اقدامی صرف‌نظر می‌کرد. پیام قدردانی، نه‌تنها مؤثرتر، بلکه قابل‌پذیرش‌تر برای افکار عمومی بود. 
از آن طرف، ممکن است چنین تقدیر‌هایی برای یک فرد، شیرین و انگیزه‌بخش به نظر برسد. اما حقیقت این است که ادامه این مسیر، نه‌تنها به نفع رسانه نیست، بلکه برای خودِ سحر امامی نیز خطرناک است. چهره‌ای که با شجاعت و تسلط حرفه‌ای در یک لحظه خاص تحسین شد، اگر در دام تکرار و نمایش بی‌مرز گرفتار شود، به سمت ازدست‌دادن سرمایه معنوی خودش می‌رود. صیانت از اعتبار حرفه‌ای یکی از وظایف مهم برای سحر امامی و رسانه ملی است. این صیانت در حال حاضر تنها با عقب‌نشینی آگاهانه ممکن است؛ انتظار از سحر امامی، نه سکوت کامل، بلکه مدیریت مسئولانه جایگاهش است، تا مرز میان «مجری محبوب» و «چهره مصرف‌شده رسانه» شکسته نشود. 
رسانه، فقط نباید در قالب ستایش فروبرود. سحر امامی بی‌تردید در یک لحظه حساس صدایی آرام و اثرگذار بود. اما ماندگارشدن چنین لحظاتی، نیازمند رفتاری هوشمندانه از سوی رسانه است. اگر این چهره بیش از حد و بی‌وقفه در قاب‌ها ظاهر شود خطر آن وجود دارد که ارزش آن لحظه اصیل در تکرار و استفاده بی‌رویه رنگ ببازد. 
حفظ نماد، یعنی حفظ تعادل. یعنی استفاده به‌اندازه، در موقعیت‌هایی که معنا دارد. یعنی احترام به لحظه‌ای که طبیعی بود، نه تبدیل آن به الگویی کلیشه‌ای. رسانه اگر واقعاً قدردان آن لحظه خاص است باید با تدبیر و توازن از چهره‌ای که خلق شد مراقبت کند، نه آن‌قدر تکرارش کند که دیگر شنیده نشود.  وقتی فردی به چهره‌ای ملی بدل می‌شود، در چنین جایگاهی درک حساسیت‌های اجتماعی و مدیریت هوشمندانه حضور رسانه‌ای بخشی از بلوغ حرفه‌ای به حساب می‌آید. طبیعتاً کم‌کردن از حضور بی‌وقفه و حتی پذیرش سکوت‌هایی آگاهانه که می‌تواند صادقانه‌تر از هزار حضور بی‌فاصله باشد در این شرایط به کمک او می‌آید. 
گاهی ایستادن به‌موقع، از ادامه‌دادن ارزشمندتر است. محبوبیت واقعی نه در تعداد دفعات دیده‌شدن، بلکه در کیفیت و زمان‌بندی درست حضور شکل می‌گیرد. اگر سحر امامی بخواهد همچنان به‌عنوان چهره‌ای مورداحترام در حافظه جمعی باقی بماند، شاید لازم باشد خودش پیش‌قدم شود در توقف این افراط رسانه‌ای؛ نه از سر قهر، بلکه از سر درک جایگاه، مسئولیت و احترام به مخاطب. 

بازسازی پدافند؛ کلید پیروزی در موج دوم درگیری ایران و رژیم صهیونیستی

محمد بیات

 با پایان جنگ تحمیلی 12 روزه، هر کدام از بازیگران درگیر در کارزار نبرد، خود را پیروز جنگ نامیده و معتقدند ضربات جدی به طرف مقابل وارد کرده‌اند. به بیان دیگر ایران و رژیم صهیونیستی با نمایش تصاویری از حملات آفندی به مراکز حیاتی طرف مقابل، بر این اعتقادند کفه ترازو موازنه به نفع آنها سنگینی می‌کند. با این حال داستان در حوزه «پدافند» یا همان دفاع متفاوت است. در حالی که ماموران موساد با هماهنگی جنگنده‌های «اف 16» و «اف 35» اسرائیل در حال هدف قرار دادن کمربند دفاعی غرب کشور بودند، در روزهای پایانی جنگ حملات سنگین موشکی ایران سبب شد سیستم‌های پدافندی رژیم اشغالگر، آمریکا، اردن، انگلیس و فرانسه نتوانند در برابر قدرت ایران ایستادگی کنند و اکثر پرتابه‌های ایرانی بعد از روز ششم جنگ با کمترین مشکل به اهداف از پیش تعیین شده برخورد کردند. بر همین اساس در ادامه این یادداشت سعی خواهم کرد به بررسی تحرکات مقامات ایران و رژیم صهیونیستی برای بازسازی سامانه‌های پدافندی بپردازم. 
* از مسکو تا پکن؛ تلاش برای احیای توان پدافندی
پیش از آغاز عملیات موسوم به «شیر خیزان» در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، سیستم راداری و پدافندی ایران ترکیبی از فناوری‌های داخلی و وارداتی بود که عمدتاً بر پایه سیستم‌های روسی و توسعه‌های بومی مانند «باور ۳۷۳» استوار بود. شبکه راداری ایران شامل رادارهای برد بلند مانند «غدیر» بود که قابلیت تشخیص اهداف در فواصل بیش از هزار کیلومتر را داشت اما این سیستم‌ها اغلب با چالش‌های فنی روبه‌رو بودند؛ از جمله وابستگی به قطعات خارجی و محدودیت‌های ناشی از تحریم‌ها. طبق گزارش‌های تحلیلی، ایران حدود ۳۰ سامانه «اس 300» روسی را در اختیار داشت که برای دفاع از سایت‌های هسته‌ای و نظامی کلیدی مستقر شده بودند اما این سامانه‌ها در برابر حملات سایبری و الکترونیکی آسیب‌پذیر بودند. علاوه بر این، سیستم‌های داخلی مانند مرصاد و سوم خرداد که بر پایه فناوری‌های معکوس‌سازی‌شده از سیستم‌های غربی ساخته شده بودند، پوشش محدودی فراهم می‌کردند و عمدتاً برای مقابله با تهدیدات میان‌برد طراحی شده بودند. تحلیل‌های پیش از جنگ نشان می‌دهد ایران بر ادغام رادارهای پسیو و اکتیو تمرکز داشت تا موفق به تشخیص هواپیماهای پنهان‌کار مانند «اف 35» آمریکایی در اختیار اسرائیل شود. در مجموع، پیش از عملیات، ایران ادعا می‌کرد پوشش راداری «پهنه سرزمینی» دارد اما واقعیت این بود که تمرکز اصلی بر دفاع نقطه‌ای از تأسیسات هسته‌ای مانند نطنز و فردو بود، در حالی که مناطق مرزی و آسمان شرق کشور آسیب‌پذیرتر بود.
این وضعیت، زمینه را برای موفقیت اولیه رژیم در غیرفعال‌سازی رادارها از طریق حملات سایبری فراهم کرد که منجر به نفوذ هواپیماهای دشمن صهیونیست شد. تحلیلگران غربی تأکید داشتند سیستم پدافندی ایران، به‌رغم پیشرفت‌های سال‌های اخیر، فاقد لایه‌بندی پیشرفته مانند سیستم‌های آمریکایی بوده و بیشتر بر پایه استراتژی بازدارندگی موشکی تکیه داشت تا دفاع فعال هوایی.
رادارهای غدیر که توسط سپاه پاسداران توسعه یافته بودند، قابلیت پوشش ۳۶۰ درجه را ارائه می‌دادند اما حساسیت آنها به اختلالات الکترونیکی بالا بود که رژیم صهیونیستی از آن بهره‌برداری کرد. سیستم‌های دفاع هوایی مانند «اس 400» پیشنهادی از روسیه هرگز به طور کامل تحویل نشد و ایران مجبور به اتکا بر نسخه‌های قدیمی‌تر شد. گزارش‌های اطلاعاتی نشان می‌دهد پیش از جنگ، ایران تلاش کرد شبکه راداری خود را با ادغام سنسورهای پسیو و رادارهای فرکانس پایین ارتقا دهد تا هواپیماهای رادارگریز را تشخیص دهد اما این ارتقاهای فنی ناکافی بود، زیرا فاقد نرم‌افزارهای پیشرفته تحلیل داده بود. علاوه بر این، ناوگان هوایی ایران - که عمدتاً از هواپیماهای پیش از انقلاب مانند «اف 14» و  «میگ 29» تشکیل شده بود - حمایت هوایی محدودی از سیستم‌های پدافندی فراهم می‌کرد و حدود ۳۰ درصد آن غیرعملیاتی بود. تحلیل‌های پیش‌بینی‌کننده تأکید داشت تمرکز ایران بر موشک‌های بالستیک مانند «شهاب» و «قدر»، دفاع هوایی را به حاشیه رانده بود و سیستم‌هایی مانند «باور ۳۷۳» تنها در تست‌های کنترل‌شده موفق بودند، نه در سناریوهای واقعی جنگ چندلایه. تحریم‌ها منجر به کمبود قطعات یدکی شد که این امر نرخ آمادگی عملیاتی را به زیر ۷۰ درصد رساند. 
ایران بلافاصله پس از آغاز جنگ، با تمرکز بر جایگزینی سیستم‌های آسیب‌دیده و تقویت روابط بین‌الملل، اقدامات گسترده‌ای برای احیای توان پدافندی خود آغاز کرد. ۲۵ ژوئن وزیر دفاع ایران، امیر سرتیپ عزیز نصیرزاده به چین سفر و در اجلاس وزرای دفاع سازمان همکاری شانگهای (SCO) در چینگدائو شرکت کرد؛ جایی که مذاکرات برای خرید جنگنده‌های J-10C و سامانه‌های دفاع هواییHQ-9 انجام شد. برخی گزارش‌های تایید نشده حاکی از تحویل اولیه ۱۴ جنگنده از مجموع ۱۲۵ مورد برنامه‌ریزی‌شده است که این امر نشان‌دهنده «شیفت» استراتژیک ایران از روسیه به چین است، زیرا روسیه حمایت نظامی معناداری در جنگ ارائه نکرد. در همین بازه، ایران سیستم‌های آسیب‌دیده را با سامانه‌های داخلی مانند «باور ۳۷۳» جایگزین و اعلام کرد دفاع هوایی خود را ظرف چند هفته بازسازی کرده است. اخبار منتشرشده در رسانه‌های ایرانی و غربی تأیید می‌کند ایران باتری‌های «سم» چینی را دریافت کرد تا پوشش راداری را تقویت کند و این اقدام بخشی از تلاش برای ایجاد یک بلوک امنیتی اوراسیایی ضد ناتو بود. ۳۱ ژوئیه، مجلس شورای اسلامی بودجه دفاعی کشور را افزایش داد و بر تقویت روابط با پکن تأکید کرد؛ شامل ارتقای زیرساخت‌های ارتباطی نظامی و امنیت مرزی. روسیه اگرچه کمک کمتری کرد، یک ماهواره ارتباطی برای ایران پرتاب کرد اما تحلیل‌ها نشان می‌دهد ایران روابط با مسکو را مورد بازنگری قرار داده و به سمت پکن گرایش یافته است. این اقدامات، بر پایه داده‌های اطلاعاتی اخیر، ایران را در موقعیت بهتری برای مقابله با تهدیدات آینده قرار خواهد داد.
* بازسازی توان «پادگان اسرائیل» توسط پنتاگون
سیستم راداری - پدافندی رژیم صهیونیستی یکی از پیشرفته‌ترین شبکه‌های دفاع هوایی لایه‌ای جهان را تشکیل می‌داد که بر پایه فناوری‌های داخلی و همکاری نزدیک با ارتش آمریکا بنا شده بود. این شبکه شامل  سامانه «گنبد آهنین» برای رهگیری راکت‌های کوتاه‌برد (تا ۷۰ کیلومتر)، «فلاخن داوود» برای موشک‌های میان‌برد (۴۰ تا ۳۰۰ کیلومتر) و «کمان 2/3» برای تهدیدات بالستیک بلندبرد (تا ۲۰۰۰ کیلومتر) بود، با رادارهای کلیدی مانند  EL/M2080- Green Pine که قابلیت تشخیص اهداف در فواصل بیش از ۵۰۰ کیلومتر را فراهم می‌کرد. گزارش‌های اطلاعاتی نشان‌دهنده نرخ رهگیری بیش از ۹۰ درصد در درگیری‌های پیشین بود اما چالش اصلی، محدودیت ذخایر رهگیرها در برابر حملات گسترده مانند موشک‌های ایرانی بود. سیستم‌های الکترونیکی جنگ مانند EL/L‌8251، ادغام‌شده با هوش مصنوعی برای تحلیل داده‌های «زمان - داده»، امکان اختلال در رادارهای دشمن و هدایت دقیق رهگیرها را می‌داد. علاوه بر این، استقرار سیستم «تاد» آمریکایی برای تقویت دفاع بالستیک، پوشش «پهنه سرزمینی» را تضمین و رژیم را در برابر موشک‌های پیشرفته ایرانی مانند «قدر» و «شهاب» مقاوم می‌کرد. وابستگی به قطعات آمریکایی و لجستیک، نقاط آسیب‌پذیر در سناریوهای طولانی‌مدت بود. در نهایت، پیش از عملیات، اسرائیل بر تمرین‌های شبیه‌سازی‌شده تمرکز داشت تا آمادگی را افزایش دهد اما تمرکز اصلی بر دفاع نقطه‌ای از مراکز کلیدی مانند تل‌آویو و دیمونا بود. رادارهای phased-array مانند ‌EL/M2090، ادغام‌شده با سیستم‌هایی، پوشش ۳۶۰ درجه را فراهم می‌کردند و قابلیت تشخیص هواپیماهای پنهان‌کار و موشک‌های هایپرسونیک را داشتند. 
سیستم‌های «کمان 3» با رهگیری خارج از جو، در تست‌های مشترک با آمریکا نرخ موفقیت بیش از ۸۵ درصد را نشان داد، در حالی که «گنبد آهنین» بیش از ۱۰ باتری عملیاتی داشت. گزارش‌ها حاکی از تمرکز اسرائیل بر ارتقای سیستم‌های لیزری مانند Iron Beam بود که قرار بود سال ۲۰۲۵ عملیاتی شود و هزینه رهگیری را کاهش دهد. با این حال، حملات گسترده ایران ذخایر را تحت فشار قرار می‌داد و وابستگی به حمایت آمریکا چالش لجستیکی ایجاد می‌کرد. سیستم‌های پدافندی رژیم با نیروی هوایی پیشرفته ادغام‌ شده بود که داده‌های ISR real-time را تأمین می‌کرد که در عملیات پیش‌دستانه کلیدی بود. تحلیل‌های غرب بر استراتژی deterrence by denial تأکید داشت؛ جایی که EW و سایبر، دفاع دشمن را مختل می‌کرد و این رویکرد در برابر تهدیدات چندلایه مؤثر بود. در نهایت، پیش از عملیات، اسرائیل آمادگی را از طریق تمرین‌های گسترده افزایش داد اما مناطق شمالی در برابر تهدیدات لبنان آسیب‌پذیرتر بود که این امر نیاز به لایه‌‌بندی بیشتر را برجسته می‌کرد.
از ۲۵ ژوئن، وزارت جنگ اسرائیل تولید موشک‌های «کمان» را شتاب بخشید و آمادگی سیستم‌های «گنبد آهنین» را افزایش داد، در حالی که آمریکا که ۲۵ درصد رهگیرهای «تاد» خود را در جنگ مصرف کرده بود، تعهد به تأمین مجدد داد تا پوشش بالستیک را تقویت کند. گزارش‌های اطلاعاتی نشان‌دهنده مذاکرات فوری با واشنگتن برای تحویل اضافی «پاتریوت 3» و ارتقای سیستم‌های EW بود که این امر بخشی از استراتژی برای جلوگیری از حملات آینده ایران تفسیر شد. تا ۳۱ ژوئیه، اسرائیل بودجه دفاعی‌اش را ۱۵۰ درصد افزایش داد و بر تولید داخلی تمرکز کرد، شامل تست Iron Beam لیزری برای کاهش هزینه‌ها. در رابطه با آمریکا، تحت ریاست‌جمهوری ترامپ، کمک‌های هوایی ادامه یافت و مذاکرات آتش‌بس برای محدودسازی برنامه بالستیک ایران در ازای حمایت دفاعی بیشتر انجام شد که تحلیل‌ها آن را تلاشی برای تثبیت بلوک ضدایرانی می‌داند. همچنین اسرائیل بر تعمیر رادارهای آسیب‌دیده و ادغام هوش مصنوعی جدید تمرکز کرد تا نرخ رهگیری را به بالای ۹۵ درصد برساند، هرچند چالش‌های اقتصادی ناشی از جنگ پابرجاست، البته در میدان نبرد بسیاری از این ارزیابی‌ها با وضعیت «شکست» مواجه شده و به سرانجام نمی‌رسد.
* فرجام سخن
شکاف موجود در بخش فناوری‌های نظامی میان ایران و رژیم صهیونیستی با آنکه قابلیت کاهش دارد اما به دلیل وابستگی سیستم‌های آفندی- پدافندی رژیم به آخرین تکنولوژی‌های ساخت آمریکا، هیچ کشور غیرغربی در جهان توان پر کردن این خلأ را ندارد. بر همین اساس نیروهای مسلح ایران و متحدان منطقه‌ای تهران بیش از آنکه بر سیستم‌های پدافندی- راداری حساب کنند، به دنبال سرمایه‌گذاری بر بخش «تهاجم» بویژه در بخش‌های موشکی- پهپادی هستند. تجربه جنگ‌های 33 روزه لبنان و 12 روزه ایران اثبات کرد رژیم صهیونیستی هر اندازه هم در حوزه پدافند سرمایه‌گذاری کرده باشد، در برابر تهدیدات ناشی از حملات موشکی بشدت آسیب‌پذیر است. هدف قرار گرفتن ساختمان مرکزی موساد، پالایشگاه حیفا، پایگاه اطلاعاتی گیلدعوت، پایگاه هوایی نواتیم، موسسه تحقیقاتی وایزمن و... نشان‌دهنده آسیب‌پذیری بالای رژیم در حوزه دفاعی است. توجه به این نکته کلیدی می‌تواند در تعیین سرنوشت هرگونه نبرد احتمالی میان ایران و رژیم در آینده تاثیرگذار باشد.