محمد ایمانی
۱- کلمات اگر درست تعریف نشوند، مخاطب را از واقعیت منحرف، و حقیقت را قربانی میکنند. منطقیون میگویند «تعریف باید جامع افراد و مانع اغیار باشد». یعنی باید تمامی مصادیق آن مفهوم را دربر بگیرد و ضمنا مانع دربرگیری غیر باشد و بر مصادیق مفاهیم دیگر صدق نکند. این روزها در حالی که نمایندگان مجلس، مطابق مسئولیت قانونی و مطالبه ۱۲بندی رهبر انقلاب، مشغول بررسی کابینه پیشنهادی هستند، یک جریان سیاسی و رسانهای میکوشد از شعار درست رئیسجمهور محترم درباره وفاق و همدلی چماق بسازد یا چنان تحریف کند که به تعطیلی مسئولیت مهم مجلس شورای اسلامی منتهی شود.
۲- وفاق را در لغتنامه به «ارتباط، تناسب، توافق، ربط، سازواری، سازگاری، موافقت، هماهنگی، همراهی، یکدلی، یکسانی» معنا کردهاند. اما این معنا در میدان سیاست، مبهم است و با طرح پرسشهایی شفاف میشود. وفاق بر اساس ملاکهای روشن، یا بدون آن و حتی نقض معیارها و اصول؟ وفاق چه کسانی و بر سر چه چیزی؟ اگر لازمه وفاق، کوتاه آمدن است، از چه چیزی باید کوتاه آمد و تا کجا؟ آیا برخی مدعیان وفاق که کارنامه و سابقه آنها ضد ادعایشان است، کوتاه آمدهاند، یا سر موضع باطل خود هستند؟ از سوی دیگر، نقش قانون در این میان چیست؟ وفاق، ذیل قانون تعریف میشود، یا دستاویزی برای دور زدن قانون، لوث کردن مسئولیت و خلع مسئولیت از نمایندگان مجلس است؟
۳- وفاق، وسیله و ابزار است، نه هدف. بنابراین باید مقصد و مقصود آن روشن شود. طبعا با کسانی که در گفتار یا رفتار، با ارزشها و هنجارهای اسلامی، منافع و امنیت ملی، و اصل قانون زاویه دارند، نمیتوان هماهنگی و همراهی و همدلی و سازگاری داشت. پیامبران و اولیای الهی، در زندگی شخصی، همراهترین و همدلترین مردمان بودند و از حقوق شخصی خود میگذشتند، اما هنگامی که پای مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی در میان بود، حق نداشتند با معارضان حقوق عمومی و ارزشها و احکام الهی وفاق و همدلی داشته باشند. پیامبری چون نوح نبی (ع) که ۹۵۰ سال از عمر مبارک خود را با رنج و زحمت طاقتفرسا صرف دعوت به توحید کرده بود، هنگامی که طوفان فرو نشست و یادی از فرزند نافرمان و غرق شده خود کرد، با عتاب الهی مواجه شد. «نوح به درگاه خدا عرض کرد: پروردگارا، فرزند من از اهل من است و وعده تو حتمی است و تو، حاکمترین حُکمرانانی. خداوند گفت؛ ای نوح، پسر تو، از اهل نیست، همانا او عمل ناصالح است، پس، از من، چیزی را که نسبت به آن علم نداری نخواه. من تو را پند میدهم که از جاهلان نباش. نوح عرض کرد: پروردگارا! پناه میبرم به تو که چیزی را که نسبت به آن علم ندارم، از تو بخواهم و اگر مرا نبخشی و رحم نکنی، من از زیانکاران خواهم بود». خداوند، پیامبرش را از شفاعت مجرمانِ سر موضع برحذر میدارد، چه رسد به سپردن مسئولیت.
۴- نظام جمهوری اسلامی، ترازهای شرعی و قانونی کاملا روشنی دارد و نمیشود با متعرضان به آن اصول همدلی کرد. رهبر حکیم انقلاب، چند سال قبل فرمودند؛ «فتنه، خط قرمز نظام است». فتنه، خط قرمز است، چون اسلامیت و جمهوریت و امنیت کشور، خط قرمز نظام است. برخی از کسانی که در شورای موسوم به شورای راهبری دور هم جمع شدند تا فهرست وزیران را به رئیسجمهور پیشنهاد کنند، مجرمان سابقهداری بودند که محکومیتهای قضائی در این باره داشتند و بعضا هم افرادی را پیشنهاد کردند که در فتنههای تحصن در مجلس ششم و نگارش نامه موسوم به جام زهر و یا فتنههای ۱۳۸۸ و ۱۴۰۱، نقشآفرین بودند؛ کسانی که اطلاعات کشور را به بیگانگان فروختند، و کسانی به نیابت از آمریکا و اسرائیل و انگلیس، در تدارک شورش علیه جمهوریت و اسلامیت بودند. چند نفر از اعضای شورای موسوم به راهبری کابینه، بازیگر و بازداشتی نقشه آشوبی بودند که کارگردان خارجی داشت. مایکل لدین مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا، ۶ مهر ۱۳۸۹ در گفتوگو با رادیو فردا و هفتم دیماه همان سال در بنیاد FDD (دفاع از دموکراسی)، درباره شجرهنامه «جنبش سبز» گفت: «آنچه من به آن اعتقاد داشتم، وجود افرادی است که خواهان رابطه با آمریکا بودند. این افراد چه کسانی بودند؟ کسانی که ما با آنها وارد گفتوگو شدیم؛ افرادی از دفتر نخست وزیری بودند، از دفتر میر حسین موسوی و اطرافیانش» و «روزی ما خواهیم نشست و در مورد تاریخ پنهان جنبش سبز صحبت خواهیم کرد و همه شما خواهید گفت که این جنبش از سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) شروع شد اما من به شما میگویم که ما میدانیم و میتوانیم مستند کنیم که ریشه این حرکت به اواسط دهه ۱۹۸۰ میلادی [سالهای ۱۳۶۵-۶۶ شمسی] برمیگردد و در طول مراحل مختلف، تکامل پیدا کرده است. من حرفهای بیشتری برای گفتن در این باره دارم، اما همینجا سخنانم را قطع میکنم.».
۵- بدتر از فتنه ۱۳۸۸، فتنه ۱۴۰۱ بود که طی آن، آشوبافکنی به ویرانیطلبی میل کرد، میدانداری گروهکهای وابسته به موساد و سیا و MI6 آشکارتر بود، و جنایت و آتشافروزی و شرارت و حرمتشکنی افزونتری، شدت بیشتری داشت. در اینجا نیز، همان افراد متهم، به سمت ویرانیطلبان غلتیدند و در موضع اتهام ایستادند. کسی آنها را از دایره بیرون نراند، بلکه اصرار داشتند کنار جریان براندازی بایستند. کدام نظام در دنیا با حامیان براندازی تغافل و وفاق و همدلی میکند که جمهوری اسلامی دومین آن باشد؟ در حالی که گروهکهای ورشکسته و تروریست، دستور ترور و جنایت و آتشافروزی میدادند، برخی از مدعیان اصلاحطلبی، هیزمکش آنها شده بودند. این بازیچگان فتنه، چنان جوگیر شده بودند که حتی کسانی مانند بهزاد نبوی را هم که نخواستند با آنها همراه شوند، از مرکزیت جبهه اصلاحات کنار گذاشتند. بهزاد نبوی درباره اینها به مجله «آگاهی نو» گفته بود: «وقتی کاری بکنیم که عاقبت آن را ندانیم و دیمی حرکت کنیم، اسمش میشود چپروی. ما دچار مرض بچهگانه چپ روی هستیم. در مجموعه خودمان هم این را میبینیم و لوچ داریم».
۶- پس از آنکه نبوی کنار گذاشته شد، روزنامه اصلاحطلب همدلی در تحلیلی با عنوان «عبور از خاکریز چریک پیر» نوشت: «به نظر میرسد که نوبت به بهزاد نبوی رسیده که مواضعش بهشدت مورد انتقاد قرار بگیرد. چریک پیر، در مصاحبه با هممیهن، رسما با اعتراضات مخالفت کرده و گفته «ما اصلاحطلبان قطعا نمیتوانیم با معترضان کف خیابان که شعارهای براندازانه میدهند، همسو شویم. بحث محافظهکاری نیست؛ ما شعارهای آنان را قبول نداریم. ما میخواهیم در چارچوب نظام، اصلاح کنیم. نمیخواهیم دینامیت زیر ساختمان نظام بگذاریم، بلکه میخواهیم همین بنا را اصلاح و ایراداتش را برطرف کنیم». این اظهارات، خیلی زود با واکنش کسانی مواجه شد که از او عبور کردهاند». همچنین روزنامه آرمان گزارش داده بود: «نبوی آبان ۱۴۰۱ اعلام کرد قطعا نمیتوانیم با معترضان کف خیابان که شعارهای براندازانه میدهند. این اظهارات، انتقاداتی را در پی داشت». جالب است بدانید فردی که با فشار تندروها، جایگزین نبوی در ریاست جبهه اصلاحات شد و از بازیچههای فتنه ۱۴۰۱ بود، دیرو توئیت زده است: «رأی اعتماد مجلس به وزرای پیشنهادی دکتر پزشکیان میتواند اولین گام برای حرکت در مسیر وفاق باشد. هر چند تا رسیدن به معنای حقیقی این وفاق فاصله بسیار است.»! کسانی که همین چند ماه قبل، طرفداران شرکت در انتخابات در جبهه اصلاحات را هو کردند و با انواع توهینها نواختند، ناگهان یادشان افتاده که وفاق، چیز خوبی است! حکایت شتر خاک و خُل گرفتهای که ادعا میکرد دارد از حمام میآید!
۷- اگر شباهت مواضع سیاسی با مقاصد و مطامع دشمنان ملت ایران، یکبار و دوبار اگر باشد، میتوان حمل بر بیخبری و غفلت و خطا یا تصادف کرد. اما اگر همیشه به آن طرف غش کردند، ماجرا فرق میکند.
در همین ۵، ۶ سال گذشته، از عهدشکنی مطلق غرب در برجام و پایمال شدن حقوق ایران گرفته، تا ترور شهیدان سلیمانی و فخریزاده و سپس حمله به بخش کنسولی ایران در دمشق و همچنین ترور شهید هنیه در تهران، هرگاه پای اقدام متقابل برای احیای بازدارندگی به میان آمده، همان متهمان همیشگی، آرزوی آمریکا و انگلیس و اسرائیل را تکرار کرده و به بهانه اینکه نباید وارد تله تنش و تله جنگ شد، عینا مثل آمریکا و اروپا گفتهاند که ایران نه اجرای تعهدات یکطرفه برجامی را متوقف کند و نه اسرائیل یا آمریکا را گوشمالی دهد. خب! اینهائی که ادبیاتشان با ادبیات دشمنان مو نمیزند، چگونه میتوانند دلسوز ملت ایران و مدعی وفاق باشند؟ برخی اعضای شورا و نشریات و رسانههای آنها، در ماجرای جنایت اخیر رژیم صهیونیستی نیز همان گفتند و نوشتند که آمریکا و انگلیس گفتند و مطلوب اسرائیل بود. برخی از آنان، همانهایی هستند که میدان (شهید سلیمانی) را در مقابل دیپلماسی نشان دادند و در حالی که نان اقتدار میدان را میخوردند، مدعی هزینهتراشی میدان برای دیپلماسی شدند. همچنین، دیدیم که سر بزنگاهها، چگونه با ادعای استعفا و دادن شوک رسانهای، به مقاصد و مطامع غرب و غربگرایان کمک میرسانند.
۸- سیاستبازان، وفاق را به رای دربسته به همه وزرای پیشنهادی و عدم بررسی صلاحیت یکایک آنها تفسیر میکنند! در این نگرش، وفاق ملی یعنی سؤال نکردن از صلاحیت سیاسی و فنی شورای راهبری و دستپخت آنها در قالب اثرگذاری بر ۷۰ درصد ترکیب نهائی کابینه پیشنهادی. این تقدس جعلی از کجا میآید؟! این در حالی است که مجلس شورای اسلامی طبق قانون مسئولیت دارد صلاحیتهای سیاسی و تخصصی هر یک از وزیران را احراز کند و رهبر انقلاب نیز در دیدار اخیر با نمایندگان مجلس بر ضرورت این کار تاکید فرمودهاند. اگر افرادی در میان گزینههای پیشنهادی، صلاحیت فنی یا سیاسی وزارت را نداشته باشند، طبعا اهلیت تصدی وزارت را ندارند. بحث روشن حقوقی و قانونی را نباید به بیغولههای سیاسی کشاند. اگر بنا باشد هر امر حقوقی تبدیل به بحثهای سیاسی با تشخیصهای مندرآوردی شود، سنگ روی سنگ بند نمیشود.
گذشته؛ دستاویز نکوهش یا چراغ راه آینده؟!
مهدی حسن زادهروز گذشته در بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی کابینه چهاردم، صلاحیت دو وزیر پیشنهادی که در سال های گذشته سمت های مهمی در کشور داشتند، بررسی شد. عبدالناصر همتی و سیدعباس عراقچی که به ترتیب برای وزارتخانه های اقتصاد و خارجه به مجلس معرفی شده اند با سوالات و انتقادهای تندی به عملکرد سابق خود در بانک مرکزی و مذاکرات هسته ای منتهی به توافق برجام مواجه شدند.تردیدی نیست که برای بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی، عملکرد دیروز مهم تر از وعده ها و حرف های امروز است و با این مبنا می توان صلاحیت گزینه های معرفی شده را بررسی کرد اما این بررسی باید کامل و جامع، به دور از بی انصافی و با توجه به مقتضیات زمان مسئولیت این افراد و در نظر گرفتن عملکرد سایر افراد مرتبط با مسئولیت قبلی آن ها باشد.با این مقدمه اگر بخواهیم پرونده مذاکرات هسته ای منتهی به برجام و عملکرد سیدعباس عراقچی را بررسی کنیم، حتما می توان نقدهای جدی به خروجی آن مذاکرات یعنی برجام را وارد دانست؛ اما اگر به گذشته بازگردیم می بینیم که در آن برهه شاید ایده ایجابی مهم دیگری نیز وجود نداشت و نمی توان نقدهای تند برخی منتقدان را که حرف جایگزین شدنی و قابل تحققی نداشتند به دیکته نوشته شده همراه با اشتباهات آن دوره ترجیح داد. مسئله مهم دیگر نحوه اجرای برجام بود. اگر عراقچی را دارای نقش اصلی در مذاکرات و متن برجام بدانیم، باید اذعان داشت که نقد اصلی به اجرای برجام بود که خود وزیر خارجه و بخش های دیگر در آن مسئولیت اصلی تری داشتند و آن ها باید تضمین های لازم از طرف مقابل و واکنشهای به موقع و صریح تری در برابر بدعهدی آمریکا و اروپا اتخاذ می کردند.مرور کارنامه عبدالناصر همتی در بانک مرکزی نیز همین گونه باید باشد. ریاست کل بانک مرکزی در نیمه سال 97 و پس از اجرای سیاست خسارت بار اختصاص ارز 4200 برای همه کالاها و خدمات شرایط بسیار سختی را ایجاد کرده بود و عملا با به حراج رفتن ذخایر ارزی کشور و همزمان فشار بسیار شدید ترامپ، شرایط سختی حاکم شده بود. مروری بر وقایع نیمه دوم سال 97 و سپس نیمه اول سال 98 نشان می دهد که با وجود برخی چالش های جدی از جمله درگیری پهبادی ایران و آمریکا در خلیج فارس و شدت گرفتن جنگ عربستان و امارات با یمن، نرخ ارز در این برهه به خوبی مدیریت شد اما وقایع دومینو وار نیمه دوم سال 98 از ماجرای گران شدن بنزین و ناآرامی های پس از آن تا جنایت تروریستی و به شهادت رساندن سردار سلیمانی، واقعه هواپیمای اوکراینی و سرانجام شیوع کرونا، آثار غیرقابل کتمانی بر ثبات اقتصادی کشور و بازار ارز داشت. به این ترتیب باید نقش عوامل خارجی و برخی تصمیمات غلط سایر مسئولان وقت در زمینه نحوه افزایش قیمت بنزین و مواجهه با اعتراضات پس از آن، رشد حباب بورس و مواردی از این دست را در وضعیت اقتصادی سال های آخر دهه 90 دید.در هر حال آن چه مهم است نحوه مواجهه ما با تجربیات گذشته است. کنار گذاشتن افرادی که تجربه مهم دوران سخت و عرصه های بسیار بزرگ را داشته اند منطقی نیست. هیچ دیکته نوشته شده ای فاقد غلط نیست. باید گذشته را نقد کرد تا مسیر آینده روشن شود نه این که در گذشته بمانیم و افراد را به دلیل گذشته قابل نقد طرد کنیم. چراکه اتفاقا مدیرانی که مدیریت در شرایط سخت تر گذشته را تجربه کرده اند و آزمون های بزرگ را ولو با اشتباهاتی پشت سر گذاشته اند، می توانند در مسیر پیش رو موفق تر از افرادی باشند که درک و تجربه ای از شرایط سخت را ندارند. این مسئله ایجاب می کند که نمایندگان محترم مجلس بیش از ماندن در گذشته چهرههای معرفی شده به مجلس مسیر آینده آن ها را رصد کنند و گذشته ای مملو از مسئولیت ها و آزمون های بزرگ همراه با برخی اشتباهات را نه نقطه ضعف که نقطه قوت افراد معرفی شده برای وزارتخانه ها بدانند.
زوایای پنهان پیشنهاد آقای قمارباز
سیدعبدالله متولیان
ترامپ رئیسجمهور سابق امریکا و نامزد حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری امریکا در یک کنفرانس خبری گفته «من به دنبال این نیستم که با ایران بد باشیم. من به چین و دیگران گفتهام اگر از ایران [نفت]بخرید، دیگر نمیتوانید با ایالات متحده تجارت داشته باشید. من به دنبال این نیستم که با ایران بد باشیم. امیدوارم روابط ما با ایران دوستانه بشود. البته شاید [اینگونه]بشود و شاید هم نه، اما امیدوارم [روابطمان]دوستانه شود. ولی در هر حال ایران نمیتواند سلاح هستهای داشته باشد. من کاری میکنم که اطمینان حاصل شود ایران سلاح هستهای نخواهد داشت».
این مواضع چند پهلو، متکبرانه و فریبکارانه، متأسفانه از سوی طیفی از «افراد سهل اندیش و بیبصیرت»، «افراد دارای تعارض منافع»، «رسانههای داخلی همسو با راهبرد سلطهگران در باره ایران» و «برخی احزاب سیاسی» به عنوان فرصت دنبال شده و جمهوری اسلامی را به توجه به پیشنهاد موذیانه و بلکه تحقیرآمیز ترامپ فراخواندهاند. بدیهی است که مواضع منفعلانه افراد حقیقی و حقوقی اتحاد ملی و انسجام درونی کشور را به مخاطره انداخته و کشور را به سراشیبی دوقطبیهای خطرناک میکشاند و از این رو ضروری است به زوایای پنهان پیشنهاد آقای قمارباز توجه شود:
۱- ترامپ در این درخواست که به دلیل خوی استکباری از ادبیات تحقیرکننده و در عین حال توهین آمیز استفاده کرده حرف و پیشنهاد نو و جدیدی ارائه نکرده و صرفاً به تکرار همان سخنان فریبکارانه رئیسان جمهور پیشین امریکا پرداخته است.
۲- حتی اگر سخنان آقای قمارباز واجد ویژگیهای مثبت و قابل بررسی هم میبود باز هم پاسخ روشن بود که به امضای جان کری هم اعتمادی نیست چه رسد به سخنان توهین آمیز و متکبرانه ترامپ.
۳- صرف نظر از ادبیات گستاخانه، چگونه میتوان به سخنان کسی اعتنا کرد که در جهان سیاست به عدم تعهد به قراردادهای امضا شده بین امریکا و هر کشور خارجی (حتی کشورهای هم پیمان امریکا نظیر اتحادیه اروپا) مشهور است.
۴- سیاستمداران جهان ترامپ را یک قمارباز فوق حرفهای میدانند و معتقدند که اعتماد به برگهای رو شده توسط ترامپ مصداق حماقت فردی و خیانت سیاسی است. وقتی ترامپ در بازی قمار سیاسی صرفاً به دلیل خطای فاحش محاسباتی اقدام به پاره کردن سند (برجام) امضا شده توسط عالیترین مسئولان دولت امریکا میکند، کدام انسان عاقل به سخنان متکبرانه او اعتماد میکند.
۵- دیوانگی و غیرقابل اعتماد بودن ترامپ منحصر به یاغیگری و پاره کردن برجام نیست، بلکه در ترور و به شهادت رساندن فرمانده و قهرمان مبارزه با تروریزم (نه متهم به قتل بلکه) مجرم اصلی است و اعتنا به سخنان این مجرم، اعتباربخشی به او و عین حماقت فردی و عین خیانت به آرمانها و ارزشهای مقدس یک ملت است.
۶- بررسی سخنان مسئولان امریکایی بدون توجه به ماهیت استکباری، استعماری و سلطه گرانه نظام سیاسی امریکا، نشانه سهل اندیشی محض و یک خطای فاحش راهبردی است. نظام سیاسی امریکا فریبکار، دروغگو، دارای خوی سلطه گرانه و به کلی غیرقابل اعتماد است.
۷- به فرمایش مقام معظم رهبری (در نامه مورخ ۲۷ مهرماه ۱۳۹۴ خطاب به رئیسجمهور) امریکاییها نه در قضیه هستهای و نه در هیچ مسئله دیگری، در برابر ایران رویکردی جز خصومت و اخلال در پیش نگرفتهاند. تجربه به ما حکم میکند که در آینده نیز نظام سلطهگر امریکا جز این روش عمل نخواهند کرد.
۸- و باز به فرمایش رهبر معظم رهبری، این روش شیطانی امریکاییها است که بر روی پنجههای چدنی خود دستکش مخملین میکشند و با اغواگری وارد میدان گفتگو میشوند. اعتماد به گرگهای در لباس میش، جز ننگ و ذلت و باج دادن به دشمن دستاوردی نخواهد داشت.
۹- ظواهر امر نشان میدهد اینگونه سخنان، صرفاً مصرف تبلیغات انتخاباتی دارد. هم اینک نظام سیاسی امریکا با مجموعهای از مشکلات و بحرانهای داخلی دست و پنجه نرم میکند و علاوه بر آنها اخیراً با مشکلات خیزش اجتماعی و امواج بیداری انسانی به ویژه در حوزه نخبگانی و محیطهای علمی و دانشجویی مواجه بوده و در باتلاق خودساخته غزه گیر افتادهاند و چنین سخنانی صرفاً به یک آزمون و خطا برای خروج از این باتلاق است.
۱۰- در ذات همین سخنان آقای قمارباز نیز دخالت علنی در امور داخلی ایران از یکسو و تلاش برای ایجاد و تشدید تفرقه و اختلافات منطقهای بین ایران و دولتهای عربی آشکار است. آقای قمارباز و دیگر دغلبازان امریکایی هرگز (بدون اهداف استعماری و بازگشت به هژمون برباد رفته) برای رضایت ارباب موش نمیگیرند و به تجربه ثابت شده که با ماهیت جمهوری اسلامی ایران مخالف هستند و به کمتر از نابودی و سقوط نظام سیاسی ایران رضایت نخواهند داد.
۱۱- اینک که شمشیر داموکلس محور مقاومت گرده و ماهیت نظام سلطه را با فروپاشی و نابودی تهدید میکند، چنین مواضعی مصداق عینی فرار به جلو است. امریکاییها در شرایط کنونی که علاوه بر مشکلات و بحرانهای داخلی در چند محور مختلف در سطح جهان درگیر هستند خود را مجبور به اتخاذ مواضعی برای فریب «مردم امریکا»، «افکار عمومی جهانی» و «مردم ایران» میبینند.
۱۲- در ساختار سیاسی امریکا، امضای جان کری و مواضع ضد و نقیض شخصیتهای سیاسی امریکا اطمینان بخش و تضمین نیست و اساساً مرجع کلان تصمیمگیری در امریکا تحت سیطره لابیهای قدرت به ویژه لابیهای یهودی است و سخنان و مواضع شخصیتهای سیاسی، نامزدهای ریاستجمهوری و بلکه رئیسان جمهور امریکا فاقد اعتبار است.
۱۳- به جرئت میتوان گفت امریکاییها از اتخاذ اینگونه مواضع دو هدف عمده و مهم را دنبال میکنند، اولین هدف آنها در جنگ شناختی تأثیرگذاری بر افکار عمومی مردم ایران و دوقطبیسازی برای توقف اهداف بلند انقلاب اسلامی در داخل ایران و در منطقه بوده و دومین هدف مقطعی آنان تأثیرگذاری بر تصمیم مسئولان ایران در خونخواهی میهمان و تنبیه سخت رژیم صهیونیستی است. امریکاییها که از پاسخ سخت ایران به اقدام تروریستی صهیونیستها در تهران (که بالاتر از هماهنگی با اجازه و بلکه با مهندسی و حمایت امریکا انجام شد) از سر استیصال و ناامیدی راه تفرقهافکنی و تلاش برای شنیده شدن چندصدایی در ایران را در پیش گرفتهاند.
نباید همیشه پدافندی بود!
سیدرضا صدرالحسینی
رهبر معظم انقلاب در سخنانی با بیان ترفند بدخواهان ایران در ایجاد جنگ روانی و ترس برای به عقبنشینی واداشتن ملت ایران در عرصههای گوناگون، شناخت تواناییهای خود و پرهیز از بزرگنمایی توان بدخواهان را راه مقابله با این ترفند خواندند و فرمودند: شهیدان با فداکاری و مجاهدت خود در مقابل این جنگ روانی ایستادگی و آن را خنثی کردند.
ایشان یکی از پایههای اصلی جنگ روانی علیه ملت عزیز و ایران اسلامی را بزرگنمایی تواناییهای دشمنان خواندند و تأکید کردند: از ابتدای پیروزی انقلاب آنها به شیوههای مختلف به ملت ما تفهیم و القا میکردند باید از آمریکا، انگلیس و صهیونیستها بترسید. هنر بزرگ امام خمینی (ره) بیرون راندن ترس از دلهای ملت و خودباوری و اعتماد به نفس دادن به آنها بود. ملت ما احساس کرد با اتکا به نیرو و توان درونی خود قادر به انجام کارهای بزرگ است و دست دشمن آنچنان که وانمود میکند، پر نیست. دشمن تلاش میکند بر رقیب، حریف یا دشمن بهگونهای تأثیر بگذارد که او را از داشتههای خود دور کند یا بهنحوی برنامهریزی میکند که جامعه هدف نسبت به داشتههایش بیاطلاع باشد. دشمن با استفاده از ظرفیت عملیات روانی درصدد تضعیف جامعه است تا به توانمندیهای داخلی توجه نشود. عملیات روانی روی افراد، گروهها، جریانها یا ملتهایی تأثیرگذار است که اعتماد به نفس خود را از دست دادهاند. عملیات روانی یکی از روشهای اساسی و اقداماتی است که در۵۰سال اخیر راهبرد مهم دشمن برای تحقق اهدافش در جوامع اسلامی و کشورهای تحت استعمار خود بوده است. سطح بالاتر عملیات روانی بهعنوان جنگ ترکیبی یا جنگ شناختی مطرح است، اما عملیات روانی روی ملتها به این دلیل اجرامیشود تاداشتههایشان را فراموش کنند وباخودتحقیری نتوانندازتوانمندیها برای پیشرفت، توسعه و دفاع از کشور استفاده کنند. توصیه رهبر معظم انقلاب ناظر بر همین موضوع است، زیرا یکی از مهمترین ابزارهای دشمن در برابر ملت ایران، استفاده از عملیات و فضاسازی روانی است. رسانههای غربی بهعنوان توسعهدهندگان عملیات روانی با ساخت محتواهایی که ملتهای هدف را تحقیر و به آنها تلقین میکنند «بدون غرب و تسلیم غرب شدن قادر به پیشرفت نخواهند بود»، کوشش میکنند جوامعی را که خواهان به استیصال کشاندن آنها هستند از اختیار تهی کنند و اعتماد به نفسشان را تا حد ممکن کاهش دهند. دشمن تلاش میکند با کوچک نشان دادن پیشرفتهای نظامی و سیاسی، به نحوی نفوذ ایران در منطقه را کاهش دهد تا جایگاه جمهوری اسلامی در منطقه از دست برود و فضا برای مانور صهیونیستها باز شود. مقام معظم رهبری این موضوع مهم را در میان گذاشتند تا ملت مسلمان ایران متوجه باشند باید قدر داشتههای خود را بدانند و به آن افتخار کنند، زیرا دشمن درصدد است خود را در صحنهها و جبهههای مختلف برتر از ملت ایران نشان دهد و کوچک بشمرد، لذا باید جامعه را با توانمندیهای خود آشنا کرد و با تقویت خودباوری، مانع تحقق خواستههای دشمن شد. نباید همیشه پدافندی بود، بلکه دربرخی مواقع باید آفندی عمل و نقاطضعف دشمن را درافکارعمومی برجسته کرد. دشمن نقاط ضعف بسیاری دارد. به عنوان نمونه، رژیم صهیونیستی درموضوعات منطقه، سیاست خارجی و داخلی نقاط ضعف بسیاری دارد. بعد از جنگ غزه، رژیم غاصب صهیونیستی دیگر در منطقه و جهان جایگاهی ندارد به نحوی که در حوزه اقتصادی، نظامی، سیاسی و اجتماعی دچار معضلات جدی شده است. وقتی واقعیتهای خودمان و دشمن را مرور و بازخوانی کنیم، اعتماد به نفس و خودباوری جامعه تقویت میشود. اینبار دشمن تحت تأثیر عملیات روانی ما قرار گرفت، به نحوی که توطئههایش خنثی شد و قادر به تحمیل خواستههای خود بر ملت ایران نبود.
پیامدهای ژئوپلیتیک شکست روسیه
یدالله کریمی پور
فرسایشی شدن جنگ در اوکراین، شکست نیروی دریایی روسیه در دریای سیاه، رفتن، کشته شدن، مرگ و یا کودتا علیه پرزیدنت ولادیمیر پوتین، چند کلید واژه اصلی در دو سال اخیر بوده اند.
امروز با تاکید وتکرار چند باره شکست محتوم روسیه و پرزیدنت پوتین، برخی ابعاد ژئوپولیتیک چنین شکستی را تا می توان متصور بود.
۱- نخست آن که روسیه جایگاهش در قفقاز جنوبی را از دست خواهد داد. به اغلب احتمال، زان پس، به ترتیب رقابت بین ترکیه، اروپا و آمریکا و تا حدود کمتری چین، در جهت گسترش رخنه در قفقاز، مساله اصلی خواهد بود. چنان که از هم اکنون ارمنستان از زیر چتر روسیه بیرون رفته و کم کم، فرانسه، یونان و آمریکا و بقیه اروپا دارند جایگزین می شوند. باکو با آنکارا بسته است. گرجستان گرایشی عمیق و بنیادین به سمت اتحادیه اروپا و ناتو دارد؛
۲- دوم آن که بی گمان با فرض شکست روسیه، سفره هر ۵ کشور آسیایی برای به ترتیب چین، آمریکا، ترکیه، باقیمانده روسیه و اروپا بازتر خواهد شد. تلاش اصلی هر ۵ کشور یافتن راهی برای برونرفت از زندان تاریخی-جِغرافیایی روسیه خواهد بود؛
۳- سوم آن که نقش کریدوری سطحی و زیر سطحی دریای خزر برای پیوند بیشتر و بلکه متراکم آسیای مرکزی-قفقاز- سیاه(دالان خاوری-باختری) چشم گیر تر خواهد گردید؛
۴- چهارم این که با فرض پایداری جمهوری اسلامی در فرایند کمتر توسعه یافتگی و وفاداری به ثبوت استراتژی سیاست خارجی کنونی، ممکن است واگرایی در بدنه مردمی شمال باختری نسبت به تهران، افزایش یابد.
به هر روی ابعاد ژئوپلتیک شکست محتوم روسیه برای ایران بسیار گسترده از این ۴ بند اشاره شده است. بر تصمیم سازان جمهوری اسلامی است که در مقیاس استراتژیک بر چنین چشم اندازی و توانمند سازی اجباری ایران تمرکز کنند.
به گمانم در بازی های بزرگ جهانی، مانند جنگ اوکراین، در نهایت اسب بازنده روسیه خواهد بود. همه این گونه کارشناسان که دم از پیروزی روسیه می زنند، در اشتباه محض و بلکه جهل مرکب بوده و راه شومی را برای ایران توصیه می کنند.
بهترین راه بسترسازی برای افزایش رقابت منطقه ای ایران با سایر بازیگران، احیای مناسبات عادی و بلکه آنی با مجموعه ایالات متحده- اروپا-اقیانوسیه و آسیای خاوری، پیشرفته است.
پنجشنبهشب رسانهای
علی ربیعی
پنجشنبه گذشته در دورهمی انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران که به سنت هرساله در روز خبرنگار برگزار میشود، شرکت کردم. در این رویداد من بهعنوان رئیس انجمن علمی ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات و آقای اکبر منتجبی، رئیس انجمن صنفی روزنامهنگاران، از سیروس علینژاد و لیلا رستگار، این دو روزنامهنگار قدیمی، تقدیر کردیم. به یاد دارم برای تشکیل اولین انجمن صنفی روزنامهنگاران در سال ۷۶ (همان زمانی که مدیرمسئول روزنامه کار و کارگر بودم)، تلاشهای زیادی انجام شد. این کار دشوار بالاخره با ایجاد ائتلاف و همنظری، در مهرماه ۷۶ به سرانجام رسید. در آن زمان، نیازمند کمکگرفتن از مدیران مسئول برای ایجاد انسجام در راستای شکلگیری انجمن صنفی بودیم. با آقایان هادی خامنهای، عبدالله نوری، موسویخوئینیها، غلامحسین کرباسچی، مرتضی نبوی، مسیح مهاجری، حسین شریعتمداری، فیاضی و زندهیادان محمود دعایی و صفیزاده هیئت مؤسس شدیم و من هم بهعنوان رئیس اولین مجمع برای انتخابات تعیین شدم. بیشترین رأی را روزنامهنگاران سلام آوردند اما در ترکیب هیئتمدیره از کار و کارگر، کیهان، اطلاعات، جمهوری اسلامی و همشهری نیز جای گرفتند. در مجموع ترکیب متنوعی از همه گرایشها وجود داشت. انجمن صنفی در پی حوادث سال ۸۸، تعطیل و دفتر آن هم پلمب شد. وقتی به وزارت کار رفتم، بسیار تلاش کردم تا انجمن احیا شود، اما موانع قضائی مانع از بازگشایی شد. بالاخره یک راه قانونی به روش تشکیلات استانی پیدا کردم و با مشورت و همفکری تعدادی از روزنامهنگاران بهویژه دوستانی مانند عباس عبدی، کامبیز نوروزی، شهریار شمس، بیژن رمضانی و محمدرضا مقیسه بالاخره انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران شکل گرفت. در دورهمی پنجشنبهشب و در جمع رسانهایها، میاندیشم که برای طیکردن مسیر قویکردن جامعه و گسترش نهادهای مدنی به صبوری، همفکری و ایجاد ائتلاف نیازمندیم و چقدر طی این مسیر دشوار بوده و نیاز به تمرین و ممارست دارد.
روزنامهنگاری امروز با مسائلی مانند استقلال، امنیت شغلی، امنیت سیاسی، تأمین امنیت نوشتن و پس از نوشتن روبهرو است و در مجموع مباحثی مانند کوچ مرجعیت رسانه (که نتیجه بیمهری و عدم حمایت و نگاه امنیتی به رسانههاست) نهتنها از کلان مسائل رسانهها و روزنامهنگاری در کشور ماست؛ بلکه یک مسئله ملی نیز هست. من معتقدم نیازمند یک سیاستگذاری جدید مبتنی بر شرایط داخلی و خارجی ایران امروز با نگاهی به تهدیدهای خارجی که تمامیت ذهنی ایرانیان را هدف قرار داده، به طوریکه یکپارچگی سرزمینی و هویت ملی ایرانیان را نیز تهدید میکند، نقطه ضعفهای بنیادی ناشی از قانون نامتناسب مطبوعات، آییننامهها و بخشنامههای نوشته و نانوشته و محدودکننده آزادی مطبوعات و همچنین کوچک و ناچیز بودن اندازه اقتصاد رسانه، سیاستهای متعارض صداوسیما و مواردی از این دست هستیم. و بااینهمه، نقطه قوت بزرگ ما، گسترش شیوه اطلاعرسانی در زمینه تکنولوژیهای جدید و همچنین وجود روزنامهنگاران بادانش و پر انگیزه است. خوشبختانه علاوه بر دانشگاه تهران و علامه طباطبایی، مراکز آموزش عالی زیاد دیگری در دهه اخیر به تربیت منابع انسانی در حوزه رسانه اهتمام ورزیدهاند؛ اما تهدید تحدیدکننده برای بزرگشدن و بالیدهشدن این افراد مانع شکلگیری رسانههای تأثیرگذار شده است. ایران میتواند رسانههایی مهم و تأثیرگذار حتی در بیرون از مرزها و در سطح منطقه نیز داشته باشد. به امید روزهای بهتر برای جامعه روزنامهنگاری و نهاد رسانه.
سیدمحمد بحرینیان
یک. عدم واکنش به رژیم صهیونیستی، آنهم زمانی که یک شخصیت خارجی را در تهران ترور کرده، حتی یکی از گزینهها هم نیست. حتی دولت پاکستان، پسازآن که نیروهای مسلح ما به نقطهای در خاک آن کشور برای تأدیب گروههای تجزیهطلب حمله موشکی کردند، واکنش نشان داد و نقاطی در مرز ما را هدف گرفت. کسانی که از بالا نبردن سطح تخاصم و آرامش سخن میگویند، حداقلها را هم نمیدانند. اگر زمان زیادی بگذرد و واکنشی به اقدام اسرائیل انجام نگیرد، باید منتظر خطرات و تهدیدات بزرگتر بود. عدم واکنش دقیقا در بلندمدت موجب سلب آرامش کشور است.
دو. انتقام باید غافلگیرانه باشد. عملیات وعده صادق بیشتر نشانگر توانایی بود و بیش از آنکه ضربه عملیاتی باشد، ضربهای روانی بود. همینکه این بار همه میدانند ایران قطعا واکنش نشان خواهد داد، یکی از دستاوردهای واکنش پیشین ایران است. این بار اما باید ابعاد نمادین ماجرا را کنار گذاشت و ضربهای محکم و غافلگیرانه وارد کرد. غافلگیری میتواند در زمان، در اهداف یا در مکان اتفاق بیفتد.
سه. این بار همه منتظرند واکنش ایران مستقیم در سرزمینهای اشغالی باشد. میتوان این پیشفرض را به هم زد و به منافع و مواضع در سایر کشورها حمله برد. هیچ اشکالی هم ندارد. کلوخانداز را پاداش سنگ است.
چهار. به تأخير انداختن واکنش علیه اسرائیل وقتی مثمر و مفید است که اولا سطح غافلگیری را بالا ببرد و ثانیا انتظار حمله ایران خود نوعی جنگ روانی و اجتماعی تلقی شود. بههرحال معلوم است که راهحل نهایی مسئله فلسطین، از بین بردن تمام اشغالگران نیست، بلکه بازگرداندن آنها به سرزمینهای مبدا، تشکیل دولت یکپارچه فلسطینی در تمام سرزمین فلسطین، بازگشت تدریجی آوارگان فلسطینی و همهپرسی برای تعیین حاکمیت و دولت از تمام ساکنان و فرزندان ساکنان پیش از ۱۹۴۸ است. انتظار حملهای که ایران ایجاد کرده، دقیقا هدف مهاجرت معکوس را تشدید میکند بهشرط آنکه تهدید معتبر بماند و گاهی تا نزدیکی اجرا هم پیش رود.
صدالبته آنکه تهدیدهای بعدی به شرطی معتبر خواهد بود که تهدید فعلی در میانمدت یا کوتاهمدت عملی شود.
پنج. انتقام ایران از رژیم صهیونیستی میتواند حتی یکی از مؤلفههای تعیینکننده در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باشد. این سخنی گزاف نیست. پیشازاین، دولت کارتر هم یک دورهای شد که اغلب کارشناسان مسائل آمریکا، علت آن را انقلاب اسلامی ایران و تسخیر لانه جاسوسی آن کشور میدانند. تقریبا دو ماه تا انتخابات آمریکا باقیمانده و انتقام شدید ایران، میتواند ترامپ را در برابر دموکراتها تقویت کند. شاید صلاح باشد تا یک روز پس از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و دوران گذار دولت در آن کشور صبر شود.
دادگاه 28 مرداد و چند پیام نوبت ایران است
امیرعباس نوری
نخستین جلسه رسیدگی به پرونده کودتای 28 مرداد یک اتفاق بسیار مهم است که میتواند بسترساز اقدامات حقوقی برای اعاده حقوق مردم ایران شود. از مدتها قبل موضوع پیگیری پروندههای حقوق بشری در قوهقضائیه در دستور کار قرار گرفت. برگزاری دادگاه منافقین یکی از اقداماتی بود که هرچند بسیار دیر اما برای تحت پیگرد قرار دادن عوامل گروهک نفاق لازم بود. برگزاری دادگاه منافقین 3 نتیجه ملموس داشته است. اول: تشکیل دادگاه و اخذ رای علیه متهمان در یک دادگاه داخلی که مبنای اقدامات حقوقی ایران شده است، دوم: پیگیریها برای استرداد و مجازات مجرمان پرونده، سوم: فشار سیاسی بر کشورهای میزبان تروریستهای منافق برای تحدید فعالیتهای این گروهک.
حالا با برگزاری دادگاه کودتای 28 مرداد، افق جدیدتری در مستندسازی قضایی برهههای تاریخی کشور و نیز تحت پیگرد قرار دادن مجرمان و اعاده منافع ملی باز شده است. در دادگاه دیروز علیه دولت ایالات متحده آمریکا، وزارت خارجه ایالات متحده، بانک مرکزی ایالات متحده، آژانس مرکزی ایالات متحده، وزارت خزانهداری ایالات متحده آمریکا، مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا و فدرال رزرو کیفرخواست صادر شد.
پیامها و فواید این دادگاه نیز قابل تامل است:
1- کودتای 28 مرداد یک دخالت خارجی آشکار در امور داخلی ایران بود. مقامات آمریکایی و انگلیسی نیز بارها نسبت به دست داشتن خود در این کودتا اعتراف کردهاند. این دخالت خارجی 2 تاثیر منفی عمده در ایران داشت. نخست آنکه دولتی مردمی و برساخته اراده ملی به زیر کشیده شد و دوم اینکه یک رژیم فاسد و مستبد به مدت 25 سال بر همه امور ایران حاکم شد. رژیمی که به غیر از تاثیرات مخرب فرهنگی بر ایران، میلیاردها دلار سرمایههای کشور را به تاراج برد. دادگاه دیروز حاوی این پیام است که ایران 8 نهاد آمریکایی دخیل در این کودتای خسارتبار را تحت پیگرد قرار میدهد تا با برآورد هزینههای این کودتا، نسبت به مسترد کردن آن مستندسازی قضایی انجام شده باشد. دولت آمریکا طی سالهای اخیر به بهانههای مضحک مانند 11 سپتامبر اقدام به مصادره اموال مردم ایران به سود برخی شهروندان خود کرده است. ایران اما با استناد به دخالتهای هزینهساز آمریکا در ایران، مقابله به مثل قانونی انجام خواهد داد.
2- برگزاری دادگاه کودتای 28 مرداد از این حیث که این دخالت آمریکا در سرنوشت یک کشور ثبت، مورد بررسی و صدور حکم قرار میگیرد نیز حائز اهمیت است. در واقع دستگاه قضایی با برگزاری این دادگاه در حال مستندسازی قضایی دخالتهای آمریکاییها در ایران است و این مستندات قضایی از طریق محاکم قضایی خارجی باید مورد پیگیری قرار گیرد. بیش از 400 هزار نفر شاکی این پرونده هستند و باید حقوق همه این شاکیان از طریق محاکم قضایی و سیاست خارجی پیگیری شود.
3- یکی از پیامهای مهم برگزاری این دادگاه، ارسال پیام اقتدار ایران است. ایران اکنون با برگزاری یک دادگاه ضدآمریکایی هم بیاعتباری دولت آمریکا را ثابت میکند و هم در حوزههای سیاسی و اقتصادی، منافع مردم خود را پیگیری میکند. این اقدام ایران در برابر آمریکا نشان میدهد ایران اکنون در منطقه دارای چنان قدرتی است که از طریق ابزار قانونی و قضایی خود نسبت به اعاده منافع ملیاش اقدام میکند. هزینه معنوی دخالت آمریکاییها در کودتای 28 مرداد و طول کشیدن استبداد پهلوی به مدت 25 سال دیگر هزینههای معنوی و مالی بسیاری برای مردم ایران داشت. اکنون موعد جبران هزینههای معنوی و نیز اعاده هزینههای مالی این کودتا است. از سوی دیگر این قبیل اقدامات قضایی میتواند هزینه دخالتها در ایران و نیز هزینه تصمیمات غیرانسانی دیگر علیه مردم ایران را به مراتب بالا ببرد. این دادگاهها باید در عمل به جایی برسد که هر مقام آمریکایی که قصد تصویب یا همراهی با یک قانون یا اقدام ضدایرانی داشته باشد، باید نسبت به هزینههای این اقدام خود با خبر باشد. تحمیل هزینه به طرف آمریکایی یکی از اهرمهای تاثیرگذار ایران است.
4- این اقدام دستگاه قضایی بسیار قابل احترام و قابل دفاع و نشاندهنده پویایی و تحول در دستگاه قضایی است. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، این قبیل دادگاهها، در کناره اعاده حقوق سیاسی و مدنی مردم مورد ظلم واقع شده ایران، میتواند به معنای این مهم هم باشد که تحمیل اراده سیاسی خارجی در ایران و غارت اموال نفتی و غیرنفتی توسط دربار دست نشانده آمریکایی، بیجواب نمیماند و حالا که ایران در حوزههای مختلف دفاعی به توانمندیهای گستردهای دست یافته، حتما این دادگاه را به معنای فرصتی برای تسویه حسابها با جریانهای غربی و عبری مینگرد.