صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۷  ، 
کد خبر : ۲۹۶۵۳۴

یادداشت روزنامه های 20 آبان 1395

آمریکا پس از ترامپ
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
پیروزی «دونالد ترامپ» یک علامت سؤال بزرگ را جلوی وضع کنونی سیستم آمریکا و آینده آن قرار داده است. ترامپ یک جمهوری‌خواه است که پس از 8 سال حکومت دموکرات‌ها به پیروزی رسیده است و از این رو چهل و پنجمین انتخابات آمریکا هم مثل چهل و چهار تای دیگر محصول رقابت دو حزب و کاندیداهای نهایی آن به حساب می‌آید اما خود آمریکایی‌ها هم می‌گویند این انتخابات به گونه‌ای رقم خورد که مردم را بین ادامه وضع موجود و تغییر آن در ابعاد راهبردی قرار داد و در نهایت آنچه رأی‌آورد  لزوم تغییرات راهبردی در سیاست و رویه حکومت‌د‌اری آمریکا بود. بر این اساس می‌توان گفت:
1- ترامپ تعابیر تندی درباره هیئت حاکمه آمریکا و سوابق و نتایج سیاست‌های این کشور به کار برد تا جایی که بعضی از شخصیت‌های مؤثر این حزب نظیر جرج بوش اعلام کردند که به ترامپ رأی نخواهند داد. عباراتی که او به کار می‌برد جنبه درون توده‌ای داشت و مخاطبان را برمی‌انگیخت و به همین دلیل و برای آنکه پاسخی برای اتهامات بزرگی که متوجه نظام سیاسی آمریکا می‌کرد نداشتند، او را به «پوپولیسم» متهم می‌کردند. ترامپ در این فضا و علیرغم مخالفت بخش‌های مختلف حاکمیت آمریکا، رأی آورد و دقیقاً به دلیل نگرانی‌هایی که از ترامپ در درون سیستم پدید آمده بود، او دیروز در اولین اظهارات پس از انتخابات خود گفت به آن‌هایی که از من حمایت نکرده‌اند می‌گویم که به کمک شما برای متحد کردن کشورمان احتیاج دارم.
بنابراین آمریکایی‌ها برای تحقق آنچه ترامپ با حرارت از آن سخن می‌گفت به او رأی داده‌اند اما در اینجا سؤال اساسی این است که آیا ترامپ به آنچه وعده داده است، عمل خواهد کرد. تردیدی وجود ندارد که حداقل تا مدتی فشار بر او برای تحقق آنچه وعده داده شده وارد می‌شود اما بعید به نظر می‌رسد ترامپ بخواهد به آنچه در بخش‌های مختلف گفته است عمل کند و بعید به نظر می‌رسد حتی حزب جمهوری‌خواه که اینک اکثریت را در مجلس نمایندگان و سنا دارد نیز اجازه بدهد ترامپ با عمل به وعده‌های انتخاباتی، دگرگونی قابل ملاحظه‌ای را در سیستم آمریکا پدید آورد. شاید به همین دلیل بود که ترامپ در اولین مواجهه با هواداران پیروز خود و در اولین عبارت‌هایش گفت؛ اکنون زمان آن است که آمریکا زخم‌های خود را ترمیم کند ما باید به عنوان مردمی متحد دوباره جمع شویم. یادمان نرفته است که تیتر انتخاباتی باراک اوباما نامزد دموکرات‌ها نیز در سال 2008 هم تغییر (Change) بود و یکی از وعده‌های او این بود که به مداخلات نظامی آمریکا و زندانی کردن مظنونین در گوانتانامو خاتمه می‌دهد ولی همان راه بوش را ادامه داد.
2- وضع اقتصادی مردم آمریکا خیلی ضعیف‌تر از دو دهه و سه دهه پیش است. مؤسسه نظرسنجی «پیو» در مرداد ماه گذشته گزارش داد که براساس یافته‌های مطالعاتی 81 درصد از کسانی که می‌گویند به ترامپ رأی خواهند داد، معتقدند زندگی در آمریکا برای افرادی مثل آن‌ها بدتر از 50 سال پیش شده است. این در حالی است که 59 درصد حامیان کلینتون معتقد بودند وضع آنها نسبت به 50 سال پیش بهتر شده است. با این وصف اگر چه نمی‌توان به اقتصاد به عنوان عامل مسلط در رأی‌آوری ترامپ اشاره کرد اما می‌توان گفت شهروندان آمریکایی شرایط اقتصادی کشور خود را قابل قبول نمی‌دانند این در حالی است که سیاهان و هیسپان‌ها اگرچه به دلیل اعمال تبعیض‌های گسترده همواره اپوزیسیون محسوب شده‌اند اما به دلیل شعارهای افراط‌گرایانه علیه مهاجرین، سیاهان و مسلمانان به ترامپ رأی نداده و آراء خود را به نفع هیلاری به صندوق ریخته‌اند بر این اساس بعضی از ناظران سیاسی معتقدند در نتیجه انتخاب ترامپ شاهد افزایش شکاف اجتماعی و تبدیل این شکاف‌ها به نزاع خواهیم بود. سفیدپوستانی که به ترامپ رأی داده‌اند به دلیل اینکه عمدتاً از طبقه تحصیل کرده و ثروتمند نیستند، آمادگی زیادی برای درگیر شدن با اقلیت‌های نژادی دارند. دیروز بلافاصله پس از پیروزی ترامپ، جوانان هوادار او در یکی از ایالت‌های آمریکا علیه مهاجرین، سیاه‌پوست‌ها و مسلمانان شعار دادند. شرایط داخلی آمریکا همین الان هم مناسب نیست و حوادث هر روزه‌ای نظیر آنچه در «فرگوسن» پیش آمد امنیت را از شهروندان سلب کرده است. دوره ترامپ هر دوره‌ای باشد دوره التیام جراحت‌های ناشی از تبعیض نژادی نخواهد بود.
3- سخنان ترامپ درباره تحولات منطقه‌ای چند لایه و متناقض بوده و از این رو نمی‌توان پیش‌بینی کرد که او در دوره 4 یا 8 ساله ریاست جمهوری خود چه کار خواهد کرد او از یک سو عبارات تندتری از کلینتون درباره ایران به کار برد و معاون او «مایک پنس» گفت ترامپ در صورت پیروزی اعمال فشار بر ایران را افزایش می‌دهد اما در همان حال دونالد ترامپ در یک مناظره انتخاباتی گفت در مبارزه با داعش باید در کنار ایران و سوریه بود. آنچه در این مورد می‌توان گفت این است که «آمریکای ترامپ» به هیچ وجه آمریکای جدید با توانایی‌های جدیدی نخواهد بود و از این رو اظهارات ضد ایرانی او نمی‌تواند در عمل راه به جایی ببرد آنچه مسلم است اکثریت جمهوری‌خواهان در مجلس نمایندگان و سنا در شرایط فعلی تمایل دارند تا از درگیری‌های آمریکا در فرامرزها بکاهند و سیاست‌های تعجیلی اوباما برای حل نمادین پرونده‌های خاورمیانه را کنار خواهند گذاشت. ترامپ نمی‌تواند انرژی تازه‌ای به ارتش خسته آمریکا وارد کند و در منطقه ما هم نیرویی وجود ندارد که بتواند جایگزین جدی نیروهای مداخله‌گر آمریکایی شود. به عبارت دیگر وضع جنگ‌هایی که دیگران به نیابت از آمریکا دنبال می‌کردند، در دوره ترامپ کسادتر خواهد بود.
4- خودافشایی اخلاقی و سیاسی دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه و بخصوص تلاش جمهوری‌خواهان برای مدیریت غیرنخبگان و به تعبیری آراء خاکستری نشان می‌دهد شرایط طی دهه گذشته به گونه‌ای پیش رفته است که تا حدی از سیطره مراکز شناخته شده قدرت کاسته شده است. در واقع می‌توان گفت آمریکا نیز مانند بسیاری دیگر از مناطق وارد دوره‌ای شده است که از مجامع بزرگ و رسانه‌های بزرگ در شکل‌دهی به افکار عمومی کار عمده‌ای ساخته نیست. این بار رسانه‌های بزرگی مثل CNN، نیویورک تایمز و واشنگتن پست نتوانستند تأثیر عمده‌ای به جای بگذارند و از این رو در اعلام نتایج انتخابات تعلل می‌کردند و از شبکه‌های اجتماعی عقب‌تر قرار داشتند. جامعه آمریکا امروزه تا حدی از شرایط پر اختناق ترسیم شده میان دو حزب فاصله گرفته است و پیروزی نسبتاً برجسته ترامپ در واقع ناشی از این فضاست این موضوع در متن خود تبعات اجتماعی و امنیتی خاصی برای آمریکا دارد و در حد نگرانی دستگاه‌های رسمی آمریکا از این موضوع تا حدی است که از آن به «انقلاب سفید» یاد شده است. اگر این تعبیر درست باشد که این بار دستگاه حاکمه آمریکا با شورش سفیدها مواجه شده است باید در انتظار حوادث مهمی در متن جامعه آمریکا بود. هم اینک ناراضیان سفید به ناراضیان سیاه، ناراضیان مسلمان، ناراضیان هیسپان و بطور کلی نارضایتی اقلیت‌ها اضافه شده است و این می‌تواند ضربه‌های عمده‌ای را به سیستم آمریکا بزند. ضربه‌ای که برخلاف گذشته، اینک به دلیل گسترش شبکه‌های اجتماعی به آسانی قابل مهار نخواهد بود.
5- اعتبار بخشی به روسیه در انتخابات آمریکا یک موضوع جالب توجه بود. همه می‌دانیم که روسیه و جمهوری‌های جنوبی مستقل آن در دهه‌های 1990 و 2000 در معرض انقلاب‌های رنگین بودند و هیئت حاکمه آمریکا با حمایت از بوریس یلتسین و بعضی دیگر از رؤسای جمهور بعد روسیه در صدد فروپاشی کامل روسیه بودند و پس از ناکامی از فروپاشی روسیه در صدد تغییرات هویتی و امنیتی در جمهوری‌های مستقل شده از شوروی برآمدند و در چندین جمهوری آن دست به کودتای مخملی زدند، اینک در انتخابات آمریکا سخن از تأثیر روسیه بر انتخابات آمریکاست و دونالد ترامپ در برابر اتهام وابستگی به روسیه نه تنها اعتراض نمی‌کند بلکه چون اعلام همکاری آمریکا با روسیه رأی‌آور است می‌گوید در صورت پیروزی، کریمه را به عنوان جزیی از قلمرو فدراسیون روسیه تلقی خواهد کرد.


سگ زرد همیشه برادر شغال است.

حسین قدیانی در جوان نوشت:
يکم- بعد آن مناظره معروف که خيال مي‌کرديم وقت شادي است، «پدربزرگ» ضمن رونمايي از حکمت‌هايي که هميشه در آستين دارد، ضدحالي اساسي، تحويلمان داد؛ «الان، حال فلاني را گرفته، خوشحال هستيد، اما ايشان با اين دست‌فرمان، حال افراد ديگري را هم خواهد گرفت که متعاقب آن، شما ناراحت خواهيد شد!» ما اما چند سال طول کشيد بفهميم پيرمردي که فقط سواد خواندن و نوشتن دارد و از قضا خود هم در آن انتخابات هم‌رأي ما بود، چه دارد مي‌گويد! بگذريم که بعدها معلوم شد بزرگان نيز توصيه‌هايي مبني بر رعايت اخلاق در مناظرات انتخاباتي و به‌خصوص مناظره مدنظر کرده بودند!

دوم- در مثل مناقشه نيست؛ «باخت هيلاري» يا «برد ترامپ» شگفتا که بيش از خود امريکا، اينجا در ايران، عده‌اي را «مسرور» يا «مغموم» کرده! و اين همه در حالي است که در عوض رأي نياوردن يک ديو، ديو ديگري رأي آورده! متأثر از اين رأي، خواه برجام بماند، خواه نه، مسئله اساسي اينجاست که ما چه خواهيم کرد با اعتماد از دست‌رفته انبوه فرهنگيان، سر اين فساد بزرگ؟! چه خواهيم کرد با رکود؟! با بيکاري؟! با تورم و گراني؟! با تعطيلي توأمان چرخ هسته‌اي و ارج؟! و با هزار و يک مشکل ديگر؟!
سوم- کساني که ادعا مي‌کنند برجام سرشار از فايده است يا حتي کساني که ادعا مي‌کنند سود اين توافق بر ضررش مي‌چربد، خوب است بر ما معلوم کنند چه فرقي هست ميان توافقي که به‌واسطه بدعهدي‌هاي ممتد اوباما، فوايدش از روي کاغذ فراتر نمي‌رود، با همان توافق، وقتي که توسط ترامپ پاره‌پاره شود؟! اگر قرار است برجام، توافقي خوب باشد، اما تنها روي کاغذ و اگر قرار است ناظر بر برجام، تحريم‌ها لغو شود اما باز هم تنها روي کاغذ، انصافاً اين کاغذپاره، پاره‌پاره شود، بهتر نيست؟! پرواضح است که من در اين بند از يادداشت، فرض را بر اين گرفته‌ام که ترامپ به وعده خود عمل کند و برجام را پاره کند، ليکن از کجا معلوم رئيس‌جمهور جديد امريکا، صرف‌نظر از نمايش‌هاي تبليغاتي، همين راه امروز کاخ سفيد را نرود؟! اينکه واقعاً چه بلايي قرار است سر برجام بيايد، شايد بيش از «تحليل‌هاي معطوف به پيش‌بيني» نيازمند گذر زمان است، اما نکته مهم اينجاست که اگر ترامپ به برجام وفادار هم بماند، باز خبري از لغو تحريم‌ها نخواهد بود، چراکه سگ زرد، هميشه برادر شغال است! سؤال اساسي اينجاست؛ «اگر ناظر بر برجام، قرار نيست تحريم‌ها لغو شود، چه فرقي مي‌کند رئيس‌جمهور امريکا چه کسي باشد؟!» و نيز اينجاست، «اگر قرار است فوايد برجام، تنها روي کاغذ محدود بماند، آيا براي ما، پاره کردن اين توافق خسارتي هم دارد؟!»

چهارم- قدر مسلم، نتيجه انتخابات يانکي‌ها در آن‌سوي اقيانوس اطلس، براي ملت ما «قسيم نار و جنه» نيست! صدالبته تاريخ حتماً «فروپاشي غرب» را خواهد ديد و قطعاً آن کيش معرکه که «بهمن 57» لرزه بر اندام شيطان بزرگ انداخت، منجر به مات شدن شاه روسياه «تمدن برهنه» خواهد شد، ليکن آن رخداد ميمون، باورم هست که از مسير بصيرت ابناي آدم خواهد گذشت، نه لزوماً باخت هيلاري به ترامپ! از قضا، حتي آن روز هم «روز جوزدگي» نيست! به جد بر اين باورم که اگر ترامپ براي «انقلاب اسلامي» از کلينتون بهتر بود، عمراً رئيس‌جمهور ايالات متحده مي‌شد! يعني نمي‌گذاشتند! امريکا، ايران نيست که «بهشت اپوزيسيون» باشد! اين جمهوري اسلامي است که رئيس‌جمهورش، ضمن حمله به دستگاه قضايي و گلايه از شکستن قلم‌ها و بستن دهان‌ها، وقتي به خلوت مي‌رود آن کار ديگر مي‌کند و خواهان توقيف رسانه‌هاي انقلابي مي‌شود! عاقبت خوب است بر ما معلوم کنند که ميان رياست بر قوه مجريه و سخن گفتن از جايگاه اپوزيسيون، دقيقاً چه نسبتي برقرار است؟!
***
سر کوچه ما يک بقالي بود که چون تا از پله‌هاي جلويش بالا نمي‌رفتي، نمي‌شد وارد مغازه شوي، بهش مي‌گفتيم؛ «پله‌مي‌خوره»! حسن‌پله‌ مي‌خوره هشت سال پيش، درست در چنين روزي، برداشت گفت: «اولاً رنگش سياه است و ثانياً اسمش حسين! اوباما، نه تنها با ما که با همه دنيا مهربان خواهد بود! شرط چند؟» مخاطبان عزيز! دعايش با من ليکن آمينش با شما! خدايا! ما را از مرض جوزدگي نجات بده! جوزدگي البته به هر شکل که باشد، مذموم است ليکن بدترين نوع جوزدگي آنجاست که تصور کنيم چون ما از هيلاري خوش‌مان مي‌آيد، گور باباي رأي مردم امريکا، حق داريم با ست کردن رنگ لباس مادر داعش و آقاي روحاني در صفحه نخست روزنامه خود، پيشاپيش شکست ترامپ را به وي تسليت عرض نماييم! آهاي زنجيره‌اي‌ها! وسيله اياب و ذهاب فراهم است! کم نبوده که براي فهم و شعور شما مجلس ختم گرفته باشيم!

ترامپ و ایران

رضا نصری در ایران نوشت:
انتخاب دونالد ترامپ زلزله‌ای است که دینامیسم داخلی امریکا،  فضای بین‌المللی و حتی سیاست داخلی بسیاری از کشورها را بشدت تحت تأثیر قرار خواهد داد. طبیعتاً، کشور ما نیز- مانند سایر کشورها- نیازمند تطبیق دادن خود با فضای جدید است و
به همین خاطر، مهم‌ترین پرسش در روزها و هفته‌های آینده برای افکار عمومی، تحلیلگران و تصمیم‌‌گیران دولت ایران نیز این سؤال است که این تطبیق با چه رویکرد و چه کیفیتی باید انجام پذیرد؟ قطعاً با گذشت زمان، شیوه برخورد و تعامل با تحول قابل ملاحظه‌ای که در ایالات متحده و به تبع در فضای بین‌المللی رخ داده است، صیقل می‌خورد و دقیق‌تر خواهد شد. اما در وهله اول، ذکر نکات زیر در مورد سه حوزه مهم و فوری ضروری به نظر می‌رسد:
۱) در قریب به چهار دهه‌ گذشته، دولت جمهوری اسلامی ایران تعامل و همزیستی با بازیگری به نام ایالات متحده امریکا را فرا گرفته بود. ایالات متحده در ادوار گذشته- اعم از ادوار زمامداری دموکرات و جمهوریخواه - همواره در چارچوب فلسفه و دکترین‌های خاص سیاست خارجه و پیرو یک ساز و کار درونی قابل مطالعه عمل می‌کرد و همین امر پیش‌بینی‌، پیشگیری و تدوین سیاست در قبال دولت‌های متوالی این کشور را (حتی در دوران پر تلاطم زمامداری نومحافظه‌کاران جورج بوش) برای استراتژیست‌های ایرانی میسر می‌نمود. در 40 سال گذشته، حاکمیت سیاسی ایران دست‌کم توانسته بود-  با شناختی که بعضاً پس از یک فرآیند «سعی و خطا» از کارکرد امریکا کسب کرده بود- به نحوی عمل کند که تقابل با امریکا حتی در بدترین حالت، به یک برخورد برگشت‌ناپذیر و یک رویارویی مستقیم سخت‌افزاری با این کشور منتهی نشود. متقابلاً،‌ دستگاه سیاسی و دولت‌های متوالی امریکا نیز با درجات مختلف می‌دانستند چگونه وضعیت «نه جنگ نه صلح» فعلی را تداوم بخشند و «فاصله امن» خود را با این کشور مهم خاورمیانه نگه دارند.
اما از امروز قوه مجریه ایالات متحده- که دارای اختیارات فراوانی در فرآیند سیاستگذاری خارجی است- به دست فردی با ویژگی‌های شخصیتی منحصر به‌ فرد افتاده است که- با وجود تصور برخی تحلیلگران- تابع هیچ مکتب و چارچوب نظری مشخص و شناخته شده‌ای در حوزه سیاست خارجه و حقوق بین‌الملل نیست. مواضع متغیر، نامتجانس و نامتعارف او در این حوزه‌ها چنان در ظاهر با مواضع سنتی و ایدئولوژیک حزب جمهوریخواه- ولو تندترین جناح این حزب- تفاوت دارد که بخش قابل ملاحظه‌ای از جمهوریخواهان- اعم از طیف سنتی و نومحافظه‌کار- رسماً از رقیب دموکرات او حمایت کرد‌ند. به عبارت دیگر، ایرانِ امروز دیگر با یک دولت جمهوریخواه «معمولی» که از پشتیبانی کنگره نیز برخوردار است، مواجه نیست. به واقع، امریکای امروز- دست‌کم تا زمانی که عقلای هر دو حزب موفق شوند به یک بازسازی ساختاری جدی در نظام سیاسی خود دست یابند- می‌رود تا به آنچه در علم روابط بین‌الملل به آن «بازیگر نامعقول» - Irrational actor - می‌گویند، تبدیل شود.
در نتیجه، در این دوران حساس گذار، دستگاه سیاست خارجه کشور باید فضای جدید را با حساسیت بیشتری رصد کند تا قادر باشد با رویکردی علمی و عاقلانه، با ایجاد ائتلاف‌‌‌‌های جدید، تحکیم روابط با اروپا، ایجاد پیوند‌های اقتصادی و تجاری با غرب، ایجاد همزبانی با افکار عمومی جهان و حفظ وجهه‌ مثبت ایران، امریکای نامعقول ترامپ را هوشمندانه به انزوا بکشاند و تهدید‌های احتمالی پیش رو را به حداقل برساند. در نتیجه در این حوزه، «تطبیق» به معنی حفظ و تقویت دستگاه دیپلماسی کنونی کشور و بهره‌برداری حداکثری از ظرفیت‌های آن خواهد بود. ۲) دوم اینکه ایرانِ امروز- برخلاف سال‌های انزوای گذشته - از ابزار لازم برای جلب اتحاد و حمایت سایر کشورهای جهان، منزوی‌سازی دولت ترامپ و مدیریت تهدید او برخوردار است. ایران امروز مجهز به یک سند بین‌المللی به نام  «برجام»  است که نه تنها ایران را برای بسیاری از کشورها از یک «رقیب» به یک «طرف قرارداد» تبدیل کرده است، بلکه به حقانیت ایران به عنوان یک بازیگر معقول و قابل اعتماد در حوزه سیاست بین‌الملل صحه گذاشته و رویکرد افکار عمومی جهان را نیز تا حدود زیادی نسبت به آن مساعد ساخته است. در نتیجه، برخلاف برخی منتقدان داخلی که از هم‌ اکنون انتخاب ترامپ را دلیلی برای کنار گذاشتن برجام می‌دانند که در دوران جدید، برجام می‌تواند به عنوان محور اصلی و مرکز ثقلی برای جلب حمایت سایر کشورها، جلب افکار عمومی و منزوی‌سازی دولت ترامپ ایفای نقش نماید. از این پس، حتی برای بدبین‌ترین منتقدان، «برجام» دیگر فقط یک سند بین‌المللی حقوقی الزام‌آور در ارتباط با روابط اقتصادی ایران، تحریم و تجارت با این کشور نیست. امروز برجام یک اهرم راهبردی برای جلب حمایت و یک حربه «ارتباط عمومی» است که می‌توان همواره آن را در برابر تندروی‌‌ها و افراطی‌گری‌های ترامپ برافراشت و از آن برای مهار و خنثی‌سازی سیاست‌های او و همراهان تندروی جمهوریخواهش
استفاده کرد.
اعلامیه‌ای که اخیراً تحت عنوان «رویکرد دولت ترامپ به اسرائیل» از جانب جیسون گرینبالت- مشاور ارشد حقوقی ترامپ- منتشر شد و در آن ایران به «نقض مکرر برجام» متهم شده بود، نشان می‌دهد که تیم سیاست خارجه دولت منتخب ترامپ نیز به اهمیت برجام به عنوان یک سند غیرقابل اغماض واقف است و می‌داند که برای اعمال سیاست‌های خصمانه علیه ایران باید از این سند مهم بین‌المللی- که از پشتیبانی قطعنامه شورای امنیت نیز برخوردار است- گذر کند. در نتیجه، در حوزه برجام نیز «تطبیق»‌ به معنی حفظ و تقویت این سند، یارکشی حول محور آن و بهره‌برداری حداکثری از قابلیت‌های جدید آن خواهد بود.
۳) سوم اینکه مردم و مسئولان کشور باید بدانند که انتخاب ترامپ به احتمال زیاد، تبعات حقوقی و اجتماعی سنگینی برای میلیون‌ها ایرانی مسلمان مقیم امریکا به همراه خواهد داشت. شعارهای اسلام‌ستیزانه او، برنامه‌های تبعیض‌‌محور و نژادپرستانه او، فضای اجتماعی سنگین و پرمخاطره‌ای که با انتخاب او برای اقشار مهاجر- بویژه مهاجران خاورمیانه‌ای- از هم‌اکنون پدید آمده است و همچنین تداوم کنترل جمهوریخواهان بر مجلسین سنا و نمایندگان و همسویی دولت جدید با آنها، به احتمال بسیار قوی تأثیر بسزایی بر حقوق شهروندی، امنیت و کیفیت زندگی ایرانیان مقیم امریکا خواهد گذاشت. در نتیجه، لازم است که حاکمیت ایران نیز بر اساس مسئولیت قانونی و اخلاقی‌ای که در قبال اتباع ایرانی در سراسر جهان دارد، در اسرع وقت مقدمات بازگشت ‌آنها- که سرمایه‌های مادی، معنوی و علمی فراوانی به ارمغان خواهند آورد- از هم‌اکنون فراهم آورد. به عبارت دیگر، در این حوزه نیز، «تطبیق»‌ به معنی مقدمه‌چینی برای اعتمادسازی همگانی از طریق تعدیل جو امنیتی، ایجاد فضای وفاق و اتحاد و استفاده بهینه از همه ظرفیت‌های موجود ایرانیان است. فضایی که کشور را برای مقابله با حوادث و تهدید‌های قابل پیش‌بینی و غیرقابل پیش‌بینی در آینده آماده‌تر خواهد کرد.
به واقع، انتخاب ترامپ- در کنار تهدید‌های غیرقابل کتمانی که در پی دارد- در صورت هوشمندی دستگاه دیپلماسی کشورمان، حامل فرصت‌های فراوانی برای کشور نیز خواهد بود.

چرا هیلاری کلینتون به ترامپ باخت؟

حمیدرضا جلایی پور در آرمان نوشت:
از راه دور شايد بتوانيم اين گمانه‌ها را درباره نتيجه انتخابات آمريكا مطرح كنيم: ۱- هيلاري كلينتون نتوانست بخشي از مردم خسته از وضع موجود و ناكام را به سمت خود جذب كند، شايد سندرز مي‌توانست اين خطاي بزرگ حزب دموكرات را در چند ماه گذشته پوشش دهد. «جالب است كه بخشي از اين جمعيت خسته تا ساعت آخر دست خود را براي پرسشگران نظر سنجي‌ها رو نكرده بودند» ۲- در آمريكا به خاطر تداوم وضعيت بد اقتصادي و رشد فرديت منفي در عصر رسانه‌هاي آن لاين «سرمايه اجتماعي» كاهش يافته و رقابت دو حزب اصلي جذابيت زيادي براي مردم ندارد. لذا ترامپ «مطرود » از حزب جمهوريخواه مي‌تواند از كانديداي «جا افتاده» حزب دموكرات يعني هيلاري كلينتون پيشي بگيرد. ۳- ترامپ در تبليغات انتخاباتي اش به دروغ توانست وعده «يك انقلاب از موضع راست» را به مردم ناكام آمريكا بدهد. ۴ - دموكرات‌ها روي «شهروندان سفيد و چشم زاغ و ناكام آمريكا» كم حساب كرده بودند. ولي ترامپ در طول انتخاباتش فقط روي همين جمعيت تمركز کرد. خصوصا ميليون‌ها نيروي كار و يقه آبي كه از پيامدهاي اقتصاد جهاني و ديجيتالي ضربه خورده بودند و بيكار شده بودند به ترامپ دل‌بستند. ۵- وحشت از گسترش نا امني و تروريسم در داخل آمريكا به ضرر هيلاري عمل كرد و ترامپ روي اين موج وحشت سوار شد. ۶- ترامپ وقتي «رسوايي اقداماتش عليه زنان» همگاني شد، نگفت من اين كارها را نكردم بلكه از مردم معذرت خواست و قول جبران داد. اما هيلاري هيچ‌وقت براي خطاهايش « مثل قصه بن قاضي در ليبي و ماجراي نشت ايميل‌هايش» عذر‌خواهي نكرد. در صورتي‌كه جمعيت ناكام در مبارزات انتخاباتي عذرخواهي را دوست دارد. ۷- قول‌هاي غيرعملي ترامپ در دفاع از جلوگيري از خروج سرمايه و صنايع از آمريكا، ظاهرا براي بخشي از مردم آمريكا جذاب بوده است. آيا اصلاح جويان در ايران بايد از اين نتيجه نگران باشند؟شايد براي پاسخ به اين سوال الان زود باشد، ولي اجمالا نويسنده اين قلم زياد نگران نيست. زيرا: ۱- در درجه اول اين آمريكا و مردم آن هستند كه ضربه خوردند و وارد يك دوره بلاتكليفي و خسارت اقتصادي شدند. ۲- ترامپ توانست پانصد هزار راي بيشتر از هيلاري راي بياورد ولي نمي‌تواند همچون اوباما در سطح جهاني اجماع بين المللي عليه كشوري ايجاد كند. ۳- ترامپ گرايشات ناسيوناليستي و افراطي دارد ولي او يك فاشيست نرم و تاجر و معامله‌گر و لمپن است، نه يك فاشيست نظامي يا اطلاعاتي مثل پوتين. ۴- مهم‌ترين عامل بازدارنده ترامپ مقاومت طبقه متوسط آمريكاست كه با فاصله راي كمي از جبهه ترامپ باخته است.

انتخابات آمریکا پیروزی توده های خشمگین

امیرعلی ابوالفتح در شرق نوشت:
انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا به پایان رسید. پیروز واقعی این انتخابات دونالد ترامپ و بازنده واقعی آن هیلاری کلینتون نبود. برنده این انتخابات توده‌های خشمگین بودند و بازنده آن نخبگان ناآگاه. انتخابات سال ٢٠١٦، جدال مرسوم حزبی برای تصاحب کرسی ریاست‌جمهوری آمریکا نبود که اگر چنین بود، این‌گونه طرفین دعوا، یکدیگر را لجن‌مال نمی‌کردند، بلکه نبردی برای «بودن آمریکا» و «شدن آمریکا» بود. گروه نخست، بر هر آنچه اکنون آمریکا به شمار می‌آید، افتخار می‌کرد و گروه دوم، در پی آمریکای بهتری بود. گروه نخست مدافع وضع موجود بود و گروه دوم در آتش تغییر وضع موجود می‌سوخت. گروه نخست پول، نفوذ و رسانه داشت. اما تنها داشته گروه دوم، امید بود؛ امید به اقتصاد بهتر، به شغل بیشتر، به امنیت وسیع‌تر و به اخلاق متعالی‌تر. این امید در فردی جسور، مستقل و ساختارشکن متجلی شد؛ مردی که خود روزگاری درون تشکیلات حاکم، رئیس‌جمهور می‌ساخت، پا به میدان گذاشت و با وجود ثروت چند‌میلیارددلاری به ناجی فقرا و آسیب‌دیدگان از بحران‌های متعدد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و هویتی آمریکا بدل شد. فارغ از اینکه آیا این انتخاب صحیح بوده است یا خیر، آنچه اهمیت دارد، این است که توده‌ها در نهایت بر نخبگان فائق آمدند و تشکیلات، سرانجام مقهور ضدتشکیلات شد. در این انتخابات، حمایت‌گران اقتصادی، بر مدافعان جهانی‌شدن شوریدند و انزواطلبان، بین‌الملل‌گرایان را به زیر کشیدند. ترامپ نه مبدع شکاف‌های اجتماعی که حاصل این شکاف‌ها بود. شم اقتصادی ترامپ، نیاز جامعه را شناسایی کرد و برای آن کالای جذابی ساخت. ترامپ «سوپرمن‌وار» پا به میدان گذاشت و راه‌حل‌های بسیار ساده‌ای را برای مشکلات بسیار دشوار ارائه کرد. ذهن ساده‌ساز توده مردم آمریکا نیز به این «سوپرمن» نوظهور دل بست. اکنون انتخاباتی که به ‌عنوان انتخابات قرن آمریکا لقب گرفته بود، به پایان رسیده است. اما غولی که ترامپ را از چراغ جادو خارج کرده است، به جای نخست خود برنخواهد گشت. جنبش تحول‌خواه، با کنارزدن تشکیلاتي فاسد و ناکارآمد، به نخستین موفقیت خود دست یافته است و برای موفقیت‌های بعدی بی‌قراری می‌کند. چهل‌وپنجمین رئیس‌جمهوری آمریکا چاره‌ای ندارد جز اینکه به این مطالبات عینیت بخشد؛ درحالی‌که براساس سنت دیرپای سیاسی در آمریکا، بسیاری از رؤسای‌جمهوری این کشور بعد از کسب پیروزی یا وعده‌های خود را فراموش می‌کنند یا به بهانه‌هایی همچون مانع‌تراشی مخالفان دولت، از اجرای آنان سر باز می‌زنند. گام‌برداشتن در این مسیر، برای کسی که غول تحول‌خواهی را بیدار کرده، خودکشی سیاسی است؛ ضمن اینکه می‌تواند موجب ناامیدی از تغییرات مؤثر و مدنی در این کشور شود؛ موضوعی که اعتراضات خشونت‌آمیز را رقم خواهد زد. درعین‌حال، حتی در صورت عزم جدی ترامپ برای تحقق‌بخشیدن به وعده‌های خود، دور از انتظار خواهد بود که الیگارشی حاکم بر آمریکا، به تغییرات ساختارشکنانه مدنظر رئیس‌جمهوری جدید این کشور تن دهد. این تشکیلات که نیم‌قرن پیش، یک رئیس‌جمهوری متفاوت به نام جان اِف کندی را حذف فیزیکی کرد، حتی اگر این اتفاق دوباره رخ ندهد، از همراهی با رئیس‌جمهور جدید برای برهم‌زدن نظم مستقر در کشور خودداری خواهد کرد. برقراری توازن میان مطالبات توده‌های خشمگین با منافع الیگارشی سیاسی- مالی در آمریکا، جدی‌ترین چالش دونالد ترامپ در چهار سال آینده خواهد بود.

پیروزی ترامپ،پیروزی جمهوریخواهان نیست.

جاوید قربان اوغلی در اعتماد نوشت:

سرانجام انتخابات رياست‌جمهوري امريكا پس از ماه‌ها فراز و نشيب به پايان رسيد و دونالد ترامپ پيروز آن شد. وجه مشترك همه تحليل‌ها درباره اين انتخابات، آن است كه انتخابات سال ٢٠١٦ متفاوت با انتخابات‌هاي برگزار شده در دو، سه دهه گذشته است كه به اين خاطر مي‌توان از آن به عنوان انتخابات شگفتي‌ها نام برد. اكثريت تحليل‌‌ها و پيش‌بيني‌ها از برتري هيلاري كلينتون سخن مي‌گفت ولي راي مردم امريكا بر همه آن تحليل‌ها و پيش‌بيني‌ها غلبه كرد و بهت بسياري را آفريد.
 اين پيروزي، پيروزي حزب جمهوريخواه بر دموكرات‌ها نبوده و نيست بلكه بايد آن را پيروزي قاطع شخص دونالد ترامپ دانست كه با وجود همه مخالفت‌هاي درون‌ حزبي و مخالفت‌هاي جامعه سياسي امريكا، توانست بر آن انتقادات و مخالفت‌ها غلبه پيدا كند و با تمام اتهاماتي كه نسبت به او وارد شد و افشاگري‌ها، توهين‌ها و تخريب‌هايي كه هر ساعت و هر لحظه عليه او از سوي رسانه‌ها مطرح شد، توانست بر هيلاري كلينتون دموكرات چيره شود. درست است كه حزب جمهوريخواه توانست در كنگره امريكا اكثريت خود را حفظ كند اما آنها ديني بر گردن ترامپ ندارند زيرا دوره‌هايي بوده است كه جمهوريخواهان در انتخابات كنگره پيروز شده‌اند اما انتخابات رياست‌جمهوري را به حريف واگذار كرده‌اند يا بالعكس. در اين انتخابات، ترامپ با وجود آنكه صبغه سياسي نداشت و در حوزه تجارت و اقتصاد فعال بود، از خود اعتماد به نفس بالايي نشان داد كه اين اعتماد به نفس سبب شد او در مقاطعي در برابر سيل انتقادات ايستادگي كند و از صحنه رقابت‌ها خارج نشود.
مساله ديگر، آن است كه نتيجه انتخابات رياست‌جمهوري امريكا نشان داد جامعه امريكا نگرش متفاوت و جديدي نسبت به افراد براي رسيدن به عالي‌ترين سطوح قدرت دارد. با اين حال، هيلاري كلينتون كه تا همين چند روز پيش خود را براي رفتن مجدد به كاخ سفيد آماده مي‌كرد، شكست خورد. من چندين عامل را در شكست او موثر مي‌دانم. نخستين عامل در شكست هيلاري كلينتون را بايد در زن بودن نامزد دموكرات‌ها دانست. اين مساله توهين به زنان نيست ولي عدم پيروزي او نشان داد امريكا هنوز از ظرفيت‌هاي لازم براي پذيرش يك رييس‌جمهور زن برخوردار نيست. عدم راي‌آوري هيلاري كلينتون نشان داد امريكا با وجود صبغه‌اي دويست و چند ساله در تمرين دموكراسي هنوز براي داشتن يك رييس‌جمهور زن به جمع‌بندي نرسيده و شك‌هايي در ميان امريكايي‌ها است. نكته ديگر در شكست او را بايد در سابقه و كارنامه نه چندان درخشان و نامطلوب او در دوران نمايندگي در مجلس سناي امريكا و همچنين وزارت امور خارجه اين كشور جست‌وجو كرد. او در آن سال‌ها بيش از آنكه نماينده مردم امريكا باشد، خواسته‌هاي شركت‌ها و محافل وابسته به قدرت و ثروت را نمايندگي مي‌كرد و در دوران مسووليتش در وزارت امور خارجه، با جنگ‌طلبي هزينه‌هاي بسياري بر امريكا متحمل ساخت. مساله سومي كه مي‌توان آن را در شكست هيلاري كلينتون تاثيرگذار دانست، بايد در ضعف جسماني او برشمرد. اين مساله در چند مقطع حساس نمود يافت و موجب ترديدهاي بسياري در ميان امريكايي‌ها شد.
مردم امريكا نمي‌دانستند كه آيا هيلاري كلينتون از توانايي جسماني لازم براي مقابله با بحران و رتق و فتق امور برخوردار است يا خير؟ مساله ديگر را بايد در افشاگري‌هاي مرتبط با مساله ايميل‌ها و بنياد خيريه كلينتون دنبال كرد. با اين حال، همه دلايل پيروزي ترامپ به خاطر ضعف‌هاي كلينتون نيست. او خود ويژگي‌هايي داشت كه موجب شد تا او در اين مبارزات سخت پيروز شود. مهم‌ترين نقطه قوت ترامپ را بايد در كارنامه سفيد او در سياست جست‌وجو كرد. مردم امريكا از ترامپ عملكرد ناصواب و سويي نديده بودند.

او سال‌ها در بخش‌هاي مختلف اقتصادي امريكا نقش‌آفريني كرده بود و مردم امريكا، او را كارآفريني قدرتمند مي‌دانستند - ويژگي كه نياز امروز امريكا نيز هست -. او در حوزه اقتصاد توانسته بود اشتغال‌زايي بسيار كند. همچنين او در دوران مبارزات انتخاباتي، بر درآمدزايي مردم امريكا و راهكارهاي اقتصادي در جهت مبارزه با بيكاري تكيه مي‌كرد. به اين اعتبار، نتيجه انتخابات امريكا را مي‌توان پيروزي فرودستان بر فرادستان و آچار به دستان در برابر اپل به دستان دانست.  به عبارت ديگر، انتخابات امريكا را مي‌توان شورش در برابر نظام حاكم بر ساختارهاي امريكا از طريق سازوكارهاي دموكراتيك تحليل كرد كه در آن چارچوب، مردم امريكا نسبت به قشر اليگارشي و نخبه‌محور قيام كرد و فردي ضدسيستم را به قدرت رساند.
درست است كه ترامپ نامزد حزب جمهوريخواه براي انتخابات رياست‌جمهوري بود ولي ما مشاهده مي‌كرديم كه چگونه هم‌حزبي‌هاي ترامپ در طول كارزارهاي انتخاباتي پشتش را خالي مي‌كردند و به او طعنه مي‌زدند و به رقيبش در رقابت‌‌هاي رياست‌جمهوري كمك مي‌كردند. ما مشاهده كرديم كه چگونه سران حزب جمهوريخواه از ترامپ تبري مي‌جستند و مي‌خواستند شكست احتمالي او را شكست حزب جمهوريخواه عنوان نكنند. اين شورش و طغيان مردم امريكا بود كه خواستند فردي را به قدرت برسانند كه كوچك‌ترين نسبتي به ساختار كنوني اين كشور ندارد. در اين راستا، شعارهاي ترامپ در ايجاد مقبوليت ميان مردم امريكا تاثير بسياري داشت. تكرار شعار بازگرداندن اقتدار به امريكا موجب شد تا يك امريكايي بازگشت به زمان ابرقدرتي امريكا در دوران ترامپ را جست‌وجو كند.


چرا احتمالا ترامپ برای ما بهتر است؟

محمد سعید احدیان در خراسان نوشت:

رای آوردن ترامپ یک نگرانی و چند امید  ایجاد کرده است  اما به نظر می رسد احتمال اینکه درمجموع انتخاب ترامپ برای ما گزینه بهتری از کلینتون محسوب شود، بیشتر است.
نگرانی اصلی در ایران از رای آوردن ترامپ، موضع وی مبنی بر لغو برجام است گرچه به نظر می رسد از لحاظ شخصیت شناسی باید منتظر بود ترامپ بسیاری از حرف های انتخاباتی اش را به فراموشی بسپارد اما قدرت گرفتن بیشتر جمهوری خواهان درمجلس نمایندگان آمریکا که قبلا بر کنارگذاشتن برجام تصریح کرده بودند، احتمال لغو برجام توسط آمریکا را بیشتر می کند اما تصمیم ترامپ و جمهوری خواهان در این باره ذیل یک مسئله کلی تری قرار دارد که با درنظر گرفتن آن مسئله در هر حالت اگر شرایط بهتری از الان برای ما ایجاد نشود، به نتایج خیلی بدتری نخواهیم رسید.
اکنون مهمترین سوال جامعه جهانی از شرایط پساترامپ این است که رابطه آمریکا با دیگران و به طور خاص با اروپایی ها چه خواهد شد؟ تصویری که ترامپ از خود در تبلیغات انتخاباتی ایجاد کرده باعث شده است اروپا با نگرانی و بدبینی مواضع  آمریکا را رصد کند  و در نتیجه  اروپا با رفتارهای یک جانبه گرایانه آمریکا منتظر جدا کردن خط خود است و احتمالا با اولین رفتارهای غیرهمگرایانه حاکمیت جدید آمریکا، برای حفظ منافع خود و تنظیم حاکمیت آمریکا، رفتاری مستقل را در پیش خواهد گرفت.
هنوز مشخص نیست که ترامپ بخواهد سیاست واگرایی از اروپا را در پیش بگیرد چرا که همگرایی ایجاد شده بین این دو بلوک قدرت توسط اوباما مخصوصا در شرایطی که رقیب سنتی غرب یعنی روسیه، در حال احیای خود است، منافع زیادی برای آمریکا دارد؛ به عبارت دیگر اگر حاکمیت جدید آمریکا بخواهد منافع کلان ملی کشورش را در نظر بگیرد، نباید سیاست واگرایی با اروپا را در پیش بگیرد، در این صورت برجام به عنوان مهمترین دستاورد همگرایی جبهه غرب باید توسط آمریکا حفظ شود، چرا که در غیر این صورت ضربه ای تمام کننده به سیاست حفظ همگرایی محسوب می شود.
احتمال دوم یعنی لغو برجام نیز گرچه کار را از نظر دیپلماسی برای ما سخت می کند و حتی ممکن است در کوتاه مدت دچار لطماتی جدی بشویم اما در میان مدت (نه بلند مدت) به دلیل اینکه نشان دهنده انتخاب سیاست واگرایی با اروپا توسط ترامپ محسوب می شود، مقدمه ای خواهد بود برای شکاف عملی در بلوک غرب که در بلند مدت منافع استراتژیک غیرقابل محاسبه ای برای ما خواهد داشت و  در میان مدت نیز ، باعث همراهی نکردن اروپا با بازگشت کامل تحریم ها و در نتیجه از بین رفتن ساختار تحریم ها علیه ایران می شود چرا که فراموش نکنیم موثر بودن تحریم های موجود علیه ایران نتیجه اجماع اروپا و آمریکا در تحریم ایران بود و این مسئله صرفا نتیجه فشار حقوقی و مالی آمریکا نبود. بنابراین در صورت لغو برجام توسط آمریکا، با توجه به رعایت تمام تعهدات توسط ایران، آمریکا به عنوان کشوری غیرقابل اعتماد و بی تعهد به پیمان های بین المللی، نخواهد توانست میدان دار اقدام کاملی همانند گذشته علیه ایران شود و حتی ایران این فرصت تاریخی را خواهد داشت که با تعامل جدی با بقیه کشورهای  1+5در قبال دادن برخی تعهدات هسته ای (که برای اروپا اهمیت زیادی دارد) و چه بسا شاید مذاکره بر سر منافع مشترک در مسائل منطقه، به جمع بندی جدیدی (البته طبیعتا با شرایطی بسیار بهتر از قبل) برسد.
همچنین این گمانه به طور جدی وجود دارد که  در مدت چند ماهی که از دولت اوباما مانده است، با رای آوردن ترامپ، او سعی خواهد کرد برای حفظ میراث خود و بالا بردن هزینه های لغو برجام، به بدعهدی های آمریکا پایان دهد و برجام را به مرحله ای از اجرا برساند که لغو آن برای ترامپ برگشت ناپذیر باشد.
با این وصف نباید چندان نگران تصمیم ترامپ درباره برجام بود بلکه باید خود را آماده یک دیپلماسی فعال همه جانبه کرد.
اما رئیس جمهور شدن ترامپ در مقایسه با کلینتون، چند احتمال امیدآفرین نیز ایجاد کرده است.
غیر از احتمال فاصله گرفتن بین آمریکا و اروپا که قبلا توضیح داده شد، به نظر می رسد ترامپ رئیس جمهوری است که هوشمندی و ظرافت های رفتاری دموکرات ها  را در تامین منافع استکباری آمریکا در پوششی زیبا  ندارد و  به عبارت خودمانی  با پنبه سربریدن را چندان بلد نیست و همیشه مقابله با دشمن باهوش با ظاهری تمیز، خیلی سخت تر از مقابله با دشمنی خشن و صریح است.
 همچنین ترامپ در مسائل منطقه (بر اساس اظهارات انتخاباتی اش) برای ما  بهتر از کلینتون محسوب می شود. کلینتون با پول های کلانی که از سعودی ها برای کمپین انتخاباتی اش گرفته بود،  سیاست های سخت گیرانه تری در تحولات منطقه علیه منافع ما  اعمال می کرد  و حتما تروریست های مورد حمایت عربستان مانند جبهه النصره (از ایجاد منطقه امن تا در اختیار قراردادن سلاح های پیشرفته و حمایت های نظامی بیشتر)  تقویت می شدند و حذف آن ها از سوریه بسیار سخت تر می شد، در حالی که ترامپ (اگر به اظهاراتش پایبند باشد) معتقد است برای از بین بردن داعش و تروریست ها باید با بشار اسد، روسیه و ایران همکاری کرد ضمن آنکه ترامپ و جمهوری خواهان موضع بسیار تندتری در قبال سعودی ها به دلیل حضور در کمپین رقیب دارند این مسئله بطور طبیعی تاثیر زیادی در  نزاع های ما با سعودی ها مانند یمن ، عراق و لبنان خواهد داشت به عبارت روشن تر سعودی ها خود را آماده کرده بودند با رای آوردن کلینتون، در منطقه یکه تازی کنند و اکنون باید به فکر ایجاد معامله ای جدید با حاکمیت جدید آمریکا باشند.
امید دیگری که با رای آوردن ترامپ ایجاد شد، تقویت جریان های اجتماعی منتقد ساختارهای حاکمیت آمریکاست واقعیت این است که آمریکا از درون دچار مشکلات جدی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است و همان زمان نوشتم که جنبش وال استریت گرچه با سیاست رسانه ای خاص حاکمیت آمریکا در اقلیت ماند و حمایت مردمی زیادی کسب نکرد، اما این مسئله به طور قطع آغازی خواهد بود برای ایجاد و تقویت جریانی منتقد که در لایه های زیرین جامعه آمریکا آرام آرام رشد می کند.  حرکت برنی سندرز که تا نزدیکی موفقیت پیش رفت و پیروزی ترامپ، آغازی محسوب می شود که مخالفان  ساختارهای حاکمیت در آمریکا امید به اصلاح پیدا  کنند و از نظر جامعه شناسی، این امید رکنی مهم برای تقویت جریان های اپوزیسیون است. امروز حتی اگر ترامپ در ادامه مسیر،  خود را در ساختارهای موجود تعریف کند، به نظر نمی رسد این جنبش ایجاد شده، به زودی  دوباره خاموش شود و ما باید دوباره منتظر پدیده های تعدیل شده ای از جنس سندرز باشیم.
در پایان باید تصریح کرد بیشتر آنچه ذکر شد، بر پایه مواضع فعلی ترامپ است که بخش زیادی از آن ها صرفا برای رای آوری مطرح شده است ضمن آنکه ساختار حاکمیتی در آمریکا اینگونه نیست که یک نفر بتواند به تنهایی هرآنچه می خواهد به سرانجام برساند. چندان دور نیست که چهار سال دیگر که دوره ترامپ تمام می شود، اتفاق یا تغییر خاصی در سیاست خارجی و شرایط داخلی آمریکا رخ نداده باشد. نباید فراموش کنیم که نمی توان ترامپ را هنوز به طور قاطع پیش بینی کرد، چرا که او حداقل فعلا «هندوانه سربسته است».




نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات