(فصلنامه مطلاعات منطقهاي – 1391/12/15 – شماره 47 – صفحه 1)
مقدمه:
اوراسيا به عنوان بزرگترين بخش سرزميني جهان همواره داراي اهميت ژئوپليتيكي بوده است. منطقه اوراسيا جمهوريهاي پيشين اتحاد جماهير شوروي، كشورهاي منطقه بالكان، كشورهاي بلوك شرق سابق در اورپاي مركزي و نيز كشورهاي ايران، تركيه، چين، هندوستان، پاكستان و افغانستان را در بر ميگيرد. با پايان جنگ سرد شاهد احياي مفهوم هارتلند جديد در نظريات ژئوپليتيكي هستيم. دو حوزه خزر – خليج فارس به همراه كل منطقه خاورميانه، در ميان استراتژيستهاي غربي به هارتلند جديد تغبير گرديده است. در اين ميان آمريكا با اقدامات مختلفي سعي نموده است نفوذ خود را در اين حوزه گسترش دهد. حوادث 11 سپتامبر 2001 اين فرصت را براي اين كشور فراهم نمود تا به بهانه مقابله با تروريسم و جلوگيري از گسترش آن به حوزه آسياي مركزي و قفقاز، حضور خود را در حوزه خزر – خليج فارس و رقباي خود به خصوص روسيه، چين و ايران را تحت فشار قرار دهد. بسياري از تحليگران حضور آمريكا در افغانستان را در راستاي پيوند منافع اين كشور در خليج فارس و آسياي مركزي قلمداد نمودهاند.
در جريان حمله به افغانستان، بسياري از كشورهاي آسياي مركزي حمايت خود را براي استفاده از امكانات خود براي جنگ عليه تروريسم اعلام نمودند. در اين ميان پايگاه نظامي ماناس قرقيزستان از اهميت ويژهاي برخوردار است و به عنوان دروازه ورود براي نيروهاي آمريكايي محسوب ميگردد. پس از استقلال قرقيزستان و يك سال قبل از آن؛ يعني در سال 1990 تا 2005، عسگر آقايف رياست جمهوري اين كشور را بر عهده داشت كه سرانجام توسط مخالفان و با حمايتهاي آمريكا در تظاهرات 24 مارس 2055 موسوم به انقلاب لالهاي، دولت وي سقوط كرد و قربان بيك باقياف به رياست جمهوري اين كشور رسيد. فساد اداري، مالي، سركوب مخالفان و افزايش بهاي خدمات عمومي در دوران وي، موج جديدي از اعتراضات را عليه وي به رهبري رزا اتانبايوا موجب شد كه سرانجام در تظاهرات گسترده شش تا هشت آوريل 2010 و تصرف نهادهاي دولتي، شاهد سقوط دولت باقياف و فروپاشي انقلاب لالهاي هستيم.
باقياف متمايل به غرب و آمريكا بود و بنابراين آمريكا با موانع چنداني جهت فعاليت در پايگاه نظامي ماناس مواجه نبود. لذا با عنايت به مطالب فوق سوالات اين پژوهش عبارتند از:
يك. موقعيت افغانستان پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 در راهبرد ايالات متحده آمريكا جهت نفوذ در منطقه هارتلند جديد و كنترل روسيه، چين و ايران چيست؟
دو. قرقيزستان از چه جايگاهي در راهبرد ايالات متحده آمريكا جهت نفوذ در منطقه هارتلند جديد و كنترل روسيه، چين و ايران برخوردار است؟
سه. چالشهاي و مواضع جديد ايالات متحده آمريكا جهت نفوذ در منطقه هارتلند جديد و كنترل روسيه، چين و ايران، بعد از فروپاشي انقلاب لالهاي قرقيزستان در آوريل 2010 چيست؟
به نظر ميرسد با سقوط باقياف و فروپاشي انقلاب لالهاي قرقيزستان، عواملي همچون به وجود آمدن فرصت براي گروههاي اسلامي قرقيزستان جهت مبارزه با حضور نظامي آمريكا در كشورشان، بياعتمادي افكار عمومي قرقيزستان به آمريكا به دليل اولويت نظاميگري بر دموكراسيخواهي براي اين كشور و جهتگيري بيشتر دولت جدي قرقيزستان به روسيه، آمريكا را در اهداف خود در منطقه هارتلند جديد، يعني نفوذ در حوزه خليج فارس – خزر و همچنين كنترل روسيه، چين و ايران با چالش مواجه نموده باشد و اين كشور را به اتخاذ مواضع جديدي متمايل نموده و يا بنمايد.
يك. جايگاه اوراسيا در راهبرد ايالات متحده آمريكا
در چارچوب اهميت اوراسيا نظريههاي مختلفي از سوي استراتژيستهاي همچون مكيندر، اسپايكمن، برژينسكي، هانتينگتون و ديگران مطرح گرديده است. به اعتقاد برژينسكي حدود 75 درصد از جمعيت جهان در اوراسيا زندگي ميكنند و بخش قابل توجهي از ثروت فيزيكي جهان، چه در بنگاههاي اقتصادي و چه در زير زمين در اين منطقه واقع شده است. اوراسيا 60 درصد از توليد جهاني و سه چهارم از منابع شناخته شده سوخت جهان را در بر گرفته است. وي اعتقاد دارد كه منافع اساسي آمريكا بر اين قرار گرفته تا نگذارد هيچ قدرتي به صورت انحصاري اين فضاي جغرافيايي سياسي را تحت كنترل داشته باشد.1 مكيندر نيز نظريه هارتلند يا قلب زمين را ارايه نموده است. بر اساس اين نظريه هر دولتي كه بر هارتلند حاكم باشد، بر جهان مسلط خواهد شد. از نظر وي ارواسيا هارتلند است كه از اروپاي شرقي تا جلگههاي سيبري امتداد مييابد. دقيقا به اين خاطر بود كه آمريكا در جنگ جهاني دوم مداخله نمود.
پس از جنگ جهاني دوم، آمريكا طبق نظر اسپايكمن، مصمم به حفظ حضور نظامي دايمي خود در تمام ريملند اوراسيا (شامل غرب اورپا، حاشيه اقيانوس آرام، شرق ميانه، شرق آسيا) بر آمد كه از آن به «راهبرد مهار» ياد ميشود؛ ديدگاهي كه منجر به شگلگيري ناتو (1949)،طرح مارشال، سيتو (سازمان همكاري كشورهاي جنوب شرقي آسيا در 1954)، سنتو (سازمان پيمان مركزي در 1955) و ائتلافهاي نظامي آمريكا با ژاپن و تايوان گرديد.
با پايان جنگ سرد، راهبرد نظامي آمريكا در چارچوب ريملند مبتني بر خروج نيروهاي آمريكايي از شرق آسيا و اروپا به سمت ايجاد نيروهايي در منطقه جنوب اروپاي مركزي و تاسيس پايگاههاي جديد نظامي در منطقه خليج فارس و آسياي مركزي متمايل شد.2 با افزايش اهميت اين دو حزوه (خزر – خليج فارس) در معادلات جهاني شاهد احياي مفهوم هارتلند جديد در نظريات ژئوپليتيكي هستيم. طي اين روند آمريكا با رهنامهها و طرحهاي مختلفي سعي نموده است نفوذ خود را در اين حوزه گسترش دهد كه از جمله آن ميتوان به رهنامه «نظم نوين جهاني» و طرح «خاورميانه بزرگ و جديد» اشاره نمود. در اين خصوص واشنگتن به شدت نگران روسيه، چين و ايران است. هر سه اين كشورها از توانايي كافي براي آسيبزدن به منافع آمريكا برخوردارند. واشنگتن درصدد است براي سلطه بر هارتلند جديد سه قدرت مذكور را به انزواي راهبردي بكشاند
دو. اهميت هارتلند جديد در راهبرد ايالات متحده آمريكا
آمريكا در صدد افزايش سلطه خود بر حوزه خليج فارس و آسياي مركزي بوده است. اين دو حوزه به همراه كل منطقه خاورميانه، در ميان استراتژيستهاي غربي به هارتلند جديد تعبير گرديده است. اين ناحيه بخش جنوبي هارتلند ميكندر و بخشي از ريملند اسپايكمن را شامل ميگردد.
ويژگي هارتلند جديد علاوه بر اهميت راهبردي و ژئوپليتيكي آن بيشتر به دليل منابع عظيم اقتصادي آن يعني نفت و گاز است.3 با توجه به اهميت درياي خزر و خليج فارس براي آمريكا و ديگر كشورهاي قدرتمند، جفري كمپ، مجموعه سرزمينهاي در برگيرنده خليج فارس و درياي خزر را منطقه «بيضي شكل انرژي راهبردي» نام داده است. خط كناري اين منطقه بيضي شكل در سوي شرق از كنار مرزهاي ايران و افغانستان ميگذرد.4
حوزه خليج فارس يكي از مناطق راهبردي جهان است خليج فارس سه قاره اروپا، آسيا و آفريقا را به هم پيوند ميدهد. خليج فارس در گذشته به علت نزديكي به شوروي و ارتباط اين آبراه به درياي عمان و اقيانوس هند به شدت مورد توجه بود. در حال حاضر با فروپاشي شوروي و پيدايش كشورهاي مستقل در آسياي ميانه و خليج فارس راه مناسبي براي دسترسي كشورهاي ياد شده به درياي عمان، اقيانوس هند و سراسر جهان است. از منظر ژئواكونوميكي نيز خليج فارس حدود 65 درصد منابع نفتي و 30 درصد ذخاير گازي دنيا را به خود اختصاص داده است.5
آسياي مركزي و قفقاز به عنوان نقطه اتصال شرق آسيا، شرق ميانه و اروپا، داراي اهميت راهبردي و ژئوپليتيكي بوده و از ذخاير عظيم نفت و گاز برخوردار است. مجموع ذخاير نفتي تاييد شده براي كشورهاي آسياي مركزي از 15 تا 31 ميليارد بشكه نفت و ذخاير گازي نيز از 230 تا 360 تريليون متر مكعب ميباشد كه اين حجم از ذخاير به طور تقريبي 2/7% ذخاير نفتي دنيا و 7% ذخاير گازي را شامل ميشود. اگر چه بعضي منابع ديگر ذخاير نفتي را 17 تا 33 ميليارد بشكه ذكر كردهاند. از لحاظ پراكندگي جغرافياي نيز اين ذخاير حايز اهميت هستند. به عنوان نمونه، قزاقستان در ميان كشورهاي منطقه داراي بالاترين ذخاير انرژي است. آمار ذخاير اين كشور بين 10 تا 22 ميليارد بشكه نفت خام و 53 تا 83 تريليون متر مكعب گاز ميباشد.6
سه. حملات 11 سپتامبر 2001 و حضور ايالات متحده آمريكا در افغانستان
پس از خروج نيروهاي شوروي از صفحه شطرنج افغانستان، جنبش طالبان در آن زمان در ازاي نقش فزايندهاي در منطقه براساس حداقل سه عامل اصلي، يعني روابط مبهم با پاكستان، آمريكا و عربستان سعودي شكل گرفت.7 صرفنظر از چگونگي روي كار آمدن طالبان و اهداف كشورهاي مذكور در شكلگيري آنان، طي حملات 11 سپتامبر 2001 و حمله به برجهاي دوقلوي تجارت جهاني، آمريكا طالبان را در اين جريان متهم نمود و در اين راستا به بهانه مقابله با تروريسم به اين كشور حمله نمود. برخي از مهمترين اهداف آمريكا از اشغال افغانستان عبارت است از:
يك. تسلط بر حوزه خليج فارس به عنوان بخشي از هارتلند جديد (حمله به عراق در 2003 را ميتوان در ادامه اين روند ارزيابي نمود)؛
دو. تسلط بر حوزه آسياي مركزي و قفقاز با محوريت خزر به عنوان بخش ديگر هارتلند در اين خصوص آمريكا به بهانه مقابله با گسترش بنيادگرايي، زمينههاي حضور خود را در اين منطقه به خصوص از طريق تاسيس پايگاههاي نظامي فراهم نمود؛
سه. دسترس به منابع عظيم انرژي منطقه خليج فارس و كنترل مسير و خطوط انتقال انرژي از آسياي مركزي به بازارهاي مصرف در آسياي جنوبي، شرق آسيا، جنوب شرق آسيا و اقيانوس هند؛
چهار. كنترل جريان تجارت مواد مخدر؛ و
پنج. مهار بنيادگرايي طالبانيسم و جلوگيري از شكلگيري و رشد حركتهاي اسلامي.
علاوه بر اهداف مذكور، آمريكا با حضور در افغانستان فرصت ناشي از كنترل روسيه، چين و ايران را به دست آورده است. اشغال افغانستان اين فرصت را در اختيار آمريكا قرارداد تا با استفاده از اهرمهاي اقتصادي، سياسي – امنيتي، نظامي و فرهنگي، رقباي مذكور را تحت فشار قرار دهد كه در ادامه بررسي ميگردد.
الف. موقعيت ژئوپليتيكي افغانستان براي ايالات متحده آمريكا براي كنترل روسيه و چين
آمريكا از طريق حضور در افغانستان ميتواند فشارهايي را عليه رقابي خود وارد و اهداف اقتصادي، امنيتي و سياسي آنان را در افغانستان با چالش مواجه نمايد. در اين خصوص با توجه به اينكه افغانستان از سمت شمال به جمهوري تاجيكستان، ازبكستان و تركمنستان از مشرق و جنوب با پاكستان، از سمت شمال شرق از طريق تنگه واخان با ايالت سين كيانگ و از طرف مغرب با جمهوري اسلامي ايران مرز مشترك دارد،8 بنابراين با روسيه (از طريق تركمنستان، ازبكستان و تاجيكستان)، چين و ايران از موقعيت جغرافياي نزديكي برخوردار گرديده است.
روسيه اهداف مختلفي را در افغانستان دنبال ميكند، جداي از منافع اقتصادي در باز سازي افغانستان و بهرهبرداري از منابع طبيعي اين كشور، يكي از اهداف اصلي روسيه در افغانستان جلوگيري از خروج مواد مخدر از افغانستان است كه تهديد بزرگي براي امنيت انساني و ملي روسيه محسوب ميشود.9
تقريبا 25 درصد از همه مواد مخدر توليد شده در افغانستان كه به ميزان چهار تن در روز است از طريق مرزهاي آسياي مركزي به روسيه وارد ميشود. بنابراين مبارزه با مواد مخدر افغانستان يك اولويت بالا در سياست خارجي روسيه محسوب ميشود. وضعيت بيثباتي در افغانستان و افراطگرايي اسلامي مربوط به طالبان و القاعده كه روابط نزديكي با برخي گروههاي اسلامي آسياي مركزي مثل جنبش اسلامي ازبكستان و حزب التحرير تاجيكستان دارند نيز ثبات روسيه و متحدان راهبردي آن در آسياي مركزي را تهديد ميكند. براي مقابله با اين چالشها روسيه به دنبال ايفاي نقش فزايندهاي در بازسازي و ثبات افغانستان در سطوح دو جانبه، منطقهاي و بينالمللي است.10
چين نيز داراي منافع مختلفي در افغانستان است كه عمدهترين آن منافع اقتصادي است. حجم تجارت چين و افغانستان از 2002 تا 2010 مطابق با جدول شماره يك ميباشد. صادرات شمال ماشين آلات، تجهيزات الكترونيكي، مواد ساختماني، كالاهاي صنعتي، لوازم خانگي و چاي سبز است و واردات نيز به غير از مواد معدني شمال چرم گوسفند، فرش، كتان و... ميباشد.
چين در 2007 توانست امتياز بهرهبرداري از بزرگترين معدن مس جهان كه در 30 كيلومتري جنوب كابل قرار دارد را به دست آورد.11 چين در خصوص سرمايهگذاري در معادن مس و آهن در افغانستان علاقه زيادي دارد. براي به دست آوردن معادن در افغانستان، چين قصد دارد راهآهني را در شمال كشور از طريق كوههاي هندوكش به استان غربي آن يعني سين كيانگ متصل كند. اگر اين پروژه تكميل شود، چين به بزرگترين سرمايهگذار مستقيم در زمينه آهن، آلومينيوم و سنگ مرمر تبديل ميشود.12 چين در ساير زمينههاي مثل ارتباطات، پروژههاي آبياري، بازسازي بيمارستانها و انرژي نيز سرمايهگذاريهاي عظيمي نموده است.
به غير از منافع اقتصادي، چين از يك سري منافع سياسي و امنيتي نيز در افغانستان برخوردار است؛ چرا كه از حضور سياسي، اقتصادي و نظامي آمريكا در افغانستان و احساس محاصره راهبردي در نزديكي مرزهاي خود ميترسد.13 از اين رو چين به دنبال مقابله با خطرات ناشي از محاصره خود توسط آمريكا از طريق افغانستان ميباشد. يكي از اين راهها نزديكي چين با نيروهاي مذهبي پاكستان است. محافل ويژهاي در چين به دنبال بهرهگيري ابزاري از تندروي اسلامي در برابر حضور بلند مدت آمريكا در منطقه بر آمدهاند و برخي از گروههاي تندرو، را در نوار مرزي، حمايت و پشتيباني ميكنند.14 از ديگر راهها وارد كردن افغانستان به سازمان همكاري شانگهاي ميباشد؛ چرا كه يكي از دغدغههاي كشور عضو سازمان شانگهاي گسترش تروريسم، افراطگرايي اسلامي، و توليد و قاچاق مواد مخدر ميباشد. اين در حالي است كه اين سازمان نتوانسته است به صورت جدي با اين مشكلات برخورد كند، لذا ورود افغانستان به سازمان شانگهاي گزينه مناسبتري براي مقابله با اين چالشها محسوب ميگردد.
با عنايت به اهداف روسيه و چين در افغانستان، آمريكا ميتواند با حضور خود در افغانستان به كنترل رقباي خود مبادرت ورزد و آنان را در رسيدن به اهداف خود در تنگنا قرار دهد. به عنوان نمونه، ايجاد اختلال در فرايند سرمايهگذاري شركتهاي اقتصادي روسي و چيني در افغانستان از اهرمهاي فشار اقتصادي آمريكا عليه روسيه در افغانستان ميباشد. از منظر سياسي – امنيتي نيز انتقال مواد مخدر به مرزهاي چين و روسيه (از طريق آسياي مركزي) و گسترش بنيادگرايي طالبانيسم به مرزهاي غربي چين در ناحيه سين كيانگ و چچنهاي مسلمان، از ديگر ابزارهاي فشار آمريكا عليه اين دو كشور است و از اين طريق ميتواند سازمان همكاري شانگهاي را در رسيدن به اهداف خود با چالش مواجه نمايد. از منظر نظامي نيز آمريكا ميتواند از پايگاههاي نظامياش در افغانستان به عنوان ابزار تهديدي عليه اين دو كشور استفاده نمايد.
ب. موقعيت ژئوپليتيكي افغانستان براي ايالات متحده آمريكا جهت كنترل ايران
جمهوري اسلامي ايران را ميتوان مهمترين قدرت منطقهاي در خليج فارس دانست كه از سطح بالاي اثرگذاري بر ديگر مناطق جهان برخوردار است. آمريكا براي جلوگيري از قدرتيابي بيشتر ايران كه سياستهاي مستقل از اين كشور دارد، از زمان پيروزي انقلاب اسلامي تا كنون در پي ضربه زدن به نظام جمهوري اسلامي ايران بوده است. كنترل بر افغانستان يكي از اهرمهاي مهمي است كه آمريكا ميتواند از آن جهت فشار عليه ايران استفاده نمايد. منافع ايران در افغانستان بيشتر سياسي است تا اقتصادي مساله مواد مخدر، مناطق مرزي و رودخانه هيرمند از مهمترين مسائل امنيتي – سياسي روابط ايران و افغانستان ميباشد.
افغانستان بزرگترين توليدكننده ترياك و هرويين در جهان محسوب ميشود. علاوه بر انتقال اين مواد به كشورهاي همسايه، انتقال آن به اروپا نيز موردنظر توليدكنندگان مواد مخدر در افغانستان است. از آنجا كه انتقال مواد از طريق آسياي مركزي به اروپا نيازمند عبور از فضاي سرزمين چند كشور است. ايران گزينه مناسبي براي توليدكنندگان مواد مخدر محسوب ميگردد؛ چرا كه انتقال آن از طريق ايران بدون واسطه به تركيه و سپس اروپا ميتواند صورت گيرد. علاوه بر كوتاهي مسير، فضاهاي تقريبا خالي شرق فلات (كوير پهناور لوت و كوير نمك) بخشي ديگر از اين امتيازات است.15 قاچاق مواد مخذر افغانستان به ايران هزينههاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و امنيتي را موجب گرديده است.
به عنوان نمونه، حجم و هزينه مواد مخدر كشف شده در كشور از سالهاي 2002 – 1997 مطابق با جدول شماره دو است. همچنين طي سالهاي 75 – 1369 در حدود 1/207 و طي سالهاي 82- 1376 در حدود 850 نفر از پرسنل امنيتي ايران در راه مبارزه با كشت، توليد و صدور مواد مخدر كوتاهي نموده و از آن به عنوان ابزاري براي تجارت و همچنين ايجاد فشار عليه ديگر كشورها از جمله ايران استفاده ميكنند. در اين خصوص دفتر مواد مخدر و جنايت در سازمان ملل متحد گزارش داده است كه از زمان تهاجم نيروهاي خارجي به رهبري آمريكا در افغانستان، توليد مواد مخدر و قاچاق آن در اين كشور افزايش داشته است. اين دفتر در گزارش خود اعلام كرده است حدود 95 درصد از مواد مخدر در استانهاي شرقي و جنوبي افغانستان كه به طور عمده تحت كنترل نيروهاي آمريكايي و انگليسي قرار دارند، كشت ميشود.17
از ديگر اهرمهاي فشار آمريكا عليه ايران، استفاده از مسائل مرزي و قومي است. ايران و افغانستان در چندين ولايت افغانستان و دو استان بزرگ خراسان و سيستان و بلوچستان در خط مرزي بالغ بر 900 كيلومتر هم مرزند و موقعيت جغرافيايي و مناطق مرزي نيز به گونهاي است كه ميتوان آنها را از جمله مرزهاي آسيبپذير به لحاظ امنيتي تلقي كرد؛ زيرا قوميت بلوچ و نيز مذهب تسنن در بخشهاي مهمي از اين مرزها گستردهاند كه بالقوه و بالفعل شكافهاي قومي و مذهبي با مركز دارند.18 در اين زمينه آمريكا طبق طرح خاورميانه جديد در صدد تحت فشار قرار دادن ايران است. ايجاد كشوري به نام بلوچستان كه تجزيه بخشهايي از افغانستان، پاكستان و ايران را شامل ميگردد، در راستاي اين طرح است همچنين آمريكا با حمايت از عوامل تروريستي در داخل ايران درصدد نا امن نمودن مناطق مرزي ايران است.
آب رودخانه هيرمند نيز طي سالهاي طولاني همواره باعث اختلاف بين دو كشور بوده است و آمريكا از آن به عنوان اهرم فشاري عليه ايران استفاده نموده و يا خواهد نمود. به عنوان نمونه، در جريان حمله آمريكا براي سرنگوني طالبان در اگوست 2002 به سد كجكي آسيب رسيد و باعث بسته شدن آن گرديد. در اين راستا، دكتر پيروز مجتهدزاده با اشاره به اينكه بستن دريچههاي سد كجكي به تحريك آمريكا بوده و در شرايطي انجام شده كه در شرق ايران خشكسالي چندين ساله حاكم بوده، آن را اقدامي عليه بشريت خواند.19 از نظر وي، بحران اصلي زماني بروز خواهد كرد كه همگام با برقراري آرامش نسبي در مرزهاي ايران و افغانستان همانند سال 1945 كه روند ساختن سد و كانالهاي انحرافي از سوي شركتهاي آمريكايي بر رودخانه هيرمند آغاز شد، دوباره دولت حاكم در افغانستان در صدد تجديد حيات درياچه هامون برآيد و هيدروپليتيك افغاني دوباره احيا شود.20
در زمينه ارتباطي و اقتصادي نيز با توجه به اينكه افغانستان در انزواي جغرافيايي بوده و دسترسي محدودي به ساير كشورهاي جهان دارد، استفاده از مسير ايران كه از امكانات حمل و نقل مناسبي برخوردار است و كوتاهترين و باصرفهترين مسير براي ترانزيت نفت و گاز كشورهاي آسيايي مركزي به درياي آزاد است، گزينه مطلوبي براي افغانستان ميباشد كه البته آمريكا با حمايت از طرحهاي مخالف مسير ايران، از جمله طرح ترانس افغانستان كه شمال تركمنستان – افغانستان و پاكستان كه حتي ممكن است به هند نيز برسد، قصد دور زدن ايران را در اين زمينه دارد. همچنين ايجاد سوءظن و بياعتمادي نسبت به سرمايهگذاريهاي ايران در بازسازي افغانستان در ميان افكار عمومي افغانستان و دولتمردان اين كشور و حتي استقبال از سرمايهگذاريهاي چين در افغانستان و در واقع ارايه كشوري جايگزين به جاي ايران را نيز ميتوان در راستاي اعمال فشارهاي اقتصادي عليه كشورمان در افغانستان محسوب نمود.
حمايت از استقرار حكومت طالبان با ديدگاه جزمي آنها كه چالش جدي ايدئولوژيك با انقلاب اسلامي ايران و انديشه سياسي حاكم بر ايران دارد.21 نيز يكي ديگر از فشارهاي آمريكا عليه ايران بوده است. همان طور كه در قسمتهاي قبلي آمده، انديشه جزمي طالبان مورد حمايت آمريكا بوده است و در نتيجه ميتوان آن را به عنوان ابزاري فرهنگي – مذهبي عليه جمهوري اسلامي ايران قلمداد نمود. حضور نظامي مستقيم آمريكا و ناتو در افغانستان نيز يكي ديگر از اهرمهاي فشار براي آمريكا عليه ايران را فراهم نموده است. آمريكا به پايگاههاي نظامي شيندند در حد فاصل ولايات هرات و فرات دسترسي پيدا كرده است. اين پايگاه هوايي از ظرفيت پذيرش جنگندههاي آمريكايي برخوردار بوده و تا مرز ايران فاصله چنداني ندارد. علاوه بر اين، آمريكا در قندهار نيز يك پايگاه نظامي در اختيار دارد و بنابراين نميتوان خطرات اين حضور نظامي را بر امنيت ملي ايران ناديده گرفت.22
در پايان لازم است به اين نكته اشاره گردد كه نبايد از نقش روسيه و چين در همراهي با آمريكا در جنگ افغانستان غفلت نمود. اين نوع از همكاريها را ميتوان در قالب تاكتيكي و نه راهبرد قلمداد نمود. در زمينه همكاري ايران با آمريكا در جهت حذف طالبان (البته در سطح محدودتر از چين و روسيه) اين قضيه نيز صادق است. همكاري ايران و آمريكا در افغانستان يك برنامه تاكتيكي بود و به هيچ عنوان قرار نبود كل راهبرد تغيير كند. ايران در حذف طالبان سياست خود را دنبال ميكرد و آمريكا هم يك برنامه ديگري را، منتهي در اينكه طالبان حذف شود، اشتراك نظر داشتند. 23
چهار. ايالات متحده آمريكا و نفوذ در منطقه آسياي مركزي و قفقاز پس از حادثه 11 سپتامبر
در بحثهاي پيشين آمد كه آمريكا در صدد تصرف و سلطه بر منطقه هارتلند جديد است و در اين راستا درصد حذف رقباي ژئوپليتيكي خود، به خصوص روسيه و چين (در بعد جهاني) و ايران (در بعد منطقهاي) ميباشد. حوادث 11 سپتامبر اين فرصت را در اختيار اين كشور قرار داد تا علاوه بر اشغال افغانستان – به بهانه مقابله با بنيادگرايي اسلامي – حضور خود را در منطقه آسياي مركزي و قفقاز نيز افزايش دهد و به تكميل محاصره رقباي خود بپردازد. بسياري از تحليلگران حضور آمريكا در افغانستان را در راستاي پيوند منافع اين كشور در خليج فارس و آسياي مركزي قلمداد نمودهاند.
برژينسكي با توجه به اهميتي كه براي آسياي مركزي و قفقاز قائل است، اعتقاد دارد كليد نظارت بر اوراسيا نفوذ در آسياي مركزي و قفقاز است و در نتيجه آمريكا بايد بحرانهاي اين منطقه را مديريت كند. وي تاكيد ميكند هر كشوري كه بتواند بر آسياي مركزي و قفقاز تسلط پيدا كند، توانايي مورد تهديد قرار دادن موقعيت آمريكا در خليج فارس را خواهد داشت.24
مهمترين اهداف آمريكا در آسياي مركزي و قفقاز عبارتند از:
يك. دستيابي به منابع نفت و گاز و كنترل استخراج و صدور آن؛
دو. دستيابي به بازارهاي منطقه و گسترش تجارت آن؛
سه. حفظ وضع موجود و تقويت نهادهاي كشورهاي منطقه در راستاي اهداف دراز مدت خود؛
چهار. مقابله با روسيه، ايران و چين؛
پنج. تحكيم مناسبات امنيتي با كشورهاي منطقه؛و
شش. حضور دراز مدت در منطقه.25
اصولا يكي از راهبردهاي آمريكا براي افزايش هژموني خود در مناطق مختلف جهاني عبارت است از ايجاد پايگاههاي نظامي در نقاط همجوار كشوري كه به اقدام نظامي عليه آن مبادرت نموده است. به عنوان نمونه، اين كشور پس از بمباران عراق در 1991، به ايجاد پايگاههاي نظامي در عربستان سعودي، كويت، بحرين، قطر، عمان و امارات متحده عربي پرداخت. پس از بمباران يوگسلاوي در 1999 به احداث پايگاههاي نظامي در كوزوو، آلباني، بلغارستان، مقدونيه، مجارستان، بوسني و كرواسي مشغول شد و پس از بمباران افغانستان در سالهاي 2002 – 2001 نيز در افغانستان، پاكستان، قزاقستان، ازبكستان، تاجيكستان، قرقيزستان، گرجستان، يمن و جيپوتي پايگاههاي نظامي ساخت.26
در جريان حمله به افغانستان، قرقيزستان و ازبكستان اولين كشورهاي بودند كه حمايت خود را براي استفاده از امكانات خود براي جنگ عليه تروريسم اعلام نمودند. همچنين تاجيكستان نيز اجازه استفاده از فرودگاه بينالمللي خود را در شهر دوشنبه براي سوختگيري و ميزباني 1500 سرباز فرانسوي اعلام داشت و قزاقستان و تركمنستان هم پشتيباني خود را جهت عبور هواپيماها از فضاي هوايي خود اعلام نمودند.27
حادثه 11 سپتامبر و بهانه آمريكا براي «مبارزه قاطعانه و همهجانبه با مساله تروريسم»، اين فرصت طلايي را براي تحقق هدفهاي منطقهاي اين كشور در آسياي مركزي و قفقاز پس از جنگ سرد فراهم كرد.28 لذا بهانه مقابله با تروريسم در آسياي مركزي، زمينه را براي گسترش روابط نظامي آمريكا با سران اين منطقه فراهم نمود و آنان را در پيروي از سياستهاي آمريكا براي حفظ بقاي خود بيشتر متمايل نمود. در اين ميان، قرقيزستان از اهميت ويژهاي برخوردار است و از لحاظ نظامي نيز به عنوان دروازه ورود براي نيروهاي آمريكايي محسوب ميگردد. اما با فروپاشي انقلاب لالهاي مورد حمايت غرب و آمريكا در هفت آوريل 2010، به نظر ميرسد اين كشور در دستيابي به اهداف خود با چالشها و مواضع جديد مواجه گرديده است.
الف. تحولات قرقيزستان از استقلال تا فروپاشي انقلاب لاله
پس از استقلال قرقيزستان و يك سال قبل از آن يعني در سال 1990 تا سال 2005، عسگر آقايف رياست جمهوري اين كشور را برعهده داشت. آقايف از آغاز استقلال اين كشور تا 2005 ميلادي قدرت را به دست داشت و درصدد بود تا پايان عمر در مقام رياست جمهوري باقي بماند. وي در پايان دهه 1990/1370، با برجسته كردن مساله امنيت و تهديد بنيادگران طالبان، كوشيد ورند تمركز قدرت در داخل را تحتالشعاع قرار دهند.29 سرانجام زماني كه مخالفان دولت آقايف را به تقلب در انتخابات پارلماني در قرقيزستان متهم كردند، با توافقي كه ميان شمال (به رهبر فيليكس كولوف) و جنوب (به رهبري باقياف) صورت گرفت، اعتراضات عليه وي وارد مرحله تازهاي شد. با فرار آقايف به مسكو در نتيجه تظاهرات و مخالفتهاي 24 مراس 2005 (4 فروردين 84) موسوم به انقلاب لالهاي، دولت وي سقوط كرد و قربان بيكباقياف رياست دولت موقت را به عهده گرفت كه سرانجام در تاريخ 10 ژوئيه 2005 (19 تير 84) در نتيجه انتخابات عمومي با كسب 89 درصد آراء به رياست جمهوري رسيد.30
نقش غرب و به ويژه آمريكا را در حمايت از انقلاب رنگي لالهاي قرقيزستان (24 مارس 2005) نميتوان انكار نمود. البته همانگونه كه تجربه نشان داده است، سناريوهاي مخملي تغيير رهبران در كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز نه تنها هيچ كمكي به ثبات منطقه نكرده، بلكه آن را به مخاطره انداخته است.31 بسياري از تحليلگران منطقهاي معتقدند كشورهاي اين منطقه هنوز فاصله زيادي تا برپاي روندهاي دموكراتيك و مردم سارلاانه دارند.32
در واقع به جاي هدف ناشي از ترويج دموكراسي ميتوان مهمترين هدف آمريكا را در حمايت از انقلاب لالهاي و ديگر انقلابها، ايجاد نظامهايي هم سو با سياستهاي نظاميگري اين كشور دانست. در اين ميان قرقيزستان از طريق الف. همكاري نظامي با آمريكا جهت اجاره پايگاه ماناس و ب. موقعيت ژئوپليتيكي به عنوان همسايگي با چين و نزديكي جغرافيايي با روسيه، از جايگاه مهمي در راهبرد آمريكا برخوردار است كه در ادامه به آن پرداخته ميشود.
اهميت قرقيزستان در راهبرد ايالات متحده آمريكا: بررسي نقش پايگاه نظامي ماناس
هنگامي كه در سپتامبر 2001 دولت آمريكا در كشورهاي منطقه آسياي مركزي خواست در جنگ با تروريسم مشاركت كنند، رهبران اين جمهوريها خيلي زود پاسخ مثبت دادند.33 قرقيزستان كه در مسير اصلي انتقال مواد مخدر غير قانوني از افغانستان به روسيه و سپس به اروپاي غربي قرار دارد و همچنين با تهديد بنيادگران طالبان به خصوص بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 مواجه بوده است، براي مقابله با ناامنيها و تهديدات مذكور به عوامل خارجي تكيه نمود. در اين زمينه پارلمان اين كشور در 28 دسامبر 2001 با تاسيس پايگاه نظامي آمريكا در فرودگاه بينالمللي ماناس، براي يك سال موافقت كرد كه در ژانونه 2002 آقايف آمادگي كشورش را براي تمديد قرارداد اعلام كرد.34 اين قرارداد در زمان قربان بيك باقياف نيز تمديد گرديد.
بعد از تعطيلي پايگاه نظامي كارشي – خانآباد در ازبكستان در 21 نوامبر 2005، بر اهميت پايگاه نظامي ماناس افزوده گرديده است. همچنين زماني كه سياستمداران آمريكايي تصميم به افزايش تعداد نيروهاي نظامي در افغانستان ميگيرند و در نهايت زماني كه مسير تامين سنتي از طريق مناطق پاكستان توسط حمله طالبان آسيبپذير ميگردد،35 انتظار ميرود بر اهميت اين پايگاه افزوده گردد.
علاوه بر نقش پايگاه نظامي ماناس در جهت تسهيل در فرايند اشغال افغانستان، اين پايگاه ميتواند از برخي جهات ديگر نيز به عنوان ابزاري در دست آمريكا براي تحت فشار قرار دادن رقباي خود محسوب گردد. در واقع هدف اصلي واشنگتن از حضور نظامي در قرقيزستان، محاصره، مهار و انزواي روسيه، چين و ايران ميباشد. حضور آمريكا در پايگاه ماناس، روسيه را نسبت به امنيت كشورهاي مجاور خود نگران كرده است. بسياري از نمايندگان دوما، سياستمداران و نظاميان عاليرتبه روسي به صراحت با حضور نظامي دراز مدت آمريكا در آسياي مركزي و قفقاز مخالفت بودهاند. از نظر آنها هدف اصلي آمريكا محاصره روسيه ميباشد.36
آمريكا ميتواند از اهرم مواد مخدر در جهت تحت فشار قرار دادن روسيه، چين و ايران استفاده نمايد. به عنوان نمونه، با اعتقاد بسياري از كارشناسان از پايگاه ماناس در قرقيزستان در جهت حمل و نقل مواد مخدر از افغانستان توسط نيروهاي خارجي استفاده ميشود.37
همچنين اين پايگاه كه ظاهرا در جهت حمل و انتقال نيروها و تجهيزات نظامي به افغانستان مورد استفاده قرار ميگيرد، حمايت از عوامل تروريستي را نيز در برنامههاي خود قرار داده است. به عنوان نمونه دستگيري عبدالمالك ريگي، رهبر سازمان تروريستي جندالله در هواپيماي قرقيزس توسط نيروهاي امنيتي ايران در چهارم اسفند 1388 و اعترافات او درباره تربيت تروريستها در پايگاههاي نظامي – از جمله پايگاه ماناس – نمونهاي از اين امر ميباشد. به گفته حجتالاسلام مصلحي، وزير اطلاعات ايران، ريگي در آوريل 2008 با فرمانده ناتو در افغانستان كه علاقه زيادي به ايده «بلوچستان بزرگ» دارد، ديدار و گفتگو داشت.38 جندالله مسئول حملات تروريستي در داخل ايران و به شهادت رساندن تعدادي از شهروندان است كه كمكهاي مالي و نظامي آمريكا را نيز با خود به همراه داشته است.
اهميت قرقيزستان در راهبرد ايالات متحده آمريكا بررسي موقعيت ژئوپليتيكي
شمال و شمال غربي قرقيزستان به قزاقستان، جنوب آن به تاجيكستان، جنوب غربي آن به ازبكستان و جنوب شرقي آن به چين محدود ميشود.39 قرقيزستان در ناحيه تيانشان و جنوب شرقي ارتفاعات پاميرآلاي قرار دارد.40 رشته كوههاي تيان شان از غرب تا شرق آسياي مركزي ادامه يافته و تا درون چين پيش رفته است. كوههاي پاميرآلاي نيز از آسياي مركزي به سوي افغانستان و چين ادامه يافته است.41 پيرامون ارتفاعات تيانشان دره فرغانه قرار دارد كه از اهميت ويژهاي در آسياي مركزي برخوردار ميباشد. اين دره بين سه جمهوري تاجيكستان، قرقيزستان و ازبكستان تقسيم شده است و به لحاظ جمعيتي هويتي اسلامي دارد.42
چين و قرقيزستان مرزهاي مشتركي با هم دارند و چندين هزار نفر از ايغورهاي سين كيانگ چين نيز در قرقيزستان زندگي ميكنند. ايغورها به مبارزه بلند مدت براي كسب استقلال از چين و ايجاد كشوري مستقل با عنوان تركستان شرقي كه شمال مناطقي از ازبكستان و قرقيزستان ميباشد، شناخته شدهاند.43 بنابراين حمايت از مواضع جداييطلبان از سوي آمريكا ميتواند فشارهايي از متوجه چين نمايد. علاوه بر اين، آمريكا با حضور خود در قرقيزستان به عنوان يكي از كشورهاي عضو شانگهاي، ميتواند در زمينه رابطه اين كشور با روسيه، چين و ايران (عضو ناظر) چالشهايي را ايجاد نمايد و مانع از افزايش نقش اين سازمان در معادلات منطقهاي و جهاني گردد. انتقال مواد مخدر نيز از طريق قرقيزستان به مرزهاي كشورهاي رقيب، يكي ديگر از اهرمهاي فشار آمريكا عليه رقباي خود است. به عنوان نمونه، براساس گزارش ريوريو وبلاگ انگليسي زبان مستقر در روسيه، قرقيزستان به مقصدي براي منبع مواد مخدر تبديل شده است.44
از نظر اقتصادي نيز وجود بازار قره سو كه به منبعي براي كالاهاي چيني تبديل شده است و همچنين وجود ذخاير طبيعي (طلا، اورانيوم، جيوه و...) و ذخاير فراوان آب و انرژي، گزينههاي مناسبي براي سرمايهگذاري ديگر كشورها در اين كشور ميباشد كه آمريكا ميتواند فشارهايي را عليه رقباي خود اعمال نمايد.
پنج. فروپاشي انقلاب لالهاي قرقيزستان
زماني كه باقياف به رياست جمهوري قرقيزستان رسيد، به رغم دادن وعدههايي در جهت توسعه سياسي، بهبود وضعيت اقتصادي و مبارزه با فساد مالي- اداري، نتوانست خواستههاي موردنظر مردم را تامين نمايد. وي پس از به دست گرفتن قدرت به سرعت به سركوب نيروهاي سياسي مخالف پرداخت. تنها در طي 2009، شش روزنامهنگار مورد حمله واقع شدند. تمام رسانهها تحت كنترل دولت قرار گرفتند و به ندرت ميتوانستند به انتقاد از سياستهاي موجود بپردازند. در زمينه اقتصادي نيز باقياف نتوانست به وعدههاي خود عمل نمايد. جدول شماره سه وضعيت نامناسب اقتصادي در دوران وي را نشان ميدهد.45 اين اوضاع در حالي بود كه خانواده و نزديكان باقياف از جمله پسرش ماكسيم، تمام داراييهاي اقتصادي كشور را تحت كنترل خود داشتند.
باقياف از جهتگيري بيشتري نسبت به غرب به خصوص آمريكا برخوردار بود همين امر در بحران سياسي اخير اين كشور و سقوط دولت وي نقش عمدهاي ايفا نمود، به طوري كه بسياري از تحليلگران حكومت موقت را به مردمان شمال كشور كه جهتگيري بيشتري نسبت به روسيه دارند، نسبت ميدهند و با توجه به خواستگاه جنوبي رهبران دولت موقت نظير اتانبايوا، عمربيك تكيبايف، عظيم بيك نظربايف، اسماعيل اسحاق، مناطق شمالي از رهبري آنان حمايت نموده، چرا كه رهبران دولت موقت ضمن حفظ تعادل در روابط روسيه و غرب تمايل بيشتري را نسبت به روسيه ابراز نمودهاند. علاوه بر اين، روسيه اولين كشوري بود كه وعده كمكهاي بشردوستانه به اين كشور را داد.46
همچنين عدم توجه باقياف به خواستهها و انتظارات مخالفان، آنان را در بسيج مردم به رهبري اپوزيسيوني از سوي جنوب به نام رزاتانبايوا و در همراهي با شمال كشور عليه سيستم سياسي برانگيخت. سرانجام به دنبال اعتراضات و تظاهرات گسترده شش تا هشت آوريل 2010 و تصرف نهادهاي دولتي، با فرار باقياف به خارج از كشور، شاهد سقوط دولت وي و فروپاشي انقلاب لالهاي هستيم. سقوط باقياف مجموعهاي از چالشها را فراروي آمريكا جهت حضور در قرقيزستان و متعاقبا افغانستان و همچنين كنترل رقبا فراهم نموده است كه در ادامه به آن پرداخته ميشود.
الف. چالشهاي فرا روي ايالات متحده آمريكا پس از فروپاشي انقلاب لالهاي
پايههاي نظامي آمريكا در قرقيزستان و متعاقبا حضور در افغانستان و كنترل رقبا پس از فروپاشي انقلاب لالهاي قرقيزستان به دلايل زير در حال شكسته شدن ميباشد:
يك. مخالفت گروههاي اسلامگراي قرقيزستان با حضور آمريكا در كشورشان و متعاقبا افغانستان: گروههاي اسلامگراي قرقيزستان همواره خواهان مبارزه با نفوذ آمريكا در كشورشان بودهاند؛ گروههايي كه با گروههاي اسلامي در افغانستان در ارتباط بوده و حضور آمريكا در كشورشان را تسهيلكننده حضور نيروهاي نظامي اين كشور در افغانستان از طريق پايگاه نظامي ماناس ميدانند. به عنوان نمونه، از جمله طرحهاي «حركت اسلامي تركستان» كه در قرقيزستان فعاليت دارد،؛ يك رشته علميات خرابكارانه در كشورهاي آسياي مركزي از راه افغانستان بوه است. اين جنبش در 2003 مسئوليت دو انفجار در قرقيزستان را به عهده گرفت و برخي اهداف نظامي، از جمله پايگاههاي نظامي آمريكا در منطقه مورد توجه اين جنبش بوده است.
در چهارم نوامبر 2003 مقامات رسمي قرقيزستان اعلام كردند سه تن از اسلامگرايان را كه در افغانستان آموزش ديده بودند، به اتهام حمله به پايگاههاي نظامي دستگير كردهاند.47 پس از فروپاشي انقلاب لالهاي قرقيزستان نيز فرصت ناشي از اوضاع و احوال انقلابي براي گروههاي اسلامگرا به وجود آمد تا خواستههاي خود مبني بر خروج آمريكا از كشورشان را مطرح نمايند. به عنوان نمونه، در اواخر فوريه 2012 «كميته مقاومت مسلمانان» فراخواني جهت حمله به مركز حمل و نقل مواد نظامي ماناس و بستهنمودن آن با زور صادر نمود.48 مخالفت گروههاي اسلامگرا پايههاي نفوذ نظامي آمريكا در اين كشور را سست نمود، به طوري كه پس از فراخوان كميته مقاومت مسلمانان، آتامبايف اعلام نمود با آمريكا جهت خروج از پايگاه ماناس در 2014 به توافق رسيده است.49
دو. اولويت نظاميگري به جاي دموكراسيخواهي براي آمريكا و بياعتماد شدن مردم قرقيزستان نسبت به اين كشور: يكي از عوامل بياعتمادي مردم قرقيزستان نسبت به سياستهاي آمريكا، عدم تحقق وعدههاي انقلاب لالهاي در زمينه توسعه سياسي ميباشد. به عنوان نمونه، براساس نتايج تحقيقات سالانه واحد اطلاعات اكونوميست درباره وضعيت دموكراسي در 167 كشور جهان در 2006، قرقيزستان رتبه 11150 و در 2008 رتبه 114 را به دست آورد. اين تقسيمبندي براساس پنج شاخص اصلي فرايند انتخابات، كثرتگرايي احزاب، آزاديهاي مدني، عملكرد دولت، مشاركت سياسي و فرهنگ سياسي ميباشد.51 مقابله با آزاديهاي مدني، عملكرد دولت، مشاركت سياسي و فرهنگ سياسي ميباشد.51 مقابله با آزاديهاي مدني، تعطيلي ايستگاههاي راديويي، برنامههاي تلويزيوني، مقابله با آزاديهاي مذهبي و فعالان حقوق بشر و مقابله با نفوذ احزاب به عنوان تجسم اراده مردمي نيز به شدت در جريان بود.52
اين اوضاع در حالي بود كه آمريكا از اين رژيم به شدت حمايت ميكرد و روابط گستردهاي با آن داشت. تشديد ناخرسندي افكار عمومي جهاني و مردم افغانستان نسبت به سياستهاي آمريكا در افغانستان مانند بالا رفتن آمار تلفات غير نظاميان، اهانت به مقدسات مذهبي، افزايش توليد مواد مخدر، عدم تحقق بازسازي اقتصادي افغانستان و تامين امنيت، شكست در حذف كامل طالبان در افغانستان كه متعاقبا بر افكار عمومي مردم قرقيزستان اثرگذار است. نيز بر جهتگيري مردم اين كشور پيرامون اولويت نظاميگري به جاي دموكراسيخواهي براي آمريكا تاثير مضاعفي داشته و موجب بياعتمادي بيشتر آنها نسبت به سياستهاي آمريكا شده است. اين امر ميتواند پايههاي حضور آمريكا را به بهانه ترويج دموكراسي و متعاقبا تعقيب اهداف بعدي به خصوص نظامي سست نمايد.
سه. جهتگيري بيشتر دولت جديد قرقيزستان به روسيه: پس از سقوط باقياف، آتامبايف، در انتخابات رياست جمهوري اين كشور كه در هشت آبان 1390 برگزار شد، با كسب 65 درصد آراء به رياست جمهوري اين كشور رسيد. رييسجمهور جديد قرقيزستان در نخستين اظهارات خود پس از پيروزي در انتخابات رياست جمهوري قرقيزستان اعلام كرد: از يك سو به دنبال نزديكي روابط خود با روسيه، ايران و تركيه است و از سوي ديگر، پايگاه نيروهاي هوايي آمريكا در خاك اين كشور را تعطيل خواهد كرد. به گزارش دويچه وله، موفقيت آلمازبك آتامبايف در انتخابات رياست جمهوري قرقيزستان، پيروزي كاخ كرملين به شمار ميرود. آتامبايف مدعي است پايگاه آمريكايي ماناس ممكن است موجب شود كه قرقيزستان هدف حمله نيروهاي مخافت آمريكا قرار گيرد.53
در سال 2005 روسيه نقش مهمي در فشار به دولت ازبكستان جهت اخراج نيروهاي آمريكايي از پايگاه نظامي كارشي – خانآباد داشت. در فوريه 2009 نيز كه قرقيزستان تصميم به اخراج نيروهاي آمريكايي از پايگاه ماناس گرفت، اين امر نيز تحتتاثير پيشنهاد كمكهاي مالي روسيه به قرقيزستان بود.54 بدون ترديد در اين زمان كه رياست جمهوري قرقيزستان تمايل بيشتري به روسيه دارد، روسيه از توانايي بيشتري جهت ترغيب دولت وقت قرقيزستان پيرامون تعطيلي پايگاه ماناس دارد.
سرانجام اينكه پايههاي نفوذ آمريكا در قرقيزستان درحال شكستهشدن است و اين امر ميتواند چالشهايي را براي اين كشور از جمله يك. چالشهاي نظامي در افغانستان به دليل عدم دسترسي به پايگاه ماناس؛ و دو. چالشهاي راهبردي جهت كنترل رقبا ايجاد نمايد. اين چالشهاي آمريكا را به اتخاذ مواضع جديدي متمايل نموده و يا خواهد نمود كه در ادامه به آن پرداخته ميشود.
ب. مواضع ايالات متحده آمريكا پس از فروپاشي انقلاب لالهاي
از مهمترين مواضعي كه آمريكا در زمينه مقابله با چالشهاي نظامي از ناحيه پايگاه ماناس اتخاذ نموده و همچنين درصد انجام آن است، ميتوان به موارد زير اشاره نمود:
يك. به رسيمت شناختن دولت جديد قرقيزستان و ارايه مشوقهاي اقتصادي: به اعتقاد تحليلگران، علت حمايت نكردن آمريكا از دولت سرنگون شده و دست نشانده خود در قرقيزستان نگراني از تعطيلي پايگاه ماناس بوده است.55 پس از انتخابات رياست جمهوري قرقيزستان در اكتبر 2011 نيز اوباما به مردم و دولت اين كشور براي برگزاري انتخابات دموكراتيك و صلحآميز تبريك گفت و پاملا اسپراتلن، سفير اين كشور در قرقيزستان، آمادگي كشورش را براي گسترش روابط تجاري و سرمايهگذاري اعلام نمود.56 آمريكا قصد دارد از طريق مشوقهاي اقتصادي پايههاي حضور نظامي خود را در اين كشور حفظ نمايد.
دو. ارايه دادههاي جايگزين براي پايگاه ماناس: مسيرهاي جايگزيني كه مورد تاكيد استراتيژيستهاي آمريكايي به جاي پايگاه ماناس ميباشد، كشورهاي آسياي مركزي در قفقاز است. هر چند پاكستان از نظر نزديكي با افغانستان گزينه مطلوبي است، به دليل حملات طالبان به تجهيزات و نيروهاي ائتلاف، اين مسير چندان نميتواند مناسب باشد. به عنوان نمونه در هفت دسامبر 2008 تعداد 70 كاميون نظامي نيروهاي ائتلاف مورد حمله قرار گرفت. انتقال تجهيزات از ده كشور، يعني آلمان، اتريش، مجارستان، روماني، بلغارستان، گرجستان، آذربايجان، تركمنستان، ازبكستان و افغانستان و يا آلمان، اتريش، ايتاليا، تركيه ، گرجستان، آذربايجان قزاقستان، ازبكستان و افغانستان،57 مسير ريگا – بندر باليتك – روسيه – قزاقستان - ازبكستان،58 مسير گرجستان - آذربايجان – درياي خزر – تركمنستان – افغانستان و به طور كلي هرگونه مسيري كه كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز را در برگيرد، بيشتر مورد نظر ميباشد.
سه. تمركز بر جنگ افغانستان: اوباما در مبارزات انتخاباتي خود اعلام نمود كه جنگ در عراق از سوي بوش يك اشتباه بوده و خروج از آن به نفع آمريكاست. وي خواستار تمركز در جنگ افغانستان گرديد و مبارزه با طالبان را كه از نظر آنها هنوز در جنوب افغانستان مستقر هستند، بيش از پيش ضروري اعلام نمود و خواستار افزايش نيروهاي نظامي ودر افغانستان گرديد.59 بر كناري ژنرال مك كريستال، فرمانده سابق نيروهاي نظامي در افغانستان، و روي كار آمدن ديويد پترانوس را ميتوان را اين راستا قلمداد نمود. حوادث قرقيزستان بر اتخاذ اين تصميم، يعني تمركز بر جنگ در افغانستان، بسيار موثر بوده و شايد آن را تشديد نمايد.
چهار. تغيير در تاكتيك و نه راهبرد: از منظر تاكتيكي معضل آمريكا در پايگاه نظامي ماناس و متعاقبا چالش در افغانستان عرصه را براي باز كردن روابط با ايران جهت حل و فصل مسائل افغانستان فراهم نموده است. با وجود اين، با ادامه مواضع خصمانه آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران در زمينه فشار بر مسائل هستهاي، افزايش تحريمها و تهديد به حمله نظامي، انتظار نميرود در راهبرد اين كشور در مقابله با ايران و جلوگيري از قدرتيابي كشورمان تغييري حاصل گردد. همچنين، در مقابل با روسيه نيز آمريكا سعي نموده است در زمينه همكاري پيرامون مسائل متقابل، از جمله طرح سپر موشكي، همكاري متقابل اين كشور را در زمينه حل و فصل مسائل افغانستان جلب نمايد.
از مهمترين مواضع آمريكا براي مقابله با چالشهاي راهبردي عبارتند از:
يك. تضعيف اتحاد رقبا: آمريكا با ايجاد شكاف در اتحاد ميان رقبا بهتر ميتواند اهداف خود را پوشش دهد. جلب همراهي چين و روسيه در تصويب قطعنامه چهارم شوراي امنيت سازمان ملل عليه ايران را ميتوان در اين راستا قلمداد نمود.
دو. تمركز بازي بر نيمه ديگر ميدان: ارايه دادههاي جايگزين براي پايگاه ماناس كه در قسمتهاي پيشين به آن اشاره شد، ميتواند بهانهاي ديگر براي اين كشور باشد تا بتواند با جلب همكاريهاي بيشتر با كشورهاي آذربايجان، قزاقستان، ازبكستان و... رقباي خود را از اين طريق تحت فشار مضاعف قرار دهد.
نتيجهگيري
در اين مقاله مشخص شد اوراسيا، به خصوص حوزه هارتلند جديد (خزر – خليج فارس) از اهميت ويژهاي در سياست خارجي آمريكا برخوردار است. اشغال افغانستان از دو جهت، يكي موقعيت ژئوپليتيكي و ديگري فراهم نمودن زمينه نفوذ در آسياي مركزي به بهانه مقابله به تروريسم و جلوگيري از گسترش آن به اين حوزه، اين فرصت را در اختيار اين كشور قرار داد تا حضور خود را در حوزه خزر – خليج فارس افزايش و متعاقبا از توانايي تحت فشار قرار دادن رقباي خود به خصوص روسيه، چين و ايران برخوردار گردد. در اين ميان كشور قرقيزستان در راهبرد آمريكا از دو منظر، يعني وجود پايگاه نظامي ماناس و موقعيت ژئوپليتيكي، از اهميت ويژهاي برخوردار بوده است. بدون شك جايگاه كليدي قرقيزستان در سياست خارجي آمريكا با اين نظر برژينسكي كه نفوذ در آسياي مركزي و قفقاز، كليد نظارت براوراسياست، بيارتباط نيست.
اما با فروپاشي انقلاب لالهاي قرقيزستان، پايههاي اين نفوذ به دلايلي همچون مخالفت گروههاي اسلامگراي قرقيزستان با حضور آمريكا در كشورشان و متعاقبا افغانستان، اولويت نظاميگري به جاي دموكراسيخواهي براي آمريكا و بياعتماد شدم مردم قرقيزستان نسبت به اين كشور و جهتگيري بيشتر دولت جديد قرقيزستان به روسيه، سست و لرزان شده و اين كشور را با چالشهايي همچون عدم دسترسي به پايگاه ماناس و به عبارتي، چالشهاي نظامي و افغانستان و چالشهاي راهبردي جهت كنترل رقبا مواجه نموده است و آن را به اتخاذ مواضع مختلفي براي فائق آمدن بر اين چالش وادار نموده و يا خواهد نمود. بدون ترديد اين چالشها ميتواند اين كشور را وا دارد تا براي نظارت بر هارتلند جديد و كنترل رقبا به دنبال گزينههاي ديگري باشد.
جدول يك. حجم تجارت چين و افغانستان از 2002 تا 2010
سال |
صادرات چين |
واردات چين |
كل |
2002 |
19/91 |
0/80 |
19/99 |
2003 |
26/45 |
0/61 |
27/06 |
2004 |
56/97 |
0/95 |
57/92 |
2005 |
51/21 |
1/56 |
52/72 |
2006 |
100/47 |
0/19 |
100/66 |
2007 |
169/00 |
2/00 |
171/00 |
2008 |
- |
- |
- |
2009 |
360/00 |
7/99 |
367/99 |
2010 |
704/00 |
11/70 |
715/70 |
Source: Zhao Huasheng, "China and Afghanistan: China"s,Interests, Stances, and Perspectives," Center for Strateglc & International Studies, 2012, p.7.
جدول دو حجم و هزينه مواد مخدر كشف شده در ايران (1997 – 2002)
سال |
2002 |
2001 |
200 |
1999 |
1998 |
1997 |
ميزان مواد مخدر كشف شده (برحسب كيلوگرم) |
150/520 |
133/816 |
237/587 |
252/186 |
194/014 |
194/443 |
هزينه كشفيات (برحسب ميليون دلار) |
45/156/00 |
41/944/800 |
71/267/100 |
75/655/800 |
58/204/200 |
58/332/900 |
منبع: بوالوردي، 1384، ص 211.
جدول سه. شاخصهاي اقتصادي دوران باقي اف (از كل توليد ناخالص داخلي GDP).
شاخص |
2010 |
2009 |
2008 |
2007 |
رشد توليد ناخالص داخلي |
1/4- |
2/9 |
8/4 |
8/5 |
تورم |
8/0 |
6/5 |
24/5 |
10/2 |
بيكاري |
- |
- |
8/2 |
8/2 |
ميزان مخارج دولت |
19/0 |
18/4 |
17/5 |
17/1 |
Source: Gutersloh: Bertelsmann Stiftung, "Kyrgyzstan Ciuntry Report," 2012,p.15
ش.د910043ف