امیر استکی در وطن امروز نوشت:
مسائل بسیاری وجود دارند که برای انسانها درد شمرده میشوند ولی بعضی از آنها دردناکتر خواهند بود.
اینکه یک ملت عوامل اقتدار و قدرت خود را از دست رفته ببیند قطعا دردناک
خواهد بود. اینکه ملتی احساس کند توسط قدرتهای جهانی فریب خورده و نادیده
گرفته شده دردناک است. اینکه ملتی همواره خطر تنگی معیشت را بالای سر خود
ببیند و احساس تلخ ناامنی شغلی و بیرونقی کسب و کارش را داشته باشد،
دردناک خواهد بود. اینکه در هر خانواده ایرانی تقریبا یک دانشجو یا سرباز
یا محصل وجود داشته باشد و عملا امکان پسانداز برای خانواده مقدور نباشد
دردناک است. اینکه نزدیک به یک میلیون تحصیلکرده دانشگاهی بیکار در یک کشور
وجود داشته باشد، دردناک است. اینکه کارخانجات تولیدی کشور یک به یک به
علت کمبود نقدینگی در حال تعطیل شدن باشند و در کنار آن حجم نقدینگی کشور
که به واسطه سیاستهای اقتصادی انقباضی دولت به سمت تولید حرکت نمیکند از
مرز هزارهزار میلیارد تومان گذشته باشد، دردناک است. اینکه هزینههای جاری
یک دولت با همه فغان و نالههایش از کمبود منابع با سرعتی بیشتر از نرخ
تورم و حتی نرخ افزایش دستمزدها در حال رشد است و به بیش از 205 هزار
میلیارد تومان رسیده است، دردناک است. اینکه یک دولت از میان همه موانع
واقعی و غیرواقعی تولید سراغ اصلاح قانون نیم بند کار رفته است و به دنبال
برطرف کردن دغدغه تولیدکنندگان با اعمال فشار بر کارگران و حداقل
حقوقبگیران است، دردناک است. اینکه یک دولت برای فراهم کردن امکان مانور
بر روی طرح تحول سلامت به دنبال ادغام صندوقهای بیمهگر بویژه صندوق تامین
اجتماعی با وزارت بهداشت است و از این کانال به دنبال هزینه کرد حق بیمه
درمان کارگران و حداقل حقوقبگیران در راستای طرح تحول سلامت و پز دادن با
آمار و ارقام آن است، دردناک است. اینکه یک زوج جوان ایرانی برای دریافت 10
میلیون تومان وام ازدواج همه نوع موانع و تحقیر را تحمل کنند و از طرف
دیگر عدهای باشند که صدها میلیارد را بدون وثایق لازم دریافت کنند، دردناک
است. اینکه یک کارگر حداقل حقوقبگیر با عواید ناچیزش مجبور باشد برای
ثبتنام فرزندانش در مدارس دولتی پول پرداخت کند دردناک است و... . معضل و
مشکل و درد و ناراحتی همواره بوده و متاسفانه خواهد بود. اما آنچه شرایط را
سخت و دردناک میکند تنها چیزی است که یک انسان مسلمان آزاده به هیچ وجه
نمیتواند آن را توجیه کند. از میان همه آنچه برشمردیم و بر نشمردیم و از
دردناک بودنشان گفتیم، تبعیض و بیعدالتی است که از همه دردناکتر است.
اینکه ملتی احساس کند در کشوری زیست میکنند که افرادی وجود دارند سوای
دغدغهها و دردهای آنان بر آنها حکومت میکنند و خود را محق میدانند که
سهمی از کیسه ملت بردارند که دهها برابر عواید ماهانه آنهاست دردناکتر از
هر کاستی و کمبودی در کشور است. همینجاست که رهبر انقلاب بارها در این
زمینه هشدار دادهاند، چه آن زمان که در دولتهای کارگزاران و اصلاحات رویه
دولتمردان و اتباعشان مانور تجمل بود و چه این زمان که دریافتیهای نجومی
از بیتالمال با بیعملی تعمدی دولتمردان در حال فراموشی است.
اینکه تحریمهای ایران توسط آمریکاییها در حالی برای 10 سال دیگر تمدید
شده است که براساس برجام قرار بر لغو آنها بوده است دردناک است. برجامی که
تقریبا همه اندوخته هستهای ملت را برای نیل به آن از دست دادهایم. ولی
باز هر چه باشد و ضرر و زیان آن هر چقدر هم که باشد بیشتر از تیر مسمومی
نیست که بیعدالتی و تبعیض به قلب مردم فرو میکند. سالها بود مردم به شکل
غیرمستقیم متوجه مسابقه مالاندوزی مسؤولان و کارگزاران دولتی بودند اما
هیچگاه به شکل مستقیم در جریان آن قرار نگرفته بودند. رسوایی فیشهای حقوقی
این درک را بیواسطه کرد و بیعملی دولت و تایید تلویحی مشروعیت این
دریافتیها توسط آن این شک را به یقین تبدیل کرد که در ورای ماسک
مردمگرایی و دفاع از ملت میتواند چهرهای داشته باشد که رنگ از رونق
افتاده مناسبات ارباب و رعیتی را دوباره به چهره کارگزاران اعتدال
برگردانده است. رنگی که خود عین تبعیض است و در نهایت به ملت میگوید آنها
از سبد منافع جامعه حقی بسیار کمتر از کسانی دارند که بر کرسی قدرت و از
راه پای نهادن بر گردههای آنان سوار شدهاند.
آری! دردناکتر از تحریم، تبعیض است.
اما چرا جنبش ناراضی ها در غرب روز به روز در حال تقویت شدن است. درباره چرایی این اتفاق دلایل زیر را میتوان بیان کرد:
بحران سرمایه داری
جنبشهای اعتراضی که این روزها در اروپا و آمریکا در حال شکل گیری اند،
به شدت ضد سرمایه داری و مخالف جدی نهادها و نظام مالی و پولی اتحادیه
اروپا هستند. پیامدهای ناشی از نئولیبرالیسم اقتصادی و جهانیسازی، برخلاف
وعده های داده شده زندگی مردم به وِیژه طبقه متوسط در غرب را با بحران
مواجه ساخته است. تحمیل هزینههای بالای سیاسی-امنیتی برای ایجاد و پیگیری
جهانیسازی، نقل و انتقال صنایع و کارخانههای اروپایی و آمریکایی به
کشورهایی با نیروی کار ارزان، ایجاد اتحادیههای اقتصادی و محدودسازی قدرت
دولت های محلی از طریق قوانین و نهادهای فراملی نظیر قوانین تجارت آزاد و
یا مداخلات اتحادیه اروپا، همه و همه باعث شده تا علاوه بر افزایش شکاف
طبقاتی، زندگی مردم عادی با مشکل مواجه شود. بی جهت نیست که در انتخابات
اخیر آمریکا، ایالت های موجود در کمربند زنگ زده( کمربند زنگ زده اصطلاحا
به منطقه ای در ایالات متحده گفته می شود که از شمالی ترین منطقه شمال شرق
این کشور آغاز شده و به مناطق مرکزی آن و نزدیک به غرب می رسد. در واقع این
کمربند از نیویورک آغاز می شود و به سمت غرب تا پنسیلوانیا، ویرجینیای
غربی، اوهایو، ایندیانا و میشیگان ادامه پیدا می کند و در جنوب ویسکا نسین
به پایان می رسد.) که همیشه به دموکرات ها رای می دادند در چرخشی آشکار،
نامزد ضد ساختار یعنی ترامپ را بر گزیدند.
اولین جرقههای جذابیت این جنبشها را میتوان در اعتراضهای خیابانی
اروپا در سال 2011 مشاهده کرد که اندکی بعد از قیام تودههای مردم در
خاورمیانه آغاز شد و تا خیابانهای آمریکا تحت لوای جنبش اشغال و نود و نه
درصدی ها ادامه یافت. واقعیت این است بحران پولی و مالی اروپا که ناشی از
سیاستهای اقتصاد سرمایه داری تروئیکا (کمیسیون اروپایی، بانک مرکزی اروپا و
صندوق بین المللی پول) بود، نوعی دلزدگی از سرمایه داری را در اروپا به
وجود آورد. علاوه بر این افزایش ریاضتهای اقتصادی و اتخاذ سیاستهای پولی
نامناسب از جمله در کشورهای یونان و اسپانیا باعث شد مردم کشورهای جنوب
اروپا در مورد توانایی اتحادیه اروپا برای مقابله با بحرانهای مختلف دچار
تردید شوند.
بحران مشروعیت
دلیل دوم را میتوان در بحران مشروعیت در غرب جستجو کرد. دریک چشم انداز
تاریخی، موضوع "بحران مشروعیت" و یا "کسری دموکراسی" نظام حکمرانی فراملی
اروپایی یکی از عوامل اصلی دلزدگی مردم نسبت به ساختار حاکم نئولیبرال در
اروپا بوده است. عدم برخورداری شهروندان اروپایی از پیوندهای هویتی تمام
عیار با اتحادیه اروپا و نهادهای آن در ایجاد فاصله، شکاف و گسست میان
شهروندان و نهادهای اروپایی موثر بوده است. برگزاری انتخابات مستقیم
پارلمان اروپا از جمله تدابیری بود که اروپاییها برای غلبه بر سرشت نخبه
گرا، فن سالار و دیوان سالار این فرایند اتخاذ نمودند. با این حال عدم
استقبال و مشارکت مردم در فرایندها و تصمیم گیریهای اتحادیه باعث شده تا
تصمیمات اتخاذ شده برای مردم عادی اروپا با نوعی عدم مشروعیت همراه باشد.
همین اتفاق به شیوه دیگر در آمریکا نیز در حال رخ دادن است. وابستگی بیش از
حد سیاست مداران به لابی های قدرت باعث شده تا مردم آن گونه که جیمی کارتر
عنوان می کند از حکومت یک "الیگارشی محدود" بر ساختار سیاسی دلزده شوند.
بحران اخلاقی
مهمترین عامل در شکل گیری و تقویت جنبش ناراضی ها را میتوان شکست اخلاقی
لیبرالیسم دانست. لیبرالیسم در حوزه فرهنگی و اخلاق همواره تلاش می کرد تا
با ارزش زدایی از فرهنگ های سنتی نوعی اخلاق جدید را برای جهانیان معرفی
کند. برای سال ها ستایش تنوع و کثرت گرایی ارزشی و فرهنگی سکه رایج همه
محافل علمی و سیاست گذاری بوده است. اما ارزشهای اخلاقی که لیبرالیسم
همیشه از آنها دفاع میکرد حالا با بحران مواجه شده است. به کارگیری
استانداردهای دو گانه در مواجهه با تحولات بین المللی، فساد رو به گسترش
سیاست و سیاست مداران غربی، نگاه مرکز پیرامون حتی در داخل تمدن غربی و
فرسایش ارزش های اخلاقی مسیحی نوعی بیداری معنوی را در غرب رقم زده است.
بیداری که این روزها به دلیل فقدان یک جایگزین مناسب در مسیرهایی چون،
پوپولیسم، راست افراطی و ملی گرایی سوق داده می شود.
الهه کولایی در ایران نوشت:
16 آذر هر سال، خاطرههای حقجویی و حقخواهی دانشجویان و دانشگاهیان
ایرانی را در دورههای گوناگون تحولات اجتماعی- سیاسی- اقتصادی- فرهنگی
جامعه پرتلاطم ما زنده میسازد. دانشجویان ایرانی در فراز و نشیبهای تاریخ
ساز کشور ما، همواره نقشی تأثیرگذار برعهده گرفتهاند. آنان از یک سو در
برابر سیاستهای استعماری و مداخلات بیگانگان تلاشی مؤثر را شکل دادهاند و
ازسوی دیگر در متن تحولات تند و پرشتاب جامعه پرتحول ایران، با کنشگری یا
بیتفاوتی خود نقش ایفا کردهاند. در جهانی که ارزش و اعتبار نیروی انسانی،
در فرآیند رشد و توسعه و زدودن همه آثار عقبماندگی، بهطور روزافزون مورد
توجه قرار گرفته، اهمیت و نفوذ کنشگری دانشجویان بیش از هر زمان دیگری
مشخص شده است. امروز که انقلاب فناوریهای ارتباطی، کوچک شدن کره خاک را
تحقق بخشیده و فاصلههای زمانی و مکانی به طور اساسی دگرگون شده، دانشجویان
و دانشگاهیان از اهمیت بیشتری در مسیر پیشرفت کشور برخوردار شدهاند. در
رقابت سرسامآور تحولات شگرف فناوریهای جدید، پایههای قدرت کشورها و
استحکام بنیه علمی دولتها، در متن فعالیتهای دانشگاهها و امید و تحرک
دانشجویان شکل میگیرد. کانون تحولات بنیادی و سرنوشت ساز کشور ما نیز در
روند تلاشهای پرامید آنان تمرکز یافته است. بزرگداشت خاطره
16 آذر خونین 1332، امسال در شرایطی انجام میشود، که جنبش دانشجویی با
ذخیرهای ارزشمند از تجارب دهههای گذشته، با انباشتی از تجربههای
«انقلابی»، «اصلاحی» و «عدالتجویانه» و «اعتدالگرایانه»، با حفظ شور و
نشاط جوانی و انرژی سازنده و بالنده خود، در مسیری متفاوت از پیشینیان خود
برای ایفای نقش تأثیرگذارش به تلاش خود ادامه میدهد. دانشجویان ایرانی نه
تنها تجارب ارزشمند دهههای گذشته خود، که مجال درس آموختن از «انقلابهای
رنگی»
و «بهار عربی» و پیامدهای فاجعهبار آن را در لیبی و سوریه نیز دیدهاند.
آنان با تجارب سالهای اخیر، به خوبی دریافته اند که کمهزینهترین و
پرفایدهترین راه برای تأمین و خواستههای مردم ایران، در پای صندوقهای
رأی، با تقویت نهادهای مدنی، ترویج فرهنگ مدنی و البته بردباری و تلاش
پیگیر قرار دارد. بیتردید پیوند شور و تحرک جوانی با عقلانیت مبتنی بر
انباشت تجارب داخلی
و خارجی، در مسیر تأمین حقوق قانونی همه ایرانیان، اینبار جنبش دانشجویی
را در جایگاهی تواناتر و تأثیرگذارتر از همیشه قرار داده است. بنابراین همه
نهادهای تأثیرگذار در این زمینه، به جای هرز بردن این انرژی و توانایی
ارزشمند، بهتر است در جهت تأمین منافع عمومی و ملی همه ایرانیان، امکانات و
لوازم ارتقا و تأثیرگذاری سازنده آن را فراهم آورند. تلاش برای تقلیل این
روز ملی، به مراسم سرگرمی و شادی- که در جای خود بسیار ضروری و اساسی است-
کارکردهای مثبت جنبش دانشجویی را بیتأثیر نخواهد ساخت.
16 آذر و رسالت امروز جنبش دانشجویی انقلابی
آذر كه روز دانشجو نام گرفته است، نماد استكبارستيزي، استعمارستيزي و بصيرت
و بيداري دانشجويان است كه در واقع وجه تسميه آن به مناسبت 16آذر 1332
يعني 110 روز پس از كودتاي سنگين 28مرداد 1332 و در اعتراض به ورود «ريچارد
نيكسون» جهت مشروعيت بخشيدن به حكومت كودتايي شاه، صورت گرفت. هرچند چنين
روزي با شهادت سه دانشجوي استكبارستيز، به ظاهر پايان يافت و حكومت
توتاليتر پهلوي 25 سال پس از اين واقعه دردناك با حمايت مستقيم امريكا بر
اريكه قدرت تكيه زد ولي هيچگاه نبايد فراموش كرد كه آتش خشم دانشجويان در
طول اين سالها همواره شعلهور بود و حكومت پهلوي را با چالش جدي مواجه
ميكرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و بازگشت اعتماد و عزت نفس به
دانشجويان، اين قشر فرهيخته كه از زخم كهنه وابستگي كشور در طول سالهاي
اختناق پهلوي در رنج بود، فرصت را مغتنم شمرد و با شور و شعور خود،
دانشگاهها را به مكاني براي پيشرفت و مقصدي براي اهداف متعالي نظام اسلامي
در عرصههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي كشور تبديل كرد.
هرچند
در اين مسير پرفراز و نشيب حركت دانشجويي، اتفاقاتي افتاد كه كشور نتوانست
از اين ظرفيت ارزشمند و پرانرژي به درستي بهره گيرد ولي از انصاف به دور
است اگر توفيقها، جاننثاريها و حركتهاي هوشمند و تأثيرگذار اين قشر
عظيم و در ركاب انقلاب ناديده گرفته شود. در مقاطعي از سالهاي اوليه
انقلاب، به دليل نفوذ و حضور جريانات ماركسيستي، ليبراليستي، التقاط و نفاق
و پس از آن با رفتار عناصر دوم خرداد و روي كار آمدن جريان اصلاحات، شاهد
رويكرد جديدي در عرصه دانشگاهها بوديم كه به جاي يادآوري 16آذر به عنوان
نماد استكبارستيزي و مخالفت با دخالت بيگانگان در سرنوشت كشور، دانشگاهها
محلي براي تاخت و تاز جرياني همسو و همراه با استكبار شده بود.
تجمعات
و سر دادن شعارهاي ساختارشكنانه كه هيچ سنخيتي با فلسفه وجودي 16آذر1332
نداشت در محيطهاي دانشگاهي و ايجاد درگيري و بروز اغتشاش در طول سالهاي
حاكميت اصلاحات و اوج آن در حوادث كوي دانشگاه در سال 78 و فتنه 88، يادآور
صحنههاي تلخي است كه حتماً روح بزرگ شهداي 16آذر 1332 را آزرده است و
اگر نبود هوشياري دانشجويان و تشكلهاي انقلابي در اين محيطهاي پرنشاط
سياسي و علمي، امروز نشاني از آزادگي و رفتار انقلابي در اين محيطهاي علمي
روشنگرانه نبود. امروز جرياني در كشور درصدد است تا بار ديگر فضاي
دانشگاهها را با التهابات كاذب و تنشهاي ساختگي از رسالتي كه دانشجو و
دانشگاه بر عهده خود احساس ميكند، دور كند و با ايجاد صفبنديهاي كاذب و
حواشي پرمخاطره، چهره ديگري از دانشجو و دانشگاه ترسيم كند كه در اين چهره
نشاني از استكبارستيزي و مخالفت با فرهنگ غرب كه ايمان و اراده جوانان را
نشانه گرفته است، نمايان نباشد.
حوادث ناخوشايندي كه در چند
دانشگاه بزرگ كشور در اولين سال استقرار دولت تدبير و اميد در مراسم
16آذر1392 رخ داد، از همين جنس است كه جريان خزنده و خفته سالهاي پس از
دوران اصلاحات دوباره زنده شده و بنا را بر آن گذاشته تا بار ديگر از
احساسات پاك جريان دانشجويي براي پيشبرد مطالع حزبي خود بهره گيرد تا شايد
در اين بستر جديد، به خواستههاي نامشروع گذشته خود نائل آيد. نبايد از اين
نكته غافل شد كه جرياني كه شعارهاي استكبارستيزي را نوعي واپسگرايي تلقي
ميكند امروز با فرض اينكه دولت مستقر در مسير تفكر آنها قرار دارد پس از
ورود عناصر سياسي تند خود به محيطهاي دانشگاهي و برگزاري ميزگرد و سخنراني
در آستانه 16آذر، درصدد مشروعيتبخشي و نفوذ به بدنه دانشگاه است تا مسير
نفوذ خود را تثبيت نموده و در نهايت با بسط و توسعه در اركان مؤثر
تصميمساز و تصميمگير كشور، مسير حركت خود را براي آينده در صورت واگذاري
قدرت از دولت فعلي به دولت همراستاتر، هموار كرده باشد. جريان اصلاحات و
به تبع آن جريان دانشجويي همسو با آن در حال حاضر در مرحله سوم يعني تثبيت
نفوذ خود قرار دارد. هرچند در راهبرد اول خود (مشروعيت بخشي) نيز بخش
دانشجويي اين جريان با چالشهاي جدي مواجه است و هنوز نتوانسته افكار
عمومي به ويژه جريان دانشجويي نظام را نسبت به رفتار افراطي و ساختارشكنانه
خود توجيه و اعتماد عمومي و حتي جريان حاكم در دولت روحاني را متقاعد كند و
به نظر ميرسد اين جريان هنوز با بحران مشروعيت روبهرو است ولي نبايد
فراموش كنيم كه جريان حاكم در دولت پايگاه چنداني در محيطهاي دانشگاهي
ندارد و هميشه اين نقش به اصلاحطلباني واگذار ميشده است كه در سالهاي
متمادي نفوذ در دانشگاهها را در دستور كار خود قرار داده بودند. از همين
منظر است كه آقاي روحاني در اولين انتخاب خود براي وزارت علوم به سراغ
كساني رفته بود كه دست راست جريان اصلاحات در دوره هشتساله اصلاحات بودند و
به نوعي هدايتكننده حوادث كوي دانشگاه محسوب ميشدند.
امروز جنبش
دانشجويي انقلابي در قلهاي ايستاده است كه اگر با نگاه تيزبين خود جريان
فكري و فرهنگي دانشگاهها را به درستي رصد كرده و به موقع رسالت انقلابي
خود را بازيافته و دنبال كند، ميتواند چنان موجي را در عرصههاي مختلف
براي پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي ايجاد كند كه اين موج هرگونه سدي را در
مقابل انقلاب بشکند و نويد پيروزي را زودتر از آنكه تصور آن ميرفت، سر
دهد چراكه در حال حاضر دانشگاهها از ظرفيتهايي برخوردار هستند كه در كمتر
زماني شاهد آن بودهايم. از اين جمله ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
1
ـ دانشگاهها يكي از حوزههاي اثرگذار بر روند تحولات سياسي و اجتماعي
كشور بوده و به دليل ايفاي نقش آموزش و تربيت نخبگان و مديران آينده، اين
محيط علمي نقش اساسي در شكلگيري آينده كشور دارد.
2 ـ به دليل ضعف
تشكلهاي سياسي در كشور و عدم نهادينه شدن آنها، عرصه دانشگاهها همواره
به عنوان يكي از ظرفيتهاي اساسي براي تحركات جريانهاي سياسي كشور و
يارگيري از ميان دانشجويان مطرح بوده است، به گونهاي كه هزينه اصلي فعاليت
ميداني تشكلها و جريانهاي سياسي بر دوش دانشگاهها افتاده است و در اين
رهگذر اگر جنبش دانشجويي انقلابي نتواند صحنه را مديريت كرده و فضا را به
دست گيرد، چه بسا عناصر سياسي خارج از دانشگاهها با نفوذ به بدنه
دانشجويي، مسير حركت انقلابي در دانشگاهها را با انحراف مواجه كرده و چتر
سياسي خود را بر اين محيط علمي و فكري بگسترانند. هرچند بايد گفت تاكنون با
حركتهاي هدفمندي كه در سالهاي اخير انجام دادهاند، تا حدود زيادي در
اين عرصه گام برداشته و موفقيتهايي را نيز كسب كردهاند.
3 ـ در شرايط
كنوني بالغ بر 4ميليون نفر در دانشگاههاي كشور مشغول به تحصيل هستند كه
اين تعداد دانشجو ظرفيت بزرگي براي همسويي با جبهه انقلاب و شعارهاي اساسي
آن و مقابله با تفكر ضداستكبارستيزي و همراهي با دشمن است كه جذب اين تعداد
ميتواند تحول بزرگي در همه عرصهها از جمله مقابله با راهبردهاي دشمن در
جنگ نرم باشد.
16آذر فقط يك يادآوري است از اينكه ديگران با آن همه
محدوديت شصت و اندي سال پيش چگونه در مقابل نظام استكبار ايستادند و امروز
ما چه رسالتي در مقابل نظام سلطه كه امنيت و آرامش جوامع اسلامي را به
مخاطره انداخته است، داريم.
رئیس جمهور بايد در شش ماهه مانده از عمر دولت خود چند كار كه جزو اولويتهاي دولت يازدهم محسوب ميشود را به سرانجام برساند. نخستين اقدام استحكام برجام است. اكنون در حوزههاي داخلي و خارجي تلاشهاي مضاعفي براي لغو و شكستن برجام صورت ميگيرد به اين معنا كه آن را موفق جلوه دهند كه اين مساله از اهميت فراواني برخوردار است. با سخناني كه آقاي روحاني در مجلس ايراد كرد به نظر ميرسد كه وي هم وارد اين بازي شده كه آمريكاييها درصددند برجام را ناكام بگذارند. تمديد داماتو يا آيسا را نميتوان به تنهايي ملاكي براي نقض برجام در نظر گرفت اما آمريكاييها هوشمندانه اين كار را انجام ميدهند كه ايران را عصباني كنند و سپس تبليغ كنند نقض پيمان از سوي ايران صورت گرفته است. اگر در اين مورد دولت هوشمندانه برخورد كند ميتواند اجماع جهاني عليه آمريكا شكل دهد و دنيا را مجاب كند كه نقض پیمان از سوي آمريكا رخ داده است و پس از آن فضا براي لغو تحريم آغاز شود. دولت بايد بهشدت از اين دستاورد خود دفاع كرده و اجازه ندهد به هيچ عنوان برجام مخدوش شود. موضوع ديگر اينكه دولت بايد هماهنگي خود را با نيروهاي ستادي و طرفداران خود افزايش دهد و لابي خود را با نمايندگان مجلس تقويت كرده و با مجلس هماهنگتر عمل كند. از طرف ديگر دولت بايد دو يا سه فعاليت اقتصادي را با مواضع روشن بهطور ملموس به عنوان دستاوردهاي دولت نشان دهد. تيم رسانهای دولت همچنان كه بارها تاكيد شده، بهشدت ضعيف است و بايد در راستاي تقويت تيمرسانهاي دولت كارهاي مضاعفي صورت گيرد. از سوي ديگر دستاوردي كه در اوپك اتفاق افتاد و نقشي كه تيم مذاكرهكننده ايران در آنجا ايفا كرد برجام ديگري بود و ايران توانست با وجود كاهش ۱۲۰۰ بشكهاي در سقف اوپك نه تنها كاهش نداشته بلكه تا سقف ۴ ميليون بشكه افزايش داشته باشد. مساله مهم ديگر اينكه دولتمردان بايد به گونهاي رفتار كنند كه خود را شيدا و شيفته تكرار رياستجمهوري نشان ندهند بلكه كمك و مساعدت كنند براي تكرار رفتار برجامي و ادامه تعاملات و گفتوگوهاي بينالمللي؛ چه اين اتفاق بخواهد توسط آقاي روحاني بيفتد، چه توسط شخصیتهای همچون آيت ا... هاشمي و رئيس دولت اصلاحات. ادامه اين روند را بايد به يك رفتار و منش گره بزنيم، ضمن اينكه اصلاحطلبان بايد همه فكر خود را به اين معطوف كنند كه آقاي روحاني براي دور بعدي ايران هم رئيسجمهور ايران باشد، اما نبايد از اين ماجرا به گونهاي ياد كنند كه از رئيسجمهور نبودن رئيس دولت اصلاحات وحشت دارند. بايد روشها به سمتي برده شود كه سازوگار انتخاباتي و سيستم رأي اصلاحطلبان و اعتداليون به وجود آورنده شخصيتي مشابه آقاي روحاني باشد. بايد اين نكته را به جامعه القا كرد و جامعه را از يك ترس و وحشت موهوم دور كرد كه اگر رئيس دولت اصلاحات يا آقاي روحاني نباشد چه خواهد شد. اگر آقاي روحاني به هردليلي نخواهد براي دور بعدي كانديدا شود بايد اين مشي و مرام توسط يك شخصيتي كه محصول اين دست از تعاملات اقتصادي، سياسي و فرهنگي است، ادامه يابد.
امروز جامعه دانشجويي ما شصتوسومين١٦ آذر را به عنوان روز دانشجو در تقويم خود ميبيند. روزي كه نماد حيات و هويت دانشجويان ايراني و سرزندگي و معناداري نهاد دانشگاه است. از آن روز كه خون پاك آن «سه آذرِ» جانافزا در سرسراي دانشكده فني دانشگاه تهران بر زمين ريخت تا به امروز نسلهاي دانشجو آمدهاند و رفتهاند و به شيوهها و زبانهاي متفاوت كنش داشته و سخن گفتهاند. آنان از ياد نبردهاند كه فراتر از هر تعلقخاطر و گرايشي، در اين روز است كه تشخص مييابند و به سوي بازخواني تبار و پيشينه خود ميروند و درباره اكنون و آينده خود توان بازانديشي بيشتر پيدا ميكنند. حقيقت آرمانخواهِ جوان كه در قالب هويتجويي دانشجويي به زبان ميآيد، از گفتن «خاطرهها» فراتر ميرود و در پِي «آرزوها» نيز ميدود؛ آرزوي آزادي، آرزوي عدالت، آرزوي دموكراسي و آرزوي زندگي در فضايي رو به بهبود و اصلاح و آيندهداشتن. اين گوهر حيات دانشجويي را در هر ١٦ آذري از اين ٦٣ سال نميتوان ناديده گرفت و طبيعتا ١٦ آذرِ سال ٩٥ هم همين جانمايه را در دور و نزديك كشور بهوضوح نشان ميدهد. گفتمانهاي غالب سياسي و شرايط حاكم بر محيطهاي دانشگاهي، دامنه بروز اين حياتمندي را كم و زياد ميكند، اما از اصالت آن نميكاهد. دانشجوي امروز بيترديد سبك زيستي متفاوتی با ديروز دارد. نگاهش به خود، به دانشگاه خود، به جامعه خود و جهان خود از جنس نگاه پيشينيانش نيست؛ اما در زير همين لايههاي متفاوت زندگي، نميتوان از اين واقعيت غفلت كرد كه او همچنان در پي فراهمآمدن فضايي است كه قدرت انتخابش بالا باشد، حقوقش واقعا به رسميت شناخته شود، تحميل و تحكم بر حوزه عمومي و حريم خصوصي او سايه نيندازد و دانشگاه كه هم محل آموزش او و هم مكان پرورش اجتماعي اوست، فضايي چندصدايي و نه تكصدايي باشد. بسيار شنيدهايم و گفتهايم دانشگاه بايد به مثابه «عقل نقادِ» جامعه نقشآفرين باشد و اعضاي خود را- چه استاد و چه دانشجو- به سخن درآورد و به كنشگري دعوت كند. اما جاي اين پرسش همچنان باقي است كه آيا نهاد دانشگاه امروز توانسته است به اين نياز پاسخ دهد و در جان دانشجويانش چنين مضموني را وارد كند؟ بايد بپذيريم دانشگاه تنها «عمارت» نيست، كانون تفكر است. محل تربيت شهروندي است. جايگاه اصلي گفتوگو و نقد است. دانشگاهِ زنده، فعال و زبانآور را نشانه حيات جامعه بدانيد و دانشگاهِ دلمرده، منفعل و نظارهگر را علامت بيماري و ركود جامعه. اصحاب سياست با هر گرايشي كه دارند، بايد به انفعال و انزوا و بيتفاوتي و تماشاگري دانشگاه و دانشجو حساس باشند. نه علم در زمين مُرده ميرويد و نه دانشگاهِ بينشاط باري از دوش جامعه برميدارد. دانشگاه اگر ميخواهد در تراز آرزوهاي نسل آرمانخواه دانشگاهي باشد و كانون اصلي توسعه علمي كشور شود، بايد مركز تحولات جامعه باشد. شرايط دشواري كه دانشگاه در اين سالها پشت سر گذاشته است و سرمايه اجتماعي كه متأسفانه با ناديدهگرفتن الزامات آزاديهاي علمي و استقلال نهادي در معرض فرسايش قرار گرفته است، امروز نهاد دانشگاه را از حساسيت و فعاليت اجتماعي و سياسي درخور دور كرده است.
بايد اين مسئله را جدي گرفت و كوشيد در منظومهاي از كنشگريهاي موزون و متوازن، دانشگاه شأنيت و منزلت واقعي خود را بازيابد. بايد سخن و خواست آشكار و پنهان دانشگاهيان و دانشجويان را شنيد و در برابر آن فروتن شد. امنبودن محيط دانشگاه، نه امنيتيبودن آن و كيفيتيافتن علمي آن، نه افتادن در چنبره كميت و اولويتدادن به حيات آكادميك و نه ترجيح مدرك و فرماليسم و خلاصه بازگرداندن انضباط علمي، آزادي علمي، اخلاق علمي، مسئوليت و ديدباني اجتماعي، ازجمله ضرورتهايي است كه ميتواند فضاي امروز دانشگاه را بهبود بخشد و به اعتبار روزهايي، مانند امروز تأمل در اين وضعيت را موضوع گفتوگوهاي مختلف درباره دانشگاه و دانشجو و ميان دانشگاه و دانشجويان قرار دهد.
هر ساله در اين روز با بزرگداشت شهداي آن واقعه شاهد اعتراضات دانشجويي
بوديم. هيچگاه دانشجويان اجازه ندادند كه اين روز تاريخي كه در نفي
استعمار، استثمار و استبداد وابسته بود فراموش شود. بعد از انقلاب شاهد اين
بوديم كه حتي خيابان مجاور دانشگاه تهران نيز به اين روز نامگذاري شد و
بزرگداشت اين روز شكل رسميتري به خود گرفت. تلاش شد تا اين روز ثبت شود و
هر ساله نيز اين روز در خاطره ملت ايران و به خصوص دانشجويان ماندگار شد و
در تقويم ملي ايران نيز به نام روز دانشجو ثبت شد. بعد از انقلاب اين حركت و
اين روز هيچگاه فراموش نشد.
اين روز با انجام سخنرانيها، مناظرهها و برگزاري نشستهاي دانشجويي و با
رويكرد سياسي و اجتماعي برگزار ميشود. اينكه اين روزها تلاش ميشود كه
رويكرد سياسي دانشگاهها با برگزاري برنامههاي جنگ شادي زدوده شود محل
تامل است. اين مساله بايد توسط كساني كه دغدغه اين مرز و بوم را دارند مورد
واكاوي قرار گيرد. اگر هدف اين نوع برنامهها غير سياسي كردن دانشگاه و
دانشجويان باشد، قطعا آثار و عواقب ناخوشايندي را براي كل كشور به دنبال
دارد. كدام گروه سياسي است كه از غيرسياسي شدن تشكلهاي دانشجويي سود
ميبرد؟ دانشجويان موتور محركه توسعه سياسي هستند و اين قشر جوان و هوشيار
كشور را به انفعال كشاندن و وارد حوزه غير سياسي، غيراجتماعي و غير
مسوولانه كردن جز خسارت براي كشور هيچ چيز ندارد. فعالان دانشجويي،
دانشجويان، انجمنها و جنبش دانشجويي خود بايد در اين راستا مراقبتهاي
لازم را انجام دهند. اين قشر مهم جامعه بايد دقت لازم را داشته باشد و در
مقابل اين نوع رويكردهايي كه از بيرون به دانشگاه اعمال ميشود و ميخواهد
فضاي دانشگاه را تحت تاثير قرار دهد بايستند و تدبير لازم را در خصوص
محافظت و مراقبت از تفكر دانشجو و زنده بودن جنبش دانشجويي به كار بگيرند.
اين دانشجويان و جوانان هستند كه در هر انتخاباتي شور و نشاط سياسي در
جامعه ايجاد ميكنند و به سبب زحمات آنان سطح مشاركت عمومي در تعيين سرنوشت
كشور در هر انتخاباتي افزايش مييابد. اگر يك گروه سياسي موافق غيرسياسي
بودن دانشگاه باشد عقيدهاي ضد دموكراسي دارد و تيشه به ريشه توسعه نظام
خواهد زد.