صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۳  ، 
کد خبر : ۳۰۲۶۰۲

یادداشت روزنامه های 14تیر1396

تحقیرکردند و جایزه‌گرفتند!

حسین شریعتمداری در سرمقاله امروز روزنامه کیهان نوشت:

دیروز «پاتریک پویانه» مدیرعامل شرکت فرانسوی توتال که برای عقد قرارداد با وزارت نفت کشورمان به ایران آمده بود، با آقای دکتر روحانی ملاقات کرد و خبر این ملاقات با آب و تاب منتشر شد. تا اینجای ماجرا، اگرچه به علت نامتقارن بودن مسئولیت‌های طرفین - رئیس‌جمهور یک کشور با مدیرعامل یک شرکت خارجی-  خالی از اشکال نیست ولی چنانچه ماجرا در همین  حد و اندازه باقی می‌ماند با تسامح قابل اغماض تلقی می‌شد. اما این ملاقات در حالی صورت پذیرفته که چند روز قبل دولت فرانسه حاضر نشد درباره ملاقات آقای ظریف،   وزیر امور خارجه کشورمان با «امانوئل‌ماکرون» رئیس‌جمهور فرانسه بیانیه‌ای صادر کرده و یا کمترین خبری از انجام این ملاقات منتشر شود. این اقدام دولت فرانسه در فرهنگ جاری و شناخته شده روابط بین‌المللی به مفهوم و معنای «تحقیرکشور میهمان» است که متاسفانه دولت محترم علی‌رغم آنهمه ادعا درباره حفظ حرمت ایران و ایرانی، نه فقط از کنار این تحقیر آشکار به آسانی عبور کرده است بلکه با پذیرش ملاقات مدیرعامل شرکت فرانسوی توتال با رئیس‌جمهور کشورمان به این تحقیر رنگ‌و لعاب رسمی!   هم داده است!


اظهارات «برنار کوشنر» وزیر خارجه اسبق فرانسه در همایش سازمان منافقین که یک روز بعد از بازگشت آقای دکتر ظریف از سفر فرانسه  و در پاریس برگزار شده بود، نشانه دیگری از اصرار دولت فرانسه به تحقیر کشورمان است و به‌وضوح نشان می‌دهد که خودداری دولت فرانسه از انتشار خبر ملاقات ظریف و ماکرون با هدف تحقیر دولت جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است! اگرچه اجازه برگزاری همایش به تروریست‌های منافق در فرانسه نیز اعلام دشمنی آشکار با ایران اسلامی است که به آن پرداخته‌ایم.


برنار کوشنر در همایش منافقین در پاریس می‌گوید؛ «ظریف، وزیر امور خارجه ایران، دیروز به فرانسه آمد و از وی استقبال شد. من نمی‌خواهم آقای «ژان ایو» وزیر امور خارجه فرانسه را مقصر بدانم. ما یک جمهوری قدیمی هستیم و بر این اساس می‌توانیم از هر کسی استقبال کنیم و او را در کشور خود بپذیریم - به لحن تحقیرآمیز او توجه کنید -  اما شاید بهتر باشد کارها را در زمان مناسب انجام بدهیم. به نظر من استقبال از آقای ظریف، یک روز پیش از این تجمع (همایش‌منافقین) کار چندان درستی نبود... اما از این که دولت بیانیه‌ای عمومی در مورد سفر آقای ظریف منتشر نکرد بسیار خوشحال و مفتخر هستیم»!


اظهارات کوشنر به صراحت نشان می‌دهد که خودداری دولت فرانسه از صدور بیانیه درباره ملاقات آقای ظریف با امانوئل ماکرون و حتی امتناع از اعلام خبر این ملاقات، با انگیزه تحقیر دولت- بخوانید ملت- ایران صورت پذیرفته بود.


حالا این برخورد دولت فرانسه را در کنار ملاقات مدیرعامل شرکت فرانسوی توتال با رئیس‌جمهور کشورمان و انتشار پرآب و تاب و گسترده خبر این ملاقات  قرار داده و خودتان قضاوت کنید که آیا از این مقایسه مفهومی غیر از تن دادن دولت به تحقیر از سوی فرانسوی‌ها استنباط می‌شود!؟


 گفتنی است برنار کوشنر در حالی از نامناسب بودن حضور آقای ظریف در فرانسه به علت همزمانی با همایش منافقین ابراز ناخرسندی می‌کند که اعتراض به برگزاری همایش تروریست‌ها حق مسلم ایران است و انتظار مردم خون دل خورده و شهید داده این مرز و بوم از آقای ظریف این بود که نه فقط در اعتراض به برگزاری همایش منافقین از سفر به فرانسه خودداری کند، بلکه این اقدام خصمانه فرانسوی‌ها را با برخوردی سخت و پشیمان‌کننده پاسخ بدهد که...!


اشاره به این نکته نیز ضروری است که دوشنبه شب ۱۴‌بهمن‌ماه ۹۵ سفارت فرانسه به مناسبت حضور «ژان‌مایک‌آیرو» وزیر امور خارجه سابق فرانسه که به ایران آمده بود، ضیافت شامی برگزار کرد. در این ضیافت، پس از سخنرانی «آیرو» یکی از تجار فرانسوی از وی می‌پرسد؛ «جناب وزیر، چرا این سفر دقیقا در روزی انجام شد که فرانسه به همراه انگلیس و آمریکا در خلیج‌فارس و در نزدیکی آب‌های ایران مانور نظامی که طبیعتا پیام‌های خاصی دارد، برگزار کرده‌اند؟ »


این تاجر برجسته فرانسوی در ادامه با نگرانی می‌پرسد؛ «آیا فکر نمی‌کنید این مسئله روی روابط تجاری ما با ایران تاثیر بگذارد و نتوانیم در این سفر قرارداد خاصی منعقد کنیم؟ شما از واکنش مقامات ایرانی نگران نیستید»؟


وزیرخارجه فرانسه با کمال وقاحت در پاسخ می‌گوید: «خیر، بنده هیچ نگرانی نسبت به موفقیت‌آمیز بودن این سفر ندارم. مقامات ایرانی در هیچ یک از جلسات مقدماتی و برنامه‌ریزی برای سفر در تهران و پاریس به این مسئله معترض نشدند».


آیرو در ادامه پاسخ خود به تاجر فرانسوی، اظهارنظری درباره موقعیت کشورمان دارد که بدون تعارف و البته با عرض پوزش، باید عرق شرم بر پیشانی دولت بنشاند. او می‌گوید؛


«دولت ایران به این سفرها احتیاج دارد و مطمئن هستم که از آنها هیچ اعتراضی در جلسات فردا هم نخواهیم شنید»!


 در ارزیابی ضعف مفرط دولت یازدهم حق با «ژان‌مایک‌آیرو» وزیر امور خارجه وقت فرانسه بود که می‌دانست این روزها در ایران اسلامی با دولت واداده‌ای طرف است که  برخی از مسئولان آن علی‌رغم شعارهای دهان‌پرکنی که در حمایت از حرمت و احترام مردم کشورشان سر می‌دهند، انگیزه چندانی برای حفاظت از جایگاه برجسته انقلاب اسلامی و منافع ملی مردم خود ندارند!


پیش از این نیز در آغاز به کار دولت آقای روحانی -‌مهرماه‌۱۳۹۲ - وبسایت رادیو فرانسه درباره برداشت غرب از بینش و منش رئیس‌جمهور کشورمان نوشته بود؛ «ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش «حقوق ملی» می‌بیند، برپایه این جمعبندی، صبوری خریدار (غرب) وضعیت فروشنده (دولت روحانی) را دشوارتر و قیمت فروش را کمتر خواهد کرد»!


و بالاخره  باید از جناب روحانی پرسید؛ کدامیک از وادادگی‌های  دولت شما که در این یادداشت فقط به چند نمونه از آن اشاره شده، قابل انکار است؟ و اگر قابل انکار نیست - که نیست- آیا مواجهه دولت شما با این تحقیرها تأسف‌آور نیست!؟


 لطفا ماجرای این وادادگی‌ها و پذیرش این تحقیرها را به سلیقه‌های سیاسی نسبت ندهید. به یقین هیچیک از ۲۳‌میلیون نفری که به شما رأی داده‌اند حاضر به پذیرش اینهمه تحقیر نیستند. مگر آنها شما را برگزیده‌اند که تحقیرشان کنید!؟ و در مقابل این تحقیرها با قرارداد خسارت‌بار توتال به حریف جایزه هم بدهید!؟

زبان درازی پاریس نتیجه خیانت ملی در تبلیغات انتخابات

صادق فرامرزی در سرمقاله روزنامه وطن امروز نوشت:

۱- قطعا سخن گفتن از «۲۹ اردیبهشت» به‌عنوان یک روز سرنوشت‌ساز از تاریخ جمهوری اسلامی محدود به پیروزی یک کاندیدا در رقابت با چند کاندیدای دیگر نمی‌شود. ۲۹ اردیبهشت از مقیاس‌های دیگر نیز قابل بررسی است که شاید مهم‌ترین آنها اعتراف غیرمستقیم بر غلط بودن رویه‌های اجتماعی سابق طیفی از گروه‌های سیاسی باشد. فی‌المثل ما فردای ۲۹ اردیبهشت از زبان گروهی شنیدیم که همه باید به کاندیدای پیروز انتخابات احترام بگذارند، چرا که حالا او نه فقط یک کاندیدا با ۵۷ درصد رای که نماد و ثمره رای همه مردم است، ما فردای ۲۹ اردیبهشت از زبان گروهی شنیدیم نتیجه انتخابات هرچه که باشد نباید جامعه را دوقطبی و درگیر یک شکاف متضاد کند، ما فردای ۲۹ اردیبهشت از زبان گروهی شنیدیم که ایجاد شبهه در نتیجه انتخابات به علت چند تخلفی که سرنوشت شخص پیروز را عوض نمی‌کند خیانت به رای مردم است، ما چند هفته پس از ۲۹ اردیبهشت و به هنگام حمله تروریستی به مرقد امام(ره) و مجلس شورای اسلامی از زبان گروهی شنیدیم که نباید تهدیدات ملی را بازیچه رقابت‌های سیاسی خود کنیم، ما یک ماه پس از برگزاری انتخابات و جدی شدن تحریم‌های جدید از سوی ایالات متحده از زبان گروهی شنیدیم که نباید رقابت‌های داخلی همدلی ما برابر دشمنان خارجی را خدشه‌دار کند؛ چه رسد به آنکه به همزبانی با دشمنان برای رقابت با دیگر طیف سیاسی داخل کشور بپردازیم.


مجموعا اگر تمام آنچه از زبان گروهی پس از انتخابات ۲۹ اردیبهشت شنیده شد را به‌عنوان تنها نتیجه و ثمره این انتخابات بخواهیم قبول کنیم می‌شود روز ۲۹ اردیبهشت را روز پیروزی منطقی دانست که حداقل ۸ سال برای جا انداختن آن در جامعه تلاش‌های گسترده صورت گرفت. حالا جامعه سیاسی ایران گام‌های متکاملی برداشته و قبول کرده است به آتش کشیدن قیصریه برای یک دستمال کار صحیحی نیست، توهین به منتخب ملت نشانه توسعه سیاسی و قوت گرفتن جامعه مدنی نیست، به چالش کشیدن نتیجه انتخابات برای فرار از قبول شکست خیانت است، همصدا شدن با دشمنان هنگام یک بحران و تهدید ملی خباثت را نشان می‌دهد نه سیاست، اگر پلاسکویی آتش می‌گیرد نباید به‌جای کمک به مسؤولان امر، آن را بهانه‌ای برای عقده‌گشایی کرد، اگر تهدید امنیتی به عینیت می‌رسد نباید نیروهای نظامی را تخریب کرد و اگر رئیس‌جمهوری با رای مردم انتخاب می‌شود به احترام مردم نباید هتک حرمتی نسبت به او روا شود. اجمالا اگر بخواهیم مهم‌ترین نتیجه ۲۹ اردیبهشت را در یک جمله خلاصه کنیم آن جمله «اقرار تمام عاملان این ناهنجاری‌ها در سال‌های گذشته به لزوم برخورد با این ناهنجاری‌ها در چارچوب «وحدت ملی» است».


۲- درست ۴۸ ساعت پس از سفر وزیر امور خارجه کشورمان به فرانسه بود که گروهک تروریستی منافقین در کشور فرانسه اقدام به برگزاری یک میتینگ علیه جمهوری اسلامی کرد. رهبر این فرقه که دستش به خون هزاران نفر از هموطنان‌مان آغشته است به خیال خود سخنانی از جانب ملت ایران بر زبان آورد که نه هیچکدام جدید بود و نه دارای اهمیت برای بررسی اما آنچه باعث شد چند خطی پیرامون این همایش صحبت شود بندی از سخنان مریم رجوی پیرامون انتخابات اخیر و سخنان ناصواب یکی از کاندیداها بود که با استناد به آنها اعلام کرد امروز جمهوری اسلامی نیز اعتراف به جنایت علیه اعضای این فرقه کرده است! مثال محل بحث او برای این سخنان به سخنرانی انتخاباتی دکتر روحانی در استان همدان بازمی‌گشت که در آن یکی از کاندیداها بابت برخورد قضایی با تروریست‌های دهه۶۰ مورد کنایه‌ای ناجوانمردانه و همصدا با دشمنان این کشور توسط ایشان قرار گرفته بود.


هرچند منفوریت این گروهک تروریستی حتی در بین مخالفان جمهوری اسلامی نیز به حدی است که این روزها جز تنی چند از مقامات سعودی و آمریکایی دیگر کسی اعتنایی به این سخنان ندارد اما آنچه محل بحث است چرایی زیرپا گذاشتن اصول رقابتی صالحانه در یک انتخابات است تا مانع بر زبان آمدن چنین سخنانی توسط رئیس این گروهک تروریستی شود. آیا غیر از آن است که سکوت حامیان دولت نسبت به این خبط و در کنار آن مصاحبه‌های زنجیره‌ای در محکومیت چند شعار توسط گروهی معدود از شرکت‌کنندگان در راهپیمایی روز قدس مصداق مثل «رطب خورده منع رطب چون کند؟ » است؟


حالا دولتمردان و رسانه‌های‌شان هرقدر بخواهند با گرفتن دست پیش خود را از گناه جابه‌جا کردن «جلاد» و «شهید» مبرا کنند، نمی‌توانند مانع محکوم شدن خود در چنین خیانتی نسبت به خون هزاران قربانی این جلادهای خلق در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ شوند.


۳- وحدت ملی نسخه‌ای صحیح برای تجویز است اما نه فقط به رقیب! وحدت ملی در عالم انتزاع شکل نمی‌گیرد، وحدت ماهیتا در برابر یک «دگری ثابت» تعریف می‌شود، پس چه بهتر برای اثبات آن دولتمردان و مشاوران‌شان اعتراف به غلط بودن سخنان خود در برهه انتخابات کنند. هنوز حافظه تاریخی ایرانیان فراموش نکرده در نتیجه همین هنجارشکنی‌ها و وحدت‌شکنی‌های سال۸۸ بود که یکی از عناصر خارج‌نشین جریان فتنه در جمع اعضای مجاهدین خلق و سلطنت‌طلبان حاضر شد و ادعا کرد امروز تفاوتی میان ما وجود ندارد، چرا که همه به یک هدف واحد در مبارزه با جمهوری اسلامی رسیده‌ایم!


قطعا اگر دولتمردان قرائت چند بیت انتقادی در محضر صف اول‌نشینان را مصداق یک وحدت‌شکنی و جنایت می‌دانند باید به‌خوبی متوجه شوند بر زبان آوردن سخنانی که باعث به‌وجد آوردن قاتلان این مردم شود فرسخ‌ها فراتر از جنایت و سدی برابر وحدت ملی است.
اگر منتقدان دولت این شهامت را دارند که هر توهین به منتخب ملت را با ده‌ها واکنش محکوم کنند، انتظاری بجاست که دولتمردان یکبار و با شهامت غلط بودن سخنان دشمن شادکن خود و ستادهای‌شان را در ایام انتخابات ابراز دارند، چرا که اگر شخص پیروز منتخب «همه» محسوب می‌شود، هر سخنی از او نیز در سطح جهان از زبان «همه» مردم ایران شنیده می‌شود و هیچگاه مردم ایران سخنی در تایید هرزه‌گویی‌های این گروهک تروریستی بر زبان خود جاری نکرده‌اند.


۴- وحدت محصول «عمل» است نه ثمره «سخن». وحدت ملی تنها زمانی عینیت می‌یابد که طرفین، چارچوب ارزشی مشخصی را برای خود در نظر بگیرند و از آن برای فرار از پاسخگویی عدول نکنند. نمی‌شود برای ایجاد رعب و هراس از رقیب، همصدای قاتلان این مردم شد و هنگام شکست تاکتیک‌های غلط برابر دشمنان هر نقدی را منافی وحدت ملی و همصدایی با دشمنان تفسیر کرد. نمی‌شود دل دشمنان این ملک و مملکت را با هر سخن غلطی شاد کرد و پس از آن به‌جای پاسخگویی در ناکارآمدی‌ها هر نارضایتی‌ای را ناقض وحدت ملی شمرد. نمی‌شود وحدت را به رقیب توصیه کرد و خود برابر مهم‌ترین عاملان وحدت ملی، وحدت‌شکن‌ترین اقدامات را کرد.

آنچه نسبت به آن هشدار می‌دهیم محدود به سخنان دشمن شادکنی نیست که حالا از زبان اشرف‌نشینان سابق بیرون می‌آید، بلکه اشاره به رفتارهای متناقض و وحدت‌شکن متعددی دارد که مشاوران عملیات روانی دولت برای بر هم ریختن آرامش روانی جامعه به دولتمردان تجویز می‌کنند. عوض کردن جای شهید و جلاد برای رقیب‌هراسی تنها به برهه انتخابات محدود نشده و حالا در ابعاد دیگر توسط دولت و علیه منافع و وحدت ملی پیگیری می‌شود. اگر دولت و حامیانش کنایه یک مداح را باعث تزلزل جایگاه رئیس‌جمهور در سطح جهانی تفسیر می‌کنند باید پاسخگوی آن باشند که حمله به نهادهای نظامی آن هم درست در میانه روزهای پرالتهاب فعلی که این نهادها درگیر برقراری امنیت و متلاشی کردن ده‌ها گروهک با نقشه‌های شوم در مرزهای کشور هستند چه رنگ و بویی از وحدت و منافع ملی دارد؟ آیا باید پس از رهبر گروهک منافقین شاهد سخنان رهبران دشمنان دیگر و شادی‌شان از عوض کردن جای جلاد و شهیدهای دیگری نیز باشیم؟

وحدت خوب است و لازم، شهامت برائت جستن از تعویض جای جلاد و شهید و واکنش نسبت به هرگونه تخریب نیروهای نظامی و تکرار سخن دشمنان در این‌باره و موارد مشابه می‌تواند بهانه خوبی برای اثبات صداقت در این امر باشد. پس چه زمانی بهتر از حال برای برداشتن مهم‌ترین گام در جهت وحدت؟ بسم‌الله...!

ندیده‌ام که یک‌بار بگویید رأی به من رأی به نظام بود!

غلامرضا صادقیان در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:

رئیس‌جمهور اخیراً گفت: «مشکلاتی که پیش روی ماست، صرفاً مشکلات دولت دوازدهم نخواهد بود، بلکه مشکلات نظام و کشور و ملت ماست. » (سایت ریاست جمهوری-۱۱ تیر ۹۶)

این سخن را با قدری تسامح و با فرض حسن نیت گوینده می‌توان به عنوان یک سخن کلی و نه سخنی که نتیجه خاص از آن گرفته شود، پذیرفت اما من ندیده‌ام که رئیس‌جمهور یک بار هم گفته باشد: «رأی به من در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ رأی به نظام بود».

شبیه‌ترین سخن رئیس‌جمهور پس از انتخابات ۹۶ در این باره پشت درهای بسته شورای عالی انقلاب فرهنگی‌ زده شد که اشاره به یک امر بدیهی است و نه اینکه رئیس‌جمهور رأی خودش را رأی به نظام بداند: «حضور پرشکوه مردم در انتخابات نشانه علاقه‌مندی به نظام و موجب خشنودی دوستداران انقلاب و یأس دشمنان شد. » در واقع اینجا رئیس‌جمهور «حضور مردم» را نشانه علاقه به نظام دانسته و نه دقیقاً «رأی به خودش» را.

به هر حال بعید است کسی مدعی شود که رئیس‌جمهور پس از انتخابات، پرچمدار این حقیقت شده باشد که رأی به او رأی به نظام بوده است، با این حال او یک نکته تازه، کشف کرده است که «مشکلات کشور، مشکلات نظام است نه فقط دولت. »

اما در عوض با یک جست‌وجوی ساده به انبوهی از تحلیل‌های داخلی و خارجی خواهیم رسید که سراسیمه وارد این بحث شده‌اند که «رأی به روحانی، رأی به نظام نبود و باید سریع‌تر این حقیقت را گوشزد کنیم تا نظام از آن سوءاستفاده نکند. »(!)

این نشان می‌دهد برخی حامیان و طرفداران دولت، اتفاقاً پرچمدار خلاف این واقعیت هستند که رأی به هر رئیس جمهوری از جمله روحانی و هر رئیس جمهوری پس از او، رأی به کلیت نظام است.

اما اصل این بحث که مشکلات کشور مشکلات دولت به تنهایی نیست و مشکل نظام و مردم هم هست، اگر بخواهیم نتیجه خاص از آن بگیریم، پر از اشکال است، چه رسد به اینکه گوینده حاضر نباشد رأی خود را، رأی به نظام بداند اما حاضر باشد مشکلات کشور را مشکلات خود نداند و به گردن مردم و نظام هم بیندازد.

معلوم است که در بسیاری از جهات بین کلیت نظام و مردم با دولت، درهم تنیدگی‌هایی هست که نمی‌توان آنها را از هم تفکیک کرد اما در این اشاره به خصوص آقای روحانی، واضح است قصد و منظور صرفاً یادآوری یک امر بدیهی نبود و ظاهراً گوینده قصد دارد نتیجه بگیرد اگر دولتی نتوانست مشکلات را حل کند، یعنی «مردم و نظام» نتوانسته‌اند مشکلات را حل کنند، زیرا مشکلات، مشکل همه است و باید همه ـ مثلاً ـ دست یاری بدهند تا حل شود و حالا اگر حل نشد، نتیجه می‌گیریم که یکی از این سه رکن – مردم، نظام و دولت- دست یاری نداده‌اند؛ دولت که حسابش پاک است، پس می‌ماند نظام و مردم که نتوانسته‌اند مشکل خود را حل کنند یا مانع حل مشکلات خود و نظام به دست دولت شده‌اند!

اینگونه در هم پیچیدن مشکلات با مردم و نظام، به این می‌ماند که شما برای تأیید نظریات خود، نظریات کمکی را نیز فرض بگیرید تا هرگاه به نتیجه نرسیدید، کذب نتیجه را به گردن نظریات کمکی بیندازید. با این منطق دیگر هیچ دولتی «مسئول» و جوابگو نخواهد بود، زیرا به راحتی می‌توان گفت که هر مشکلی چند عامل دارد و اگر مشکل حل نشد، حتماً «عاملی که ما نیستیم» مانع بوده است.

به همین خاطر است که نگارنده معتقد است باید علم نقد منصفانه از دولت را برافراشته نگاه داشت و در همین بزنگاه‌هایی که دولت قصد فرار از مسئولیت و جوابگویی دارد، جلوی او ایستاد و از حق مردم – که رأی آنها رأی به نظام نیست اما مشکلات کشور، مشکلات خودشان و نظام است- دفاع کرد.

چهل سالگی انقلاب اسلامی

سید مسعود علوی در سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:

تا چند ماه دیگر انقلاب اسلامی ایران چهل سالگی خود را جشن می گیرد. وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد دشمنان قسم خورده نظام یک کنتور نصب کردند و با هر اتفاقی که در بیرون و درون انقلاب می افتاد، می گفتند انقلاب ۶ ماه دیگر، یک سال دیگر یا دو سال دیگر سقوط می کند! اما ماه ها و سال ها گذشت و این آرزوی ضد انقلاب برآورده نشد. آمریکایی ها پس از پیروزی انقلاب، جنگ داخلی راه انداختند، غائله کردستان، خلق عرب، خلق بلوچ و... را به پا کردند. بعد کنتور براندازی را راه انداختند و گفتند انقلاب چند روز دیگر سقوط می کند! اما نشد. آمریکایی ها غائله اتحاد شوم لیبرال ها و منافقین و ملحدین را راه انداختند و با چاشنی ترور رهبران انقلاب و ۱۷ هزار شهروند مظلوم ایران به میدان آمدند و گفتند سه ماه یا چهار ماه دیگر نظام سقوط می کند! اما نشد.

آمریکایی ها توطئه یک جنگ خارجی نیابتی را به گماشتگی صدام راه انداختند و مردم غیور و جوانان شجاع کشور را هشت سال گرفتار جنگ تحمیلی کردند. باز هم گفتند کنتور براندازی این بار درست کار می کند و نظام اگر با حمله خارجی هم سقوط نکند، با چاشنی عملیات فروغ جاویدان حتماً سقوط خواهد کرد! عملیات فروغ جاویدان تبدیل شد به عملیات غروب جاویدان. باز هم نشد. کنتور از کار افتاد و جواب نداد.

آمریکایی ها رفتند سراغ نبرد نرم. دو تا برنامه ۱۰ ساله را در این وادی تست کردند؛ یکی سال ۷۸ و یکی هم سال ۸۸، باز کنتور جواب نداد و هر دو توطئه، نفرت مردم را از باعث و بانی براندازی بیشتر کرد و مردم مثل کوه در برابر شرارت دشمن ایستادند.

ضد انقلاب ها و منافقین، اول مجبور شدند به دشمن بعثی پناهنده شوند و از پشت به ملت خنجر بزنند. بعد هم که صدام سقوط کرد، به وطن اصلی خود یعنی آمریکا، اسرائیل، انگلیس و فرانسه رفتند و آنجا روزگار می گذرانند. فعلاً کارشان برگزاری میتینگ سالانه است و دق دلی خود را در همین میتینگ با جیغ بنفش علیه ملت ایران و جیغ و داد علیه ملت های جهان و برخی دولت ها که با ایران همراهی و همگرای دارند، خالی می کنند.

این روزها نشست ۲۰۱۷ ضد انقلاب و منافقین در پاریس بار دیگر ملت و مسئولین نظام را به یاد آن روزگاران انداخت که انقلاب بالأخره مخالفینی دارد و نباید آنها را فراموش کرد. یکی از مقامات آمریکایی که پای ثابت این نشست هاست نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل یعنی جان بولتون صهیونیست است. کثیری از سیاستمداران جهان می دانند که او جزء شیرین مغزترین دیپلمات های آمریکایی است. او در نشست اخیر منافقین گفته است: «نباید بگذاریم رژیم ایران چهل سالگی خود را ببیند. » این گفته بیشتر به یک جوک بی مزه سیاسی شبیه است، چرا که نشان می دهد هر کاری در این چهل سال خواستند، انجام دادند و نتیجه ای هم نگرفتند. حالا در این چند ماه باقی مانده چه غلطی می خواهند جز برگزاری یک میتینگ رسوا انجام دهند؟ معلوم نیست.

برگزاری نشست مشترک آمریکایی ها با ضد انقلاب و منافقین همزمان با سالروز شلیک موشک ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایرانی و کشتار بی رحمانه ۲۹۰ نفر مسافر بی گناه ایرانی را هم از شیرین مغزی های آمریکایی ها و منافقین، باید به حساب آورد.

حضور چند چهره سیاسی آمریکا به غیر از بولتون در این نشست نشان می دهد آمریکایی ها در پروژه براندازی نظام همچنان به ترور و تروریسم و دخیل بستن به فرقه تروریستی رجوی فکر می کنند و نمی توانند آنها را نادیده بگیرند. بالأخره آنها توانایی این را داشتند که خون ۱۷ هزار شهروند بی گناه ایرانی را به زمین بریزند و قدرت قصابی و خونریزی و خشونت خود را نشان داده اند.  

آمریکایی ها این روزها بیش از هر چیز به سه واژه در قبال انقلاب اسلامی و ملت ایران فکر می کنند؛ تهدید، تحریم و ترور. آنها حاضر نیستند این سه واژه را از راهبرد اصلی خود در قبال ملت و دولت ایران حذف کنند. آنها چهل سال فریب منافقین را خوردند. منافقین هم چهل سال در خط آمریکا حرکت کردند و نتیجه نگرفتند. امروز باید کنتور براندازی را با بازه زمانی چهل سال دیگر تنظیم کنند.

ما باید خدا را شکر کنیم که در اتاق فکر براندازی ایران در واشنگتن، پاریس و لندن یک مشت احمق نشسته اند و با چهل سال برنامه ریزی 

واهی در برابر مقدس ترین انقلاب در جهان و بزرگ ترین دموکراسی دنیا و در منطقه یعنی ایران قرار گرفتند و هر چه هزینه و تلاش کردند، کمتر نتیجه گرفتند. آنها در این چهل سال گرفتار فریب کسانی شدند که احمق تر از خودشان بوده و هستند.

روایت است روزی حضرت مسیح علیه السلام را دیدند که دارد می گریزد. از او پرسیدند چرا می گریزی؟ فرمود از آدم احمق! مولانا در توصیف این حال حضرت مسیح علیه السلام می گوید؛ از احمقان بگریز چون عیسی گریخت.

صحبت احمق بسی خون ها بریخت

حضرت مسیح علیه السلام که مرده را زنده می کند نه تنها نمی تواند حماقت را درمان کند بلکه از احمق می گریزد. حضرت مسیح علیه السلام می فرماید؛ رنج حماقت، قهر خداست، من نمی توانم آن را درمان کنم.

آمریکایی های احمق از مصاحبت با احمق های منافق جز خونریزی دستاوردی نداشته اند. امروز بین ایران و آمریکا دریایی از خون جاری است. هیچ دیپلمات عاقلی در کاخ سفید نمی تواند از این دریا عبور کند و مناسبات روابط دو کشور را بر اساس عقلانیت و احترام متقابل با رعایت حقوق بین الملل استوار سازد. هر کس در ایران و آمریکا به عادی سازی روابط دو کشور فکر کند، فقط آب در هاون می کوبد!

کسانی که تعامل سازنده با جهان را برقراری ارتباط با آمریکا ترجمه می کنند، باید این حقیقت را درک کنند که عبور از مرز اتاق فکر احمق ها در آمریکا محال است و جز گریز از آن، راهی نیست.

بازی جدید قدرت ها در سوریه

محمدعلی دستمالی در سرمقاله روزنامه خراسان نوشت:

بحران سوریه همچنان پابرجاست. در این چند سال، صدها و شاید هزاران بار به ده ها زبان مختلف، از جمله در یادداشت ها و رسانه ها نوشته و بیان شده و همه منتظر آن هستند که هر جوری شده، راهی برای برون رفت از این بحران پیچیده، پیدا شود. بااین حال، هنوز خبری از نزدیک شدن به ایستگاه های پایانی نیست. در شرایط میدانی فعلی و با در نظر گرفتن ابعاد گسترده و فراگیر این بحران و تاثیر مسئله  آوارگان سوری بر کشورهای منطقه و اروپا، بی پایه نیست اگر گفته شود که بحران سوریه، برنده و طرف پیروز ندارد. بیایید یک بار دیگر به این تابلوی پرهراس نگاه کنیم: نزدیک به سیصد هزار نفر جان خود را از دست داده اند، زیرساخت های اقتصادی سوریه نابود شده و بنا به آمارهای مختلف، رقم کلانی بین یک تا یک و نیم هزار میلیارد دلار، به شهرها و روستاهای این کشور خسارت وارد شده، نزدیک به یک چهارم جمعیت سوریه آواره شده اند، کشورهای مختلف مرتبط با پرونده سوریه بسته به خواسته ها و موقعیت شان میلیاردها دلار ضرر کرده اند، و علاوه بر همه این موارد و مصادیق، سوریه به میدانی برای قدرت گرفتن گفتمان تروریسم افراطی داعش و صدور آن به کشورهای دیگر تبدیل شد. در یکی دو سال آغاز این بحران، هر کدام از قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای در سودای بیشترین میزان پیروزی بودند و به قول فرنگی ها، هر کسی به دنبال تکه بزرگ تری از این کیک وسوسه کننده بود اما حالا وضعیت به سمت و سویی رفته که دیگر کسی به فکر پیروزی تمام عیار و فتح  الفتوح نیست و همه تلاش می کنند با کمترین هزینه و آبرومندانه ترین شکل ممکن، از این دیار سوخته و خاکستر شده، بیرون بروند. بدون شک گروه تروریستی تکفیری داعش، به عنوان یک پدیده فوق خشن و غافلگیر کننده که مُهر برتری خود را بر سیاهه تمام گروه های تروریستی و افراطی زده، با جنایات و اقدامات وحشیانه اش، بحران سوریه را پیچیده تر کرد. در کنار داعش، النصره و چندین گروه افراطی دیگر نیز وارد این میدان شدند و سرازیر شدن سیل تروریست های افراطی از هفتاد کشور جهان به سوی سوریه، کاری کرد که مظلومیت مردم سوریه، صد چندان شود. تروریست ها، نه تنها موجب کشتار مردم عادی، ویران شدن شهرها و روستاها و آواره شدن میلیون ها شهروند سوری شدند، بلکه با تبعیت از حامیان و اربابان خود، هر بار به نوعی، انواع و اقسام مذاکرات و نشست ها و همایش های مرتبط با گفت وگوهای صلح را نیز خنثی و بی اثر کردند.

نقش گروه های مخالف سوری

نگارنده دو بار با یکی از رهبران مخالفین سوری به نام خالد خوجا مصاحبه کردم و یکی از جملات مهم او را همواره به خاطر می آورم. دکتر خالد خوجا، یک پزشک ترکمنی سوری که پدرش از چهره های برجسته  اخوان المسلمین سوریه بوده و از کودکی در ترکیه زندگی کرده و به مدت چند سال، رئیس ائتلاف مخالفین سوری بود، آشکارا و بی تعارف اعلام کرد: «مخالفین سوری، دارای پایگاه مردمی و اجتماعی ضعیفی هستند و این مسئله، کار را برای ما دشوار کرده است. » آنها نه توانستند ارتش و دیگر نیروهای مسلح سوریه را شکست دهند و موفق به تغییر نظام سیاسی کشورشان شوند و نه حاضر به عقب نشینی شدند.

سهم دمشق

واقعیت این است که دولت بشار اسد، در این بحران بزرگ، مورد هجمه ای هدفمند و نابرابر قرار گرفت و فقط با مخالفین داخلی طرف نبود و بهانه ها برای ضربه زدن به نظام یکی دو تا نبود. اما در یک نگرش منصفانه و واقع بینانه، نمی توان سهم دولت و اتاق فکر حزب بعث سوریه را در بحران مزبور، نادیده گرفت. اصلاحات دیرهنگام، عدم هماهنگی های سیاسی و اطلاعاتی، در نظر نداشتن گزینه های جایگزین و سناریوهای متعدد برای سازماندهی و خون رسانی جدید به پیکره سیاسی، اجتماعی و حقوقی کشور و نداشتن سناریویی روشن برای تعامل با مخالفین سیاسی و تفکیک آنها از تروریست ها، ازجمله خطاها و نارسایی هایی بود که می توان به آنها اشاره کرد. عدم برخورداری مخالفین سوری از پایگاه مردمی، دقیقا به این معنی است که موازنه قدرت بین گروه های مسلح آنها و نیروهای نظامی تحت امر بشار اسد، تنها در صورتی اتفاق می افتاد که قدرت های مختلف غربی و منطقه، به کمک آنها بیایند. کما این که همین اتفاق افتاد و با ورود ترکیه، قطر، عربستان سعودی، آمریکا و بخشی ازکشورهای اروپایی به این میدان و همکاری و حمایت همه جانبه آنها از مخالفین سوری و بعضا گروه های تروریستی و افراطی، سوریه به بزرگ ترین میدان جنگ نیابتی منطقه تبدیل شد. از دیگر سو، حمایت روسیه، ایران و حزب ا... لبنان از دولت اسد، موازنه را به وضعیتی رساند که هیچ کدام از دو سوی این جبهه، امکان فائق آمدن بر طرف مقابل را ندارند و شرایط موجود بر روی ارض واقع، به موازات رقابت های آمریکا و سوریه که الزاما ربط مستقیمی به سوریه نداشت، اجازه نداد که هیچ کدام از مذاکرات، به فرجام نهایی و روشن برسد. در شرایط کنونی هم شاهد این هستیم که نه در مذاکرات آستانه در قزاقستان و نه در ژنو سوئیس، اراده ای برای پایان دادن به بحران وجود ندارد اما در عین حال، نمی توان از اقدامات معنی دار آمریکا در جنوب سوریه، در شدادی و اعزام ناو جورج بوش به ساحل حیفا و همچنین برخی اقدامات روسیه در شمال سوریه، لاذقیه و طرطوس غافل ماند. به موازات این دو قدرت بزرگ، ترکیه نیز در شمال سوریه دست به تحرکات جدیدی زده و چنین به نظر می رسد که گونه ای از سازش و رقابت خاموش بین آمریکا و روسیه در جریان است. شاید بدبینانه نباشد اگر سناریوی احتمال برخی توافقات پنهانی بین واشنگتن و مسکو نیز در نظر گرفته شود. اعلام حمایت انگلیس و فرانسه در حمله احتمالی آمریکا به سوریه، در شرایطی به شکل آشکار بیان شده که تیم ترامپ، هنوز هم به روشنی در مورد نتایج، دستاوردها و پیامدهای حمله به سوریه، چیزی بروز نداده است. به موازات این سناریو و در صورت بعید و پرهزینه بودن احتمال حمله آمریکا، باید بر روی این گزینه نیز تامل شود که با در نظر گرفتن حمایت آمریکا از کردها و اعراب در رقه و احتمال آزادسازی این شهر مهم در کوتاه مدت و افزایش تعداد پایگاه های آمریکا در خط شمال سوریه، به علاوه دیدارهای اخیر مقامات دفاعی و امنیتی ترکیه و روسیه، شرایط به سمتی می رود که گونه ای از تقسیم قدرت و تجزیه دفاکتو و زیرپوستی، در سوریه رخ دهد. در هرحال، در سوریه هر اقدام تازه ای که صورت بگیرد و قدرت های بزرگ به هر شکلی که بخواهند عمل کنند، نمی توان این حقیقت تلخ را از یاد برد که اصلی ترین قربانیان در بحران بزرگ سوریه، میلیون ها شهروند بی گناه این کشور هستند که مظلومیت، سرگردانی، گرسنگی، بیماری و ده ها معضل دیگر، کاری کرده که رنگ زندگی آنها، تنها بین دو طیف خاکستری و سیاه در تغییر و تموّج باشد. شاید مردم سوریه، به همان اندازه که قربانی خشونت و تفکرات باطل تکفیری ها شده اند، از رقابت و بازی پیچیده ابرقدرت ها نیز، لطمه دیده اند.

منافع سیاسی قرارداد اقتصادی <توتال>

نوذر شفیعی در سرمقاله روزنامه ایران نوشت:

در نظریه‌های مربوط به تأثیرات متقابل سیاست و اقتصاد بین‌الملل دو دیدگاه عمده وجود دارد. رئالیست‌ها معتقد به تأثیر سیاست در حوزه اقتصادند. آنها معتقدند اگر اراده دولت‌ها نباشد، هیچ همکاری اقتصادی اتفاق نخواهد افتاد و بنابر این آنچه اصل است سیاست و اراده رهبران سیاسی است. در مقابل تفکر لیبرالیستی معتقد به امکان همکاری کشورها در حوزه‌های اقتصادی و فنی است و اینکه وقتی کشورها در حوزه‌های غیرسیاسی وارد تعامل با یکدیگر می‌شوند؛ در سطح بالا زمینه برای همکاری سیاسی فراهم می‌شود. امروزه اما تحلیل روابط بین‌الملل از یک منظر فکری خاص دشوار است و این اجماع نظرات و دیدگاه‌های سیاسی مختلف است که می‌تواند یک پدیده سیاسی را توضیح دهد.


در مواردی که روابط امنیتی و سیاسی مطلوب نیست یا تنش‌آلود است، در این شرایط حرکت از حوزه‌های اقتصاد، فرهنگ، همکاری‌های فنی و... می‌تواند کشورها را به سمت همکاری‌های بیشتر امنیتی و سیاسی یا حل اختلافات سیاسی و امنیتی رهنمون شود. در این چارچوب گاه یک مسابقه ورزشی می‌تواند راهگشای بسیاری از بن‌بست‌های سیاسی در سطح بالا باشد. بنابر این باید گفت که پدیده‌ها بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند و نمی‌توان آنها را مستقل از یکدیگر تعبیر و تفسیر کرد. بنابر این حتماً همکاری‌های اقتصادی بر همکاری‌های سیاسی تأثیرگذار است. همچنین در شرایطی که با یک محیط ملتهب از نظر سیاسی و امنیتی مواجه هستیم، توسعه همکاری‌های اقتصادی و فنی می‌تواند به آرام شدن محیط کمک کند و به پدید آمدن وابستگی‌های متقابل ساختاری بینجامد که قطع و عدول از آنها براحتی ممکن نخواهد بود. نتیجه مطلوبی که به طور مثال در به ثمر رسیدن پروژه‌ای مانند خط لوله صلح و وابستگی ساختاری میان ایران، هند و پاکستان صادق است.


با این مقدمه قرارداد اخیر که با حضور «توتال» فرانسه، «سی‌ان‌پی‌سی» چین و «پتروپارس» ایران منعقد شد را می‌توان به عنوان نمونه ای برای تبیین تأثیرات متقابل اقتصاد  بر سیاست بین‌المللی و منطقه‌ای ارزیابی کرد. اشتراک منافع و مسئولیت‌های حاصل از چنین قراردادی سبب می‌شود که عملاً منافع ملی ایران و فرانسه به یکدیگر گره بخورد. بنابراین اگر تا دیروز ممکن بود که امریکایی‌ها بخواهند سیاست خصمانه‌شان علیه ایران را عملیاتی کنند، حضور توتال در ایران و موضع سیاسی که دولت فرانسه اتخاذ می‌کند، یکی از موانع کارساز خواهد بود. فرانسه بخشی از اتحادیه اروپا است و اگر قرار باشد منافع یکی از اعضای این اتحادیه دستخوش مشکلاتی شود، حتماً اتحادیه اروپا نیز موضعگیری خواهد کرد.


نکته مهم‌تر اینکه حضور شرکت توتال در ایران بیانگر این است که منطقه خلیج فارس و به طور ویژه ایران دارای امنیت است. یعنی شرایط به گونه‌ای بوده است که شرکتی مانند توتال انعقاد قراردادی ۲۰ ساله و ۵ میلیارد دلاری امضا کرد.   این پیام مثبتی برای دیگر بازیگران سیاسی و اقتصادی نیز هست و دیگران را نیز به سرمایه گذاری در منطقه ترغیب می‌کند. بنابراین با چنین قراردادی انگیزه دیگر کشورهای منطقه نیز برای ایجاد تنش بیشتر فروکش می‌کند و در نهایت منطقه  را به سمت ثبات و آرامش بیشتر حرکت می‌دهد. هر قدر تعداد چنین مشارکت‌های اقتصادی بین المللی بیشتر باشد، نوعی درهم تنیدگی منافع و هویت‌ها در منطقه به وجود می‌آید که می‌تواند ضامن صلح باشد.


تبدیل بسیاری از این منافع حاصل از چنین قرارداد اقتصادی به اعداد و ارقام مقدور نیست. اما با وجود این درباره انتقاداتی که از سوی برخی منتقدان قرارداد اخیر مطرح می‌شود، باید گفت که ما در درون کشور و طی سال‌های گذشته نباید شرایط را به جایی می‌رساندیم که ناچار به اتخاذ موضع انفعالی شویم. این موقعیت محصول امروز و دیروز نیست. اینکه ما امروز در تنگنایی قرار گرفته‌ایم که ناچاریم برای رهایی از آن امتیازاتی را برای طرف مقابل در نظر بگیریم، محصول عملکرد خود ما است.

این تنها قرارداد پارس جنوبی نیست که انعطاف‌هایی ممکن است در آن صورت گرفته باشد. ما در سال‌های گذشته چنان خودمان را در منگنه و انزوا قرار دادیم که ناچار شدیم برای تداوم نفت خودمان را به چین و هند با تخفیف قیمت بفروشیم. این سیاست خارجی است که می‌تواند کشور را از حصر و تنگنا خارج کند و ما در حال حاضر در ابتدای راه تغییر این وضعیت نامطلوبیم. بنابراین ممکن است به برخی شرکت‌های بزرگ تخفیف‌هایی را بدهیم تا در دیگر شرکت‌ها انگیزه تعامل بیشتر با ایران را ایجاد کنیم. سیاست خارجی همه‌سونگر و توسعه‌گرا می‌تواند در آینده فرصت‌های اقتصادی بهتری را فراهم سازد، همچنان که همکاری‌های اقتصادی به ثبات و اعتمادسازی بیشتر در روابط خارجی خواهد انجامید.

توتال فرصت موفقیت اعتدال‌گرایی در زمینه بین‌المللی

منصور معظمی در سرمقاله روزنامه شرق نوشت:

زمانی که اندیشکده «مرکز امنیت نوین ایالات متحده» (CNAS) مفهوم کارآمدی تحریم‌های سیاسی و اقتصادی را به‌عنوان یکی از ابزارهای نوین سیاست خارجی ایالات متحده، به دولت ترامپ معرفی کرد، هشدار داد که رویکرد یک‌جانبه‌گرای احتمالی آمریکا در پیشبرد منافع خاص ایالات متحده و بی‌توجهی به منافع اقتصادی و سیاسی بازیگران بزرگ جهانی می‌تواند همراهی جهانی به‌ویژه اروپایی‌ها را با سیاست‌های آمریکا تحت‌الشعاع قرار دهد. فضای تعارض کنونی بین‌الملل‌گرایان در مقابل ناسیونالیسم آمریکایی فرصت مناسبی برای بهره‌گیری کشورهایی است که مورد خصومت و دشمنی ایالات متحده قرار دارند. این مقاله به بررسی زمینه‌ها و ابعاد مختلف فرصت برای جمهوری اسلامی ‌ایران و تحلیل چرایی و اثرات تصمیم شرکت توتال برای سرمایه‌گذاری در بخش انرژی ایران با وجود تهدیدهای Snap Back تحریم‌ها می‌پردازد.  

چرا اروپای متحد  ترامپ را تهدید می‌داند؟  
استقبال ترامپ از برگزیت (جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا)، خرسندی از تقویت جایگاه سیاسی طرفداران ملی‌گرای لوپن در انتخابات فرانسه، تسری تصمیمات و قوانین داخلی به کشورهای دیگر نظیر تحریم‌های جدید مصوبه سنا علیه روسیه که بر روابط اقتصادی این کشور با اتحادیه اروپا اثر منفی مستقیمی دارد، خروج از توافق آب‌وهوایی پاریس (COP٢١) با استناد به منافع اقتصادی یک‌جانبه ایالات متحده، پیگیری سیاست‌های حمایت‌گرایانه و گمرکی در حمایت از شرکت‌های آمریکایی که اهداف بنیادین تجارت آزاد براساس رقابت را بین اروپا و آمریکا با اختلال روبه‌رو می‌کند، تلاش‌های بازنگری در نفتا و تعاملات اقتصادی با کانادا و مکزیک، سیاست‌های ضد مهاجرتی داخلی، اختلافات تجاری ترامپ با چین، پیگیری ابزار تحریم در راستای منافع آمریکایی‌ها و به ضرر منافع دیگر کشورها نظیر تحریم‌های انرژی علیه روسیه برای بالابردن ریسک سیاسی و افزایش هزینه‌های واردات گاز اروپا از روسیه و جایابی برای عرضه ال‌اِن‌جی آمریکایی، اروپا و دیگر قدرت‌های بزرگ را به این نتیجه رسانده که ترامپ برخلاف اوباما «سیاست هژمونیک‌گرایی خود را در قالب تعارض منافع و نه هم‌گرایی منافع ایالات متحده با دیگر کشورهای جهان قرار داده است». این سیاست آن‌چنان عریان به دنبال منافع اقتصادی خاص ایالات متحده بوده که بسیاری از نُرم‌ها و هنجارهای نگرشی خود را نیز نقض کرده است؛ مثلا باوجود قرارگیری عربستان سعودی در فهرست ناقضان حقوق ‌بشر گزارش سالانه وزارت خارجه آمریکا، فقط برای دوشیدن اقتصادی (سخن آقای ترامپ)، حاضر به انعقاد قرارداد فروش چند صد میلیارددلاری تسلیحات مدرن به عربستان می‌شود.  
این پدیده نوظهور ناسیونالیسم اقتصادی حمایت‌گرا و یک‌جانبه‌نگر، تهدیدی علیه رویکردهای اروپایی است که از اوایل دهه ١٩٩٠ به دنبال تقویت هم‌گرایی و «اروپایی‌شدن» بوده و سعی دارد که نُرم‌ها و قواعد همکاری جهانی برای مبارزه جمعی با تهدیدات مشترک و روندهای فزاینده هم‌گرایی سیاسی و اقتصادی جهانی را تقویت کند.  
تعهد اروپایی‌ها به برجام: ‌واکنش متقابل رژیم‌های سیاسی بین‌المللی به شورش ترامپ 
همان‌طور که کوهین، متفکر نولیبرالیسم، بیان کرد، رژیم‌های بین‌المللی به واسطه هژمون ایجاد می‌شوند؛ اما با قوی‌شدن آنها، رفتارهای خود هژمون را نیز متأثر می‌کنند.  

اقدامات ترامپ در عصر جهانی‌شدن و تقویت رژیم‌های بین‌المللی، شورشی علیه رژیم‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و محیط‌زیستی است که در قالب سخنانی نظیر نپذیرفتن هزینه‌های اقتصادی ناتو، خروج از Cop٢١، استفاده از سیستم‌های مالی آمریکا به‌عنوان اهرم فشار علیه دیگر کشورها و تلاش برای بازنگری در تعهدات خود در توافق برجام به‌عنوان یک توافق بین‌المللی نشان داده شده است. در مقابل شورش ترامپ، رژیم‌های بین‌المللی تلاش می‌کنند که با اعمال قواعد، اصول و پایه‌های خود، رفتار یک‌جانبه‌نگر ترامپ را تعدیل کنند. تلاش اتحادیه اروپا برای حفظ و اجرائی‌شدن برجام به‌عنوان یکی از بازیگران رژیم‌های سیاسی و امنیتی نشانی از «اختلاف نظر عمیق بین چندجانبه‌گرایی بین‌المللی و یک‌جانبه‌گرایی ترامپ به‌ویژه بعد از خروج از Cop٢١» است. این تلاش برای حفظ و اجرائی‌شدن برجام را می‌توان در کنش اروپایی‌ها در ایفای یکی از تعهدات خود در متن برجام یعنی «کمک به بازگشت ایران به تجارت آزاد بین‌المللی» دانست که ورود شرکت توتال به بخش انرژی جمهوری اسلامی ‌ایران یکی از نشانه‌های آن است.  
بحران کسب‌وکار شرکت‌های بین‌المللی نفتی) IOCs(: فرصت راهبردی برای ایران
همان‌گونه که پل استیونز در گزارش از مؤسسه چاتم هاووس بیان می‌کند، شرکت‌های نفتی بین‌المللی به دلیل تغییر قواعد کلی کسب‌وکار در گذشته نظیر داشتن لبه فناوری به نسبت شرکت‌های ملی، سرمایه مالی و مدیریتی، بوک‌کردن ذخایر بزرگ برای بالابردن ارزش سهام خود، با ورود شرکت‌های کوچک و تخصصی، قیمت‌های پایین انرژی و چشم‌انداز تداوم آن برای بازگشت سرمایه، تصمیم شرکت‌های ملی برای مدیریت میادین بزرگ با استفاده از تخصص شرکت‌های کوچک و تخصصی و تغییرات جریان سرمایه از غرب به شرق و شرق به شرق، با بحران در کسب‌وکار حوزه انرژی در بخش بالادستی روبه‌رو شده و «تلاش زیادی در ازدست‌ندادن فرصت‌های اقتصادی مناسب در بازار انرژی کشورهایی با هزینه تولید کم‌نظیر خاورمیانه» دارند. در این شرایط توسعه بخش بالادستی ایران برای شرکت‌های بزرگ، فرصتی نیست که به‌راحتی برای آنها قابل چشم‌پوشی باشد.  
فرصت‌های راهبردی جمهوری اسلامی ‌ایران در توافق نفتی با توتال
مشارکت شرکت توتال در بخش انرژی ایران را نباید به‌عنوان یک «رخداد» قلمداد کرد؛ بلکه می‌تواند نشانه‌ای از یک «روند» باشد که می‌تواند اثرات عمیقی بر تحولات اقتصادی پسابرجام ایران داشته باشد.  
 مهم‌ترین اثرات راهبردی ورود توتال به بخش انرژی ایران عبارت‌اند از: 
- ورود توتال به بازار انرژی ایران با توجه به ریسک‌های موجود تهدیدهای Snap Back ترامپ، رویه‌های قانونی لازم برای ورود شرکت‌های دیگر اروپایی و به‌ویژه شرکت‌های آسیایی را در عین وجود ریسک‌های سیاسی موجود ایجاد می‌کند.  
- بحران در کسب‌وکار بین‌المللی شرکت‌های بزرگ نفتی (نظر مؤسسه چاتم هاووس)، فرصت مناسبی را برای جذب این شرکت‌ها به بازار انرژی ایران فراهم می‌کند.  
- تعمیق وابستگی متقابل انرژی ایران از طریق شرکت‌های بزرگ نفتی با بازار جهانی، موضوع بازگشت تحریم‌ها را بر حسب سطوح وابستگی متقابل ایران و جهان دشوارتر می‌کند.  
- یک‌جانبه‌گرایی سیاسی، ‌نظامی و اقتصادی ترامپ علیه جهان سبب تقویت رویکرد چندجانبه‌گرایی اروپایی‌ها در مخالفت با ترامپ شده است که حفظ و اجرای برجام از سوی اروپا یکی از نشانه‌های آن است.  
- ترامپ به دنبال لغو برجام با مسئولیت نقض آن از سوی ایران یا ناتوان‌کردن ایران در بهره‌گیری از مزایای اقتصادی آن در صورت اجرای برجام است. تداوم اهتمام ایران در اجرای مفاد برجام و ندادن بهانه نقض به ترامپ، می‌تواند جبهه چندجانبه‌گرایی را علیه ترامپ تقویت کند.  
- اعتدال‌گرایی دولت روحانی در قالب بین‌الملل‌گرایی می‌تواند منجر به ایجاد امنیت شود. شرایط تعارض کنونی رفتاری (تکرار می‌شود تعارض رفتاری و نه ایدئولوژیک) بین ترامپ با جهان و اروپا فرصت مناسبی برای بین‌المللی‌شدن روند اعتدال‌گرایی دولت فراهم می‌کند.  
- بهبود مؤلفه‌های فضای کسب‌وکار حوزه نفت و اقتصاد کشور به طور اعم و پرهیز از تنش‌های سیاسی بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری، می‌تواند زمینه‌های بهره‌گیری از فرصت بین‌المللی‌شدن در فضای تقابل ترامپ با جهان را بیشتر کند.  
- به‌هرحال: باید این موفقیت بزرگ را مرهون دیپلماسی اقتدارگرایانه آقای رئیس‌جمهور و تلاش‌های ارزشمند وزیر محترم نفت و وزیر کاردان امور خارجه دانست و به آنها خدا قوت گفت و در انتظار قراردادهای بعدی بود.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات