روزنامه کیهان **
شکست آمریکا و تولد جریان سوم / سعدالله زارعی
توماس فریدمن، ستوننویس مشهور نیویورکتایمز درباره انتخابات اخیر آمریکا نظریهای دارد که با آنچه این روزها در آمریکا میگذرد نیز در همخوانی کامل است. فریدمن مینویسد؛ «با گذشت چند روز از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هنوز نمیدانیم چه کسی برنده است اما قطعاً میدانیم که آمریکا شکست خورده است». «شکست ترامپ در انتخابات آمریکا، شکست یک «دوره خاص» از خصومت شدید آمریکا علیه ایران نیز هست» و از این رو این شکست برههای خاص از تاریخ سیاسی آمریکا در مقابل ایران هم تلقی میشود. همه میدانند که موضوع نحوه مواجهه با ایران یکی از چند سوژه انتخاباتی بود که از سوی دو طرف مطرح میشد. در این بین ترامپ با استناد به سیاست «فشار حداکثری» مدعی بود توانسته ایران را مهار کند و حتی وعده میداد در روزهای اول پس از پیروزی دوباره، ایران مذاکره مجدد را خواهد پذیرفت. از اینرو شکست دونالد ترامپ، شکست سیاستهای خارجی آمریکا در مقطع «چهار ساله اخیر» هم هست و این یعنی ایران در هماوردی به پیروزی رسیده چرا که معمار سیاست فشار حداکثری میدان را ترک میکند، در حالی که حریف او همچنان هل من مبارز میطلبد و در صحنه مبارزه باقی مانده است. بدیهی است این به معنای استقبال از بایدن نیست چرا که او نیز در دشمنی و کینهتوزی علیه ایران اسلامی با ترامپ تفاوتی ندارد. بایدن در یادداشتی که برای CNN فرستاده بود تاکید کرده بود که سیاست فشار حداکثری نتوانسته ایران را به زانو در آورد و باید تحریمهای هوشمند نیز به آن افزوده شود! این نکته نیز گفتنی است که طی ۴۱ سال گذشته دموکراتها بیشترین دشمنی و توطئه و تحریم را علیه جمهوری اسلامی ایران اِعمال کردهاند.
درخصوص شرایط پیشروی آمریکا و نیز آنچه به ما مربوط میشود، نکاتی وجود دارد؛
1- آنچه برای حریف در صحنه مبارزه مهم است، شکست طرف مقابل در «میدان» است وقتی حریف میدان را ترک میکند و یا زمان را از دست میدهد، این برای طرف مقابل پیروزی به حساب میآید. در خود آمریکا و میان مقامات این کشور مطرح بود که در دوره ترامپ فشار آمریکا بر ایران متراکم گردیده و دامنه این فشار به هر فرد و یا شرکت خارجی که در مظان همکاری با ایران بود هم رسید و لذا بسیاری از راههای ورود کالا به ایران و یا خروج کالا از ایران مسدود گردید. شکست ترامپ در انتخابات دور دوم، از حیث شکست یک مقطع از سیاستهای ضدایرانی آمریکا برای ما بسیار مهم است و میتواند یک دستاورد بزرگ هم تلقی شود. در این فضا دولت جمهوری اسلامی باید از فرصت حدود شش ماههای که تا تثبیت دولت جدید آمریکا پیشرو دارد، حداکثر تلاش خود را برای رفع محدودیتهای قبلی و دورزدن تحریمها به کار گیرد چرا که آمریکا با ضعیفترین دوران حاکمیت خود روبهروست و بسیاری از کشورهای طرف تجارت ایران مانند گذشته حاضر به پذیرش دستورات دیکته شده آمریکا نیستند. الان زمان آن است که دولت از شرایط فشل آمریکا برای کاهش فشارهای موجود بر ملت ایران استفاده نماید و همه ظرفیت خود را برای آن بسیج کند.
2- پس از چند دهه، این اولینبار است که در آمریکا «بگومگوهای انتخاباتی» با پایان یافتن زمان انتخابات به پایان نخواهد رسید. کما اینکه مداخله رؤسایجمهور پیشین در انتخابات اخیر آمریکا که توأم با تاختن به «رئیسجمهور مستقر» بود سابقه نداشت. از سوی دیگر رئیسجمهور شکستخورده، پیروزی رقیب را نپذیرفته و مدعی است انتخابات -که فرمانداران و نه دولت برگزار میکنند- سالم برگزار نشده است. در عینحال دونالد ترامپ اگرچه شکستخورده اما آراء او نسبت به دوره قبل افزایش هم داشته است. او در دوره قبل 64/5 میلیون و هماینک تقریبا 75/4 میلیون رأی آورده است. از اینرو قطعاً بگومگوها به پس از انتخابات منتقل میشود و این به آن معناست که گرچه -حسب روندی که مشاهده میشود- بایدن برنده انتخابات خواهد بود اما آراء او در بسیاری از ایالتها به آراء رقیب بسیار نزدیک بوده تا جایی که گاهی به کمتر از یک درصد رسیده بود و از سوی دیگر رقیب او با افزایش رأی نسبت به دوره اول میدان را خالی کرده است. این به آن معناست که بایدن پیر از همین الان با یک اپوزیسیون قوی که در ضمن پایگاه اجتماعی قدرتمند و «آراء معنادار»ی دارد مواجه است و این موقعیت دولت آینده آمریکا را لرزان و ضعیف میکند.
3- افزایش «آراء تهاجمی» انتخابات آمریکا که در دو دهه گذشته سابقه نداشت، وضع به هیجانرسیده جامعه آمریکا را به تصویر کشید. افزایش آراء در انتخابات 2020 آمریکا نشانه افزایش محبوبیت دو حزب دموکرات و جمهوریخواه نبود. چرا که وضع به همریخته آمریکا در دورههای اخیر در حوزههای مختلف از جمله در مسایل بهداشتی، اقتصادی و سیاست خارجی جایی برای افزایش اقبال به دو حزب سنتی آمریکا نگذاشته بود. در واقع جامعه آمریکا فقط میتوانست در داربست سیاسی میان دو حزب نقشآفرینی کند و این نقشآفرینی با رفتارهای خارج از کنترل توأم گردید که به وجهه (Position) هر دو حزب آسیب وارد کرد. بنابراین همچنانکه از نظر مدل رفتاری دو کاندیدای اصلی، این یک انتخابات تهاجمی بود، در تحلیل نوع عملکرد مخاطبین و مشارکتکنندگان نیز این یک انتخابات تهاجمی بود.
رفتار دو طرف و گرایش هر دو به سمت خشونت بیانگر آن است که جامعه آمریکا به «جامعهای قطبیشده» بدل گردیده است و تنشهای اجتماعی میان دو قطب رو به افزایش خواهد گذاشت و عناصر افراطی هر دو طرف تلاش خواهند کرد در میان دستگاه حاکمیتی برای اجرای اهداف تنشافزای خود یارگیری نمایند. در اینجا سؤال اصلی این است که این دو حزب سنتی تا کجا میتوانند به این خواستهها تمکین کنند و تا چه حد میتوانند با تأکید بر اصول پیشین به سطحی از مهار تمایلات تندروانه اجتماعی دست پیدا کنند. رفتار دو حزب در روزهای اخیر بیانگر آن است که هر دو حزب به این موضوع توجه دارند. مهار شدید رسانههای سنتی (تلویزیونها) و رسانههای جدید (شبکههای اجتماعی) نشان داد که هر دو حزب از افزایش مطالبات و رخنه مطالباتگران به سطوح حکومت نگرانی داشته و حاضرند سهم خود را در کنترل وضعیت بپذیرند. اما سؤال این است که آیا چنین رویهای رفتارهای گریز از مرکز رأیدهندگان را افزایش نخواهد داد و در نهایت داربستها و هنجارهای سیاسی دو حزب را در انتخاباتهای بعدی نخواهد شکست. این دو حزب ممکن است بتوانند تا حد زیادی شورشهای پس از انتخابات را مهار کنند که نشانههای آن هم کم و بیش آشکار شده است، اما قطعاً نمیتوانند نارضایتیهایی که به پدیدارشدن موج سنگین سوم نوامبر انجامید را مهار نمایند.
4- ترامپ از صحنه ریاستجمهوری کنار میرود اما «ترامپیسم» در جامعه آمریکا باقی میماند. ترامپ به نماد به هم ریختن وضعیت و زیر پا گذاشتن هنجارها و قواعد و پروتکلها تبدیل شده بود و با همین مدل رفتاری توانست انتخابات 2016 را ببرد و در انتخابات 2020 نیز با افزایش بیش از یازده میلیون رأی نسبت به دوره قبل دست یابد. در این میان ترامپ بیش از آنکه آراء خود را مدیون حمایت حزب جمهوریخواه بداند، مدیون «موج مردمی سوم نوامبر» میداند که شکستن داربستها را مدنظر داشتهاند. بر این اساس هیچ بعید نیست، ترامپ هواداران خود را به تأسیس حزب جدیدی ترغیب کند به خصوص که او از عدم همراهی حزب جمهوریخواه با خود پس از آنکه او موضوع وقوع تقلب گسترده توسط بعضی فرمانداریها را مطرح کرد، دلخور شده و پسر ترامپ به شدت از آن انتقاد نمود. با این وصف میتوان پیشبینی کرد از جریانی که در انتخابات اخیر دور ترامپ جمع شد، یک جریان رسمی شکل بگیرد و این میتواند با محوریت دونالد ترامپ و خانواده او یا حتی بدون آنان باشد که احتمالاً با محوریت ترامپ خواهد بود. شکلگیری «جریان سوم» در آمریکا، وضعیت هر دو حزب سنتی را تضعیف خواهد کرد. این جریان که به «راستگراهای افراطی» (Extreme Rightists) هم خوانده میشود، میتواند بحرانهای نه چندان فروخفتهای مثل جداییطلبی را دامن بزند. البته هنوز زود است که ما از آینده این جریان جمعبندی داشته باشیم. برای رسیدن به جمعبندی چند هفتهای زمان نیاز است.
5- پیروزی جو بایدن از همین حالا با لیت و لعل مواجه است. یعنی بسیاری در داخل جامعه آمریکا روی سلامت انتخابات و صحت آرایی که به نام بایدن ثبت شده، تردید دارند و حتی به شدت در مقابل آن قرار گرفتهاند. پیروزی بایدن قاعدتاً پای مقامات قضایی و دادگاه عالی را هم به میان میکشد. قضات دیوان اگر چه با نسبت 6 به 3 طرفدار ترامپ هستند، اما در نهایت بهخاطر مصالح آمریکا زیر ورقه پیروزی رقیب او را امضا میکنند. به میان آمدن پای قضات برای تأیید صحت انتخابات و صحت آراء بایدن یک نقطه ضعف برای رئیسجمهور آینده به حساب میآید و این موضوع قطعاً تا پایان این دوره ریاستجمهوری -که به دلیل شرایط سنی بایدن بیش از یک دوره به درازا نمیکشد- او را دچار مخمصه میکند. جو بایدن ضمن آنکه برای رسیدن به مقام خود مسیر آسانی پیشرو ندارد، برای اداره کشور نیز با شرایط آسانی مواجه نخواهد بود. این به آن معناست که حزب دموکرات و شخص رئیسجمهور در دوره چهار ساله با چالش جدی مواجه و این خواهناخواه جبهه آمریکا را در محیط خارجی تضعیف میکند.
همین الان هم آمریکا با انواعی از مشکلات کمرشکن مواجه است؛ کاهش شدید درآمدها، رسیدن بدهی داخلی آمریکا به بیش از 3 تریلیون دلار، وضع بههم ریخته بهداشت و درمان که نیازمند سرمایهگذاری دستکم یک تریلیون دلار است؛ وضع بههم ریخته محیطزیست که به گفته بایدن به بیش از 1000 میلیارد دلار نیازمند است و افزایش بیکاری، اداره دولت را برای بایدن بسیار سخت خواهد کرد و اختلافات داخلی و اتهاماتی که متوجه صلاحیت اوست، کار او را سختتر هم میکند. پس میتوانیم بگوییم در دوره بایدن، محیطهایی که صحنه مداخلات خارجی آمریکا بوده، با شرایط آرامتری مواجه خواهند شد و این میتواند به خصوص برای جبهه مقاومت در منطقه ما فرصتهای جدیدی به وجود آورد.
6- اگر شکست ترامپ را بر اساس آنچه گفته شد و به قول توماس فریدمن، شکست آمریکا بدانیم که به یقین اینگونه است، قطعاً این شکست -بخوانید شکست آمریکا- برای جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت، خوشایند خواهد بود. شکست اخیر آمریکا، از نظر یمنیها به مثابه شکست «سعودی متجاوز» نیز هست کما اینکه برای فلسطینیها شکست ترامپ به معنای شکست نتانیاهو و شکست سیاستهای ضدفلسطینی که در قالب معامله قرن، یا الحاق کرانه باختری و یا انتقال سفارتخانهها از تلآویو به بیتالمقدس دنبال شد هم مطرح است. در لبنان شکست ترامپ به معنای شکست جبهه آمریکایی سعودی فعال در این کشور نیز تلقی میشود. شکست قاتل خبیث سردار سلیمانی برای جمهوری اسلامی به خصوص یک نتیجه خوب به حساب میآید. این شکست از یک سو به ما فرصت میدهد تا با بهرهگیری از آمریکای فشل و گرفتار در مشکلات عدیده، فشارهای کنونی را با برنامهریزی درست از بین ببریم و از سوی دیگر شکست سیاست «فشار حداکثری» اعتماد هیئتحاکمه جدید آمریکا به این سیاست را کاهش میدهد و این برای ما در فضای بینالمللی هم وضع بهتری را رقم میزند.
البته در نهایت همانطور که دستاوردهای ما مرهون مقاومت و برنامهریزی درست ما بوده، از این پس نیز میزان موفقیت جمهوری اسلامی و ملت ایران به میزان مقاومت، خوداتکایی و اصلاحات اقتصادی بستگی دارد.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
انالله بصیر «بالعباد»!/محمدحسین مهدویزادگان
علی ربیعی، سخنگوی دولت در یادداشتی در روزنامه ایران به استقبال پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا رفت. وی در این باره مینویسد:
«مقام معظم رهبری اشاره کردند هرکسی رئیسجمهور آمریکا شود، تأثیری بر سیاستهای ما نمیگذارد. آقای روحانی نیز بر همان سیاق یادآوری کرد برای ما مهم نیست چه کسی در آمریکا انتخاب میشود ولی شیوهای که آمریکا در پیش میگیرد مهم است... به نظرم، همانگونه که برجام در ذات خود محافظت از توسعه ملی کشور و زمینهساز بروز توانمندیهای داخلی در اقتصاد جهانی بود، همچنین از بعد خارجی مقاومت در برابر قلدری و زورگویی و یکجانبهگرایی آمریکا علیه ملت ایران هم بود».
به نظر میرسد آقای ربیعی (عباد) در حال مخابره آدرسها و علائم نادرست و البته هدفمندی درباره حقایق گذشته و جاری کشورمان است! او در نخستین آدرس غلط خود، جنس نگاه رهبر حکیم انقلاب نسبت به تحولات داخلی آمریکا را با نوع نگاه رئیسجمهور و دولت یکسان دانسته است! قطعا سخنگوی دولت خود بهتر از هر فرد دیگری میداند که 10 برابر شدن قیمت ارز در دولت فعلی، دخالت علنی دولت در بازار بورس (که مصداق بارز آن تعیین شاخص بورس از سوی آقای واعظی، رئیس دفتر رئیسجمهور بود!)، افزایش تصاعدی و لحظه به لحظه قیمت کالاها و خدمات و فقیرتر شدن اقشار کمدرآمد و متوسط جامعه و در مقابل، فربهتر شدن سرمایهداران، محصول گره زدن مستقیم تحولات اقتصادی و داخلی سالهای اخیر با تحولات داخلی ایالاتمتحده بود.
پس از خروج رسمی دولت آمریکا از توافق هستهای با ایران، رهبر معظم انقلاب صراحتا تاکید فرمودند دل بستن به کشورهای اروپایی (تروئیکای اروپا) با هدف تامین منافع تعبیهشده در برجام خطاست اما دولت بیش از ۲ سال ملت ایران را معطل «اسپیوی»، «اینستکس» و... کرد! فراتر از آن، رهبر معظم انقلاب بارها در سخنان حکیمانه خود در طول سالهای اخیر تاکید فرمودند معضل اصلی کشور، سوءمدیریت داخلی و دل بستن به آن سوی مرزها برای حل مشکلات معیشتی مردم است. بدیهی است گفتمان، روش و گفتار رهبر معظم انقلاب در مواجهه با تفکری که مروج «اقتصاد تحریممحور» و «وابستگی به آن سوی مرزها» است، کاملا محرز است. در چنین شرایطی بهتر است آقای ربیعی و همراهان ایشان در دولت، از توجیه رویکرد نادرست و مخربی که دولت طی سالها و ماههای گذشته و اخیر در پیش گرفته دست بردارند، هر چند امیدی نسبت به این مساله نمیرود!
نقطه قابل تاملتر اظهارات آقای ربیعی، آنجاست که مدعی شده «برجام» در ذات خود مروج توسعه ملی کشور و زمینهساز بروز توانمندیهای داخلی در اقتصاد جهانی بوده است! بهراستی منظور آقای ربیعی کدام «برجام» است؟! همان برجامی که دولت و تیم مذاکرهکننده هستهای اساسا خروج دولت آمریکا از آن را ناممکن دانسته بودند؟ همان برجامی که حتی در دوران ریاستجمهوری اوباما، کمک چندانی به ایران در راستای تعلیق تحریمهای یکجانبه آمریکا و اروپا نکرد؟ همان برجامی که به واسطه نگاه مهلک و خوشبینانه دولت به غرب، به خمیرمایه و شالوده اقتصاد و سیاست خارجی کشور در بین سالهای 95 تا 97 تبدیل شد؟!
خصلت برجام این بود که اقتصاد و سیاست خارجی ما را هضم در مناسبات آمریکایی- اروپایی کرد و «اقتصاد تحریممحور» را جایگزین «اقتصاد مقاومتی و تولیدمحور» کرد. متاسفانه از اظهارات آقای ربیعی این گونه برمیآید که ایشان و دیگر اعضای دولت قصد دارند با شعار «اقتصاد تولیدمحور» به استقبال دوباره «اقتصاد تحریممحور» بروند! گویا قرار است به واسطه حضور احتمالی بایدن و دموکراتها در کاخ سفید، همان دور باطلی که طی سالهای اخیر در سیاست خارجی و اقتصاد خود مشاهده کردیم احیا شود! بهتر است آقای ربیعی بدون آنکه بخواهند ذوقزدگی خود از حضور بایدن در کاخ سفید را پنهان کنند، پاسخگوی آسیبها و بحرانهای عمیقی شوند که طی سالهای اخیر معیشت و زندگی مردم را تحت تاثیر قرار داده است! بدونشک گذار از این وضعیت بحرانی، در گرو «تکرار بازی محکوم به شکست قبلی» نیست. اینکه ما «برجام» را که اکنون به جنازهای مومیاییشده شبیه است در روز اول اعلام نتایج انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، به مقدمه و عاملی برای ترویج توسعه ملی کشور(!) و ابراز تواناییهای اقتصاد ایران در عرصه جهانی تشبیه کنیم، اصلا نشانه خوبی محسوب نمیشود! این اظهارات نشان میدهد دولت هنوز از رویکرد نادرست و خسارتبار خود در حوزههای اقتصادی و بینالمللی درس نگرفته است. ملت ایران تحت تاثیر رویکرد ایدهآلگرایانه و نادرست دولت و محاسبات فاجعهبار آن در قبال برجام، هزینه «قدم زدن با جان کری» و «لبخندهای اوباما در روز انعقاد برجام» را پرداخت. امیدواریم اظهارات آقای ربیعی مقدمهای برای تکرار این تجربه تلخ در دوران ریاستجمهوری احتمالی بایدن نباشد. در هر حال خداوند نسبت به نیات افراد عالم است؛ انالله بصیر «بالعباد»...
***************************************
روزنامه خراسان**
پیام غیرنفتی شدن بودجه چیست؟/مهدی حسن زاده
روز گذشته با انتشار آمار عملکرد شش ماهه بودجه امسال مشخص شد که درآمد نفت با تحقق 5.7 هزار میلیارد تومانی در نیمه نخست امسال، در عمل فقط سهم 2.2 درصدی از منابع بودجه را به خود اختصاص داده است. سهمی که از اواخر دهه 40 طی 50 سال اخیر در اقتصاد ایران بی سابقه بوده است.
طی نیم قرن اخیر، اقتصاد ایران را می توان یک اقتصاد نفتی دانست. ویژگی اقتصادهای نفتی، اتکا به درآمد بالای نفت است که موجب می شود تا بخش عمده بودجه، بدون اتکا به درآمدهای مالیاتی از منبع نفت تغذیه شود. علاوه بر این، اقتصادهای نفتی به لطف درآمد سرشار نفت و توان واردات انواع کالاها، تولید داخلی اندک و ضعیفی دارند. ویژگی مهم دیگر اقتصادهای نفتی، نوسان اقتصادی متناسب با تغییر قیمت و میزان فروش نفت است که هرگونه کاهش درآمد فروش نفت به رکود اقتصادی شدید در این اقتصادها منجر می شود.
اقتصاد ایران طی سال های مختلف به میزان وابستگی به درآمد نفت از این ویژگی ها برخوردار بوده است. در سه مقطع سال های میانی جنگ تحمیلی، نیمه دوم دهه 70 و سال 87، همزمان با بحران سال 2008 اقتصاد جهانی، اقتصاد ایران، افت شدید قیمت نفت را تجربه کرد که رشد اقتصادی ایران را به نزدیک صفر رساند. با این حال از ابتدای دهه 90 در دور نخست تحریم ها، اقتصاد ایران، حداقل درآمد نفت را در عمل تجربه کرد. اگرچه در آن مقطع به دلیل فروش 800 هزار تا یک میلیون بشکه نفت در روز و قیمت نسبتا بالای نفت، اقتصاد ایران دچار فروپاشی نشد ولی همان تجربه نشان داد که چرا باید به سمت اقتصاد غیرنفتی برویم.تجربه تحریم های اخیر که از سال 97 به بعد شروع شد، عملا فروش نفت را به کمتر از دور قبلی تحریم ها رساند. کاهش قیمت نفت پس از کرونا نیز مزید بر علت شد تا از سهم بیش از 50 درصدی نفت در بودجه در دهه 80، به سهم 2 درصدی نفت در بودجه در انتهای دهه 90 برسیم.دو اشتباه بزرگ در دو مقطع تاریخی مهم اقتصاد ایران موجب شد تا این کاهش سهم نفت در بودجه، اقتصادمان را با فشار سنگین مواجه کند. اشتباه نخست، وابستگی بیش از حد به درآمد سرشار نفت در نیمه دوم دهه 80 که با اصرار دولت وقت و بر خلاف نظر کارشناسان دلسوز رقم خورد. اشتباه دوم، کندی و تعلل دولت فعلی در دهه 90 برای جایگزین کردن درآمدهای دیگر به جای نفت بود. این در حالی است که مطالبه رهبر انقلاب درباره اصلاح ساختار بودجه که هدف آن پیدا کردن جایگزینی مطمئن برای درآمد نفت در بودجه است، با گذشت دو سال از طرح آن، هنوز بدون نتیجه باقی مانده است و با وجود اصرار مجلس جدید برای اقدام دولت در اصلاح ساختار بودجه، تحرک خاصی از سوی دولت در این زمینه دیده نمی شود.اکنون با انتخاب بایدن به ریاست جمهوری آمریکا و زمزمه بازگشت وی به برجام، دو سناریو پیش روی ماست. سناریوی نخست، مبتنی بر بازگشت واقعی وی به برجام و امکان افزایش صادرات نفت و در نتیجه بهره مندی دولت از درآمد نفتی بیشتر و فراموشی همه الزامات در زمینه کاهش وابستگی به نفت است. سناریوی دوم، مبتنی بر خلف وعده بایدن یا شروط غیرقابل تحقق وی برای بازگشت به برجام است که موجب تداوم روند فعلی می شود. این نگرانی جدی وجود دارد که تحقق سناریوی نخست، مجدد موجب وابستگی بودجه و در نتیجه اقتصاد کشور به درآمد نفت شود. این نگرانی به این دلایل جدی است که تلاش ها برای اصلاح ساختار بودجه هنوز به نتیجه نرسیده است، همچنان اصلاحات مالیاتی در دولت معطل مانده است، صندوق های بازنشستگی همچنان به دلیل مشکلات مالی، وابستگی بالایی به اعتبارات دولتی دارند، دولت هنوز هیچ برنامه منسجم و مشخصی برای مولد سازی بیش از شش هزار هزار میلیارد تومان دارایی خود که بخشی از آن مازاد است، ندارد و... . در چنین شرایطی کاهش وابستگی بودجه به درآمد نفت، به دلیل ضعف در طراحی جایگزین های این درآمد نفتی محقق نمی شود یا تبعات سختی برای اقتصاد ایران به جا خواهد گذاشت و حتی ممکن است با سیاست به ظاهر ملایم تری که بایدن نسبت به ترامپ دارد، اقتصاد ایران را در امیدی واهی به درآمد نفت قرار دهد که اتفاقا موجب می شود تا ایران در مواجهه دیپلماتیک با آمریکای بایدن دچار ضعف شود. بنابراین اصلاح ساختار بودجه و پیدا کردن جایگزین های مناسب برای نفت، مسیر گریز ناپذیری است که چه با وجود ترامپ و چه با وجود بایدن، باید طی شود.
***************************************
روزنامه ایران**
استقبال رسانه های جهان از پیروزی بایدن/از شکست ترامپ تا تسخیر کاخ سفید
ایران / پیروزی جو بایدن به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهوری ایالات متحده هر چند پیشبینی شده بود اما اعلام رسمی آن با کسب بیش از 270 رأی الکترال با استقبال رسانههای جهان بویژه خود امریکا مواجه شد.
شبکه سیانان با قطع پخش برنامههای عادی خود که عمدتاً بر تفسیر آرای مردم بود، از کسب رأی الکترال ایالت پنسیلوانیا به نفع بایدن خبر داد و او را چهل و ششمین رئیس جمهوری ایالات متحده معرفی کرد. سایت روزنامه نیویورک تایمز با درشتترین تیتر نوشت: «بایدن، ترامپ را شکست داد.» روزنامه واشنگتن پست هم مثل روزنامه نیویورک تایمز از پیروزی بایدن خبر داد و نوشت: «بایدن، ترامپ را شکست داد.» سایت نیویورکر که چهار سال پیش در چنین روزی، پیروزی ترامپ بر هیلاری کلینتون را غمبار توصیف کرده بود و با ناگواری شروع عصر ترامپیسم را اعلام کرده بود، دیشب با خوشحالی نوشت: «عصر بایدن شروع میشود.» سایت فارین پالیسی، که در 4 سال گذشته همانند نیویورکر منتقد شدید ترامپ و سیاستهای ترامپ بود، پیروزی بایدن را همانند دیگر رسانههای امریکا با تمرکز بر شکست ترامپ جشن گرفت و نوشت: «بایدن، ترامپ را شکست داد.» سایت روزنامه فایننشیال تایمز هم با اعلام خبر کسب 290 رأی الکترال، نوشت: «بایدن رئیس جمهوری بعدی ایالات متحده امریکا شد.» سایت روزنامه وال استریت ژورنال هم با اعلام این خبر که هریس اولین زنی است که معاون اول رئیس جمهوری میشود، تیتر خبری خود را درخصوص پیروزی بایدن اینگونه اعلام کرد: «جو بایدن به عنوان چهل وششمین رئیس جمهوری ایالات متحده انتخاب شد.» سایت روزنامه لسآنجلس تایمز هم درباره پیروزی بایدن تیتر زد: «بایدن ریاست جمهوری را برد، هریس اولین زن معاون اول رئیس جمهوری شد.» سایت هفته نامه اکونومیست که 5 روز قبل از انتخابات پیشبینی کرده بود که بایدن به کاخ سفید میرود و جلد هفتهنامه خود را با این تیتر که «چرا باید جو بایدن باشد» هفته پیش روانه دکههای مطبوعاتی کرده بود، خبر پیروزی بایدن را این گونه تیتر زد «بایدن کاخ سفید را تسخیر کرد.»
***************************************
روزنامه شرق **
سرخوردگی روانی و جامعهستیزی ترامپیسم/کیومرث اشتریان . استاد دانشگاه تهران
بخشی از طرفداران ترامپ از مشکلات روانی رنج میبرند؛ و البته نه همه آنان. یکی از ویژگیهای دونالد ترامپ در دوران چهار سال ریاستجمهوریاش گرایش روانی او به افزایش منازعات داخلی و خارجی بود. چنین شخصیتهایی در گوشه و کنار ما، کم نیستند. در محیطهای محدودتر، در قوموخویشان، در اداره، در شهر و کشور کسانی هستند که با روش و منش و روحیات خاصی که دارند، بهسرعت جمع را تحت تأثیر قرار میدهند، بلافاصله دوقطبی ایجاد میکنند و بهاصطلاح «همه را به جان هم» میاندازند. چنین شخصیتهایی، فتنهانگیز و در نهایت جامعهستیزند؛ چون جامعه اساسا یعنی سازگاری و اینها ناسازگاری را در سویههای گوناگون دامن میزنند. هرچند ترامپ صاحب قدرت سیاسی و اقتصادی بود اما گویی از حقارتی ذاتی رنج میبرد. تلاش او همواره بر آن بود که در جامعه آمریکایی از خود یک «کارآفرین موفق» نشان دهد؛ چیزی که نبود. کارآفرینی او با تردید و تمسخر مواجه بود. مشهور است که در فرهنگ سیاسی آمریکا «مردانی که آمریکا را ساختهاند» کسانی بودهاند که با تلاش نوآورانه ثروتمند شدهاند و نه از راه خرید و فروش املاک و مستغلات. شخصیت جاهطلبی نظیر ترامپ این رنج تحقیرآمیز را همواره بر دوش خود احساس میکرد. او نه راکفلر بود که از راه تصفیه نفت و خط لوله و خط آهن ثروتمند شده باشد، نه مورگانِ خطرپذیر در صنعت برق، نه فورد خودروساز و نه بیل گیتس و نه استیو جابز بود. او بسازبفروش بود. تعریفهایی که گاه و بیگاه از خود میکند گونهای از خودشیفتگی را به نمایش میگذارد که در واقع واکنشی به آن تحقیرهاست.در سطحی عمومی، در ادبیات نظریه انتقادی عبارت «طبقه فرودست» برای مردمی بهکار میرود که به لحاظ اجتماعی، سیاسی و جغرافیایی از سلسلهمراتب قدرت طرد شدهاند. به نظرم نامگذاری «طبقه فرودست» وجه محدود اقتصادی (طبقاتی) دارد و قابل مناقشه است و ویژگیهای روانی و روانشناسی اجتماعی را پوشش نمیدهد. ترامپ ویژگی افراد «جامعهستیز» را دارد که در زیر انبوهی از ثروت پنهان شده است. جامعهستیزی هم وجهی داخلی دارد و هم وجهی بینالمللی. ترامپ طرفدارانی در جهان و از جمله در ایران داشت که اغلب از همین ویژگی جامعهستیزی رنج میبرند و رنج میدهند. آنانی که به دلیل ویژگیهای روانی به سراغ ترامپ رفتهاند، شایسته مطالعهاند. نمیدانیم از 70میلیونی که در آمریکا به او رأی دادهاند و از نمونههای ایرانیشان چه تعداد ذیل اینگونه نابسامانیهای روانی جای میگیرند. آنچه اجمالا میدانیم این است که جامعهستیزی، نوعی واکنش روانی در افرادی است که از ویژگیهای مشابهی برخوردارند. شاید مهمترین ویژگی ایشان این است که علیه هستههای مفهومی قدرتِ اجتماعی یا بینالمللی عمل میکنند. مثلا با مفاهیم و موضوعاتی مانند تغییرات آبوهوایی، همکاریهای بینالمللی، گرایشها و برداشتهای علمی و عمومیِ معطوف به مبارزه با کرونا و... مخالفت میکنند. در این راه با هر کسی، از جمله با دشمنان خویش نیز ائتلاف میکنند؛ البته ائتلافهای ضداجتماعی. اغلب، اینها مطرود جریانهای اصلی فکری و اجتماعیاند و توسط جریانهای دامنهدار و ساختیافته قدرت تاریخی-سیاسی که در گذر زمان جا افتادهاند، به بازی گرفته نمیشوند. از این رو راه میانبری که برایشان باقی میماند، جامعهستیزی است که بتوانند بهسرعت بر این جریانهای جاافتاده تاریخی فائق آیند. این راه میانبر برای اقشار محرومی که در آفریقا، آسیا، اروپا و... زندگی میکنند، ترور و کشتار است و برای جامعهستیزانی که صاحبان ثروتاند، تخریب بنیانهای اجتماعی سازگاری ملی و بینالمللی. اگر بخواهم روشنتر سخن بگویم، نمونهای از ایران را نشان میدهم. در ایران، دو جریان اصلی قدرت در طول تاریخ 40ساله شکل گرفته است: اصلاحطلبی و اصولگرایی. شماری از بازیگران خواهان قدرت نمیتوانند جذب این دو جریان اصلی شوند؛ از این رو به کسانی روی میآورند که در پی شکستن این ساختار دوقطبیاند. از میان این شمار برخی دلایل اقتصادی دارند و برخی دلایل سیاسی یا فرهنگی. اما برخی ویژگیهای خاص روانی دارند؛ جامعهستیز و سامانگریزند. محور اصلی این نوشتار معطوف به آنان است و لازم است دریچههای جدیدی در علوم سیاسی ایرانی برای مطالعه آنان باز شود. برخی از اینها توان جذب طیفهای گوناگون مذهبی تا غیرمذهبی را دارند و دامن خود را از مفهومی گنگ به نام مُهر کوروش تا علاقهمندی به ترامپ گسترش میدهند. درباره طرفداران ایرانی ترامپ با این طیف بهظاهر نامتجانس روبهرو بودیم؛ از سلطنتطلبان تا نیروهایی کاملا متضاد در سوی دیگر طیف. بخش مهمی از نیروهای اصلی اینها به دلایل جامعهستیزی روانی با یکدیگر پیوند میخورند. به نظر میرسد ویژگیهای مشترک روانی اینان قابل توجهتر است تا ویژگیهای اقتصادی، مذهبی، قومی یا ایدئولوژیک. افرادی سرخورده که با یکدیگر پیوندی روحی-روانی دارند. از اینروست که نام «گروه» برای اینان شاید بهتر باشد تا اطلاق «طبقه» که مفهومی اقتصادی است. نگارنده در مشاهدات خود پیوندهایی را در بین آنها دیدهام که در نگاه نخست برایم حیرتآور بوده است. مثلا افرادی کاملا غیرمذهبی از نامزدهایی در انتخاباتهای ایران دفاع میکردهاند که آشکارا نشان از گرایشهای مذهبی و شبهافراطی داشتهاند. پس از کنکاش و گفتوگوی فراوان، بیش از هر چیز سرخوردگیهای روانی آنان در عرصه قدرت اجتماعی را مشاهده کردهام. «سرخورده قدرت» و «دورافتاده جماعت»اند و این، نوعی حس تحقیرشدگی و ویژگی ضداجتماعی را در میانشان پدید میآورد. نتیجه آن، کنشهای بهشدت خودنمایانه، تبرجآمیز، «نامتعارف» و ساختارشکنی سیاسی در سطح ملی و بینالمللی است. ترامپ بهترین کاندیدایی است که میتواند فضای ملی و بینالمللی را به سوی آشفتگی مورد نظر این «ساختارشکنان جامعهستیز روانی» به پیش ببرد، از همین روست که حامیانی در داخل و خارج از آمریکا دارد. بخش مهمی از اینها «محرومان روانی»اند که در جایجای جهان پراکندهاند. هم از اینروست که ساختارهای نهادی بینالمللی، فرهنگهای جاافتاده در تاریخ بشری و تمدنهای اصیل در معرض تخریب «ترامپیسم»اند. این نهادها ابزارهای اساسی جامعهپذیری سیاسی بینالمللی است؛ چه با آنها موافق باشیم یا نباشیم. جامعهپذیری سیاسی یعنی پذیرش قدرتِ هنجارهای بهارثرسیده از تاریخ و دقیقا مخالفت با هنجار است که سرخوردههای روانیِ از قدرتِ عرفی را به ترامپیسم پیوند زده است.ممکن است یک استاد علوم سیاسی، یک فعال مدنی، یک رجال سیاسی، یک متفکر ، یک کارآفرین بزرگ اقتصادی در گذار زمان از گرایشهای فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خویش ناامید شده و به روانپریشی، جامعهستیزی و نظمگریزی گرفتار شود. بشر همواره در معرض فروافتادن در عقدههای فروخورده روانی است. مهم آن است که نظامهای سیاسی سازوکارهایی عقلانی داشته باشند که گرفتار چنین شخصیتهایی نشوند؛ همه نکته همینجاست.
***************************************