سید محمدعماد اعرابی
اندکی پس از عملیات طوفانالاقصی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ «ولودیمیر زلنسکی» در محکومیت عملیات مقاومت فلسطین و برای حمایت از رژیم صهیونیستی گفت: «این عملیات مرا به یاد روزهای اولیه جنگ تمام عیار مسکو علیه کییف میاندازد.» چنین تشبیهسازی احمقانهای میان اوکراین و اسرائیل فقط از رئیسجمهور نادان اوکراین برمیآمد. مسلما اگر امروز در مورد شباهت اوکراین و اسرائیل از زلنسکی سؤال شود، او ترجیح میدهد این سؤال را بیپاسخ بگذارد و در مورد موضوع دیگری صحبت کند. چون هیچکس دوست ندارد به رژیم جنایتکاری که مشغول نسلکشی در غزه است تشبیه شود.
احمقانهتر از این اقدام زلنسکی، تکرار همین تشبیه در سخنرانی ماه اکتبر «جو بایدن» رئیسجمهور آمریکا برای دریافت بودجه از کنگره در حمایت از اسرائیل بود. حالا کار به جایی رسیده که «فیونا هیل»، مسئول سابق وزارت امور خارجه آمریکا و کارشناس امور روسیه، سیاستی که بایدن در سخنرانی خود با تشبیه شرایط رژیم صهیونیستی به شرایط اوکراین در پیش گرفته بود را تصمیمی نادرست ارزیابی کند.
اما شاید این تشبیه در همان روزهای اولیه اینقدر احمقانه به نظر نمیرسید. در واقع پشت این تشبیه محاسبهای ساده وجود داشت؛ آمریکا پیشبینی میکرد میتواند با آن یک اجماع همگانی در حمایت از رژیم صهیونیستی علیه مقاومت فلسطین شکل دهد؛ درست شبیه کاری که در موضوع اوکراین علیه روسیه انجام دادند. آمریکا مغرور از اجماعسازی علیه روسیه، فکر میکرد در احیای نظم آمریکایی جهان تا حدودی موفق شده است. آنها توانسته بودند 140 کشور را در مجمع عمومی سازمان ملل برای محکومیت حمله روسیه به اوکراین با خود همراه کنند؛ و همین تصور را برای حمایت از اسرائیل در فکر خود میپروراندند.
این فقط صبر بینظیر و استقامت مثالزدنی مردم مظلوم غزه بود که ورق را برگرداند و محاسبات ایالات متحده را به هم ریخت. 13 دسامبر 2023 (22 آذر 1402) در مجمع عمومی سازمان ملل، آمریکا فقط توانست 8 کشور را با خود در حمایت از اسرائیل همراه کند؛ کشورهایی مثل میکرونزی، نائورو و پاپوآ! زمانی «مادلین آلبرایت» وزیر خارجه سابق آمریکا در دولت کلینتون میگفت، نمیتوان از نقش آمریکا در تصمیمات بینالمللی چشم پوشید اما رأیگیری 13 دسامبر 2023 مجمع عمومی سازمان ملل ثابت کرد آن دوران تقریبا به پایان رسیده است.
تشبیه اسرائیل به اوکراین یک ضربه سخت دیگر هم برای آمریکا و متحدانش به همراه داشت. ضربهای که ناشی از افشای استانداردهای دوگانه آنها در مواجهه با موضوعات واحد بود. درحالی که آمریکا و متحدانش قصد داشتند تا با این تشبیه و یادآوری شرایط اوکراین در برابر تهاجم روسیه، سایر کشورهای جهان را به همدردی و حمایت از اسرائیل تشویق کنند اما همه چیز برخلاف خواست آنها رقم خورد و مردم جهان به همدردی با فلسطین پرداختند. نشریه انگلیسی تایم با انتقاد از قیاس اشتباه مقامات آمریکایی نوشت: «روسیه به اوکراین حمله و آن را اشغال کرد؛ اما در عملیات ۷ اکتبر حماس، این فلسطینیها هستند که برای دههها تحت اشغال اسرائیل زندگی میکنند.» حالا با تبدیل فلسطین به موضوع اصلی اخبار جهان و پیوند آن به جنگ اوکراین توسط مقامات واشنگتن، آنها برخلاف انتظارشان و علیرغم میل باطنیشان باید به این سؤال پاسخ میدادند که چرا آمریکا و متحدانش مانند اوکراین از حق فلسطینیان در برابر اشغالگری اسرائیل دفاع نمیکنند؟
«پاتریک وینتور» سردبیر دیپلماتیک «گاردین» با اشاره به عواقب استانداردهای دوگانه آمریکا در مواجهه با قضیه فلسطین نوشت: «ریاکاری آشکار آمریکا در مورد اسرائیل و روسیه میتواند به قیمت از دست رفتن اعتبار جهانی این کشور تمام شود.» علاوه بر این روزنامهنگار انگلیسی، دیپلماتهای غربی نیز به فایننشالتایمز گفتند: «واکنش غربیها به عملیات هفتم اکتبر [طوفانالاقصی] ماهها تلاش غرب برای ترسیم کردن روسیه به عنوان یک کشور مطرود در سطح جهان با ادعای نقض قوانین بینالمللی را خنثی کرده و حالا خود آمریکا، اتحادیه اروپا و متحدانشان [به دلیل مواضعی که در حمایت از اسرائیل اتخاذ کردند] متهم به ریاکاری شدهاند.»
برای نشان دادن ریاکاری آشکار آمریکا و متحدانش در موضوع فلسطین میتوان مصادیق بسیاری را فهرست کرد. تازهترین نمونه آن نامه اخیر نمایندگان مجلس آمریکا برای توقف ارسال سلاح به اسرائیل است. ۴۰ نماینده دموکرات مجلس آمریکا در نامهای به بایدن و بلینکن در واکنش به کشتهشدن ۷ امدادگر خارجی توسط رژیم صهیونیستی، خواستار توقف انتقال سلاح به اسرائیل شدند. این در حالی است که نزدیک به ۳۳ هزار نفر غیرنظامی فلسطینی از ابتدای حمله رژیم صهیونیستی به نوار غزه، به شهادت رسیدهاند. کشتاری که با حمایت کامل آمریکا و با تسلیحات عمدتا آمریکایی انجام شده اما در تمام این مدت هیچ خبری از چنین نامهای برای متوقف کردن ارسال سلاح به اسرائیل نبود. ظاهرا در منطق مضحک آمریکایی، امدادگران نباید کشته شوند اما مانعی برای مرگ هزاران امدادجو نیست. البته که اگر امدادگران هم شهروند کشورهای غربی نبودند، هرگز چنین نامهای نوشته نمیشد.
طبق گزارش واشنگتنپست از زمان حمله رژیم صهیونیستی به نوار غزه بیش از 100 محموله نظامی بیسروصدا از آمریکا به اسرائیل ارسال شده است. این محمولهها شامل مهماتتانک، گلولههای توپخانه 155 میلیمتری، بمبهای هوا به زمین «سقوط آزاد»(غیر هدایتشونده)، مهمات هدایتشونده و موشک برای نفوذ به پناهگاههای زیرزمینی و... بود. به گفته کارشناسان اسرائیل در غزه اغلب از بمبهای 900 کیلوگرمیMK84 استفاده میکند که به قدرت تخریب بالا معروف است. آمریکا بسیاری از این تسلیحات را از زرادخانههای خود در اروپا به اسرائیل میرساند. طبق اعلام رسانههای اسرائیلی از 7 اکتبر تاکنون حدود 35 هزار تن سلاح و مهمات توسط بیش از 300 هواپیما و حدود 50 کشتی به اسرائیل منتقل شده است. بنا بر گزارشی، آمریکا علاوه بر فروش جنگندههای F35 و قطعات آن، 1800 فروند بمب MK84 و 500 فروند بمب MK82 را به اسرائیل تحویل داده است. ارزش این تسلیحات چیزی حدود 18 میلیارد دلار عنوان شده است. بمب MK84 همان بمبی است که بیمارستان المعمدانی در نوار غزه با آن هدف قرار داده شد. جرمی کونیندیک، یکی از مقامات ارشد سابق در دولت بایدن و رئیس فعلی سازمان بینالمللی پناهندگان درباره تسلیحات ارسالی واشنگتن به تلآویو، به واشنگتنپست گفت: «این میزان فروش فوقالعاده [تسلیحات] در مدت زمانی بسیار کوتاه، کاملا نشان میدهد که عملیات اسرائیل بدون این سطح از حمایت ایالات متحده دوام نخواهد آورد.»
علیرغم این حجم از کشتار و جنایت توسط رژیم صهیونیستی اما وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد نیازی به آغاز هیچگونه بررسی رسمی در مورد اینکه آیا رژیم صهیونیستی مرتکب جنایات جنگی شده است یا خیر، نمیبیند. آمریکا نه تنها با وجود کشتهشدن حدود 33 هزار غیرنظامی در غزه ارسال تسلیحات به اسرائیل را متوقف نکرد بلکه قطعنامههای «آتشبس» و یا حتی «وقفه بشردوستانه» در شورای امنیت سازمان ملل را نیز وتو میکرد. موضوعی که باعث خشم کشورهای جنوب جهان (کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعه یافته) شد. یک دیپلمات آفریقایی درباره این اقدامات آمریکا به رویترز گفت: «آنها اعتبار خود را با این وتو از دست دادند. چون چیزی که برای اوکراین خوب است برای فلسطین خوب نیست. این وتو به ما گفت که زندگی اوکراینیها ارزشمندتر از زندگی فلسطینیها است.»
خون شهدای غزه و صبر مردم مظلوم آن، از این زاویه کاملا به ثمر نشسته است. آمریکا و متحدانش امروز در موضوع فلسطین منزویتر از همیشه هستند و با یک رسوایی آشکار در به کارگیری استانداردهای دوگانه مواجهاند. وضعیتی که حتی «دانیل لوی»، مدیر برنامه خاورمیانه و شمال آفریقای شورای روابط خارجی اتحادیه اروپا و مشاور سابق دفتر نخستوزیر رژیم صهیونیستی نیز به آن اعتراف کرد: «فضای جامعه در بسیاری از کشورهای جنوب (کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعه یافته) و یا حتی کشورهای غربی به طور نمادین به یک فضای شورش علیه ریاکاری غرب، نظم غیرقابل قبول جهانی و نظم پسااستعماری تبدیل شده است.»
شکستی که آمریکا و متحدانش در جبهه سیاسی و بینالمللی از طوفانالاقصی خوردهاند به اندازه درماندگی نظامی رژیم صهیونیستی در باتلاق غزه مهم است. تا پیش از 7 اکتبر 2023 آنها میخواستند نظم جدیدی با حفظ نقش محوری خود در جهان ایجاد کنند؛ پس از 7 اکتبر همه چیز تغییر کرد. البته آمریکا و متحدانش اکنون نیز در حال ایجاد نظمی جدید در جهان هستند با این تفاوت که به ازای هر روز ادامه جنگ غزه و حمایت از اسرائیل نقش خود را در جهان آینده کمرنگ و کمرنگتر میکنند. یک دیپلمات ارشد از اعضای گروه هفت (هفت کشور صنعتی جهان،G7) با اشاره به حمله رژیم صهیونیستی به نوار غزه و رویکرد دوگانه غرب در حمایت از اوکراین و عدم حمایت از فلسطین، به فایننشالتایمز گفت: «ما قطعا نبرد در حوزه جهان جنوب (کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعه یافته) را باختهایم. تمامی تعاملاتی که بر سر اوکراین با بلوک جهان جنوب انجام داده بودیم نقش بر آب شد. دیگر قوانین و نظم جهانی را فراموش کنید. آنها دیگر حتی حاضر نیستند به حرف ما گوش دهند.»
مختصات رقابت سیاسی
مصطفی منتظر
بهارستان از خرداد امسال میزبان نمایندگان منتخب انتخابات ۱۱ اسفند و دور دوم این انتخابات است. مجلس دوازدهم قبل از تشکیل خود شاهد یک توصیه مهم از سوی رهبر معظم انقلاب بود؛ توصیهای راهبردی که کارآمدی و ناکارآمدی مجلس دوازدهم بیاغراق در گرو عمل یا بیتوجهی به این توصیه است.ایشان در بیانات نوروزی خود، اصل رقابت جریانهای مختلف را معقول و طبیعی میدانند که «بعضیها با یکدیگر سر مسائل جناحی، مسائل سیاسی اختلاف پیدا» کنند. همچنین ادامه میدهند که «اختلاف فکری، اختلاف سلیقه، اختلاف سیاسی در یک کشور یک امر طبیعی است» اما نکته اساسی ایشان این است که این موارد نباید به نفرت پراکنی منجر شود. تاکیدی که ایشان در ایام منتهی به انتخابات اسفند هم چند بار تذکر دادند اما متاسفانه مورد توجه برخی گروههای به اصطلاح انقلابی قرار نگرفت. اما سوال مهم این جاست که چگونه باید یک رقابت سیاسی و اختلاف فکری و سلیقهای را پیش برد که منجر به «دشمنی و تنفر» نشود و اتفاقا در نهایت منافع ملی را تضمین کند؟ شاید هسته اصلی پاسخ به این سوال، بحث بر سر راهبردها، افکار، سلیقهها و خلاصه پیشنهادهای طرفین سیاسی برای حل مسائل باشد. زمانی که طرفین به جای گفت وگو درباره شخصیت یکدیگر، درباره افکار و نظرات یکدیگر بحث و گفت وگو میکنند. اما آن جایی که بحث به سمت دعوای شخصی میرود و انواع تهمت و افتراها به فردیت یک شخصیت سیاسی زده میشود، مشکلات آغاز خواهد شد. زمینهای لازم برای این امر هم پذیرش برادری در چارچوب نظام جمهوری اسلامی و توجه به منافع ملی به جای قدرتطلبی است. این همان نکتهای است که در فحوای بیان رهبری هم مورد تاکید بوده است. «در یک خانواده ممکن است دو برادر با هم دو سلیقه مختلف داشته باشند اما برادریشان از بین نمی رود؛ کار به دشنام و دروغ و اهانت و مانند این ها نباید بکشد؛ این را همه باید مراقبت کنند.» وقتی دو طرف در جریان سیاسی، اصل برادری را پذیرفته و قبول دارند، دیگر به یکدیگر تهمت و افترا نمیزنند و حدی را برای بحث رعایت میکنند. اما وقتی جریانات سیاسی، طرف مقابل را از اساس نااهل میدانند، دیگر امکانی برای بحث بر سر راهحلها وجود نخواهد داشت و بحثها به سمت موضوعات شخصی میرود. تجربه انتخابات اسفند نشان داد که چگونه بحث بر سر رویکردها و برنامهها به بحث بر سر شخصیتها و تهمتها کشیده شد و عملا موجب آن چیزی شد که مورد نهی رهبر معظم انقلاب است و در نهایت منافع ملی را تضعیف کرد. یعنی انتخابات که باید به تقویت اتحاد ملی منجر شود، به نفرت، تهمت، افترا، دروغ و ... تبدیل شد. این جاست که مشخص شد منافع ملی و انقلابی برای برخی اساسا محلی از اعراب ندارد. انگار توهم رسیدن و رساندن به مقامی بالاتر، افراد را آن چنان در نقش خود فروبرده بود که نمیفهمیدند این مسیر علاوه بر تخریب خودشان، انقلاب و جمهوری اسلامی را هم تخریب میکند. مسیر پیشرو برای بازسازی نظام سیاسی بسیار مهم و حیاتی است. به جای بحث رسانهای و دعواهای بینتیجه سیاسی، باید رویکردها و برنامهها را مورد بحث قرار داد. اتفاقا کسانی در تجربه گذشته بیشترین تخریب را به کار بستند که کمتر از همگان عمق فکری دارند و اساسا رویکرد مختاری ندارند. این بحثها باید منجر به پختگی بیشتر بحثها و تعمیق بیشتر افکار و در نتیجه بهبود راهحلها بشود. همان گونه که رهبر انقلاب نیز تاکید داشتند «همه با هم برادروار در کنار هم، روی مسائل کلی جامعه و در مقابله و مواجهه با مخالفین کشور، مخالفین جمهوری اسلامی، مخالفین ملت ایران، یکسان بایستند و حرکت کنند.» و هر کسی که به جای این مباحث از ابزار رسانه، برای دعوای سیاسی و نفرت پراکنی استفاده میکند هم به مرور و توسط فعالان سیاسی حذف شود.
فرار از غزه از ترس حمله ایران
هادی محمدی
دیروز رادیو ارتش صهیونیستی اعلام کرد که سه تیپ لشکر ۹۸ ارتش این رژیم را که در خان یونس مستقر بوده، از جنوب غزه خارج کرده و فقط یک تیپ «ناحال» که مأموریت جلوگیری از بازگشت مردم غزه به شمال آن را دارد در نوار غزه باقی مانده است. این در حالی است که طی یک ماه گذشته، شاهد رجزخوانی صهیونیستها برای حمله به شهر رفح بودهایم و اینکه نتانیاهو گفته است بدون حمله به رفح، پیروزی حاصل نمیشود و به معنی شکست خواهد بود. حتی یکی از محورهای مذاکراتی گالانت، وزیر جنگ صهیونیستی در امریکا نیز به طرح عملیاتی در رفح اختصاص یافته بود. البته همزمان، رژیم صهیونیستی با مشکل نیروی انسانی در ارتش خود روبهروست لذا با لایحهای به دنبال مجبور کردن ارتدوکسهای یهودی (حریدیمها) به حضور در ارتش هستند. در دیدار گالانت با امریکاییها، به وی گوشزد شده بود که شما با بیش از ۲۰ تیپ به غزه حمله کردید و تا به حال هیچ هدفی را محقق نکردهاید، حال با سه چهار تیپ چگونه میخواهید حماس را در رفح نابود کنید؟!
در واقع بحران نیروی انسانی در ارتش صهیونیستی و ناکارآمدی آنها در ۹ ماه گذشته برای به دست آوردن اهداف اعلام شده به این جمعبندی با امریکاییها رسیده که با دادن بمبهای بسیار بزرگ سنگرشکن و عملیات هوایی و زدن اهداف ویژه، ضریب هزینه و شکست خود را بکاهند و از بقیه بمبها برای اهداف منطقهای استفاده کنند. حمله به کنسولگری ایران در دمشق که سرفصل جدیدی در جنگ غزه و تحولات منطقهای است، بسیاری از محاسبات و برنامههای امریکا و رژیم صهیونیستی را بر هم زده است. بازتاب هرگونه واکنش ایران به جنایت حمله به کنسولگری ایران در دمشق، چه در عمق جامعه صهیونیستی و چه در عرصه نظامی و سیاسی این رژیم، موجی از نگرانی، دلهره و وحشت تولید کرده است، چرا که صهیونیستها امیدوار بودند که با این اقدام تروریستی در دمشق، جمهوری اسلامی به صهیونیستها پاسخ نخواهد داد و آنگونه که مجله فارن افرز نوشته «این ارزیابی خطا و بد که یک اشتباه استراتژیک از سوی صهیونیستهاست، بهایی سنگینتر از پیشبینی غلط آنها در بر خواهد داشت و شاید امریکا هم باید این هزینه را بپردازد». جامعه صهیونیستی که به نهادهای نظامی و اطلاعاتی خود بیاعتماد است، به بانکها برای برداشت پول به فروشگاهها برای تأمین نیازمندیهای اضطراری و شرایط حمله ایران به رژیم صهیونیستی هجوم بردهاند. دستگاههای مختلف عملیات روانی و اطلاعاتی این رژیم دست به کار شدهاند تا با ترفندهای فریب، یا از زهر عملیات انتقامی ایران بکاهند یا از آن جلوگیری کنند و به جامعه صهیونیستی اطمینان دهند، ولی حالت هرج و مرج در اسرائیل حاکم است. نکته مهم این است که بهرغم تمامی برنامههای نظامی برای شهر رفح و رجزخوانی نتانیاهو برای اهمیت دادن به آخرین عملیات خود در رفح، هراس از حمله انتقامی ایران که از مشروعیت کامل برخوردار بوده و پایههای آن به قواعد و قوانین بینالمللی متکی است، صهیونیستها را واداشته که برای ساماندهی به اوضاع آشفته خود، که میتواند با آغاز حمله تنبیهی ایران تشدید شود، از حمله به رفح، حداقل تا زمانی که از پیامدهای حمله ایران به صهیونیستها عبور کنند، صرفنظر کرده و عملاً از نوار غزه خارج شوند. البته این عقبنشینی و دیگر انفعالهای این رژیم در استعفای مقامات امنیتی، ارسال دارو برای شمال غزه و کاستن از فشارهای غذایی، به جز سایه هراس از حمله ایران، میتواند برای حفظ آبروی صهیونیستها به مذاکرات قاهره و دوحه و نتایج احتمالی گره خورده و به عنوان توافق آتشبس نمایش داده شوند. به هر حال نشانههای عقبنشینیهای نظامی و سیاسی که ناشی از هراس آنهاست و در مرحله جدید گسترش نیز مییابد، بر این رژیم حاکم شده است و میتواند سرآغاز مرحله جدیدی از تحولات در غزه و منطقه باشد. نواخت آرام ضربات مقاومت و افزایش و شدت آن از سوی مقاومت عراق علیه امریکا و صهیونیستها، که به گسترش و شدت عملیات در لبنان و یمن نیز توسعه و گسترش مییابد، در کنار فضای روانی آمادهباش نظامی در جامعه صهیونیستی و حتی پایگاههای امریکایی در منطقه که هزینه سنگین مادی و روانی در بر دارد، مقدمه سناریوهای عملیاتی چند لایه برای مجازات تجاوزگران صهیونیست خواهد بود و حامیان آن باید تاوان جنایت، تروریسم و تجاوزگری به قوانین و حاکمیتهای دیگر را بپردازند. تردیدی نیست که ثبات و امنیت منطقهای و جهانی در گرو مجازات قانونی و بازدارنده صهیونیستها و حامیان آنان است و شاهد آن خواهیم بود.
شکست در میدان، مقدمه عقبنشینی رژیمصهیونیستی
رحمت ابراهیم
همانطور که در خبرها آمده بود ارتش رژیمصهیونیستی از برخی مواضع خود در غزه عقبنشینی کرده. دلایل آن کاملا روشن است. از مدتها پیش بهویژه در مقطع برقراری آتشبس موقت و مرحله اول تبادل اسیران، میان نظامیان و سیاسیون صهیونیست درباره نحوه ادامه یا توقف جنگ در غزه اختلافات و دعوای شدیدی رخداد.
بهواسطه آنکه برخلاف نظر برخی سیاسیون که تمایل به ادامه جنگ داشتند بسیاری از نظامیانی که در میدان و صحنه نبرد حضور داشتند نسبت به این رویکرد معترض بودند و حوادث بعدی و اتفاقاتی که متعاقبا رقم خورد باعث شد که برخی نظامیان اطلاعاتی این رژیم یا استعفا دادند یا اینکه درخواست بازنشستگی کردند. این مسأله نشان میدهد اتفاقاتی که در میدان صورت گرفته حقایق روشنی را برای نظامیان آشکار کرده و آنها میدانند ادامه این روند بههیچوجه به نفع رژیمصهیونیستی نخواهد بود. جنگ نامتقارن شیوهای است که محور مقاومت در مواجهه با ارتش اسرائیل در پیش گرفته که براساس آن بهرغم برتری حریف از امکانات نظامی بالاتر رژیمصهیونیستی در میدان نبرد کارآمد شده است. برابر با دادههای نظامی، اسرائیلیها در عرصه هوا و زمین قوی بودند، ولی نتوانستند به هیچکدام از اهداف مثل دستگیری فرماندهان مقاومت، کوچاندن مردم غزه به سرزمینهای دیگر، آزادی بیقید و شرط اسیران و تخریب تونلهای زیرزمینی برسند. طبعا نظامیان صهیونیست که در حوزه میدانی با نیروهای مقاومت مواجهه داشتند بهخوبی درک کردند که به چه دلایلی نتوانستند به اهداف خود برسند. در همان مرحله اول یورش نظامی ارتش اسرائیل با وجود ادعاهایی که مبنی بر تصرف شمال غزه و تخریب تونلهای زیرزمینی و ضربهزدن به فرماندهان حماس داشت، اما نیروهای مقاومت دقیقا از همان نقطه و بهصورت کاملا دقیق آسیبهای زیادی را به نظامیان صهیونیست وارد کردند. با توجه به این ناکامیها دعواهای شدیدی میان فرماندهان نظامی و سیاسیون رژیم صهیونیستی شکلگرفت و حتی کار به مجلس رسید و هواداران و مخالفان نتانیاهو همدیگر را به باد انتقاد گرفتند. این تحولات نشان میدهد که میدان، تعیینکننده رفتار حریف است و شواهد کاملا آشکار است که اسرائیلیها با اینکه جنایات زیادی را در جریان جنگ غزه انجام دادند، اما کوچکترین نشانهای از موفقیت آنها در میدان نبرد وجود ندارد. تلفات زیاد جنگ از سوی آمریکا به مردم عراق و افغانستان تحمیل شد، اما در نهایت آمریکاییها در عمل مجبور شدند که عرصه را واگذار کنند. از این رو کاملا مشخص است که چرا رژیمصهیونیستی مقدمات عقبنشینی خود را از غزه آغاز کرده است. چون با وجود گذشت ۱۸۴ روز ارتش اسرائیل به هیچکدام از اهداف خود نرسید و گذشته از این در عرصه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی هم آسیبهای فراوانی را متحمل شد و نزدیک به ۲۶درصد از توان اقتصادی آنها کاهش پیدا کرده و برخی وزارتخانههای این رژیم تعطیل شده و همچنین تعداد زیادی از شهرکنشینها آواره شدند؛ بنابراین رژیم اشغالگر صهیونیستی چارهای جز عقبنشینی نداشت.
انتقام گرفتن یا نگرفتن؟ مسئله این نیست!
صلاح الدین هرسنی
ساختمان متعلق به کنسولگری ایران در مجاورت سفارت ایران در دمشق روز دوشنبه اول آوریل بر اثر حملهای منتسب به اسرائیل فرو ریخت و دستکم ۷ نفر از اعضای سپاه پاسداران از جمله سرتیپ محمدرضا زاهدی، فرمانده شاخه سوریه و لبنان نیروی قدس و محمد هادی حاجی رحیمی معاون او به شهادت رسیدند. این دست از تحرکات اسرائیل که می توان در قالب استراتژی (مابام) یا همان (جنگ میان جنگ ها) تفسیر کرد، به نظر می رسد که متاثر از ناکامی رهبران اسرائیل در نابودی رهبران حماس در غزه است. این حدس و گمان بدان جهت قوت می گیرد که حمله برق آسای حماس در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ فقط می توانست با طراحی و تدارکات تئوریک و عملی خارجی صورت گیرد. آنچه بیش از همه محل توجه است، بیشتر بر سر نشانه ها و پیام هایی است که از تحرکات و اقدامات ایذایی اسرائیل به افکار عمومی و سپس مقامات تصمیم ساز و تصمیم گیر در ایران مخابره می شود. به عبارت دیگر،جنگ ایران و اسرائیل، از حاشیه به متن رسیده است.
شدت خرابی ها و حملات مرگبار اسرائیل به ساختمان متعلق به کنسولگری ایران در مجاورت سفارت ایران در دمشق نشان می دهد که افکار عمومی ایران و حتی در جهان، چنین جنگی را دیگر جنگ در سایه ها ندانند. در ادبیات و دکترین های مربوط به جنگ، (جنگ در سایه ها) به حملات کم شدت و کنترل شده و حتی در پاره ای از موارد به جهت برقراری شرایط موازنه قدرت و توان بازدارندگی به بلوف سیاسی محدود می شود. قطعا ورود ایران به مرحله یک جنگ تمام عیار با اسرائیل پاسخ متقابل مقامات تل آویو را خواهد داشت، چراکه به همان میزانی که ایران قابلیت وارد کردن ضربات پشیمان کننده به اسرائیل از رهگذر موشک های بالستیک نقطه زن به اسرائیل را داراست و شهرهای حیفا و تل آویو در تیررس ضربات موشکی قرار می گیرند، به همان میزان نیز اسرائیل قابلیت پاسخ متقابل را خواهد داشت، ضمن آنکه اسرائیل ببر کاغذی نیست و دندان اتمی نیز دارد و حتی مستظهر به حمایت بزرگترین شریک خود یعنی ایالات متحده آمریکا است.
به واقع این اشتباه محاسباتی غیر قابل جبران است که اگر ایران بخواهد اسرائیل را کیسه بوکس خود فرض نماید و قابلیت های وارد کردن ضربه دوم اسرائیل را نبیند. درواقع با ورود ایران به مرحله یک جنگ پر شدت با اسرائیل شاید نوعی خود آگاهی هویتی علیرغم منافع متعارض نصیب نیرو های اجتماعی شود اما هزینه های جنگ ویرانگرتر از آن است که به تصور آید. ضمن آنکه نباید خطر همگرایی اخیر محافل کلاسیک دنیای عرب را آنهم در عصر عادی سازی روابط و همچنین راهبرد ایالات متحده آمریکا در حمایت از اسرائیل فراموش کرد. به هر تقدیر تردد دائم میان صبر استراتژیک و لزوم پاسخ متقابل پارادوکسی است که ایران در آن مردد است و بسیار نامعلوم و ناپیداست است که چنین پارادوکسی آیا می تواند با پاسخ متقابل ایران شرایط منازعه اسرائیل و ایران را به نفع ایران تغییر دهد یا نه؟ به نظر هم نمی رسد که واقعه ساختمان متعلق به کنسولگری ایران در مجاورت سفارت ایران در دمشق، آخرین سناریو از اقدامات ایذایی و مخرب اسرائیل باشد. این که فاز جدید این منازعه قرار است چگونه و با چه سمت و سو ها و با چه نتیجه ای به پایان برسد، مسئله ای است که وضعیت ایران و اسرائیل را در منازعه ای پر شدت قرار می دهد و بغرنج تر و بحرانی تر از گذشته می کند
برای دوست ارجمندم سعید مدنی
احسان هوشمند
همزمان با انتشار خبری مبنی بر تأیید حکم سنگین 9 سال حبس و زندان سعید مدنی، رسانهها گزارش دادند که این پژوهشگر مسائل اجتماعی به زندانی خارج از شهر تهران یعنی زندان دماوند تبعید شده است. اخباری که موجب بروز نگرانی بسیاری شد و بازتاب درخور توجهی در شبکههای اجتماعی داشت. سعید مدنی را در حدود دو دهه و اندی است که میشناسم. پژوهشگری که بخش زیادی از عمر خود را صرف مطالعه درباره آسیبهای اجتماعی و شهروندان بیپناه در کشور کرده است. آثار زیادی ازجمله چندین جلد کتاب درباره مسائل اجتماعی منتشر کرده و مقالات زیادی نیز دراینباره از وی به چاپ رسیده است. درحالیکه در این سالها، نهادهای رسمی، دانشگاهی و پژوهشی کمتر به وظایف نهادی خود درباره آسیبهای اجتماعی پرداختهاند، دکتر سعید مدنی به صورت مستمر آسیبهای اجتماعی و آسیبدیدگان این دسته از آسیبها را مورد توجه مطالعاتی و پژوهشی قرار داده است. با آنها مصاحبه کرده و به میانشان رفته و از تجارب زیسته و زمینههای بروز آسیبهای اجتماعی گزارش علمی تهیه کرده است. سعید مدنی بخشی از پژوهشهای خود را به سفارش نهادهای پژوهشی دولتی انجام و بخشی دیگر را نیز برای نهادهای عمومی و خصوصی سامان داده است. آثار سعید مدنی درباره آسیبهای اجتماعی ازجمله منابع آسیبهای اجتماعی در ایران است که توسط دانشجویان و علاقهمندان مطالعه میشود. از نظر فردی نیز سعید مدنی شخصیتی مسالمتجو، منعطف و پیگیر و علاقهمند به سرنوشت کشور است. این مشخصات و ویژگیها را در کتابها و مقالاتی که سعید مدنی منتشر کرده میتوان تعقیب کرد و دید. در دهه 70 سعید مدنی یکی از نزدیکان شادروان مهندس سحابی و از نویسندگان و همکاران مجله ایران فردا بود؛ به عبارت دیگر افزون بر فعالیتهای فرهنگی و پژوهشی، سعید مدنی علایقی رسانهای و مطبوعاتی هم دارد و از ظرفیت مطبوعات برای انتشار موضوعات و دیدگاههای مورد علاقه خود استفاده میکرد. متأسفانه در دو دهه گذشته آقای دکتر مدنی چند نوبت بازداشت و زندانی شده است و گاه دورههای طولانی زندان و تبعید را پشت سر گذاشته است. باوجود این شرایط سخت، در هنگام آزادی هر درخواستی که برای دریافت نظرات و مشورت درباره مسائل کشور از آقای مدنی شده، وی از مشاوره و ارائه پشنهادهای دلسوازنه خود دریغی نداشته است. برای شخصیتی که علایق خود را در چارچوب مطالعات و بررسیهای میدانی و کتابخانهای تعقیب میکند و دلبسته کشور و سرنوشت ایران عزیز است، چنین مجازاتهای سنگینی چه معنایی دارد؟ آیا کارهای مطالعاتی سعید مدنی به کمک مردم و نهادهای مسئول نیامده تا برای آسیبهای اجتماعی در کشور راه چارهای بیابند؟ از آنجایی که برگزاری دادگاه افرادی نظیر سعید مدنی به صورت علنی نیست و اطلاعات روشنی هم از پروندهها و روند دادرسی منتشر نمیشود و رسانههای بیطرف نیز در جریان روند بررسیهای قضائی و دادرسی نیستند، اطلاعات اندکی درباره پرونده و اتهامات آقای مدنی منتشر شده و مشخص نیست بر اساس کدام مستندات چنین اتهاماتی به سعید مدنی وارد شده است؛ اما سابقه پروندههای مشابه و نیز سوابق آقای مدنی میگوید چنین برخوردهایی با شخصیتهای فرهنگی و علمی و چهرههای سیاسی از سوی افکار عمومی به راحتی مورد پذیرش قرار نمیگیرد. سعید مدنی با آثار قلمی و کتابها و مقالات و پژوهشهای خود در پی اصلاح مناسبات اجتماعی و آسیبزدایی از مناسبات اجتماعی در ایران امروز بوده است. آیا قرار است همچون گذشته و با روشهای قبل به سراغ منتقدان رفت؟ آیا این روشها نتیجهبخش بوده است؟ چرا سرنوشت و زندگی افرادی مانند سعید مدنی که میتوانند با تحقیقات و پژوهشهای خود باری از دوش ملت و کشور بردارند، باید در زندان صرف شود؟ تبعید آقای مدنی به زندان دماوند افزون بر اعمال فشار به سعید مدنی، موجب واردشدن فشار مضاعفی به خانواده و عزیزان آقای مدنی هم میشود. آیا قرار است با تبعید آقای مدنی به خانواده وی هم فشار دوچندانی وارد شود؟ امید است هرچه زودتر شاهد بازگشت آقای مدنی و آزادی او باشیم تا ایران ما بتواند بیش از پیش از قلم و پژوهشهای سعید مدنی استفاده کند
ناقوس نابودی ناتو
شروین طاهری
سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا همان ناتو، این هفته در حالی هفتادوپنجمین سالگرد خود را جشن میگیرد که ظاهرا از زاویه نگاه بیرونی، در وسیعترین و متحدترین دوران خود به سر میبرد اما در داخل ساختمان بدنام مقر مرکزی این سازمان در بروکسل، رهبران ناتو هیچگاه تا این حد از ادامه بقای آن ناامید نبودهاند. آنها صدای پای ترامپ را ناقوس پایان کار خود میدانند اما دلایل متعددی وجود دارد که خود اروپاییها پیش از ترامپ، از شر یک ناتوی ناتوان خلاص خواهند شد. اسناد تأسیس این سازمان در چنین هفتهای سال 1949 در واشنگتن امضا شد. ناتو طی ۳ ربع قرن چنان در چشمانداز بینالمللی جا افتاده که هیچیک از تحولات ژئوپلیتیک و بحرانهای اخیر ناشی از جنگ سرد، فروپاشی بلوک شرق، جنگهای داخلی اروپا در بالکان و اوکراین و تهدیدات تروریستی آن را متزلزل نکرد. قاعدتا این بلوک باید پس از فروپاشی شوروی، ماموریت خود را در دفاع از جهان به اصطلاح آزاد در برابر تهدید کمونیستی پایان میداد اما غرب تصمیم گرفت ابزاری را که اینقدر خوب کار کرده بود برای تداوم سلطه جهانیاش حفظ کند.
با این حال نقطه ضعف کانونی ناتو همواره در قلب آن باقی ماند: ایالات متحدهای که همواره به اروپای متحد به چشم تهدید مینگرد. به عبارت دیگر کلانتر اصلی ناتو در واشنگتن که همچنان بیش از نصف بودجه ۲ میلیارد دلاری این سازمان را تأمین کرده و فرماندهی عالی مقر بروکسل را در اختیار دارد، از روز اول هم بر آن نبوده که ضامن صلح در اروپا باشد، بویژه که روسیه، رقیب هژمونیکش خود بخش شرقی اروپا را تشکیل میدهد.
خطرناکتر از شعار «اول آمریکا»ی ترامپ برای ناتو اما اولویت یافتن سیاست نظر به شرق پنتاگون برای خفه کردن اژدهای چین است که چه بایدن بماند یا ترامپ بیاید، در هر حال باعث میشود یانکیها، اروپای طفیلی را به حال خود رها کنند تا به عصر جنگهای فاشیستی و صلیبی بازگردد. به همین دلیل با اینکه سران ناتو در جشن 75 سالگی با قهقهههای خود سعی در حفظ ظاهر دارند اما در واقع از مرگ سازمان در 7-76 سالگی وحشت کردهاند.
اروپاییها فراموش نکردهاند آخرین باری که سران ناتو، چنین مستانه پایکوبی کردند، در نشست سالانه 2016 در ترکیه بود و اصلا شگون نداشت: اردوغان نجاتیافته از کودتا سر ناسازگاری گذاشت، روسیه و متحدانش در جنگ سوریه پیروز شدند و پوتین به اوکراین لشکر کشید.
امروز روی کاغذ، ناتو با اضافه شدن سوئد و فنلاند، کمربند سراسری شرقیاش را از بالا تا پایین اروپا در مقابل خرس سیبری خشمگین مستحکم ساخته و چشمانداز موفقی برای توسعه جناح شرقی با نفوذ به حیاط خلوتهای سابق روسها در شرق اروپا و قفقاز دارد ولی در عمل، جنازه نیمهجان اوکراین زیر چنگال روسیه مقتدر جلوی چشم آنهاست و خوره فاشیسم در سراسر قلمروی لیبرال به جانشان افتاده که به نوبه خود رشد دیگر گونههای رادیکالیسم قومیتی و مذهبی را دامن میزند. آخرین نمونهها گسترش موج یهودیستیزی و همچنین ظهور فرقه سلفی جدیدی است که ارزشهای نازی را سرلوحه خود قرار داده است. با این اوصاف در داخل «اتحادیه اروپایی» این عنوان رسمی سرابی بیش نیست. در چنین شرایطی با توجه به حضور مستقیم نظامی و امنیتی آمریکاییها در اروپای شرقی و مدیترانهای، نقش رهبری آلمان و فرانسه هم در اتحادیه و طبیعتا در چارچوب ناتو زیر سوال رفته است. این است که آنها به دنبال جبران مافات هستند. کافی است در اخباری که این روزها از رم، پاریس و برلین به گوش میرسد و حتی پیش از دوباره روی کار آمدن مفروض دونالد ترامپ در کاخ سفید، احتمال تشکیل ارتش متحد اروپا به جای ناتو را زمزمه میکنند، دقیق شویم.
از زمستان گذشته که آنتونیو تاجانی، وزیر خارجه دولت راستگرای ایتالیا در مصاحبه با روزنامه لا استامپا، صریحا خواستار تشکیل ارتش اتحادیه اروپایی به منظور حفظ صلح و جلوگیری از جنگ شد، حنای ناتو در محافل سیاسی اروپای غربی - البته جز بریتانیا - چنان رنگ باخته که رفته رفته شاهد شکسته شدن سکوت رسانههای اروپای به اصطلاح آزاد درباره ماهیت آمریکایی این سازمان هستیم. بعید است شعارهایی از جنس آنچه بلینکن، وزیر خارجه آمریکا اخیرا در مورد عضویت اوکراین در ناتو سر داد، باعث شود افکار عمومی اروپایی، بدبینی کاملا منطقی خود درباره کارآیی ناتو در راستای اهداف اعلامیاش یعنی «ایجاد بازدارندگی در مقابل حمله خارجی و حفظ صلح در پهنه اروپا در کنار تامین امنیت حداکثری در این قاره» را کنار بگذارند.
ادعای وزیر خارجه دولت بایدن چنان پوچ است که حتی اصول خود ناتو را زیر سوال میبرد؛ یعنی هر کشوری که میخواهد عضو این پیمان امنیت جمعی شود، باید شاخصههای مناسب امنیتی و نظامی داشته باشد. اوکراین ورشکسته و تحت اشغال روسیه با ارتش فروپاشیدهاش، همین حالا که عضو ناتو نیست، هزینههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی سنگینی روی دست اعضا گذاشته و رسما از آنها باج میگیرد.
طبیعی است باند مافیایی دستنشانده واشنگتن در کییف، در صورت عضویت رسمی در ناتو، تبدیل به ولینعمت کشورهای اتحادیه اروپایی خواهد شد و این برای آنها قابل تحمل نیست. فئودور لوکیانف، مدیر هیاترئیسه شورای سیاست خارجی و دفاعی روسیه در مقالهای که اخیرا در تارنمای روسیه در امور جهانی منتشر کرده، با اشاره به خلق و خوی پیچیده هیاتهای حاکمه آمریکایی و اروپایی، این نکته را مطرح میکند که بختک بازگشت ترامپ که به جان ناتو افتاده، در اصل کابوسی است که ریشه در تناقضات ساختاری حاکمیت در ۲ سوی آتلانتیک دارد.
او مینویسد: در داخل ناتو، اکنون تصور میشود منبع اصلی خطر نه یک دشمن (روسیه) بلکه یک متحد اصلی (ایالات متحده) است. کشمکشهای سیاسی داخلی آمریکا - که قربانی اصلی آن تاکنون کمکهای نظامی به اوکراین بوده است - و احتمال بازگشت ترامپ به کاخ سفید، کشورهای اروپای غربی را وادار میکند امری غیرقابل تصور را در نظر بگیرند: آیا ایالات متحده ناتو را به کلی کنار میگذارد و اولویتهای خود را تغییر میدهد؟ به هر حال، کاهش علاقه واشنگتن به دنیای قدیم ناهنجاری مختص ترامپیسم نیست، بلکه روندی ثابت از ابتدای قرن حاضر است، حتی اگر این رئیسجمهور سابق مریخی آمریکا بخواهد از ناتو کنارهگیری کند به اختیار خودش نیست. ترامپ عموما بر چیز دیگری متمرکز است یعنی از دیدگاه او، هر راهبرد کلان باید به عنوان تعرفه خدمات، پول، ترجیحا به معنای واقعی کلمه را به همراه داشته باشد. از این رو او از ناتو و متحدان آسیای شرقی میخواهد بیشتر برای دفاع خود هزینه کنند تا آمریکاییها از این طریق بار بودجه دولت خود را کاهش دهند».
واقعیت این است که تضاد بین ماهیت آتلانتیکی - به مفهوم ژئوپلیتیک اقیانوس اطلسی کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی- و ماهیت فراقارهای اهداف ناتو همواره حلنشده باقی ماند.
در عین حال دنیای ما دیگر دنیای دهه ۱۹۹۰ یعنی ماه عسل ناتو نیست. در دوران اوج جهانیسازی، احساس میشد مهمترین ابزارها نظامی نیستند و ابزارهای نفوذ اقتصادی و اجتماعی به مراتب مولدترند. حالا اما صحنه جهانی به سمت نظامیسازی و تشدید درگیریهای بزرگ میرود.
آمریکا، چین را رقیب راهبردی خود برمیشمارد و این مستلزم جهانی شدن ناتو و گسترش عملیاتهای فراتر از حوزه اقیانوس اطلس است. در مقابل اروپای غربی همچنان چین را به عنوان یک شریک سودمند و نه یک تهدید نگاه میکند و رفتن ناتو به آسیا در چارچوب یک موضع مشترک با آمریکا، اتحادیه اروپایی را تضعیف میکند.
این بلوک طبق تاریخ و اساسنامه خودش، در خدمت منافع ژئوپلیتیک «غرب جمعی» است در حالی که دنیای یکپارچه بر اساس اصول جهانیسازی لیبرال از بین رفته است. تشکیلات غربی مثل ناتو دیگر نمیتوانند ادعا کنند با دخالت در آسیا به دنبال تامین منافع تمام دنیا هستند.
به این ترتیب ناتو دیگر یک معامله برد - برد بین آمریکا و اروپا نیست بلکه نوعی تعهد بیفایده است که به طلاق منجر میشود
اصلاح ساختار بودجه
محمدكاظم انبارلویی
مقام معظم رهبری در دیدار رمضانی مسئولان نظام فرمودند:«گرانی، بیثباتی بازار،تنزل ارزش پول ملی و فاصله طبقاتی از واقعیتهای تلخ اقتصادی است.»
ونیز فرمودند:«متوسط تحقق ۶ برنامه توسعه قبلی ۳۵ درصد بوده است. این یک خسارت بزرگ برای کشور است. دولت باید برنامه هفتم را عملیاتی کند.»
آنچه در زیر میخوانید راهحل قانونی برای برونرفت از آن واقعیتهای تلخ و نحوه اجرای دقیق برنامه هفتم است.
۱- هنگامیکه بیگناهی حضرت یوسف ثابت شد و عزیز مصر او را مردی دانا و امین یافت جایگاه بزرگی به او داد و منزلت او را تا صاحب سرّ خود و دخالت در امور مملكت ارتقاء داد.
حضرت یوسف به این اكتفا نكرد سمتی را از عزیز مصر درخواست كرد كه قابلتأمل است.
قال اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم. (آیه ۵۵ سوره یوسف)
حجتالاسلام قرائتی از این آیه ۱۰ پیام و نكته كلیدی در تفسیر نور استخراج كرده كه شایسته تقدیر است.
وقتی مدیریت ۷ سال فراوانی و ۷ سال خشکسالی به عهده حضرت یوسف گذاشته شد، او باید چه سمتی در دولت مصر پیدا میكرد تا بتواند این بحران را مدیریت كند؟ خزانهداری كل!
امروزه در دولتهای پیشرفته یكی از پستهای كلیدی در دولت، وزارت خزانهداری است.
كسی كه این سمت را میپذیرد از دیدگاه قرآن باید دو ویژگی داشته باشد:
الف- علم به مدیریت خزانه داشته باشد.
ب- امین باشد
مدیریت خزانه چیست؟ در مدیریت خزانه دو مفهوم كلیدی وجود دارد.
منابع- مصارف، درآمد – هزینه، دریافت – پرداخت
كسی كه مدیریت خزانه را به عهده میگیرد باید فهم دقیقی از این دو مفهوم داشته باشد.
ضمن اینكه صفت امانتداری و امین بودن را در پاسداشت هر دو مفهوم حفظ كند.
۲- در آیه ۵۵ سوره یوسف سخن از خزائن الارض رفته است. ما یك خزانهداری كل داریم كه مدیریت آن به عهده دولت بماهو دولت است. یك خزانهداری داریم كه بهاصطلاح مربوط به شركتهای دولتی، عمومی و خصوصی است.
آنکس كه به سمت مدیریت خزانهداری منصوب میشود همه این خزائن را باید در تیررس رصد خود داشته باشد.
منابع، دریافتها و درآمدهای خزانهداریكل كه از آن به درآمد عمومی یاد میشود در ماده ۱۰ و ۱۱ قانون محاسبات عمومی تعریفشده است. نسبت بین خزانه با خزائن شركتهای دولتی و عمومی خصوصی اخذ سود سهام و مالیات است كه دولت باید چتر سیطره و عاملیت خود را بهعنوان امین مردم در دریافت حقوق بیتالمال حفظ كند.
اگر بخواهیم به آن ۱۰ پیام و ۱۰ آموزهای كه حجتالاسلام قرائتی در تفسیر آیه ۵۵ اضافه كنیم، اهمیت پست خزانهداری كل و جایگاه ویژه آن در اقتصاد كشور بهویژه در شرایط بحران از دیدگاه قرآن است.
۳- حال ببینیم از اول انقلاب تاكنون بر سر این پست و جایگاه ویژه در اقتصاد كشور چه آمده است؟
الف: اصل ۵۵ قانون اساسی اختصاص به نهادی دارد به نام «دیوان محاسبات» ماده اول قانون دیوان محاسبات میگوید این نهاد منحصرا مأمور به صیانت از بیتالمال است.
شاید مؤلفان قانون اساسی ایده اصل ۵۵ قانون اساسی را از آیه ۵۵ سوره یوسف گرفته باشند و این تصادفی نیست.
دیوان محاسبات وظیفه دارد منابع و مصارف، درآمد و هزینه دولت را در پایان سال حسابرسی كند تا «هیچ هزینهای از اعتبارات مصوب تجاوز نكرده و هروجهی در محل خود به مصرف رسیده باشد.»
ب- در شرح وظایف وزارت اقتصاد و دارایی یك پست كلیدی وجود دارد و آن معاونت خزانهداری كل است. او هم بخشی از وظایف پاسداشت بیتالمال و صیانت از بیتالمال را به عهده دارد.
ج- سازمان برنامه كه مسئولیت كلیدی در پیشبینی درآمدها و برآورد هزینهها دارد و همهساله بودجه كل كشور را به دولت برای بررسی به مجلس ارائه میكند. این سازمان پایهگذار مهمترین سازه خزانه یعنی دریافتها و پرداختها و منابع و مصارف بودجه است.
پراكندگی مسئولیت در حوزه مدیریت خزانهداری كل در قوانین كشور را اگر به دو صفتی كه حضرت یوسف برای پذیرش این مسئولیت مهم میداند یعنی «علیم» بودن و «حفیظ» بودن اضافه كنیم، به پاسخهای روشنی در مورد مشكلات اقتصادی كشور میرسیم كه ۴۵ سال است گریبان دولت و مردم را رها نمیكند.
۴- اصلاح ساختار بودجه، مطالبه مردم و رهبری است. در سیاستهای كلی ابلاغی رهبر انقلاب همواره به آن تأكید شده است. نگاه مسئولان دیوان محاسبات، خزانهداری كل و معاونت محترم سازمان مدیریت و برنامهریزی كشور به مفهوم اصلاح ساختار بودجه چیست؟
آیا در بودجه ۱۴۰۳ ساختار اصلاحشده، چه اقدامات عملی صورت گرفته كه مدعی شویم ساختار اصلاحشده است؟
بودجه همهساله در حالی بسته میشود كه بخش عظیمی از درآمدها - بخوانید انفال –
در منابع آن دیده نشده است! بودجه همهساله در حالی بسته میشود بخشی از درآمدها واهی است قابل تحقق نیست!
بودجه در حالی بسته میشود كه پیشبینی درآمدها دقیق نیست گاهی فراتر و گاهی فروتر دیدهشده است!
بودجه همهساله در حالی بسته میشود كه برآورد هزینهها دقیق نیست و هزینهها براساس یك تخصیص عادلانه از منابع صورت نمیگیرد!
بیش از ۴۰ سال است ما به این پرسشها و اشكالات و ایرادات بودجه پاسخ ندادیم ۴۰ سال دیگر هم بگذرد این سؤالات بیپاسخ میماند. مشكلات اقتصادی ازجمله كسری بودجه، كاهش ارزش پول ملی، تورم، ركود و گرانیهای افسارگسیخته همچنان وجود خواهد داشت و از آن گریزی نیست.
۵- اقتصاد كشور دچار بیماری مزمن «مالیه عمومی» است. اقتصاددانان در این چهار دهه از هر دری سخن گفتهاند الا مشكل «مالیه عمومی»! اصلاح مالیه عمومی مقدمه واجب هرگونه اصلاحات اقتصادی و اجرایی كردن هر «تئوری اقتصادی» برای برونرفت از وضعیت كنونی است.
۶- فصل چهارم قانون اقتصادی اختصاص به «اقتصاد و امور مالی» دارد. در این فصل ۱۲ اصل كلیدی وجود دارد كه در بودجههای دولت گذشته و كنونی بهشدت نقض میشود. راه اصلاح بودجه جلوگیری از نقض اصول این فصل بهویژه اصول ۵۲، ۵۳ و ۴۵ قانون اساسی است.
گزارشهای تفریغ بودجه در دیوان محاسبات همهساله نشان میدهد دولتها به دوسوم احكام بودجه یا عمل نمیكنند یا غلط و ناقص اجرا میكنند یا به حكمی نانوشته عمل میكنند. این واقعیت فریاد میزند علت عدم اجرای سیاستهای كلی و نیز اهداف برنامههای توسعه، در همین بیعملی و بیانضباطی نهفته است.
دولت رئیسی گامهای بلندی برای گریز از پرتگاههای بیعملی و بیانضباطی مالی تاكنون برداشته است. این گامها مفید و لازم است اما كافی نیست. امیدواریم مجلس آینده در میدان اصلاح ساختار بودجه گامهای عملی بیشتری بردارد.
گام عملی وقتی برداشته میشود كه یك قرارگاه مركزی با فرماندهی واحد همراه با دبیرخانه دائمی و مشترك با نقشهخوانی دقیق از سیاستهای كلی و اصول قانون اساسی و قوانین موجود، همه فعالان اقتصادی اعم از دولتی و عمومی و خصوصی با یك ستاد و صف واحد یكییكی مشكلات را حل كنند و جلو بروند.