بین الملل >>  آمریکاواروپا >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۷  ، 
کد خبر : ۳۶۰۴۴۶

فرانسه روی خط تاریخ؛ پرده‌دار اسرائیل پرده‌پوش نسل‌کشی

در روزها و هفته‌هایی که از یک سو شمار شهدای غزه از مرز ۳۶ هزار نفر گذشته و از دیگر سو سه کشور اروپایی اسپانیا، ایرلند و نروژ کشور مستقل فلسطین را به رسمیت می‌شناسند و خیل سیاستمداران فرانسوی نیز تداوم این مسیر را از الیزه مطالبه می‌کنند، دلیل بی‌اعتنایی مستاجر این کاخ به خواست جهانی، سوالی است که پاسخ آن را باید ریشه‌های تاریخی روابط پاریس- تل‌آویو جستجو کرد.

۱۶ ژوئیه ۱۹۹۵ مصادف با ۲۶ دی ماه ۱۳۳۳ - پاریس؛ پنجاه و سومین سالگرد گردهمایی زمستانی ول‌ دیو (Vel d'Hiv: بزرگترین دستگیری دسته‌جمعی یهودیان فرانسه در طول جنگ جهانی دوم) با سخنرانی تاریخی ژاک شیراک رئیس جمهوری وقت فرانسه همراه شد که در آن مسئولیت دولت این کشور را در اخراج نزدیک به ۱۰ هزار مرد، زن و کودک یهودی با کلماتی که تا آن زمان از زبان سیاستمداران فرانسوی شنیده نشده بود، پذیرفت: «فرانسه، آن روز اقدام‌های جبران‌ناپذیری کرد و با شکستن عهدش، مردم تحت حمایت خود را به جلادان شان سپرد.»

۲۲ اکتبر ۱۹۹۶ مصادف با یکم آبان ۱۳۷۵- بیت‌المقدس؛ شیراک در سفر به سرزمین‌های اشغالی به دلیل رفتار زننده نیروهای امنیتی رژیم صهیونیستی با فلسطینیانی که مشتاقانه وی را در بازدید از خاک کشورشان همراهی می‌کردند، وارد تنش لفظی شد و نیروهای امنیتی را تهدید کرد که در صورت ادامه این روند، به سرعت به کشورش بازخواهد گشت.

شاید این دو روایت تاریخی که به فاصله حدود ۲ ماه از هم رخ داد و بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های جهان داشت، آیینه‌ای تمام و کمال از فراز و فرودهای روابط پاریس-تل‌آویو باشد؛ روابطی که گاه پرتنش و گاه عمیق و تزلزل‌ناپذیر بوده و همچون دو کفه ترازو، در برهه‌های مختلف و به تناسب منافع کشور و ضروت زمان، هر بار کفه یک طرف سنگینی کرده است.

اما بی‌تردید برای درک بهتر جایگاه کنونی فرانسه در بحران‌های خاورمیانه و به ویژه فلسطین، باید نگاهی دقیق‌تر به روابط پاریس-تل‌آویو در جمهوری چهارم (۲۷ اکتبر ۱۹۴۶ تا چهارم اکتبر ۱۹۵۸) و به شکل ویژه در جمهوری پنجم فرانسه (چهارم اکتبر ۱۹۵۸ تاکنون) داشت تا دریافت چه رویکردی الیزه را در سال‌ها و دهه‌های گذشته به پرده‌دار آرمان صهیونیست‌ها و پرده‌پوش جنایات و نسل‌کشی این رژیم در سرزمین‌های اشغالی تبدیل کرده است.

برای این منظور حتی نگاهی به روایت یک طرفه و جانبدارانه پاریس از نوع تعاملش با تل‌آویو نیز حاوی اطلاعات ارزشمندی است که می‌تواند به درک شرایط گذشته و حال کمک و چشم‌انداز بهتری نسبت آینده این روابط ترسیم کند؛ کما اینکه بار دیگر تب به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین در میان شهروندان و سیاستمداران فرانسوی به ویژه احزاب چپ بالا گرفته است.

در این ارتباط می‌توان با بررسی پیوندهای پیچیده‌ای که در طول دهه‌های مختلف شکل گرفته است، مناسبات پاریس-تل‌آویو را در پنج برهه تاریخی تولد روابط، عصر طلایی، سردی و دوگانگی، تبلور سیاست خارجی در بحران داخلی و صد البته عصر مکرون بررسی کرد.

تولد روابط پاریس- تل‌آویو (۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸)

به تعبیر آلن دیکف (Alain Dieckhoff) جامعه‌شناس متخصص در مناقشه اسرائیل و فلسطین و مدیر مرکز مطالعات و تحقیقات بین المللی (CERI) در دانشگاه سیانس‌پو پاریس، «پیش از جنگ جهانی دوم، جنبش صهیونیستی نتوانسته بود مقام‌های فرانسوی را به ایجاد یک دولت مستقل متقاعد کند.»

روایت‌های تاریخی نیز در تشریح این دوره یادآوری می‌کنند که رابطه پاریس با فلسطینیان و صهیونیست‌ها در سال ۱۹۴۵ و پس از جنگ جهانی دوم و هولوکاست، بیش از هر چیز از سیاست قیومیت فرانسه در سوریه و لبنان (۲۴ ژوئن ۱۹۲۰ تا ۱۷ آوریل ۱۹۴۶ – سوم تیر ۱۲۹۹ تا ۲۸ فروردین ۱۳۲۵) متاثر بود تا دلسوزی نسبت به یهودیان قربانی این جنگ و همین راهبرد در عمل بر مواضع فرانسه در این منطقه سنگینی می‌کرد.

به عبارتی گفته می‌شود که در این دوره مردان جوانی که در قدرت گرفتن جمهوری چهارم فرانسه نقش داشتند، با یهودیان و در نتیجه با صهیونیست‌ها همگام بودند اما این هم‌نظری شخصی با نگرش سیاسی آنها ارتباط نداشت. در این برهه صهیونیست‌ها به خوبی می‌دانستند که وقتی پای تصمیم‌های بین‌المللی در میان باشد، به سختی می‌توانند پاریس را در جبهه متحد خود قلمداد کنند.

برای درک این شرایط می‌توان به پیوستن رژیم صهیونیستی اسرائیل به سازمان ملل متحد اشاره داشت؛ زمانی که آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به سرعت رژیم اشغالگر را به عنوان یک کشور جدید به رسمیت شناختند اما فرانسه با هدف محدود کردن آسیب‌های فزاینده این اقدام بر روابط خود با جهان عرب، قصدی برای سرمایه‌گذاری سیاسی در این زمینه نداشت و با تردید و تاخیر این تصمیم را در تاریخ ۲۰ می ۱۹۴۹ (۳۰ اردیبهشت ۱۳۲۸) عملی کرد.

به عبارت بهتر پاریس در تاریخ ۲۹ می ۱۹۴۷ (هفتم خرداد ۱۳۲۶) با حمایت گسترده سوسیالیت‌های فرانسه به قطعنامه ۱۸۱ سازمان ملل متحد به نفع ایجاد راه‌حل موسوم دو دولتی رای داد و سپس یک سال طول کشید تا پس از آنکه صهیونیست‌ها در ۱۴ می ۱۹۴۸ (۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۷) و پس از خروج نیروهای بریتانیایی مدعی تشکیل دولت مستقل شدند، اسرائیل را به رسمیت بشناسد.

عصر طلایی (۱۹۴۸ تا ۱۹۶۷)

در تاریخ روابط فرانسه و صهیونیست‌ها، سال‌های ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۷ (۱۳۲۶ تا ۱۳۴۵) به عنوان عصر طلایی شناخته شده است؛ دورانی که به اعتقاد مورخان و تحلیلگران، مبتنی بر تحول سیاست خارجی رژیم جوان اسرائیل پس از نخستین موفقیت‌ها در سطح بین‌المللی و به‌ویژه تایید آن به عنوان یک کشور مستقل توسط دو بلوک متضاد آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی بود.

در این دوره و با پیروزی دوایت دیوید آیزنهاور در انتخابات چهارم نوامبر ۱۹۵۲ (۱۳ آبان ۱۳۳۱) ریاست جمهوری آمریکا، روابط بین جمهوری‌خواهان و صهیونیست‌ها رو به سردی گراییده و از طرف دیگر ایالات متحده با هدف جلوگیری از گسترش کمونیسم، راهبرد نزدیک شدن به کشورهای عربی را در پیش گرفته بود که این روند در امضای قراردادهایی همچون پیمان بغداد (سازمان پیمان مرکزی موسوم به سنتو Central Treaty Organization) در اوایل فوریه سال ۱۹۵۵ (بهمن ۱۳۳۳) تجلی یافت.

در همین عصر بود که نزدیکی مواضع اسرائیل به غرب در جنگ کره (۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ تا ۲۷ ژوئیه ۱۹۵۳ – چهارم تیر ۱۳۲۹ تا هفتم بهمن ۱۳۳۱)، موجب شکل‌گیری کارزار ضدصهیونیستی در اتحاد جماهیر شوروی شد و برایند این شرایط، صهیونیست‌ها را بر آن داشت تا ناامیدانه به دنبال متحدانی در قلب اروپا باشند؛ سیاستی که در نهایت به شکل‌گیری اتحادی قوی با آلمان و فرانسه منجر شد.

پاریس در این مرحله به دلیل شدت گرفتن روحیه استعمارزدایی در برخی مستعمرات فرانسه از جمله الجزایر که مورد حمایت مصر بود، نیاز به توازن قدرت در منطقه داشت و از این رو نزدیکی به تل‌آویو در قالب یک ضرورت، به سرعت در دستور کار الیزه قرار گرفت. در این دوره بر اساس اصل «دشمنِ دشمنِ من، دوستِ من است»، فرانسه و رژیم اسرائیل به سرعت به یکدیگر نزدیک شدند و این رویکرد ناشی از جبر، تا جایی پیش رفت که نه تنها اهداف سیاسی را دربر گرفت، بلکه به همکاری نظامی گسترده و نزدیک از سال ۱۹۵۴ (۱۳۳۲) ‌انجامد.

در همین دهه از یک سو رژیم اسرائیل با کشورهای عربی درگیر و از دیگر سو وضعیت الجزایر به باری در روابط پاریس با جهان عرب تبدیل شد. فرانسه نیز می‌خواست نفوذ تاریخی خود را که مدت‌ها در سوریه و لبنان داشت، در پس‌زمینه رقابت با بریتانیا حفظ کند، بنابراین بر فعالیت دیپلماتیک خود با صهیونیست‌ها برای حفظ جای پای خود در منطقه تاکید کرد.

فرانسه روی خط تاریخ؛ پرده‌دار اسرائیل پرده‌پوش نسل‌کشی

▲ نیروگاه اتمی دیمونا در سرزمین‌های اشغالی

در این برهه برگزاری عملیات نظامی سه‌جانبه توسط فرانسه، انگلیس و رژیم اسرائیل که با هدف تصرف کانال سوئز در تاریخ ۲۹ اکتبر ۱۹۵۶ تا هفتم نوامبر ۱۹۵۶ علیه مصر انجام شد (جنگ دوم اعراب و صهیونیست‌ها هفتم آبان ۱۳۳۵ تا ۱۶ آبان ۱۳۳۵)، هرچند با دخالت آمریکا، شوروی و سازمان ملل متحد به عقب‌نشینی نیروها منتهی شد، اما نقطه اوج روابط مشترک پاریس- تل‌آویو ارزیابی می‌شود.

درست در همین دوره بود که پروژه هسته‌ای رژیم صهیونیستی اسرائیل تنها با کمک پاریس کلید خورد و نیروگاه اتمی دیمونا در صحرای نقب احداث شد و بر اساس منابع خبری و تاریخی فرانسه، در نهایت به ساخت سلاح اتمی انجامید.

شاید از همین رو است که منابع تاریخی فرانسوی اعلام می‌کنند زمانی که شارل دوگل در انتخابات ۲۱ دسامبر ۱۹۵۸ (۳۰ آذر ۱۳۳۷) به قدرت رسید، از روابط نزدیک پاریس- تل‌آویو غافلگیر شد؛ هرچند به آن پایان نداد تا بتواند با تحویل گسترده تسلیحات نظامی به صهیونیست‌ها، سیاست انتقام از رقیب انگلیسی خود را به مرحله اجرا بگذارد. بنابراین نیروی هوایی رژیم اسرائیل از همان تاریخ به جنگنده‌های مدرن میراژ فرانسوی مجهز شد و در مواردی پاریس نقش یک واسطه را برای توسعه روابط بین تل‌آویو و آلمان ایفا کرد.

سردی و دوگانگی (۱۹۶۷ تا ۲۰۰۰)

این برهه تاریخی در روابط پاریس- تل‌آویو از نظر بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران، دورانی به شدت پرتنش و با فراز و فرودهای بسیار است که نقطه عطف آن را گسست سیاسی پس از کنفرانس مطبوعاتی ژنرال شارل دوگل رئیس جمهوری فرانسه در تاریخ ۲۷ نوامبر ۱۹۶۷ (ششم آذر ۱۳۴۶) ارزیابی می‌کنند.

در آن کنفرانس خبری ژنرال دوگل در پاسخ به سوالی درباره موضع پاریس در قبال تل‌آویو، به سرگذشت یهودیان اشاره و این قوم را مردمانی نخبه، از خود مطمئن و سلطه‌گر معرفی و در مورد سرزمین‌هایی که تحت کنترل رژیم اسرائیل قرار گرفته، «اشغالی که بدون سرکوب، ظلم و اخراج نمی‌تواند ادامه یابد را محکوم می‌کند.» جملاتی که تحلیلگران آن را نمادی از دوره شکاف در روابط فرانسه و رژیم اسرائیل پس از دوران طلایی پیشین ارزیابی کرده‌اند.

درست در گرماگرم همین تنش‌هاست که هشدار رئیس جمهوری فرانسه به صهیونیست‌ها فصل جدیدی در روابط پاریس-تل‌آویو گشود؛ زمانی که ژنرال دوگل پس از ورود نیروهای مصری به شبه جزیره سینا، به رژیم اسرائیل هشدار داد که برای خروج از این وضعیت، تحت هیچ شرایطی نباید «نخستین گلوله را شلیک کنند!» در غیر این صورت مسئول ایجاد تنشی با تاثیر بین‌المللی خواهند بود.

هشداری که رژیم خیره‌سر اسرائیل به آن اعتنایی نداشت و در تاریخ پنجم ژوئن ۱۹۶۷ (۱۵ خرداد ۱۳۴۶) با حمله به نیروهای مصری، جنگ جدیدی را آغاز و سرزمین‌های دیگری را اشغال کرد. به دنبال این روند رئیس جمهوری فرانسه این رژیم را به عنوان متجاوز و مسئول وضعیت جدید معرفی و در اقدامی که بیشتر کلاسیک بود تا تاثیرگذار، تحریم‌های تسیلحاتی علیه تل‌آویو وضع کرد.

هرچند شواهد نشان می‌دهد که در پشت پرده، تحویل تسلیحات نظامی فرانسوی به تل‌آویو همچنان ادامه داشت و حتی ۲ هفته پیش از آغاز تحریم یعنی در ابتدای ژوئن ۱۹۶۷ (اوایل خرداد ۱۳۴۶)، این روند به بالاترین میزان خود رسیده بود. از طرف دیگر تحریم‌ها فقط تجهیزات نظامی جدید را شامل می‌شد، نه تسلیحاتی که پیشتر برای تکمیل تجهیزات ارایه شده بود.

در این عصر تحلیلگران یادآوری می‌کنند که گسست سیاسی بین فرانسه و رژیم اسرائیل، بسیار ساختاری‌تر و به ماهیت اتحاد آنها بازمی‌گردد؛ اتحادی که به اعتقاد ریموند آرون (Raymond Aron) جامعه‌شناس، فیلسوف، مورخ و مفسر سیاسی فرانسوی، تنها با وجود دشمنان مشترک توجیه می‌شود یا به قول ژاک اوتزینگر (Jacques Hutzinger) سفیر سابق فرانسه در سرزمین‌های اشغالی که گفته بود: «دولت ها دوست نیستند، آنها منافع مشترک دارند. بنابراین، اگر هیچ راه‌حلی برای اسرائیل در درگیری با همسایگان عرب خود به نظر نرسد، اوضاع برای فرانسه مساعد است. به عبارتی با پایان جنگ الجزایر در سال ۱۹۶۲ (انقلاب الجزایر که از یکم نوامبر ۱۹۵۴ تا پنجم ژوئیه ۱۹۶۲ – دهم آبان ۱۳۳۳ تا ۱۵ خرداد ۱۳۴۱ به وقوع پیوست و به استعمار ۱۵۰ ساله این کشور توسط فرانسه پایان داد)، جهان عرب دیگر دشمن نیست و از این رو نخستین نشانه‌های تضعیف حمایت فرانسه از رژیم اسرائیل بی‌درنگ پس از پایان مناقشه الجزایر، در کنار برقراری مجدد روابط دیپلماتیک با اکثر کشورهای عربی طی ۲ سال پس از آن، رخ داد.»

به گفته این دیپلمات ارشد فرانسه، الیزه در آن دوره می‌خواست و دیگر می‌توانست یک سیاست واقعی عربی ترسیم و اجرا کند؛ سیاستی که دیگر نمی‌توانست همزمان با ادامه راهبرد حمایت از اسرائیل باشد و از این منظر، حمله اسرائیل در ژوئن ۱۹۶۷ یک بهانه خوشایند برای الیزه بود.

در همین دوره است که منابع فرانسوی از تشدید تحریم‌های پاریس علیه تل‌آویو از سال ۱۹۶۹ (۱۳۴۷) خبر می‌دهند و فرانسه در سازمان ملل متحد نیز از قطعنامه ۲۴۲ که خواستار خروج رژیم صهیونیستی از سرزمین‌های اشغالی است، حمایت می‌کند.

البته این رویکرد از یک سال قبل یعنی ۱۹۶۸ (۱۳۴۶) با امضای توافقنامه نظامی بین پاریس و مصر کلید خورد. روندی که طی سال‌های پس از آن و از طریق برقراری تماس‌های نزدیک و سفر رسمی ژاک شیراک رئیس جمهوری وقت فرانسه به بغداد، موجب شکل‌گیری برنامه هسته‌ای عراق در سال ۱۹۷۵ (۱۳۵۳) و احداث یگانه راکتور هسته‌ای این کشور با نام اوسیراک (تموز) شد.

فرانسه روی خط تاریخ؛ پرده‌دار اسرائیل پرده‌پوش نسل‌کشی

▲ نیروگاه اتمی اوسیراک (تموز) در عراق

از طرف دیگر در حالی که میشل ژوبر (Michel Jobert) وزیر امور خارجه فرانسه در دوران ریاست جمهوری ژرژ پمپیدو (Georges Pompidou)، سخنانی برای توجیه حمله اعراب به رژیم اسرائیل در سال ۱۹۷۳ (۱۳۵۱) مطرح کرد، رئیس جمهوری بعدی یعنی ژیسکار دستن (Giscard d'Estaing) نیز با تقویت این دیدگاه، سیاست باز در قبال سازمان آزادی‌بخش فلسطین را در پیش گرفت و در ۱۶ اکتبر ۱۹۷۴ (۲۴ مهر ۱۳۵۳) به این سازمان به عنوان مذاکره کننده اصلی فلسطین در سازمان ملل متحد رای مثبت داد و سال بعد، پاریس به نخستین پایتخت اروپایی تبدیل شد که میزبان مسئولان این سازمان بود.

پس از به قدرت رسیدن سوسیالیست‌ها در فرانسه با پیروزی فرانسوا میتران در انتخابات ۱۰ می ۱۹۸۱ (۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۰) ریاست جمهوری و سفر او به سرزمین‌های اشغالی در سال ۱۹۸۲ که به عنوان نخستین سفر یک رئیس جمهور فرانسوی (اروپایی) به این منطقه شناخته می‌شود، بار دیگر نشانه‌هایی از نزدیکی پاریس- تل‌آویو مشاهده شد اما همچنان این روابط بسیار شکننده باقی ماند و در هاله‌ای از دوگانگی فرو رفت.

چراکه چند ماه پیش از این سفر، حمله رژیم صهیونیستی به عراق که به تخریب کامل تنها نیروگاه هسته‌ای این کشور انجامید و همچنین مداخله رژیم اسرائیل در لبنان برای پایان دادن به حملات سازمان آزادیبخش فلسطین، روابط دوجانبه پاریس- تل‌آویو را خدشه دار کرده بود. از این رو میتران نیز در سخنرانی خود در پارلمان رژیم صهیونیستی (کنست)، موضع فرانسه را از سال ۱۹۴۷ (۱۳۲۵) مبتنی بر راه‌حل موسوم به دو دولتی توصیف و تاکید کرد که اگر زمانش برسد، برایند مذاکرات هم برای فلسطینی‌ها و هم برای دیگران، می‌تواند به معنای یک کشور باشد.

بر اساس داده‌های منابع فرانسوی، این دوگانگی در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ (۱۳۵۸ تا ۱۳۷۸) به ویژه در دورانی که شیراک نخست وزیر فرانسه بود، تجسم عینی‌تری یافت و از آنجایی که این سیاستمدار میانه‌رو اولین نخست وزیر فرانسوی بود که در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۵) از سرزمین‌های اشغالی بازدید کرد، مواضع او برای صهیونیست‌ها مورد توجه قرار گرفت؛ سیاستمداری که بعدها در سفری که در جایگاه رئیس جمهوری به سرزمین‌های اشغالی داشت، نمودی از تنش در روابط و دیدگاه‌های پارس- تل‌آویو را به نمایش گذاشت. عصری که در آن، فرانسه تنها کشور غربی بود که با قدرت، سیاست ایجاد کشور مستقل فلسطین را حمایت کرد.

در آن تاریخ یعنی ۲۲ اکتبر ۱۹۶۶ (۳۰ مهر ۱۳۴۵) شیراک در جایگاه رئیس جمهوری فرانسه در سفری که به سرزمین‌های اشغالی داشت، به شدت از عملکرد سرویس امنیتی رژیم صهیونیستی به دلیل برخورد خشن با مردمی که پیاده‌روی او را در خیابان‌های بیت‌المقدس همراهی می‌کردند، عصبانی شد و با فریاد کشیدن بر سر سربازان صهیونیست به چهره‌ای اسطوره‌ای در میان مسلمانان مبدل گشت.

شیراک در مقابل دوربین رسانه‌های بین‌المللی، صهیونیست‌ها را تهدید کرد که به فرانسه بازخواهد گشت. رئیس جمهوری فرانسه که به زبان انگلیسی بر سر سربازان صهیونیست فریاد می‌زد، گفت: «چه می‌خواهی؟ اینکه من با هواپیمایم به فرانسه برگردم؟» سخنانی که در نهایت به عذرخواهی رسمی بنیامین نتانیاهو که از قضا در آن تاریخ نیز نخست وزیر رژیم صهیونیستی بود، انجامید و بازتاب گسترده‌ای در جهان سیاست داشت.

 

البته حاشیه‌های این سفر جنجالی به همین درگیری ختم نشد و در ادامه نیز زمانی که شیراک قصد داشت از کلیسای سنت-آن (Sainte-Anne) در بیت المقدس بازدید کند، خروج نیروهای امنیتی صهیونیستی را از این مکان مذهبی خواستار شد و تا زمان خروج آخرین سرباز، به این کلیسا که بخشی از قلمرو فرانسه شناخته می‌شود، داخل نشد. حرکتی که در دوره ریاست جمهوری امانوئل مکرون نیز تکرار شد و او در سفری که ۲۲ ژانویه ۲۰۲۰ (دوم بهمن ۱۳۹۸) به بیت‌المقدس داشت، تا خروج سربازان رژیم صهیونیستی از این کلیسا، وارد این محل نشد و جدال لفظی نیز با نیروهای امنیتی این رژیم پیدا کرد.

شیراک همچنین در دوران ریاست جمهوری خود چندین بار میزبان یاسر عرفات نخستین رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین در کاخ الیزه بود و در همان دوران سیاست تقویت روابط پاریس با پایتخت‌های عربی تقویت و از ساخت دیوار در کرانه باختری و قرار گرفتن نام عرفات در فهرست سیاه، انتقاد شد.

تبلور سیاست خارجی در بحران داخلی (۲۰۰۰ تا کنون)

آغاز انتفاضه دوم در ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۰ (هفتم مهر ۱۳۷۹)، با ظهور بُعد جدیدی از روابط فرانسه و رژیم اسرائیل همزمان بود و روابط پاریس- تل‌آویو به ویژه با پیامدهای مستقیم این درگیری در خاک خود فرانسه مشخص شده است. در این دوره حضور گسترده مهاجران مسلمان در خاک فرانسه باعث می‌شود که به تعبیر تحلیلگران، موضوعی که تا آغاز دهه ۱۹۸۰ به حوزه سیاست خارجی فرانسه مربوط بود، به یک موضوع در حوزه سیاست داخلی این کشور تبدیل شود و در این بین اعراب سرکوب شده و حقایقی که آنها با خود به جامعه فرانسوی تزریق می‌کردند، این روند را شتاب می‌بخشیدند. در همین دوره است که احزاب چپ فرانسه که همواره حمایت سنتی از رژیم صهیونیستی داشتند، با چرخشی سیاسی، در مسیر انتقاد از تل‌آویو قرار گرفتند.

در طرف دیگر ماجرا نیز برای مثال آریل شارون نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۰۴ و در پی حملاتی که به کنیسه‌ها و مدارس یهودی واقع در فرانسه رخ داد، از آنچه یهودی‌ستیزی در فرانسه تعبیر کرده بود، به شدت انتقاد کرد. وی با بیان این جمله که «اگر من یک نصیحت به برادرانمان در فرانسه داشته باشم، این است که هر چه سریعتر به اسرائیل بیایند» باعث سردتر شدن روابط پاریس- تل‌آویو شد.

در این دوران پرتنش، تماس‌ها بین فرانسه و رژیم اسرائیل هرچند به صورت منظم اما نه با قدرت پیشین ادامه داشت و در این زمینه می‌توان به سفر موشه کاتساو رئیس رژیم صهیونیستی در فوریه ۲۰۰۴ (بهمن و اسفند ۱۳۸۲) به فرانسه با هدف کاهش تنش‌ها و ۲ سال پس از آن سفر رسمی دومینیک دو ویلپن (Dominique de Villepin) وزیر امور خارجه وقت فرانسه به سرزمین‌های اشغالی اشاره داشت.

در این دوره پرتنش، همچنین روابط نظامی فرانسه و رژیم اسرائیل بار دیگر احیا و در آغاز سال ۲۰۰۴ (۱۳۸۲) یک قرارداد نظامی بزرگ بین پاریس و تل‌آویو امضا شد و برخی داده‌های اطلاعاتی از شکل‌گیری دوران اوج همکاری هسته‌ای نیز خبر می‌دهد.

دهه ۲۰۰۰ همچنین دوران گرم شدن روابط فرانسه و رژیم اسرائیل به ویژه در سطح علمی و فرهنگی بود که نمونه آن شکل‌گیری «شورای عالی تحقیقات و همکاری های علمی و فناوری» در سال ۲۰۰۴ (۱۳۸۲) است. دهه‌ای که در اواسط آن پاریس به شکلی خزنده و زیرپوستی سیاست طرفداری از اعراب را کنار گذاشت و دیکف تحلیلگر و محقق دانشگاه سیانس‌پو مدعی است که این تغییر راهبرد نشان‌دهنده موضع متعادل‌تر فرانسه در قبال رژیم اسرائیل و فلسطین است.

پایان این دوره نقاط عطف جنجالی نیز داشت؛ زمانی که خبرنگاران در اوایل نوامبر ۲۰۱۱ (اواسط آبان ۱۳۹۰) در حاشیه نشست گروه ۲۰ شنیدند که نیکولا سارکوزی رئیس جمهوری وقت فرانسه به باراک اوباما همتای آمریکایی خود در آن برهه، به شکل محرمانه اعلام کرد که «من دیگر نمی‌توانم نتانیاهو را ببینم؛ او یک دروغگو است!»

در همان زمان، یعنی سال ۲۰۱۱ پاریس به عضویت فلسطین در سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) و در سال ۲۰۱۲ به موضوع به رسمیت شناختن فلسطین تحت عنوان ناظر غیرعضو سازمان ملل متحد رای مثبت داد. اما نه در دوره ریاست جمهوری سارکوزی میانه‌رو و نه در دوره فرانسوا اولاند سوسیالیت، برنامه به رسمیت شناختن فلسطین تکامل نیافت و پیش نرفت.

فرانسه روی خط تاریخ؛ پرده‌دار اسرائیل پرده‌پوش نسل‌کشی

عصر مکرون (۲۰۱۷ تا امروز)

بی‌شک فصل نمادین مناسبات پاریس- تل‌آویو و آنچه امروز برای جامعه جهانی برجسته است، از تاریخ ۱۴ می ۲۰۱۷ (۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۶) و آغاز نخستین دوره پنج ساله ریاست جمهوری مکرون شکل گرفته و قابل بررسی است. عصری که امروز هفت سال و ۱۷ روز از آغاز آن می‌گذرد و در این مدت نخست وزیر رژیم صهیونیستی پنج بار در فرانسه مورد استقبال قرار گرفته است.

البته در ژوئیه (مردادماه) همان سال نخست ریاست جمهوری، مستاجر ۴۰ ساله الیزه راهبرد پاریس را با تل‌آویو مشخص کرد و در بزرگداشت ول‌ دیو در سخنانی تامل‌برانگیز، ضدصهیونیسم را چهره جدید یهودی‌ستیزی معرفی و آن را محکوم کرد. هرچند موضوع برنامه هسته‌ای ایران از همان تاریخ به نقطه اصطکاک در مناسبات پاریس- تل‌آویو تبدیل شد و رژیم اسرائیل بارها از مستاجر جوان الیزه خواست که به توافق با تهران در زمینه فعالیت‌های هسته‌ای غیرنظامی پایان دهد.

در همین دوره است که تحلیلگران شرایط را برای توافق بین رژیم صهیونیستی و فلسطینیان دورتر از قبل تصور و با قدرت گرفتن حماس در باریکه غزه و افراطی شدن کابینه رژیم صهیونیستی، سیاستمداران فرانسه موضع پیشین خود مبنی بر راه‌حل دو دولتی را با شدت کمتر دنبال می‌کنند.

اما با آغاز جنگ غزه در هفتم اکتبر سال گذشته میلادی (۱۵ مهر ماه ۱۴۰۲)، روابط پاریس- تل‌آویو بار دیگر زیر ذره‌بین رسانه‌ها و سیاستمداران جهان رفته و در هفته‌ها و ماه‌های اخیر استاندارد دوگانه فرانسه در برخورد با آنچه در قالب جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی در این باریکه رخ می‌دهد، به اهرم فشاری بر علیه الیزه تبدیل شده است.

در این مدت مکرون که از یک سو نمی‌توانست جنایات رخ داده در غزه را انکار و از دیگر سو به متحد دیرین خود پشت کند، سیاست یک بام و دو هوا را اجرا کرده است؛ بدین شکل که در ظاهر منتقد حمله به ساکنان غزه است و علیه برخی شهرک‌نشینان صهیونیست طرح تحریم می‌کشد اما در عمل، سیاست حمایت از صهیونیست‌ها را با قدرت و پشت پرده در مجامع بین‌المللی دنبال می‌کند.

درست در همین روزها و ساعت‌هاست که از یک طرف پرچم فلسطین توسط سباستین دلوگو (Sébastien Delogu) نماینده پارلمان ملی فرانسه در کاخ بوربُن (محل این پارلمان) به اهتزاز درمی‌آید و از طرفی دیگر همچون خیل سیاستمداران این کشور، ژان لوک ملانشون مرد کهنه‌کار عرصه سیاست و نامزد انتخابات پیشین ریاست جمهوری فرانسه که اینک بر کرسی پارلمان ملی تکیه زده است، فریاد کشیده و از دولت متبوعش می‌خواهد که هم‌اینک کشور مستقل فلسطین را به رسمیت بشناسد.

او در نشست اتحادیه مردمی در شهر بزانسون (Besançon) واقع در شرق فرانسه تحریم فوری سلاح‌های ارسالی به ارتش بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی را مطالبه کرده و با بیان اینکه هر دقیقه‌ای که می‌گذرد مردم کشته می‌شوند، تاکید می‌کند که ما توقف فوری توافقنامه همکاری بین اتحادیه اروپا و دولت (رژیم) اسرائیل را خواستار هستیم.

اما مستاجر الیزه در تازه‌ترین موضع‌گیری خود پس از حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به کمپ آوارگان فلسطینی در جنوب باریکه غزه، با ژستی پوپولیستی و واکنشی که نرم ارزیابی می‌شود، ادعا دارد که از انجام عملیات در رفح خشمگین است و با تکرار موضع پیشین خود که باید این عملیات متوقف شود، یادآوری می‌کند که هیچ منطقه امنی برای غیرنظامیان فلسطینی وجود ندارد. اما درست یک روز بعد یعنی زمانی که اسپانیا، ایرلند و نروژ کشور مستقل فلسطین را به رسمیت شناختند، وی برای پا گذاشتن در این مسیر، پای اما و اگر را به میان می‌کشد و اعلام می‌کند که برای به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین آماده است و هیچ تابویی برای فرانسه وجود ندارد اما این کار باید در زمان مناسب انجام شود.

سخنانی مذبوحانه برای فلسطینیان و راهبردی ناکافی برای توقف جنایات رژیم صهیونیستی در باریکه غزه که اینک این سیاست روی دریای خون فلسطینیان در حال اجراست و مشخص نیست آیا پایان این نسل‌کشی اجازه روشن شدن روابط پشت پرده پاریس- تل‌آویو را خواهد داد؟

روابطی که در طول تاریخ با تضاد بین نیاز فرانسه به داشتن ارتباطات خوب با رژیم صهیونیستی به عنوان یک شریک مهم در خاورمیانه و حفظ روابط صحیح یا حتی ممتاز با جهان عرب مشخص شده است و به تعبیر پیر نورا (Pierre Nora) مورخ فرانسوی که به خاطر آثارش در مورد هویت و حافظه فرانسوی شناخته می‌شود، روابط امروز پاریس-تل‌آویو را می‌توان با روابط دو نفر مقایسه کرد که مدت‌هاست طلاق گرفته‌اند اما دلتنگ عاشقانه‌های گذشته هستند.

منبع: ایرنا
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات