صبح صادق >>  صفحه آخر >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۳ - ۰۱:۰۹  ، 
کد خبر : ۳۶۶۱۵۵

کتیبه

 سربلند از نبرد با صخره

به یاد جان‌‎باختگان حادثه معدن در طبس
پدرم را خدا بیامرزد
مرد سنگ و زغال و آهن بود
سال‌های دراز عمرش را
کارگر بود، اهل معدن بود
از میان زغال‌ها در کوه
عصر‌ها روسفید بر می‌گشت
سربلند از نبرد با صخره
او که خود قله‌ای فروتن بود
پا به پای زغال‌ها می‌سوخت
سرخ می‎شد، دوباره کُک می‌شد
کوره‌ای بود شعله‌ور در خود
کوره‌ای که همیشه روشن بود
بار‌هایی که نانش آجر شد
از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش، یکی دوتا که نبود!
دردهایش هزار خرمن بود
از دل کوه‎های پابرجا
از درون مخوف تونل‎ها
هفت‎خوان را گذشت و نان آورد
پدرم که خودش تهمتن بود
مرد دشت و پرنده و باران
مرد آواز‌های کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد
کارگر بود، اهل معدن بود

شاعر روشندل: موسی عصمتی

طاقت عباس ها طاق است

 برای چشم‌ها و دستان مجروح مردم لبنان
یک کاسه خون... چشم غروب‌آلود آفاق است
هر صبح و شب دنیا به خون تازه مشتاق است
رو می‌کند هر روز طرزی تازه از کشتن
ماییم و حیرت بس که این سلاخ خلاق است
از چشم ما گر بنگری این زخم‌ها مرهم
از چشم ما گر بنگری این زهر تریاق است
این چشم‌های غرق خون، دستان بی‌پیکر
تعبیر بانگ «کُلّنا عباس» عشاق است
رفته‌ست آه کودکان تشنه تا عیوق‌ای اذن میدان! طاقت عباس‌ها طاق است

محمدمهدی سیاری

برچسب ها: کتیبه ، شعر ، معدن طبس ، صبح صادق
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات