خاتم نبوت
او را که جهان گم شده در حلقه میمش
جبریل کند فخر که بودهست ندیمش
زانو زده پیشش ادب و مهر و کرامت
تا درس بیاموزند از خُلق کریمش
هر آینه پیداست تجلی خداوند
در آینه خنده رحمان و رحیمش
شاید که شفاعت کند از مؤمن و کافر
در روز جزا گستره لطف عمیمش
غرق است شکیبایی و محو است تساهل
در ژرفی دریاصفت خوی حلیمش
زد خاتمه بر خاتم دیرین نبوت
شقالقمر از شعشعه دُر یتیمش
آن همت والا که جهانی نتوانست
هرگز بفریبد به متاع زر و سیمش
همبال بهار است، که گل بشکفد از گل
در باغ روانها، وزش نرم نسیمش
تابندهتر از مهر، ببین شمسه نامش
مهتاب غباری، که فشاندهست گلیمش
شاهد شده شعرم را، سوگند «لَعَمرُک»
آن مدح که فرموده خداوند علیمش...
محمدحسین مهدویان
طواف مشترک
مسجد یکی، مناره یکی و اذان یکیست
قبله یکی، کتاب یکی، آرمان یکیست
ما را به گرد کعبه طوافیست مشترک
یعنی قرار و مقصد این کاروان یکیست
فرموده است: «واعتصموا…، لا تفرّقوا»
راه نجات خواهی اگر ریسمان یکیست
توحید حرف اول دین محمد(ص) است
اسلام ناب در همه جای جهان یکی است
مکر یهود عامل جنگ و جدایی است
پس دشمن مقابلمان بیگمان یکی است
سنی و شیعه فرق ندارد برایشان
وقت بریدن سرمان تیغشان یکی است
سادات، پیش اهل تسنن گرامیاند
اکرام و احترام به این خاندان یکی است
دشمن! دسیسه تو به جایی نمیرسد
تا آن زمان که رهبر بیدارمان یکی است
سيد محمدصادق آتشی