صبر و بصیرت
عمریست بیقرار، به سر میبریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما
همراز روضهها و نواخوان نوحهها
دمساز سوز سینه و چشم تریم ما
ما را به سر هوای شهیدان بی سر است
از سر گذشتهایم چو بر این سریم ما
نام حسین محشر عظمای جان ماست
جان دادگان زنده این محشریم ما
محشر به پا کنیم به فریاد یا حسین
امروز لشکر شه بیلشکریم ما
ما را به دست، پرچم صبر و بصیرت است
با عشق و شور همدم و همسنگریم ما
ما امت نه دی و اهل حماسهایم
مرد جهاد و همقدم حیدریم ما
حرف ولی ماست که «من انقلابیام»
در راه انقلاب ز جان بگذریم ما
با طلحه و زبیر بگویید تا ابد
عمّار وار همنفس رهبریم ما
«اَلفتنةُ أشدُّ مِن القتل» خواندهایم
هرگز ز جرم فتنهگران نگذریم ما
با فاتحان بدر ز سازش سخن مگو
امروز رهسپار دژ خیبریم ما
چشم انتظار منتقم آل مصطفی
چشم انتظار معرکه آخریم ما
محمدمهدی سیار
برگ خزان
عمر ما، چون مثل برگ خزان میگذرد
خوب یا بد همه عمر جهان میگذرد
مدعی دل بکن از هر دو جهان یک دله شو
آخرش هر دوجهان چرخ زنان میگذرد
لیلی ات منتظر است تا که تو عاشق باشی
عمر، سرمایه عشق است چه سان میگذرد؟
هر زمان منزل توحید رسیدی بردی
ور نه گر پیر رسی یا که جوان میگذرد
بر سر کویِ نگارت بنشین و بنگر
هر که شد عاشق او نعره زنان میگذرد
نقش لیلی همه جا در جلوی چشم تو هست
محضرش عین عدم باش که جان میگذرد
بهرِ یک جلوه گیسوی توای دلبر من
عارف از لذت لذات جنان میگذرد
قل هو الله، اگر میوه دهد میماند
ور نه این لق لقه روی زبان میگذرد
صید شیطان نشدن مرد عمل میخواهد
غفلت ار شد، همه عمر در آن میگذرد
پر بکش از قفس تن بپر و بیرون آی
در قفس ثانیهها سخت و گران میگذرد
مهدی عسگری