ابر عزا گرفت فضای مدینه را
ماتم گرفت حال و هوای مدینه را
پوشید کعبه رخت عزای مدینه را
خاکم به سر که دست اجل تیشه بر گرفت
وز پا فکند نخل رسای مدینه را
رکن علی شکست ز فقدان مصطفی
دربر گرفت خاک، صفای مدینه را
زین غم که در محاق نهان ماه یثرب است
ابر عزا گرفت فضای مدینه راای دل بیا چو شاخه حنانه ناله کن
بنگر به ناله ارض و سمای مدینه را
آدم گریست تا که ملائک به روی دست
بردند سوی سدره همای مدینه را
جسم نبی سه روز زمین ماند و آسمان
سایه فکند کرب و بلای مدینه را
بر بام بیت وحی برافراشت دست کفر
از دود درب خانه لوای مدینه را
دردا که جای تسلیت، از کین، عدو شکست
آیینه رسول نمای مدینه را
دردا که دشمنان جلوی چشم فاطمه
بستند دست عقدهگشای مدینه را
تسکین شود مگر، دل زهرا در این عزا
بسرود «رستگار»، عزای مدینه را
محمد رستگار
مهرت به کائنات برابر نمیشود
داغی ز ماتم تو فزونتر نمیشود
از داغ جانگداز توای گوهر وجود
سنگ است هر دلی که مکدر نمیشود
ظلمی که بر تو رفت ز دست ستمگران
بر صفحه خیال مصوّر نمیشودای آنکه شد جنازهات آماج تیر کین
اینگونه ظلم با گل پرپر نمیشود
بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمیشود
فرمود دیدهای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمیشود
سیدرضا موید
تاریکـم و بـه کوی تو تابنده میشوم
با یـک نگاه تو مه تابنده میشوم
تو راه میدهی و رهایم نمیکنی
من دمبهدم زلطف تو شرمنده میشوم
گردیده از گنه دلم از مرده مردهتر
تنها بـه یک نگاه شما زنده میشوم
گریانـدهام تو را ز گناه فزون و باز
با یک تبسم تو پر از خنده میشوم
وقتـی جحیـم از گنهـم شعله میکشد
در ایـن حــریم قدس، پناهنده میشوم
وقتی نسیمی ازحرمت میخورد به من
بخشیده از گذشته و آینده میشوم
تا نیت زیارت قبر تو میکنم
مــرهون عفــو خالق بخشنده میشوم
بیمهر تو بهشت بـه نامم اگر شود
در آتش جحیم، سرافکنده میشوم
«میثم» به شاهی دو جهان ناز میکند
تنها در آستان رضا بنده میشوم
غلامرضا سازگار