روند تحولات در منطقه طی یک سال گذشته، از آیندهای متفاوت برای منطقه و جهان حکایت میکند، اما این آینده چه مختصاتی دارد و چگونه خواهد بود؟ هر کسی روایتی دارد و از آن جمله است: «اسموتریج» وزیر دارایی رژیم صهیونیستی که به تازگی در مصاحبهای، ادعای قدیمی صهیونیستها مبنی بر تشکیل کشوری از نیل تا فرات را به منزله برنامه پیش روی رژیم صهیونیستی اعلام کرده و گفته است: «من به صراحت میگویم که ما خواهان یک کشور یهودی هستیم که شامل اردن، عربستان، مصر، عراق، سوریه و لبنان است!»
اظهارات وزیر دارایی رژیم صهیونیستی در حالی بیان میشود که دیگر سران این کشور و از جمله «نتانیاهو»، جنگ کنونی این رژیم با مقاومت را جنگ برای بقا و زندهماندن توصیف کرده و به شدت نگران آینده این رژیم هستند. پرسش اصلی که در این نوشتار به دنبال پاسخ آن هستیم، چرایی بازخوانی این رؤیای قدیمی مبنی بر تشکیل کشوری از نیل تا فرات، آن هم در میانه جنگ از سوی یک مقام صهیونیستی است؟ آیا رژیم صهیونیستی اکنون در موقعیتی قرار دارد که بتواند از طریق جنگ بر منطقه راهبردی غرب آسیا، با تصرف کشورهای لبنان، اردن، سوریه، مصر و عربستان تسلط پیدا کند؟ رژیم صهیونیستی با کدام پشتوانه و با برخورداری از کدام قدرت میخواهد چنین گام بلندی را بردارد؟ صهیونیستها آیا روی قدرت آمریکا برای رسیدن به چنین هدفی حساب ویژه باز کردهاند؟ واقعیت آن است که خود آمریکاییها بیش از صهیونیستها آرزوی سلطه بر منطقه غرب آسیا را داشته و در دو دهه اخیر برای تحقق این آرزو، بسیار هزینه کردهاند. لشکرکشی به افغانستان و عراق و اشغال این دو کشور، ایجاد گروههای تروریستی و از جمله داعش و بحرانسازی در سوریه و دیگر کشورهای منطقه، همگی در راستای تحقق ایده خاورمیانه بزرگ و یا خاورمیانه جدید با ماهیت خاورمیانه آمریکایی بود؛ لکن با وجود هزینه چندین هزار میلیارد دلاری از سوی آمریکا، ایالات متحده شکست خسارتباری متحمل شد و این خسارتها بهویژه در حوزه نظامی، آمریکا را در مسیر افول قدرت قرار داد. حال چگونه رژیم صهیونیستی تصور میکند با کمک آمریکا میتواند به رؤیای قدیمی خود مبنی بر تشکیل کشوری یهودی از نیل تا فرات جامه عمل بپوشاند!
با صراحت میتوان گفت، در کنار نگاه توهمگونه و بیان آرزوهای خیالی و دستنایافتنی، هدف اصلی از بیان این قبیل مطالب در وضعیت کنونی، عمدتاً جنگ روانی برای سرپوش گذاشتن بر روی شکستها، امید دادن به نیروهای سرخورده، افسرده و ناتوان از ادامه جنگ در ارتش رژیم صهیونی از یکسو، و ایجاد نگرانی در لایههایی از جبهه مقابل و حامیان مقاومت از سوی دیگر است. واقعیت آن است که شکستهای راهبردی وارده بر پیکر رژیم صهیونیستی با عملیات طوفانالاقصی و رویدادهای پس از آن، بهگونهای بوده که این رژیم، اکنون با کمک آمریکاییها سر پا نگه داشته شده و یک حیات گلخانهای پیدا کرده و هر لحظه امکان پایان این حیات ننگین و نامشروع وجود دارد. بهطور قطع با توجه به برتری میدانی جبهه مقاومت و پدیدایی یک بیداری و آگاهی عمومی در جهان به نفع فلسطینیها با شکلگیری یک جنبش جهانی ضد صهیونیستی حتی در دانشگاههای آمریکا، سرانجامی جز نابودی برای این رژیم بیپایه و اساس وجود ندارد. اکنون دو جبهه با ماهیتی کاملاً متفاوت در برابر هم صفآرایی کرده و در حال نبرد هستند. جبههای مردمپایه و متکی بر قدرت ایمان با ارادههای پولادین به نام «مقاومت» و جبههای متکی بر قدرتهای شیطانی غربی و به ویژه آمریکا با نوعی برتری تجهیزات نظامی که کارکردی جز کشتارهای بیرحمانه جمعی ندارد! نکته قابل توجه در این نبرد آن است که کشتارهای بیرحمانه و جنایات جنگی طی یک سال گذشته، نه تنها جبهه مقاومت مردمپایه را تضعیف نکرده، بلکه اراده ملتهای منطقه و اضلاع مقاومت را، که اکنون از پشتیبانی و همراهی افکار عمومی در جهان نیز برخوردارند، برای نابودی رژیم صهیونیستی تقویت کرده است. تجربه تاریخی نیز از غلبه و پیروزی نهایی جبهه مردمپایه، بر جبهه تکنولوژی و تجهیزاتمحور حکایت میکند؛ خصوصاً زمانی که این جبهه مردمپایه، جبهه حق در مقابل جبهه باطل باشد. آری، آینده منطقه متفاوت از حال خواهد بود، اما نه آنگونه که «اسموتریج» وزیر دارایی رژیم صهیونیستی میگوید، بلکه در آینده نه چندان دور، ملتهای منطقه و حتی دیگر ملتها در جهان، از شرّ رژیم کودککش صهیونیستی نجات یافته و شاهد نابودی این غده سرطانی خواهند بود. انشاءالله