سید محمدعماد اعرابی
اینکه کسی با ضربات میله بارفیکس یک دختر 19 ساله را به قتل برساند و جنازه را طوری معدوم کند که هرگز پیدا نشود؛ مسلما جنایتی هولناک است و تقریبا هیچ انسان و وجدان پاکی نمیتواند به حمایت از قاتل در این جنایت بپردازد؛ اما همیشه در این مواقع جریان غربزده مدعی اصلاحطلبی ما را غافلگیر میکند! آنها نه تنها به حمایت از این قاتل پرداختند و خواستار لغو حکم اعدام برای او شدند بلکه علیرغم اعتراف صریح قاتل و شواهد و مستندات صحنه جرم؛ سعی کردند با عملیات رسانهای روایتی جعلی از این ماجرا را برجسته کرده و واقعیت را مخدوش کنند. روزنامه اعتماد به عنوان یکی از رسانههای وابسته به این جریان پا را از این هم فراتر گذاشت و مردم ایران را به باد ناسزا گرفت و آنها را «جامعه خشن و انتقامجو» لقب داد.
مدتی بعد در آخرین روزهای مرداد 1401 یک جوان بزهکار، راهبندان بزرگراه نیایش را بهترین فرصت دید تا قمهاش را بیرون بکشد و با تهدید یک خانم جوان در داخل خودرویش گوشی همراه او را سرقت کند. تصویر این زورگیری بلافاصله در فضای مجازی دست به دست شد و احساسات عمومی را جریحهدار کرد؛ اما شاید هیچکس فکر نمیکرد پس از دستگیری سارق و محکومیت او در دادگاه عدهای به حمایت از او برخیزند! اتفاقی که باز هم در اوج ناباوری رخ داد و باز هم پای جریان سیاسی غربزده و مدعی اصلاحطلبی در میان بود. آنها زورگیر بزرگراه نیایش را که به این سرقت و حدود 100 سرقت و زورگیری دیگر با سلاح سرد اعتراف کرده بود و به اتهام محاربه با حکم اعدام مواجه بود؛ مورد حمایت قرار دادند! این بار نوبت روزنامه «شرق»، یکی دیگر از رسانههای وابسته به این جریان بود که ضمن حمایت از مجرم به مردم توهین کند. این روزنامه در صفحه اول خود با عنوان «اعدام درمان این درد نیست» خواستار لغو این حکم شد؛ «شرق» به همین اندازه هم اکتفا نکرد و با توهین به مردم، «جامعه ایران» را «جامعه اعدامپسند» خواند که دچار «سندروم اعدامدرمانی» است.
مسئله آنها شخص قاتل و زورگیر نبود؛ آنها بهانهای برای صفکشی در مقابل قانون پیدا کرده بودند. آنچه مشاهده میشد ایجاد فضاسازی رسانهای از طرف این جریان بدسابقه و بدنام برای بیاعتبار کردن احکام قانونی بود که در نهایت به خدشهدار شدن ویژگی بازدارندگی احکام و ایجاد حاشیهای امن برای مجرمان و قانونشکنان ختم میشد. صفکشی در برابر قانون و بالتبع تأمین منافع مجرمان برای جریان غربزده مدعی اصلاحطلبی فقط محدود به این موارد نبود. وقتی آنها برای حمله به قانون حتی پروندههای جنایی را هم سیاسی میکردند ناگفته وضعیت در دیگر حوزهها مشخص بود.
اردیبهشت ۱۴۰۳ که پس از سالها بحث و تبادل نظر و رفع ایرادات اولیه شورای نگهبان، طرح «مالیات بر سوداگری» در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید و میرفت تا تبدیل به قانون شود؛ یک بار دیگر مدعیان اصلاحطلبی در برابر قانون صف کشیدند. به موجب این طرح از کسانی که اقدام به دلالی و سوداگری گسترده و ویرانگر در بازارهای زمین، مسکن، سکه، طلا، خودرو، ارز و... میکردند، مالیات اخذ میشد تا ضمن برخورد با این اخلالگران دانهدرشت، سرمایهگذاری در این بازارهای غیرمولد به سمت بازارهای مولد هدایت شود. «مالیات بر سوداگری» طرح عجیب و بدیعی نبود. این پایه مالیاتی در بیش از ۱۸۰ کشور جهان وجود داشت و ایران از منظر قانونگذاری در این حوزه بسیار عقبتر از سایر کشورهای جهان بود. کانادا مالیاتی تا ۴۲ درصد در این زمینه وضع کرده بود و این میزان برای آمریکا و انگلیس به ۲۸ درصد میرسید. اما جریان غربزده مدعی اصلاحطلبی در قانون و قانونگذاری از قبله آمالش تبعیت نمیکرد. آنها این بار نه به نفع قاتلان و زورگیرها که برای حمایت از دلالان پا به میدان گذاشتند و حملات رسانهای خود به این طرح را آغاز کردند. روزنامه سازندگی برای دفاع از دلالی و سوداگری پشت مردم پنهان شد و سعی کرد آنها را از این طرح بترساند. روزنامه شرق از «عدم رضایتبخشی» این طرح گفت و دیگر چهرهها و رسانههای منتسب به این جریان تمام قد به نیابت از سوداگران در مقابل طرح «مالیات بر سوداگری» ایستادند. عناوین «مسابقه دولت و مجلس برای گرفتن مالیات از مردم»، «بیراهه مالیاتی عایدی سرمایه»، «مالیات بر عایدی سرمایه، یا سرقت اموال و ثروت مردم؟»، «مالیات بر عایدی سرمایه، پایان دلالی، یا کاسبی تازه؟»، «سهمگیری دولت از داراییهای مردم؛ مهاجرت صاحبان سرمایه شدت میگیرد» و... در روزنامهها و سایر رسانههای وابسته به این جریان تنها قسمتی از عملیات رسانهای سنگین آنها علیه طرح «مالیات بر سوداگری» در حمایت دلالان و دلالبازی بود.
در همین زمینه وقتی دولت سیزدهم تلاش کرد تا با هوشمندسازی نظام مالیاتی؛ فراریان مالیاتی را شناسایی کند باز هم صدای این جریان به آسمان بلند شد. منطق شهید رئیسی در این زمینه واضح و روشن بود؛ او در چهارچوب تحقق عدالت نمیخواست مالیات فقط بر دوش کارمندان، کارگران یا فعالان اقتصادی باشد و کلانسرمایهداران با استفاده ازگریزگاههای مالی از پرداخت مالیات شانه خالی کنند. اما باز هم جریان غربزده مدعی اصلاحطلبی در برابر انضباط و شفافیت مالی ایستاد و با عناوینی مثل «خالی کردن جیب مردم»، «تله مالیاتی»، «سال سخت مالیاتستانی»، «شوک مالیاتها»، «بار سنگین مالیات» و... در رسانههایش به فضاسازی علیه اقدامی پرداخت که ضمن شفافیت و تکمیل نظام اطلاعات مالی کشور، مالیات صاحبان اصناف و مشاغل خُرد را کاهش میداد و با شناسایی کلانسرمایهداران فراری از مالیات به عنوان مؤدیان جدید مالیاتی گامی مهم در جهت تحقق عدالت مالیاتی برمیداشت. شفافیت مالی و مالیاتستانی بر اساس آن نیز اقدامی بود که در بسیاری از کشورهای جهان از جمله اروپا و آمریکا اجرا میشد اما غربزدگان ایرانی در این زمینه هم از غرب پیروی نمیکردند. آنها این بار در حمایت از فراریان مالیاتی علیه قانون به میدان آمده بودند.
تابستان 1399 وقتی ارادهای برای قانونگذاری و ساماندهی فضای مجازی در مجلس شورای اسلامی شکل گرفت یک بار دیگر جریان غربزده مدعی اصلاحطلبی بود که آن اراده را سرکوب کرد. این بار البته برخی مسئولان نادان وقت وزارت ارتباطات نیز به کمکشان آمدند و مثل همیشه با فضاسازی علیه محتوای طرح، حامیان طرح و هراسافکنی در افکار عمومی از اجرای طرح مسیر قانونگذاری در این حوزه را مسدود کردند. نکته جالب اینجا بود که در این زمینه نیز آمریکا و کشورهای اروپایی پیشرو قانونگذاری برای کاربران و شرکتهای ارائهدهنده خدمات در فضای مجازی بودند اما غربزدگان ایرانی به اندازه قبله آمالشان هم حاضر به نظمدهی فضای مجازی رهای ایران نبودند. در همه این موارد غربزدگان مدعی اصلاحطلبی چیزی که در غرب شاخص پیشرفت و توسعه بود را برای ما جلوهای از پسرفت و تحجر جا میزدند و در عوض نشانههای ابتذال و فرومایگی غرب را برای ما نمادی از آزادی و برابری معرفی میکردند.
آنها همچنان به مسیرخود ادامه میدهند و در این مسیر آخرین نمونه، صفکشیشان علیه قانون «حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» است. در این مورد علیرغم تصویب قانون و تأیید آن توسط شورای نگهبان آنها عصیانگرانه دولت مورد حمایتشان را به گردنکشی از قانون تشویق کردند و در اقدامی کمسابقه با به میان کشیدن شورای عالی امنیت ملی، سعی کردند قانون رسمی کشور را دور بزنند.
بحث درباره محتوای این قوانین، موضوع یادداشت ما نیست. تمام این قوانین ممکن است در کنار مزیتهایشان، ضعف و نقایصی داشته باشند که میتوان با مشارکت مؤثر و ارائه نظرات و طرحهای جایگزین برای بهبود آنها تلاش کرد. اما عملکرد جریان غربزده مدعی اصلاحطلبی نشان میدهد آنها نه به دنبال مشارکت مؤثر و فعال برای برطرف کردن نقاط ضعف و حتی ارائه نسخههای بدیل و جایگزین که خواستار نفی حداکثری «اصل قانونگذاری» در این زمینهها هستند. آنها هیچ طرح جایگزینی برای «مهار سوداگری»، «شناسایی فراریان مالیاتی»، «ساماندهی فضای مجازی»، «حدود پوشش در فضای اجتماعی» و... ارائه نمیدهند و اصرار بر قانونزدایی در همه این حوزهها دارند. آنها با هرگونه انضباط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... مخالفند و با فضاسازی علیه هر شکلی از نظم و قانون؛ جامعه را به سمت «هرجومرج» سوق میدهند. بیجهت نیست که رسانههای این جریان سلطه تروریستهای تحریرالشام بر سوریه و آغاز ناامنی و هرجومرج در این کشور را «لحظه خوش رهایی» مینامند و برای رسیدن به این «لحظه جادویی» ثانیهشماری میکنند. آرزوی آنها «سوریهسازی از ایران» و شعارشان «زندهباد هرجومرج» است که معمولا پشت الفاظ زیبا پنهانش میکنند.
جریان غربزده مدعی اصلاحطلبی پیشقراول تروریستها برای بیثباتی در ایران است. آنها با تخریب «قانون» و «قانونگذاری» و ایجاد بینظمی و هرجومرج به اسم آزادی راه را برای تخریب کشور به دست تروریستها هموار میکنند. مسئله رد یا تأیید قانون حجاب و یا هر قانون دیگر نیست؛ مسئله اخلال در نظم عمومی و عقیم کردن قانون و ساز و کارهای قانونی برای قفل کردن نظام اجرائی کشور است.
خوانش انحرافی از سقوط نظام سوریه
عبدالله گنجی
اصلاحطلبان علت سقوط نظام سیاسی سوریه را با دو عبارت «دیکتاتور» و «مردم» معنا میکنند و تقریباً هیچ دلیل دیگری برای آن ارائه نمیکنند و هیچ متغیر دیگری را برای آن برنمیشمارند. البته در سقوط دولت افغانستان که به دست گروهی همفکر با تحریرالشام اتفاق افتاد، اصلاً نقدی به دولت مستقر نداشتند و حرفی از حضور ۲۰ ساله امریکا نزدند و از مردم افغانستان نیز ذکری نکردند، فقط طالبان را گروهی تروریستی اعلام کردند و به جمهوری اسلامی متلک میانداختند و در داستان سوریه نیز خوانشی ارائه میدهند که اینهمانی با جمهوری اسلامی باشد. آیا سقوط نظام سوریه به خاطر نبود دموکراسی بود و اگر این بود مردم مقابل تیربارهای سوار بر تویوتاها میایستادند و کشته میشدند؟ یا اصلاً آن تیربارها وجود نداشت؟ سؤال اساسی این است که در کدام کشور عربی دموکراسی است و مردم حاکماند؟ چرا حرکتی که علیه اسد شد علیه امثال اردن، مراکش، مصر و عربستان نمیشود؟ اگر اسد متعلق به اقلیت مذهبی بود، چرا در بحرین چنین نمیشود؟ ممکن است در قبال این سؤالات گفته شود که آن کشورها اقتصاد بهتری دارند لذا رفاه نسبی نبود دموکراسی را امکانپذیر میکند. اگر پاسخ این است پس علت سقوط نظام سیاسی سوریه دو عامل بیشتر نیست؛ اول مشکلات حاد اقتصادی و دوم توطئه خارجی. اگر این دو علیه هر کدام از کشورهای عربی اتفاق بیفتد، همین خواهد شد. اما اصلاحطلبان مسئلهشان سوریه نیست؛ آنان روشنفکرانی هستند که حتی در قدرت هم باشند، اپوزیسیون هستند و این داستان ادامه دارد. تفاوتشان در نگاه به افغانستان و سوریه دقیقاً حرکت معکوس نسبت به آن چیزی است که گمان میکنند نظر نظام است. در افغانستان احساس میکردند نظام از دولت مستقر راضی نیست، پس با طالبان است و اینجا احساس میکردند نظام با دولت سوریه است. اگر احساس میکردند نظام با تحریرالشام است حتماً به تحریرالشام حمله میکردند. راهبرد فقط خلاف جهت نظام شنا کردن است و هیچ انگیزه و راهبرد دیگری ندارند. اما دلایل جامع حتمی سقوط نظام سیاسی سوریه چیست؟ دلایل آن در دو دسته قابل تقسیمبندی است: ۱- دلایل ریشهای و تاریخی، ۲ـ دلایل آنی و زمانی. دسته اول به این معناست که نیروی انسانی نظامهای تکحزبی عمدتاً لاغر میشود و نیروهای تحت انقیاد هم به مررو به حاشیه رانده میشوند. حال اگر دشمن خارجی بتواند نیروهای موصوف راتر و خشک و برایشان هزینه کند، موفق میشوند. البته نزاع امنیتی- نظامی ۶۰ ساله سوریه با صهیونیستها و اشغال بخشی از این کشور که در ۱۳ سال اخیر تشدید شد و با اشغال بخش دیگری از کشور در هفت سال گذشته در شمال غرب و شرق سوریه، حالت فوقالعاده را در سوریه استمرار داد و بلکه تحمیل کرد. همین وضعیت امکان اصلاحات داخلی را به خاطر احتمال بروز بیثباتی، از نظام حاکم سلب کرد. دشمنان قسمخورده و آماده به کار نیز از عوامل مهم احتیاط در شروع اصلاحات در سوریه بود. اما در خصوص عوامل آنی و زمانی میتوان ۱- تحریم و قانون سزار را عامل مهم دانست. سوریه مانند ایران زیرساختهای درونزا برای دوران تحریم نداشت، منابع و مزیتهای ارزآوری مانند پتروشیمیها یا نفت را نیز نداشت، بنابراین در ۱۳ سال اخیر منابع تحلیل رفت و زیرساختها و حقوق نه تنها ترمیم نشد که بدتر شد و ارتش را نیز شامل شد. ۲- ایدئولوژی برای مبارزه حیاتی و حتمی است. آنچه تحریرالشام از آن بهره برد و ارتش سوریه فاقد آن بود. ارتش سکولار- کلاسیک سوریه فاقد این ایدئولوژی بود و از سوی دیگر ضعف تجهیزات روزآمد و رفاه نسبی نیز داشت و سرجمع اینها مقاومت را بیمعنا کرد. ۳- انحلال نیروی مردمی ۱۲۰ هزار نفری بومی سوریه که به دست حاج قاسم تشکیل شد و آموزش دید و سازماندهی شد نیز عامل مهمی بود. این نیروی ایدئولوژیک به بهانه کمبود منابع مالی بعد از داعش به ۲۰ هزار نفر تقلیل یافت و سپس منحل شد و در روز حادثه نبود. ۴- هم مرزی ادلب به عنوان پایگاه تروریستها با ترکیه، مزیت نسبی آنان بود. اگر استقرار آنان در استانهای مرکزی سوریه بود، امکان گسیل سلاح، نیرو، پول و تویوتا به این راحتی ممکن نبود. ۵- تخلیه انبارهای سلاح در کمک به حزبالله یا بمباران مستمر به دست صهیونیستها از عوامل دیگری بود که دولت با کمبود تجهیزات برد کوتاه مواجه بود. ۶- فاصله جغرافیایی با ایران و اشراف صهیونیستها و امریکا بر مسیرهای ترانزیتی زمینی و هوایی از دیگر دلایلی بود که اقدامات اورژانسی ایران را غیر ممکن میکرد. ۷- جنگ روانی و روایت اول تروریستها و الجزیره با اخباری مبنی بر فرار اسد، کودتای ارتش، خیانت روسیه، عدم دریافت حقوق ارتشیان، استقبال مردم از تروریستها و... خود بخشی از عوامل تسریعکننده حرکت تروریستها بود. بدون تردید توطئه ترکیه و صهیونیستها و امریکا کمتر از انگیزه ایدئولوژیک نیروهای میدانی تحریرالشام نبود. بنابراین سرجمع آنچه را که اتفاق افتاد، باید در تکحزبی بودن نظام سیاسی، اقتصاد ضعیف و کمبود شدید منابع و دشمنان با انگیزه خارجی دانست. ایران همیشه سه انگیزه برای حفظ سوریه داشت. اول تعهد اخلاقی به اسد پدر و پسر بود که در جنگ تحمیلی در کنار ما بودند و قاعده جنگ عرب- عجم را پاره کردند و اسد پسر در این ۲۰ سال حاضر نشد ایران و حزبالله را به پول عربها بفروشد و همیشه پیشنهادات را رد کرد. دوم، نقش سوریه در محوریت و عقبه جنبشهای مبارز علیه صهیونیستها بود که از جهت مکانی فراختر از غزه و لبنان بود و پناهگاه جنبشهای اسلامی و بخشی از پازل مقاومت بود. سوم، خط ارتباطی ایران- حزبالله بود که از سوریه انجام میشد، زیرا لبنان راه زمینی دیگری جز سوریه به ایران و جهان ندارد. البته تردید نباید کرد که ایران با تجربه یمن و غزه ثابت کرده است که راههای ارتباطی را خواهد یافت و حزبالله همچنان اسطورگی خواهد کرد. دوران ماه عسل فعلی در سوریه به دلیل تنوع گروهها، سلفیگری، مشکلات اقتصادی و کمبود امنیت و تنوع بازیگران تمام خواهد شد. جریان حاکم در سوریه بالاخره باید بخشهای جدید اشغال شده سوریه به دست صهیونیستها را در پرونده خود ببیند و برای آن فکری بکند و مردم سوریه را از این تحقیر برهاند. اگر وارد این کارزار شود، تنها نیرویی که جرئت دارد به آن کمک کند، ایران است ولاغیر، زیرا راهبرد قطعی و اعلام شده جمهوری اسلامی این است: هرکس با صهیونیستها بجنگد مورد حمایت ما خواهد بود.
سوریه و نیات مداخلهگران
سعدا... زارعی
سوریه پس ازبشار اسدبه میدان مداخلهمستقیم وحتی نظامی دولتهایمختلف خارجی تبدیلشده است. بعضی درباره خطرتجزیه سوریه صحبت میکنندولی واقعیت ایناستکه سوریه تجزیهشده است؛ هماینکبخشهاییازجنوب این کشوردرکنترل رژیمغاصب صهیونیستی قرار گرفته است که در اندازه یکی از کشورهای عرب حوزه خلیجفارس است!
بخشی از شمال سوریه هم در کنترل ترکیه است که از ۴۰۰۰ کیلومتر مربع فراتر رفته است. بخشهایی از شمال و شرق سوریه در کنترل ارتش آمریکاست که ۶۰۰۰ کیلومتر مربع بیشتر است. این یعنی همینالان سوریه چندپارچه شده است. برگزاری فوری جلسه اتحادیه عرب در اردن پس از تسلط گروههای مسلح بر دمشق و تاکید آنان بر ضرورت تشکیل دولتی عربی تحت اشراف اتحادیه عرب هم جلوهای واضح از صورتبندی خاص درسپهرسیاسی سوریه است. اتحادیه عرب مدعی است دولت آینده سوریه باید سکولار و در بردارنده همه طوایف این کشور باشد. در واقع اتحادیه عرب با دستور کار خاص در نظر دارد سوریه را به سمت خاصی سوق دهد و این در حالی است که آینده سوریه باید توسط مردم این کشور و نهادهای آن تعیین شده و اتحادیه مذکور باید به انتخاب آنان احترام بگذارد. آمریکاییها که نقش پررنگی در اسقاط دولت قانونی سوریه داشتهاند ضمن گسترش دایره تسلط خود بر بخشهای وسیعی از شرق سوریه و کنترل مرزهای شرقی این کشور، میگویند اعتمادی به مدعیان تشکیل دولت جدید در سوریه ندارند و در انتظار شفافشدن مواضع خارجی و داخلی آنان میمانند. این مواضع بیانکننده تلاش آمریکا برای کسب حداکثری منافع در سوریه جدید است. آمریکاییها مشکلی با ماهیت تروریستی تحریرالشام ندارند؛ از این رو بلافاصله پس از تسلط این گروه بر دمشق اعلام کردند در حال بررسی خارجکردن نام آن از لیست گروههای تروریستی هستند تا بتوانند با آن روابط رسمی برقرار کنند کما اینکه دو روز پیش، سران تحریرالشام اعلام کردند بهزودی و پس از ۱۰سال توقف فعالیت سفارت سوریه در واشنگتن، به راهاندازی دوباره آن اقدام خواهند کرد؛ بنابراین واضح است که میان آمریکا و این گروه که قطعنامههای سازمان ملل آن را گروهی تروریستی و تحت تعقیب میداند، مشکل اصولی وجود ندارد؛ پس مشروطکردن برقراری رابطه رسمی با سوریه جدید از سوی آمریکا، معنایی غیر از مداخلات حداکثری واشنگتن در امور آینده این کشور عربی ندارد.
مداخلات رژیم غاصب و متجاوز اسرائیل در امور سوریه بیش از دیگران است. این رژیم با پشتسر گذاشتن مرزهای توافق شده در سال۱۹۷۴، استان قنیطره رابه تصرف کامل درآورده و دراستانهای سویدا ودمشق هم پیشرویهایی داشته است. اسرائیل ضمن استفاده از بیثباتی اخیر سوریه، تلاش میکند تحولات سیاسی وامنیتی این کشور راتحتتاثیر قرار دهد. تلآویو در مواجهه با تحولات سوریه درعین حال از عدمقطعیت رنج میبرد. دو وضعیت میتواندامنیت اسرائیل رابه خطر بیندازد؛ تداوم بیثباتی وآنارشی میتواند مخالفان سوری اسرائیل را به حملات گاهوبیگاه علیه این رژیم ترغیب کند. ازسوی دیگراحتمال اینکه بهرغم فروپاشی دولت مقاومتی اسد، یک جریان مقاومتی از دل ویرانیهای سوریه سر برآورد، زیاد است؛ در این صورت خطر رویارویی با اسرائیل در مرزهای شمال شرقی آن فزونی میگیرد. البته در ورای واقعه سوریه، مردم ریشهدار و مقاوم این کشور به مداخلات خارجی علیه استقلال و تمامیت ارضی کشورشان واکنش نشان خواهند داد. کافی است اوضاع اقتصادیشان مقداری بهبود پیدا کند و از نگرانی فعلیشان در حوزه امنیتی کاسته شود. سوریه سرزمین تمدنهای کهن فینیقی و... است وهزاران سال بر پهنه وسیعی از منطقه حکم رانده و مرکز امپراتوریهای قدرتمند بوده است. چنین سرزمینی پذیرای مداخلات خارجی نخواهد بود.
رمزگشایی از پیغام ترامپ برای ترکیه
عبدالرضا فرجی راد
ترکیه به دنبال تسخیر مناطق کردی سوریه است. در این رابطه منافع مشترک با تحریرالشام دارد. از طرفی خود از دست کردها خلاص می شود و از سویی تحریرالشام سوریه بزرگتری را مدیریت خواهند کرد.
با توجه به سخنان دیروز ترامپ که به اردوغان اختیار تام در ترکیه داد به نظر می رسد که ترکیه با ترامپ هماهنگ است و احتمالا نظر ترامپ هم این است تا زمان ورود به کاخ سفید وضعیت در سوریه به نحوی شکل گرفته باشد که بتواند نیروهای امریکا را از سوریه خارج کند.
کاری که در دوره قبل بر آن اصرار داشت ولی نظامیان و اطرافیان به وی فشار آوردند. البته که دولت بایدن با این سیاست اردوغان مخالف است اما بعید است بتواند در این دو سه هفته آخر کار موثری انجام دهد.
مقابله نظامی با یک عضو ناتو هم که جایز نیست. برداشتن دیوار بتونی مرزی با سوریه و نیز حملات هوایی با کمک حملات زمینی متحدین سوری اقدامی است که انجام خواهد گرفت.
اردوغان با تصرف سرزمین کردی سه هدف را دنبال می کند:
۱-تامین امنیت ترکیه و رفع تهدیداتی که از این منطقه بر امنیت ترکیه اثر می گذارد.
۲-رفع این خطر که رقبای ژئوپلیتیکی منطقه ای ترکیه در سوریه همچون اعراب، روسیه و بعضی از کشورهای عربی و حتی ایران با تقویت بنیه نظامی کردها اجازه ندهند نفوذ و سلطه ترکیه بر سوریه تکمیل شود.
۳-چاههای نفتی که در داخل منطقه کردی قرار دارد علاوه بر اینکه بنیه مالی کردها را تقویت کرده، تصرفش باعث سر و سامان دادن به وضعیت اقتصادی دولت در دمشق می شود و خود ترکیه نیز از آن به انحای مختلف سود خواهد برد.
بنظر می رسد دولت هایی همچون اسراییل و ترکیه این مجوز را از ترامپ گرفته اند که تا قبل از حضور وی در کاخ سفید هم مواضع خود را مستحکم کنند و آتش بس را در حوزه مورد مناقشه خود بر قرار کنند.
دولت فعلی سوریه اصلا حاضر به دیدن ایرانی ها نیست اگر منفذی باز کرده بخاطر این است که دنبال کمک به ویژه در زمینه سوخت است. دولت قبلی کشتی کشتی سوخت دریافت می کرد و الان تاکسی های دمشق ده روز است که نتوانسته اند بنزین بزنند. سوخت برای هر دولتی از اهمیت زیادی برخوردار است و پول میلیاردی می خواهد. تولیدات و اشتغال مردم و حتی نان و کشاورزی بدان بستگی دارد. ترکیه هم کشوری نیست که از این کمک های میلیاردی بنماید.
مدیریت بر بنزین، نمادی از شیوه حکمرانی
رئیسجمهور در جلسه با ریاست سازمان مدیریت و برنامهریزی، بیان کرده است که ما تولیدکننده و توزیعکنندهایم؛ پس چگونه است که 10 تا 20 میلیون لیتر روزانه قاچاق میشود. پرسشی مهم است که البته نمیتوان بهسادگی از آن گذشت. حمل این میزان بنزین قاچاق با فرض کامیونهایی با مخزن بزرگ و ظرفیت 44 هزار لیتر به بیش از 450 کامیون برای خروج از مرز نیاز دارد. روشن است که این میزان ممکن نیست از پمپ بنزینها گرفته شده باشد. پس، از مبدأ اصلی با هدف قاچاق بارگیری میشوند. البته ممکن است که شبکه بسیار قوی این کامیونها را به مرز نرسانند، بلکه در یکی از مناطق مرزی تحویل داده تا از طریق لولههای بزرگ از زیر زمین به زیر دریا برده و برخی کشتیها در دریا آن را تحویل بگیرند. همینطور احتمالات دیگری را نیز میتوان در نظر گرفت. اگر بنا بر ادعای مقامات، هر لیتر بنزین وارداتی را 60 هزار تومان در نظر بگیریم، در نتیجه تفاوت هر لیتر بنزین در داخل و وارداتی، حدود 57 هزار تومان خواهد شد که روزانه هزارو صد میلیارد تومان و سالانه حدود 402 همت خواهد شد. طبیعی است که بخشی از این درآمد، هزینههای ارسال بوده و سود خالص رانتی نیست. با این پدیده چند نوع میتوان برخورد کرد؛ یک تحلیل این است که قیمتگذاری دستوری منشأ رانت است و باید قیمتگذاری دستوری برچیده شود. در نتیجه باید قیمت بنزین به سطح قیمتهای جهانی رسانده شود تا این رانت از بین رود. گروهی بر این سیاست تأکید دارند اما نتایج تورمی، روانی و اجتماعی آن در شرایط کنونی به ما میگوید که اولا این سیاست با توجه به پیامدهای آن، بازی با آتش است و ثانیا برای تأثیرگذاری نیاز به یک بسته سیاستی جامع دارد که اعمال آن در شرایط کنونی ناممکن است. در نتیجه یک بازی تکرارشونده شبیه دولت دهم و دوازدهم را شاهد خواهیم بود. هر چند سالی یک بار، این موضوع بر سر میز سیاستگذار قرار خواهد گرفت.اما میتوان از زاویه دیگر نیز به این معضل نگاه کرد. به واقع قاچاق بنزین در این حجم گسترده و سیاست همسانسازی با قیمتهای جهانی، نمیتواند مشکل اساسی حکمرانی را حل کند، زیرا قاچاق روزانه 20 میلیون لیتر از مبادی تولید، متفاوت از دیگر انواع قاچاقهای ناشی از قیمتگذاری است. این نوع قاچاق یک فساد سازمانیافته ناشی از فساد سیستماتیک است. آقای رئیسجمهور اولین کسی نیست که متوجه این حجم از قاچاق شده است اما پرسش این است که چرا تاکنون کسی برنامهای برای مواجهه با آن نداشته است؟ چرا مجلس هیئت تفحصی برای بررسی این رانت بزرگ تعیین نکرده است. چرا با وجودی که وزارت نفت زیرمجموعه دولت است، هیچ دولتی به بررسی این موضوع نپرداخته است؟ این پرسش را باید آقای پزشکیان دنبال کنند و پاسخی قابل اعتنا به آن بدهند. یک شبکه بسیار قوی روزانه حداقل 450 کامیون را به خدمت گرفته و آن را قاچاق میکند. به نظر میرسد که فهم مشکل، سخت نیست و فرضیههایی را نیز میتوان در اینجا مطرح کرد. جناب پزشکیان در سخنان خود، ذیل بحث قاچاق بنزین، بیان کردند که هنر نزد ایرانیان است و بس. در واقع ایرانیبودن را متهم کردند. این سخن نادرست و خودتحقیری، حداقل در اینجا جای ندارد، زیرا این امر ربطی به ایرانیان نداشته، بلکه باید آن را در شیوه حکمرانی جستوجو کرد. شیوهای که در هر جای عالم اگر اجرا شود، همین نتایج را به دنبال خواهد داشت. وقتی کار به جایی میرسد که یک نماینده مجلس به رئیس مجلس نامه نوشته که برخی از نمایندگان برای شوخی یا هر چیز دیگر، رأی نماینده دیگر را در غفلت او، تغییر میدهند و خواستار شیوهای برای رأیدادن شده که از رأی نمایندگان صیانت شود، باید گفت هنر نزد این شیوه حکمرانی است و بس.
محمدحسین وزارتی
«از دشمن نباید غافل شد؛ دشمن را حقیر هم نباید شمرد، به تبسّم دشمن هم نبایستی اعتماد کرد؛ گاهی دشمن با لحن خوش با انسان حرف می زند، با تبسّم حرف میزند، امّا خنجر را پشت سرش گرفته، منتظر فرصت است.» (آیتا... العظمی خامنهای، ۲۱/۹/۱۴۰۳)
سکانس اول
۴ می ۲۰۰۳، تنها سه روز پس از سقوط حکومت صدام حسین و اشغال عراق توسط ایالات متحده آمریکا، کالین پاول وزیر خارجه وقت آمریکا به دستور جرج دبیلیو بوش، به سوریه سفر کرد. او درباره دیدار خود با بشار اسد رئیسجمهور وقت سوریه گفت: «اگر سوریه همچنان به عنوان نقطه ترانزیت تجهیزات و تجهیزات نظامی و تسلیحات و تسلیحاتی که ممکن است به سمت حزب ا... لبنان حرکت کند، ادامه دهد، ما با سوریه مشکل خواهیم داشت و سوریه متوجه نخواهد شد که در مسیر روابط بهتر با ایالات متحده قرار دارد و در نتیجه به نفع آن ها نخواهد بود. و ما این را به رئیس جمهور بشار اسد نیز روشن کردیم. پیام روشن به رئیس جمهور بشار اسد این بود که با پایان رژیم صدام حسین، وضعیت جدیدی در منطقه وجود دارد.»
پاول در این دیدار طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا را برای اسد تشریح و او را تهدید کرد که باید رفتار خود را بر مبنای پیشبرد این طرح اصلاح کند. دبیرکل شهید حزبا... سیدحسن نصرا... درباره این دیدار و اهداف آن گفته بود: «گام اول، جنگ افغانستان بود و گام دوم جنگ عراق. پس از اشغال عراق کالین پاول که در آن زمان وزیر خارجه آمریکا بود با فهرستی بلندبالا از شروط ایالات متحده به دمشق رفت و با بشار اسد دیدار کرد. آن زمان، آمریکاییها سوریه را تهدید کردند که در صورت عدم تحقق این شروط، جنگ را به این کشور نیز میکشانند. شروط آنها درخصوص جولان، فلسطین، مقاومت فلسطین، حزبا... لبنان و ... بود؛ در هر صورت، فهرست عریض و طویلی بود. با وجود تهدیدات آمریکاییها، بشار اسد حاضر به تسلیم در برابر آنها نشد.»
در نهایت با درایت و شجاعت جبهه مقاومت، آمریکا نتوانست طرح خاورمیانه بزرگ خود را به سرانجام برساند. پس از عدم موفقیت در دستیابی به اهداف اشغال عراق و همچنین شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳روزه، ایالات متحده بهرغم صرف هزینههای مالی، جانی و اعتباری زیاد برای تحقق طرح منطقهای خود، در سال ۲۰۱۱ مجبور به خروج نیروهای خود از عراق شد.
سکانس دوم
قبل از آغاز بحران سوریه در سال ۲۰۱۱، مخالفین جبهه مقاومت وارد مذاکره با سوریه شدند. با واسطهگری کشورهایی مثل عربستان و قطر و تیمهایی که از طریق آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی مثل فرانسه به این کشور میآمدند، طرح مذاکره را پیگیری کرده و در این راستا پیشنهادهایی را به بشار اسد و دولتمردان سوریه ارائه دادند. بهعنوان مثال یکی از پیشنهادهایشان این بود که بلندیهای جولان را که بخشی از سرزمین کشور سوریه است و در اشغال نظامیان رژیم اسرائیل قرار داشت، به این کشور بازگردانند و ارتش سوریه را تقویت و بازسازی کنند؛ همچنین حوزه تجارت بین سوریه و کشورهای غربی و آمریکا را فعال کنند؛ اما در مقابل این بذل و بخششها از سوریه خواستند که دست ایران را از منطقه کوتاه کند، رابطهاش را با این کشور بهشدت کاهش داده و حمایتش از حزبا... را هم متوقف کند. بشار اسد بههیچعنوان درخواستهای آنها را نپذیرفت و به چنین توافقی تن نداد. آنها حتی ملک عبدا...، پادشاه عربستان را مأمور به مذاکره با بشار اسد کردند تا به او بگوید اگر حاضر نشود با آمریکا و اروپاییها به توافق برسد، عواقب و مشکلاتی برایش به وجود میآید، ولی باز آقای بشار اسد بههیچعنوان حاضر نشد تا این مذاکرات تحمیلی را بپذیرد.
شهید نصرا... دراینباره گفته بود: «پیش از آغاز تحرکات برای سرنگونی دولت دمشق، تلاش زیادی شد تا رئیسجمهور بشار اسد، رهبری سوریه و کشور سوریه را بهسمت محوری دیگر بکشاند. سعودیها بر روی این مسئله کار میکردند تا جایی که حتی ملک عبدا... بن عبدالعزیز بهرغم این که سوریه را تحریم کرده بود، شخصاً به دمشق رفت. قطریها نیز برای تحقق این هدف تلاش زیادی کردند. ترکیه و همچنین شماری از دیگر کشورهای عربی ازجمله مصر در زمان حسنی مبارک هم برای پیوستن سوریه به جبههی مقابل تلاش کردند. آمریکاییها و متحدان آنها با دادن وعدههای سیاسی و پیشنهادات اغواکننده مالی به اسد تلاش کردند تا سوریه را بهسمتوسوی محور دیگری با عنوان محور «اعتدال عربی» سوق دهند؛ محوری که ما آن را «تسلیم عربی» میخوانیم.
با این حال، بشار اسد و دیگر رهبران سوریه همواره بر موضع ثابت خود مبنی بر حمایت از مقاومت تأکید کردند و معتقد بودند که نبرد عربی ـ اسرائیلی همچنان پابرجاست. بشار اسد اعتقاد داشت که بدون حلوفصل مسئله جولان اشغالی و همچنین تحقق حقوق سلبشده فلسطینیان، صلح در منطقه قابل دستیابی نیست.»
سکانس سوم
۱۲ روز تا موعد بازنگری تحریمهای سوریه توسط آمریکا مانده بود. مجدد محور غربیعربیعبری فعال شد و به شرط پذیرش همان شروط همیشگی، به سوریه وعده داده بود تا تحریمها علیه سوریه را کاهش دهد. رویترز به نقل از منابع مطلع گزارش داد که ایالات متحده و امارات متحده عربی با یکدیگر درباره امکان لغو تحریمها علیه اسد و سوریه در صورت کنارهگیری از ایران و قطع راههای تسلیحاتی به حزبا... لبنان گفت وگو کردهاند. رسانههای لبنانی نیز گزارش داده بودند که در همین راستا، رژیم صهیونیستی نیز پیشنهاد لغو تحریمهای آمریکا علیه سوریه را داده بود.
مقامات کاخ سفید با توجه به علاقه امارات به تأمین مالی بازسازی سوریه و تضعیف موقعیت اسد پس از حمله اسرائیل به حزبا...، با مقامات اماراتی گفت وگو کرده بودند. آمریکاییها معتقد بودند امکان لغو تحریمهای سوریه در حالی که اسرائیل به متحدان ایران ضربه میزد، فرصتی برای اعمال رویکرد چماق و هویج برای شکستن اتحاد سوریه با ایران و حزبا... بود.
اما در حالی که این مذاکرات توسط یک جناح محور غربیعربیعبری، قبل از حمله شورشیان ضد بشار اسد به حلب صورت گرفته بود، اما جناح دیگر این محور، با عدم پایبندی به توافقات و تعهدات خود، سیلی از شورشیان را روانه دمشق کرد. علیرغم اینکه در نشست دوحه -که برای بررسی آخرین تحولات سوریه برگزار شد- توافق شده بود مسئله سوریه به صورت سیاسی پیش رفته و حل شود و دولت اسد و معارضین مسلح وارد گفت وگو شوند، اما روند رخدادهای میدانی در سوریه نشان داد که ترکیه بهعنوان یکی از سه ضامن توافق آستانه، به آن چه امضا کرده بود، پایبند نبود.
بله؛ «از دشمن نباید غافل شد؛ دشمن را حقیر هم نباید شمرد، به تبسّم دشمن هم نبایستی اعتماد کرد؛ گاهی دشمن با لحن خوش با انسان حرف می زند، با تبسّم حرف می زند، امّا خنجر را پشت سرش گرفته، منتظر فرصت است.»
در اتاق فرمان آمریکا چه میگذرد؟
محمدکاظم انبارلویی
۱- امام خامنهای در تبیین فضای غبارآلود منطقه فرمودند: «تردید نباید کرد آنچه در سوریه اتفاق افتاد محصول یک نقشه مشترک آمریکا و صهیونیستی است. یک دولت همسایه سوریه نقش آشکاری در این زمینه ایفا کرده است... اتاق فرمان اصلی در آمریکا و رژیم صهیونیستی است.»
دراینباره سه پرسش کلیدی را باید پاسخ داد:
الف- در اتاق فرمان آمریکا چه میگذرد؟
ب- نقشه مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی چیست؟
ج- نقش آشکار دولت همسایه سوریه (بخوانید ترکیه) کدام است؟
۲- آنچه در اتاق فرمان آمریکا بیش از ۱۴ ماه مطرح است بیرون آوردن رژیم صهیونیستی از جنگی که شکست آن از پیش معلوم است و بیرون آوردن نتانیاهو از باتلاقی است که روزبهروز در آن فرو میرود!
نقشه مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی تمهید یک سازمان نظامی از حکومتها و مسلمانانی است که ریشه اعتقادات آنها در گفتمان معاویه و یزید دارد.
روایت از امام صادق (ع) داریم که میفرماید:
ما و آل ابوسفیان دو خاندان هستیم که همواره درباره خدا با هم در حال جنگیم.
تدارک طالبان در افغانستان و ظهور داعش در عراق و سوریه و بالاخره فعال کردن جریان تروریستی فریز شده در ترکیه تحت عنوان احرارالشام و جبهه النصره، تماما مورد حمایت مالی و تدارکاتی سیا، پنتاگون و سرویسهای سه کشور شرور اروپایی یعنی انگلیس، آلمان و فرانسه بودند و هستند.
تدارک این خط مبارزاتی به تعبیر امام (ره) برای مقابله با اسلام ناب محمدی (ص) است که آرمانش آزادی قدس و حمایت از ملت مظلوم فلسطین است. امامین انقلاب اسلامی در برابر استکبار جهانی یک مقاومت اسلامی پدید آوردند که در آنهم اهل سنت هم شیعیان و حتی از غیرمسلمانان و ادیان دیگر هستند.
سرویسهای امنیتی استکبار جهانی هر بار با سدّ آگاهی جهان اسلام و مسلمانان هوشیار روبهرو شدند.
آنها در تدارک این جماعت در افغانستان شکست خوردند همان طالبان، آنها را با فضاحت از افغانستان بیرون کردند.
در عراق و سوریه هم جریان داعش در جریان قیام دو ملت شکست خوردند. اکنون آنچه در سوریه میبینیم نسخه جدیدی از همان لشکرکشی است که در دو ظهور گذشته ناپدید شدند.
۳- رژیم صهیونیستی در حمله به لبنان با لشکر «گولانی» شکست مفتضحانهای خورد و با التماس پیشنهاد آتشبس داد و شکست و عقبنشینی را پذیرفت.
آمریکاییها لشکر «جولانی» را فرستادند تا او بیاید در ابتدای ورود به دمشق در کاخ معاویه و مسجد اموی از نقشه مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی در سوریه رونمایی کند.
اردوغان به تعبیر الکساندر دوگین، فیلسوف روسی به تله خطرناکی سقوط کرد. اندیشههای نو عثمانی او را به عنوان پیادهنظام ترامپ – نتانیاهو درآورد، اما این لشکرکشی نیز با روشنگری علما و اهل ایمان از هم خواهد پاشید.
مسلمانان نمیتوانند ننگ سکوت دولتها و حکومتهای خود را در برابر فجیعترین جنایت تاریخ در غزه تحمل کنند.
ناباورانه مسلمانان جهان دیدند نهتنها کمکی به مظلومان فلسطینی نمیشود بلکه یک خنجر خونین در دست برخی همسایگان، پشت مقاومت در منطقه را خراش داده است!
خیانت و خنجرزنی از پشت به جبهه مقاومت، جبهه شرارت به رهبری آمریکا و رژیم صهیونیستی را آنقدر پررو و گستاخ کرده است که تا ۲۰ کیلومتری دمشق پیشروی کردهاند!
۴- تحولات سریع در غرب آسیا و سرعت حوادث به سمت و سویی مشخص در حرکت است.
تصویر این رویارویی را میشود اینطور تصور کرد که دو طرف در حال یک دوئل جدی هستند هر کس زودتر شلیک کند آن پیروز است.
ما نباید منتظر بشویم این انفجاراتی که در سوریه از راه دور شنیده میشود هر روز صدایش نزدیکتر شود. حریف اصلی ما آمریکا و رژیم صهیونیستی اشغالگر قدس است ما در زدن سر مار امپریالیسم در غرب آسیا تردید نکنیم.
تجربه جنگ تحمیلی نشان میدهد ما نباید منتظر حمله دشمن باشیم بعد شروع کنیم به سازوکار دفاع مقدس. تجربه دفاع مقدس به ما میگوید، دشمن را باید در خانه خود زد. بیرون بیاید کار را مشکل میکند.
۵- مجاهدان و پهلوانان ایرانی، عراقی، افغانستانی، پاکستانی و لبنانی برای دفاع از حرم به سوریه رفته بودند. بهانه حضور آنها دعوت دولت قانونی اسد بود. اینها برای تحکیم پایههای سست حزب بعث نرفته بودند. حالا که این بهانه به دلیل رفتن اسد وجود ندارد. بهانه اول یعنی دفاع از حرم و بهانه دوم یعنی نبرد با صهیونیستهای متجاوز و اشغالگر وجود دارد.
ایرانراه؛ ابتکار راهبردی پیشرفت پایدار ایران
مهرداد بذرپاش
مسیرهای تجاری از دیرباز بستری برای شکلگیری، توسعه و پیشرفت سکونتگاهها و در مقیاس بزرگ تمدنها بودهاند. از جمله مهمترین این مسیرها میتوان به راه ابریشم و جاده شاهی در ایران باستان اشاره کرد. در دنیای امروز نیز ناشی از درهمآمیختگی اقتصادها و تجارت جهانی، گذرگاههای ترانزیتی از جایگاه ویژهای در مناسبات جغرافیای سیاسی - اقتصادی جهان برخوردارند. از سوی دیگر، توجه به نقش ترانزیت و گذرگاههای بینالمللی به عنوان عامل تسریعکننده در دوران گذار بینالمللی به نظم نوین جهانی که میتواند نظم مطلوب جمهوری اسلامی ایران باشد و همچنین نقشآفرینی ایران در نظم آتی را تضمین کند، ضروری است. در همین راستا، چین به عنوان دومین اقتصاد بزرگ دنیا برای تثبیت و تقویت جایگاه خود در مناسبات بینالمللی و گسترش نفوذ نرم در سایر کشورها، ابتکار کمربند - جاده را مطرح کرده است. این ابتکار در پی سرمایهگذاری در زیرساختهای انرژی، حملونقل زمینی و انتقال داده کشورها به منظور تسهیل جریان ترانزیتی شرق به غرب در سطح جهان است و تاکنون چین در 150 کشور دنیا سرمایهگذاری کرده است. ورود چین با چنین مشخصات اقتصادی و سیاسی به حوزه زیرساخت باعث شده کشورهای جهان در راستای جذب سرمایه و ایجاد یا تقویت کریدورهای تجاری بیش از پیش تلاش و رقابت کنند.
* موقعیت ممتاز ژئوپلیتیکی ایران
بدیهی است که امکان حضور در معادلات ترانزیتی جهانی برای تمام کشورهای جهان به واسطه محدودیتهای جغرافیایی مهیا نیست. خوشبختانه ایران از موقعیت جغرافیایی ممتازی برخوردار است به طوری که میتوان آن را چهارراه غرب و شرق و شمال و جنوب جهان دانست. البته این موقعیت ممتاز به معنای عضویت کشور در همه کریدورهای منطقه نیست و ایران در برخی از این کریدورها حضور ندارد. مساله قابل تامل در این راستا عدم هیچگونه تضمین برای باقی ماندن دائمی این فرصتها ناشی از فضای پویا و رقابت سنگین این عرصه است. اگرچه تحرکات کشورهای همسایه در راستای تامین منافع ترانزیتی خود با ایجاد کریدورهای تجاری میتواند باعث شکلگیری برخی همکاریهای سازنده دوسویه شود اما در نهایت برخی مسیرهای کریدوری قلمروی ایران را تهدید خواهد کرد.
* کریدورهای خارجی مؤثر بر ترانزیت ایران
کریدور راه توسعه عراق: یکی از مهمترین کریدورهای موازی با ظرفیتهای داخلی ایران که میتواند تاثیر زیادی بر تصاحب سهم ترانزیت کشور داشته باشد، کریدور «راه توسعه عراق» است. این کریدور به طول ۱۲۰۰ کیلومتر بندر فاو در جنوب شرقی عراق را به ترکیه متصل خواهد کرد و انتقال بار از خلیجفارس و بازارهای احتمالی از جمله هند را به اروپا میسر میسازد و به نوعی رقیبی برای کریدورهای شمال - جنوب ایران است. حضور موثر سرمایهگذاران کشورهای غربی و عربی در این کریدور نشان از جدیت عراق در احداث این شاهراه ترانزیتی دارد. البته بعد از تحولات اخیر سوریه تعاملات ترکیه و عراق میتواند مسیر پیش روی این کریدور را دستخوش تغییر کند.
کریدور ترانس افغان: این کریدور با هدف اتصال کشورهای محصور در خشکی آسیای میانه به دریای عمان و سواحل مکران مطرح شده است. مسیر اصلی این کریدور شامل کشورهای ازبکستان، افغانستان و پاکستان میشود اما سایر کشورهای آسیای میانه نیز به منظور دسترسی به آبهای آزاد تمایل به مشارکت در این کریدور دارند. این کریدور در صورت فعالسازی میتواند رقیبی برای شاخه شرقی راهآهن شمال جنوب کشور (چابهار - سرخس) باشد و سهم ایران از ترانزیت میان کشورهای آسیای میانه و کشورهای حاشیه خلیجفارس یا هند را کاهش دهد.
کریدور میانی: کریدور میانی با گذر از دریای کاسپین، چین را به اروپا متصل کرده است. این کریدور در حال حاضر فعال است و حدود 6 میلیون تن بار را به طور سالانه از خود عبور میدهد. هدفگذاری این کریدور عبور 11 میلیون تن تا سال 2030 میلادی است. حجم سرمایهگذاریها در این کریدور توسط کشورهای مختلف اروپایی و آسیای مرکزی نشان از اهمیت بالای این مسیر برای توسعه مسیرهای دسترسی بینالمللی این کشورها دارد. این کریدور نیز میتواند به عنوان رقیبی برای کریدورهای شرق - غرب ایران بویژه کریدور سرخس - بازرگان در نظر گرفته شود. لازم به ذکر است کریدور زنگزور بخشی از این کریدور است که میتواند تغییرات ژئوپلیتیک نافی منافع ایران را در منطقه قفقاز به وجود آورد.
کریدور آیمک: این کریدور در راستای اتصال هند به اروپا از طریق کشورهای همسو با ایالات متحده آمریکا شکل گرفت و در پی ایجاد توازن ژئوپلیتیک میان چین و هند است. این مسیر اتصال هند به اروپا را از طریق امارات متحده عربی، عربستان سعودی، اردن، رژیم صهیونیستی و دریای مدیترانه فراهم خواهد کرد.
در یک نگاه جامع و کلی و با توجه به تلاشهای کشورهای مختلف پیرامون جمهوری اسلامی ایران میتوان دریافت کشورها تنها به دنبال تامین منافع خود هستند و تعلل از در دستور کار قرار دادن این رویکرد میتواند باعث عقبماندگی کشور در حوزههای مختلف شود، چرا که کریدورهای تجاری تنها کاربرد و مزیت اقتصادی ندارند، بلکه تامینکننده امنیت پایدار و پیشرفت همهجانبه کشورها هستند.
* ارائه ابتکار ایرانراه
در چنین فضایی که تمام کشورها به دنبال تحقق اهداف ترانزیتی و تجاری خود در قالب کریدورها بودند؛ جمهوری اسلامی ایران در سال 1402 ابتکار ایرانراه را ارائه کرد. این ابتکار ارتباط شرق و غرب و شمال و جنوب مناطق وسیعی از جهان را از طریق مسیرهای حملونقلی چندگانه داخل ایران برقرار میکند. ابتکار ایرانراه ابعاد مختلف اجرایی، دیپلماتیک، اندیشگاهی، مالی، یکآهنگسازی درونحاکمیتی، رسانهای و اجتماعی دارد که در ذیل برخی از این ابعاد به طور مختصر ارائه شده است. تحقق ابتکار ایرانراه در گرو اقدام در 4 بعد اصلی زیرساختی، نرمافزاری، دیپلماتیک و توسعه ناوگان تعریف میشود.
بعد زیرساختی: این بعد شامل ایجاد، تکمیل، تقویت و تجهیز زیرساخت شبکه ارتباطی در 4 گونه حملونقلی ریلی، جادهای، دریایی و هوایی است. از جمله این اقدامات میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: افزایش حجم سالانه تخلیه و بارگیری بنادر کشور به 25 میلیون تن، احداث و بهرهبرداری از ۸۵۱ کیلومتر خط ریلی از جمله رشت - کاسپین، خاش - زاهدان، بستانآباد - خاوران، پیشرفت ۷4 درصدی راهآهن چابهار - زاهدان، تملک ۲۰ کیلومتر از اراضی راهآهن رشت - آستارا و ۲۳۶ کیلومتر آزادراه از جمله آزادراه ایزدخواست - شیراز و تهران - شمال (منطقه۲)
بعد نرمافزاری: از آنجا که ترانزیت ماهیتی بینالمللی دارد نیاز است ارتباطات مورد نیاز با سایر کشورها برقرار شده و در قالب تفاهمنامهها، سرمایهگذاری و تعریف پروژه مشترک به اهداف ترانزیتی و گذر بار از کشور جامه عمل پوشاند. اهم این دست از اقدامات را باید شامل یکپارچهسازی رویههای مرزی و پلتفرمهای مشترک هماهنگسازی این رویهها برای کاهش زمان ماندن کالا در گذرگاههای مرزی دانست.
اقدامات دیپلماتیک: از جمله اقدامات دیپلماتیک در راستای تحقق پروژههای زیرساختی میتوان به تشکیل کمیسیون مشترک با کشورهای همسایه و تعریف کلانپروژههای راهبردی با کشورهای صاحب بار نظیر هند، روسیه و چین اشاره کرد. تعریف پروژه با کشور چین و آغاز عملیات اجرایی فاز ۲ فرودگاه امام خمینی(ره) همچنین مقدمات اجرای پروژه قطار سریعالسیر تهران - مشهد، مذاکره با روسیه در راستای آغاز عملیات اجرایی خطآهن رشت - آستارا به طول 162 کیلومتر، انعقاد قرارداد بهرهبرداری و توسعه بندر چابهار با کشور هند، طراحی و اجرای عملیات احداث کریدور ارس با کشور آذربایجان، احداث و بازسازی جاده کاجاران - سیسیان با ارمنستان، طرح ریلی مرند - چشمه ثریا با همکاری کشور ترکیه و احداث راهآهن شلمچه - بصره با مشارکت کشور عراق، همچنین امضای بیش از ۴۰ توافقنامه با کشورهای خارجی در حوزه حملونقل هوایی.
ناوگان حمل و نقل: مجموعه تلاشهای دیپلماتیک و زیرساختهای ریلی و جادهای، منجر به جذب بار تا مبادی ورودی کشور میشود اما فقدان یک ناوگان یکپارچه و کارا میتواند همه اقدامات را به شکست بکشاند. در این راستا باید ناوگان حملونقل کشور تقویت شود تا امکان رقابت با سایر کشورهای پیشرو در ارائه خدمات لجستیکی فراهم شود. در این راستا افزایش ۳۸۸۶ دستگاه واگن و واردات بیش از ۵ هزار دستگاه کامیون و کشنده در سال گذشته از جمله اقدامات بوده است.
* جمعبندی
اقدامات انجام شده در راستای ابتکار ایرانراه بیسابقه بوده است، چرا که سال 1402 رکورد ترانزیت ایران با ثبت حجم ترانزیتی 17.7 میلیون تن شکسته شد. در ۶ ماه نخست ۱۴۰۳ نیز ترانزیت کشور طبق آمار مرکز گمرک ایران به 11.5 میلیون تن رسید و افزایش ۵۰ درصدی نسبت به مدت مشابه ۱۴۰۲ داشت اما همچنان نیاز به پیگیری و توسعه اقدامات انجامشده به شکل جدی احساس میشود، زیرا تمام کشورها با تمام توان در حال توسعه زیرساختها و تعاملات چندجانبه پیرو مسائل لجستیکی و ترانزیتی هستند. لازم به ذکر است افزایش ترانزیت باید هدف اولیه و ایجاد ارزش افزوده و فرآوری کالاها هدف غایی قرار گیرد تا بتواند نقش موثر آن در اقتصاد کشور را به منصه ظهور برساند. در این میان اما فرصتی برای از دست دادن وجود ندارد و باید این ابتکار در اولویت کاری وزارت راه و شهرسازی و سایر سازمانهای ذیربط قرار گیرد و جلسات شورای عالی ترانزیت به طور مرتب با حضور رئیس جمهور محترم برگزار شود. اگرچه با ادامه روند دولت سیزدهم برخی پروژههای راهبردی مانند خطآهن چابهار- زاهدان تا پایان سال جاری میتوانست به پایان برسد، اکنون با ایجاد وقفه در این پروژه زمان بهرهبرداری با یک سال تاخیر مواجه شده است. باید بدانیم شکلگیری و تقویت کریدورهای ترانزیتی داخلی کشور به موازات شکلدهی به ارتباطات چندجانبه بینالمللی و توسعه ناوگان حملونقل میتواند در نقشآفرینی کشور در حوزه ترانزیت جهانی موثر باشد. نگاه ما به ترانزیت باید فراتر از ابعاد اقتصادی باشد، چرا که شکلگیری شبکه ارتباطات با کشورهای منطقه و جهان به واسطه شبکههای کریدوری در میانمدت و بلندمدت میتواند ضامن پیشرفت اقتصادی و امنیت پایدار ملت بزرگ ایران باشد