در تاریخ مبارزات ملت ایران برای تحقق مردمسالاری دینی، بدون شک یوم الله ۹ دی ۱۳۸۸ جایگاه ممتازی دارد. برای فهم بزرگی و عظمت نهم دی باید به عمق فتنهای توجه شود که به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی محصول برنامهریزی چندین ساله دشمنان ملت ایران و غفلت بازیخوردگانی بود که به بهانه شکست در انتخابات، در خدمت سناریوی براندازی دشمن برآمدند و خیابانهای پایتخت را به آشوب کشاندند. بازی فریبدهندهای که در پیشاپیش آن مدعیانی قرار داشتند که خود را از جنس انقلاب و مردم معرفی میکردند و به ظاهر مدعی دفاع از رأی مردم و آرمانهای انقلاب بودند، اما بازیگردانان اصلی کسانی بودند که جز به سرنگونی انقلاب و آرمانهای آن نمیاندیشیدند و همین وضعیت بود که آن را شایسته نامگذاری «فتنه» کرده بود.
در این بین، عبور از این فریبها و تزویرها نیازمند زمان بود تا نقابها به تدریج برافتد و چهره نفاق عیان شود، که این اتفاق با گذشت قریب به هفت ماه پس از آغاز فتنه ۸۸ طی شد و در قالب واکنش میلیونی ملت ایران در نهم دی ماه تجلی یافت. برای فهم حقیقت نهم دی ماه باید به این مطلب توجه شود که در آن روز اقشار مختلف ملت در میدان حاضر شده بودند که هر یک با حضور خود حرفهایی برای گفتن داشتند.
۱. بخش قابل ملاحظهای از خالقان حماسه بزرگ نهم دی، ملتی بودند که مظلومانه نظارهگر هتک حرمت به رأیشان در طول چند ماه پس از انتخابات خرداد ماه بودند. همانهایی که معمولا آرام و بیسر و صدا و بیادعا در صحنهاند و در ۲۲ خردادماه نیز بیش از ۲۴ میلیون به نامزدی رأی داده بودند که از سران فتنه نبود، اما فتنهگران هیچ گاه حاضر نشدند که رأی آن اکثریت مطلق را به حساب بیاورند و برایش احترام قائل شوند، بلکه برعکس آن را تقلبی خواندند و خواستار ابطال آن شدند. دلهای پرکینه و سرهای پرباد و متوهم فتنهگران آنچنان چشم عقلشان را کور کرده بود که هیچ گاه این جمعیت چندین میلیونی را ندیدند و در معادلاتشان به حساب نیاوردند. آن اکثریت برای صیانت از رأی خود در روز نهم دیماه بار دیگر به میدان آمده بودند.
۲. حاضران در نهم دی ماه تنها کسانی نبودند که به احمدی نژاد در خرداد ۸۸ رأی داده باشند. بدون شک برخی از آنها به موسوی و کروبی رأی داده بودند، اما آن روز آمده بودند که با فریادهایشان به سران فتنه اعلام نمایند که رأیشان را پس دهند، چراکه رأی آنها در پای صندوق رأی به کسانی بوده که ادعای خط امامی بودن را یدک میکشیدند، اما بعد از آغاز فتنه نشان دادند که در خدمت دشمنان امام و انقلاب قرار گرفتهاند.
۳. بخشی از حماسهسازان نهم دی آنهایی بودند که حضور بیگانگان در صف فتنهگران را خیانت به کشور میدانستند. آنها معتقد بودند که اگر هم اختلاف و دعوا و رقابتی بین سیاسیون وجود دارد، قرار نیست یک جریان با توسل به بیگانگان، زمینه ساز نفوذ اجنبی درکشور شود و اهداف سیاسی خود را دنبال کند. آنها به میدان آمده بودند که از این وابستگی فتنهگران به استکبار جهانی و دشمنان ملت ایران اعلام برائت و استقلال خود را از وطن فروشان طلب کنند.
۴. در جمع حاضران در حماسه نهم دی، بودند کسانی که به سیاستها و تصمیمگیریهای دولت در حوزه اقتصاد و فرهنگ اعتراض داشتند و در جرگه منتقدان دولت قرار میگرفتند، اما آمده بودند به فتنهگران اعلام کنند که انتقاد داشتن دلیلی بر قرار گرفتن در صف ضدانقلاب و براندازان نیست. آنان آمده بودند به فتنهگران چارچوب انتقاد و اعتراض را بیاموزند که همه انتقادها و اعتراضها باید در چارچوب منافع ملت و قانون انجام شود و در این مسیر نباید مرزهای خودی و غیرخودی در هم آمیزد. مطالبه این بخش از مردم از قانون شکنان، تمکین به قانون و حرکت در چارچوب آن بود.
۵. بخشی از حماسه سازان نهم دی نیز ملتی بودند که از این همه جنجال و آشوب و ناآرامی به تنگ آمده بودند. آنها باور داشتند که تداوم هر مناقشه و اختلافی اگر برای نفع ملت است حد یقف و میزانی دارد، و قرار نیست برخی زیاده خواهان، برای کسب قدرت زندگی عادی شهروندان را دچار مخاطره کنند. اینان نیز در آوردگاه نهم دی بودند تا آرامش و امنیت خود را از سران فتنه طلب کنند.
۶. بخشی از اعتراضات حاضران در نهم دی آنهایی بودند که دل در گرو ارزشهای دینی و اسلامی داشتند و نتوانستند تحمل کنند که اوباش حامی فتنه حتی از روز عزای حسینی نیز مأمنی برای جولان در خیابانها بسازند و به همه شعائر دینی از هیئت و حسینیه و حجاب و مسجد و نمازجمعه و ماه رمضان و حتی قرآن کریم توهین کنند. اینها به صحنه آمده بودند تا احترام به مقدسات دینی را از اصحاب فتنه مطالبه کنند و اعتراض خود را فریاد بزنند.
۷. بخشی دیگر از حماسه آفرینان، آنهایی بودند که جان و مال و عمرشان و فرزندانشان و جوانیشان را برای پیروزی انقلاب و دفاع از جمهوری اسلامی و حمایت و تبعیت از امام و رهبری گذاشته بودند و متأسفانه بعد از سی و چند سال شاهد آن بودند که عدهای سیاسی ورشکسته، میداندار فتنهای شدهاند که هواداران آن با صراحت به همه ارزشهای انقلاب اسلامی و امام و رهبری توهین میکنند و با هدف براندازی همه دستاوردهای یک ملت را به سخره گرفتهاند. رزمندگان و جانبازان خانوادههای محترم شهدا و ایثارگران و بسیجیان از جمله این بخش از جامعه بودند که در نهم دی به میدان آمدند تا اعتبار انقلاب اسلامی و ارزشهای آن را از فتنهگران طلب کنند.
۸. اما آنچه همه این جمع بر آن اتفاق داشتند و برای دفاع از آن به میدان نهم دی آمدند، توهینی بود که جماعت فتنهگر به ساحت مقدس اباعبدالله (ع) کردند. فتنهگران در عاشورای حسینی ۱۳۸۸ حقیقت فاسد و بیاعتبار خود را با هتک حرمت این روز آشکار ساختند و نشان دادند که تعلقی به صفوف ملت ندارند. در این روز اکثریت ملت که در حال عزاداری برای سالار شهیدان بودند، چهرههایی را دیدند که به نفع سران فتنه شعار میدادند، اما با کف و سوت و اباحیگری حرمت عزای حسینی را شکستند. همین اقدام کافی بود تا آخرین پردههای اغواگری نیز از اذهان عمومی فرو ریزد و خشم ملت در راهپیمایی میلیونی نهم دی ماه تجلی یابد و این روز به روز برائت از فتنهگران و منافقین بدل شود.
امروز نیز ملت بصیر ایران به رغم وجود مشکلات اقتصادی همچنان هوشمندند و فتنهگرانی را که بخواهند امنیت و آرامش این سرزمین را بر هم زنند و در پازل دشمن نقشآفرینی کنند، به فرموده حکیم انقلاب لگدمال خواهند کرد.
۹ دی؛ راهبرد مردم در برابر دشمن
یدالله جوانی
حماسه ۹ دی رویداد کمنظیری در تاریخ انقلاب اسلامی بهشمار میرود. این حرکت کاملا مردمی تمامی محاسبات طراحان فتنه آمریکایی ــ صهیونیستی سال ۸۸ را برهم زد. حضور مردم در سراسر کشور بهویژه در تهران غافلگیرکننده بود. با توجه به پیچیدگی فتنه ۸۸، این حضور اوج بصیرت مردم را به نمایش گذاشت.
عظمت مردم زمانی بهخوبی فهم میشودکه بدانیم آنها با حضورخودچه توطئه خطرناکی راخنثی کردند، چرا که فتنه۸۸ خطرناکترین توطئه علیه ملت، کشور و نظام از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تا آن مقطع بود. دشمنان بعد از دهه اول انقلاب متوجه شدند که با جنگ، تحریم و کودتا نمیتوانند انقلاب اسلامی را شکست دهند، مگر با جداسازی مردم از نظام و ولایت؛ بنابراین مهمترین درس و عبرت از فتنه ۸۸ و حماسه ۹ دی و حضور مردم برای مقابله با فتنهگران این بود که دشمنان همچنان روی جداسازی مردم از نظام و ولایت سرمایهگذاری کنند چرا که معتقدند تا زمانی که مردم پشتیبان نظام و ولایت باشند، نمیتوانند به کشور آسیبی وارد کنند. اغتشاشات دی ماه ۹۶ و بلوای سال ۱۴۰۱اثباتکننده این نظریه است که دشمن تلاش میکند به شکلهای مختلف در جامعه بین مردم و نظام و خصوصا جوانان فاصله ایجاد کند. در شرایط جنگ ترکیبی دشمنان علیه ملت ایران قرار داریم. در این جنگ دشمن هم بر جنگ شناختی تمرکز کرده و هم بهدنبال فریب دادن مردم است. اما بهطور قطع ملت ما با هوشیاری و بصیرت دینی هر نوع توطئه و فتنهای را نیز در آینده خنثی خواهد کرد که نشاندهنده این است که مردم بصیر و آگاهی داریم و تا زمانی که این بصیرت دینی و آگاهی باشد قطعا دشمنان نمیتوانند آسیبی را وارد کنند؛ بنابراین راهبرد دشمن برای شکست انقلاب اسلامی تمرکز بر برهم زدن رابطه بین مردم و ولایت است. البته تصور دشمنان این بود که اتصال بین مردم با ولایت و رهبری با رحلت امام خمینی پایان خواهد یافت و جمهوری اسلامی به سرعت به سمت فروپاشی خواهد رفت، اما مردم در عمل با منتخب خبرگان رهبری یعنی رهبر معظم انقلاب پیمان محکمی برقرار کردند. با گذر زمان، دشمنان مأیوس شده و بهدنبال اقداماتی برای فاصله انداختن بین مردم و رهبری رفتند. کار دشمنان بعد از۱۰سال به ۱۸تیر ۷۸ منجر شد که با بصیرت و حضور مردم در ۲۳ تیر این فتنه با شکست مواجه شد. پس از آن دشمنان کارهای عمیقتری روی فرزندان برخی مسئولان انجام داده و روی آنها نفوذ کردند و استحاله برخی از مسئولان را نیز دنبال کردند که نتیجه این کارها بعد از ۲۰ سال از ابتدای زعامت رهبری فتنه ۸۸ شد. با دروغ بزرگ تقلب به دنبال فریب مردم بودند، چرا که تخلف معنایش ایجاد بدبینی و بیاعتمادی مردم به نظام و رهبری بود و هدف هم ایجاد فاصله از طریق ایجاد بدبینی بین مردم و نظام بود چرا که آنها به دنبال جداسازی مردم از ولایت بودند. اما مردم با بصیرت دینی و حماسه ۹ دی نشان دادند که از چه بصیرت بالایی برخوردارند. البته باید به این نکته توجه کرد که حماسه ۹ دی یک رویداد عادی با حضور عدهای از مردم نبود بلکه حقیقتا یک یوما... تاریخی است و شواهد زیادی وجود دارد که میتوان اثبات کرد در این حماسه هدایتکننده اصلی برای آمدن مردم به صحنه خدا بود.
استراتژی اسرائیل در قبال سوریه جدید
عبدالرضا فرجی راد
از زمان تاسیس اسراییل این اولین بار است که یک کشور عربی خواهان صلح و رابطه با اسراییل است ولی اسراییل رغبتی به آن نشان نمی دهد.
صبح از درخواست دولت جدید سوریه است که ابراز تمایل به برقراری رابطه با اسرائیل کرده است. علت ان این مساله می تواند این باشد که اسراییل نگرانی اش از جبهه مقاومت در درازمدت از بین رفته و وارد فاز رقابت ژئوپلیتیکی به عنوان یک قدرت برتر منطقه ای شده است که هنوز فاکتورهای مهم دیگری همچون ایجاد رابطه با عربستان و بقیه کشورهای عربی و نیز کنترل برنامه هسته ای ایران با آمدن ترامپ به هر نحوی و به طور قابل توجهی را در دسترس می بیند.
این امور برای اسراییل مهم است زیرا بر وزن ژئوپلیتیکی اسراییل به طور موثری می افزاید.
لذا با توجه به اینکه عربستان تا مدتی قرار است بتدریج از فاز استراتژی ژئوپلیتیکی بسمت استراتژی ملی یعنی توسعه و نگاه بیشتر به درون حرکت کند لذا ترکیه بعنوان رقیب ژئوپلیتیکی با تسلط بر سوریه و هم مرز شدن با لبنان، اردن و اسراییل نباید از یک ثبات اخوانی ساز در سوریه بر وزن ژئوپلیتیکی اش افزوده گردد.
و به همین جهت اسراییل اولویت اولش در سوریه ایجاد صلح و برقراری رابطه با رژیم جدید نیست. بنابراین در همین رابطه است که مهمترین فرد سیاست خارجی اسراییل در جواب صلح طلبی دمشق که حتی در آن بحثی از شرط و شروط برای عودت جولان و زمین های اشغالی جدید هم نباشد بر مساله تروریستی بودن افراد رژیم جدید، مساله اقلیت ها و خود مختاری کردها تاکید می کند که درست در تضاد همه جانبه با سیاست های اعلامی و عملی ترکیه و مبارزه با قدرت گیری بیشتر ترکیه است.
در همین راستا و در همین چند روز اخیر و به طور همزمان با دو رقیب اصلی ترکیه در مدیترانه یعنی قبرس و یونان نیز قرارداد های گازی و همکاری نظامی به ویژه تحویل هواپیماهای جنگی پیشرفته با یونان به امضا می رساند.
اگر این خبرها و فکت های جدید را کنار هم بگذاریم بعید است که اسراییل اجازه دهد یک سوریه با ثباتی شکل بگیرد و تاثیرات خود را بر کردها، علوی ها و دروزی ها و حتی عوامل رژیم سابق خواهد گذاشت.
کاشفان فروتن نرخ ارز
ابوالفضل گرمابی
پس از اعتراف به بیخاصیتشدن بازار ارز نیمایی و تبدیلشدن نرخ ارز نیمایی به عددی بیکارکرد، وزیر اقتصاد بالاخره در مقابل نرخهای بازار آزاد ارز سپر انداخت و حتی در محاسبهای بیطرفانه و علمی از طریق مبنا قراردادن نرخ ارز سال 1401 و تفریق شاخص قیمتهای ایران و آمریکا به نرخ 73 هزار تومان برای یک دلار رسید و ثابت کرد وقتی دست نامرئی بازار راه خود را میرود، دخالت در بازار ارز و نرخگذاری بیهوده است.
اتخاذ ژست کارشناسی و احترام به مبانی علمی(!) تعیین ارزش پول، درواقع همان رویکردی است که جایگاه بانک مرکزی در حراست از ارزش پول ملی را به موقعیت یک ناظر خنثی تقلیل میدهد که در حال مکاشفه نرخ ارز در بازار است. البته این فرورفتن در نقش کارشناس برای مسئولانی که منتفعان بازار آنها را به گوشه رینگ راندهاند، شاید یگانه راه ماندگاری باشد. گویا قرار است آشفتگی استدلال در رابطه علّی تورم و نرخ ارز و اینکه بالاخره تورم عامل رشد نرخ ارز است یا شوکهای ارزی زاینده تورماند، به این نتیجه ختم شود که این دو همزمان بر هم اثر گذارند و در معادلاتی حیرتآور در جعبه سیاه اقتصاد ایران، هر روز به بالا میخزند و آنچه میماند، جیبهای خالی و دستهای خالیتر خانوارهای ایرانی است.
رسمیتبخشیدن به نرخهای ارز کشفشده در سامانه ارز تجاری (توافقی) هم درواقع تندادن به خواسته منتفعانی است که با نرخهای قبلی (53 هزار تومان) حاضر به ورود ارز به سامانه نیما (ورود ارز به کشور) نبودهاند، چون ریال امروز را آنقدرها هم باارزش نیافتهاند که مسئولان پولی کشور تصور میکنند. دراینمیان بطلان این ادعا که نرخ ارز بازار آزاد (نزدیک به 80 هزار تومان) به نرخ ارز سامانه (زیر 65 هزار تومان) میل خواهد کرد، با نگاهی به بیتوجهی همیشگی نرخ ارز بازار آزاد به نرخهای سامانههای قبلی اثبات میشود.
البته رمز کارایی سامانه جدید این خواهد بود که بیمحابا به سوی ارز بازار آزاد خواهد شتافت؛ چراکه اگر اینگونه رفتار نکند، به سرنوشت نوآوریهای قبلی بانک مرکزی دچار میشود. اگرچه این پایان آزمون و خطا و تسلیمشدن به قدرت بازار نیز بههیچعنوان نشانی از پایان آشفتگی تحلیل بازار ارز در میان مسئولان پولی کشور ندارد. تفکری که نمیتواند مسیر کاهش ارزش پول ملی را بهدرستی تحلیل کند، در بهترین حالت منفعلانه بازیچه دست مافیایی میشود که خواهان متورمشدن تصاعدی سود خود هستند. انفعال بانک مرکزی در مقابل سازوکار مالی که بر انباشت سود و متورمکردن «پاد ارزش» مبتنی بر بدهی انباشته در ترازنامه بانکها و هلدینگهای مالی (در قالب بدهی مشتریان و دولت) استوار است، به قاعده تبدیل شده و این امر با توجه به رشد روزافزون بخش مالی ابعاد فاجعهباری به خود گرفته است. این موضوع بر بستر مستهلکشدن تجهیزات و سرمایه ثابت و اصرار بر استخراج سود بیشتر از ارزش افزوده واقعی رو به کاهش، رخ میدهد.
ردپای هلدینگهای بانکی، مالی و پتروپالایشی خصوصیشده که سود خود را از انتقال و بلعیدن ارزش صنایع پاییندستی (با سهم پایینتری از سرمایه ثابت به نیروی کار) به دست میآورند، در متورمکردن فزاینده ادعا بر ارزشهای واقعی و محدود اقتصاد ایران بیشازپیش مشخص شده است. هلدینگهای مزبور بهعنوان خالقان پول، قدرت تولید ادعایی نامتناسب با حجم ارزشهای واقعی اقتصاد را دارند و سوار بر موتور خلق اعتبار، تعادلی سطح پایین را به اقتصاد ایران تحمیل کردهاند. این تعادل با مشخصه ضعف پایدار بهرهوری و افزایش سهم سرمایههای پایای نامولد (زمین و املاک و...) نسبت به سرمایه مولد در گردش، مقدار تولید محصولات را محدود میکنند.
همزمان با مستهلکشدن ماشینآلات، افزایش سودی که برای سرمایهها (عمدتا نامولد در قالب زمین و ساختمان و انباشت تجهیزات) طلب میشود، در صورتی محقق میشود که نقدینگی بالاتری به جامعه تزریق شود و قیمت بازاری محصولات به مقادیری بسیار فراتر از ارزش واقعی که در آنها حک شده، برسد. درواقع تحقق ارزش محصولات (کالا و خدمات) و داراییها فقط با فروش آنها در قبال دریافت نقدینگی بیشتر ممکن میشود. سلطه همزمان مافیای صنعت مالی- بانکی و استفاده از ابزارهای خلق نقدینگی چنین امری را تسهیل میکند که البته این نقدینگی میتواند ادعا بر ارزشهای آتی اقتصاد (ارزشی که هنوز تولید نشده است) در قالب ابزارهای بدهی (اوراق بدهی) باشد. 12 برابر شدن حجم نقدینگی در دوره 10ساله 1392 تا 1402 در شرایطی که رشد تولید (به قیمت ثابت) در این دوره ۱۰ساله تنها حدود 25 درصد بوده، گواهی است بر رشد نامتعارف ادعاها بر ارزشهای واقعی در قیاس با ارزشهایی که واقعا خلق شده است. نگاهی بر تغییرات زیربخشهای تولید ناخالص داخلی، شکلگیری زمینه «پاد ارزش» اقتصاد ایران را بهروشنی نشان میدهد. رشد گروه صنایع و معادن (به قیمت ثابت) در دوره 10ساله مزبور 22 درصد و رشد گروه ساختمان منفی 25 درصد بوده است.
این در حالی است که گروه فعالیتهای مالی و بیمه بیش از 125 درصد رشد داشته است. این در شرایطی است که موجودی سرمایه در ۱۰ساله منتهی به 1400 تنها 18 درصد رشد میکند. مانده بدهیهای اقتصاد چه در قالب خلق اعتبارات بانکی، بدهیهای دولت (مانده بدهی یا اوراق بدهی) و... که در نهایت به خانوارها و دولت تحمیل میشود، رشد خود را مدیون بهرههایی هستند که نرخ بهره (قیمت پول) را بالا نگه میدارند. این بهره اجازه شکلگیری فرایند تولید ارزش افزوده را میگیرد و بهتدریج نیروی کار را از فرایند تولید به بیرون پرت میکند. کاهش شاغلان بالای 44 ساعت در هفته (که میتوان آن را با اشتغال مولد مترادف دانست)، از 19.4 میلیون نفر در سال 1392 به 16.2 میلیون نفر در سال 1402 تأییدی قاطع بر خارجشدن کارگران از بخش مولد و تحلیلرفتن ارزشافزایی است. سرمایه در ایران بهخوبی با بیثباتی اقتصادی کشور انطباق یافته و بخش بزرگی از آن به فعالیتهای مالی و بازار داراییها گسیل شده که عملا مصون از مالیات محسوب میشود. در این چارچوب سود بالای فعالیتهای مالی و بازدهی مناسب بازار داراییها، در عمل مزیت فعالیتهای مولد و ارتقای بهرهوری و کیفیت زندگی نیروی کار کشور را نابود کرده است.
این وضعیت به تثبیت مارپیچ «سود-تورم» در اقتصاد ایران منجر شده، زیرا بخش مالی و پولی، تحقق سود مزبور را به کمک خلق نقدینگی بالاتر (تورم) ممکن میکند. تزریق وامهای کلان و در بسیاری مواقع بیبازگشت به مشتریان بانکها، بهویژه به اشخاص مرتبط یا شرکتهای صوری، به کار نقدکردن قیمتهای کالاها، دارایی و خدماتی میآیند که ارزش واقعی بسیار کمتری در آنها نهفته است. در ادامه بهرههای بدهی بانکی در اقتصاد به حرکت درمیآیند، خریدوفروش میشوند و زاینده «پاد ارزشی» کلانتر در اقتصاد خواهند بود. مشکل وقتی تشدید میشود که بدهیهای مزبور نکول شده و بانک مرکزی بهعنوان آخرین وامدهنده برای ترمیم ناترازی وارد شود و از «اصل بدهی» نیز همان دارایی موهومی را بسازد که در شرایط معمول از بهره پول ساخته میشود.
در این فرایند، ریال ایران در بازار مبادله محصولات جهانی هر روز کمتر از دیروز میارزد و کاهش پیوسته ارزش آن امری محتوم است. بانک مرکزی نیز به ناظری خنثی مبدل میشود که کاراییاش تنها در توجیهگری عملکرد مافیاست و ابتکاراتی مانند سامانهها و اتاقهای مبادله در حد همان «رسمیتبخشیدن» به یکهتازی کارتلهای مالی، پتروپالایشی و معدنی در ربودن قدرت خرید مردم باقی خواهد ماند. بیشک مافیا در اقتصادی که بر زمینه متورمکردن «پاد ارزش» استوار شده و این زمینه به لطف تحریمها تثبیت شده است، مجاری سودجویی خود را مییابد و اقداماتی مانند کنترل رشد ترازنامه بانکها و تعیین حد نصاب برای نسبت کفایت سرمایه بانکها در شرایطی که روزانه بیش از 9 هزار میلیارد تومان از ناحیه بانکها به آن تزریق میشود، بیاثر خواهد ماند.
اقتصاد هنر را یاد بگیریم!
محمد بهبودی نیا
بیایید باهم تبلیغات تابلوهای شهری را که در همین یکی دو روز گذشته دیدهایم، مرور کنیم. من اینها را دیدم؛ تبلیغ لوازمخانگی، لباس، روغنموتور،چیپس، پفک و ...
حالا برویم سراغ یک سؤال، آخرین بار چه زمانی تبلیغ یک تئاتر را روی بیلبوردها و تلویزیونهای شهری دیدهاید؟ منظور ما از نمایش و تئاتر، چیزی بهجز استندآپ کمدی و بهاصطلاح نمایشهای نصفه و نیمهای است که از هیچ ساختار هنری پیروی نمیکند. ناگفته پیداست که در بسیاری از شهرستانهای کشور برای رسیدن به جواب باید بهشدت به ذهنمان فشار بیاوریم و دستآخر به هیچ نتیجهای نرسیم. البته در تئاتر پایتخت وضعیت کمی بهتر است ولی آنهم در حد و اندازه پایتخت یک کشور هنرمندخیز نیست.خیالتان راحت، سالهاست تبلیغات تئاتر به کما رفته و تمام.در سالهای گذشته، تبلیغات تئاتر در ایران با چالشهای زیادی روبه رو شده است. باوجود تلاشهای فراوان تئاتریها برای تولید آثار باکیفیت و جذاب، تبلیغات این آثار به طرز نگرانکنندهای ضعیف شده است. در شهرهای بزرگ، بیلبوردهای شهری که زمانی جزو ابزارهای اصلی تبلیغات این هنر به شمار میآمدند، به شرکتهای تولیدکننده تنقلات و.... واگذارشدهاند. روی آنها تبلیغات چیپس، پفک،لوازمخانگی، روغنموتور و.... میبینیم اما تئاتر نه.
این یعنی بسیاری از شهرداریها و ادارات فرهنگ و ارشاد در شهرستانها و دیگر نهادهای مسئول با رفتارهای سلیقهای بیخیال حمایت از هنر تئاتر شدهاند. علاوه بر این، تبلیغات در رسانههای دیگر مانند تلویزیون، رادیو و روزنامهها نیز بهشدت کاهشیافته است .
در این شرایط، تئاتریها مجبور به استفاده از فضای مجازی برای تبلیغات آثار خود شدهاند. در روزگار ما شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام، فیسبوک و توییتر به ابزارهای اصلی تبلیغات تئاتر تبدیلشدهاند؛ اما تبلیغات در این فضا نیز با چالشهای فراوانی روبه روست. یکی از مهمترین چالشهای تئاتر رقابت با سایر محتواهای موجود در فضای مجازی است. باوجوداین که تئاتریها تلاش میکنند تا محتوای جذاب و باکیفیت تولید کنند، اما در بسیاری از موارد، این محتواها در میان انبوه محتواهای دیگر که متفرقه و باکیفیت پایین هستند، گم میشوند.در این شرایط، نیاز به راهکارهای نو و خلاقانه برای تبلیغات تئاتر احساس میشود. یکی از راهکارهایی که میتوان به آن فکر کرد، استفاده از روشهای جدید مانند واقعیت افزوده و واقعیت مجازی است.
تئاتریها بهتنهایی و غریبانه یک اثر هنری را تولید میکنند و میفروشند، بدون این که از حمایتهای دولتی یا سازمانهای فرهنگی برخوردار باشند.
در برخی موارد، مسئولانی را میبینیم که روی صندلی به تماشای تئاتر نشستن را جزو رزومه کاری خود در حمایت از این هنر به شمار میآورند. در زمان افتتاحیه یا اختتامیه تئاترها آنهم بهصورت گزینشی حاضر میشوند، عکسهای یادگاریشان را میگیرند و میروند. این همان حکایت معروف آمدم، دیدم، رفتم است.
خطاب به این مسئولان باید گفت: بودجه ندارید قبول. حداقل حمایتهای تبلیغاتی را در دستور کارتان قرار دهید و فرصتهای مناسب برای تئاتریها در حوزه تبلیغات و فروش آثار را برای این هنرمندان فراهم کنید.
تقریباً بر هیچکسی پوشیده نیست که تبلیغات تئاتر و بسیاری از هنرها در ایران با چالشهای زیادی روبه روست و اقتصاد هنر نیز نزد تعداد زیادی از مسئولان فرهنگی هنری امری غریب است. واقعیت این است که اگر برخی مسئولان فرهنگی هنری، اقتصاد هنر را بدانند و برنامههایی در این زمینه طراحی و اجرا شود، دیگر نیازی به تکیهبر بودجههای قطرهچکانی نهادها و سازمانها نیست.
حنیف غفاری
انتشار پیام تبریک سال نوی میلادی توسط دونالد ترامپ و موضع گیری های اخیر وی در خصوص تحولات آمریکای شمالی، مولد نگرانی هایی عمیق در دو کشور کانادا و مکزیک بوده است.
این مسئله جایی اهمیت پیدا می کند که بر روی پیمان نفتا( پیمان تجارت آزاد میان سه کشور آمریکای شمالی) متمرکز شویم:پیمانی که در سال ۱۹۹۴ میان آمریکا، کانادا و مکزیک منعقد شد و طبق آن، محدودیتهای تجارت و سرمایهگذاری میان کانادا، مکزیک و آمریکا در مدت ۱۵ سال از بین رفت.با این حال در الگوریتم ذهنی ترامپ، نفتا عملا پیمانی مضر، هزینه ساز و غیرقابل استناد محسوب می شود! بی دلیل نبود که ترامپ بین سال های ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ میلادی، این پیمان را بارها مورد هجمه قرار داد.
اما اکنون، در آستانه سال ۲۰۲۵ میلادی معادله به طور کلی تغییر کرده و از نگاه انتقادی به نفتا، به نگاه مالکانه بر کانادا و مکزیک تغییر کرده است! ترامپ در پیام کریسمس خود، جاستین ترودو را "فرماندار کانادا" نامید و نوشت: «اگر کانادا به پنجاه و یکمین ایالت آمریکا بدل شود، مالیاتها به میزان بیش از ۶۰ درصد کاهش یافته و شمار بزرگترین شرکتهای آن دو برابر خواهد شد.»
علاوه بر آن، ترامپ بارها از طرح خود برای حمله به مکزیک به بهانه مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر خبر داده است. همان گونه که محرز است، رئیس جمهور جدید آمریکا نه تنها ساختار و ماهیت پیمان نفتا را به صورت بنیادین هدف قرار داده، بلکه این بار خواستار ترسیم مناسباتی یک طرفه و تنش زا در آمریکای شمالی ( بر اساس سلطه مطلق آمریکا بر آمریکای شمالی) است.در چنین معادله ای، ترامپ از اصل وابستگی اقتصادی نیز عبور کرده و تنها راه تثبیت و تقویت اوضاع اقتصادی در آمریکای شمالی را تن دادن مکزیکو سیتی و اتاوا بر حاکمیت واشنگتن دانسته است.
بنابراین یکی از حوزه های ژئو پلیتیک مهم در جهان، تبدیل به کانون تنش های تازه در روابط بین الملل خواهد شد.
برخی مدعی هستند ترامپ قصد دارد با طرح موضوع الحاق کانادا به آمریکا و جنگ با مکزیک، به دنبال کسب امتیازات یک طرفه بیشتر از دو کشور همسایه است اما زمانی که این فرضیه را در پارادایم ذهنی جمهوریخواهان افراطی تشکیل دهنده تیم سیاست خارجی ترامپ تفسیر کنیم، به گزاره ای جدی تری دست پیدا می کنیم! فراموش نکنیم که اصل پیمان نفتا با حمایت جمهوریخواهان، خصوصا طیف نومحافظه کار دولت جرج واکر بوش به تکامل نهایی رسید.با این حال ترامپ در صدد گذار از فرامتنی است که هم حزبی های وی در سال های گذشته جهت تنظیم مناسبات تجاری-سیاسی با دو کشور مهم حوزه آمریکای شمالی منعقد ساخته بودند. این گذار را نباید ساختاری تلقی کرد، بلکه جنس آن ماهوی و عوارض آن نیز به مراتب نسبت به تغییرات ساختاری برای مکزیک و کانادا بیشتر خواهد بود. مکزیکو سیتی و اتاوا به طور طبیعی، از سال ۲۰۲۵ تا ۲۰۲۹ میلادی و حتی پس از آن،وارد فاز بحرانی و متعاقبا مدیریت بحران های پایدار و سخت با واشنگتن خواهند شد. این بدترین سناریوی واقعی و غیرقابل تصوری است که آمریکای شمالی را به کانون منازعات نوین مبدل می سازد.
مهدی بختیاری
جنگندههای ارتش آمریکا تحت فرماندهی سنتکام چند شب قبل، یکی از سنگینترین حملات علیه مواضع حوثیهای یمن را انجام دادند.
در این حملات، این جنگندهها زیرساختها و اماکن مهمی در صنعا را بشدت کوبیدند تا پاسخی به حملات اخیر یمنیها به سرزمینهای اشغالی باشد.
گروههای مقاومت یمن در ۲ عملیات، 3 فروند موشک بالستیک هایپرسونیک از نوع «فلسطین 2» را به سمت تلآیو پرتاب کردند که هر ۲ عملیات هم با موفقیت همراه بود. یعنی موشکهای شلیکشده توانستند از سد پدافند چندلایه اسرائیل عبور کنند و تلآویو را هدف قرار دهند.
این در حالی بود که اسرائیلیها پس از عملیات «وعده صادق 2»، طیف جدیدی از کمکهای نظامی از جمله سامانه برد بلند «تاد» را از آمریکا دریافت کرده بودند.
آمریکا مهمترین متحد و پشتیبان رژیم صهیونیستی بویژه از دهه 70 میلادی محسوب میشود که بیشترین کمک را به صهیونیستها کرده است. در واقع اسرائیل بزرگترین دریافتکننده کمکهای آمریکایی بویژه در حوزه نظامی محسوب میشود.
برای مثال، در فاصله یک سال اول جنگ اخیر (7 اکتبر 2023 تا ۶ اکتبر 2024) آمریکا (طبق تحقیق موسسه واتسون) ۲۳ میلیارد دلار کمک نظامی به اسرائیل کرده است که از این میزان، ۱۸ میلیارد دلار به صورت مستقیم و ۵ میلیارد دلار غیرمستقیم - مثل ارسال سامانهها و تجهیزات نظامی از قبیل ناوهای هواپیمابر، جنگنده و... برای مقابله با تهدیدات علیه اسرائیل یا مشارکت در عملیاتهای آنها - بوده است.
رژیم صهیونیستی به واسطه محدودیت شدید در میزان منابع و بسیاری محدودیتهای دیگر، به تنهایی توان شرکت در یک جنگ طولانی را ندارد و یکی از اصلیترین ستونهای دکترین امنیتی بنگورین که صهیونیستها سالهاست به آن عمل میکنند، همین است که اسرائیل نباید وارد جنگ طولانی شود اما دیدیم این رژیم به رغم گذشت ۱۵ ماه از آغاز جنگ گسترده در شمال و جنوب در چند جبهه، همچنان توان عملیاتی خود را حفظ کرده است.
واضح و روشن است آنچه یک ارتش را در جنگ سر پا نگه میدارد، توان بالای لجستیک و پشتیبانی تسلیحاتی است که این نقش مهم را آمریکاییها برای صهیونیستها بازی میکنند.
تامین گسترده تسلیحات نظامی بویژه در زمینه پدافند، مهمات توپخانه و تسلیحات هوایی، یکی از اصلیترین فاکتورهایی است که توان انجام عملیات به ارتش اسرائیل به رغم گذشت 15 ماه از جنگ را داده است.
اهمیت استراتژیک کمکهای آمریکا در تامین مالی و توسعه سیستمهای دفاع ضدموشکی از جمله گنبد آهنین، فلاخن داوود، پیکان و اخیرا تاد و نیز پر کردن سریع انبار تسلیحاتی صهیونیستها در حوزههای توپخانه و هوایی نیز همینجاست که خودش را نشان میدهد.
اسرائیل رکورددار دریافت بیشترین کمکها از آمریکا از زمان جنگ دوم جهانی است (میزان این مبلغ در طول 66 سال بالغ بر 252 میلیارد دلار بوده است). علاوه بر این، کمکهای ارائه شده توسط دولت بایدن به اسرائیل سال گذشته بالاترین میزان در تاریخ روابط 2 رژیم بوده و این میزان، بسیار بیشتر از رکورد قبلی در اواخر دهه 70 میلادی است که معادل 14 میلیارد دلار بود. علاوه بر اینها کمکهای مستشاری، فرماندهی و حتی انجام عملیاتهای نظامی (نظیر آنچه در حمله به یمن اتفاق افتاد) و صدالبته کمکهای دپیلماتیک در سطح بینالمللی، آمریکا را از مقام یک پشتیبان صرف، به «شریک جرم» اسرائیل در همه این جنایتهای یک سال و ۳ ماه گذشته بویژه در غزه تبدیل کرده است؛ جنایاتی که به واسطه آن تاکنون 50 هزار انسان بیدفاع فلسطینی و لبنانی که بیش از 70 درصد آنها زنان و کودکان هستند، به فجیعترین شکل ممکن به شهادت رسیدهاند، زیرساختهای اساسی در غزه و بیروت از بین رفته و همه اینها طبق آمار احصاشده است، یعنی باید اینطور حساب کرد که حداقل ۲ برابر این آمار، تعداد شهدایی است که هنوز پیکرهایشان زیر آوار است و محاسبه نشدهاند.
اسرائیل در طول چند دهه اخیر، فرزند نامشروع لوسِ پدری پولدار و قدرتمند بوده که هر کاری حتی به اشتباه هم کرد، حمایت همهجانبه پدرش را پشت سرش داشته است. پس وقتی میگوییم اسرائیل، در واقع درباره آمریکا صحبت میکنیم.