صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۲ دی ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۳  ، 
کد خبر : ۳۷۰۱۳۵

یادداشت روزنامه‌های یکشنبه دوم دی ۱۴۰۳

خطای راهبردی در تحلیل سوریه، صدیقه طاهره پدیده شگفت‌انگیز عالم آفرینش، فراموشی آمریکا درباره تاریخ منطقه؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

  عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز یکشنبه‌ ۲ دی

خطای راهبردی در تحلیل سوریه 

سعدالله زارعی
گرفتن سرپل از مقاومت و سپس توسعه آن، حکایت تلاش 46 سال است اما بعضی بدون توجه به تاریخ، وقوع یک اتفاق را محور قرار داده و بقیه مسائل را با آن تحلیل کرده و افق تحولات را هم بر اساس آن تبیین می‌نمایند. از این‌رو در زمان‌های مختلف شاهد انتشار تحلیل‌های فراوان مبتنی بر تعمیم نتایج یک پدیده بر سایر پدیده‌ها بوده‌ایم و اینک می‌توانیم با قاطعیت بگوییم خطا بوده است. الان در صحنه تحولات، با سقوط یک دولت مقاومت در منطقه مواجه شده‌ایم و باید اعتراف کنیم که دشمنان یک سرپل مهم از محور مقاومت گرفته‌اند. اما خطاست اگر گمان کنیم روند منطقه و تحولات در منطقه به سمت غلبه مخالفان بر مقاومت تغییر مسیر داده است. مرور تحولات این 46 سال خطا بودن چنین نگاهی را نشان می‌دهد. 
در سال 1361 حدود دو هفته پس از بازپس‌گیری خرمشهر توسط قوای نظامی ایران، رژیم صهیونیستی از فضای درگیری‌های داخلی لبنان استفاده و به این کشور حمله کرد و چند برابر مساحت خرمشهر را - که عمدتاً به شیعیان لبنان تعلق داشت - به تصرف خود درآورد. فضای رعب ناشی از اقدام سریع ارتش اسرائیل و ضعف شدید نظامی لبنان، این تصور را رقم می‌زد که اشغال لبنان دائمی خواهد بود. در آن زمان تحلیل‌های زیادی در رسانه‌های عربی و غیرعربی نوشته می‌شد که از تهاجم قریب‌الوقوع ارتش اسرائیل به سوریه حکایت می‌کرد. اما برخلاف این تحلیل‌ها، ارتش متجاوز اسرائیل چهار سال پس از تجاوز، در سال 1365 استان بیروت و مناطق شمالی و شرقی آن را ترک کرد و اولین عقب‌نشینی ارتش اسرائیل رقم خورد. در آن زمان شهید سیدحسن نصرالله فرمانده نظامی حزب‌الله در استان بیروت بود.
یک واقعه دیگر مذاکرات مادرید و توافق اسلو بود که در سال 1372 صورت گرفت. در آن زمان دولت‌های غربی، عربی، روسیه، چین، اسرائیل و سازمان آزادی‌بخش فلسطین که مهم‌ترین سازمان نظامی فلسطین بود، توافقی را شکل دادند که ظاهر آن حل و فصل نهائی مسئله فلسطین و حل منازعه بین اسرائیل و فلسطینی‌ها اما باطن آن، تثبیت اسرائیل و حذف فلسطین از معادله منطقه بود. در آن زمان جو آن‌قدر به نفع توافق اسلو غلیظ بود که بعضی دوستان منطقه‌ای به مسئولان ما می‌گفتند، «مسئله تمام شده و نادیده گرفتن یک توافق جهانی، دیوانگی است.» اما برخلاف آنچه تصور می‌شد مذاکرات و توافق و درواقع طرح اسلو، به حل مسئله منجر نشد، به انتفاضه سال 2000 ختم شد که طی آن هم درگیری نظامی میان طرفین، جای سازش را گرفت و هم سازمان آزادی‌بخش فلسطین جای خود را به گروه‌های جدید جهادی داد. این در حالی بود که همان‌طور که گفته شد، برای تحقق اهداف اسلو، همه دولت‌های اروپایی، آمریکایی، عربی، اسرائیل، روسیه، چین، سازمان ملل و مهم‌ترین سازمان فلسطینی همداستان شده بودند. 
یک رخداد دیگر، اشغال نظامی عراق از سوی آمریکا و انگلیس در روزهای آخر سال 1382/ اول بهار 2003 بود. در این ماجرا همه تحلیل‌ها و تصورها این بود که کار جمهوری اسلامی هم تمام است، بنابراین ایران یا همه سیاست‌های داخلی و خارجی خود را تغییر می‌دهد و یا اینکه مانند دولت‌های افغانستان و عراق از بین می‌رود. در آن زمان هنوز «جبهه مقاومت» وجود نداشت و دولت‌هایی در سوریه، سودان و حزب‌الله در لبنان با جمهوری اسلامی همراهی داشتند. جو آن‌قدر غلیظ بود که یکی از معاونان وقت وزارت امور خارجه ایران در اقدامی عجیب، از طریق سفارت سوئیس - به‌عنوان حافظ منافع آمریکا در ایران - با تقدیم یک فکس به وزارت خارجه آمریکا اطلاع داد «ایران آمادگی دارد همه اختلاف خود با آمریکا را به گونه‌ای که منجر به رضایت ایالات متحده شود، حل کند.» براثر این جو، یک جمع 123 نفری از نمایندگان وقت مجلس ایران، طی بیانیه‌ای خطاب به رهبر معظم انقلاب، تغییر اساسی در سیاست‌ خارجی نظام را خواستار شدند! در همان زمان نخست‌وزیر وقت انگلیس، تونی‌بلر در جمع نظامیان انگلیسی مستقر در بصره اعلام کرده بود «آنچه بر افغانستان و عراق گذشت یک پیام آشکار به ایران بود تا سیاست‌های خود را تغییر دهد.» اما برخلاف آنچه تصور و بیان می‌شد صحنه به شکل دیگری رقم خورد و آمریکا سه سال پس از اشغال نظامی عراق به بن‌بست نظامی گرفتار شد و زمزمه خارج شدن از عراق آغاز کرد و جرج بوش در سال 1386/ 2007 ناگزیر شد توافق امنیتی خروج از عراق را با نوری المالکی نخست‌وزیر وقت عراق امضا نموده و دو سال بعد، خروج از این کشور را آغاز نماید. البته پیش از این و آنچه در اولین سالگرد اشغال عراق پیش آمد یعنی تن دادن آمریکا به تشکیل شورای عراقی حکم، اولین نشانه‌های بن‌بست آمریکا را بروز داده بود. 
با شکست برنامه نظامی آمریکا در عراق و افغانستان، خیزش‌های عربی شکل گرفت که رژیم‌های سنتی عربی وابسته به آمریکا را هدف قرار داد و منجر به تغییر وضعیت در پنج کشور عربی شد. غربی‌ها درصدد برآمدند با بدل زدن به این خیزش‌ها، مسیر تحولات را برگردانند. از این‌رو گروه‌های تکفیری با نام‌های مختلف شکل گرفتند و با سرعت زیاد منطقه را تحت تأثیر خود قرار دادند. این گروه‌ها، آشکار و پنهان از سوی آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی، ترکیه و اکثر دولت‌های عرب حاشیه خلیج‌فارس حمایت می‌شدند اما این پروژه هم چندان دوام نیاورد و تا سال 1397 / 2018 عملاً تحت کنترل درآمد. شکست پروژه گروه‌های تکفیری، سبب تقویت بیشتر جریانات مقاومتی و جبهه مقاومت شد. 
پس از این تحولات، غربی‌ها پیمان ابراهیم ناظر بر عادی‌سازی عربی - اسرائیلی را روی میز گذاشته و چند دولت عرب با خود همراه کردند. در این زمان وقتی فضای توافق اسلو برگشت، خیلی‌ها گمان کردند از این پس این اسرائیل است که آینده منطقه را رقم می‌زند و دیگر جایی برای اندیشه‌ها و راهکارهای معارض نظیر «جریان مقاومت» باقی نمی‌ماند. اما به‌زودی در این کار هم گره افتاد و این روند پس از پیوستن لرزان سودان و مراکش متوقف گردید. کمی بعد، جهان با عملیات حیرت‌انگیز فلسطینی‌های ساکن در غزه - طوفان ‌الاقصی - مواجه گردید. اقدام فلسطینی‌ها آن‌قدر مؤثر بود که صحنه منطقه را دگرگون کرد. اسرائیل که تا قبل از آن خود را در موقعیت «حکمران منطقه» می‌دید، به یک باره به موقعیتی نزول کرد که به گفته نتانیاهو مابین مرگ و حیات قرار گرفت. با واکنش خشن اسرائیل و شروع جنگ علیه غزه، جهان علیه اسرائیل به پاخاست، دولت‌های غربی شکل‌گیری دولتی فلسطینی در مرزهای 1967 را مطرح کردند تا بر جراحات ناشی از حملات وحشیانه رژیم، مرهم‌ گذارند. دادگاه لاهه به بازداشت سران اسرائیل رأی داد. ارتباطات عربی - اسرائیلی از هم گسیخته شد و مقاومت در سطح جهان به‌عنوان تنها گزینه ممکن، مورد تمجید قرار گرفت. پس در اینجا ‌هم یک بار دیگر ورق برگشت. 
پس از این صحنه، آمریکا، اسرائیل و ترکیه به ابتکار جدیدی دست زدند؛ این ابتکار، تغییر دولت در دمشق بود. وضع داخلی سوریه طی ده سال گذشته به گونه‌ای بود که شکل‌دهی به یک جبهه کوچک هم می‌توانست به تغییر حاکمیت سیاسی منجر شود اما آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها به دلیل نگرانی‌هایی که داشتند، تغییر دولت را اجرائی نکردند تا اینکه مشکلات شدید در مدیریت تحولات منطقه، آنان را به‌شدت به آن نیازمند کرد. نخست‌وزیر اسرائیل در سخنرانی مرداد ماه گذشته در سازمان ملل، از ضرورت همکاری همگان برای تغییر در خاورمیانه صحبت کرد و گفت «اگر خاورمیانه تغییر نکند، ایران نقشه آینده آن را ترسیم خواهد کرد». این عبارات بیانگر آن بود که از نظر آنان باید کاری صورت گیرد تا همگان تغییر در خاورمیانه را لمس کرده و با اسرائیل در این مسیر همراه شوند. 
این کار نمادین، «تغییر نظام سیاسی سوریه» بود. در ایجا اسرائیل برای رها شدن از نگرانی‌های امنیتی قبلی خود، به عملیات نظامی و تصرف بخش‌هایی از سوریه دست زد. از نظر رژیم اسرائیل سقوط یک دولت متعارف در دمشق در حالی که ماهیت دولت جایگزین آن مبهم و مخاطره‌آمیز می‌باشد، ریسک بزرگ دارد چرا که رژیم غاصب هیچ‌گاه از سمت جریان‌های تکفیری از جمله «تحریرالشام» نگرانی نداشته است کما اینکه اظهارات اخیر مقامات این گروه هم نشان داد جایی برای نگران شدن اسرائیل وجود ندارد. پس نگرانی اسرائیل - و آمریکا، ترکیه و حوزه عربی - طبعاً چیزی دیگری است. چه چیزی بیش از دولت اسد در دمشق می‌تواند اسرائیل را تهدید کند؟ این چیزی غیر از سر برآوردن نهائی یک جریان مقاومت مردمی از نوع حزب‌الله لبنان یا از نوع حشدالشعبی عراق یا از نوع انصارالله یمن در سوریه نیست.
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز یکشنبه‌ ۲ دی

صدیقه طاهره پدیده شگفت‌انگیز عالم آفرینش

حسین عبداللهی فر
رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت ولادت با سعادت دردانه نبی مکرم اسلام (ص) در دیدار جمعی از بانوان کشورمان، ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) را از شگفتی‌های آفرینش خواندند و فرمودند: «اگر ابعاد وجودی فاطمه زهرا سلام الله علیها را انسان بتواند احصا کند و ببیند، یقین می‌کند که این یک پدیده شگفت‌انگیزی است در آفرینش عالم.» معظم‌له در تبیین این شگفتانه خلقت به برخی از خصوصیات آن حضرت اشاره فرمودند که بخشی به مقام و مرتبت معنوی و هویت ملکوتی ایشان مربوط می‌شد و بخش دیگر متوجه شئون جهادی، عبادی، سیاسی و تربیتی آن حضرت می‌گردید.
 اما ویژگی بسیار مهم آن حضرت که شاید بتوان آن را به عنوان رمز و راز شگفتانگی این بزرگوار در خلقت عالم برشمرد، نقش الگو دهی و الگو بخشی به جامعه بشریت در همه اعصار و قرون است. 
یکی از کارکرد‌های مهم الگوپذیری زنان ایران اسلامی از صدیقه طاهره (س) حفظ ارزش‌های اجتماعی اسلام و انقلاب در برابر نقشه و شیوه‌های نرم دشمن برای انحراف جامعه از این ارزش‌هاست که رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی از آن به عنوان تبلیغات، وسوسه و بی‌صداقتی دشمن نام بردند. 
برخی از مهم‌ترین شیوه‌های جنگ نرم دشمن که امروزه در قالب جنگ شناختی و رسانه‌ای صورت می‌گیرد، عبارت‌اند از:
شیوه اسارت و اصالت: فرهنگ و هویت مهم‌ترین عنصر شخصیت هر ایرانی مسلمان به حساب می‌آید که در فضای رسانه‌ای هم جذاب محسوب می‌شود. اصالت زن ایرانی به هویت عفیف و حیای اجتماعی وی بازمی‌گردد. دشمن تلاش می‌کند این اصالت زن ایرانی را نوعی اسارت تلقی تا احساس کند در جغرافیای ایران و اندیشه‌های اسلامی اسیر است. این احساس سبب می‌شود دختر ایرانی به غرب به عنوان کعبه آمالش بنگرد و در صدد پاره کردن زنجیره اسارتش برآید. 
تکنیک انتخاب سخت در برابر انتخاب آسان: رسانه‌های غربی به زنان ایرانی می‌گویند که شما می‌توانید در همه جا آزادانه دیده شوید و هیچ چیزی قادر نیست شما را محدود و محصور نماید، اما تنها یک شرط سخت دارد و آن انتخاب بی­ حجابی برخلاف جریان عمومی کشور است؛ لذا باید روسری خود را بردارید. 
شگرد احساس خسارت: رسانه‌ها از این شگرد برای مخاطبانی استفاده می‌کنند که به موضوع خاصی مانند «چادر» بسیار وفادارند ولی اصرار آنها بر این است که هر طور شده است رفتار او را تغییر دهند. تا این وفاداری کمرنگ شود. این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که زن ایرانی ذیل یکسری عملیات روانی احساس خسارت کرده و خواستار جلوگیری از این روند خسارت بار باشد. 
تکنیک احساس درد مشترک و اعتراض: در این تکنیک، رسانه‌ها سعی می‌کنند ذهن‌هایی که خود را معترض می‌دانند چنین احساس کنند که درد مشترکی سبب این اعتراض مشترک شده و هنر رسانه پیوند دهنده اعتراض‌ها می‌باشد. 
مارپیچ سکوت: یکی از شگرد‌های رسانه‌ها برای مدیریت افکارعمومی و ادراک جامعه «تله مارپیچ سکوت» است که نظریه آن از جامعه شناس آلمانی «الیزابت نئومان» است. مطابق این نظریه هر زن ایرانی محجبه و چادری فکر می‌کند که اکثریت ساکت جامعه وی را طرد کرده و او در اقلیت مطلق قرار دارد. در چنین شرایطی اکثریت موافق تمایل به سکوت اجتماعی داشته و امر بر اقلیت مشتبه می‌گردد. 
ترس تابدار: ترس می‌آید و می‌رود، اما گاهی این ترس ماندگار می‌شود یا از شکلی به شکل دیگری تغییر حالت می‌دهد. ترس تابدار و مداوم که هر بار به بهانه‌ای خاص فضای ترس را در مخاطب ایجاد و پیوسته او را نگران می‌سازد. با نهادینه شدن ترس در مخاطب موافقان زیادی را به مخالفانی سرسخت تبدیل می‌شوند. 
صدای خفته، ندای غایب: در این شگرد، رسانه با اخبار منفی از زندگی روزمره مردم شروع و با آنها همدردی می‌کند و مسائل خرد و جزیی را با مهارت به تحلیل‌های کلان ارتباط می‌دهد؛ مثلاً از تعرض به یک خانم محجبه به عنوان ناامن شدن فضای جامعه برای چادری‌ها یاد می‌کند. چنین احساسی در برخی موارد به تغییر رفتار عده‌ای از زنان محجبه منجر شده است.
عناوین اخبار روزنامه جام جم در روز یکشنبه‌ ۲ دی
 فراموشی آمریکا درباره تاریخ منطقه

عباس خامه‌یار

در حال حاضر در سوریه شاهد وضعیتی هستیم که به نوعی تداعی‌کننده حمله کفتار‌ها به صید ثمین خود است. در این حملات، هیچ‌یک از اصول اخلاقی، حقوقی و ارزش‌های ادعایی غربی‌ها به هیچ‌وجه رعایت نمی‌شود. به نظر من، این یک رسوایی تمام‌عیار است که نفاق موجود در سیاست‌های غرب را به نمایش می‌گذارد.

دیدار‌ها و مذاکرات پی‌درپی و سفر‌های سریع و مکرر مقامات غربی، به‌ویژه آمریکایی‌ها، در سه روز گذشته به‌وضوح نشان‌دهنده شلیک تیر خلاص به استقلال سوریه است. در حال حاضر، از سویی روند تجزیه و اشغال این کشور در حال تثبیت است و از سوی دیگر زیرساخت‌ها و سیستم دفاعی سوریه به سمت فروپاشی کامل پیش می‌رود؛ آمریکایی‌ها در شرق فرات مستقر شده‌اند و بیش از یک‌سوم کشور را تحت تصرف دارند و ۹۰ درصد از منابع انرژی و نفت سوریه را غارت می‌کنند. در همین شرایط یکی از همسایگان سوریه با ادعا‌های تاریخی، حاکمیت دولت سوریه را بر مناطق شمالی‌اش از مدت‌ها پیش به چالش کشیده است و یک منطقه تاریخی و اقتصادی سوریه که دومین استان بزرگ این کشور بعد از دمشق است، نیز با همین ادعا‌ها عملا استقلال خود را از دست داده و بقیه کشور هم در دست گروه‌های مسلحی قرار گرفته است. این گروه‌ها اکنون در بسیاری از مناطق با یکدیگر درگیری دارند و آینده‌ای مبهم را رقم می‌زنند. نکته قابل‌توجه این است که غرب به مذاکره با گروه‌هایی پرداخته که در لیست سیاه تروریستی خود غرب قرار دارند و حتی برای سر آنها جایزه تعیین کرده بودند و این بیشتر بیانگر نفاق غرب است. جالب‌تر این‌که پس از این ملاقات‌ها، غربی‌ها با چنان ادبیاتی سخن می‌گویند که گویی این گروه‌ها تندیس‌های اخلاق، مدافع حقوق بشر، حقوق زنان و ارزش‌های انسانی‌هستند. گویی واقعیت‌های تلخی مانند قراردادن خلبان اردنی درقفس وزنده‌زنده سوزاندن او، قتل مخالفان با پرت‌کردن آنها از پشت‌بام‌ها و کشتار هزاران انسان بی‌گناه آن‌هم با فریاد ا... اکبر توسط این گروه‌ها از ذهن دیپلمات‌های غربی پاک شده است. متاسفانه، تمام این فجایع برای مذاکره‌کنندگان آمریکایی و غربی فراموش شده و در اینجا حقیقتا به اصطلاح دم خروس پیدا می‌شود و اهداف پنهان و پلید آمریکا و هم‌پیمانان غربی‌شان آشکار می‌شود. عادی‌سازی روابط با رژیم‌صهیونیستی در قالب یک تعهد بسیار دقیق و قطع و دوری جستن از هرگونه رابطه با جمهوری اسلامی ایران و مقاومت از جمله فلسطینی‌ها، دو هدف اصلی این مذاکرات است. علاوه بر‌این، آمریکایی‌ها‌و‌غربی‌ها‌به‌صراحت اعلام می‌کنند‌که هرگونه توافق باید براساس‌عملکرد گروه‌ها راستی‌آزمایی شود و صرفا به قول‌ها اکتفا نمی‌شود. این وعده‌ها و تعهدات بیشتر به تحمیل شرایط جدیدی منجر می‌شود. ما نمونه‌هایی از کشور‌های پیشتاز عادی‌سازی روابط با رژیم‌صهیونیستی را در گذشته دیده‌ایم که در حال حاضر با بحران‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جدی روبه‌رو هستند. حوادث اخیر سوریه نشان می‌دهد که هزینه مقاومت به‌مراتب کمتر از هزینه تسلیم است. از دست دادن حمایت یک کشوربزرگ مانند ایران که همیشه برای حفظ وحدت وتمامیت‌ارضی سوریه هزینه کرده، به‌هیچ‌وجه به نفع سوری‌ها نخواهد بود. طبیعی است که این تهدید‌ها در درازمدت نتیجه نخواهند داد و مردم آزادیخواه و استقلال‌طلب منطقه بعید است که به این ذلت و خواری تن دهند.  

عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز یکشنبه‌ ۲ دی

«پزشکیان» ؛ مـرد گذار از کلیشه ها

هوشمند سفیدی

اخیرا بروز برخی از خصوصیات رفتاری و اخلاقی دکتر مسعود پزشکیان،عده ای را دچار حیرت و بهت کرده است؛ این حیرانی را باید در عدم و یا کمبود شناخت او تفسیر کرد.

شاید اولین بار بغض و گریه او به هنگام مواجهه ناگهانی با تصویر همسر مرحومش در یک همایش و عدم امکان سخنرانی ، بهانه ای شد تا بعضی از بدخواهان ، این رفتار احساسی قابل احترام را ، نشانه استیصال او در رفع مشکلات ارزیابی کنند. این ارزیابی آقای رسایی از تندروهای مجلس بود که رفتار عاطفی ارزشمند را نشانه استیصال دانست!
ناگفته پیداست که پزشکیان از لحظه ورود به انتخابات ریاست جمحوری با روحیه مردمی ، صداقت و سادگی رفتار ،ساده زیستی و روحیه مردمی ،خیلی ها را دچار بهت کرده است ؛ در واقع، باید گفت او مرد گذار از رفتارهای کلیشه ای به اصطلاح سیاستمدارانی است که سیاست را در ژست ها و قیافه های خشک و رفتارهای عاری از احساس معنی می کنند.
امروز در دوره پسامدرنیسم به سر می بریم ؛ دوره ای که باید سیاست را با احساس آمیخت و سیاستمدارانی را ستود که علاوه بر داشتن « عقل سیاسی» دارای احساس انسانی قوی هم هستند ، این قبیل افراد، سیاست ورزی را عرصه بهبود زندگی انسانی می دانند ،نه عرصه تداوم قبضه قدرت.
البته ، این تحلیل به معنی نادیده انگاشتن اهمیت زبان بدن و لزوم توجه به آن نیست ؛ اما تاثیر صداقت را نیز نباید در رفتار های سیاسی نادیده گرفت .
آقای علی مطهری نیز در توییتی، گذاشتن دست پزشکیان روی سینه در برابر اردوغان را ، ناشی از عدم توجه رییس جمهور به زبان بدن ارزیابی کرده است؛غافل از اینکه در عکس یادرگاری اعضای دی ۸ ، می بینم که السیسی و اردوغان ایستاده اند و از پزشکیان می خواهند ایتدا او صحنه را ترک کند. آیا این به معنای وادادگی آنان است یا احترام، یا اینکه در جسله پزشکیان – اردوغان ، شاهدیم که وقتی رییس جمهور صحبت می کند ، آقای اردوغان با دقت ، صحبت های او را یادداشت می کند ، آیا در این حالت نمی توان گفت به اردوغان نقد کرد که اصولا یادداشت ها را باید یکی دیگری بنویسد و او فقط گوش دهد ؟ آیا این رفتار در پزشکیان ، احساس توجه ایجاد نمی کرد ؟
با توجه به شناختی که از پزشکیان داریم باید بپذیریم که “پزشکیان ، پزشکیان است” نه هیچکس دیگر ، باید به احساسات عمیق او احترام گذاشت و عرصه سیاسی را برای ورود احساس و عبور از دلهای آهنین -که می توانند حتی جنایت بیافرینند ّ-آماده کرد ، باید در اندیشه ترکیب معجزه آسای عشق و سیاست بود.
ضمنا باید ادبیات پزشکیان را هم شناخت . مثلا وقتی او از گم شدن روزانه ۲۰ میلیون لیتر سوخت سخن می گوید،به این معناست که روزانه ۲۰ میلیون لیتر کمتر از آن چیزی که تولید می شود ، وارد عرضه تقاضا می شود و او در ذهن خود عاقبت آن را می داند ، اما وقتی در سطح عمومی مطرح می کند ، به دنبال بررسی ریشه آن و جلب حمایت افکار عمومی در راستای ریشه کن سازی قاچاق و و مبارزه با رانت است.

آقای عارف به جای گریه، درها را باز کنید

عبدالحسین طوطیایی 

آقای عارف، معاون اول رئیس‌جمهور اظهار کردند‌ ۱۱ درصد از کشور ما در معرض فرونشست است، یعنی یک بحران ملی و اضافه کردند: پنج میلیون هکتار از تالاب‌های کشور یعنی ۴۳ درصد ظرفیت‌شان به کانون‌های گرد‌و‌غبار تبدیل شده است، راهی جز گریه‌کردن به حال منابع طبیعی و آینده کشورمان نداریم. اگر این سخنان بدون نام گوینده انعکاس می‌یافت، چه‌بسا او را جهانگردی بی‌اطلاع از شرایط کنونی کشورمان می‌پنداشتیم که از آن سوی مرزهای دور آمده‌ یا ‌ تصورش از چنین فاجعه‌های زیست‌محیطی، رخدادی ناگهانی و نه فرایندی دراز‌مدت است. اما چگونه می‌توان این گریستن را از چشمان کسی باور کرد که به موازات بیش از چهار دهه گذشته از روند تخریب، همواره در رأس کرسی‌های علمی، قانون‌گذاری و اجرائی کشور قرار داشته است، اما چشم و گوش‌اش از غرش ماشین‌آلاتی که به دیوار زندگی می‌کوبیدند، بسته بود. شاید‌‌ جناب عارف به لحاظ تعدد مشاغل و مدیریت‌های کلان، کمتر مجال آن را داشته‌اند که اشک‌های انبوه دلسوزان بستر حیات را چه بسیار زودتر از گریستن اکنون خود ببینند. دلسوزانی که از چند دهه قبل، طنین پای آیندگان این سرزمین را بر فرونشست‌هایی که حالا رخ نمایانده است، می‌شنیدند و دلشوره‌هایشان را با اشک قلم و بعضا قدم بازتاب می‌دادند. ای‌کاش جناب عارف با پیشینه درخشان خود در تمامی ادوار تحصیلی، نگاهی واقع‌گرایانه هم به کارنامه دوران طولانی مدیریت‌های خود در زمینه محیط زیست بیفکنند. از ریاست سازمان برنامه و بودجه و تخصیص‌های اعتباری برای پروژه‌های پر‌شمار موسوم به توسعه و ماراتن سدسازی در دوران موسوم به سازندگی، از سال‌های ریاست‌شان در دانشگاه تهران که می‌توانست تریبونی رسا و با زینتی از علم برای نجات بستر حیات کشورمان باشد، از اقامت طولانی‌مدت در دولت‌های سازندگی و اصلاحات، از موقعیت بالقوه اثر‌گذارشان در مجلس دهم به‌عنوان ریاست فراکسیون امید و از حضورشان در شورای عالی انقلاب فرهنگی و دیگر شوراهای عالی و‌...‌ که بر‌خلاف کارنامه‌های تحصیلی درخشان‌شان، نمره‌ای جز گریه اکنون برای بستر حیات آسیب‌دیده کشورمان نداشته است. متأسفانه از ویژگی‌های برجسته در بسیاری از صاحبان کرسی‌های اجرائی کشورمان، گفتار و رفتار اعتراضی و انتقادآمیز در حوزه وظایف حاکمیتی خود به‌جای پاسخ‌گویی به مخاطبان‌شان بوده است. در چنین شرایطی، چه بسیار پرسش و مطالبات در اذهان جامعه ذی‌نفع که به خودسانسوری و سکوت و حتی ترحم تبدیل می‌شود. اکنون هم جناب عارف به‌گونه‌ای دردآلود از سرنوشت تراژیک بستر حیات کشورمان ابراز اندوه و نومیدی می‌کنند . اما جناب ایشان بهتر است به‌جای گریه و یأس از برون‌رفت، باور کنند‌‌ دلسوزان بستر حیات، این بار و بی‌تابانه در انتظار گشوده‌شدن درهای بسته هستند. در‌هایی که در سکوت مصلحتی (و نه اصلاح‌طلبانه) به روی عوامل و کاسبان تخریب باز بود. دلسوزانی که به اتکای نیروی لایزال جامعه مدنی، این بار با اشک شوق بر خشک‌زارهای تف‌آلود، حیاتی دیگر بار می‌بخشند.

روزنامه خراسان

مادرانگی از خانه تا قلب جامعه

هدا مصطفائی 

یکی از زیباترین و پرمعناترین القابی که به حضرت فاطمه زهرا(س) نسبت داده شده، «ام‌ابیها» است؛ به معنای «مادر پدرش». این کنیه که توسط پیامبر اکرم(ص) به ایشان اعطا شد، نه صرفاً نشان‌دهنده نقش عاطفی ایشان در زندگی رسول خدا، بلکه تجلی عمیق مفهومی تحت عنوان «مادرانگی» در ابعاد معنوی، عاطفی و اجتماعی است. حضرت زهرا(س) نه فقط فرزند، بلکه پناهگاه، یار و حامی‌ای بودند که توانستند در دشوارترین شرایط پدر بزرگوارشان را حمایت کنند.
مفهوم «مادرانگی» در سیره حضرت زهرا(س) فراتر از نقش‌های معمول در خانواده، به بُعدی اجتماعی و معنوی نیز گسترش می‌یابد. چرا که ایشان به لحاظ زیستی که مادر پیامبر گرامی اسلام(ص) نبودند، بلکه به نظر ذکر این کنیه علاوه بر تکریم، حکایت از نوعی ویژگی خاص می‌تواند داشته باشد. این چه ویژگی است که حتی نقش دختری و ویژگی‌های دلسوزانه و شفقت محور دخترانه نیز کفایت توصیف این ویژگی نبوده است. آنچه از درک این مفهوم به نظر می‌رسد این است که نگرش عمیق به مادرانگی، ظرفیتی عظیم برای بازاندیشی در مفهوم مادر بودن در جامعه امروز به ما ارائه می‌دهد.
مادرانگی؛ فراتر از کلیشه‌ها
در طول تاریخ، غالبا مادرانگی در چارچوب کلیشه‌های محدودکننده تعریف شده است. آنچه در این کلیشه به انتظار از مادری و نمادی آرمانی از مادر تبدیل شده است، خدمت بی‌قید و شرط، ازخودگذشتگی بی‌حد، مراقبت یک تنه از فرزندان و منحصرشدن به امور معمول خانوادگی در چارچوب انحصاری خانه بدون ابراز خستگی و عصبانیت است. از این روست که در بعضی نگرش‌ها مانند برخی نگرش‌های فمینیستی، مادری را به عنوان باری می‌دانند که فرهنگ جامعه مردسالار آن را بر دوش زنان گذاشته تا ایشان را محدود کند، از این رو مادری را مقدس نمی‌دانند و برخی گرایش‌های رادیکال نیز به دنبال رهایی بخشی از آن هستند. هم این نگاه و هم نگاه متحجرانه، نقش‌های عمیق‌تر و متنوع‌تری را که یک مادر می‌تواند ایفا کند، نادیده می‌گیرند.
 اما آنچه از آموزه‌های دینی ما من جمله «ام‌ابیها بودن» یا در وصیت معروف حضرت زهرا(س) که می‌فرمایند: «به فرزندانم تا روز قیامت سلام مرا برسان» برمی‌آید، این است که در آموزه‌های اسلامی نوع نگاه به رابطه مادر-فرزندی و نقش مادری متفاوت است. به عنوان نمونه الگویی که حضرت زهرا(س) از مادربودن نشان می‌دهند، نه تنها به معنای مراقبت از فرزندان، بلکه به معنای مسئولیت‌پذیری دربرابر سایرین است. چرا این ویژگی به صورت انتساب زنانه‌اش مطرح می‌شود؟ به نظر از جهت وجه تمثیلی و مفهومی که در این واژه مستتر است. آنچه به صورت طبیعی در اغلب موجودات مشاهده می‌شود، مادری یعنی امن بودن، در شرایط سخت مدیریت بحران کردن و تلاش کردن برای حفظ آرامش.
مادر نسبت به پدیده‌های مختلف و روابط انسانی مانند جزئی از وجودش برخورد کرده و آن را از آسیب‌ها پالایش می‌کند و پرورش می‌دهد تا حیات بیابد. عشق آگاهانه و نه قربانی‌گونه را بدون قید و شرط ابراز می‌کند، نیازها را تا حد امکان می‌شناسد و با آن هماهنگ می‌شود تا قدم به قدم رشد حاصل شود. به عبارتی احساسات بنیادینی چون امنیت، ارزشمند و مهم بودن، احساس تعلق، اعتماد، حمایت، احساس قوی مسئولیت نسبت به موجودی دیگر و رشد سالم را برای افراد و در محیط ایجاد می‌کند. همچنین مادر با وجود برخی ناملایمات از سوی فرزند باز هم نگاه دلسوزانه و مهربانانه خودش را دریغ نمی‌کند.
ضرورت ترویج مادرانگی در جامعه امروز
در عصر مدرن که با چالش‌هایی نظیر فردگرایی افراطی، کاهش تعاملات خانوادگی و اجتماعی و بحران های مختلف اجتماعی مواجه هستیم، توجه عمیق به مادرانگی به عنوان یک نیروی نجات بخش در ابعاد معنوی و اجتماعی می‌تواند نقشی محوری در حل این بحران‌ها ایفا کند و ابزاری برای تقویت ارتباطات انسانی و ظرفیتی بی‌پایان برای ایجاد تغییرات مثبت باشد. مادرانگی در دنیای امروز می‌تواند به معنای ایجاد فضایی برای آرامش، همدلی و تسکین در میان بحران‌های گوناگون در خانواده و جامعه باشد. به طور کلی برای ترویج مادرانگی به سبک و سیاق حضرت زهرا(س)، باید از برخی کلیشه‌های ناصحیح مرسوم فاصله گرفت و مادرانگی را به‌عنوان مفهومی جامع‌تر معرفی کرد.
آیا مادرانگی ویژگی صرفا زنانه است؟
اگرچه به دلیل برخی ویژگی‌های فطری و نقش زنان در بارداری، شیردهی و اثرات هورمونی مادرانگی از منظر زیست‌شناختی و برخی شرایط تاریخی بیشتر به زنان نسبت داده می‌شود، با این حال، جنبه‌های روان‌شناختی، فرهنگی و اجتماعی مادرانگی محدود به زنان نیست. مادرانگی بیش از آن‌که ویژگی ذاتی زنانه باشد، یک پدیده انسانی است که در ساختارهای اجتماعی و روابط عاطفی هم اثرگذار است. تحقیقات علمی نیز نشان می‌دهد که مردان نیز می‌توانند بخشی از ویژگی‌های مادرانگی را ایفا کنند.
واقعی‌تر به مادری نگاه کنیم
گاهی در جامعه به دلیل نگاه آرمان‌گرایانه و غیرواقع‌بینانه به مادری یا مادرانگی شاهد طرد یا فاصله‌گیری از نقش مادری هستیم. برای پرداخت صحیح و بجا به مادری، باید دیدگاه متعادلی ارائه شود که به زنان به‌عنوان انسان‌هایی با هویت چندبعدی احترام بگذارد. این پرداخت باید واقعیت‌های مادری را همراه با زیبایی‌ها و چالش‌های آن بازتاب دهد، به نقش دیگران در حمایت از مادر اشاره کند و از کلیشه‌های جنسیتی ناصحیح فاصله بگیرد. به عبارتی نباید مادری را به حدی ایده‎آل‌سازی کرد که از دسترس خارج به‌نظر برسد یا فشار روانی به مادران وارد کند، و درعین‌حال نباید نقش عاطفی و حیاتی آن را کم‌اهمیت جلوه داد. به عنوان نمونه، انتظار آرمان‌گرایانه از مادر در پرورش فرزند نباید منجر به کم توجهی به مسئولیت پدر و سایر اعضای خانواده و اجتماع در این زمینه شود. گاهی با کوچک‎ترین خطای فرزند، مادر قضاوت می‌شود. مادری در خلأ اتفاق نمی‌افتد. نقش سایر افراد خانواده، جامعه و حاکمیت نیز در حمایت از مادران بسیار حیاتی است. همراهی و ایجاد فرصت برای ظهور و بروز مادرانگی در کلان جامعه نیز از جمله حمایت‌های دیگر می‌تواند باشد.گاهی این کلیشه وجود دارد که مادر خوب، مادر فداکار و بی‌عیب و نقص است. اما واقعیت امر این نیست. بسیار دیده‌ایم که مادرانی خطاهای رفتاری، تربیتی و ... داشته‌اند. مادر نیز انسانی است مانند هر انسان دیگر. مادر مطلوب، به تعبیر برخی مادری است کافی. یعنی تلاشش را در مسیر امن بودن انجام می‌دهد. نه این که به دنبال کسب آگاهی در زمینه مادری نباشیم اما بخشی از نتیجه ایده‎آل‌گرایی این است که عده ای از بانوان به دلیل نگرانی از عدم توانایی در تحقق برخی ویژگی‌ها ترجیح می‌دهند، مادر نشوند.
کوتاه سخن
حضرت زهرا (س) الگویی ابدی در مفهوم مادرانگی ارائه می‌دهند. در عصری که نیاز به عشق، مسئولیت‌پذیری، امنیت و اقدامات دلسوزانه بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود، توسعه فرهنگ و سیره حضرت زهرا(س) در قالب مادرانگی می‌تواند جامعه‌ای را بسازد که در آن مادرانگی، نه کلیشه‌ای محدودکننده، بلکه نیرویی الهام‌بخش برای تعالی فرد و اجتماع اعم از خانواده و جامعه  باشد
 
روزنامه رسالت

وجه اشتراک بحران‌سازان در سوریه

 حنیف غفاری
کارگردانی کلان آمریکا و رژیم صهیونیستی و بازیگری خاص ترکیه در خلق و استمرار بحرانی که امروز در سوریه مشاهده می‌شود، غیرقابل‌انکار است. دستگاه‌های اطلاعاتی سه‌گانه مذکور( سیا، موساد و میت ) تلاش می‌کنند از نفوذ خود بر گروه‌های تروریستی در راستای تنظیم رفتار میدانی آن‌ها استفاده نموده و به قول خود، بحران خودساخته در سوریه را به سمت‌وسوی مطلوب هدایت کنند. 

آنچه آنکارا، تل‌آویو و واشنگتن به‌عنوان سه عامل اصلی ایجاد بحران اخیر در دمشق را به یکدیگر پیوند می‌دهد، دقیقا همین نقطه اشتراک است:"ناتوانی در مدیریت بحران‌های خودساخته"!
در اینجا، بار دیگر با خطای راهبردی و محاسباتی آنکارا در قبال ساده‌ترین ثوابت و حقایق جاری در منطقه و حوزه روابط بین‌الملل مواجه هستیم. اردوغان، ثوابت و قواعدی را هدف قرار داده که در آینده‌ای نزدیک می‌تواند تبدیل به پاشنه آشیل حکمرانی وی در آنکارا و حتی نقطه آسیب دائمی ترکیه در ابعاد ملی و سرزمینی شود.  برخلاف تصور اردوغان،  تجزیه خاک سوریه و اعلام دولت کردی در شمال سوریه از سوی نیروهای دموکراتیک سوریه (قسد) با حمایت آمریکا ، به‌طور طبیعی منجر به تصاعد بحران‌های امنیتی جدید علیه ترکیه خواهد شد. اردوغان در حال تکرار خطای قبلی خود، با ضریبی بیشتر و دامنه‌ای گسترده‌تر است. اردوغان  مستقیماً از جناح‌های مخالف در سوریه حمایت می‌کند و خود را نقطه ثقل و اتکایی برای استمرار حیات آن‌ها قلمداد می‌کند. بااین‌حال، اردوغان هنوز درنیافته که "بازی‌ساز"نیست! او جزئی از یک "بازی "است که سال‌هاست متوجه آن نشده و در آینده نیز نخواهد شد! رئیس‌جمهور ترکیه برخلاف تصور خود، طرف معامله در بحران سوریه نیست، بلکه خود در آینده‌ای نزدیک تبدیل به موضوع معامله می‌شود. آنچه در این معامله فرا منطقه‌ای از دست می‌رود، امنیت سرزمینی و داخلی ترکیه است. حمایت ترکیه از ارتش آزاد سوریه در مقابل نیروهای قسد ، با خشم آمریکا مواجه شده است. مقامات سنتکام و پنتاگون به اردوغان هشدار داده‌اند که از تحرکات میدانی علیه گروه قسد بپرهیزد و حد خود را در این معادله بداند! 
جالب است:اردوغان بحران را در سوریه کلید زده اما حتی قدرت چینش پازل‌های تاکتیکی خود را در فرامتنی تحت عنوان "سوریه جدید"ندارد.
چنین قاعده‌ای در خصوص واشنگتن و تل‌آویو نیز به‌عنوان کارگردانان اصلی این سناریوی خطرناک صادق است: آن‌ها بحرانی را خلق کرده‌اند که ابعاد ژئو پلیتیک و استراتژیک آن درآینده ای نه‌چندان دور از دستانشان خارج خواهد شد.در اینجا، حتی ممکن است غرب ناچار به قربانی کردن مهره بازی خود در سناریوی اخیر، یعنی رجب طیب اردوغان شود! ما اکنون با نقشه و منظومه‌ای از سوی دشمنان مواجه هستیم که علی‌رغم نظم و پیچیدگی خاصی که دارد، به سرانجام نخواهد رسید.بهتر است اتاق‌های فکرو عملیات در واشنگتن و تل‌آویو، فرجام طرح خاورمیانه بزرگ را طی دوران هشت‌ساله ریاست جمهوری بوش پسر یک‌بار دیگر مرور کنند.

روزنامه وطن امروز
 
حراج 10 میلیون دلاری FATF
 مصطفی نصری
در روزهایی که تعریف «تروریسم» از سوی قدرت‌های جهانی همچون ایالات متحده به چالشی سیاسی و نه حقوقی تبدیل شده، تازه‌ترین نشست دیپلماتیک میان مقامات آمریکایی و نمایندگان گروه تحریرالشام بار دیگر این واقعیت را برجسته کرده است. ابومحمد جولانی، رهبر گروهی که همچنان در فهرست گروه‌های تروریستی ایالات متحده قرار دارد، تا 2 هفته پیش با وعده ۱۰ میلیون دلاری برای اطلاعاتی که منجر به دستگیری‌اش شود، تعقیب می‌شد اما حالا در یک چرخش آشکار و با اعلام رسمی مقامات آمریکایی، این جایزه لغو شده است. این موضوع بار دیگر نشان می‌دهد در نگاه آمریکا، «تروریسم» و «تروریست» مفهومی سیاسی دارد که می‌تواند بسته به منافع منطقه‌ای و جهانی، تغییر کند. این امر نه‌تنها اعتبار وعده‌های مالی برای مبارزه با تروریسم را زیر سوال می‌برد، بلکه برای کشورهایی نظیر ایران که با فشارهایی همچون تصویب لوایح مرتبط با FATF مواجهند، پیام مهمی دارد، چرا که تصویب بدون قید و شرط این لوایح می‌تواند به ابزاری برای بهره‌برداری سیاسی آمریکا تبدیل شود و اتهاماتی جدید را علیه گروه‌های مقاومت و نهادهایی نظیر سپاه پاسداران تسهیل کند، در حالی که برخی دیگر از گروه‌ها مانند هیات تحریرالشام از این دایره بیرون می‌مانند.
* دیپلمات‌های آمریکایی نیز می‌توانند جایزه شناسایی جولانی را بگیرند؟!
نشست خبری سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در روزهای گذشته به یکی از جنجالی‌ترین و چالش‌برانگیزترین موضوعات دیپلماتیک تبدیل شد. این نشست زمانی به حاشیه کشیده شد که سوالی درباره جایزه ۱۰ میلیون دلاری تعیین‌شده برای ابومحمد جولانی، رهبر هیات تحریرالشام، مطرح شد. خبرنگاری از سخنگوی وزارت خارجه پرسید: «آیا اگر کسی جولانی را دستگیر کرده و به پایگاه‌های آمریکا در سوریه تحویل دهد، این جایزه پرداخت خواهد شد؟» پاسخ سخنگو مبنی بر اینکه «جایزه همچنان پابرجاست»، به‌جای رفع ابهام، تنها آتش کنجکاوی‌ها را شعله‌ورتر کرد.
پس از این پاسخ، خبرنگار دیگری با لحنی کنایه‌آمیز پرسید: «آیا دیپلمات‌های آمریکایی نیز می‌توانند برای دریافت این جایزه اقدام کنند؟» این پرسش مستقیم اشاره به دیدار احتمالی مقامات آمریکایی با جولانی داشت؛ دیداری که شایعات آن در رسانه‌ها منتشر شده بود و به تناقضات موجود در سیاست‌های آمریکا درباره تعریف «تروریسم» دامن زد. متیو میلر، در برابر این سوال سکوتی گویاتر از پاسخ اختیار کرد و گفت «تعجب خواهد کرد اگر دیپلمات آمریکایی چنین درخواستی بدهد».
با این حال، روز بعد این خبر اعلام شد طی دیدار میان مقامات آمریکایی و جولانی، باربارا لیف، دستیار وزیر خارجه و رئیس هیات اعزامی آمریکا، رسماً اعلام کرده جایزه ۱۰ میلیون دلاری برای شناسایی و دستگیری جولانی لغو شده است. 
سوال کنایه‌آمیز خبرنگار مبنی بر اینکه آیا دیپلمات‌های آمریکایی هم می‌توانند برای دریافت جایزه اقدام کنند، بیش از آنکه طنزی تلخ باشد، انعکاسی از واقعیت‌های دیپلماسی امروز است. این سوال، نه‌تنها به تناقض آشکار میان وعده‌ها و عملکرد‌های ایالات متحده اشاره داشت، بلکه نقش گروه‌های تروریستی در معادلات قدرت را نیز برجسته کرد.
* در سیاست خارجی آمریکا تروریسم بار معنایی سیاسی دارد، نه حقوقی
تعریف متغیر تروریسم، آمریکا را در موقعیتی قرار داده که حتی وعده‌های خود را نیز نقض می‌کند. جایزه‌ای که روزی برای شناسایی و دستگیری جولانی تعیین شده بود، امروز با یک نشست دیپلماتیک لغو می‌شود و نشان می‌دهد در دنیای سیاست، تروریسم بیش از آنکه یک تهدید امنیتی باشد، ابزاری برای دستیابی به منافع سیاسی است.
رویکرد آمریکا در لغو جایزه تعیین‌شده برای جولانی و تعامل با گروه تحریرالشام به ‌وضوح نشان می‌دهد تعریف «تروریسم» در سیاست خارجی این کشور، بیش از آنکه مبنایی حقوقی داشته باشد، تابعی از ملاحظات سیاسی است. بر اساس اصول حقوق بین‌الملل، تروریسم تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی تعریف می‌شود و باید با آن برخوردی ثابت و یکپارچه شود اما در عمل، معیارهای آمریکا برای تعیین تروریست‌ها و نحوه مواجهه/تعامل با آنها به منافع ژئوپلیتیک این کشور وابسته است.
هیات تحریرالشام که از ادغام چندین گروهک تروریستی شکل گرفته و همچنان در فهرست گروه‌های تروریستی ایالات متحده قرار دارد، نمونه‌ای بارز از این استاندارد دوگانه است. پیش از این، رهبر این گروه هدف جایزه ۱۰ میلیون دلاری بود اما امروز با سرنگونی بشار اسد و تامین منافع آمریکا همان فرد در دیداری رسمی، به عنوان مقامی دیپلماتیک پذیرفته می‌شود.
این رویکرد دوگانه نشان می‌دهد آمریکا از «تروریسم» به‌عنوان ابزاری برای فشار یا تعامل در مناطق مختلف بهره می‌برد. در شرایطی که جولانی و گروهش به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک و نقش‌شان در معادلات قدرت سوریه و خاورمیانه به شریکی احتمالی تبدیل شده‌اند، تعریف «تروریسم» نیز دستخوش تغییر می‌شود. این تغییر، پیامدهایی فراتر از ماجرای جولانی دارد و به نگرانی‌های گسترده‌تری دامن می‌زند. آیا معیارهای سیاسی برای تعریف تروریسم، می‌تواند اعتماد جامعه بین‌المللی به اصول حقوقی را تضعیف کند؟ آیا می‌توان سیاستی را که در آن «تروریست» بسته به منافع روز تغییر می‌کند مبنای تعاملات بین‌المللی قرار داد؟
* دیدار آمریکایی‌ها با جولانی کلاس درسی برای FATF ‌دوستان!
ماجرای لغو جایزه ۱۰ میلیون دلاری برای ابومحمد جولانی و تعامل آمریکا با هیات تحریرالشام، نشان داد تعریف تروریسم به ‌عنوان یک مفهوم حقوقی، در عمل تابعی از ملاحظات سیاسی قدرت‌های بزرگ است. این موضوع زنگ خطری برای کشورهایی نظیر ایران است که تحت فشار سازوکارهایی مانند FATF قرار دارند.
تصویب لوایح مرتبط با مبارزه با تأمین مالی تروریسم، اگر چه در ظاهر اقدامی برای کاهش فشارهای بین‌المللی است اما بدون در نظر گرفتن ماهیت سیاسی تصمیمات نهادهای بین‌المللی، می‌تواند به ابزار جدیدی برای تحریم و فشار بر ایران تبدیل شود. از این رو، سیاست‌گذاران ایرانی باید با درکی دقیق از این واقعیت‌ها، درباره نحوه تعامل با FATF تصمیم‌گیری کنند.
گروه ویژه اقدام مالی (FATF)، نهادی بین‌المللی است که هدف آن مقابله با پولشویی و تأمین مالی تروریسم اعلام شده است. با این حال، نحوه اجرای این سازوکار و تأثیرپذیری آن از تصمیمات سیاسی قدرت‌های بزرگ، به یکی از چالش‌های اصلی برای کشورهایی نظیر ایران تبدیل شده است.
ایران سال‌هاست که تحت فشار FATF برای تصویب لوایح مرتبط با مقابله با تأمین مالی تروریسم و جرائم سازمان‌یافته قرار دارد. موافقان این لوایح در داخل ایران معتقدند پذیرش بی‌قیدوشرط الزامات FATF، راهی برای خروج از لیست سیاه این گروه و تسهیل تعاملات اقتصادی ایران با جهان است اما منتقدان بر این باورند که پذیرش این لوایح بدون در نظر گرفتن سیاست‌های دوگانه و رویکردهای سیاسی آمریکا و متحدانش، می‌تواند به ابزاری برای بهره‌برداری سیاسی علیه ایران تبدیل شود.
ماجرای جولانی و تغییر موضع آمریکا درباره تعریف تروریسم، نمونه‌ای بارز از این واقعیت است که ایالات متحده «تروریسم» را بر اساس منافع سیاسی خود تعریف می‌کند. زمانی که گروهی نظیر تحریرالشام در خدمت منافع آمریکا باشد، از فهرست اهداف امنیتی خارج می‌شود و جایزه تعیین‌شده برای رهبرانش لغو می‌شود اما همین آمریکا، نهادهایی نظیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و گروه‌های مقاومت را در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار می‌دهد، صرفاً به دلیل اختلافات سیاسی و ژئوپلیتیک.
این تناقضات نشان می‌دهد تصویب لوایح FATF می‌تواند بهانه‌ای برای مستندسازی اتهامات علیه ایران و گروه‌های مقاومت باشد، چرا که معیارهای آمریکا و نهادهای تحت امرش در FATF، بر مبنای واقعیت‌های حقوقی و امنیتی نیست، بلکه به‌ صورت گزینشی و بر اساس ملاحظات سیاسی تنظیم می‌شود.
برخورد دوگانه آمریکا با گروه‌های مختلف تروریستی، نشان می‌دهد حتی اگر ایران الزامات FATF را بپذیرد، باز هم امکان خروج از لیست سیاه یا کاهش فشارهای بین‌المللی وجود ندارد، زیرا این تصمیمات بیش از آنکه حقوقی باشند، سیاسی هستند و به تغییر سیاست‌های کلی آمریکا وابسته‌اند.
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات