تاریخ انتشار : ۳۰ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۷:۱۶  ، 
کد خبر : ۳۷۲۷۷۳
مروری بر غلبه تکنیک بر ایده در سینمای ایران

باد کاشتیم و طوفان درو می‌کنیم...

پایگاه بصیرت / محمد عنبرسوز

جشنواره فیلم فجر اغلب به منزله رویدادی که می‌تواند برخی مختصات کلی حاکم بر سینمای ایران را بازنمایی کند، مورد نظر قرار می‌گیرد؛ زیرا در طول سال، اغلب آثار جریان اصلی که در جشنواره حاضر نبوده‌اند، از جنس کمدی‌های قابل پیش‌بینی یا ملودرام‌های کم‌ارزش هستند. تصویر کلی جشنواره فجر، با توجه به تراکم نمایش آثار، هر سال نکاتی تازه از ترقی یا پسرفت سینمای کشور در حوزه‌های گوناگون را یادآور می‌شود.

یکی از مهم‌ترین نکاتی که با دیدن تمامی آثار بخش مسابقه و سانس‌های ویژه جشنواره چهل‌وسوم به وضوح خودنمایی می‌کرد، مسئله «غلبه تکنیک بر ایده» بود که بسیاری از تحلیلگران سینما به آن اشاره کردند. جدا از «موسی کلیم‌الله» که از منظر تکنیکی یک اثر پیشرو در سینمای ایران است، در میان مابقی فیلم‌های جشنواره چهل‌وسوم نیز به وضوح می‌شد رشد تکنیکی را از جلوه بصری و فیلمبرداری گرفته تا صداگذاری به کمک فناوری جدید و حتی جلوه‌های میدانی مشاهده کرد.

این موضوع از یک منظر، برای سینمای ایران خوش‎یمن و نویدبخش است. اینکه سینمای ما به خوبی توانسته است خودش را با ابزار‌های به‌روز سینمای جهان تطبیق دهد، می‌تواند پلی باشد به سمت رسیدن به «صنعت سینما»؛ چیزی که هنوز هم به معنای رایج کلمه، در ایران محقق نشده است. افزون بر این، تکنیک شرط لازم برای تولید یک اثر سینمایی برجسته است و بدون تسلط بر حوزه‌های فنی، نمی‌توان انتظار تولید فیلم‌های باشکوه را داشت. سازندگان تعداد پرشماری از آثار جشنواره چهل‌وسوم فجر، نشان دادند که استفاده از تکنیک را به خوبی بلدند و سهل‌انگاری‌ها یا بی‌سلیقگی‌های اجرایی را به حداقل رسانده‌اند.

با این حال، تکنیک (همان‌طور که برخی اندیشمندان مکتب فرانکفورت به آن تصریح کرده‌اند) مستعد این است که روح هنر را مخدوش کند. بدبختانه، جشنواره اخیر نشان داد که سینمای ایران، هرچقدر در تکنیک رشد کرده، در ایده دچار رخوت و رکود است. تعداد پرشماری از فیلم‌های جشنواره چهل‌وسوم، به وضوح «حرفی برای گفتن نداشتند» و صرفاً تلاش می‌کردند تا برخی آسیب‌های اجتماعی را که مردم کوچه و خیابان هم می‌توانند ساعت‌ها درباره‎شان سخنرانی کنند، در یک قالب بی‌روح از تصویر بگنجانند و به خورد مخاطب بدهند.

اگر از مناسبات سینمای ایران، مشکلات جذب سرمایه، چرخه اکران و... بگذریم، به نظر می‌رسد مسئله غلبه تکنیک بر ایده در سینمای ایران، طوفانی است که باد‌های موسمی آن از حدود دو دهه قبل به راه افتاده بودند. متولدان دهه ۶۰ به خوبی به خاطر دارند که از اواخر دهه ۷۰ و تا پایان دهه ۸۰، اولین دسته‌بندی فرزندان این کشور، بدین نحو صورتبندی و به خانواده‌ها تحمیل می‌شد که زبده‌ترین دانش‌آموزان در رشته ریاضی ـ فیزیک به دنبال رشته‌های دانشگاهی فنی ـ مهندسی بودند، متوسط‌ها در علوم تجربی شب‌ها با آرزوی پزشکی می‌خوابیدند و تنبل‌ترین بچه‌ها لاجرم راه علوم انسانی را در پیش می‌گرفتند. این یک الگوی کلی بود که منهای استثنائات، در جامعه سریان پیدا کرد و استعداد‌های پرشماری را سوزاند. حاصل آن رویه غلط و بی‌اعتنایی به علوم انسانی که بدبختانه تا همین امروز هم ادامه دارد، سبب شده است که ایده‌ها در سر‌ها شکل نگیرند و اگر هم گاهی جرقه‌ای در ذهنی می‌زنند، سخت می‌توانند به یک قصه یا روایت سرحال تبدیل شوند.

وضعیت غم‌انگیز امروز سینمای ایران در سال‌هایی ریشه دارد که علوم انسانی صرفاً «جایی در مدرسه برای طردشده‌ها» بود و در میان شاخه‌های علوم انسانی نیز احتمالاً بیشترین اجحاف در حق ادبیات رخ داد. حالا کمتر متفکری در ایران زندگی می‌کند که سرش پر از ایده‌های خلاقانه باشد و بتواند از آنها قصه و از قصه یک روایت دراماتیک تأثیرگذار بسازد. منابع اقتباسی بومی ما در دو دهه اخیر به شدت نزول کرده‌اند و طبیعتاً فیلمنامه‌ها هم نحیف و خالی از نوآوری به نظر می‌رسند.

سینمای ایران، برای برگشتن به دوران شکوهش، دوباره باید قصه‌ها را احیا کند و از فیلمسازانی که بر قاب تصویر و سایر ملزومات فنی آن تسلط دارند، قصه‌گو‌هایی بسازد که هر لحظه در سرشان یک جنگ روایی در جریان است. تکنیک امری وارداتی و بی‌روح است؛ در حالی که ایده‌ای که مبدل به قصه می‌شود، یک مخلوق بومی و گوهری است که آن را «هنر» می‌نامیم.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات