الگوی شکستخورده امریکا برای کشورهای عربی
مصطفی قربانی
رهبر معظم انقلاب در دیدار معلمان (۱۴۰۴/۰۲/۲۷) با اشاره به تلاش دولت امریکا برای تحمیل الگویی به کشورهای عربی که لازمه آن وابستگی مستمر به امریکاست، فرمودند: «مطمئناً این الگو شکست خورده است و به همت ملتهای منطقه هم امریکا از این منطقه خواهد رفت و هم غده سرطانی رژیم صهیونی که مایه فساد و جنگ و اختلاف است، ریشهکن خواهد شد.»
الگوی تحمیلی امریکا به کشورهای عربی منطقه را میتوان «توسعه برونزا» دانست، یعنی توسعه در عین وابستگی که اگرچه به رشد منجر میشود، اما فاقد ثمرات لازم از جمله تقویت درجه استقلال و عزت ملی است. ویژگی بارز این نوع الگو آن است که در ذات خود فاقد اثربخشی است، زیرا از آنجا که بنیانهای مستحکمی ندارد و نیروهای محرکهاش ریشه در دنیای خارج دارد، قادر به بالندگی مستقلانه نیست، به همین دلیل است که رئیسجمهور امریکا هم بدون لکنت زبان و با صراحت اعلام میکند که اگر چند روزی از این کشورها حمایت نکنیم، قادر به ادامه حیات نخواهند بود. مسلم است که چنین الگویی به صورت ذاتی عقیم بوده و در دنیای پیچیده کنونی نمیتواند ستونی برای حفظ بنیانهای یک کشور باشد یا آن را وارد اردوگاه رقابت برای کسب و توسعه قدرت کند. ناگفته پیداست که این الگو با اندک نوسان و تلاطمی از خارج هم به راحتی فرومیریزد.
در نقطه مقابل، الگوی جمهوری اسلامی را میتوان «توسعه درونزا» دانست که بر اساس آن، این نظام، قوی شدن را در سایه اتکا بر ظرفیتهای داخلی خود پایهریزی کرده است، به همین دلیل اگرچه نتایج مادی این الگو در حد انتظار حاصل نشده است، اما هم استقلال و عزت ملی را به خوبی تأمین و هم قدرت مقاومت و استحکام نظام و کشور را به مراتب تقویت کرده است، بهگونهای که جمهوری اسلامی ایران در برابر سهمگینترین فشارهای خارجی نه تنها قادر به تداوم حیات بوده، بلکه در این شرایط، دستاورد هم خلق کرده و در برخی حوزهها مانند حوزه دفاعی و علمی وارد اردوگاه قدرتهای بزرگ هم شده است، بنابراین حرکت بر مدار الگویی که جمهوری اسلامی برای خود تعریف کرده، اگرچه با فشارهای مضاعف خارجی هم مواجه شده است، اما در مقایسه با الگوی تحمیلی امریکا به کشورهای عربی منطقه، به مراتب کارآمدتر است. با توجه به آنچه گفته شد، امریکا با الگوی تحمیلی خود به کشورهای عربی و تلاش برای توسعه و نمایش برخی بزکها در این کشورها، درصدد است با بیاعتبارسازی الگوی جمهوری اسلامی ایران، آن را به عنوان یک الگوی معتبر و قابل اتکا از دسترس ملتهای منطقه خارج سازد، این در حالی است که الگوی موردنظر امریکا برای کشورهای منطقه، نه تنها قادر به تأمین مسائل عمده کشورهای منطقه از جمله تأمین قدرت درونزا، پیشرفت علمی، استقلال و نقشآفرینی در ترتیبات نظام بینالملل نیست، بلکه با قرار دادن این کشورها در زیرمجموعه نظم مطلوب امریکایی در منطقه، با عزت ملتهای منطقه در تعارض است. به تعبیر دقیقتر، از جمله پیامدهای خسارتبار الگوی تحمیلی امریکا برای کشورهای عربی منطقه، سکوت مرگبار آنها در برابر جنایتهای رژیمصهیونیستی در غزه، لبنان، سوریه و حتی سقوط شتابان آنها به سوی عادیسازی روابط با این رژیم است؛ موضوعی که با خواستهها و آرمانهای والای ملتهای منطقه مطابقت ندارد، به همین دلیل الگو و نظم تحمیلی امریکا به این کشورها، همانند لانه عنکبوت سست است و شکنندگی ذاتی دارد و به دست ملتهای منطقه فروخواهد ریخت.
امنیت و توسعه در منطقه، تجزیه ناپذیر است
علیرضا عنایتی
دیروز و امروز، در هفته پایانی اردیبهشتماه برای مرکز مطالعات وزارت خارجه ایران ایامی بهیادماندنی است. اصحاب فکر و اندیشه و سیاست و اقتصاد از خلیجفارس و دیگر نقاط در این دو روز در تهران گرد هم آمدند تا با همفکری و تبادل آرا و اندیشه از امنیت، توسعه، سیاست و اقتصاد در خلیجفارس و غرب آسیا سخن بگویند و الگوهای همگرایی را به بحث وگفتوگو و بررسی بگذارند.
جمهوری اسلامی ایران براساس مبانی، ارزشها و منافع خود همواره گفتوگو و تبادل آرا را یکی از نقاط کانونی سیاست خارجی خود میداند. گفتوگوهموارکننده دیپلماسی وصلح بوده وعدم گفتوگوموجبات تعمیق سوءبرداشتها و سوءتفاهمات و واگرایی و بیاعتمادی بوده است. نفع همه بازیگران در منطقه غرب آسیا و خلیجفارس کاستن از دور باطل تنشهای منطقهای و افزودن عنصر همکاری و همافزایی برای رسیدن به امنیت پایدار است. بیش از چنددهه تجربه ناموفق واگرایی، تنش و جنگ متأثر از مداخله عامل خارجی منتج از یک فوبیای برساخته غیرواقعی، همه بازیگران منطقه را به لزوم تغییر در نگرش و رویکردی نوین مبتنی بر گفتوگو و همکاری سوق میدهد. خلیجفارس نیازمند یک پارادیم جدید است تا بتواند خود را همصدای دیگر نهادهای منطقهای و جهانی مطرح کند. در این دیدگاه یک خلیجفارس وجود دارد و هشت کشور حاشیهای که در ساخت آن مسئولیت مشترک دارند. جمهوری اسلامی همواره امنیت در خلیجفارس را یکپارچه و فراگیر عنوان کرده است. شمال وجنوب خلیجفارس مشترکادر تنش وبحران زیان میبینند ویاشریک منافع توسعه وامنیت خواهندبود. در خلیجفارس، هم امنیت تجزیهناپذیر است وهم توسعه. امنیت وتوسعه پایدارمرهون همبستگی وهمکاری همه بازیگران آن است. جمهوری اسلامی همواره ثبات، توسعه امنیت وآرامش درمنطقه غرب آسیا و خلیجفارس را همراستا با ثبات و توسعه خود میداند و هرگونه عامل تنش و ناامنی درمنطقه را مخل ثبات و توسعه خود تعریف کرده است. امنیت و توسعه منطقهای، مفاهیم پیوسته و غیرقابلتفکیکیهستند. مارس ۲۰۲۳ و احیای مناسبات دو کشور بزرگ و اثرگذار منطقه، یعنی ایران و عربستان نشان داد که هیچ مسیری بهجز گفتوگو و تعامل راهگشای مسیر مسدود دیپلماسی نیست. موفقیت دیپلماتیک ریاض و تهران آثار مثبتی در مناسبات دوجانبه و شعاع منطقهای بههمراه داشتهاست. احیای مناسبات تهران و عربستان، افزایش تعاملات بین ایران با کویت و امارات متحده عربی درسطوح مختلف از جمله مراودات نظامی، ارتباط مؤثر با بحرین و تعمیق همکاریها با قطر و عمان جملگی شواهد خردورزی عمومی در منطقه است. توان و ظرفیت منطقه با هشت کشور ساحلی خلیجفارس بهعنوان حلقه وصل شرق، غرب، شمال وجنوب میتواند فراترازبخش روابط دوجانبه تجربه جدیدی را درقالب همکاری این کشورهانشان دهد. گفتوگو ونشست تهران با حضور مهمانان، بهویژه مهمانان خلیجفارس ازجمله پادشاهی عربستان سعودی و شورای همکاری میتواند نقطه شروع این رویکرد جدید باشد.
تابستان گذشته در جلسه رأی اعتماد به وزیر راه و شهرسازی، نماینده محترمی که امروز به عنوان یکی از صحنهگردانان استیضاح احتمالی وزیر شناخته میشود، جمله معناداری در انتهای سخنرانی خود مطرح کرد. او گفت: «بههرحال خانم صادق وزیر میشود اما من این حرفها را گفتم تا یک سال دیگر نگویند چرا حرفی نزدی». این عبارات، معنای آشکاری دارد. اولا، نشان میدهد که این نماینده محترم مجلس، جناب آقای منانرئیسی، در همان روز رأی اعتماد وزیر راه و شهرسازی، تصمیم خود را برای طراحی استیضاح وزیر در آینده گرفته است؛ در همان جلسه، تاریخ حدودی استیضاح را نیز تعیین کرده و به مخاطبان وعده آن را داده است و نیز قصد دارد با ذکر زمان موعود، شمشیر داموکلس استیضاح را بالای سر وزیر، معلق نگه دارد.
این روند، شائبه استیضاحی سیاسی - و نه بر مبنای اشکالات عملکردی وزیر - را به ذهن متبادر میکند. در روزهای اخیر وقتی محورهای مطرحشده از سوی استیضاحکنندگان را دیدم، از نحوه تنظیم محورها به نظرم آمد استیضاحکنندگان یا با دست خالی به میدان آمدهاند یا ترجیح دادهاند نکات مؤثری که قصد مطرحکردن آنها را دارند، به جلسه استیضاح موکول کنند. این هر دو احتمال نشان میدهد این استیضاح، بیشتر سیاسی است. هرچند استیضاح، حتی اگر سیاسی باشد نیز حق مجلس است. با ترسیم مختصات صحنه، ذکر نکاتی را ضروری دانستم.
۱- چنانکه مطرح شد، گمان میکنم این استیضاح تصمیمی پیشینی بوده است. وزیر محترم با همان صداقت و صراحت جلسه رأی اعتماد، همچنان بر همان دیدگاههای پیشین پا میفشارد. چیزی تغییر نکرده است. اقلیتی که به او رأی مخالف داد، تصمیم به استیضاح گرفته است.
۲- سیاستمدار واقعی آن هم در جایگاه نمایندگی مجلس کسی است که در درجه اول به منافع ملی بیندیشد. گیریم فرزانه صادق استیضاح شد، از وزارتخانه رفت و در نبود آن وزیر دیگر، تیم فوتبال دولت، 9نفره شد! در شرایط مذاکرات رفع تحریمها و در شرایطی که احتمالا بخش مهمی از مسائل پس از توافق احتمالی، مرتبط با حوزه حملونقل هوایی، دریایی، مسیرهای تجاری و... خواهد بود، آیا نمایندگان محترم مجلس گمان دارند چنین استیضاحی در جهت منافع ملی است؟ اگر ضرورت ایجاب کرد وزارت راه و شهرسازی در این مسئله پراهمیت، حضور مؤثر داشته باشد اما آقای منانرئیسی به واسطه وعده استیضاح وزیر ظرف یک سال که در جلسه رأی اعتماد عملا به عنوان تهدید مطرح کرده بود، استیضاح را به جریان انداخت، مردم درباره ایشان چگونه قضاوت خواهند کرد؟
۳- محورهای هشتگانه استیضاح عموما با کلیگویی تنظیم شده است و البته برخی از آنها، پاسخ بسیار روشنی دارد که بسیار بعید و دور از ذهن است نمایندگان مجلس محترم از آنها بیاطلاع باشند. ممکن است برخی از نمایندگان استیضاحکننده، قصد کرده باشند مواردی خارج از محورهای مکتوب در جلسه مطرح کنند. چنین کاری اگرچه منع قانونی ندارد، اما انصاف و تعهد نسبت به مصالح عمومی حکم میکند این عرصه عریض و طویل وزارت راه و شهرسازی، اشکالات و ابهامات را با دقت و جزئیات بیشتری به صورت مکتوب مطرح کنند تا شائبه استیضاح سیاسی بیش از این تقویت نشود.
۴- استیضاحکنندگان از «عدم تسلط فنی» وزیر سخن گفتهاند. چنین سخنی عجیب و دور از ذهن است. وزیر راه و شهرسازی شخصی است که از پایینترین ردههای کارشناسی تا معاونت وزیر (در دو دوره دولت روحانی و رئیسی) را طی کرده و به جایگاه وزارت رسیده است. این عبارت را از نماینده مخالف وزیر راه و شهرسازی، جناب آقای نقدعلی، در جلسه رأی اعتماد نقل میکنم که گفتند: «ایشان تخصص لازم را دارند و کسی نمیخواهد تخصص ایشان را زیر سؤال ببرد».
به عبارتی، حتی مخالفان نیز در تخصص وزیر محترم، شبهه نکردند. طبیعی است که هیچ شخصی را نمیتوان برای این جایگاه در نظر گرفت که تجربه کارشناسی و مدیریتی را در تمام بخشهای تخصصی وزارتخانه دارا باشد. بنابرین، سخن از عدم تسلط وزیر، حرفی نیست که مقبول نظر هیچ فرد منصفی قرار داشته باشد و طرح چنین عبارات لرزانی از سوی استیضاحکنندگان، مناسب نیست. ۵- از جمله نکات محل اختلاف میان رویکرد استیضاحکنندگان و وزارت راه و شهرسازی، مسئله تأمین زمین برای احداث مسکن است. اخیرا یکی از استادان جوان شهرسازی که در سه، چهار سال اخیر، صادقانه و با خلوص نیت به نفع دیدگاه آقای منانرئیسی و دوستانشان در راستای توسعه افقی شهرها شمشیر میزد، اعتراف تلخی کرد. او نوشت: «عدهای ذینفود فشار میآوردند که تقریبا به اندازه نصف شهر کنونی [همدان] زمینهایشان الحاق شود».
واقعیت این است که در پس دغدغه دلسوزانه و البته خاماندیشانه الحاق زمین به شهرها برای تأمین و ارزانسازی زمین، چنین رانتهایی نیز نهفته است و استیضاحکنندگان حتما این نکته را میدانند. کسانی که مبانی تئوریک توسعه افقی شهرها را پختوپز میکردند و کسانی که آن را به سند و قاعده و قانون تبدیل میکردند، تصور میکردند با این کار، رؤیای تحقق شهر اسلامی تعبیر میشود. در بیابانهای حاشیه شهرها، سراب آب و آبادی میدیدند. ایرادی ندارد، میتوان سراب دید. اما وقتی در جایگاه قانونگذار و سیاستگذار قرار میگیریم، حق نداریم مردم و بیتالمال را در سراب غرق کنیم. قدرت قانونی استیضاح وزیر، چنین حقی به ما نمیدهد. و نکتهای در پایان سخن، به گمانم دفاع از وزیر راه و شهرسازی از این منظر که ایشان «تنها وزیر زن» کابینه پزشکیان است، جفا به ایشان است.
برخی مدعی میشوند تبعیض مثبت جنسیتی تنها عامل معرفی و رأی به ایشان به عنوان وزیر بوده است. توجه ندارند که وزیر، از بهترین گزینههایی است که به عنوان یک جوان مجرب که مراتب کارشناسی و مدیریت را طی کرده است، در مقام وزارت قرار دارد. گیریم با او در محورهایی اختلاف کارشناسی، سیاسی و مدیریتی داشته باشیم، محورهای استیضاح برای افکار عمومی قانعکننده نیست و نسبتی با شرایط سیاسی و اقتصادی و مدیریتی امروز کشور و نیز گفتمان وفاق ندارد.
حسین سعیدی
ابوالفضل ولایتی
سرانجام و پس از گمانهزنیهای متعدد پیرامون اهداف و سیاستهای احتمالی دنبال شده از سوی ترامپ در سفرش به سعودی، رئیسجمهور آمریکا و هیات همراهش روز سهشنبه وارد ریاض شده و با حضور در برنامههای متعدد با مقامات ارشد سعودی دیدار و گفتوگو کردند.
فارغ از توافقهای انجام شده در حوزههای تکنولوژیک، نظامی، فناوری و سرمایهگذاری میان طرفین، آنچه بیش از هر مسالهای ذهن مخاطبان ایرانی را به خود مشغول کرد، اظهارات و گزافهگوییهای گزنده ترامپ در قبال ایران و ایرانیان بود؛ اظهاراتی تند با چاشنی تحقیر که بدون دستاوردی برای طرف آمریکایی، صرفا فضای مذاکرات حاکم میان طرفین را به تیرگی کشانده و بر میزان بدبینی مذاکرهکنندگان ایرانی به طرف آمریکایی خواهد افزود.
نگاهی به رویکرد ترامپ در قبال ایران دستکم از فردای گفتوگوهای غیرمستقیم عراقچی - ویتکاف گواه آن است که وی با هدف حصول توافق مدنظر خویش، تلویحا از بیان لفاظیهای گزنده علیه ایران پرهیز کرده بود تا بدان جا که بعضا از سوی شماری از جریانهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی و رقبای داخلیاش نسبت به بیاعتنایی به سیاست براندازی در ایران مورد انتقاد قرار گرفته بود. برآيند مواضع ترامپ در ریاض نشان میدهد وی بیوقفه و بیپروا از هر فرصتی برای تاختن به ایران بهره برده است. مقایسه وضعیت زندگی شهروندان ۲ سوی خلیجفارس، طرح ادعای تهدید فراگیر ایران برای کشورهای عربی منطقه، دست نهادن بر موضوع حساس نام خلیجفارس و طرح ادعای تلاش تهران برای قبضه آن، یادآوری اختلافات تهران و ریاض در یمن، سوریه و لبنان، متهم کردن ایران به اشاعه تروریسم و منبع اصلی بیثباتی در منطقه، خطر دستیابی ایران به سلاح هستهای برای همسایگان و... کرارا در اظهارات روز سهشنبه ترامپ قابل مشاهده است؛ گویی مخاطب ترامپ در زمان حضورش در شبهجزیره عربستان، بیش از آنکه مقامات، شهروندان و شرکتهای اقتصادی سعودی باشند، مردم و مقامات ایرانی بودهاند.
* چرایی هجمه شدید ترامپ علیه ایران
اردیبهشت ۱۴۰۲ را میتوان نقطه عطفی در معادلات منطقه غرب آسیا قلمداد کرد. مقطعی که دولت پیشین جمهوری اسلامی ذیل ارتقای مناسبات با همسایگان و با میانجیگری چین، اقدام به برقراری مناسبات دیپلماتیک با عربستان سعودی کرد. برآيند روابط تهران و جهان عرب گواه آن است که طرفین در طول ۲ سال اخیر به میزان چشمگیری در مسیر همگرایی گام نهادهاند. ناکامی ریاض در دستیابی به اهداف از پیش تعیینشده در جنگ یمن، توأمان با تداوم بحران در سوریه، لبنان، فلسطین و عراق و تداوم سیاست خصمانه ایالاتمتحده علیه ایران درباره پرونده هستهای ایران، تهران و ریاض را به سوی مصالحه و آشتی منطقهای سوق داد.
ریشه تمایلات ریاض برای دگرگونی در سیاست خارجیاش به وقوع بهار عربی در منطقه و بیاعتنایی دولت وقت آمریکا در حمایت از خودکامگان حاکم بر سرزمینهای عربی بازمیگردد. پافشاری اوباما بر مهار چین ذیل سیاست هندوپاسفیک و کاهش اهمیت خاورمیانه نزد مقامات کاخ سفید، بیش از پیش بر دامنه نارضایتی شیخنشینهای عرب افزود؛ امری که مقامات سعودی را به سوی برقراری توازن در سیاست خارجی خود سوق داد. انعقاد قراردادهای نظامی با چین، هند و روسیه و عضویت ریاض در پیمان بریکس، واکنشی بود که محمد بنسلمان در پاسخ به سیاست خارجی واشنگتن اتخاذ کرد. حملات لفظی بایدن علیه بنسلمان پس از وقوع قتل خاشقجی و انتقادات فزاینده به نقض حقوق بشر در یمن از سوی ائتلاف عربی به رهبری سعودی و خروج انصارالله از لیست گروههای تروریستی از سوی دولت پیشین آمریکا، عملا زمینه تحولی بنیادین در سیاست خارجی عربستان را رقم زد.
در چنین بستری دولت سعودی ضمن ایجاد توازن در سیاست بینالمللی خود، در پی کاهش تخاصم در منطقه و افزایش همگرایی در روابطش با تهران گام نهاد.
وقوع حادثه هفتم اکتبر و تداوم حملات دهشتناک رژیم صهیونیستی در غزه بیاعتنا به هشدارهای بینالمللی و در سایه سکوت توأم با رضایت دولت پیشین آمریکا و حمایت بیدریغ دولت کنونی، نارضایتی اعراب را نسبت به سیاست واشنگتن و نادیده انگاشتن مطالبه خاتمه بخشیدن به حملات صهيونيستها به غزه برانگیخت. طرح موضوع کوچ اجباری فلسطینیان از باریکه غزه از سوی ترامپ، بیش از هر مسالهای، اعراب را مجاب کرده در راستای تامین مصالح خویش، در مسیر توازن قوا در منطقه گام بردارند. محمد بنسلمان مکررا از تاسیس دولت مستقل فلسطینی به عنوان یکی از شروط سهگانه ریاض برای شناسایی رژیم صهیونیستی نام برده است.
تداوم جنگ در غزه، زمینه همگرایی فزاینده تهران و ریاض را در مقطع کنونی فراهم آورده است. در چنین بستری است که ملک سلمان بر خلاف رویه سلفش (ملک عبدالله) که خواستار له کردن سر مار (اشاره به ایران) و حمله به تاسیسات هستهای ایران شده بود، در مسیر تعامل با ایران گام نهاده و ضمن تاکید بر مخالفت ریاض و دیگر شیخنشینهای خلیجفارس با حمله به ایران، از ممانعت کشورهای یاد شده جهت بهرهگیری آمریکا از حریم هوایی، دریایی و پایگاههای واشنگتن در کشورهای منطقه جهت تسهیل حمله به ایران خبر داده است.
مراد از اشاره به پیشینه روابط تهران و ریاض از آن رو است که دونالد ترامپ در چنین بستری در سفرش به عربستان سعودی، جمهوری اسلامی ایران را آماج حملات و لفاظیهای خود قرار داده است. در ادامه به مهمترین اهداف ترامپ از بیان مواضع شدیدا ضدایرانیاش در ریاض خواهیم پرداخت.
* سنگاندازی در مسیر مناسبات تهران و جهان عرب
مقایسه تحرکات و تعدد پایگاههای نظامی آمریکا همچنین فروش عظیم تسلیحات آمریکایی به کشورهای عرب منطقه در طول دهههای اخیر نشان میدهد موجسواری بر تنش میان ۲ سوی خلیجفارس، نقشی بسزا در پیشبرد سیاستهای ایالاتمتحده در غرب آسیا داشته است. مقامات کاخ سفید روز سهشنبه در پی حضور ترامپ در ریاض اظهار کردند آمریکا و عربستان سعودی بزرگترین قرارداد فروش تجهیزات دفاعی در تاریخ را به ارزش تقریبی ۱۴۲ میلیارد دلار امضا کردند.
به واقع بر خلاف دوران پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران که سیاست کلان آمریکا بر محور سیاست دوستونی نیکسون استوار بود، منافع کاخ سفید در عصر حاضر، در گرو ممانعت از نزدیکی تهران و ریاض ارزیابی میشود. بیان لفاظیهایی نظیر تلاش ایران برای مداخله در امور کشورهای عربی و قبضه سراسر منطقه در اظهارات ترامپ، با هدف دمیدن بر شکافهای منطقهای و ممانعت از تقویت همگرایی در منطقه انجام شده است.
ترامپ با بازخوانی تاریخ تحولات منطقه از منظر خود و با هدف تحریک دولتهای عربی در نشست روز سهشنبه در ریاض اظهار داشت: «تراژیکترین بخش ماجرا این است که آنها (ایران) کل منطقه را با خود به پایین کشیدهاند».
* جلب همراهی اعراب در پرونده هستهای ایران
سیاست تحمیل صلح از طریق قدرت، قدمتی دیرینه در رویکرد روسای جمهور وابسته به حزب جمهوریخواه آمریکا دارد. دونالد ترامپ با ترسیم برنامه صلحآمیز هستهای ایران به عنوان خطری برای جامعه بینالمللی بر آن است زمینه ایجاد اجماعی جهانی علیه کشورمان را رقم زند. در این میان همسایگان ایران به دلیل اشتراکات فرهنگی و مذهبی و مراودات اقتصادی، همچنین نقش کلیدی در اتخاذ هر سیاستی علیه ایران (اعم از دستیابی به توافق یا حمله نظامی به تاسیسات هستهای) نقشی حائز اهمیت خواهند داشت.
ترامپ در اظهارات گستاخانهاش در ریاض، کوشید برنامه هستهای ایران را تهدیدی فراگیر برای کشورهای منطقه به تصویر کشد. وی با اشاره به گفتوگوهای جاری میان تهران و واشنگتن اظهار داشت: «اما اگر رهبران ایران این (توافق مدنظر ترامپ) را رد کنند و به حمله به همسایگانشان ادامه دهند، ما چارهای نخواهیم داشت جز اینکه فشار حداکثری شدیدی وارد کنیم تا صادرات نفت ایران را به صفر برسانیم».
تهدیدزا قلمداد کردن سیاستهای تهران در حوزههای نظامی، هستهای و نفوذ منطقهای از سوی ترامپ با هدف واداشتن شیخنشینهای منطقه به همکاری تمامعیار با واشنگتن در برابر مواجهه با پرونده هستهای ایران است.
* به جریان انداختن مجدد پرونده عادیسازی با رژیم صهیونیستی
دونالد ترامپ در خلال مبارزات انتخاباتی خویش صراحتا اظهار داشته بود در صورت پیروزی در انتخابات، زمینه عادیسازی روابط میان حکومتهای عربی - اسلامی با رژیم صهیونیستی را دنبال خواهد کرد. وی در نشست روز سهشنبه در ریاض به مساله یادشده پرداخت و گفت: رویای من این است که عربستان سعودی به توافق آبراهام بپیوندد... عربستان در زمان خودش به توافق آبراهام خواهد پیوست.
در مقطع کنونی و با توجه به سیاستهای خصمانه و زیادهخواهانه دشمن صهیونیستی در باریکه غزه و تلاش برای واداشتن اعراب ساکن در کرانه باختری و نوار غزه به خروج از این مناطق، توأمان با مداخلات و حملات روزانه ارتش صهیونیستی در لبنان و سوریه که به اشغال بخشهایی از خاک سوریه انجامیده، رویای عادیسازی روابط ریاض و تلآویو در بدترین وضعيت ممکن خود قرار گرفته است.
لفاظیهای روز گذشته ترامپ علیه ایران و متهم کردن کشورمان به مداخله در امور اعراب با طرح مباحثی واهی چون نقش آمریکا در جلوگیری از اشاعه تروریسم صادره از سوی ایران به منطقه و ترسیم کشورمان به عنوان منبع بیثباتی در خاورمیانه و گره زدن چنین ادعاهایی به حمله هفتم اکتبر حماس به سرزمینهای اشغالی با هدف ایجاد جبههای واحد متشکل از اعراب و رژیم صهیونیستی جهت مقابله با آنچه بلندپروازیهای ایران نامیده میشود انجام شده است. به واقع از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مقامات کاخ سفید و رژیم صهیونیستی با دمیدن بر شکافهای مذهبی در منطقه، تهران را به جای رژیم اسرائیل در جایگاه خصم کلیدی اعراب منطقه به تصویر کشیدهاند.
* ممانعت از نفوذ چین و روسیه در منطقه
عضویت عربستان سعودی، امارات متحده عربی و مصر در سازمان بریکس در سال گذشته میلادی را میتوان اقدامی شگرف و قابل ملاحظه در سیاست بینالمللی جهان عرب قلمداد کرد. میانجیگری پکن میان تهران و ریاض و نقش سعودی در میانجیگری اخیر میان روسها و آمریکاییها توأمان با بیاعتنایی آنان به تحریمهای وضع شده علیه روسیه از سوی جهان غرب، زنگ خطر را برای ایالات متحده به عنوان یگانه قدرت بینالمللی صاحب نفوذ در منطقه به صدا در آورده است.
در چنین بستری و با توجه به روابط مستحکم جمهوری اسلامی ایران با چین، هند و روسیه، هرگونه تقویت همکاریها میان تهران و شیخنشینهای عرب منطقه، عملا به کاهش نفوذ تاریخی آمریکا در منطقه منتهی خواهد شد. به واقع جمهوری اسلامی به واسطه روابط تنگاتنگ با پکن و مسکو، میتواند در جایگاه پل و رابط میان اتحادیه عرب و دولتهای شرقی عمل کرده و بستر مناسبی را برای افزایش همکاریهای منطقهای میان تهران و اعراب با قدرتهای شرقی فراهم آورد؛ سیاستی که به ۳ دهه حکمفرمایی تمامعیار کاخ سفید در جامعه جهانی خاتمه خواهد بخشید.