سید محمدعماد اعرابی
قرار بود 100 هواپیمای ایرباس و 80 هواپیمای بوئینگ وارد ایران شود. قرار بود ایران هاب هوائی منطقه شود؛ حتی برای این کار 12 عدد هواپیمای قارهپیما و غولپیکر A380 سفارش دادیم، هواپیمایی که فقط در فرودگاه امام خمینی(ره) تهران میتوانست بنشیند و همان جا هم زیرساخت کافی برای نگهداریاش وجود نداشت! قرار بود شرکتهای اروپایی و آمریکایی به ایران بیایند، پژو و رنو برایمان خودرو بسازند و توتال و شل برایمان نفت و گاز استخراج کنند. قرار بود آمریکا 300 میلیارد دلار در ایران سرمایهگذاری کند. قرار بود...
اینها فقط بخشی از رؤیاهایی بود که غربپرستان داخلی به مردم فروختند تا برجام را به ایران قالب کنند. به ما میگفتند هر روز تأخیر در انعقاد برجام100 میلیون دلار یا 400 میلیارد تومان خسارت دارد. بگذارید بدون تعارف بگوییم؛ آنها خیلی راحتتر از آنچه فکر میکنید و با وجدانی کاملا آسوده، دروغ میگفتند!
بیارزشترین و بیخاصیتترین قرارداد تاریخ معاصر ایران؛ خیلی گران به ملت ایران فروخته شد. از آن حدود 100 هواپیمای ایرباس فقط سه ایرباس (آن هم به صورت مرجوعی) نصیب ایران شد که از این سه فروند نیز یک فروند اندکی بعد و تا امروز به دلیل نبود قطعات زمینگیر است. حتی یک فروند از آن 80 هواپیمای بوئینگ هم به ایران نرسید و از 20 هواپیمای ملخی ATR سفارش داده شده، 13 فروند به ایران رسید که مدتی بعد 11 فروند آن به دلیل نبود قطعات تا همین امروز زمینگیر شده است. هواپیمایی که به زحمت میتوانست مسیر کیش به مشهد را طی کند و پروازهایی مثل تبریز به چابهار را اصلا نمیتوانست انجام دهد چه رسد به پروازهای طولانی خارج از کشور! نوسازی ناوگان هوائی که به عنوان نماد برجسته دستاوردهای برجام مطرح میشد، نه تنها هیچ وقت اتفاق نیفتاد بلکه صنعت هوانوردی ایران با برجام معضلات جدیدی پیدا کرد که حتی تا پیش از آن و در اوج دوران تحریمها هم وجود نداشت.
آقای ظریف 12 شهریور 1395 – 2 سپتامبر 2016 نامهای به خانم فدریکا موگرینی به عنوان هماهنگکننده برجام نوشت. قسمتی از این نامه با عنوان «فروش هواپیمای مسافربری به ایران» به نقض عهد آمریکا در اجرای قراردادهای ایرباس، بوئینگ و ATR اشاره دارد. آقای ظریف مینویسد: «دولت آمریکا طی 7 ماه گذشته دست کم در چهار مورد مشخص با طفره رفتن آشکار از صدور مجوزهای لازم برای فروش یا اجاره هواپیماهای مسافربری به ایران، از انجام تکلیف خود قصور کرده است.» طبق اعتراف آقای ظریف با برجام حتی اجازه «اجاره» هواپیماهای مسافربری به ایران داده نشد؛ چه رسد به «خرید»!
5 فوریه 2016 (16 بهمن 1394) یک شرکت اماراتی قصد اجاره 6 فروند ایرباس A330 به ایران داشت اما آمریکا مجوز آن را صادر نکرد. ظریف درباره قرارداد با ایرباس، بوئینگ و ATR هم مینویسد: «حدود هفت ماه قبل، شرکت ایرباس در چهارچوب یک قرارداد که پوشش رسانهای وسیعی هم پیدا کرد درخواست مجوز برای فروش هواپیماهای غیرنظامی به ایران نمود... [اما] اوفک(دفتر کنترل داراییهای خارجی آمریکا) همچنان از صدور مجوز لازم طفره میرود. همزمان با شرکت ایرباس، شرکت ATR نیز درخواست کرد؛ هیچ خبری از پاسخ اوفک نیست. در تاریخ 14 ژوئن 2016 (25 خرداد 1395) شرکت بوئینگ برای فروش هواپیمای مسافری بوئینگ به ایران درخواست مجوز نمود. هیچ پاسخی از سوی اوفک داده نشده است... این مجوزها باید ماهها قبل با یک چرخش ساده قلم صادر میشد!»
وضعیت برای صنعت هوانوردی ایران حتی بدتر از دوران قبل از برجام شد. ظریف در نامهاش به موگرینی توضیح میدهد که چگونه دفتر کنترل داراییهای خارجی آمریکا (OFAC) در دولت اوباما محدودیتهای جدیدی برای خطوط هوائی ایران ایجاد کرد: «[اوفک] محدودیت جدیدی را از طریق منع شرکتهای هواپیمایی خارجی از به اشتراکگذاری کدهای پروازی با شرکتهای هواپیمایی غیر تحریمی ایرانی ایجاد کرده است... این مقرره از اجرای رویه بسیار رایج به اشتراکگذاری کدهای پروازی که دههها، حتی در زمان اوج تحریمها نیز انجام میشد، جلوگیری میکند.» جالب است بدانید شرکت «ایرانایر» که از سال 1390 تحت تحریمهای آمریکا قرار گرفت، حتی در سال 1391 یعنی در اوج تحریمها نیز قرارداد اشترکگذاری کد (Code Share) با «ترکیش ایرلاینز» داشت، قراردادی که به این دو شرکت اجازه میداد تا بلیطفروشی مشترک برای پروازهای به اشتراک گذاشته خود داشته باشند؛ اما این رویه ساده و مرسوم در حملونقل هوائی با اجرای برجام نه برای شرکتهای هوائی تحریم شده بلکه حتی برای شرکتهای غیرتحریمی نیز ممنوع شد.
برخلاف آن لبخندهای کشدار در عکسهای یادگاری وزیران و دولتمردان حسن روحانی با یک فروند ایرباس فرانسوی، برجام برای صنعت هوانوردی ایران یک ماتم و مصیبت مضاعف بود. رؤیایی که با برجام برای حملونقل هوائی ایران میساختند هرگز به وقوع نپیوست و به جای آن کابوس برجام دست از سر این صنعت برنداشت. مدتی بعد وقتی از مدیر یکی از رسانههای غربپرست حامی دولت وقت پرسیدند چرا شما و دولتیها اینقدر درباره آثار برجام مبالغه و رؤیابافی میکردید؛ پاسخ داد: «این مبالغهها باید میشد به این خاطر که فضا خیلی فضای تنگ و ترشی بود، دولت باید در حقیقت این موضوع را قدری بزک میکرد که بتواند حرفش را به کرسی بنشاند.» به بیان سادهتر دولت وقت دروغ میگفت تا حرفش را به کرسی بنشاند. ما نمیدانیم چنین سیاستی منافع چه کسانی را تأمین میکرد اما در اینکه منافع ملی ایران با این اقدام خدشهدار شد هیچ تردیدی وجود ندارد.
آقای پزشکیان میگوید دولت او دولت سوم روحانی نیست اما همین سیاست «بزک کردن مذاکرات و توافق با آمریکا» همچنان در بین دولتمردان آقای پزشکیان نیز ادامه دارد. فروردین 1404 در آستانه اولین دور مذاکرات غیر رسمی ایران و آمریکا در مسقط، دولتیها شروع به رؤیافروشی به سبک برجام کردند؛ با این تفاوت که اگر آن زمان مدعی بودند برجام 300 میلیارد دلار سرمایهگذاری در کشور فراهم کرده این بار بدون هیچ حساب و کتابی آن رقم را چندین برابر کردند و رئیس شورای اطلاعرسانی دولت 21 فروردین 1404 از تعریف 2000 میلیارد دلار پروژه برای سرمایهگذاری آمریکا و اروپا در ایران گفت! یک روز بعد در 22 فروردین 1404 یکی از اعضای شورای اطلاعرسانی دولت سعی کرد نسبت به رئیس خود کمی منطقیتر باشد و در عرض یک روز آن رقم را نصف کرد و مدعی شد پیشنهاد سرمایهگذاری 1000 میلیارد دلاری آمریکا در ایران با مجوز رهبری به طرف آمریکایی داده شده و مورد استقبال قرار گرفته است! روزنامه رئیس شورای اطلاعرسانی دولت نیز همین خبر را با ادبیاتی دیگر منتشر کرد. خبری که اساسا دروغ بود و پس از تذکر نهادهای مربوطه روزنامه رئیس شورای اطلاعرسانی دولت مجبور به عذرخواهی و حذف خبر شد. با این حال فردای آن روز در 23 فروردین 1404 یکی دیگر از چهرههای سیاسی حامی دولت از رقم 2500 میلیارد دلار پروژه برای آمریکا در ایران رونمایی کرد! آنها درست مثل 10 سال پیش مشغول بزک کردن مذاکرات و توافق با آمریکا بودند اما برای این کار به ناشیانهترین شکل ممکن عمل میکردند چون اصلا درکی از اعداد و ارقام اعلام شدهشان نداشتند.
کل سرمایهگذاری خارجی در کل جهان در سال 2023 میلادی حدود930 میلیارد دلار و در سال 2024 حدود 1300 میلیارد دلار بود. عربستان سعودی و هند به عنوان دو متحد اصلی آمریکا در آسیا طی سال 2023 به ترتیب 22.8 و 28.08 میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی داشتهاند. هر جور حساب کنیم اعداد اعلام شده توسط دولتمردان آقای پزشکیان در هیچ کدام از قسمتهای مغز انسان نمیگنجد! اگر رؤیافروشی دولتمردان حسن روحانی برای قالب کردن برجام با قراردادهای ایرباس و بوئینگ حداقل در ظاهر کمی مایههای واقعگرایانه داشت؛ رؤیافروشی دولتمردان آقای پزشکیان برای قالب کردن مذاکرات و توافق با آمریکا با سرمایهگذاری خارجی 1000 و 2000 میلیارد دلاری کاملا انتزاعی و متوهمانه بود.
همزمان که غربپرستان و برخی چهرههای وابسته به دولت با رؤیافروشی درباره مذاکرات و توافق با آمریکا، قصد خام کردن ما را داشتند، آمریکا و اسرائیل برای حمله به ایران آماده میشدند. درست در روزهایی که روزنامه رئیس شورای اطلاعرسانی دولت از «گام مثبت» در مذاکرات میگفت (24 فروردین 1404) و برای «استیو ویتکاف» نماینده آمریکا در مذاکرات گزارش تبلیغاتی میرفت (31 فروردین 1404)؛ «یسرائیل کاتس» وزیر جنگ رژیم صهیونیستی با پیشبینی همکاری آمریکا در حمله به ایران 17آوریل 2025 (28 فروردین 1404) به ارتش اسرائیل دستور آمادهباش داد. 7 اردیبهشت 1404 (27آوریل2025) وقتی روزنامه رئیس شورای اطلاعرسانی دولت برایمان از «امید» به مذاکرات و «سرمایهگذاری آمریکا در پروژههای بلندمدت ایران» میگفت؛ فرماندهی سنتکام در جریان طرح عملیاتی اسرائیل برای حمله به ایران قرار گرفت. 3 خرداد 1404 روزنامه رئیس شورای اطلاعرسانی دولت در حالی از «خوشبینی به توافق با آمریکا» گفت و آن را تیتر اصلی خود کرد که دقیقا روز قبل از آن یعنی در 22 می 2025 (2 خرداد 1404) آمریکا و اسرائیل مانور مشترک نظامیشان برای حمله به ایران را برگزار کرده بودند. رسانههای غربپرست و وابسته به دولت اصرار داشتند مسئولان ایران و افکار عمومی را در خلسه و مستی مذاکرات نگه دارند. آنها خواسته یا ناخواسته عملیات فریب و غافلگیری آمریکا و اسرائیل را تکمیل میکردند. عملیات فریبی که به گزارش والاستریتژورنال از مدتها قبل با هماهنگی مسئولان آمریکایی و اسرائیلی در رسانهها دنبال میشد و هیچ بعید نیست یک سر آن تا مشاوران و رسانههای غربپرست داخل ایران نیز ادامه داشته باشد.
این روزها بدون هیچ توجیهی دوباره صحبت از مذاکره با آمریکاست. رؤیافروشان باز هم مشغول به کار شدهاند؛ شاید پای یک عملیات فریب و غافلگیری دیگر در میان باشد و ما باید این هشدار را کاملا جدی بگیریم کسی که با سیلی جنگ از خواب بیدار نشود با بوسه مرگ بیدار خواهد شد.
عباس حاجینجاری
امریکا و رژیم صهیونیستی، مبتنی بر توهم پیروزی در جنگ دوازدهروزه، این روزها تمرکز خود را بر برهم زدن آرامش روانی جامعه ایران و خنثیسازی دستاوردهای این جنگ برای ملت ایران معطوف نمودهاند؛ بهگونهای که ترامپ که این روزها در پی دستاوردسازی برای خود در این جنگ است، با گرفتن عکس یادگاری با ماکت هواپیماهای امریکایی، مردم ایران را تهدید میکند و رئیس رژیم صهیونیستی نیز بهرغم تحمل شکست قاطع از مردم ایران در این جنگ، مجدداً سخن از ضرورت اعتراض و آشوبهای خیابانی در ایران به میان میآورد. وی روز پنج شنبه در گفتوگو با شبکه فاکسنیوز گفت: «اگر ایران آزاد شود، به دلیل ضربات بسیار محکمی است که اسرائیل در جنگ اخیر به ایران وارد کرده. نظامی که خود را شکستناپذیر میدانست، حالا با مردمی روبهرو میشود که از درون ایران به پا خواهند خاست.»
او سپس مدعی میشود که از واکنشهای ایرانیان به پیامهایی که او مستقیماً برای مردم ایران منتشر میکند، خشنود است.
در زمینه توهمی که این روزها سران این دو رژیم دچار آن شدهاند، ارزیابی اخیر جفری ساکس، یکی از دانشمندان و تحلیلگران حوزه سیاست عمومی امریکا، قابلتوجه است. وی اخیراً با تمسخر بلاهت نیویورکتایمز در مورد پیروزی نظامی امریکا علیه ایران میگوید: «هیچ پیروزی نظامی علیه ایران در کار نبود. اکنون در بحرانی بسیار عمیقتر از آن چیزی هستیم که پیش از بهاصطلاح جنگ دوازدهروزه در آن قرار داشتیم؛ آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) از ایران رانده شده، هیچ دیپلماسی هم وجود ندارد.»
او میافزاید: «همهچیز از این پیشفرض بنیادی و توهم امریکایی نشأت میگیرد که ایالاتمتحده میتواند همه شروط خود را به تمام جهان تحمیل کند و این توهم در مورد ایران هم صادق است.»
توهم نتانیاهو و ترامپ و دیگر متحدانشان بیانگر این است که نمیخواهند و نمیتوانند واقعیات تحولات جهانی و افول قدرت امریکا و قرار گرفتن رژیم صهیونیستی در سرازیری فروپاشی را درک کنند؛ افولی که این جنگ دوازدهروزه، ابعادی از آن را آشکار کرد:
۱. جنگ دوازدهروزه، اراده ملت ایران را در مقابله و پاسخ به حملات امریکاییها نشان داد و امریکاییها متوجه شدند که حملات علیه ایران بیپاسخ نمیماند و ایران در پاسخ به جنایات آنها، بزرگترین و اصلیترین پایگاه آنها را هدف موشکهای خود قرار داد. حملهای که مبتنی بر هشدار مقام معظم رهبری در آینده نیز قابل تکرار است و هر زمان تعرضی صورت بگیرد، هزینه بالایی را برای دشمن و متعرض در بر خواهد داشت.
۲. ناتوانی پیشرفتهترین سامانههای دفاع ضد هوایی امریکا و رژیم صهیونیستی در برابر موشکهای ایران و ضربات سختی که صهیونیستها در پی هدفگیری موشکهای ایران متحمل شدند، چالش بزرگی را برای سامانه دفاعی امریکاییها ایجاد کرده است.
۳. قطع دسترسی آژانس و جاسوسان غربی به مراکز هستهای ایران و بیرون رانده شدن بازرسان آژانس از ایران و سرنوشت نامعلوم نحوه حضور آژانس در ایران و منوط شدن آن به قوانین داخلی ایران و تدبیر شورای عالی امنیت ملی، آنها را ناچار به تبعیت از قوانین داخلی ایران کرده است.
۴. قطع مذاکرات و چشمانداز مبهم مذاکرات آینده، بهرغم برگزاری پنج دوره مذاکره و آغاز جنگ امریکا و رژیم صهیونیستی علیه ایران در آستانه دور ششم مذاکرات، بیانگر عدم تعهد متجاوزان به مبانی و معیارهای بینالمللی و بیاعتمادی جهانیان به آنها است.
۵. شکست توهم امریکاییها مبنی بر اینکه آنچه اراده کنند را میتوانند در جهان پیادهسازی نمایند؛ تجربه ناکامی آنها در برابر ایران در کنار شکستهای مکرر ترامپ در جنگ اوکراین، ناتوانی در توقف جنایات صهیونیستها در غزه، جنگ تعرفهها و... فهرست بلندی از ناکامیهای امریکاییها را در جهان نشان میدهد.
۶. رسوایی حامیان تفکر غربگرایی در داخل که با استدلال ضرورت مذاکره با امریکاییها در گذشته، برای خود وجههای کسب کرده بودند، شکست دیگری برای غربگرایان و اعتمادکنندگان به قدرتهای سلطه غربی بود؛ بهگونهای که میتوان مدعی شد این جنگ، اعتبار غربباوران در کشور را هم برای همیشه از بین برد.
۷. شکست رعب از امریکا را میتوان مهمترین دستاورد برای افکار عمومی مردم ایران و منطقه در این جنگ دانست؛ چراکه درخواست آتشبس در اوج جنگ از سوی امریکاییها و رژیم صهیونیستی در جنگی که خود آغاز کرده بودند، عملاَ باعث تخلیه ظرفیت قدرتهای پوشالی آنها در تهدید علیه ملتها شده است.
۸. جنگ دوازدهروزه به کشورهای منطقه نشان داد که نظم منطقهای با اتکا به قدرت امریکا و رژیم صهیونیستی نمیتواند منافع آنها را تأمین کند و این دو رژیم که به هیچ پیمان و عهدی پایبند نیستند، به هر بهانهای ممکن است امنیت منطقه و تمامیت ارضی آنها را تهدید کنند.
۹. این جنگ بهرغم تصور دشمن در ایجاد بحران و چالش درونی و براندازی نظام از درون، در نقطه مقابل، وحدت و انسجام ملت ایران را در پی داشت و نشان داد که امید غرب برای فروپاشی نظام اسلامی از درون که به راهبرد اصلی مواجهه آنها با نظام اسلامی در چهل و هفت سال گذشته تبدیل شده بود، توهمی بیش نیست و ظرفیتهای دینی، ملی و فرهنگی ایران عامل بازدارندهای در مقابله با تحرکات اینگونه است. اما بهرغم این دستاوردها، ضرورت هوشیاری نسبت به این مرحله از جنگ روانی دشمن برای برهم زدن انسجام اجتماعی و ثبات اقتصادی کشور، کمتر از ضرورت آمادگی برای مقابله با تهدیدهای نظامی دشمنان نیست؛ چراکه دشمنان به پیامدهای جنگ شناختی برای شکست اراده مردم ایران، بیشتر از آثار جنگ نظامی امید بستهاند و در صورت موفقیت در این جنگ شناختی، حتی ممکن است حماقت خود را در جنگ نظامی تکرار کنند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام خود به مناسبت چهلم شهدای جنگ اخیر در روز سوم مرداد، ضمن برشمردن نقاط قوت و برجستگیهای ملت ایران در این جنگ، هفت تکلیف مشخص را برای دولتمردان و مردم برای حفظ وحدت و انسجام اجتماعی، رفع آسیبهای پساجنگ و هوشیاری نسبت به اهداف دشمن برای برهم زدن انسجام داخلی برشمردند که اجرای آن تکالیف بهطور قطع خنثیکننده اهداف و نیات احتمالی دشمن برای تحمیل جنگی دیگر بر مردم ایران است.
محمدعلی بهمنی قاجار
به نظر می رسد آنچه که با ابتکار ترامپ انجام می گیرد ، یک حد وسطی بین مطلوب دو طرف است. حاکمیت و تمامیت ارضی ارمنستان فعلا تغییری نمی کند، جاده ای خاک اصلی آذربایجان را به نخجوان وصل می کند، این جاده هم جزئی از حاکمیت و خاک ارمنستان خواهد بود اما در مدیریت ارمنستان نبوده و مدیریت آن برای مدتی طولانی به آمریکا واگذار می شود تا همین جا زیان های ایران بسیار است. ترکیه و باکو به هم متصل می گردند و موقعیت انحصاری ایران برای اتصال باکو و نخجوان از میان می رود اما اگر رابطه ایران و آمریکا خصمانه نباشد، ارتباط ایران با ارمنستان و اروپا قطع نمی شود، ایران باید در ساخت جاده مشارکت داشته باشد و چهار راهی در وسط جاده ایجاد گردد تا راه ایران به ایروان هم قطع نشود. الان و به طور خاص در مورد همین مصداق مرز ایران و ارمنستان، تنها راهی که منافع ایران و اتصال ایران به قفقاز را حفظ می کند رابطه دوستانه ایران با آمریکا و غرب است نه روسیه و نه چین و نه سیاست اتمی شدن مورد علاقه برخی تحلیل گران، هیچ کدام نمی تواند در شرایط فعلی کارساز باشد اما مدیریت تنش میان ایران و آمریکا و تنش زدایی میان طرفین می تواند در بازی دادن ایران در کانال ترامپ موثر باشد. در جهانی که کریدورها از اهمیت به سزایی برخوردار است، ایران نباید اجازه بدهد که همه مسیرها با حذف ایران شکل بگیرد. ایران چهارراه و شاهراه اتصالات جهان و گذرگاه طبیعی است که چین و شبه قاره هند و آسیای مرکزی را به خلیج فارس و قفقاز و خاورمیانه عربی و اروپا وصل می کند. اکثر کانال هایی که مقدمات پی ریزی آنان در حال انجام است، بر پایه حذف ایران هستند، چنین وضعیتی اگر عملی شده و تثبیت گردد، زیان های جبران ناپذیری برای ایران خواهد داشت، باز هم تنها راهکار برای جلوگیری از چنین وضعیتی ، بازنگری کلی در سیاست خارجی ایران است ، هر روز تاخیر در چنین تغییر اساسی ، منافع ملی و حیاتی ایران و در نهایت تمامیت ارضی و حاکمیت ملی ایران را در معرض خطر قرار خواهد داد.
مصطفی غنی زاده
علی کاکادزفولی
کلمات هرگز صرفاً حامل معنای لغوی خود نیستند و بویژه واژگان مقامات سیاسی هرگز ابزاری خنثی صرفا برای انتقال پیام نیستند، بلکه خود، بخشی حیاتی از موازنه قوا و ابزاری برای مهندسی ادراکات به شمار میروند. هر جمله، هر موضعگیری و حتی هر سکوت معنادار از سوی یک مقام عالی رتبه، به مثابه دادهای راهبردی، بیدرنگ وارد آزمایشگاه تحلیل مخاطبان بینالمللی میشود. آنجا توسط اتاقهای فکر، سرویسهای اطلاعاتی و مراکز تصمیمسازی رقیب، با دقت میکروسکوپی کالبدشکافی شده، لحن آن سنجیده و نیتهای پنهان در پس آن رمزگشایی میشود. این فرآیند دائمی رصد و تحلیل، خوراک اصلی و حیاتی تنظیم ماتریس محاسباتی حریف را فراهم میآورد. دشمن در این تحلیلها به دنبال یافتن پاسخ این سوال کلیدی است: آیا در دیوار اراده ملی این کشور ترکی وجود دارد؟ آستانه تحمل آن کجاست و خطوط قرمز واقعیاش را در کجا باید جستوجو کرد؟
برای کشوری چون جمهوری اسلامی ایران که هویت و جایگاه خود را در نظام بینالملل نه بر اساس تبعیت از قدرتهای هژمون که بر پایه مقاومت و استقلالطلبی تعریف کرده است، این نبرد ادراکی اهمیتی کمتر از رویارویی نظامی ندارد. دکترین بازدارندگی ایران فراتر از توان موشکی و نفوذ منطقهای بر یک ستون روانی مستحکم نیز استوار است؛ باورپذیری اراده ما برای استفاده از قدرت در صورت لزوم. این باور، محصول دههها سرمایهگذاری راهبردی، تحمل فشارهای فلجکننده و تقدیم خون فرزندان این مرز و بوم است. در چنین بستری، اظهارات اخیر رئیسجمهور محترم در جمع اصحاب رسانه حتی اگر در داخل آن را نوعی خطای سهوی کلامی ساده به حساب آوریم، برای دشمن معنای دیگری دارد و به گونه دیگری تفسیر میشود که در تضاد ماهوی با شالودههای این دکترین قرار دارد؛ منطقی که در آن، قدرت به جای آنکه ابزار تولید امنیت باشد، عامل تحریک دشمن تلقی و مقاومت، چرخهای بیهوده از ساختن و ویران شدن تصویر میشود. این جهانبینی، در صورت حاکم شدن، میتواند به فرسایش خطرناک سرمایه راهبردی کشور منجر شود؛ سرمایهای که تاکنون دشمن را به رغم تمام توانمندیهایش، از دست زدن به ماجراجوییهای بزرگ بازداشته است.
* آقای رئیس جمهور! با «ترس از جنگ» به پیشواز آن میروید!
برای فهم عمق خسارت این نوع موضعگیری، باید از سطح نیتخوانی عبور کرده و بر اثر و تفسیر آن در ذهن دشمن متمرکز شد. دشمن به دنبال کشف نقطه ضعف شماست. زمانی که غنیسازی را به حمله نظامی گره بزنیم، عملاً در حال تأیید گزارهای خطرناک هستیم: عامل اصلی بازدارنده ما از پیگیری حقوق هستهایمان، ترس از جنگ است. این گزاره از چند منظر، افق راهبردی برای جبهه مقابل ایجاد میکند؛
اول- برونسپاری حاکمیت تصمیم: خطرناکترین پیام این گفتمان، واگذاری حق حاکمیت بر تصمیم به دشمن است. وقتی شما سیاست داخلی خود در حوزهای راهبردی مانند برنامه هستهای را به واکنش احتمالی دشمن گره میزنید، عملاً کنترل متغیرها را به او سپردهاید. به جای آنکه بگوییم ما بر اساس دکترین دفاعی، منافع ملی و نیازهای فنی خود تصمیم میگیریم در چه سطحی و با چه سرعتی غنیسازی کنیم، میگوییم ما تصمیم خود را بر اساس پیشبینی رفتار شما یعنی دشمن تنظیم میکنیم. این یعنی دشمن با تنظیم سطح تهدیدات خود از طریق افزایش یا کاهش رزمایشها، اظهارات مقامات و تحرکات نظامی میتواند مستقیماً بر روند تصمیمگیری در داخل ایران تأثیر بگذارد و این نقطه، آغاز فرسایش استقلال راهبردی است.
دوم- نقطه تسلیم و بیاثر کردن فشار حداکثری شکستخورده: استراتژی غرب و اسرائیل در ۲ دهه گذشته، ترکیبی از تحریم، خرابکاری صنعتی، ترور دانشمندان و فشار دیپلماتیک برای متوقف کردن ایران بوده است. این استراتژی، بویژه در دوره راهبرد فشار حداکثری، عملاً در رسیدن به هدف اصلی خود یعنی توقف کامل یا برچیدن بخشهای کلیدی برنامه هستهای شکست خورد. ایران با وجود تمام فشارها، توانمندی خود را حفظ و حتی گسترش داد. این مقاومت، این پیام را به جهان مخابره کرد که ایران با فشار تسلیم نمیشود.
حال این اظهارات و احتمالا گفتمان پنهان حاکم بر آن به دشمن چه میگوید؟ میگوید تمام آن ابزارها کارایی لازم را نداشت اما اهرمی وجود دارد که کار میکند و آن اهرم فشار نظامی است. از این پس، محاسبات دشمن ساده میشود؛ برای وادار کردن ایران به عقبنشینی، نیازی به پیچیدگیهای تحریمی نیست؛ کافی است سایه جنگ را به شکلی باورپذیر بر سر ایران نگه داشت.
سوم- تبدیل دارایی راهبردی به بدهی راهبردی در افکار عمومی: برنامه هستهای با تمام هزینههایش، یکی از داراییهای جمهوری اسلامی است. این دارایی که اکنون به ابزار چانهزنی قدرتمندی در مذاکرات تبدیل شده، نماد پیشرفت علمی و خودباوری ملی هم هست و ایران را در باشگاه محدود قدرتهای هستهای قرار میدهد. گفتمانی که این برنامه را صرفاً به عنوان مصیبتی که جنگ میآورد تصویر میکند، در حال تبدیل این دارایی به «بدهی» در ذهن جامعه است. این رویکرد، زمینه را برای فشارهای داخلی جهت کنار گذاشتن این توانمندی به بهای خرید آرامش فراهم میکند و دقیقاً همان چیزی است که دشمن سالها با جنگ روانی و رسانهای به دنبال آن است.
چهارم- ایجاد شکاف در روایت رسمی و تضعیف انسجام ملی: روایت رسمی و تثبیتشده جمهوری اسلامی طی دههها مبتنی بر مقاومت فعال و بازدارندگی مبتنی بر توان داخلی بوده است اما انتشار تصاویر گزینشی و حسابشده از سوی تیم اطلاعرسانی عالیترین مقام اجرایی کشور در عین حال که این روایت را مخدوش میکند، پیام آشکار و البته غیرواقعی از عدم اجماع و شکاف در رأس حاکمیت هم به دشمن ارسال میکند. دشمنان جمهوری اسلامی همواره بیشترین سرمایهگذاری را بر همین شکافها انجام دادهاند.
* موضعگیری قدرتمند، به معنای جنگطلبی نیست
مهم است بدانیم موضعگیری قدرتمند، لزوماً به معنای جنگطلبی یا بستن درهای دیپلماسی نیست؛ موضعگیری قدرتمند محصول یک نظام فکری استوار است، نه صرفاً تکنیک سخنوری. این نظام فکری، دیپلماسی را هرگز نقطه مقابل قدرت نمیداند. دیپلماسی موفق، از خلأ متولد نمیشود، بلکه از سایه یک قدرت معتبر و گفتمان منسجم تغذیه میکند. مختصات این گفتمان بازدارنده و فعال برای شرایط امروز ایران را میتوان در چند اصل تبیین کرد. اولین اصل قدرت گفتمانی، امتناع از بازی در زمینی است که دشمن تعریف کرده است. نباید در دوگانه کاذب «جنگ/ توقف غنیسازی» گرفتار شد. یک قدرت فعال، خود چارچوببندی میکند. موضع راهبردی این نیست که «برای پرهیز از جنگ، مذاکره میکنیم» بلکه این است که توانمندیهای راهبردی ما از جمله برنامه صلحآمیز هستهای، ابزارهای ضروری برای تضمین امنیت و توسعه ملی و دقیقاً برای جلوگیری از وقوع جنگ است. ما از این ابزارها برای تحمیل صلح و ثبات بر اساس منافع خود استفاده میکنیم. این چارچوببندی، معادله را معکوس میکند؛ توانمندی هستهای از «عامل جنگافروز» به «ضامن صلح» تغییر ماهیت میدهد و بار اثبات و هزینه هرگونه تنشآفرینی را به دوش طرف مقابل میاندازد. قدرت بازیگر بینالمللی، تنها در چیزی نیست که دارد، بلکه در چیزی است که دشمن «فکر میکند» او دارد و «تصور میکند» انجام خواهد داد. گفتمانی که به صراحت میگوید «دوباره درست کنیم باز هم میآید میزند» با از بین بردن تمام ابهامات، به دشمن قطعیت محاسباتی هدیه میدهد و این امر، برنامهریزی برای تهاجم را ممکن و کمهزینه میکند. در مقابل، گفتمان بازدارنده، دشمن را در فلج تحلیلی دائم نگه میدارد. دشمن نباید بتواند واکنش ما را پیشبینی کند. آیا پاسخ به حملهای محدود، پاسخی محدود خواهد بود یا نامتقارن؟ آیا در همان جغرافیا خواهد بود یا در نقطهای از جهان که منافع حیاتی دشمن را به خطر میاندازد؟ این ابهام مدیریتشده است که ریسک هرگونه اقدام را برای دشمن به شکلی تصاعدی بالا میبرد و او را به بیعملی وامیدارد. یک دولت قدرتمند، توانمندیهایش را پشت میز مذاکره پنهان نمیکند، بلکه آنها را به عنوان منبع مشروعیت و وزن دیپلماتیک خود به کار میگیرد. منطق قدرت این نیست که «چون ضعیف هستیم، مجبوریم مذاکره کنیم» بلکه این است که ما دقیقاً به این دلیل مذاکره میکنیم که گزینههای متعددی داریم. توانایی ما برای تحمیل هزینه در میدان، به کلمات ما بر سر میز دیپلماسی وزن میبخشد. در این نگاه، دیپلماسی ابزاری برای تثبیت دستاوردهای میدانی، مدیریت هزینهها و اعمال قدرت در حوزهای کمهزینهتر است، نه پناهگاهی برای فرار از فشار. این گفتمان، برخلاف ادبیات ضعف، پیامآور صلحی است که از سر استیصال نیست، بلکه حاصل انتخاب هوشمندانه بازیگر مسلط بر گزینههای خویش است. در مسائل امنیت ملی، رئیسجمهور فقط یک فرد نیست، تبلوری از اراده نظام است. پیام او باید بازتابدهنده یک قدرت شبکهای باشد. باید به دشمن فهماند بازدارندگی ایران، تکبعدی و صرفاً نظامی نیست؛ سیستمی درهمتنیده است که شامل مقاومت اقتصادی برای بیاثر کردن تحریم، انسجام اجتماعی برای مقابله با جنگ روانی، نفوذ منطقهای از طریق متحدان و جهش فناورانه برای ایجاد مزیتهای نامتقارن میشود. وقتی دشمن با «نظام» مقاوم روبهرو شود و نه یک هدف منفرد، از امید بستن به فروپاشی از طریق فشار بر نقطهای خاص ناامید میشود. این تصویر از قدرت چندلایه، دشمن را از هرگونه محاسبه برای پیروزی سریع و قاطع بازمیدارد.
رئیسجمهور در مقام معمار اصلی کلام ملی باید معماری واژگان خود را بر پایه سهگانه «عزت، حکمت و مصلحت» واقعی بنا نهد. حکمت، در درک عمیق منطق دشمن است و مصلحت، در پرهیز از هر کلامی که کشور را در معرض تهدیدات بزرگتر قرار دهد. قدرت واقعی، در سکوت ناشی از هراس نیست، در سکوت برآمده از قدرت و کلامی استوار و چندلایه نهفته است که دشمن را برای همیشه از آزمودن اراده این ملت برحذر دارد.