محمد ایمانی
۱) انسان غیور و صاحب وجدان، در صورت ارتکاب رفتار دشمن شادکن، پشیمان و از خود منزجر میشود. شبیه حکایت آن سه متخلف از جنگ تبوک در زمان پیامبر (ص) که قرآن حکیم، حالشان را اینگونه بیان میدهد: «... الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَت عَلَيهِمُ الأَرضُ بِمَا رَحُبَت وَ ضَاقَت عَلَيهِم أَنفُسُهُم وَظَنُّواْ أَن لَّا مَلجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّآ إِلَيهِ... آن سه نفر كه تخلف ورزيدند، تا اينكه زمين با همه وسعتش، بر آنان تنگ شد. و خودشان نیز از خویشتن دلتنگ شدند، و دانستند پناهگاهى از خدا، جز به سوى خدا نخواهد بود».
۲) آیتالله جوادی آملی (حفظه الله تعالی) ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، در دیدار آقای عارف و در تبیین دوگانه «غیرت- دیاثت» فرمودند:
«در فرهنگ قرآنی، غیرت را سه عنصر معرفت، هویت و غیرزدایی تشکیل میدهند؛ غیرزدایی به این معنا است که اجازه ندهیم بیگانه به حریم ما نفوذ کند. بیگانه را در حریم خود راه دادن و وارد حریم غیر شدن،
با غیرت سازگار نیست. کسانی که راه نفوذ بیگانگان را میگشایند، از غیرت اقتصادی و یا سیاسی برخوردار نبوده و دیوث هستند».
۳) بیغیرتی، بر منافقین در «سازمان مجاهدین خلق» غلبه کرده بود که مدعی «انقلاب ایدئولوژیک» شدند و زن و شوهرهای عضو سازمان را مجبور کردند به خاطر اولویت مبارزه، از هم جدا شوند. در این فرآیند سقوط، مهدی ابریشمچی، همسر خود (مریم قجر عضدانلو) را طلاق داد تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۴، به عقد رجوی درآید! همان گونه که ابریشمچی، پای آن مراسم شنیع کف میزد، سران سازمان هم وطن را فروختند و هر چند وقت یک بار، برای یکی از سرویسهای جاسوسی بیگانه کار کردند. ابتدا به استخدام استخبارات صدام درآمدند که - با این توهم که سوار برتانکهای ارتش متجاوز صدام به تهران میرسند!- و سپس این بیغیرتی و دست به دست شدن را نسبت به سیا، سرویس جاسوسی فرانسه، موساد و استخبارات سعودی توسعه دادند و لعنت ابدی ملت را به جان خریدند.
۴) حتما، غیرت در میان گردانندگان روزنامه غربگرا رنگ باخته بود که هنگام سفر ترامپ به منطقه و زمزمه تغییر نام «خلیجفارس»، ضمن توهین به شخصیت ملت ایران نوشتند: «به نظر میآید در ایران، اتفاق نظر وجود دارد که چون این مسئله مانند بسیاری از مسائل دیگر ناموسی است، باید به شدیدترین شکل برخورد شود. شخصیت ملی ایرانی، احساسی و آرمانگراست... وقتی منافع آمریکا اقتضا کند، ترامپ چرا باید به تاریخ وفادار باشد؟... نباید غیرتی شویم. ترامپ، زلنسکی را از کاخ سفید بیرون انداخت، اما زلنسکی بر خشم خود غلبه کرد و توانست ورق را به نفع خود برگرداند. زلنسکی، الگوی بهتری است تا شوونیستهای احساسی آرمانگرا»! قهرمان پوشالی این جماعت، قرارداد واگذاری نیمی از معادن اوکراین به آمریکا را امضا کرد، با این وعده دروغ که امنیت بخرد؛ اما حالا ترامپ، در حال واگذاری خاک اوکراین هم هست، بیآنکه از او، صدایی به اعتراض بلند شود.
۵) مدیر یا فعال سیاسی و رسانهای غیور، به ویژه اگر در میانه جنگ باشد، طوری حرف نمیزند که پیام ضعف بفرستد و زبانِ دشمن سرشکسته، دراز شود. نتانیاهو که حاضر نیست درباره اصابت موشکهای نقطهزن ایران به مجاورت دفتر کار خود، منطقه فوق سرّی کریا، پایگاههای نظامی و امنیتی، و مراکز زیرساختی و پالایشگاه و برق اسرائیل کمترین حرفی بزند، چرا برای چالش کم آبی در ایران، اشک تمساح میریزد و به اظهارات فلان مدیر استناد میکند؟ او، لاف تامین آب برای مردم ایران پس از آزادی(!) را زد و حال آن که رژیم صهیونیستی، با وجود آب دزدی گسترده از کشورهای مختلف، در رتبه نهم بحران آبی در جهان قرار دارد. چرا باید فلان مدیر ایرانی، چنان نابجا سخن بگوید که نخستوزیر مستاصل صهیونیستی (تحت پیگرد دیوان کیفری بینالمللی/ متهم پرونده فساد اقتصادی و سیاسی در دادگاه رژیم صهیونیستی) خر کیف شود؟ هزینه ناپخته سخن گفتن یک مدیر، برای یک ملت چقدر است؟ آیا شهادت بیش از هزار نفر از جمله دهها دانشمند و سردار و سرباز مدافع وطن – در اثر برخی اظهارات ناپخته مشابه و جرات دادن به دشمن- کافی نبوده است؟!
۶) نتانیاهو، هنگامی آن مهملات را سر هم کرد، نام چند نفر از عناصر اپوزیسیون را هم بر زبان آورد. از جمله «اکبر- گ»، از افراد خارجنشین که در دوران موسوم به اصلاحات، به بولدوزر افراطیون مدعی اصلاحات تبدیل شده بود. اشاره نتانیاهو، موجب احساس ننگ و عار در این فرد شد؛ تا جایی که نوشت: «صد هزار خاک بر سر من. این ننگ ابدی بر من ۶۵ ساله ماند که بزرگترین هولوکاستساز قرن، بزرگترین قاتل سریالی بچهها با ۲۰ هزار قتل، بزرگترین تروریست جهان، بزرگترین قواد زنده جهان، کتاب مرا معرفی کرد. از این ننگ اگر بمیرم و خودکشی کنم، کار ناشایستی نکردهام. ولی خداوند خودکشی را نمیپذیرد». او، اسفند ۱۳۹۸ نیز، ضمن نقاب برداشتن از صورت برخی همطیفانش نوشته بود: «ما کارمندان دولتهای راست افراطی، از طریق کروناهراسی، ایران و ایرانیان را نابود خواهیم کرد. ما کارمند بخش پروپاگاندای دولت ترامپ، جانسون، نتانیاهو و سعودی هستیم. وظیفه ما وحشتافکنی است تا با فروپاشاندن سازمان اجتماعی، مردم را به خشونت جمعی بکشانیم... گمان باطل نکنید که ما مخالف سیاسی و... هستیم؛ نه، ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدیدترین تحریمها نتوانست با ایران انجام دهد، ما موظفیم انجام دهیم».
۷) برخی افراطیون مدعی اعتدال و اصلاحات (از روحانی و ظریف و جبهه اصلاحات گرفته تا برخی کاسبان برجام) که بیشترین خسارتها را ظرف دو دهه اخیر به ملت تحمیل کردهاند، ضمن فرار به جلو، میگویند: «وقت تغییر پارادایم است»، «تصمیم ساز تحول پارادایمیک باشید»، و «زمان تصمیم بزرگ برای تغییر در سیاست خارجی فرا رسیده است». حکایت قلنبهگویی اینها برخلاف اولویتهای مردم، حکایت همان کسی است که در تبلیغات انتخاباتی، چند ساعتی درباره لیبرالیسم، کاپیتالیسم، سوسیالیسم، اومانیسم و... حرف زد؛ در این میان، پیرمردی که حوصلهاش سر رفته بود، از میان جمعیت گفت: «ما که نفهمیدیم چی گفتی و حرفات به چه دردی میخوره، اما کاش فکری هم به حال رُماتیسم من بکنی»!
۸) برخی مدعیان «پارادایم شیفت»، در حالی که با سوءمدیریت خود، عرصه معیشت را بر مردم تنگ کردهاند، الزام حکم الهی حجاب را هم زیر سؤال میبرند و با غارتگران حیا و عفاف اجتماعی همراهی میکنند. یکی دیگر از اینها، در حالی که گزارش FATF، سپاه پاسداران (سد استوار دفاع و امنیت ملی) را تروریست قلمداد میکند، ادعا کرده که اگر الحاق به کنوانسیون CFT را هم تصویب کنیم، «احتمال» خروج از لیست سیاه FATF ظرف ۱۸ ماه دیگر وجود دارد! در حالی که دهها سردار و رزمنده سپاه، در جنایت اخیر آمریکا و رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند اما شکستی بزرگ را به دشمن تحمیل کردند، یکی از سران خط تحریف، به سپاه به خاطر فعالیتهای اقتصادی طعنه زده است. گفتنی است برخی پروژههای عمرانی مهم در دولت فشل وی (از جمله ساخت پالایشگاه ستاره خلیجفارس و تولید بنزین)، توسط قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا (ص) انجام شد و حال آن که برخی مدیران وی، پالایشگاهسازی را کثافتکاری، و نیروگاهسازی را رفتن زیربار مافیا میخواندند و موجب عقبگرد در حوزه تامین انرژی شدند.
۹) پارادایم (اصل بنیادین) چه کسانی باید تغییر کند؟ آنها که به غرب اعتماد کردند و اقتصاد کشور را دچار عقبگرد کردند؟ یا کسانی که در عمل نشان دادند با قطع امید از دشمن، میتوان صادرات نفت را (بیاعتنا به تحریمها) به سه برابر رساند، و رشد اقتصادی ۵ درصدی و هشت هزار کارخانه تعطیل یا نیمه تعطیل را احیا کرد؟ برخی تعابیر کسانی مانند آقایان روحانی، ظریف، واعظی، صالحی، سیف، و عطاءالله مهاجرانی را بخوانید و آن وقت قضاوت که قائلان کدام پارادایم، سزاوار تجدیدنظر و عذرخواهی از مردم و نظام هستند:
«- همه تحریمها یکجا لغو (و نه تعلیق) میشود. تحریمها به تاریخ پیوست و دیگر برنخواهد گشت. - امکان ندارد؛ آمریکا نمیتواند از برجام خارج شود.
- روز آخر مذاکرات برجام، در 4 -3 جا، کلمه «تعلیق» به پیشنهاد کارشناس اتحادیه اروپا (به نام فرانچسکو اگر اشتباه نکنم، فامیلیاش هم یادم نیست) اعمال شد ولی فرصت نکردند به من بگویند.
- آمریکا و اروپایی، به هیچ وجه به تعهدات خود عمل نکردند. مردم ایران هیچ بهرهای از برجام نبردهاند. ایران نه تنها به تعهدات خود وفادار بوده، بلکه در برخی زمینهها حتی بیش از آنچه خواسته شده، عمل کرده. با این حال، التزام یکطرفه، به بهبود وضعیت منجر نشده و مردم ایران، هیچ بهره ملموسی نبردهاند. آمریکا همچنان با نقض تعهدات، از صدور مجوزهای لازم برای شرکتهای ایرباس و بوئینگ خودداری میکند.
- تلاشهای ایران برای بازگشت به سیستم مالی جهانی با موانع جدی روبهرو شده و بانکهای ما به دلیل تحریمها نتوانستهاند به منابع مالی خود دسترسی پیدا کنند. این، نقض تعهدات آمریکاست. فرمان اجرائی که برخی تحریم های لغو شده را مجدداً برقرار کرده، نقض صریح برجام است
- اعتراف میکنم اعتمادم به جان کری اشتباه بود. براساس توافقی که کردیم، استراتژی خود را کنار گذاشتیم. ما نباید براساس حرف این بابا عمل میکردیم.
- با ترامپ مگر میشود مذاکره کرد؟ روی کلمه به کلمه برجام ساعتها مذاکره شده؛ بعد میآید یک چیزی را امضا میکند، میگوید همهاش باطل! شما اصلا نشان بدهید مذاکره با شما، ارزش وقت آدم را دارد؟!
- اوباما به برجام عمل نکرد. مصوباتِ خلاف برجام، در دوره اوباما آمد.
- داستان مضحكي اتفاق افتاده. ميگويند تعهدي كه قبلا بستيم، فعلا محكم نباشد، بياييد در مورد موضوع ديگر مذاكره كنيم. کشورها مگر ديوانهاند كه با شما مذاكره كنند؟
- ما قادر نیستیم از پولهای خود در خارج استفاده کنیم؛ آمریکا به تعهداتش عمل نکرد. تقریباً هیچ چیز از برجام، عاید ما نشده است.
- اشتباه کردیم به حرف کری اعتماد کردیم؛ وزیر خارجه و خزانه داری آمریکا به ما گفته بودند اگر قانون داماتو به سنا برود، جلوی آن را میگیریم؛ عدم اجرای ایسا، جزو توافق بود و تصویب آن، نقض برجام است.
- آمریکاییها نه یک دبه، بلکه دبههای زیادی درآورده و از روز نخست، دبه کردند.
- ایران، برجام را داستانی موفق نمیداند؛ چون از آن بهرهمند نشده و تحریمها برداشته نشده. نتیجه پایبندی به برجام، فقط تحریمهای جدید بود.
- اروپا، شرافت خود را فروخت. اشتباه میکردیم که از اروپا توقع داشتيم اینستکس راه بیندازد.
- در دولت پیشبینی نمیکردیم آمریکا ممکن است از برجام خارج شود.
- این سال ۹۸، آن سال ۹۸ که ما میخواستیم نیست. آن ۹۸ که ما اول انتخابات در سال ۹۶ طراحی کرده بودیم، این نیست.
- ایران با آمریکا در برجام مذاکره کرد. ترامپ با ترک برجام، مذاکره را از معنی و فایده انداخت. موضع آیتالله خامنهای در بیهوده دانستن مذاکره، تصمیمی خردمندانه و متناسب با دفاع از منافع و مصالح ملی است».
۱۰) تصلّب لیبرالها با وجود ابطال گزارههای اساسی آنها و تحمیل خسارات سنگین به کشور، از کجا میآید؟ از احتمال نفوذ و ماموریت ناشی از آن که بگذریم، دکتر فرشاد مؤمنی (حامی انتخاباتی و منتقد بعدی آقایان روحانی و پزشکیان) میگوید: «با کمال تاسف، آنها که با رويکرد لیبرالی به مسائل اقتصادي نگاه ميکنند، آموزه بنیادگرايي بازار را نه همچون يک رويکرد نظري و در معرض آزمون تجربي، بلکه به چشم ايدئولوژي نگاه ميکنند. گزارهها را ابطالناپذير معرفي ميکنند؛ هر چند دهها بار شکست خورده باشد. مسعود نيلي در کتاب «اقتصاد ايران»، گزارش داده که در تعديل ساختاري [دولت هاشمی، رکورد تورم ۴۹ درصدی]، چه انتظاري داشتند و چه شد. ادعا ميکنند که علمي به مسائل نگاه ميکنند؛ اما او به صراحت گفته که در دام روزمرگي و واکنشهاي لحظهاي افتاده بوديم. اينها که با غرور ادعا ميکردند براي همه مسائل راهحل دارند، هر کدام از راهحلهايشان، با فاجعه بزرگی همراه شد. «کنت ارو» درباره «پارادوکس غرور و ناتواني» ميگويد کساني که به بنيادگرايي بازار، باور ايدئولوژيک دارند، آدمهاي کمحوصله و هتاکي ميشوند. اگر دقت کرده باشيد، نئوکلاسيکهاي وطني، همين هتاکي را دارند.» (۲۱ خرداد ۱۳۹۴، گفتوگو با روزنامه شرق)
۱۱) اگر رسانهها و سیاسیون مافیای تحریف، از پیامدهای خسارتبار نسخهپیچی خود دچار عذاب وجدان نشدند و جبران نکردند، بلکه همبازی نقشه دشمن برای ایجاد شکاف و دوقطبی شدند، تکلیف چیست؟ آیا دستگاههای اطلاعاتی و قضائی و منتقدان باید سکوت پیشه کنند؟ یا مسئولیت دارند راه این خیانت و خسارت بزرگ را ببندند؟! حکم خداوند متعال، درباره مرجفون، صریح است: «لَئِن لَم يَنتَهِ المُنافِقونَ وَالَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ وَالمُرجِفونَ فِي المَدينَهًْ لَنُغرِيَنَّكَ بِهِم ثُمَّ لا يُجاوِرونَكَ فيها إِلّا قَليلًا. مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا. اگر منافقان و بیماردلان و آنها که با تبلیغات سوء و شایعهپراکنی در مدینه، دلها را خالی میکنند، دست از کار خود برندارند، تو را بر ضدّ آنها برمیانگیزیم، پس جز مدّت کوتاهی نمیتوانند در جوار تو بمانند. آنها لعنتشدگانند. باید هرجا یافت شدند، گرفته و به سختی کشته شوند».
مصطفی قربانی
اقتصاد ایران در دوره معاصر همواره از ناحیه ضعف قدرت دفاعی، گرفتار تضییقاتی تحمیلی بوده است. در این زمینه، در نزدیکترین تاریخ به برهه کنونی، قرارداد ترکمنچای (۱۸۲۸ میلادی) که پس از شکست در جنگ دوم با روسها بر ایران تحمیل شد، یک نقطه عطف جدی است که اقتصاد ایران را در یک موقعیت تحمیلی در اقتصاد بینالملل قرار داد. درواقع، با ترکمنچای و ضمیمه تجاری آن، ایران به صورت تحمیلی در حاشیه یا پیرامون نظام تقسیم کار جهانی قرار گرفت. بهدلیل همین نقیصه، مداخلات و فشارهای خارجی همواره از به بار نشستن تلاشهای دولتمردان و اصلاحگران ایرانی برای پیشبرد اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جلوگیری میکرد. پیامدهای این موضوع هنوز دامنگیر اقتصاد ایران است و مردم به صورت ملموس در زندگی خود آنها را لمس میکنند مانند ضعف تولید، کسری تراز تجاری، تورم و در مجموع، اثرپذیری بالای اقتصاد ایران از فشارهای خارجی.
نکته مهم در این زمینه آن است که اکنون نیز که تقسیم کار دوم جهانی که از دهه ۱۹۷۰ میلادی شکل گرفته و در حال بروز و ظهور جدیتر است، بازیگران نظام بینالملل، باز با حمله نظامی و در صورت امکان، شکست و تسلط بر ایران، میخواستند ایران را در یک موقعیت تحمیلی قرار دهند، بدین ترتیب که در این نظم نوین، باز ترتیباتی را در اثر جنگ به ایران تحمیل کنند که امکان پویایی و توسعه اقتصادی را برای دهههای آینده از ایران سلب کنند، اما برخلاف گذشته ایران اکنون از آستانه ضعف و وابستگی دفاعی عبور کرده و با اتکا به قدرت خود در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، با دفاع مقتدرانه، مانع این تحمیل شد.
بنابراین، پیروزی در جنگ اخیر علاوه بر اهمیت نظامی و سیاسی، ضامنی برای بالندگی اقتصاد ایران در نظم نوین بینالمللی خواهد بود. ایران با پیروزی در جنگ اخیر ضمن ممانعت از تحمیل ترتیبات ساختاری بر اقتصاد خود همانند دو قرن اخیر، فرصتهای نوینی را برای همکاری و افقگشایی در اقتصاد خود به دست آورده است، بدین ترتیب که در شرایط چرخش محور قدرت در نظام بینالملل از غرب به شرق نه تنها قدرتهای بزرگ همانند دوره قاجار و پهلوی دیگر نمیتوانند ایران را وجهالمصالحه خود قرار دهند، بلکه با قدرت و اقتدار درونزایی که ایران از آن برخوردار است، به عنوان یک قدرت مستقل، قادر به برقراری تعاملات اقتصادی سازنده مبتنی بر مقتضیات، الزامات و نیازهای خود خواهد بود و در این میان، از تهدید هیچ قدرتی هم هراس ندارد. برآیند این وضعیت میتواند منجر به جایابی مناسب ایران در نظم نوین بینالمللی و تقسیم کار نوینی باشد که در ورای این نظم و به عنوان زیربنای آن، در حال تثبیت روزافزون است.
به تعبیر دقیقتر، با قدرت دفاعی درونزا و دفاع مقتدرانهای که ایران در جنگ اخیر از خود نشان داد، برخلاف تحولات حدود دو قرن اخیر (قبل از پیروزی انقلاب اسلامی)، دیگر ابزار نظامی بهعنوان یک شمشیر داموکلس قادر به تنظیم کنشها و جهتگیریهای سیاست و اقتصاد در ایران نیست، یعنی با تهدید نظامی یا استفاده از ابزار نظامی هیچ قدرتی نمیتواند تحولات ایران را در مسیر موردنظر خود کانالیزه کند. ایران امروز به عنوان قدرتی که در دفاع و حفظ موجودیتش وابسته به هیچ قدرتی نیست، فرصت مناسبی برای جلوگیری از تحمیل خسارت و از سویی، شکوفایی اقتصادش در اختیار دارد، فرصتهایی که در دوره قاجار و پهلوی، بهدلایل متعدد و بهویژه بهدلیل ضعف دفاعی، بهراحتی از ایران سلب میشد یا بهواسطه ضعف دفاعی، خسارتهایی ناخواسته بر ایران تحمیل میشد مانند کشانده شدن دامنههای جنگ اول و دوم جهانی به ایران در شرایطی که دولتهای وقت ایران در هر دو جنگ اعلام بیطرفی کردند، اما در هر دو جنگ، ایران به اشغال متفقین درآمد و علاوه بر قحطی، ناامنی، کاهش سرمایهگذاری اقتصادی، کاهش شدید تولید، ضعف و نابودی دولتها در هر دو برهه، بخش اعظم جمعیت کشور در جریان جنگ اول جهانی و حضور متفقین در ایران، از بین رفت.
با توجه به آنچه گفته شد، توانایی در دفاع مقتدرانه و مستقل اکنون به عنوان سدی که مانع از مداخله و تسلط بیگانگان بر اقتصاد ایران شده است، فرصت بزرگی را برای ایران فراهم کرده تا با رفع برخی از مهمترین تضییقات گذشته، پنجرههای نوینی از فرصتها را به روی اقتصاد خود بگشاید. بنابراین، ضمن ارج نهادن به این توان و نیروهایی که این قدرت را برای کشور فراهم کردند، در مدیریت اقتصاد کشور، باید به فرصتهایی که از این ناحیه خلق شده است، بهطور ویژه نگریسته شده و از آنها بهرهبرداری شود. در این زمینه، بهویژه باید با خودداری از دوگانهسازی میان تواناییهای دفاعی با توسعه اقتصادی و حل مشکلات کشور، توجه داشت که اتفاقاً هرگونه تلاشی برای حل مشکلات کشور، لاجرم باید متکی به تواناییهای دفاعی باشد.
محمدجواد شریعتی
در شرایط تسلط فراواقعیتها در دیپلماسی،دیپلماسی سنتی مبتنی بر مذاکرات پشتدرهای بسته زیر سؤال میرود،زیرا افکار عمومی تحت تأثیر روایتهای فراواقعی، پیشداوری میکنند. جیمز در دری در نظریه جنگ فضیلت مند توضیح میدهد که فناوریهای ارتباطی، دیپلماسی را به شکل و صورت مجازی کردهاند. به عنوان نمونه به توافق هستهای ایران اشاره میتوان کرد که با روایتسازیهای متضاد در رسانهها، از پشتیبانی عمومی در غرب و در ایران محروم شد.بدیهی است در دنیای تولید فراواقعیتها آن بازیگری که سرمایه و فناوری و توان ارتباطی وسیعتری دارد میتواند قدرت مسلط باشد. در اینجا نیز ادبیات چپگرایانه ناشی از نقد قدرتهای بزرگ با تسلط بر رسانهها (هالیوود، شبکههای خبری)، که ارزشهای خود را به عنوان واقعیت جهانی تحمیل و سایرین را در پیروی از این ارزشها اغوا یا بازیگران فعال را ضدارزش معرفی میکنند، نقش دارند. ادوارد سعید در نظریه شرقشناسی خود نشان میدهد که غرب با ساخت فراواقعیتهایی از شرق، آن را دیگریسازی میکند. در جهان امروز کشورهای غیرغربی (همچون چین) مجبورند برای مقابله، به ساخت فراواقعیتهای رقیب و طرح ایدههایی همچون پروژه جاده ابریشم دیجیتال روی آورند.ایدئولوژیهای سیاسی به مثابه روایت های پیروز همچون برچسب های سیاسی آمریکا و کشورهای غربی در مبارزه با تروریسم که پس از ۱۱ سپتامبر در دنیا فراگیر شد، عاملی شد تا دولت آمریکا این اصطلاح را به نشانهای فراگیر تبدیل کند و هر اقدام نظامی (از افغانستان تا عراق) را توجیه نماید. در حالیکه کمتر کشوری پرسید تعریف دقیق تروریسم چیست؟ تا آنجا که بودریار معتقد بود جنگ علیه تروریسم، جنگی است علیه یک مفهوم انتزاعی؛ نه یک دشمن واقعی. در فضای سیاسی ایران، دیپلماسی به ویژه در پروندههای حساسی مانند برجام یا مذاکرات هستهای، نمونهای بارز از تولید فراواقعیت از یک عمل دیپلماتیک ایران توسط رسانهها محسوب شد. رسانههای داخلی، خارجی و شبکههای اجتماعی با ساختن روایتهای متضاد، واقعیت عینی را در لایههایی از نشانهها محو میکنند.اگرچه برخی معتقدند نظریه فراواقعیت میتواند جنبههای مثبت فناوری و رسانهها را نادیده بگیرد و رسانهگریزی و فناوریزدایی ارتباطی که در زندگی بشر امروزی گریزی از آن نیست و این انتقاد تا حدودی به جا است؛ ولی بدون درک فراواقعیتها و تأثیرات آنها ورود به دنیای آن تهدیدات زیادی را متوجه منافع ملی و ظرفیتهای کشورها میکند. برای همین ادراک عمومیکارگزاران نظام نسبت به تولید و انتشار فراواقعیتها میبایست ارتقا یابد.در تحلیل وضعیت سیاست خارجی شناخت فراواقعیتها میتواند ما را به سرمنزل مقصود برساند و عدم شناخت آنها ظرفیتهای ملی و توانمندیهای داخلی را بیهوده مصروف کند.چالشهایی که پذیرش فراواقعیتها در حکمرانی میتواند برجای بگذارد متعدد هستند و میتوانند حتی به عنوان علامتی از حاکم شدن شبیهسازها در نظام حکمرانی کشور و آثار سوء آن باشد. زمانی که در جامعهای شاهد برندسازی سیاستمداران به جای ایفای واقعی تکالیف مؤثر و مثبت، پر رنگتر شدن نقش فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و تبدیل شدن سیاست خارجی به مثابه ابزاری برای ایکس و فیسبوک و اینستاگرام شویم، قاعدتاً باید بپذیریم که آثار جانبی آن همچون زوال عقلانیت عمومی ، قطبی شدن جامعه و بی اعتمادی به نهادهای عمومی و دولتی از جمله دستگاه سیاست خارجی را شاهد باشیم. در این میانه، آنچه قربانی میشود، حقیقت عینی و گفتگوی عقلانی است. این همان مرگ واقعیت است که بودریار از آن هراس داشت. به قول بودریار، در عصر فراواقعیت، سیاست دیگر درباره حقیقت نیست؛ بلکه درباره تولید و کنترل تصاویر است.
جمهوری اسلامی ایران ناچار است برای فراواقعیتهای غربی و شرقی ساخته شده از هویت ایران و ایرانی چارهای بیاندیشد. البته راه حل آن نمیتواند صرفاً با تأکید بر تولید تصویر منفی و سیاهنمایی شده یا محصولات مشابهی در تصویرسازی با ماهیت یکسان از همان کشورهای هدف باشد. چون اولاً فناوری وسرمایه و وسعت بازنمایی تصاویر فراواقعیتی از ایران گستردهتر از آن است که بتوان دربرابر آن به مقابله همه جانبه برخواست. ثانیاً مشکل تعریف هویتی واحدو ملی برای ارائه تصویری واقعی ایران همواره بحثی چالش برانگیز در داخل بوده است. نکته دیگر آن است که همزمان بایافتن راه حل در برابر فراواقعیتهای برساخته غرب، دستگاه دیپلماسی میبایست برای پاسخ به فراواقعیتهای برساخته شده درعرصه سیاست خارجی ناشی از رقابتها و اختلافات سیاسی داخلی نیز چارهای بیاندیشد. نمونههای بسیاری ازاین موارد رامیتوان ذکر کرد و لازم به فهرست نمودن نیست. این چالشها میتوانند مخاطرات زیادی را در سیاست خارجی ایجاد کرده و دستگاه دیپلماسی کشور را دچار انواع مشغلههای بیانتها و بی نتیجه کند.
بهتازگی فرصتی دست داد تا اخبار جنجالی صدرنشین در چند هفته منتهی به ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ (شروع جنگ ۱۲روزه) را که توجه و ذهن جامعه را به خود مشغول داشت، مرور کنم. در میان این صدرنشینها سه رویداد بیشتر از بقیه بحثانگیز بوده و هزاران توییت و مقاله و مصاحبه و گفتوگو و از این قبیل را رقم زده است.
بازداشت یک روحانی خوشصدای پرسروصدا در مکه به دلیل اظهارنظری که کشور میزبان را خوش نیامد و پیامدهای آن، ازجمله اخراج او از آن کشور و استقبال از او در تهران از سوی هوادارانش، یکی از آن خبرهای جنجالی بود. ماجرای به همان اندازه جنجالبرانگیز دیگر، خبر زندانیشدن پسر و عروس یکی از ائمه پرحاشیه نماز جمعه تهران به اتهام فساد مالی بود. و بالاخره داستان بعدی به موضوع قانون صیانت از عفاف و حجاب برمیگردد که اجرای آن چند ماهی متوقف مانده بود، اما در آن چند روز باقیمانده تا نقطه صفر و شروع حمله اسرائیل، پروندهاش از کشو بیرون آمد و صحبت از اجراشدن یا اجرانشدن آن بین مخالفان و موافقان چالشی شد. اینک که حدود سه ماه از آن غفلت فاجعهبار و دو ماه از آن غافلگیری افسردگیآور میگذرد، بهخوبی واضح و مبرهن است که در هنگامهای که دشمن آخرین تمرینات و بازبینیها برای حمله قریبالوقوع به کشورمان را انجام میداده، ما سرمان به چه قیلوقالها و بحثهای
صدمن یک غاز که گرم نبوده است! نمیدانم اسرائیلیها در آن روزها از اینهمه غلفت ما چه خوانشی داشتهاند و ما را چقدر ریشخند میکردهاند، اما میتوان حدس زد که وجود آن فضای رسانهای در سپهر اجتماعی و سیاسی ما در آن زمان، آنان را باید مشعوف کرده و اعتمادبهنفسشان را افزایش داده باشد. طرفه آنکه غفلت ما توانست به کمک عنصر غافلگیری مدنظر آنها بیاید و مکمل آن شود.
بعد از حمله تجاوزکارانه اسرائیل به کشورمان و درحالیکه فکر میکردیم آن تغافل و خودمشغولی در روزهای حساسی که دشمن در حال تدارک و تحمیل جنگی خونین و وحشیانه بود، دیگر در دوره پساجنگ تکرار نمیشود، شوربختانه میبینیم که چنین نشد. بهعنوان نمونه یکی از قیلوقالهای این روزها به داستانی برمیگردد که گویا مسئول استانی اظهاراتی کرده که ایراد داشته است. پرچم اعتراض به آن اظهارات را یکی از نمایندگان مجلس که به گمانم دوست دارد همواره پرحاشیه باشد، به اهتزاز درآورده است. او با زدن توییتی که ادبیات به کار گرفتهشده در آن اعتراض همکاران پزشک استاندار را موجب شده، این جنگ مجازی را راه انداخته است. این توییت دیگر نه استاندار، بلکه همکاران شغلی سابق او را که اصولا کاری به اظهارات مورد اعتراض نماینده مزبور نداشتهاند هم درگیر کرده است.
آنها واژه به کار گرفتهشده در توییت مورد اشاره را توهین به حرفه خود میدانند. بدیهی است که اگر آقای نماینده دستکم رعایت ادبیات مورد استفاده را میکرد، همکاران پزشک استاندار دلیلی نداشتند که وارد معرکه شوند و جنگ مغلوبهای رقم زده شود. راقم این سطور نمیخواهد ذهن خود را به سمت داستان داییجان ناپلئون ببرد و کسانی را که به داستانهای سهگانه پیشگفته پرداختند و به آنها دامن زدند، آمر یا عامل کسی بداند، اما ملتهبکردن فضای جامعه در پی اظهارت یک مقام استانی، که ناگفته نماند هیچ موضعی در قبال آن نداریم، با فرافکنی و کشاندن پای قشرهای دیگر جامعه به ماجرا چه توجیهی میتواند داشته باشد؟
اظهارات آن مقام استانی میتوانست بدون آنکه به سطح ملی کشیده شود، در همان محل رفع و رجوع شود. آن نماینده مجلس که میتوانست با استفاده از اختیارات نظارتی خود و با رعایت چارچوبها و بدون درگیرکردن جامعه، نهایتا مراتب را به وزیر کشور گوشزد کند و تا حصول نتیجه پیگیر باشد، چرا فرافکنی میکند و محیط غیرمسئول مجازی را که میتواند به تشدید فرافکنی بینجامد، به خدمت میگیرد؟ چکیده کلام آنکه اگر جای مسئولان ذیربط بودم، سعی میکردم کاری آسیبشناسانه درباره چرایی و چیستی پرشدن فضای رسانه از اخبار جنجالی و فاقد اهمیت در روزها و هفتههای قبل از ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ که چهبسا در به انحراف کشاندن افکار عمومی، از آنچه در پیش بود، تأثیر داشت، صورت گیرد و بسته به نتیجه، آن را الگوی رفتاری برای دوره حاضر (پساحنگ) میساختم.
اما عجالتا و تا زمانی که نتیجه آسیبشناسی مدنظر، در صورت انجام، معلوم شود، باید در زمانهای که شر جنگ همچنان بر سر کشور سایه افکنده و وضعیت معیشتی مردم حال خوشی ندارد و ناترازیها ترجیعبند هر گزارهای شده است، تمرکز مردم و مسئولان را روی پرداختن به آن امور و چارهجویی و ارائه راهحل قرار داد. باشد که با این تمرکز و حواسجمعی در ریل مناسب قرار گیریم و جبران مافات هم کنیم.
سید مصطفی صابری
مصباحالهدی باقری، محمدجواد تسلیمی و سیدسجاد موسویان
نظام سلطه دهها سال است که در حال سلطه و چپاول ملل گوناگون از جمله ایران بوده است. با انقلاب اسلامی ایران و خارج شدن کشور ما از زیر بار سلطه اجنبی، دشمنی آنها با ملت و کشور ایران بیش از پیش عیان شده و به طُرق مختلف ظهور و بروز یافته است. تهاجم نظامی در سالهای ابتدای انقلاب که نیابتاً توسط عراق انجام شد، تحریمهای اقتصادی، سونامی تهاجم فرهنگی و... از مصادیق این دشمنی بارز است. اکنون بیش از ۴۶ سال است که ملت و انقلاب اسلامی ایران در حال مقابله دائمی با این تهاجم کینهتوزانه است و دشمن غدار نیز ساعتی از اغراض خصمانه خود دست نکشیده و همواره در حال نوسازی و بهروزرسانی راهبردهای هجمه و ضربه به کیان مقدس ایران است؛ از اینرو بهرهگیری از تجربیات گذشته در این رویارویی و شناخت نیازها و اصول جهت بازسازی داخلی و طراحی راهبردهای بهروز و ارتقایافته از لوازم ضروری این نبرد است.
سحر ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، برگ جدیدی از این تقابل ورق خورد و علیرغم سالیان سال دشمنی به انحاء مختلف نظامی و غیرنظامی، اینبار خاک ایران مورد تهاجم گسترده مستقیم دشمن عنود واقع شد. میتوان تفاوت این نبرد نظامی را با نبرد گذشته از دو حیث تحلیل کرد. اول آنکه در تهاجم اخیر، رژیم صهیونیستی و در نقطهای رژیم آمریکا بهصورت مستقیم و بلاواسطه خاک ایران را مورد تهاجم قرار دادند. دوم آنکه برخلاف گذشته که جنگها انسانپایه بود، نبرد اخیر فناورپایه بود. از اینرو این اتفاق نشان از ورود به مرحله جدید و تعیینکنندهای از تقابل مستضعفین و مستکبرین عالم دارد؛ چیزی که در بیانات رهبر حکیم انقلاب و آنطرف گفتههای سران کفر نیز نمود و ظهور داشته است. قرار گرفتن در چنین بزنگاه تاریخی، ضرورت بررسی تجربیات و استخراج الزامات دفاع میهنیِ تراز را بیش از پیش نمودار میسازد.
توجه به این نکته حائز اهمیت است که طی بیش از دو دهه گذشته، عمدتاً ابتکار عمل در صحنه رویارویی با جبهه مقاومت بوده و طوفانالاقصی شاهد مثال آن است. رژیم در یکیدو سال گذشته تلاش کرده با انواع ترفندها موازنه را به نفع خودش برگرداند و نیروی فعال با دست برتر باشد. آنچه طی نبرد اخیر و بعد از شروع ترورهای هدفمند که با ترور شهید سید رضی موسوی در سوریه و یک هفته بعد، ترور شهید صالح العاروری در دی ۱۴۰۲ در لبنان شروع و سپس در مرداد ۱۴۰۳ با ترور شهید فؤاد شکر و جمع دیگری از فرماندهان حزبالله در لبنان و سپس شهید اسماعیل هنیه در تهران انجام شد و با پادرمیانی و خدعه و نیرنگ آمریکا پاسخ مناسبی دریافت نکرد؛ جبهه مقاومت را در موضع واکنشی و تدافعی قرار داد؛ بهگونهای که واکنشهای ما در زمین طراحیشده آنها و عمدتاً پیشبینیشده است. تغییر زمین بازی بهگونهای که ابتکار عمل به دست مقاومت افتد، از راهبردهای اساسی برای شکست این حصر است. چنین تغییری مستلزم آن است تا از سویی نقشه و فکر دشمن در حوزههای مختلف تهاجمی فهم گردد، ظرفیتهای درونی شناسایی شود و با تکیه بر معارف ناب الهی پیرامون تقابل تاریخی دو جریان حق و باطل و جغرافیای غنی مقاومت و ضعفهای متنوع دشمن -چه بالفعل و چه بالقوه- راهبردهای اتخاذ رویکرد تهاجمی و تغییر موازنه تدوین و عملیاتی گردد.
در این یادداشت به ارائه چهارده راهبرد بهعنوان الزامات دفاع میهنی در مقابل تجاوز احتمالی دشمن پرداخته میشود؛ مواردی که به نظر میرسد توفیق در رویاروییهای پیشرو تا حد قابل توجهی به آنها وابسته است. هر کدام از موارد نیاز به بسط و تبیینی دارد که برخی از آنها در گزارشهای سیاستی مستقلی آماده شده است.
1- تشکیل اتاق جنگ
با اینکه دلسوزان انقلاب از سالها قبل نسبت به تشکیل اتاق جنگ (با عناوین و اسامی مختلف) و اخذ تصمیمات ویژه برای دوره تحریم در دو بخش تحریمشکنی و تحریمناپذیری تأکید داشتند و حتی سازههای نهادی برای آن پیشنهاد و تعبیه کردند، اما متأسفانه روند بوروکراسی در کشور این مأموریت مهم را تضعیف و بعضاً به محاق و تعلیق برده است. تشکیل شورای دفاع ذیل شورای عالی امنیت ملی با اینکه دیر، اما بسیار مسرتبخش است؛ به شرط آنکه این شورا هم در چنبره تودرتوی بوروکراسی اجرایی کشور هضم و خنثی نشود.
تجربههای جهانی تشکیل چنین نهادهایی به بیش از هشتاد سال پیش در بحبوحه جنگ جهانی دوم بازمیگردد و آمریکا، شوروی سابق و انگلیس تجارب گرانبهایی را در این زمینه از سر گذراندهاند. تجربه روسیه در همین جنگ اخیر با اوکراین نیز از این حیث قابل بازخوانی و درسآموزی است. چین هم در دوره کرونا با این نگاه به مبارزه برخاست.
به نظر میرسد اداره کشور در زمان فعلی و احیاناً بروز جنگ بعدی، نیازمند اتخاذ تدابیر خاص، سریع و قرارگاهی است تا از آفت تأخیر، ناهماهنگی و بخشینگری حتیالامکان مصون باشیم. این اتاق با یک دبیرخانه چابک و چالاک فکری بایستی ضمن دستورکارسازیهای درست، به فرایند حل مسئله با مشارکت امنای هر حوزه پرداخته و در زمان کوتاهی به تصمیم رسیده و آن را عملیاتی نماید. تشکیل هرچه زودتر این شورا، دستورهای بر زمینمانده زیادی را همین الآن در نوبت بررسی و اتخاذ تصمیم عاجل دارد که ضرورت دارد با نگاه ویژه مورد توجه قرار گیرد. بدیهی است این جنس شوراها زنده به دبیرخانه و دبیر چابک و چالاک خود و تیم کارشناسی مشاور و پشتیبان هستند و هرقدر در این بخش ضعف موجود باشد، این شورا هم خیلی زود میتواند به سرنوشت قبلیها دچار شود.
2- پیگیری حقوقی و محکومیت جهانی اقدامات رژیم صهیونیستی
یک گام مهم در مقابله با تجاوز دشمن زورگو، تلاش مجاهدانه برای محکومیت و بیاعتباری جهانی اقدامات نامشروع و قاعدهگریز رژیم صهیونیستی و ایالات متحده با استفاده از ظرفیتهای حقوقی و دیپلماتیک است. حمله به تأسیسات هستهای ایران، ترور دانشمندان و هدف قرار دادن مناطق مسکونی و حتی ترور فرماندهان نظامی آن هم در اقامتگاه مسکونی (غالباً با خانواده) و حمله بیرحمانه به مردم در مناطق مسکونی عادی، آشکارا نقض قوانین بینالمللی و معاهدات رسمی است. با اینحال، بخشی از کشورهای جهان - بهویژه مدعیان حقوق بشر در اروپا - حتی حاضر به محکوم کردن این جنایت نشدهاند.
این درحالی است که تجاوز رژیم صهیونیستی - به انحاء گوناگون - برای اولین بار نبوده و ضرورت پیگیری جرائم رژیم صهیونیستی در صحنه بینالمللی بارها توسط رهبر حکیم انقلاب مطالبه شده است. معظمله در قضیه مربوط به بدافزار استاکسنت، گلایه عدم پیگیری حقوقی را مطرح فرمودند و همچنین بعد از حمله نظامی رژیم صهیونیستی در آبانماه گذشته، شکلگیری ائتلاف همهجانبه سیاسی، اقتصادی، حقوقی و... را علیه رژیم مجرم صهیونیستی ضروری دانستند.
بنابراین در این زمینه شاهد عقبافتادگی تاریخی هستیم؛ بهگونهای که گلایههای رهبر انقلاب در این موضوع به نیمههای دهه ۹۰ و حتی قبلتر برمیگردد و با گذشت حدود ۱۰ سال، در دیدار اخیر با قوه قضائیه مجدداً معظمله بر این مهم تأکید کردند.
جمهوری اسلامی باید با بهرهگیری از ابزارهای حقوقی و دیپلماتیک، این پرونده را به یک مطالبه جهانی تبدیل کند؛ از ثبت رسمی تجاوز دشمن در مجامع بینالمللی و جلب آرای کشورها برای محکومیت آن گرفته تا پیگیری دریافت غرامت. این مأموریت بر عهده نهادهایی چون وزارت امور خارجه، معاونت امور بینالملل قوه قضائیه، ستاد حقوق بشر، کمیسیون حقوقی و امور قضایی مجلس، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و معاونت بینالملل دفتر رهبر انقلاب است. در این مأموریت، محوریت با قوه قضائیه است و ضروری است کمیتهای با محوریت معاونت امور بینالملل قوه قضائیه و عضویت نهادهای مذکور، متکفل پیگیری آن شوند. بدیهی است ظرفیتهای بینالمللی و کارشناسی فعلی قوه قضائیه برای اینگونه امور پایین است و لازم است این ظرفیتها با همکاری سایر نهادهای حقوقی و روابط بینالملل ساخته شود.
3- همترازی انسجام اجتماعی و فناوری
یکی از ویژگیهای نبرد اخیر، فناورپایه بودن آن بود؛ رویاروییای که بیش از هر زمان دیگری بر ابزارهای پیشرفته تکیه داشت بهگونهای که شاهد جنگی هوشمند بودیم. در مقابل، نقطه قوت اصلی جبهه ما همچنان در «انسجام اجتماعی» و ظرفیتهای نرمافزاری نهفته است. تجربه این نبرد نشان داد که برای دفاعی پایدار، این دو باید در کنار یکدیگر قرار گیرند؛ انسجام اجتماعی بهعنوان روح مقاومت و فناوری بهعنوان بازوی آن. اگر هرکدام از دیگری عقب بیفتد، خسارتآفرین است.
اگرچه عملکرد فناورپایه ایران در دفاع میهنی اخیر توانست دشمن را عقب براند و امری درخور تقدیر بود، اما مرحله جدید احتمالی نبرد اقتضا میکند که توانمندی فناورانه خود را بیش از پیش ارتقا دهیم؛ از حوزههای آفندی و پدافندی گرفته تا IT و شبکه، جنگ سایبری و کشیده شدن جنگ به زیرساختها از جمله زیرساختهای اقتصادی و... در این مسیر، چهار اقدام کلیدی ضروری است.
1- شناسایی دقیق ضعفهای خود بر اساس تجربه ترورها و تجاوزهای گذشته.
2- تحلیل نقاط ضعف دشمن و بهرهگیری از آنها از حیث اقتصادی، امنیتی و نظامی.
3- درک شیوه طراحی و تاکتیکهای دشمن و پیشی گرفتن از او (خواندن دست دشمن).
4- خروج از الگوهای قابل پیشبینی و طراحی اقدامات غیرمترقبه برای غافلگیری دشمن و تغییر موازنه.
تحقق این اهداف با نقشآفرینی مجموعههای نظامی و دفاعی کشور و ارتباط با مراکز دانشبنیان ممکن میشود. بدیهی است در این موضوعات، فرماندهی میدان با مجموعههای نظامی و دفاعی است که با تعریف نیاز، ارتباطگیری و فراهم کردن بستر فعالیت و پژوهش، ظرفیتهای فکری، نوآورانه و حل مسئله مراکز دانشبنیان را توسعه دهند.
4- حفظ انسجام از طریق سازوکارهای آن
پیشتر توضیح داده شد که اتکای جبهه ما در مبارزه، اتکای نرمافزاری و با تکیه بر ایمان الهی و حب وطن است که از مهمترین نمودهای آن میتوان به انسجام و اتحاد مردم اشاره کرد. مقوله اتحاد ملی عنصری است که طی سالیان اخیر در کشور ما دچار اختلال شده بود و بر همین اساس دشمنان با خیال باطلِ از بین رفتن این نقطه قوت، اقدام به حمله نمودند. ماحصل این اتفاق، از سویی به طور موقت آسیبهای سالیان گذشته را تا حد بالایی جبران کرد و از سوی دیگر به یکی از اصلیترین عوامل پیروزی بدل شد.
واضح است که اتحاد را میتوان دارای مراتبی دانست، اما آنچه اهمیت دارد این است که علیرغم اختلافنظرها و سلایق، اتحاد دلها و جانها حفظ شود. چنانچه رهبر انقلاب در بیانات ابتدای فروردین ۱۴۰۳ خود به این موضوع اشاره فرمودند: «نکته بعدی در باب منافع ملّی، مسئله اتّحاد دلهای مردم است؛ اتّحاد عزمها و ارادههای مردم است. ما در این زمینه متأسّفانه مشکلاتی داریم، عقبافتادگیهایی داریم؛ ارتباط و همدلی اجتماعی خیلی مهم است؛ در این زمینه دچار غفلت شدیم؛ خودمان به دست خودمان در وحدت ملّیمان اختلال ایجاد میکنیم. همه ما در این غفلت شریکیم؛ همه ما وظیفه داریم که وحدت ملّی را، اتّحاد مردم را، اتّحاد مردم و مسئولان را حفظ کنیم؛ روزبهروز آن را تقویت کنیم؛ این سیاست قطعی نظام جمهوری اسلامی از روز اوّل بوده است.»
اتحاد و انسجام، علیرغم اهمیت روشن و غیرقابل انکار، از متولی مشخصی برخوردار نیست و سازوکار تعریفشدهای ندارد. فقدان این دو موجب شده که پرداختن به این مسئله مهم صرفاً در حد حرف باقی بماند و در عمل شاهد عقبماندگی باشیم.
بلاشک میتوان مواردی را بهعنوان عناصر دارای نقش کلیدی در ایجاد و حفظ اتحاد و انسجام دانست که از جمله آنان میتوان به مسئولان، خواص و حلقههای میانی، احزاب، رسانهها و... اشاره کرد.
در وضعیت فعلی که این مقوله، جزء بلاشکِ امنیت ملی قلمداد میشود، شعام مهمترین وظیفه در حفظ، رصد و برقراری اتحاد ملی و برخورد با برهمزنندگان آن دارد. به اختصار چند راهبرد کلیدی بهعنوان راهبردهای اصلی این مقوله ذیلاً ذکر میشود:
عوامل اتحادآفرین:
1- یکی از اصلیترین عوامل ایجاد اتحاد در شرایط کنونی کشور، میهن است. در تجربهای که از دفاع میهنی گذشت، مشاهده شد که همه با سلایق گوناگون زیر این پرچم جمع شدند و کنار هم به دفاع پرداختند. از این رو، تکیه بر میهن و ضرورت پاسداشت این خاک، یکی از عوامل اتحادآفرین است.
2- اتحاد به معنای پیوستگی، دارای مرز است؛ از این رو یکی از ارکان اتحاد، مرزگذاری با دشمنان است. برجسته کردن غیظ و عصبیت نسبت به متجاوز که همزمان با چشیدن درد تجاوز است، از عوامل ایجاد اتحاد خواهد بود و عدم رعایت فاصله با دشمن، مخل اتحاد است. مسئولین دیپلماسی کشور شایسته است نبض جامعه را در این خصوص دائم مدنظر داشته باشند.
عوامل مخل اتحاد:
1- برجسته کردن تفاوتهای عقیدتی و فکری باوجود اشتراکات فراوان، از عواملی است که اتحاد قلوب مردم را بر هم میزند.
2- غلبه منافع حزبی و جناحی بر منافع ملی نیز موجب بر هم زدن اتحاد عمومی است. انتقامگیریهای سیاسی در همه حال مضر است و در شرایط فعلی مضرتر.
5- طراحی بسیج میهنی تودهها
از نکات مبنایی و مهم در تقابل با نظام استکبار، تکیه ما بر بُعد نرمافزاری است؛ برخلاف جبهه استکبار که بخش عمده توان و اعتماد خود را بر تجهیزات، سلاح و ابزارهای مادی متمرکز کرده است. در جبهه خودی، قوت ایمانی و بنیانهای فکری دینی موتور اصلی پیشروی و رمز توفیق به شمار میرود. بر همین مبنا، آحاد مؤمن و معتقد جامعه – بهواسطه عدم برخورداری از ابزارآلات نظامی – نهتنها تهدید نبوده، بلکه فرصت و سلولی از سلولهای مبارزه محسوب میشوند. چنین رویکردی، انرژی ایمانی عظیمی را خلق میکند که در مقابله با سونامی حوادث از جا تکان نمیخورد و حلّال بسیاری از مشکلات ناشی از جنگ خواهد بود. تجربه دفاع ۱۲ روزه گذشته نیز ظرفیت بالای عمومی جهت حضور و ایفای نقش را به منصه ظهور گذاشت.
از این رو طراحی الگوی بسیج میهنی تودهها با هدف حضور و مشارکت عموم مردم در مبارزه با دشمن، از ضرورتهای جبهه ایمان است.1 این بسیج را میتوان به اقتضای توان و ظرفیت افراد، در کمّ و کیف متنوع سامان داد. عرصههایی از قبیل «اطلاعاتی - امنیتی، امدادرسانی، خدمترسانی، رسیدگی به خانواده شهدا، معنویتافزایی، اقتصاد، بهداشت و سلامت و...» مواردی است که میتوان با تکیه بر ظرفیت مردم، هم بستر رشد عمومی را فراهم ساخت و هم نیازهای مستحدثه دوران جنگ و حتی نیازهای بلندمدتتر را پاسخ داد. تکیه به امکاناتی چون مساجد و بسیج محلات از ظرفیتهای فعالسازی این بسیج عمومی است.
به نظر میرسد برخی انحرافاتی که در بهکارگیری بسیج مردمی و سازمانی شدن آن در سالهای گذشته اتفاق افتاد، در شرایط امروز قابلیت اصلاح و بازگشت به مسیر طبیعی و فلسفه ایجادی آن را پیدا کرده است.
6- تغییر سازوکارهای حفاظت فرماندهان و دانشمندان متناسب با تهدیدات
فرماندهان و دانشمندانی که هدف ترور رژیم صهیونیستی قرار گرفتند، پیشتر نیز در فهرست تهدید این رژیم بودند و حتی برخی از آنان سابقه ترورهای نافرجام را داشتند. موفقیت دشمن در برخی از عملیاتهای اخیر نشان داد که او بهطور مستمر در حال بهروزرسانی روشهای خود است و این بهروزرسانی، ضعفهای جدی در سازوکارهای حفاظتی ما را آشکار نمود.
همانطور که در بخشهای قبل بیان شد، تقابل فعلی یک تقابل فناوریپایه است؛ به گونهای که شاهد جنگی هوشمند هستیم. در مختصات این جنگ هوشمند، ترورها نیز بسیار دقیق و هوشمند انجام شدند. بر این اساس، ترور هوشمند، حفاظت هوشمند لازم دارد.
در چنین شرایطی، بازنگری و ارتقاء راهبردهای حفاظتی ضرورتی فوری است. این امر تنها با استفاده از روشهای سنتی ممکن نیست، بلکه باید از فناوریهای نوین امنیتی، مدلهای پیشدستانه شناسایی تهدید و شبکههای اطلاعاتی هوشمند بهره گرفت.
چنین تحولی بدون حضور مجموعههای تحقیقاتی در حوزه IT و فناوریهای هوشمند ممکن نیست. از این رو نیروی انتظامی، وزارت اطلاعات، سازمان اطلاعات سپاه و سایر نهادهای امنیتی لازم است نسبت به تعریف کار و مهیا کردن زیرساخت برای مجموعههای تحقیقاتی جهت رسیدن به الگوهای فناورانه نوین برای حفاظت از نخبگان و فرماندهان کشور اهتمام ورزند؛ الگویی که حداقل چند گام جلوتر از دشمن باشد.
7- جلودار شدن رسانه
اگرچه عملکرد رسانه ملی و برخی دیگر از رسانههای حاکمیت در دوران جنگ گذشته قابل ستایش است، اما همچنان رسانه از آنچه که باید باشد عقب است. رسانه بهعنوان یکی از اصلیترین مراجع تربیت عمومی جامعه، در زمان جنگ از سویی مکلف به اطلاعرسانی و آگاهیبخشی صحیح و سریع نسبت به وقایع و اخبار است و از سوی دیگر، وظیفه افزایش روحیه مقاومت و ایستادگی عمومی را بر دوش دارد و از همه مهمتر، روشنگری و بصیرتافزایی از شئون آن است.
رسانه باید کنداکتور جنگ، آن هم از جنس ترکیبی داشته باشد. چنین رسانهای نیازمند مدیریت قرارگاهی است. در مدیریت قرارگاهی علاوه بر اطلاعرسانی اخبار، ضروری است حوزه امنیت روانی مردم نیز مورد توجه باشد و با دقت و ظرافت، شجاعت و سلحشوری رزمندگان و زبونی و اضمحلال دشمن تصویر و روایت گردد.
بدیهی است که مقصود از رسانه، محدود به رسانه ملی و صداوسیما نیست؛ اما حداقل در زمان جنگ و بعد از آن، مهمترین متولی صداوسیماست. بر این اساس و با توجه به نقش محوری رسانه ملی، شکلدهی به قرارگاه رسانهای با محوریت صداوسیما و متشکل از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مجموعههای تابعه و نمایندگان سازمانهای جبهه فرهنگی و خبرگان خرّیطِ رسانهفهم و بخش فرهنگی دفتر رهبر انقلاب، جهت تغییر زمین بازی رسانهای که سالها توسط دشمن طراحی و اداره شده، امری ضروری است. اتفاق اخیر، فرصت مناسبی را جهت ترمیم گذشته و ایجاد تحول در این زمینه فراهم نموده است، اگر قدر دانسته شود.
8- تقویت پدافند غیرعامل، خاصه در حوزه تأمین کالاهای اساسی و طراحی سازوکارهای نظارت سختگیرانه
یکی از نقاط مهم در اداره جنگ، تأمین کالاهای اساسی برای نیازهای روزمره مردم است. در مرحله قبلی دفاع میهنی، مراجع تأمین کالاهای اساسی تا حد قابل توجهی مصون از حملات دشمن بود و میزان ضربه واردشده نیز مدیریت شد. از این رو، تأمین کالاهای اساسی برای میانمدت و طراحی سازوکارهای سختگیرانه جهت طی شدن درست فرایند تولید، انبار و توزیع ضروری است. با توجه به انواع سناریوها در شیوه حملات دشمن به این اقلام، یکی از راهبردهای مهم که باید مورد توجه قرار گیرد، بهرهگیری از ایدههای نو و خلاقانه در تولید، توزیع و انبارداری این اقلام است که در این زمینه تکیه بر ظرفیت مردمی راهگشاست.
تحقق این امر مستلزم شکلگیری آرایش جنگی مطابق با طراحی اتاق جنگ اقتصادی است که در راهبرد اول شرح داده شد.
9- بازتنظیم شرایط زیرساختهای حیاتی مثل آب، برق، گاز و درمان جهت آسیبپذیری حداقلی در زمان جنگ
در کنار تأمین کالاهای اساسی، حفظ زیرساختهایی همچون آب، برق، گاز و خدمات درمانی برای تداوم زندگی عادی مردم ضروری است. اختلال در این زیرساختها نهتنها حیات روزمره جامعه را مختل میکند، بلکه زنجیره تأمین کالاهای اساسی را نیز با بحران روبهرو میسازد.
ازاینرو، باید برای اداره طولانیمدت دفاع میهنی، حداقل سطح پایدار این زیرساختها تضمین شود. بهکارگیری راهکارهای نوآورانه و کمهزینه، با اتکا به ظرفیت مردمی - از شبکههای داوطلبی تا فناوریهای بومی - ضرورتی اجتنابناپذیر است. بررسی تخصصی این ایدهها برعهده دانشگاهها و اندیشکدههای مرتبط با حوزههای انرژی و زیرساخت است تا نقشهای عملیاتی برای دوران بحران طراحی شود. همچنین دیپلماسی انرژی و دیپلماسی آبی با کشورهای همسایه بهمنظور تأمین منابع موردنیاز میتواند بخشی از مشکلات را بکاهد.
10- مسئله مخبرین و نفوذیها
اگرچه مسئله نفوذ و جاسوسی بخشی از نتایج خود را در قضیه ترور فرماندهان و دانشمندان نشان میدهد، اما مسئلهای بسا گستردهتر است. تأثیر در جهتگیری فکری مردم و مسئولان، امکان خرابکاریهای مختلف، زمینهسازی شورش و حرکات مسلحانه و... از دیگر نتایج نفوذ و جاسوسی است.
سالهاست رهبر حکیم انقلاب بحث نفوذ را مطرح و نسبت به آن هشدار دادهاند، اما به نظر میرسد نفوذ یکی از دستورکارهای اصلی دشمن است و از رصد ما جلو افتاده است.
قوه قضائیه، سپاه، وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی از متولیان حل مسئله نفوذ هستند. ضروری است با بهرهگیری از تجربیات گذشته، توفیقها، شکستها و نقاط خلأ شناسایی و با در دست داشتن طرحی رو به جلو، با مسئله جاسوسی مبارزه به عمل آید. شورای هماهنگی اطلاعات کشور که در سال 1392 شکل گرفت، پاسخگوی نیاز فوری و عملیاتی این حوزه نیست؛ بازنگری سازوکار و حتی اعضای این شورا و همچنین جایگاه و ساختار آن از ضرورتهای اجتنابناپذیر است.
11- مغتنم شمردن امکان اثرگذاری تربیتی
یکی از اتفاقاتی که طی سالیان گذشته شاهد آن بودیم، جاافتادن برخی انگارههای غلط پیرامون رژیم صهیونیستی در بین اقشاری از جامعه بود؛ انگارههایی که بر هویت غصبی و ظالم آن روپوش گذاشته و تصویر روتوششدهای از آن به خورد نسل نو داده میشد.
تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی به ایران پرده از ماهیت سفاک و ددمنش این رژیم تا حد قابل توجهی برداشت و زمینه را برای گفتوگو پیرامون جرثومگی این رژیم در بین برخی اقشار که تحت تأثیر تهاجمات رسانهای قرار گرفته بودند، فراهم کرد.
این مهم بالأخص برای کودکان و نوجوانان از جهات مختلف دارای اهمیت و همچنین امکان بالاتری است. ازاینرو، ضروری است با تکیه بر سه راهبرد «بحث و گفتوگو، آگاهیبخشی و امتداد و استمرار برای اقناع و جاافتادن» بهعنوان راهبردهای اصلی در این حوزه، فرصت تابستان جهت آموزشهای مضاعف، اضافهکردن اسناد و مطالبی پیرامون حقیقت این جریان در کتب درسی، توجیه استادان و معلمان، برنامههای گفتوگومحور آزاداندیشی جوانان و... مغتنم شمرده شود و آگاهیبخشی لازم از چهره این رژیم انجام گیرد. آموزش و پرورش، صداوسیما و آموزش عالی متولیان اصلی این عرصه محسوب میشوند و مکلف به بهرهبرداری از این فرصت هستند. شاید بتوان ادعا کرد که این شرایط، فرصت بیبدیلی در ترویج و بارورسازی فکر صحیح و قوی در بین اقشار گوناگون، بالأخص کودکان و نوجوانان، در اختیار قرار داده است.
12- مقابله همهجانبه با فساد
فساد، بزرگترین تهدید برای اعتماد عمومی و انسجام ملی است. بدیهی است که بیاعتمادی ناشی از فساد، شکاف میان مردم و حاکمیت را دامن زده و بهتدریج سرمایه نرمافزاری کشور در نبرد با دشمن را دچار ضعف و زوال میکند. باید با هرچه باعث تزلزل در اتحاد و انسجام و صاحبانقلاب بودن مردم میشود، برخورد کرد؛ که از مصادیق مهم آن، فساد، رانت و تبعیض است.
دفاع میهنی اخیر با آثار مثبتی جهت بهبود این سرمایه همراه بود، اما یکی از الزامات اساسی تداوم آن، منوط به مبارزهای فراگیر با فساد بهویژه در سطوح مدیریتی است. در این راستا:
قوه قضائیه باید با قاطعیت، برخورد با مفسدان را تسریع و اطلاعرسانی کند؛ نیروی انتظامی و دستگاههای نظارتی همچون سازمان بازرسی کل کشور و دیوان محاسبات باید فعالانه وارد عمل شوند؛ و ایجاد سامانههای شفافیت عمومی و گزارشدهی مردمی میتواند بهعنوان مکملی برای نظارت رسمی عمل کند.
شک نکنیم که مبارزه بیامان با فساد نهتنها اعتماد مردم به حاکمیت را تقویت میکند، بلکه سرمایه اجتماعی لازم برای تداوم مقاومت را حفظ خواهد کرد. (حتی برخورد با اختلالهایی که به چشم کوچک میآیند - مثل گرانفروشی در قیمت بلیت اربعین - در چشم تیزبین مردم کاملاً رصد میشود).
13- تدبیر برای جنگ ادراکی
همانگونه که در مقدمه این سند بیان شد، تهاجم دشمن علیه جمهوری اسلامی ایران صرفاً محدود به عرصه نظامی نیست؛ بلکه در قالب جنگی ترکیبی، خاصه ادراکی، بهعنوان یکی از مؤثرترین ابزارها برای تغییر محاسبات جامعه بهویژه در میان نخبگان و اقشار خاکستری عمل میکند. تجربههای گذشته نشان داده است که جنگ ادراکی میتواند بهطور مستقیم بر روحیه عمومی و حتی معادلات میدان نبرد تأثیر بگذارد. روایت فاتحانه تأثیر مستقیم بر محاسبات داخلی و همچنین محاسبات دشمن دارد.
بهمنظور مقابله با این تهدید، ایجاد قرارگاه مدیریت جنگ ادراکی با سه مأموریت زیر ضروری است.
1- رساندن اطلاعات دقیق و شفاف به مردم و جلوگیری از آشفتگی خبری.
2- ارائه تحلیلهای منسجم مبتنی بر مبانی ایدئولوژیک و سیاستهای کلان نظام، بهویژه در شرایط بحرانی.
3- مدیریت خط خبری و تبیینی کشور با رصد دائمی عملیات روانی دشمن و نیازهای افکار عمومی.
این قرارگاه باید از ترکیب:
مبلغان و اندیشمندان دینی (برای تبیین مفاهیم ایمانی)، خبرنگاران و تریبونداران رسانهای (برای انتشار سریع و دقیق پیام) و کارشناسان تحلیل رسانه و افکار عمومی (برای پایش و مقابله با عملیات روانی دشمن) تشکیل شود.
بدیهی است که عرصه تبیین یک فرایند صرفاً دستوری نیست و مدیریت آن مستلزم تعامل هوشمندانه با شبکه گسترده تبیینگران مردمی است. ازاینرو، فرماندهی قرارگاه باید در اختیار فردی قرار گیرد که هم به ظرایف تبلیغ دینی مسلط باشد و هم شناخت عمیقی از سازوکارهای رسانهای و عملیات روانی داشته باشد.
خروجی مورد انتظار از این قرارگاه عبارت است از کاهش اثر عملیات روانی دشمن، ارتقای تابآوری ادراکی جامعه و پشتیبانی مستقیم از پایداری اجتماعی در جنگ.
14- آموزش عمومی اصول دفاع میهنی
بخشی از تلفات و خسارات ناشی از حملات دشمن نه صرفاً به علت شدت حملات، بلکه به دلیل نابلدی و ناآگاهی مردم در مواجهه با شرایط جنگی رخ میدهد. اگرچه سهم این عامل در مقایسه با شدت تهاجم ممکن است محدود باشد، اما با توجه به اهمیت حفظ جان مردم و نقش حیاتی آنان در دفاع میهنی، آموزشهای عمومی پیشگیرانه از ضروریات غیرقابلانکار است.
ارائه این آموزشها نهتنها میتواند بهطور مستقیم از میزان تلفات و خسارات بکاهد، بلکه بستر مناسبی برای تقویت مشارکت مردمی در امدادرسانی و خدمترسانی در دوران جنگ فراهم میآورد.
محتوای آموزشهای عمومی:
* نحوه صحیح پناهگیری در زمان حملات
* مدیریت صحنههای بحران و کمک به مصدومان
* امدادهای اولیه و اقدامات حیاتی قبل از رسیدن نیروهای تخصصی
* روشهای بازگشایی مسیرهای مسدود و کمک به عملیات نجات
* آشنایی با سازوکارهای هشدار و تخلیه اضطراری
نهادهای مسئول:
* جمعیت هلال احمر
* سازمان آتشنشانی
* اورژانس کشور
* سازمان پدافند غیرعامل
* بسیج محلات و مساجد بهعنوان شبکههای پشتیبان
اجرای این برنامه نهتنها آثار مستقیمی بر کاهش خسارات انسانی دارد، بلکه پیام اهمیت جان مردم از سوی حاکمیت را بهطور ملموس به جامعه منتقل میکند؛ امری که موجب افزایش اعتماد عمومی و انسجام اجتماعی در دوران جنگ خواهد شد. بدیهی است در این جنس امور، باید مراقب امنیت روانی و تشویش ذهنی مردم هم بود و این آموزشها بایستی در بستری آرامشبرانگیز عرضه شود.
پینوشت:
1- در این خصوص، پیشنهادیهای در هسته مدیریت جهادی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) تهیه شده است.
امیرعباس نوری
این ضرورت که در شرایط فعلی کشور، حفظ و تقویت همبستگی و انسجام ملی یک الزام و تکلیف همه کنشگران و فعالان سیاسی و رسانهای است، محل مناقشه نیست. نباید کمترین تردیدی در این اصل مهم و تکلیف فراگیر وارد شود. پیگیری اختلافات و همینطور بگومگوهای سیاسی بویژه درباره سیاست خارجی، سم مهلکی برای وضعیت فعلی کشور است.
بنابراین در شرایط فعلی، بویژه رسانهها باید ضمن پایبندی به لوازم همبستگی و انسجام ملی، در حفظ و تقویت آن هم بکوشند.
در این بین، یکی از اقداماتی که لازم است نسبت به آن اهتمام شود، تبیین و حراست از ماهیت و محتوای این همبستگی ملی است.
در راستای تبیین همبستگی ملی، باید نسبت به مختصات فکری و تحلیلی این جامعه همبسته و یکصدا، اهتمام ویژه داشت. بویژه باید نسبت به دلایل این انسجام ملی و همینطور مفاهیم و پیامهای آن مقید بود. بنابراین در ادای تکلیف حفاظت و تقویت همبستگی ملی، باید نهایت تلاش و دقت را برای جلوگیری از به انحراف کشاندن مفاهیم و پیامهای صدای ملت، بکار برد. به عنوان نمونه، یکی از اقداماتی که کنشگران سیاسی - رسانهای باید در راستای ادای تکالیف خود در اینباره انجام دهند، مقابله با ایدهها و اندیشههایی است که به هر شکل میتواند این انسجام ملی را تبدیل به انشقاق و اختلاف کند.
در چنین مواقعی، پرداختن به این موضوع، نهتنها به معنای بیتوجهی به همبستگی ملی و تمرکز بر اختلافات نیست، بلکه دقیقا به معنای حراست از صدای ملت و مطالبه ملی است.
* باجگیری به اسم مردم!
یکی از موارد و مصادیق بیتوجهی به همبستگی و انسجام ملی، اقدام عناصر و چهرههای منتسب به جریان اصلاحطلب و همینطور حسن روحانی در روزهای پس از توقف جنگ تحمیلی ۱۲ روزه است. بیانیه ۱۸۰ نفر از چهرههای سیاسی و اقتصادی، بیانیههای جبهه اصلاحات بویژه بیانیه انتقادی از مصوبه مجلس درباره تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و همینطور اظهارنظرهای روحانی درباره سیاست خارجی نظام و سیاستهای منطقهای بویژه در قبال جبهه مقاومت، از جمله اقداماتی است که محتوای آنها نهتنها در تقابل با ماهیت همبستگی و انسجام ملی است، بلکه عملا تلاشی برای انحراف در مطالبات و خواستههای جامعه ارزیابی میشود. در همه این موارد، ایدهها و پیشنهاداتی مطرح شده که اساس آنها بازنگری و تغییر سیاستهای جمهوری اسلامی است. در این بیانیهها و اظهارات، به گونهای وانمود شده که گویی، عامل وضعیت فعلی و شرایط کنونی کشور، سیاستهای نظام بویژه در حوزه سیاست خارجی است و اکنون وقت اعمال تغییر در این سیاستها است. به عنوان مثال، روحانی به بهانه احتمال حمله مجدد رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران، از ضرورت تدوین استراتژی نوین ملی گفته، مجموعهای از بایدها و نبایدها را مطرح کرده و در نهایت نظام را موظف به تغییر سیاستهای داخلی و خارجی خود کرده است.
اظهارات روحانی بهگونهای بوده که در رسانههای غربگرا، تحت عنوان ضرورت اتخاذ تصمیمات سخت جمهوری اسلامی منعکس شده است.
یکی از نکات قابل تامل درباره این رفتار، تلاش آنها برای گنجاندن مطالبات و اهداف سیاسی خود به عنوان مطالبه ملت است. یعنی هر کدام از این طیفها و افراد، به بهانه جنگ، تلاش کردهاند پروژههای سیاسی خود را پیگیری کنند و جالب آنکه هر کدام مدعی هستند این مسائل و موارد، مطالبات جامعه از حاکمیت است.
بدون تردید وقوع جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران و اهداف اعلامشده توسط آنها درباره این جنگ، سبب میشود تدابیر و سیاستهای جدیدی در داخل کشور چه در حوزه داخلی و چه در حوزه خارجی اندیشیده و اعمال شود. بویژه با توجه به رفتار هوشمندانه و نجیبانه اکثریت مردم در مقابل متجاوز و ایستادگی آنها در کنار حاکمیت علیه دشمن متجاوز، اعمال سیاستهای جدید داخلی هم در راستای قدردانی از مردم و هم جهت حفظ این همبستگی و کاهش شکافها و موارد اختلافی ضروری است. کما اینکه مواضع و اظهارات مقامات ارشد نظام نیز گویای همین مهم است. با این وجود اما سوءاستفاده از این شرایط در راستای تحمیل مطالبات و اهداف سیاسی یا به تعبیر بهتر، باجگیری از نظام در این شرایط، نهتنها مورد قبول نیست، بلکه همانگونه که گفته شد، هم مطالبه عمومی نیست و هم در راستای تقابل با ماهیت همبستگی و انسجام ملی و به انحراف کشاندن محتوا و پیامهای آن ارزیابی میشود.
* باید از اشتباهات عبرت گرفت
اکنون در شرایط حساس کشور، اتخاذ تدابیر و اعمال سیاستهای جدید هم در قبال مسائل داخلی و هم در قبال مسائل خارجی، یک ضرورت است. قاعدتا یکی از ارکان این تدابیر و سیاستهای جدید، اصلاح سیاستهای اشتباه گذشته و تقویت تدابیر و سیاستهای درست و منطقی است.
جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به وضوح نشان داد کدام سیاستها و تدابیر کشور درست و موثر بوده و کدام اشتباه و هزینهساز. قاعدتا در راستای اتخاذ تدابیر و سیاستهای جدید، باید این گزاره مهم در نظر گرفته و اعمال شود.
در قبال این موضوع، همه جریانها و نحلههای فکری، باید صادقانه به میدان آمده و دستکم نسبت به خطاهای خود اعتراف کرده و از پیشگاه ملت عذرخواهی کنند. اتفاقا همین بیانیهنویسها و امثال حسن روحانی جزو کسانی هستند که اگر قرار است درباره برونرفت از وضعیت فعلی، صادقانه اظهارنظر کرده و پیشنهاداتی ارائه دهند، باید ابتدا نسبت به خطاها و اشتباهات خود که در این جنگ به طرز محسوس و ملموسی برای همه ملت آشکار شد، اعتراف و عذرخواهی کنند. قطعا بدون پذیرفتن این خطاها و عذرخواهی از نظام و مردم، مواضع و ادعاهای این افراد در تحلیل اوضاع و پیشنهادات آنها برای برونرفت از این وضعیت، فاقد اعتبار و ارزش است. اینکه این افراد بدون اشاره به نقش خود و سیاستها و تصمیماتشان در پیدایش چنین وضعیتی، به صورت یکجانبه نظام را متهم کنند، مطلقا پذیرفتنی نیست.
یکی از مهمترین درسهای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، اثبات گزارهها و مبانی سیاستهای نظام هم در قبال سیاست بینالملل و هم سیاستهای منطقهای، بویژه در قبال ایده جبهه مقاومت بود.
دستکم طی ۲ دهه اخیر که موضوع مذاکره با آمریکا و اروپا درباره برنامه هستهای، تبدیل به مهمترین موضوع و مساله کشور شده بود، سالها و بارها رهبر انقلاب گوشزد کردند مبنای هر نوع مذاکره باید بر بیاعتمادی نسبت به طرف مقابل باشد. بارها و به دفعات اعلام شد مطلقا نباید به طرف آمریکایی اعتماد کرد و خوشبین بود. دهها و صدها جمله از رهبر انقلاب میتوان آدرس داد که ایشان نظم و نظام غربی حاکم بر دنیا را استکباری و ناعادلانه دانستند و تأکید کردند در کنار توجه و استفاده از ابزار دیپلماسی، راه غلبه بر مشکلات تکیه بر توان، ظرفیت و قدرت درونزا است.
با این حال اما از سوی جریان غربگرای داخلی و به صورت مشخص در دولت روحانی، مذاکره به عنوان تنها راه رفع مشکلات اقتصادی عنوان شد و شوربختانه قول و قرار شفاهی مقامات آمریکایی به عنوان تضمین قراردادهای فیمابین تلقی شد! نهایتا برجام به نماد و مصداق تام و تمام اشتباه اعتماد به آمریکا تبدیل شد. هر چند امثال روحانی هرگز حاضر به پذیرش آن نشدند و حتی با وجود خروج یکجانبه آمریکا از برجام، باز هم به ایده تکیه بر قدرت داخلی و همینطور دیپلماسی متوازن برای استفاده از ظرفیت همسایگان و شرق و سایر نقاط دنیا بیتوجهی شد. با وجود تجربه برجام و تاکید رهبر انقلاب مبنی بر ضرورت عبرت گرفتن از این اشتباه اما جریان غربگرا باز هم مذاکره را به عنوان تنها راه غلبه بر مشکلات اقتصادی قلمداد کرد. البته اینجا مساله و اختلاف اصلی، مذاکره یا عدم مذاکره نبود، چرا که نظام هیچگاه با اصل و اساس مذاکره مخالفتی نکرد. یکی از اختلافات اصلی، بر سر نوع و نحوه مذاکره بود. جریان غربگرا، مذاکره را مسیری برای جلب نظر و رضایت طرف غربی پنداشته است. در مقابل این دیدگاه، بارها تاکید شد استفاده درست از ابزار مذاکره، با افزایش قدرت درونی و توسعه توان بازدارندگی محقق میشود. اینجا یکی از نقاط تزاحم این ۲ دیدگاه بود. یک طرف قدرت دفاعی کشور را مانعی بر سر راه جلب رضایت طرف آمریکایی و اروپایی میدانست اما طرف دیگر، قدرت دفاعی و توان بازدارندگی را اهرم فشار برای کسب امتیاز از طرف مقابل میدانست. در این بین اما به مرور مشخص شد علت اختلاف ساختاری و مبنایی میان این ۲ دیدگاه، تفاوت نگرش آنها به مقوله امنیت ملی و از آن مهمتر، ماهیت تقابل آمریکا و اروپا با برنامه هستهای ایران بود. جریان غربگرا معتقد بود دلیل تقابل آمریکا و اروپا با ایران، نگرانی آنها از کاربردهای نظامی برنامه هستهای است و در صورتی که به آنها تضمینهای عملی داده شود، این تقابل رفع خواهد شد. آنها همچنین معتقد بودند - و هستند - برای رفع نگرانی غرب، حتی میتوان محدودیتهایی در برنامه دفاع موشکی ایران نیز اعمال کرد. کار به جایی رسید که مرحوم رفسنجانی آن توئیت جنجالی را منتشر کرد و نوشت: «دنیای آینده، دنیای گفتمانهاست، نه موشکها». این موضعگیری رفسنجانی که در بحبوحه طرح موضوع اعمال محدودیتهای موشکی ایران برای حصول توافق هستهای عنوان شد، تبیین بسیار شفاف نگرش جریان غربگرا نسبت به ماهیت تقابل غرب با ایران بود. اما در مقابل، دیدگاه دوم، معتقد بود ریشه دشمنی آمریکا و اروپا با ایران، ماهیت نظام جمهوری اسلامی ایران است. بر همین اساس، مولفههای قدرتآفرین مانند برنامه هستهای، توان دفاعی و بازدارندگی ایران، هدف دشمن قرار گرفته است. رهبر انقلاب در همین راستا بارها تاکید کردند موضوعاتی مانند برنامه هستهای بهانه است و در صورتی که آنها به هدف خود درباره برنامه هستهای ایران برسند، سراغ دیگر موضوعات خواهند رفت.
از سوی دیگر، جریان انقلابی بارها هشدار داد تقابل در موضوع هستهای، اساسا یک موضوع امنیتی است. برخلاف غربگرایان که معتقد بوده - و هستند - رفع نگرانی غرب درباره موضوعات هستهای و موشکی، پایان تقابل و دشمنی آنها و آغاز لغو تحریمها و گشایش اقتصادی است، منتقدان دولت روحانی بارها هشدار دادند برچیده شدن برنامه هستهای و همینطور اعمال محدودیت در برنامه دفاع موشکی و همچنین عدم حمایت از جبهه مقاومت که باعث کاهش توان بازدارندگی ایران میشود، نهتنها به معنای پایان دشمنی و خصومت غرب نیست، بلکه به مثابه فراهم شدن شرایط برای حمله نظامی آنها به ایران است. در خلال مذاکرات دولت روحانی با آمریکا و اروپا، بارها هشدار داده شد ماهیت این مذاکرات اساسا امنیتی است، نه اقتصادی صرف. در آن مقطع، اختلاف نظرها در واقع صحنه تقابل ۲ جهانبینی مختلف نسبت به غرب و نظام حاکم بر دنیا بود.
یک طرف معتقد به پذیرش نظم جهانی و مناسبات و ساختارهای آن و نهایتا هضم شدن در آن بود و طرف دیگر، معتقد بود ضمن استفاده از اهرمهای دیپلماتیک و تعاملها و نرمشهای بهنگام نسبت به غرب، اهتمام و تمرکز ایران باید بر افزایش و تقویت ساخت درونی قدرت، اعم از توان دفاعی و بازدارندگی، اقتصاد درونزا و همینطور استفاده از ظرفیتهای خارجی در چارچوب دیپلماسی متوازن قرار گیرد.
جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران، به وضوح نشان داد کدام یک از این دیدگاهها منطقی و واقعبینانه بود. مذاکرات هستهای در واقع پوششی برای تحقق حمله غافلگیرانه علیه ایران بود. در حالی که ایران صادقانه وارد مذاکرات شده بود اما طرف آمریکایی رفتاری غیرصادقانه و مافیایی از خود نشان داد. به تعبیری نتانیاهو و ترامپ با حمله ۲۳ خرداد به ایران، میز مذاکره را بمباران کردند. البته تعبیر دقیقتر این است که این جنگ، بمباران و موشکباران نگرشها و راهبردهای جریان غربگرا در ایران بود.
در خلال جنگ، قوانین، قواعد و ساختارهای بینالمللی از سوی رژیم صهیونیستی و آمریکا زیر پا گذاشته شد. آژانس بینالمللی انرژی اتمی، ماهیت و کارکرد واقعی خود برای نظم آمریکایی را نشان داد و رسما تبدیل به بازوی عملیاتی - اطلاعاتی متجاوزان شد. ترور فرماندهان ایرانی مغایر همه قوانین و آییننامهها و قواعد جنگی بود. کشتار نزدیک به ۱۱۰۰ ایرانی که بیش از ۷۰ درصد آنها غیرنظامیان و کودکان، زنان و مردم بیگناه بودند، نقض آشکار قوانین بینالمللی بود. همه غرب نهتنها این جنایات را محکوم نکردند، بلکه از متجاوز نیز حمایت کردند. شاید بهترین تعبیر درباره این رفتار غرب را «فردریش مرتز» مطرح کرده باشد که گفت اسرائیل دارد اقدامات کثیفی را به نیابت از ما انجام میدهد. اشاره صدراعظم آلمان به زیر پا گذاشته شدن همه قوانین و قواعد و سازوکارهای بینالمللی و همینطور پشت پا زدن به هنجارها و ارزشهای ادعایی غرب بود.
به هر حال، جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به وضوح نشان داد اعتماد به غرب و نظام غربی حاکم بر دنیا، یعنی فراهم کردن شرایط برای خطر موجودیتی علیه خود.
این یکی از درسهای مهم جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بود که باید در سیاستها و تدابیر پیش رو مد نظر قرار گیرد. البته قاعدتا انتظار است امثال روحانی و اصلاحطلبان به خاطر ذهنیت و تصورات اشتباه خود در این زمینه که قطعا موجب فرصتسوزی علیه کشور شد، در پیشگاه مردم شرمنده باشند. تصور کنید بر اساس دیدگاه پدر معنوی حسن روحانی یعنی مرحوم رفسنجانی، توان موشکی ایران نیز مورد معامله قرار میگرفت، آنگاه چه اتفاقی برای امنیت کشور میافتاد؟ کشور در مقابل رژیم جنایتکار صهیونیستی کاملا بیدفاع میشد. هم نتانیاهو و هم ترامپ تصریح کردند هدف آنها از جنگ، براندازی جمهوری اسلامی ایران است. بنابراین، این تصور که در صورت حل موضوع هستهای، جنگی صورت نمیگرفت، ابلهانه است. اگر به واسطه تصور جریان هاشمی، توان دفاعی کشور معامله میشد، سرنوشت ایران در جنگ اخیر چه میشد؟
اینها واقعیاتی است که نمیتوان براحتی از کنار آنها گذشت. کسانی که چنین تصورات سادهلوحانهای داشتند و قرار بود کشور را به مسلخ ببرند، الان باید هم شرمسار باشند و هم در پیشگاه مردم عذرخواهی کنند و هم البته فعلا اعتبار سخن گفتن و پیشنهاد دادن را نداشته باشند؛ چه برسد به اینکه با گستاخی از تدوین استراتژی ملی سخن بگویند!!
* این هم نه غزه، نه لبنان
غیر از افشای ماهیت دشمنی غرب با ایران، یکی دیگر از واقعیتهای بسیار مهمی که در جنگ اخیر برای همه بویژه مردم ثابت شد و نقش بسیار مهمی در واقعبینانه شدن نگرش مردم داشت، تاثیر سیاستهای منطقهای ایران بویژه جبهه مقاومت در توان بازدارندگی ایران بود. حسن روحانی در اظهارات اخیر خود مدعی شد در چند مقطع بویژه پس از سقوط پهپاد گلوبال هاوک، احتمال جنگ بسیار زیاد شده بود. او در واقع میخواست این ادعا را مطرح کند که سیاستهای او مانع جنگ شد اما واقعیت این است که یکی از مهمترین عواملی که باعث جنگ علیه ایران شد، وضعیت جبهه مقاومت در منطقه بود.
پس از نزدیک به ۲ سال نبرد ناعادلانه، رژیم صهیونیستی توانست رهبران و فرماندهان مقاومت در غزه و لبنان را به شهادت برساند. در سوریه نیز با سقوط اسد، رژیم صهیونی احساس کرد به تعبیر خود حلقه آتش پیرامونیاش تضعیف شده است. پس از آن بود که موضوع حمله به ایران جدی شد. نتانیاهو نیز بارها مدعی شده بود وضعیت جبهه مقاومت در غزه، لبنان و سوریه باعث شد شرایط برای حمله به ایران فراهم شود.
بنابراین کاملا پیداست دلیل اصلی حمله رژیم صهیونیستی به ایران، وضعیت متفاوت جبهه مقاومت نسبت به گذشته بود. در زمان سقوط پهپاد آمریکایی، قطعا وضعیت جبهه مقاومت در جلوگیری از این حمله موثر بود و عدم حمله اساسا هیچ ربطی به روحانی نداشته است.
نکته دیگر اینکه، همین دولت روحانی نسبت به سیاستهای منطقهای ایران منتقد بود. کما اینکه در مذاکرات منتهی به برجام نیز حامیان دولت روحانی خواستار آن بودند ایران سیاستهای خود در قبال مقاومت را تغییر دهد تا مذاکره به نتیجه برسد. اینها اساسا همان جریان «نه غزه، نه لبنان» بودند که به صورت رسمی و علنی خواستار عدم حمایت ایران از مقاومت شدند. در جریان جنگ سوریه و حضور ایران و جبهه مقاومت برای تاراندن تروریستها، مقامات دولت حسن روحانی و نزدیکانش بارها از این سیاست ایران انتقاد کرده و مدعی بودند ایران باید در سیاستهای منطقهای خود بویژه درباره مقاومت تجدیدنظر کند. آنها همچنین مدعی بودند حمایت ایران از مقاومت یکی از دلایل تقابل آمریکا علیه ایران است و برای عادیسازی روابط با آمریکا، جبهه مقاومت هم باید در کنار برنامه هستهای و موشکی، روی میز گذاشته شود.
اما در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه برای همه به وضوح اهمیت جبهه مقاومت به عنوان خاکریز ایران مشخص شد؛ بویژه سوریه. رژیم صهیونیستی پس از سقوط بشار اسد، تصمیم خود برای حمله به ایران و حتی تغییر نوع حمله را اتخاذ کرد. اولا در حمله به ایران، آسمان سوریه به محلی برای سوخترسانی به جنگندههای رژیم صهیونیستی تبدیل شد. ثانیا در صورت بقای اسد در قدرت و حضور ایران در سوریه، بویژه یگانهای پهپادی و موشکی، قطعا رژیم امکان حمله به ایران را نداشت. این موضوع مهم در جنگ ۱۲ روزه برای مردم کاملا مسجل شد. کما اینکه پس از توقف جنگ ۱۲ روزه، برخی کنشگران سیاسی - رسانهای وابسته به اصلاحطلبان اعتراف کردند درباره حمایت ایران از مقاومت، بویژه سوریه، اشتباه فکر میکردند و البته اذعان کردند سیاست و تدابیر نظام در این باره کاملا درست و دوراندیشانه بوده است.
به هر حال، یکی دیگر از مواردی که تصورات و دیدگاههای غربگراهای داخلی، اعم از اصلاحطلبان و حسن روحانی را بیاعتبار کرد، اهمیت جبهه مقاومت در ارتقای توان بازدارندگی ایران بود. به همین خاطر، این موضوع نیز جزو مواردی است که این افراد و این جریان باید به خاطر آن عذرخواهی کنند.
* مردم میدانند؛ خودتان را اصلاح کنید
یکی از گزارههای مهم درباره همبستگی و انسجام ملی شکلگرفته در خلال جنگ ۱۲ روزه و پس از آن، واقعگرایی افکار عمومی نسبت به مقوله امنیت و همینطور سیاست خارجی است. کاملا پیداست مردم پس از وقوع جنگ، تا حدود زیادی به درستی سیاستهای جمهوری اسلامی در قبال غرب و همینطور تقویت بنیه دفاعی کشور پی بردهاند. این موضوعی است که حتی معتبرترین ژورنالهای دنیا نیز به آن توجه نشان دادهاند. به عنوان نمونه فارن پالیسی در هفتههای اخیر مقالهای بسیار مهم منتشر کرد. در این مقابله تصریح شده بود جوانان ایرانی که طی ۲ دهه اخیر نسبت به سیاستها و شعارهای جمهوری اسلامی، بویژه در حوزه سیاست خارجی، بیاعتقاد شده بودند و حتی نسبت به این سیاستها و مبانی نظری آن انتقاد داشتند، پس از جنگ ۱۲ روزه و آشکار شدن واقعیتهای آمریکا و غرب، نهتنها نسبت به درستی سیاستهای جمهوری اسلامی پی بردند، بلکه اکنون ضمن طرفداری از دیدگاههای آیتالله خامنهای، خواستار تقویت و تحکیم این دیدگاهها بویژه تقویت جبهه مقاومت شدهاند. مقاله فارن پالیسی البته در همه رسانههای اصلاحطلب و حامیان روحانی سانسور شد اما این واقعیتی نیست که آنها بتوانند منکر آن شوند.
راه مردم و صدای مردم کاملا مشخص است. مردم بسیاری از واقعیات را فهمیدهاند. بویژه یک نگرش کاملا واقعبینانه نسبت به مسائل اصلی ۲ دهه اخیر ایران پیدا کردهاند؛ همان مسائلی که امثال روحانی و اصلاحطلبان با طرح ایده مذاکره توانستند به قدرت برسند.
واقعیت اما این است که جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، همه ایدهها و پیشنهادات امثال روحانی درباره گشایش اقتصادی را بیاعتبار کرد. نهتنها مشخص شد آن سیاستها باعث بهبود وضعیت اقتصاد نشده است، بلکه ثابت شد آن ایدهها خلاف امنیت ملی و زمینهساز جنگ نیز بوده است.
بنابراین واقعیت این است یکی از مهمترین تجربیات و درسهای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، بیاعتبار شدن جریان اصلاحطلب و امثال آقای روحانی است. روحانی طی ۱۲ سال گذشته صرفا یک ایده داشته و آن مذاکره با غرب و جلب رضایت آن از طریق عقبنشینی نسبت به برخی مولفههای دفاعی و بازدارندگی ایران بوده است. در واقع ریشه مواضع و ایدههای روحانی دست بردن به جیب امنیت و قدرت دفاعی برای اقتصاد بود. ایدهای که مشخص شد از اساس اشتباه و پرهزینه بود. به عبارتی جنگ معلوم کرد امثال حسن روحانی و اصلاحطلبان واقعیات دنیا را نفهمیدهاند.
در چنین شرایطی، آیا آنها نباید از گذشته خود درس گرفته و در قبال مواضع و سیاستهای گذشته خود تجدیدنظر کنند؟ قطعا آنها نیاز جدی به بازنگری در مواضع و سیاستهای خود دارند. به جای طلبکار شدن و توصیه به نظامی که جنگ، درستی مواضع و دیدگاههایش را ثابت کرد، قطعا لازم است آنها مواضع غلط و هزینهساز خود را اصلاح کنند؛ البته پس از عذرخواهی از مردم و نظام به خاطر گذشته غلط و بسیار خسارتبار.