صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۳  ، 
شناسه خبر : ۲۵۹۵۱۴
نگاهی به فیلم «چه خوبه که برگشتی»

«داریوش مهرجویی» کهنه کارترین کارگردان حال حاضر ایران، با سابقه بیش از 54 سال فیلم سازی است. او از معدود هنرمندانی است که هیچ گاه در فعالیتش وقفه ای ایجاد نکرده و به طور متوسط هر دو سال، یک فیلم را تولید کرده است به طوری که «چه خوبه که برگشتی» بیست وسومین فیلم سینمایی این کارگردان 47 ساله سینمای ایران است. 

ویژگی مشترک آثار مهرجویی، برخورداری از نوعی نگاه فلسفی و کندوکاو درباره حضور بشر در این جهان است. رویکردی که البته هیچ گاه پاسخگوی مخاطب حقیقت طلب نبوده است و در حد یک خودنمایی اندیشه گرایانه باقی مانده است. چه، محتوای فیلم های مهرجویی هیچ گاه زیربنای عمیق فکری و ایدئولوژیکی نداشته و غالباً آلوده به پندارهای وارداتی و غربی بوده است. با این حال، او طی سال های اخیر تا حدودی از ژست روشنفکرانه و فیلسوف مآبانه در آثارش دست برداشته و بیشتر سعی کرده تا به مخاطب عام و سرگرمی طلب سینما نزدیک تر شود.
«چه خوبه که برگشتی» جدیدترین فیلم داریوش مهرجویی، نیز دارای چنین گرایشی است؛ فیلم در عین اینکه قصد دارد تا حرف های به ظاهر مهمی را به مخاطب خودش ارائه دهد، در قالبی خودمانی و غیرجدی ساخته و پرداخته شده است به این معنی که اساساً نمی توان فیلم جدید داریوش مهرجویی را یک فیلم کمدی به معنای واقعی کلمه دانست؛ چون به طور کلی از یک ساختار و شکل بندی مشخص خالی است و حداکثر نامی که می توان بر فرم این فیلم نهاد، نوعی طنز پرتحرک است.
داستان فیلم «چه خوبه که برگشتی» به این شرح است که دکتر فرزاد (حامد بهداد) جراح دندانپزشک، پس از سال ها به ایران می آید تا در کنار دوست قدیمی اش مهندس کامبیز (رضا عطاران) و دور از مسائل آشفته زندگی، نفسی تازه کند. ولی ورود او همزمان است با پیدا شدن یک شیء مرموز و عتیقه که رفاقت دیرینه فرزاد و کامبیز را به جدالی بیهوده می کشاند.
«چه خوبه که برگشتی» هم همچون آثار قبلی مهرجویی مدعی نگاهی شبه روشنفکرانه است و در این راستا، نیش و کنایه های سیاسی هم دارد، اما مشکل بزرگ این فیلم نیز مانند سایر آثاری که در دسته فیلم های روشنفکرانه قرار می گیرد، همین نکته است که به جای برخورداری از محتوا و مضمونی قابل بحث، به یک سری نمادهای سطحی و پراندن چند متلک شعاری محدود شده است.
رو در روی هم قرار گرفتن دو دوست و همراه قدیمی که یکی از آنها را دکتر خطاب می کنند و دیگری را مهندس، شیء قدیمی که روی آن، عدد 43 ثبت شده (رقم سال هایی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته) و مسائلی از این دست، برخی از نمادهایی هستند که در این فیلم با حداقل ظرافت ممکن به خورد تماشاگر داده شده اند. در واقع، درگیری دو دوست قدیمی - دکتر و مهندس- را می توان دعوای دو جناح سیاسی کشور دانست، دعوایی که منشأ آن، همان عتیقه ای است که روی آن عدد 43 ثبت شده و به زعم فیلم، برای رهایی از این دعوا و رسیدن به صلح و آرامش، باید دست از این عتیقه برداشت
البته به جز این، در فیلم کنایه هایی هم تنیده شده تا مخاطب به مفهوم بسیار عمیق() فیلم بهتر پی ببرد. آنجا که دو شخصیت فیلم، درباره داستان فیلم «شطرنج باز» صحبت می کنند؛ دو حاکمی که آنقدر سرشان به بازی شطرنج گرم می شود که کشورشان غارت می شود گویا داریوش مهرجویی پس از حدود نیم قرن کار فیلم سازی، امروز به این نتیجه رسیده که برای القای مفاهیم مدنظر خود، باید از پیش پاافتاده ترین روش ها استفاده کند
البته آقای مهرجویی در این فیلم هم مانند اثر قبلی اش از معنویت و عرفان() غافل نشده است. همان طور که فیلم «نارنجی پوش» راه حل رسیدن به آرامش را در یک مکتب عرفانی جعلی و مصنوعی به نام «فنگشویی» یافته بود، در «چه خوبه که برگشتی» نیز نوع دیگری از معنویت به نام «سنگ درمانی» تبلیغ می شود
فیلم «چه خوبه که برگشتی» را هم می توان ادامه اضمحلال روزافزون سینمای به اصطلاح روشنفکری سال های اخیر دانست، سینمایی بی هویت و فاقد پشتوانه عمیق فکری و جهان شناختی که تنها اتکایش به جشنواره های خارجی و حمایت های قبیله ای برخی منتقدان و نشریات سینمایی است. هرچند که امروز حتی خیلی از هواداران سینه چاک مهرجویی و سینمایش هم در برابر فیلم جدید او مجبور به تسلیم شده اند و حتی در برنامه ای تلویزیونی، کار این فیلمساز را تمام شده معرفی می کنند.
این اتفاق، پیش از مهرجویی برای سایر سردمداران سینمای موسوم به «موج نو» که بت های سینمای معترض ایران محسوب می شوند هم افتاده بود. همان گونه چند سال پیش هم «بهرام بیضایی» با فیلم «وقتی همه خوابیم» با موج شدید انتقادات از سوی دوستداران سنتی خودش مواجه شد. «ناصر تقوایی» هم، از دیگر بازماندگان این جریان، سال ها است که توان ساخت فیلم را از دست داده است. در این میان، تنها مهرجویی است که همچون گذشته پرکار و فعال در میدان حضور دارد که سینمای او نیز به طور آشکار به پرتگاه بلاهت و ساده پنداری و دست کم گرفتن مخاطب سقوط کرده است.
شاید برخی مشکل این طیف از فیلمسازها را پا به سن گذاشتن بدانند؛ اما امروز در هالیوود بسیاری از کارگردان ها مثل «کلینت ایستوود» و «استیون اسپیلبرگ» با وجودی که بیش از 08 سال سن دارند، همچنان در کار خود موفق هستند. آنچه سبب این انحطاط شده، نداشتن آرمان، سرگردانی و بی هویتی، جدا بودن از متن مردم و ارزش های بومی و ملی کشورمان نزد این گروه است.

نام:
ایمیل:
نظر: