* ابتدا درباره این توضیح دهید که بالاخره نتیجه این انتخابات را می توان شکست اصولگرایان دانست یا آن طور که برخی اصولگرایان می گویند، پیروزی آقای روحانی هم به معنای پیروزی اصولگرایی است؟
** بالاخره هیچ یک از کاندیداهای اصولگرایان نتوانستند، رای ��کثریت مردم را به دست بیاورند و از این حیث می توان گفت که برنده این انتخابات نبودند. اما حوادثی که اتفاق افتاد معنای برد و باخت را تغییر داد و در نتیجه الان نمی توان گفت که برنده نشدن اصولگرایان، به معنای برنده شدن رقیبان شان است. به نظر من مردم و نظام برنده بودند. چون مردم توانستند اعتراض خود را به وضع موجود نشان دهند و حرف خود را به کرسی بنشانند و نظام هم توانست یک بار دیگر ثابت کند که از رای مردم حفاظت می کند و همانطور که زیر بار حرف غیرقانونی نمی رود، از حرف قانونی خوب دفاع می کند. نتایج سیاسی و اجتماعی انتخابات هم همه را امیدوار کرد و حتی تعداد زیادی از کسانی که پای انتخابات نیامده بودند هم با نتیجه این انتخابات امیدوار شدند، سرمایه اجتماعی را بالابرد. در شادی و نشاطی که روز شنبه بعد از انتخابات به وجود آمد، اکثر مردم شریک بودند و حتی بسیاری از کسانی که به کاندیداهای دیگر رای داده بودند هم از این نتیجه ابراز خشنودی می کردند.
* شما می گویید که هیچ یک از کاندیداهای اصولگرا نتوانستند رای اکثریت را به دست آورند. اما نتایج نشان می دهد که رای همه رقبای آقای روحانی، به فرض اینکه همه آنها را هم نامزدهای اصولگرا بدانیم، باز هم به اندازه 50 درصد آرای رای دهندگان نمی شود. با این حساب به نظر می رسد که حتی اگر اصولگرایان به گزینه واحد می رسیدند هم شانسی برای پیروزی در انتخابات نداشتند. فکر نمی کنید اصولگرایی نیاز به یک آسیب شناسی و تجدیدنظر درونی دارد؟
** اینکه اصولگرایی نیاز به آسیب شناسی دارد درست است و نه تنها الان بلکه حتی اگر در انتخابات پیروز هم می شدیم باید همواره خودمان را آسیب شناسی می کردیم و نواقص را بر طرف می کردیم. چون صرف برنده شدن در انتخابات نشانگر این نیست که یک جریان سیاسی درست رفتار می کند. اما اینکه جمع عددی آرا را حساب کنیم و بگوییم که اگر اصولگرایان ائتلاف می کردند هم رای نمی آوردند، غلط است. چون خود نفس ائتلاف کردن یک آثاری در جامعه خواهد داشت که تفرق عکس آن اثر را دارد. اگر اصولگرایان نشان می دادند که گروهی عاقل هستند و برای صندلی قدرت روبه روی همدیگر نمی ایستند، بخشی از همین مردمی که به اصولگرایان رای ندادند، به آنها رای می دادند. بنابراین نمی شود گفت که اگر اصولگرایان تفرقه را کنار می گذاشتند و به اتحاد می رسیدند باز هم کمتر از نصف آرا را به دست می آوردند. شما ببینید وقتی آقای عارف از انتخابات کنار رفت، نمی شود گفت که رای عارف کم بود و تاثیر نداشت. چون همین که از انتخابات کنار رفت یک رای جدید برای این دسته خلق شد و بخشی از مردم با دیدن این رفتار، گفتند که اینها انسان های عاقل تری هستند و به آنها رای دادند.
* در شب های آخر قبل از انتخابات گفته می شد که شما برای اصولگرایان یک پیامک فرستاده اید و نوشته اید که رقیب اصلی روحانی است و همه باید روی کاندیدای پیشرو یعنی قالیباف ائتلاف کنند. شما چنین پیامکی برای دوستان تان فرستاده بودید؟
** خیر.
* اما در عمل اصولگرایان در انتخابات مجلس نهم و این انتخابات نشان دادند که اختلافات درونی شان بیش از آن است که بتوانند روی یک کاندیدا با هم اجماع کنند. بنابراین احتمالاتنها راه رسیدن به کاندیدای واحد، حمایت از رای آور ترین گزینه بود. این مساله را قبول دارید یا فکر می کنید مکانیزم دیگری هم برای رسیدن به کاندیدای واحد در بین اصولگرایان وجود دارد؟
** اختلافات که تعجب آور نیست. چون هم اصلاح طلبان و هم اصولگرایان به طیف تبدیل شده اند. ما قبلابه اصلاح طلبان ایراد می گرفتیم که اشتراکات دو سر طیف شان خیلی کم شده است، اما حالاچنین حالتی در بین اصولگرایان هم دارد اتفاق می افتد. الان برخی از اصولگرایان هستند که مانند برخی از اصلاح طلبان، لیبرال سرمایه داری غرب را اگر نگوییم قبول دارند، لااقل می توانیم بگوییم که اعتراضی نسبت به آن ندارند. چطور می توان اینها را با سایر اصولگرایان که شدیدا مخالف لیبرالیسم و سرمایه داری هستند تنها به این دلیل که مثلاتفکر مذهبی و شخصی شان مثل هم است، با هم در یک گروه جمع کرد؟ این شباهت و نزدیکی تقیدات شخصی در امر حکومت کفایت نمی کند. لذا فکر می کنم همانطور که چپ و راست از یک زمانی به بعد دیگر کشش نداشت، الان هم در حال یک دگردیسی هستیم و شاید دیگر اصولگرایی و اصلاح طلبی نمی توانند صحنه سیاسی ایران را تعریف کند.
* اما در همین فضا هم اگر به فرض آقای احمدی نژاد در این دوره هم می توانست کاندیدا شود، این احتمال وجود داشت که به دلیل رای آوری او، باز هم مانند سال 88 اصولگرایان برای پیروز نشدن گزینه مورد حمایت رقیب، از او حمایت کنند؟
** آقای احمدی نژاد اعجوبه هزاره سوم است و دیگر تکرار نمی شود.
* اما اگر فرض بگیریم که می توانست در این انتخابات شرکت کند، آیا اصولگرایان دوباره برای پیروز شدنش بسیج نمی شدند؟
گروهی که خیلی هم جدی بودند، نظیر من و دوستانم، قطعا حمایت نمی کردیم.
* پس چرا در سال 88 این کار را کردید؟
** من در سال 88 از احمدی نژاد حمایت نکردم. ولی همانطور که قبلاگفتم از روی اضطرار به او رای دادم.
* اضطراری که گفته بودید، احساس خطر از جانب طرفداران کاندیدای رقیب بود. آیا این نگاه که طرفداران مطالبه گر یک کاندیدا، تهدید محسوب شود، به جمهوریت نظام آسیب نمی زند؟
** نه قوت طرفداران یک نامزد قانونگرا و صادق خطرآفرین است نه مطالبه گری آنها. من که مطالبه گر همیشگی ام! من علت اضطرار را بعدها در مطبوعات گفتم. همان موقع هم به جمع همراهان سیاسی ام گفته بودم. احساس خطر من از تنش اجتماعی و قانونشکنی بود که بعد معلوم شد حق داشتم که نگران باشم. گفته بودم که ترکیب اجتماعی طرفداران آقای موسوی جوری است که قدرت ایجاد تحرک در برابر نظام را دارد ولو آنکه نخواهد ولی ترکیب حامیان آقای احمدی نژاد جوری است که این قدرت را ندارد ولو آنکه بخواهد! متاسفم که خیلی زود اولی خواست و شد و دومی خواست ولی بحمدالله نشد.
* با توجه به اینکه گروه های حامی آقای روحانی تقریبا همان ترکیب اجتماعی حامی کاندیداهای اصلاح طلب در سال 88 بودند، آیا این اضطرار در سال 92 وجود نداشت؟
** نه. برای اینکه صحنه عوض شده و احتمال اینکه تندروی های سال 88، امسال تکرار شود وجود نداشت.
* در سال 88 کاندیدای اصلی اصلاح طلبان شرایطی نظیر آقای روحانی داشت، به این معنا که هر دو به لحاظ تشکیلاتی از اعضای گروه های اصلاح طلب نبودند ولی مورد حمایت همه گروه های اصلاح طلب قرار داشتند. مواضع هر دو نفر درباره اقتصاد و سیاست خارجی و مساله هسته یی هم به هم نزدیک است. چرا الان کار تا جایی پیش رفته که برخی از اصولگرایان، همین سیاست های روحانی را اصولگرایانه می دانند و چهارسال قبل همین سیاست ها را به شدت محکوم می کردند.
** اگر آقای موسوی همان موسوی قبل که می شناختیم بوده، او یک شناسنامه اقتصادی و سیاسی داشت. آنچه ما می دانستیم موسوی تاکید بر تمرکز قدرت دولت در اقتصاد داشته. من نمی دانم ایشان در طول 20 سال سکوت خود، چقدر تغییر کرده بود چون نشانه یی برای آن ندارم. در سیاست خارجی هم آدمی انقلابی و استکبارستیز بود. در سیاست داخلی هم مقداری سختگیر بود و برخلاف آنچه اصلاح طلبان تصور می کنند، باز نبود و منتقدان خودش را زیاد تحمل نمی کرد. اما آقای روحانی بر اساس آنچه از او دیده ایم، در سیاست های اقتصادی نگاه باز تری دارد. در سیاست های خارجی کمی منعطف تر است، نه به این معنا که استکبار ستیز نیست، بلکه به دیپلماسی رسمی وزارت خارجه یی نزدیک تر است. در سیاست داخلی هم آقای روحانی را تجربه نکرده ام، اما از منش او چنین برمی آید که باز تر عمل کند.
* در مقطع انتخابات سال 88، مشخص بود که نقد کاندیداهای اصلاح طلب به چه مسائلی است و چه برنامه هایی را هم پیشنهاد می دهند. این مسائل با آنچه در سال 92 از سوی آقای روحانی مطرح شد تفاوت داشت؟ آیا اصولگرایان واقعا موسوی را قبول نداشتند یا فقط به دلیل اینکه اصلاح طلبان پیروز نشوند، مقابل او ایستادند؟
** اگر بخواهیم تقسیم بندی کنیم، آقای موسوی در قسمت اصلاح طلبان قرار می گیرد و آقای روحانی در قسمت اصولگرایان. چون آقای روحانی در سابقه اش، عضویت در جامعه روحانیت مبارز هست و به طور سنتی در مقابل اصلاح طلبان قرار می گرفت. اما همانطور که گفتم این الفاظ دیگر جواب نمی دهد و نمی تواند عرصه سیاسی ایران را توصیف و به درستی دسته بندی کند. چون الان می بینیم اشتراک نظرات و مواضع آقای روحانی رفته رفته با اصلاح طلبان بیشتر از جامعه روحانیت مبارز شده است. اما به هر حال در مبانی فکری، آقای موسوی به اصلاح طلبان نزدیک تر بود. مثلاآن زمان که مساله فقه سنتی و فقه پویا مطرح بود و احتمالاسن شما اقتضا نمی کند که آن زمان را به یاد داشته باشید، آقای روحانی طرف فقه سنتی بود و آقای موسوی طرف فقه پویا. بنابراین فارغ از اصطلاحاتی که در هر دوره زمانی به دلیل فقدان احزاب، جعل می شود تا دسته بندی ها را مشخص کند، آقای موسوی و آقای روحانی به لحاظ بنیاد های اندیشه یی متفاوت هستند. البته باز هم تاکید می کنم این الفاظی که الان برای گرایش های سیاسی به کار برده می شود، برای نشان دادن دسته بندی ها کافی نیست. به همین دلیل است که من در مجلس به برخی از اعضای طیف اقلیت احساس نزدیکی بیشتری می کنم، تا کسانی که از اکثریت هستند. من قطعا از نظر عقلی، شرعی و دینی به برخی از اصلاح طلبان نزدیک تر هستم. وقتی کسی به راحتی دروغ می گوید و اهتمام به وضع فقرا و محرومین ندارد و در مقابل غرب وادادگی از خود نشان می دهد، حالااسمش اصولگرا باشد، اما نسبتی با من ندارد. حالادر طرف مقابل اگر یک اصلاح طلب که در این سه شاخص به من نزدیک تر باشد، من خودم را نباید در یک پوسته تنگ محصور کنم و با آن اصلاح طلب حرف نزنم. البته این سه شاخص را به عنوان مثال بیان کردم، نه اینکه همین سه مورد معیار سنجش باشد. لذا آقای موسوی را در مجموع، به نسبت آقای روحانی خیلی بیشتر نزدیک به اصلاح طلبان می دانم.
* آیا این نزدیکی آقای موسوی به اصلاح طلبان باعث شد که اصولگرایان، حتی اگر نقدهای ایشان به دولت نهم را وارد می دانستند، از آقای احمدی نژاد حمایت کنند؟ چون در طول دولت دهم ما شاهد بودیم که همان نقدها، از طرف اصولگرایان بیان می شد و در همین انتخابات هم شاهد تکرار و تشدید آن انتقادات بودیم.
** در سال 88 آقای احمدی نژاد هنوز این طور نزد سیاستمداران آشکار نشده بود. شما به مشی آقای احمدی نژاد در دو دوره که نگاه کنید، می بینید که فقط بحث شدت و ضعف نیست. بلکه دوره دوم آقای احمدی نژاد با دوره اول ایشان، تفاوت ماهوی دارد. این ایرادات اگر هم در آن زمان وجود داشت، آشکار نشده بود.
* یعنی می توان گفت که اصلاح طلبان زودتر متوجه ایرادات سیاست های احمدی نژاد شدند؟
** آن ها مبنایشان فرق داشت. من اردیبهشت سال 88 در دانشگاه امام صادق یک سخنرانی داشتم و آنجا آقای موسوی و آقای احمدی نژاد را با هم مقایسه کردم و نشان دادم که این دو در اکثر موارد مدیریت کشور، شبیه هم هستند.
* آقای موسوی دهه 60 و آقای احمدی نژاد 88 را؟
** بله. چون ما افراد را با کارنامه هایشان می شناسیم. موسوی در دوران بیست ساله سکوت که قابل ارزیابی نیست. بنابراین من درباره آن موسوی که می شناختم حرف می زنم و آن موسوی را با احمدی نژاد مثل هم می دانم. با این تفاوت که احمدی نژاد جنمش فرق می کند و ابعاد وجودی بد و خوبش بزرگ تر می شود. بعد هم ثابت شد که همین طور است. یعنی آقای احمدی نژاد ایرادش این است که به قانون احترام نمی گذارد و درست ترین و مهم ترین نقد آقای موسوی هم این بود که آقای احمدی نژاد به قانون تمکین نمی کند. اما خودش در این آزمون سخت به شدت شکست خورد و نخستین کسی بود که در انتخابات قانون شکنی کرد و مردود شد.
* اجازه بدهید ابتدا درباره مقایسه انتخابات 88 و 92، تا شب قبل از انتخابات صحبت کنیم. در آنجا آمارهایی از طرف آقای احمدی نژاد ارائه می شد و در مقابل، اصلاح طلبان هم آمارهایی می دادند که آمارهای دولت را نقض می کرد. در این بین رفتار اصولگرایان در راستای تایید احمدی نژاد، یا در بهترین حالت تایید نکردن آمار رقیبانش، اثر حمایت از احمدی نژاد را داشت.
** می توانیم بگوییم رفتار اصولگرایان اثر حمایتی داشت. اما این با اینکه بگوییم همه اصولگرایان از احمدی نژاد حمایت کردند تفاوت دارد. اما در این حد که با احمدی نژاد مخالفت نکردند و این مخالفت نکردن اثر حمایتی داشت با شما موافقم. اما هرچه به روزهای آخر تبلیغات نزدیک می شدیم، موضع گیری های مهندس موسوی نگران کننده تر می شد، تا اینکه در نهایت روز آخر انتخابات کار را خراب کردند.
* البته فقط مخالفت نکردن با احمدی نژاد نبود. بلکه احزاب، گروه ها و تشکل های منسوب به اصولگرایان برای جلب رای به نفع احمدی نژاد بسیج شدند و حتی رای سازمانی برخی نهادهای منتسب به جریان فکری اصولگرا هم به سمت احمدی نژاد هدایت شد.
** درباره نهادها این حرف را قبول ندارم. مثلامی دانید که بسیج یک نهاد مردمی است که در آن امر و نهی سیاسی فرمانده تعیین کننده نیست. در نتیجه ممکن است خیلی از فرماندهان سپاه رایشان آقای احمدی نژاد نبود ولی بدنه بسیج به دلیل ذائقه خود، تمایل داشت به آقای احمدی نژاد رای دهد. بنابراین من این دعاوی که گفته می شود سپاه یا بسیج پشت قضیه بود را واقع بینانه نمی دانم. چون حتی در خود سپاه هم فرماندهی سیاسی وجود ندارد. ولی احزاب و گروه های اصولگرای زیادی از آقای احمدی نژاد حمایت کردند و این را قبول دارم. انتخابات دو قطبی شده بود و اقتضا می کرد که نیروهای هر جناح روی گزینه اصلی متمرکز شوند.
* فکر می کنید، اصولگرایان در مقابل این حمایتی که از احمدی نژاد کردند، مسوولیت پذیر بودند و نسبت به ضعف های دولت، به مردم پاسخگو بودند؟
** خیر و به همین دلیل در انتخابات سال 92 پاسخ شان را از مردم گرفتند. وقتی که مخصوصا در چهارسال دوم آقای احمدی نژاد، هرچه مردم ناله کردند، این گروه های اصولگرا ماله کشیدند و پوشاندند، طبعا مردم از آنها دلخور می شوند. رفتار گروهی که قدرت را در اختیار دارند، هر روز بیش از روز قبل، تاثیر خود را در زندگی مردم نشان می دهد و اصولگرایان به قدری که وظیفه داشتند، جلوی این رفتارهای نادرست را نمی گرفتند. مردم هم که خاطرخواه یک جریان سیاسی نیستند که بگویند هر اتفاقی بیفتد ما با شما هستیم. مردم می خواهند یک زندگی سالم حداقلی را داشته باشند و علایق دینی و سیاسی و اجتماعی شان را هم با درجات مختلف دارند. مردم عضو حزب نیستند که هر تصمیمی شورای مرکزی حزب گرفت تبعیت کنند. بلکه به رفتارها نگاه می کنند و بر اساس آن قضاوت و تصمیم گیری می کنند. همان طور که در سال 76، آقای خاتمی نماد تحول و تغییر تلقی شد و توانست در مقابل آقای ناطق که خیلی پر سر و صدا تر بود پیروز شود. می خواهم از این حرف، این نتیجه را بگیرم که اصولگرایان به دلیل اینکه چهارسال نقد صحیح از رفتار دولت را کنار گذاشتند، از مردم پاسخ گرفتند که ما این تاییدها را قبول نداریم.
* شما امسال یک نشست خبری برگزار کردید با این عنوان که چرا نمی توان با لایحه بودجه 92 موافقت کرد. نمودارهایی که در آن نشست ارائه کردید، ادعاهای رقبای احمدی نژاد درباره افزایش واردات، کاهش تولید، افزایش چشمگیر درآمدهای نفتی و به موازات آن افزایش تورم را در چهارسال اول کار احمدی نژاد تایید می کرد. درباره آمار واقعی اشتغال هم که معلوم شد سخن اصلاح طلبان درباره آمارسازی دولت واقعیت داشته. اصولگرایانی که از احمدی نژاد حمایت کردند، این آمارها را نمی دانستند و واقعا فکر می کردند آمارهای احمدی نژاد درست است یا با علم به اینکه آمارهای او اشتباه است باز هم از او حمایت کردند؟
** من نمی دانم تمام طیف اصولگرایانی که در صحنه بودند، دانسته حمایت کردند یا نادانسته. این موضوع را هم نمی شود به همه نسبت داد و نمی شود نیت و ذهن همه را خواند. اما باز هم می گویم ماهیت رفتار آقای احمدی نژاد در دور دوم با دور اول تفاوت پیدا کرد. چهار سال اول وضع بد نبود. ولی در چهارسال دوم خراب می شود. از طرف دیگر، آقای موسوی و دوستان شان در تصویر کردن وضعیت اقتصادی سال 88، هیچ نقطه مثبتی را بیان نمی کردند و این حق نبود. چون یکی از کارهای مثبت آقای احمدی نژاد در چهارسال اول این بود که مثل مویرگی که مواد غذایی را به دورترین نقاط بدن می رساند، مسیر تخصیص بودجه عمرانی را به نقاط دور دست کشور گشود. با این کار سرمایه اجتماعی خلق کرد وتوده های مردم را به دولت و نظام، علاقه مندتر و نسبت به رییس جمهور دلبسته کرد. آقای خاتمی این کار را با نخبگان کرد و به آنها اکرام نشان داد و نخبگان را جذب حکومت کرد. حالااینکه تزریق منابع توسط آقای احمدی نژاد به مناطق دور دست، چه تاثیری در توسعه داشت بحث دیگری است. اینکه چقدر این کار به ایجاد اشتغال و توسعه پایدار کمک می کند قابل بحث است. اما اگر آقای موسوی می خواست انصاف به خرج دهد، انصافا باید از این کار تعریف می کرد. چون خود موسوی کسی بود که روی توده های محروم حساس بود و به آنها توجه داشت و می توانست از این توجه احمدی نژاد به نیکی یاد کند. من خودم از این دو زاویه، سفرهای استانی را مثبت می دانم هرچند از زوایای دیگر قابل نقد است.
* شما در این گفت وگو اشاره کردید که در انتخابات امسال صحنه عوض شده بود و امکان به وجود آمدن حوادث سال 88 وجود نداشت. با توجه به اینکه تقریبا به جز تیم آقای احمدی نژاد، همه گروه های حاضر در انتخابات 88، در این انتخابات هم حاضر بودند، می توان گفت که رفتارهای تیم آقای احمدی نژاد عامل ایجاد فضای سال 88 شد؟ چنانکه دیدیم در دو سال گذشته رفتار آقای احمدی نژاد و تیمش در مسائلی نظیر پخش فیلم در صحن مجلس و انتشار مطالبی درباره سوابق تحصیلی شما، با واکنش همراه شد. ولی اصولگرایان انتظار داشتند تا همه کسانی که در مناظرات مورد اهانت قرار گرفتند واکنش نشان ندهند.
** در این دو مثالی که زدید واکنش ها کاملاقانونی بود. حتی در مثال پخش فیلم در مجلس که بسیار زشت تر از برخوردهای مناظرات انتخاباتی بود، آسیب دیدگان به خاطر مصالح کشور از حقوق قانونی خود نیز استفاده نکردند. اینها کجا و لشکرکشی خیابانی و خیانت به امنیت ملی کجا؟ البته آن رفتارهای زشت مناظراتی را در زمینه سازی حوادث بی تاثیر نمی دانم ولی به نظر من عامل اصلی حوادث بعد از انتخابات اینها نبود. من معتقدم رفتار تحقیرآمیز و تخریب دیگران و افشاگری به معنای بدنام کردن افراد از همه بد است، از رییس جمهور یک کشور بدتر. چرا که ایشان چهارسال رییس جمهور بوده و اگر آن اسناد را داشت باید تعقیب متهم می کرد. اینکه یک رییس جمهور از راه قانونی کاری نکند و بیاید در مناظرات انتخاباتی این حرف ها را بزند قطعا سوءاستفاده از قدرت و محکوم است. من فکر می کنم که همان موقع ما باید حرف می زدیم. من یادم نیست که خودم آن موقع چه احساسی داشتم که حرف نزدم. ولی فکر می کنم «سر چشمه باید گرفتن به بیل: چو پر شد نشاید گذشتن به پیل». ولی علت موجده و فاکتور تاثیرگذار اصلی در فتنه بعد از انتخابات اینها نبود. علت این بود که آقای موسوی بر یک ادعای دروغ و بی اساس، به شدت تاکید کرد و از مسیر قانون خارج شد. هرچه رهبری و بزرگان کشور تلاش کردند که ایشان به مسیر قانون برگردد، نشد.
یکی از ویژگی های بارز رهبری این است که به رای مردم وفادار است و این وفاداری را اعمال می کند و رای همه مردم را می خواهد و حضور حداکثری مردم ایشان را نگران نمی کند. کما اینکه در دوران رهبری ایشان ما شاهد سه یا چهار انتخابات خیلی جدی بوده ایم. ایشان همیشه اصرار دارد که همه مردم در انتخابات شرکت کنند و حتی این بار اعلام کردند که هر کسی جمهوری اسلامی را هم قبول ندارد، به خاطر ایران در سرنوشت کشور دخالت کند. سال 88 هم رهبری از رای مردم دفاع کردند. در جلسه یی که فکر می کنم روز سه شنبه بعد از انتخابات با حضور نماینده نامزدها برگزار کردند، آقا فرمودند که شما هر خواسته قانونی داشته باشید، یا حتی خواسته یی داشته باشید که قانون درباره آن سکوت کرده باشد، من اجازه می دهم. شما اگر نسبت به صندوق خاصی شکایت دارید، بگویید همان را بازشماری کنند. اگر فقط حدس می زنید تقلب شده، به صورت رندوم صندوق ها برای بازشماری انتخاب شود و آنقدر این انتخاب رندوم را ادامه دهیم تا اطمینان حاصل شود. ولی ایشان گفتند ابطال انتخابات تودهنی زدن به مردم است و من این کار را نمی کنم. حتی خانم کروبی گفتند که ما خودمان هم دربازشماری حضور داشته باشیم و آقا گفتند حضور داشته باشید.
در آنجا آقای دکتر عباس آخوندی که نماینده آقای موسوی بود، گفته بود که من شهادت می دهم که در انتخابات تقلب امکان پذیر نیست. آقای آخوندی خودش در زمان انتخابات خرداد 76 رییس ستاد کل انتخابات بود و می دانست تقلب ممکن نیست. البته ایشان تخلفاتی را ذکر کردند و آقا پاسخ شان را دادند. روز قبل از این جلسه هم، آقا با آقای موسوی جلسه داشتند و به آقای موسوی گفته بودند که کار خیابانی را متوقف کن و از طریق قانونی وارد شو و من از تو حمایت می کنم تا مطمئن شوی که نتیجه درست بوده یا نه. آقا گفته بودند که اگر کار به خیابان کشیده شود، تو می توانی آن را شروع کنی ولی در ادامه از دستت خارج می شود و متاسفانه همین طور هم شد. منظورم این است که عوامل موثر متعدد هستند ولی سهم آنها مهم است. اگر آقای موسوی این ادعا را نمی کرد و از طریق قانون وارد می شد، طرفداران هم این رفتار را به عنوان کرامت و بزرگواری ایشان تلقی می کردند و می گفتند با اینکه ایشان خودش را محق می داند اما به قانون تمکین می کند. این عدم تمکین به قانون مهم ترین و درست ترین نقد آقای موسوی به آقای احمدی نژاد بود ولی خودش در این آزمون موفق نشد.
* این امکان وجود نداشت که مردم تلقی دیگری داشته باشند؟
** من برای شما یک مثال از انتخابات ریاست جمهوری امریکا می زنم. زمان رقابت ال گور و جرج بوش اتفاقی افتاد که برای همه ما می تواند درس خوبی باشد. در امریکا نتیجه انتخابات را کارت های الکترال تعیین می کند. به این ترتیب که هر ایالتی به طور سنتی تعداد مشخصی کارت الکترال دارد و در هر ایالتی، هرکس بیشتر رای بیاورد، آرای الکترال آن ایالت برای آن کاندیدا محسوب می شود. بنابراین ممکن است یک نفر در کل رایش بیشتر باشد، ولی در ایالت هایی رای بیاورد که کارت الکترال کمتری دارند و به این ترتیب رییس جمهور نشود. در آن انتخابات، ایالت تعیین کننده فلوریدا بود که جب بوش، برادر جرج بوش فرماندارش بود. در فلوریدا ال گور رایش بیشتر بود، اما فرماندار 70 هزار رای را باطل کرد و بعد از ابطال این آرا، جرج بوش 537 رای بیشتر از ال گور آورد و آرای الکترال فلوریدا را به دست آورد و با یک کارت الکترال بیشتر از ال گور، رییس جمهور شد. ال گور به دیوانعالی کشورشکایت کرد. دیوانعالی در آنجا شان شورای نگهبان ما را دارد، با این تفاوت که اعضای دیوانعالی امریکا به صورت مادام العمر انتخاب می شوند و مثل آقای جنتی برای آنها جک هم نمی سازند! در تاریخ امریکا فقط یکی دو بار اتفاق افتاده که رییس جمهور یکی از اعضای دیوانعالی کشور را عوض کرده باشد.
اینها بعد از شکایت ال گور، جلسه تشکیل دادند و به نفع جرج بوش رای دادند. با وجود اینکه پذیرش این نتیجه خیلی سخت بود، ال گور به سی ان ان آمد و یک نطق خیلی مهم کرد. من هر وقت آن نطق را می خوانم مو به تنم سیخ می شود. چون نهایت فهم، ادب و قانونگرایی که مغز دموکراسی است را در خود دارد. ال گور مانند یک دموکرات واقعی برخورد کرد و نطق خود را با بیان عبارات مذهبی به پایان برد. او در آخر نطق خود چند بار دعا کرد که خدایا به رییس جمهور ما و به امریکا برکت بده. حرف ال گور در این نطق این بود که من نتیجه انتخابات را قبول ندارم اما ما باید به اعتلای امریکا فکر کنیم و بزرگی امریکا بدون قانون حفظ نمی شود. ال گور گفت چون نهادهای قانونی نتیجه انتخابات را تایید کرده اند، من هم به جرج بوش تبریک می گویم. کینه های انتخابات تمام شده و من هم خیلی دلم برای هوادارانم سوخت، اما از این به بعد باید به دولت کمک کنیم. این نطق خیلی آموزنده است و من ازشما خواهش می کنم اگر امکان دارد آن را در اعتماد منتشر کنید تا مخاطبان تان بخوانند. واقعا آموزنده است ونشان می دهد یک انسان آزادی خواه چطور رفتار می کند. من معتقدم حتی اگر به دروغ و برای ریا هم این حرف ها را زده باشد، باید از او تشکر کرد. چون به مردم امریکا می آموزد که شما بدون قانون نمی توانید زندگی کنید. ای کاش آقای موسوی هم همین کار را می کرد. کما اینکه آقای هاشمی بعد از رد صلاحیت از سوی شورای نگهبان، رفتاری شبیه ال گور داشت و اعلام کرد که نظر شورای نگهبان را قبول ندارم ولی تمکین می کنم که قانون را رعایت کرده باشم. من از قبل برای آقای هاشمی احترام قائل بودم ولی بعد از این رفتار احترام بیشتری برای ایشان قائل هستم.
* شما علت اصلی حوادث بعد از انتخابات را موضع گیری کاندیدای اصلاح طلبان می دانید. فکر می کنید مثلااگر امسال آقای روحانی به عنوان برنده انتخابات معرفی نمی شد و می گفت در انتخابات تقلب شده، کسی آن را می پذیرفت؟
** به نظر من این زمینه اصلاوجود نداشت.
بی طرف نبودن برخی اعضای شورای نگهبان و اختلالات مخابراتی روز انتخابات وبرخی اقدامات صدا و سیما این زمینه را تقویت کرده بود.
** همه این اتفاقات هم اگر افتاده باشد، می توان نتیجه گرفت که یازده میلیون رای جابه جا شده است؟ اگر آقای موسوی نصیحت خیرخواهان ستاد خودش را قبول می کرد و این دروغ بزرگ را القا نمی کرد که «تقلب شده» آن حوادث اتفاق نمی افتاد. همان طور که بعدها خودشان این ادعا را پس گرفتند و روی تخلفات تاکید کردند و چیزهایی شبیه همین مواردی که شما می گویید را بیان کردند. من علت موجده را اینها نمی دانم و در عین حال که تاکید می کنم آن حوادث یک علت نداشت، ولی به هر حال اصلی ترین علتش که تعیین کننده هم بود، ادعای تقلب بزرگ بود. اگر آقای موسوی می گفت در این انتخابات تخلف شده و من نتیجه آن را واقعی نمی دانم، ولی از راه قانونی قضیه را دنبال می کنم و اگر به نتیجه نرسیدم هم تمکین می کنم، این اتفاقات نمی افتاد. در یک مسابقه فوتبال وقتی قبول کردیم طبق قوانین فیفا و با حضور داور پذیرفتیم که بازی کنیم، وسط کار نمی توانیم قاعده بازی را عوض کنیم. حتی اگر داور منصفانه قضاوت نکرد ما حق نداریم طرفداران را به وسط زمین بیاوریم.
متاسفانه آقای موسوی خیرخواهی دوستان خودش را هم نپذیرفت. برخی از هنرمندانی که با ایشان کار می کردند با من هم دوستی داشتند. یکی از آنها پیش من آمد و گله کرد. البته اتفاقات ناگواری افتاده بود و همه رنجیده بودیم. او گفت که ما قبول داریم تقلب نشده و به مهندس هم گفتیم اما قبول نکرده است. ایشان گفت بعضی از مسوولان ستادهای آقای موسوی از تبریز و آبادان هم تماس گرفتند و گفتند که نتیجه درست اعلام شده اما مهندس باز هم قبول نکرده است. البته این دوست ما هم می گفت تخلف شده و مثال هایی نظیر اصلاح حکم استخدام یک شبه یک میلیون نفر در آموزش و پرورش و توزیع سهام عدالت را بیان کرد و گفت این کارها با هدف جلب رای در انتخابات انجام شده است.
من هم به ایشان گفتم که آقای احمدی نژاد چهار سال است که دارد برای انتخابات کار می کند و خیلی کارهای دیگر هم کرده. اما در قانون نیت خوانی نداریم و ما نمی توانیم بگوییم تو این کار خوب را با نیت انتخابات کردی یا نیت خیر داشتی. اینها جزو اخلاق سیاسی است که رعایت نکردن شان کار خوبی نیست، ولی غیرقانونی هم نیست. اصلامی تواند بگوید برای رای آوردن این کار را کردم، درست است که اخلاقی نیست ولی خلاف قانون هم نیست. بعد ایشان به من گفت که بیا و با موسوی صحبت کن. من گفتم حرفی ندارم ولی آقای موسوی به من خوش بین نیست. این در شرایطی بود که هنوز اوضاع خیلی حاد نشده بود. بعد با یکی دیگر از دوستان آمد و حرف هایی رد و بدل شد و گفتند با موسوی صحبت کن و من قبول کردم. چون من امثال آقای موسوی را جزو سرمایه های نظام و انقلاب می دانستم و هنوز هم این نوع نگاه را درست می دانم. متاسفانه بعد از مدتی آمدند و گفتند که خودش پذیرفت ولی منصرفش کردند. بعد از این ماجرا یکی از بزرگان اهل هنر را که با آقای موسوی کار می کرد، دیدم. ایشان هم متاثر بود که چرا این طور شد و می گفت که آقای موسوی ابتدا خوب شروع کرد ولی به تدریج از خط اصلی فاصله گرفت. من خودم وقتی بیانیه اول آقای موسوی منتشر شد به دوستان گفتم اگر به این بیانیه بیست ندهم، نوزده یا حداقل هجده خواهم داد. چون نشان از همان موسوی دهه 60 داشت که مدرن و به روز شده بود. یک سیاستمدار در طراز انقلاب اسلامی آن بیانیه را داده بود.
* منظور از بیانیه اول، همان بیانیه یی است که بعد از اعلام نتایج انتخابات منتشر شد؟
** نخیر. بیانیه اولی که بعد از اعلام کاندیداتوری منتشر شد. آنجا همان موسوی بود که در دوره اصلاح طلبان گفت «توطئه توهم نیست» و روزنامه های زنجیره یی اصلاح طلب به او حمله کردند و ایشان دیگر تا آخر دوره اصلاحات سکوت کرد. منظور من این است که خلاصه سهم عوامل فرعی را بزرگ تر از آنچه بود نشان ندهید. چون اگر آقای موسوی می خواست، حتی اگر همه مردم عصبانی بودند، می توانست مانع آن فتنه ها شود. البته باعث عصبانیت مردم هم خود اینها بودند. چون به مردمی که بعد از دو هفته پر نشاط، آن انتخابات پرشور را برگزار کرده بودند، گفتند که حق تان خورده شده و مردم را عصبانی کردند.
* اما بعد از انتخابات این تصور وجود داشت و حتی روز 25 خرداد، مردم بودند که به نتیجه اعلام شده اعتراض داشتند.
** این فضا نبود و اینها فضا را به وجود آوردند. وقتی آقای موسوی به خیابان می آید و در میان جمعیت حاضر می شود و آنها را تحریک می کند، مردم عصبانی تر می شوند. آقای موسوی می توانست به مردم بگوید به خانه هایتان بروید و من از راه قانونی شکایت خود را پیگیری می کنم. این وظیفه یک سیاستمدار وطن دوست و یک مسلمان متشرع مانند آقای موسوی بود، اما او این کار را نکرد و باعث شد که اتفاقات بدی بیفتد و از همه مهم تر اینکه محیط را امنیتی کرد.
* برخورد های امنیتی با فعالان انتخاباتی اصلاح طلب قبل از تجمعات و حتی قبل از پایان انتخابات آغاز شده بود . آیا اینها امنیتی کردن فضا محسوب نمی شد؟
** اینها را می گویند ولی من اخبار غیرموثق را مبنای قضاوت خود قرار نمی دهم. الان من این حرف شما را تکذیب نمی کنم اما چون به اصل آن اطمینان ندارم، مبنای قضاوت قرار نمی دهم. قبل از انتخابات فضا امنیتی نبود و نسبتا اخلاقی هم بود. اما شب بعد از انتخابات، دستگاه های امنیتی بر اساس وظیفه شان بازداشت ها را انجام دادند. آقای موسوی شرایط را به سمت حل مسائل از طریق قشون کشی برد و این مهم ترین خطای ایشان بود. این خیانتی بود به خود آقای موسوی که به رقیبش می گفت قانون را قبول نداری. اگر آقای موسوی این کار را نمی کرد، به طور طبیعی، رییس یک حزب 13 میلیونی ثبت نشده، بود.
من خودم در سیاست ایران آدم باسابقه یی هستم اما بخش اعظم نفوذ خود را مدیون دو انتخاباتی هستم که رقیب اصلی آقای هاشمی و آقای خاتمی بودم. نفر دوم شدن من که چهار و نیم میلیون رای داشتم باعث نفوذ کلامم شد و معلوم است که آقای موسوی با سیزده میلیون رای جایگاه بالاتری داشت. آقای موسوی می توانست رییس یک حزب با بدنه اجتماعی قوی باشد و در تعدیل دولت احمدی نژاد هم نقش داشته باشد. اگر این کار را می کرد قطعا الان به جای آقای روحانی، آقای موسوی رییس جمهوری ایران بود. کاری که آقای موسوی و آقای کروبی کردند هم با شخصیت خودشان تناقض داشت و هم باعث شد حوادث تلخ فتنه پیش بیاید و عده زیادی آسیب ببینند و فضا هم امنیتی شود. فضای امنیتی به نفع کسانی است که روحیه استبدادی دارند و این افراد هم در چهارسال گذشته استفاده خود را از این فضا کردند.
* و در این چهارسال مجلس چه کار می کرد؟
** ببینید در مجلس هشتم من به دوستان اصلاح طلب می گفتم که چرا اینقدر سکوت می کنید؟ می گفتم سکوت شما باعث می شود تا ما هم که منتقد دولت هستیم تحت فشار قرار بگیریم چون نه دوستان اصولگرایمان با ما همراهی می کنند و نه شما. آنها می گفتند شرایط بسته است و ما امکان حرکت و موضع گیری نداریم. من می گفتم اگر می خواهید فضا برایتان باز شود، موضع خود را مشخص کنید. بیایید و بگویید مثلااز ده کاری که آقای موسوی کرد ما سه تای آن را قبول نداریم و درست نمی دانیم اما در هفت مورد به آقای موسوی ظلم شد. این طور می توانید خط خود را از فتنه گری سوا کنید و بعد حرف بزنید. شرایطی که آقای موسوی و آقای کروبی ایجاد کردند باعث شد که در چهارسال دوم آقای احمدی نژاد، نقد کردن سخت شود و همه هزینه دادیم.
* حالاباتوجه به این توصیه یی که به اصلاح طلبان می کردید، فکر نمی کنید در بین اصولگرایان هم خیلی از افراد باید موضع خودشان را روشن کنند؟ به هر حال در بین اصولگرایان کسانی هستند که به قول آقای باهنر، معتقد بودند هرکس به موسوی رای داده باید اعدام شود. فکر نمی کنید شکاف های موجود در بدنه اصولگرایی بیش از اختلاف نظر است و باید اصولگرایانی که می خواهند مورد اعتماد مردم واقع شوند، حساب خود را از تندروهای این طیف جدا کنند؟
** البته من اینها را اختلاف نظر می دانم ولی این اختلاف برسر مسائل مهمی است. یک روحیه یی در بین برخی از متدینین هست که در قرآن هم به آن اشاره شده. این روحیه طوری است که صاحبان آن فقط خود را مسلمان می دانند و دیگران را مسلمان نمی دانند. قرآن می گوید مسیحی ها گفتند یهودی ها هیچ بهره یی از حق ندارند و یهودیان نیز گفتند که مسیحیان هیچ بهره یی از حق ندارند. قرآن هر دو دسته را تخطئه می کند و می گوید شما هر دو ابراهیمی هستید، چطور نقطه اشتراکی به این بزرگی را نمی بینید. این روحیه شبیه روحیه خوارج است که می گفتند فقط ما مسلمانیم و غیر از ما حتی علی هم مسلمان نیست چه رسد به معاویه. متاسفانه این نوع برداشت در بین برخی از نیروهای مذهبی وجود دارد. ممکن است حتی انگیزه خیر هم داشته باشند ولی یک نوع تصلب و تحجری هست که نمی گذارد ببینند که دیگران هم از حق بهره دارند. نه تنها اصلاح طلبان را بد می دانند بلکه اصولگرایان را هم دسته بندی می کنند و خیلی ها را قبول ندارند.
* چرا این عده که به نظر می رسد تعدادشان کمتر از بقیه اصولگراهاست، اثر و نفوذشان در پاره یی اوقات بر دیگر اصولگرایان غلبه پیدا می کند؟
** چون انگیزه های قوی دارند. یعنی حاضرند برای انگیزه های خودشان مایه بگذارند و حتی هزینه بدهند. همیشه گروه های متعصب تاثیرشان بیش از تعدادشان است. به لحاظ عدد کم هستند ولی اثرشان زیاد است. این یک اختلاف جدی در بین اصولگرایان است. چون اینها خودشان را ملاک حق و باطل می دانند و دسته بندی سیاسی شان تابع این است که چه کسی مثل من است. ولی همان طور که در انتهای طیف اصلاح طلبان برخی افراد بی دین هم قرار دارند، در این سر طیف اصولگرایان هم این افراد هستند و احتمالااز اصولگرایی جدا خواهند شد.
* البته اگر در اصلاحات آدم های بی دین هم وجود داشته باشند، تا به حال نگفته اند که هرکس مانند ما بی دین نباشد از حقوق اجتماعی باید محروم شود.
** سابقه امر نشان می دهد که متاسفانه وقتی اصلاح طلبان مسلط شدند، در طرد مخالفان خودشان قوی تر از اصولگرایان عمل کردند. وقتی که همین مهندس موسوی از طرف روزنامه های اصلاح طلب تحمل نشد و او را له کردند، بقیه حساب کار خودشان را کردند. متاسفانه خیلی از رفتارهای بدی که از اصولگرایان امروز می بینید، توسط اصلاح طلبان پایه گذاری شده است. مثلاشعار «مرگ بر مسوولان کشور» را نخستین بار اصلاح طلبان در حضور آقای خاتمی دادند. فکر می کنم نخستین سالگرد دوم خرداد بود که وقتی ایشان برای سخنرانی به دانشگاه تهران رفته بود و آقای ابطحی هم آنجا حضور داشت، شعار «مرگ بر یزدی» سر دادند و آقای خاتمی فقط گفت «من از شعار مرگ خوشم نمی آید.»
در حالی که باید می ایستاد و می گفت ایشان مسوول رسمی کشور است و آن زمان که شما به دنیا نیامده بودید برای استقلال و آزادی این کشور مبارزه کرده و شما بیخود می کنید که این طور درباره اش شعار بدهید. اما این کار را نکرد و حالااگر می بینید این طرف گاهی درمقابل برخی مسائل سکوت می کنند، ریشه های اینچنینی دارد. یک بار هم آقای ناطق برای سخنرانی به دانشگاه تهران رفت، ولی در مسجد را بستند و ایشان را به مسجد راه ندادند. مرا انجمن اسلامی دانشگاه شهید چمران اهواز دعوت کرد، به سالن مراجعه کردیم توی راه گفتند به دستور رییس اصلاح طلب دانشگاه در سالن را بسته اند. من در همان محوطه بدون تجهیزات صوتی سخنرانی کردم. پس آنها هم بد رفتاری کردند و از این حیث سابقه اصلاح طلبان بهتر از اصولگرایان نیست. اتفاقا اگر این انتخابات اخیر نتیجه اش این باشد که هر دو طرف این رفتارهای خودشان را تقبیح کنند و ما به هم نزدیک شویم، این خودش یکی از مهم ترین برکات انتخابات خواهد بود.
* حالابا توجه به انتظاراتی که از دولت جدید وجود دارد، شما به عنوان کسی که بر مسائل اقتصادی کشور هم اشراف دارید، فکر می کنید رسیدن وضعیت اقتصادی کشور به شرایط باثبات چه مقدار زمان نیاز دارد؟
** من فکر می کنم حداقل باید دو سال صبوری کنیم تا بشود جریان اقتصادی را مهار کرد و در مسیر صحیح قرار داد.
* آیا مجلس به اندازه یی که با دولت آقای احمدی نژاد مدارا کرد با این دولت هم تعامل خواهد داشت یا چون رییس جمهور جدید با رای اردوگاه رقیب به پیروزی رسیده، بخشی از اصولگرایان منتظر فرصتی برای به چالش کشیدن دولت هستند؟
** اینکه مجلس چه می کند، مقدار زیادی به این بستگی دارد که آقای روحانی چگونه عمل خواهد کرد. کابینه نخستین آزمایش ایشان است که الحمدلله ایشان اعلام کرده که در روز تحلیف، کابینه خود را اعلام خواهد کرد. این کار بسیار زیبایی است و معنایش این است که ایشان از روز اول اهتمام به انجام کار دارد. چون این یک ماه خیلی روزهای تعیین کننده یی است. برداشت من هم این است که گروهی در مجلس وجود ندارد که عزم مخالفت با آقای روحانی را داشته باشد.
* حتی همان اقلیتی که حامیان اصلی آقای احمدی نژاد هستند و جزو همان کسانی هستند که به گفته شما خودشان را معیار حق می دانند؟
آنها که تعدادشان خیلی اندک است.
* ولی همان طور که شما هم گفتید گاهی اوقات با وجود تعداد کم، تاثیرگذاری زیادی دارند. در جریان همین انتخابات هم وقتی علیه آقای هاشمی امضا جمع کردند یا قبل تر وقتی در مقابل سوال از رییس جمهور موضع مخالف گرفتند، تعداد زیادی را با خود همراه کردند.
** اینها نماینده های محترمی هستند و عقیده شان هم محترم است. اما موارد و موضوعات مختلف با هم تفاوت دارد و افراد همیشه یک جور برخورد نمی کنند. خود این انتخابات و شخصیت آقای روحانی برای مجلس هم پیام داشت. مردم به همه پیام دادند که اگر شما رفتار «الف» را انجام دهید انتظار نداشته باشید نتیجه «ب» حاصل شود. این پیام روی مجلس هم تاثیر دارد. ضمن اینکه مجلسی که از قانون شکنی و دهن کجی و بی اعتنایی به قانون خسته شده، حتما از کسی که در این زمینه ها رفتار مطلوب داشته باشد، رضایت خاطر پیدا خواهد کرد. آقای روحانی هم علی الاصول به همین دسته مربوط است و ریشه تاریخی و شخصیت او را برخاسته از اصولگرایان نشان می دهد. اما حالادر این انتخابات مورد حمایت اصلاح طلبان قرار گرفته چون آنها فکر کرده اند که او می تواند تغییرات مورد نظرشان را ایجاد کند. ولی این دلیلی برای مخالفت اصولگرایان با آقای روحانی نیست. در مجموع من فکر نمی کنم که مجلس بد برخورد کند و البته به شرایط خود دولت هم بستگی دارد. من خودم آرزو می کنم که ایشان موفق شود و در این راه هر کمکی هم بتوانم انجام می دهم. بعد از انتخابات هم به دیدن ایشان رفتم و مسائلی را که به نظرم می رسید لازم است، بیان کردم. اما در عین حال به عنوان نماینده مردم موضع استقلال خودم را حفظ می کنم و به دلیل اینکه می خواهم آقای روحانی موفق شود، ممکن است با او مخالفت هم بکنم.
چون پیامبر اکرم فرمودند یاور برادرت باش، چه وقتی که مظلوم است و چه وقتی که ظالم است. سوال کردند که وقت مظلومیت می دانیم چگونه یاورش باشیم اما وقتی ظالم است چطور باید او را یاری دهیم؟ پیامبر فرمودند جلوی ظلمش را بگیرید. بنابراین ما این را برادری می دانیم که اگر آقای روحانی تصمیم اشتباهی گرفت، زبان به نقد باز کنیم. ولی به قول آقا نقد دلسوزانه و طبیبانه. البته هم ما و هم خود آقای روحانی می دانیم که نمی شود انتظار داشت همه طبیب باشند. بالاخره برخی ها هم ممکن است زخم زبان بزنند و این هم از هزینه های آزادی است. وقتی رییس جمهور می گوید من از آزادی دفاع می کنم، همه آزادی این نیست که از آدم تعریف کنند. بلکه برخی ها هم در فضای آزاد، آدم را تکذیب می کنند و بعضی از این تکذیب ها منصفانه هم نیست اما باید همدیگر را تحمل کنیم. شما رسانه یی هستید و من هم رسانه یی هستم و هر دو در عالم سیاست کار می کنیم. الان فرصتی فراهم شده که کشور نفسی بکشد و امیدوارم نتایج کار در مسیر خوب باشد و ما خوب حکومت کنیم.
* یک سوال هم خارج از موضوع این گفت وگو دارم. شما گفتید به عنوان نماینده مردم استقلال خود را حفظ می کنید. می خواستم بدانم به عنوان کسی که پیگیر برکناری آقای مرتضوی از ریاست تامین اجتماعی بودید و در این مسیر بارها بر تخلف و ظلمی که در کهریزک نسبت به مردم و نظام شد سخن گفتید، آیا از جایگاه نماینده مردم تهران که طبیعتا نماینده خانواده های آسیب دیده هم محسوب می شوید، رای صادر شده برای ایشان و معاونانش را منصفانه می دانید؟
** محکوم شدن دادستان قدرتمند تهران ب�� بی صلاحیتی مادام العمر از قضاوت کم مجازاتی نیست. به این قاضی پایتخت کشور که گاهی یکه تازی هم می کرد و تا مقام معاونت رییس جمهور هم رفته، بگویند یک کارپرداز هم نمی توانی باشی کم چیزی است؟ می ماند اتهام معاونت در قتل که این اتهام می تواند اگر اثبات شود متهم را بالای دار ببرد و اگر قاضی دلایل را کافی نداند آزاد می شود و می رود خانه اش. باید به قاضی اعتماد کرد و از راه قانونی تخطی نکرد.