«شروع جنگ و احتمال حمله عراق به ایران برای خیلیها باور کردنی نبود اما بنده و چند نفر ازجمله آقای شمخانی از یکماه قبل از شروع جنگ، جلسه مفصلی با بنیصدر داشتیم و به ایشان گفتیم که عراق میخواهد به ایران حمله کند.
آن موقع بنیصدر که فرماندهی کل قوا و رئیسجمهور کشور بود نپذیرفت و چند روز مانده به شروع جنگ، ادعا کرد که اطلاعاتی در این زمینه به او رسیده است که عراق قصد حمله به ایران را دارد و او هزینهای بابت این اطلاعات پرداخته است». این چند خط روایت محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران در دوران جنگ تحمیلی از چرایی حمله عراق به ایران در آخرین روز تابستان سال59 است.
پاییز سال59 که با آغاز 8سال درندگی و تجاوز بعثیها به خاک ایران مصادف شده بود باعث تعجب هیچیک از محافل و قدرتهای سیاسی جهان نشد چرا که از اقدامات یک سال قبلتر صدام حسین دیکتاتورعراقی بوی جنگ به مشام میرسید.
جنگ با حمله هوایی عراق به چند فرودگاه ایران و تعرض زمینی همزمان ارتش بعثی به شهرهای غرب و جنوب کشورمان در میانه روز 31شهریور آغاز شد. آن زمان هنوز 19ماه بیشتر از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سقوط رژیم پهلوی نگذشته بود که صدام حسین با پاره کردن پیمان الجزایر در برابر دوربینهای تلویزیون بغداد رسما ناقوس جنگ را به صدا درآورد. او در نطقی با تأکید بر مالکیت مطلق کشورش بر اروندرود که وی او را شطالعرب مینامید و ادعای تعلق جزایر ایران به اعراب، جنگ را در زمین، هوا و دریا علیه ایران آغاز کرد.
گرچه صدام حسین قبل از فرمان حمله به ایران، با پارهکردن این قرارداد رسما موضوع اختلافات مرزی را دلیل آغاز جنگ میدانست اما ناگفته آشکار بود که این ادعا همه دلایل دیکتاتور برای حمله به کشوری نیست که وقوع انقلاب در آن تمام الگوها و هنجارهای مورد نظر غرب در منطقه خاورمیانه را برهم زده بود.
یکی از مشاوران کمیته امنیت ملی کنگره آمریکا و نیز مشاور کارتر در امور ایران در کتاب خود آغاز حمله عراق به ایران را در واقع واکنشی به تهدیداتی میداند که صدام حسین تکریتی از ناحیه اسلام و انقلاب امام خمینی احساس میکرد.او در کتاب خود، قرارداد الجزایر را انگیزه سوم و نه اول صدام حسین از آغاز جنگ میداند و میگوید: صدام درپی جبران تحقیری بود که شخصا در امضای قرارداد 1975الجزایر احساس میکرد.
در سال 1975بهدنبال مشکلاتی که در عراق در جنگ با کردها برای دولت عراق فراهم شده بود و کردهای عراق مورد حمایت شاه ایران قرار داشتند صدام حسین معاون رئیسجمهورعراق تحت فشارهای داخلی و بینالمللی به امضای قرارداد مزبور تن در داد و همواره احساس میکرد که در این جریان تحقیر شده و اجبارا تن به امضای این قرارداد داده است، بنابراین مترصد فرصتی بود که بتواند این احساس حقارت را جبران کند. بدین علت درصدد بهانهای بود که قرارداد 1975را باطل اعلام کند و این کاری بود که در 17سپتامبر 1980(3روز قبل از آغاز جنگ) در یک جلسه فوق العاده مجمع ملی انجام داد.
اما انگیزه اول و مهمتر جاهطلبی و قدرتطلبی صدام بود. وی درصدد بود که خلأ قدرت ناشی از سقوط رژیم شاه در منطقه را پر کند و این فرصت با افزایش قدرت اقتصادی عراق بهعلت افزایش قیمت نفت در منطقه خلیجفارس ایجاد شده بود. چنانچه عراق در آن زمان جایگزین ایران بهعنوان دومین تولیدکننده نفت بعد از عربستان سعودی در منطقه شده بود.
میگویند که او با امید به پیروزی سریع بر ایران درصدد برآوردن خواستههای جاهطلبانه و شخصیاش بود که یکی از آنها تلاش برای کسب رهبری جهان عرب بوده است . صدامحسین امیدوار بود با پیروزی در جنگ با ایران از انزوای مصر پس از مرگ جمالعبدالناصر و امضای پیمان کمپدیوید استفاده و موقعیت رهبری جهان عرب را کسب کند و به همین خاطر این جنگ را جنگ قادسیه نامید تا یادآور شکست ایرانیها از اعراب مسلمان در اوایل ظهور اسلام باشد.
بنابه نوشته فارس، الیاس فرح یکی از رهبران بعث عراق میگوید که قادسیه صدام موقعیتی بود برای وی تا در چشم جهان عرب بهعنوان یک رهبر تاریخی که پل میان گذشته و آینده را از نو بنا نهاده و درهای آینده را به سوی مردم گشوده است خود را جلوهگر سازد. درواقع صدام از تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جمعیت 60درصدی شیعیان عراق نگران بود.
صدام همانگونه که خود و دولتمردانش به دفعات اعلام کردند، از پیمان الجزیره ناراضی و در پی فرصتی برای لغو آن و حل یکسره اختلافات مرزی 2 کشور مطابق میل خود بود. آنطور که بعدها از زبان سیاستمداران عراقی و غیرعراقی منتشر شد صدام مایل بود تا در برنامه نابودی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران و از بین بردن خطر تفکر اسلامی برای استعمارگران در منطقه پیشقدم شود تا بتواند حمایت دولتهایی را که با پیروزی انقلاب اسلامی منافعشان خطر افتاده، جلب کند و خود رهبری جهان عرب را بهدست گیرد.
به همین دلیل بسیاری از تحلیلگران سیاسی، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را تهاجمی فرامنطقهای و برخاسته از اراده برون مرزی میشمارند.
در ماههای قبل از جنگ، حوادثی در عراق به وقوع پیوست که مقامات رژیم عراق آن را به جمهوری اسلامی ایران نسبت میدادند و معتقد بودند این حوادث نشاندهنده این است که اوضاع داخلی عراق بر اثر انقلاب اسلامی ایران آسیبپذیر شده است. صرفنظر از اینکه ادعاهای رژیم بعث تا چه اندازه با واقعیت منطبق بودولی بیانگر نوعی بیم و ترس از تحولات انقلاب اسلامی بود. رئیسجمهور عراق همه این حوادث را بعدها هنگام سخنرانی خود در تاریخ 63/4/20 چنین اعلام میکند که با سوءقصد به وزیر امور خارجه شروع کردند، سپس به یکی از اعضای شورای رهبری ملی ما حمله کردند. به وزیر اطلاعات سوءقصد کرده و در یک جشن دانشجویی، جشن دیگری با پرتاب بمبها آغاز کردند.
کسانی که در این حوادث شرکت داشتند از افراد مدرسه ایرانیان و نمایندگیهای ایران در عراق بودند. اسلحه از آنهاست و همکاری نیز همینطور؛ این مسئله روشن و آشکار است. رژیم عراق همچنین شورش کردهای شمال عراق را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی متأثر از انقلاب ایران میداند تا جایی که رئیسجمهور عراق به زعم خود یکی از دلایل لغو موافقتنامه الجزایر را دخالت جمهوری اسلامی ایران در قضیه کردها میداند. وی در نطق 17سپتامبر 1980چند روز قبل از حمله سراسری عراق به ایران میگوید: ایران از پسران بارزانی دعوت کرده است که به این کشور بیایند. این کشور یعنی ایران قصد دارد آنان را علیه دولت عراق تحریک کند.
بنابراین نگرانیهایی که دولت صدام از بازتاب انقلاب اسلامی بر عراق داشته عامل مهمی در آغاز این جنگ و بهمنظور شکست و نابودی انقلاب بوده است تا بدین وسیله از تأثیر آن بر جامعه عراق جلوگیری کند. در عین حال اوضاع داخلی کشورمان را هم بهعنوان یک انگیزه مهم در ترغیب صدام به آغاز جنگ نباید فراموش کرد. حکام عراق براساس شواهد مختلف مطمئن بودند که در یک جنگ کوتاهمدت در مقابل ایران به اهداف از پیش تعیینشده خود خواهند رسید. اوضاع داخلی ایران بعد از پیروزی انقلاب و بلافاصله قبل از آغاز تجاوز برای یک رژیم متجاوز تحریککننده بود؛
دولت انقلابی نهتنها هنوز دوران ناآرامی بعد از انقلاب را پشت سر میگذاشت بلکه بهعلت حضور لیبرالها درحاکمیت و بهویژه حضور بنی صدر بهعنوان رئیسجمهور و فرمانده کل قوا درگیر یکسری تضادها و اختلافات شدید درون حاکمیت بود و امکان هماهنگی و تمرکز در تصمیمگیری را که لازمه شرایط بحرانی و جنگ است از بین رفته بود و از طرف دیگر نیروهای مسلح نیز به دلایل متعدد انسجام و آمادگی لازم برای مقابله با یک جنگ خارجی همه جانبه را نداشتند.
محسن رضایی درباره اینکه چرا 4عملیات ابتدایی جنگ با شکست مواجه شد، میگوید: دلایل مختلفی وجود داشت ازجمله اینکه اولا بنیصدر آدم نظامی نبود و از طرف دیگر بهشدت مغرور بود و دیگر اینکه افرادی که بینش کلاسیکی در جنگ داشتند دور او را گرفته بودند و به او خط میدادند و دیگر به فرماندهان سپاه و نیروهای انقلابی ارتش اجازه نمیدادند که با ابتکارات جدید دشمن را عقب بزنند به همین دلیل در زمان بنیصدر که ایران 4 عملیات کلاسیک بزرگ انجام داد تا بهمنماه 1359با شکست مواجه شد و به نتیجهای نرسید. یک حمله در دزفول شکل گرفت که ارتش ایران از پل نادری عبور کرد ولی شکست خورد.
عملیات نصر درهویزه صورت گرفت و 2 عملیات هم در محور آبادان شکل گرفت که آنها هم با شکست مواجه شدند، علاوه بر اینکه سازمان و تشکیلات ارتش بعد از انقلاب و بهدنبال تسویههای ضروری، دوران بازسازی و بازنگری خود را میگذراند و از نظر تجهیزاتی نیز با تحریم تسلیحاتی آمریکا و خروج کارشناسان نظامی مواجه بود و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که بیشتر برای مواجهه با ضدانقلاب داخلی ایجاد شده بود دوران طفولیت و عنفوان جوانی خود را طی میکرد و به هیچ وجه برای یک جنگ کلاسیک مدرن ساخته نشده بود؛ درگیریهای قومی و محلی در مناطق مختلف کشور نیروهای مسلح را بهخود مشغول داشته بود و اینها همه کمک میکرد تا دیکتاتور عراق فرمان جنگ را با همه توان صادر کند.
تنها چیزی که در محاسبات صدام و بسیاری از مشوقین و محرکین وی با آغاز جنگ منظور نشده بود انرژی عظیم و فوقالعادهای بود که با پیروزی انقلاب اسلامی و حضور تودههای عظیم میلیونی و با اعتقادات راسخ اسلامی و آمادگی برای ایثار و شهادت تحت رهبریهای بزرگمرد تاریخ، امام خمینی آزاد شده بود و توانست آرزوهای صدام و پشتیبانانش را مبدل به یأس کند.به این ترتیب جنگی که در 31شهریور 1359بهدست صدام بعثی به جمهوری اسلامی ایران تحمیل شد، بدون دستیابی آنان به اهدافشان، در تابستان 1367به پایان رسید.