بهمن مجیدی
مقدمه:
سال گذشته در چنین ایامی یکی از روزنامهها به مناسبت هفته دفاع مقدس به منظور دست یابی به برخی ناگفتهها و تبیین علل چگونگی برخی تصمیمات در مقطع جنگ و پایان آن در پاورقی خود دست به انتشار سلسله مقالاتی با عنوان "علل و دلایل پذیرش قطعنامه 598" در سال 67 زد. این اقدام در جای خود بسیار ارزشمند و پسندیده تلقی میگردد. اما با توجه به رویکرد مقاله و به خصوص زمان تقارنی انتشار آن با هفته دفاع مقدس و برخی دیگر از رویدادهای سیاسی در کشور انتشار این مقاله را باید در راستای اهدافی دیگر ارزیابی نمود.
اما این نمونه که در مورد آن به بررسی خواهیم پرداخت نه تنها با هدف تجلیل از خادمان و خدمت گذاران صدیق جنگ که امام خمینی(ره) بنابه فرمایشات خودشان به تعهد، دلسوزی و صداقت آنان اعتماد داشته است، (صحیفه امام، جلد 21، ص92) نیست، بلکه با کنار هم قرار دادن اظهارات و جمعآوری برخی خاطرات از مسئولین جنگ و حتی برخی افراد با مسئولیتهای غیرجنگی یا گمنام و ناشناخته (حداقل برای نگارنده) درصدد برمی آید که نشان دهد از سال 62 تا 67 و به خصوص در مقطع پذیرش قطعنامه افراد یا به قول نویسنده جریاناتی در اطراف حضرت امام(ره) بوده اند که هیچ هدفی جز نفود و ایجاد تغییر رأی در امام برای پایان دادن به جنگ، آن هم از طریق تسلیم ایشان "مجبور به سر کشیدن جام زهر" و "وادار کردن امام به پذیرش قطعنامه" (راز قطعنامه - ص 53) نداشته اند.
این پاورقی بعداً بنابه دلایلی که ذکر خواهد شد، تحت عنوان کتاب "راز قطعنامه" منتشر شد. متأسفانه نویسنده در این کتاب، غیرمستقیم تلاش دارد رهبر کبیر انقلاب اسلامی را تا سطح یک رهبر ساده که به راحتی از طریق دسیسههای اطرافیانش امکان تصمیم گیری از ایشان سلب شده است، پایین بیاورد. "اما چرا کار به جایی رسید که امام خمینی مجبور به سر کشیدن جام زهر قبول قطعنامه شود؟ و اصولاً چه کسانی این جام زهرآلود را به امام تحمیل کردند؟" (راز قطعنامه- ص33). امامی که نویسنده راز قطعنامه معرفی میکند، حتی از مذاکرات و اقدامات سیاسی و دیپلماتیک مسئولان کشور و فرمانده جنگ و نمایندگان خودشان هم بیخبر هست! امامی که حکایتها و داستانها و کتابهای فراوانی از چگونگی اطلاع ایشان از اوضاع کشور نقل شده است، حال توسط نویسنده، فردی بیخبر قلمداد میشود. "بله، آقای هاشمی از قبل با دبیر کل سازمان ملل برای آتش بس و صلح! به تفاهم رسیده بود اما به دنبال موقعیتی میگشت تا امام خمینی را نیز توجیه کند!!" (راز قطعنامه - ص58) این همان جفای بزرگ است به ساحت مقدس امام خمینی(ره) که متاسفانه از چشم مسئولین روزنامه و نویسنده کتاب پوشیده مانده است.
دامنه این جفا به مقام معظم رهبری هم کشیده شده است. نویسنده به رغم این که با ذکر خاطرات و یادداشتهای آقای هاشمی که در آن قید شده خیلی از جلسات در خصوص جنگ در حضور رئیسجمهور محترم بوده است، نقش رئیسجمهور وقت را در موضوع جنگ، بیرنگ و بیمسئولیت نشان داده و بدون ذکر اسناد متقنی، به نقل از ایشان آمده؛ "در جنگ به جز شش ماه هیچ مسئولیتی نداشتهاند" (همان - ص 92) در حالی که رئیسجمهور عضو شورای عالی دفاع، بر اساس اصل سابق یکصدودهم قانون اساسی بوده اند.
تاریخ و نسلهای آینده با خواندن این کتاب چه قضاوتی نسبت به ایشان خواهند داشت. آیا تاریخ و نسلهای آینده به صرف یک تحقیق و پژوهش کاملاً سطحی و نه چندان علمی و عمیق و به صرف جسورانه بودن موضوع آن، نسل کنونی و انقلابیون امروز را خواهد بخشید که اتهامی چنین به امام، مردم و انقلاب و یاران امام بخورد و سکوت کنند؟! اتهامی که از پس جریانات سیاسی و برای از میدان به در بردن رقبای جناحی و به خاطر انتخابات شکل میگیرد.
نویسنده پاورقی تقریباً تمامی حلقههای مرتبط با حضرت امام را به صورت مستقیم و غیر مستقیم متهم به اتهام مذکور (سلب اختیار از امام) میکند. برخی را صریحاً اسم میآورد: "آیتالله هاشمی رفسنجانی - محسن رضایی - شمخانی - نخستوزیر وقت و حتی برخی نمایندگان مجلس و برخی وزیران دولت سوم و چهارم" و برخی هم که اسمی از آنان به میان نمیآید اما به دلیل شرکت در جلسات شورای امنیت ملی و حضور در برخی محافل و جلسات خصوصی سران قوا و تشریک مساعی با افراد فوق، عملاً در دایره اتهام قرار میگیرند که به لحاظ حرمت اینان و رعایت شئون افراد از ذکر نام آنان خودداری مینمایم.
نوشته حاضر تلاش دارد در حد مقدورات یک مقاله در چند بخش به نقد پاورقی و کتاب یادشده بپردازد.
در بخش اول به صورت خلاصه مقطع زمانی درج پاورقی در روزنامه و سپس انتشار کتاب "راز قطعنامه" را مورد نظر قرار میدهد و معتقد است، برخلاف ادعای روزنامه، این پاورقی در جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره هشت سال حماسه دفاع مقدس نبوده بلکه به مقتضای وقایع سیاسی مهرماه سال 91 منتشر شده است و انتشار کتاب آن در سال 92 هم در همین راستا بوده است.
بخشهای بعدی این مقاله به بررسی چرایی پذیرش قطعنامه میپردازد. این همان موضوعی است که نویسنده محترم به استناد سخنان، مطالب و گفته هایی که از مسئولین وقت در سال 67 جمع آوری کرده به چگونگی و چرایی پذیرش قطعنامه پرداخته که کتاب آن قریب به سیصد صفحه را به خود اختصاص داده است. از آنجا که این جانب معتقد هستم نویسنده و روزنامه مذکور خود را پیرو ولایت مطلقه فقیه میدانند و اعلام میکنند که کلام و سخنان ولایت برای اینان حجت تامه و فصل الخطاب است و قیام امام را قیام خود و قعود امام را قعود خود میدانند و از ولایت گامی جلوتر یا عقبتر نخواهند گذاشت و از سوی دیگر حوصله مقاله اجازه نمیدهد به این موضوع به صورت ریزتر پرداخته شود؛ فقط به استناد فرمایشات حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) موضوع پذیرش قطعنامه، به رغم تلخی آن زهر (به گفته دریابان شمخانی عبارت جام زهر از ادبیات خاص امام نشات گرفته تا بتوانند وضعیت پایان جنگ را رقم بزنند) را بررسی کرده و آن را بر اساس تکلیف الهی و یک اقدام استراتژیک دانسته که نتایج آن تماماً به نفع کشور و مصالح عالیه انقلاب تحقق یافته است. امید است نویسنده محترم کتاب فوق و متولیان روزنامه مذکور با خواندن این نقد در خصوص اتهامات ناروایی که به مسئولان جنگ در سال 67 زده اند، تجدید نظر نمایند. هرچند که امیدی برای این کار ندارم.
در نتیجه گیری این مقاله نیز ضمن بررسی کوتاه نظرات مختلف در ارتباط با پذیرش قطعنامه با بهره گیری از کلام امام و فرمایشات مقام معظم رهبری، نگاهی گذرا به وضعیت سیاسی ایران در شرایط کنونی در مبارزه و تقابل با استکبار و نرمش قهرمانانه ملت ایران میپردازیم.
بخش اول:
در گام نخست، چاپ و نشر این کتاب را نباید در راستای ناگفتهها و ناشنیدهها یا رازهای قطعنامه تلقی کرد، بلکه چاپ این پاورقی و متعاقباً انتشار کتاب آن، در حقیقت سیاست مقابله با رقیب انتخاباتی بوده است. اقدامی که مظلومیت جبهه و جنگ را بیش از پیش نشان داد و این که چگونه برخی عناصر به ظاهر دلسوز نظام و انقلاب برای دستیابی به اهداف سیاسی، به شعار هدف وسیله را توجیه میکند، عمل نموده و این شعار را سر لوحه اقدامات خود قرار میدهند.
سلسله پاورقیهای فوق که به مناسبت هفته دفاع مقدس از اول مهر سال 91 چاپ شده است دقیقاً به مدت یک ماه صفحه پاورقی روزنامه را به خود مشغول میدارد و از سویی سوژه اصلی این پاورقی کسی نبود جز آیتالله هاشمی رفسنجانی که از دو الی سه ماه قبل از انتشار این پاورقی بحث حضور مجدد وی در انتخابات سال 92 مورد توجه رسانههای داخلی و حتی خارجی قرار گرفته است.
نویسنده با اضافه کردن این مطلب در کتابش به مقابله با آقای هاشمی - روحانی میرود: "با توجه به اینکه حسن روحانی از ابتدای پیروزی انقلاب همواره در کنار آقای هاشمی قرار داشته و با وی در رابطه تنگاتنگی بوده است -به گونهای که میتوان گفت هاشمی و روحانی یک روحند در دو کالبد مختلف!- لذا میتوان حدس زد که احتمالاً این اقدامات حسن روحانی نیز با هماهنگی خود هاشمی بوده است."(راز قطعنامه - ص60)
در ادامه نیز نویسنده تاکید دارد روحانی و هاشمی اعتقادی به جنگ نداشته و خودشان نیز میدانستند نظرشان مخالف نظر امام است و در ادامه نسبت به عملکرد آقای روحانی در سال 82 در خصوص مذاکرات هستهای انتقاد میکند (همان- صص 62-64) طرح موضوع هستهای که هیچ ارتباطی به قضیه قطعنامه 598 ندارد و ذکر آن در کتابی که قرار است در نمایشگاه کتاب درسال 92 در همان مقاطعی که قرار است کاندیداهای ریاست جمهوری ثبت نام نمایند، نشان از سمت گیری کتاب درخصوص انتخابات سال 92 دارد، تا برملا کردن راز قطعنامه. "وی {روحانی} در سال 82 با حمایت آقای هاشمی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی کشور در دولت خاتمی منصوب میشود و هدایت تیم مذاکرهکننده هستهای را در مذاکره با دولتهای اروپایی بر عهده میگیرد؛ مذاکراتی که پس از ماجرای سعدآباد، پاریس و... منجر به بیش از دو سال تعطیلی بسیاری از فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی شد. با این وجود، جناب حسن روحانی آن را مایه افتخار خود میداند!!" (همان - صص64-65) و در صفحه 96 کتاب، نویسنده با درج عبارت "توسعهطلبی سپاه" از یادداشت هاشمی، عملاً تلاش نموده روحانی و هاشمی و سپاه را رودرروی هم قرار دهد.
از سوی دیگر در همین مقطع، هیچ یک از افراد و شخصیتهای نام برده شده در این پاورقیها و کتاب آن، به رد یا دفاع و حتی اثبات و تایید مطالب آن سخنی بر لب نیاوردند (به جز دو مورد). هر چند برخی شخصیتها در خاطرات یا مصاحبههای خود از موضوع پذیرش قطعنامه دفاع کردند (هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی و دریادار علی شمخانی) اما سکوت معنادار اکثریت رجال سیاسی کشور که در زمان قطعنامه حضور داشتند و به قولی تعداد آنان به چهل تن میرسد با ارایه نظرات کارشناسی آنان، حضرت امام قطعنامه را پذیرفتند، چرا اکنون سکوت را ترجیح میدهند؟!
برخی دلایلی که میتوان احتمال داد چرا اکثریت رجال سیاسی کشور تاکنون در مورد چگونگی قطعنامه 598 سکوت نمودهاند، به شرح ذیل است:
1- وجود نظرات مختلف برای چگونگی پایان دادن جنگ؛ امری مسلم بوده است. این مسئله از پایان ظفرمندانه عملیات خرمشهر (بیت المقدس) و بعد از عملیات ناموفق رمضان از سال 61 مطرح شده بود. اما به دلیل نرسیدن به اتفاق نظر در بین مسئولان، موضوع پایان جنگ تا سال 67 عملی نگردید. بنابراین پایان دادن به جنگ یک استراتژی بوده که باید شرایط آن فراهم میشده و جنگ به عنوان یک اصل تغییرناپذیر شناخته نمیشده است.
لازم به ذکر است صدور قطعنامه در مقطع قدرت و تواناییهای ایران به لحاظ فتوحات خود در فاو و جزایر مجنون صادر شد و دشمن برای جلوگیری از سقوط صدام برای اولین بار طی هشت سال حاضر شد به ایران امتیازاتی دراین قطعنامه بدهد. البته با شیوه باخت باخت. ولی پذیرفتن قطعنامه از سوی ایران در مقطعی بود که دشمن دست به اقدامات ددمنشانهایی همچون کشتار مردم حلبچه با سلاح شیمیایی، حضور مستقیم امریکا در جنگ، شلیک به هواپیمای مسافری و استفاده گسترده از سلاح شیمیایی علیه رزمندگان در فاو... بود و عملاً ایران برتری نظامی نداشت. مقابله با این اقدامات ددمنشانه که در سایه شعار صلح طلبی صدام انجام میگرفت همان مسئلهای است که متولیان جنگ به عنوان امتیاز در زمان ضعف ایران بدان دست یافتند (فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر خلع شعار صلح طلبی صدام- 67/6/30) و قطعنامه را پذیرفتند.
2- طیف گسترده افراد دخیل در پذیرش قطعنامه و وجود نظرات مختلف نسبت به مقوله جنگ و نحوه پایان دادن به آن، آن قدر وسیع است (حداقل چهل نفر) که در صورت ورود متولیان جنگ به آن در شرایط کنونی، دامن اختلافات و تنشهای سیاسی در داخل کشور را به سمت اقدامی بیثمر و بینتیجه و انتقامکشی بیهوده سوق خواهد داد. لذا خرد جمعی و بصیرت خبرگان سیاسی را از افتادن در این ورطه باز میدارد. کاری که نویسنده کتاب ناآگاهانه سعی در دامن زدن به آن دارد.
3- همانطور که نظرات، فرمایشات و احکام و دستورات حضرت امام(ره) در قبل از قبولی قطعنامه برای میلیونها ایرانی مسلمان حجت شرعی بوده و در پی فرمان امام(ره) مردم به جبههها سرازیر میشدند، نظرات همین امام نیز بعد از قبولی قطعنامه میبایست به عنوان حجت شرعی تلقی گردد و آنچه بعد از قبولی قطعنامه برای میلیونها ایرانی شرط و اساس بوده و هست عمل کردن به نظرات حضرت امام است و این همان رویهای است که اعتقاد تمامی پیروان واقعی ولایت بر آن استوار گشته است. لذا بعداز پذیرش قطعنامه سخن از آن و ایراد و بهانه گیری در آن نوعی جلوتر بودن از امام تلقی میگردد که این صفت ناپسند نوعی افراط گرایی تلقی شده و افراط و تفریط از قاموس پیروان واقعی امام انتظار نمیرود.
4- این جفای بزرگ به تاریخ ایران، امام و انقلاب اسلامی و مردم ایران را چه کسی پاسخ گو است که مدعی شویم جام زهر را تنها امام نوشیدند. این ادعا یعنی امت مسلمانی که سالها پشت سر امامشان از جان و مال و هستی خود گذشتند در این مقطع فقط شاهد بودند که امام و مقتدایشان جام زهری بنوشد و این مردم ساکت و نظاره گر باشند. اگر جام زهری بود که بود همه نوشیدند تا ایران و انقلاب اسلامی بماند و مصلحتی که امام بزرگوارمان آن را دیدند و مردم هم اعتماد کردند و امروز ایران قدرتمند و سرافراز نتیجه همان جام زهری بود که به قول مقام معظم رهبری شهد شیرین و نکوی آن تنها پس از دو سال به کام ملت ایران ریخته شد. بنابراین تلخی پذیرش قطعنامه برای تمامی مسئولین وقت امری مسلم بوده که بازگویی آن نوعی جزع و فزع تلقی شده و تنها دشمنان انقلاب را شاد مینموده است.
یاللعجب که نویسنده کتاب گویا چند سال وقت صرف کرده تا این پاورقی را بنویسد ولی این فرمایشات مقام معظم رهبری را ندیده است که ایشان در پیام خود به مناسبت نهمین سالگرد جنگ تحمیلی بار دیگر بر اهمیت پذیرش قطعنامه تأکید کرده و فرمودند: "...این قطعنامه که زیر فشار سهمگین رزمندگان اسلام بر پیکر دشمن صادر شد، سندی است که شعار دفاع مقدس ما در آن تأمین گردیده بود و اجرای کامل آن، دشمن را به شکست قطعی میرسانید و لذا هرگز جمهوری اسلامی آن را رد نکرد... قبول قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی و رهبر عظیمالشّأن فقید آن، توطئه وسیع دشمن را بار دیگر با هدایت الهی به خود او برگرداند و دشمن را که تحت شعار صلح طلبی، به هر جنایتی دست میزد، خلع شعار کرد. شاید مشیت الهی بر این بود که با قبول قطعنامه، حقانیت جمهوری اسلامی بیش از پیش در جهان آشکار شود و ملت ایران به هدفهای اساسی خود در سطح بینالمللی نزدیکتر گردد."
آیا همین عبارت مقام معظم رهبری برای نویسنده کافی نبود که حقانیت جمهوری اسلامی در جهان و نزدیک شدن به هدفهای بینالمللی را در قبولی قطعنامه میدید و قلم از نگارش این پاورقی و کتاب به زمین میگذاشت؟!