این روزها تبلیغات مسلّط در این «جنگل جهانی» _ که به اشتباه «دهکده» نامیدهاند _ در ید صِهیونیان میباشد که در لباس مسیحیت، در خدمت یهودند. یهودِ مادهگرایی که خالق عالم، آنان را شدیدترین دشمنان مؤمنین1 و حریصترین مردم به زندگی مادی2 نامید. مسیحیت صهیونیستی، اکنون بهترین پوشش برای پنهان شدنِ زرسالارانِ یهودی و مسیحی دنیا شده تا بتوانند در پوشش دفاع از آینده دینِ خدا و زمینهسازی ظهور مسیح، اهداف مادی و شهوانی خود را تعقیب کنند. مسیحیانی که انجیل را فقط به قرائت توراتی و تلمودی میفهمند و به خاطر ظهور مسیح (ع)، به رژیم غاصب اسرائیل یاری میرسانند تا دولت الهی اسرائیل (!) را در سرزمین شیر و عسل حفظ کند و برتری در جنگ آرماگدون را برای ظهور مسیح (ع) سبب شوند!
اشارتی تاریخی
روزگاری، یهودیان از نظر کلیسای مسیحی، قاتلان عیسی (ع) شمرده میشدند و مثلث شیطانی «یهود، یهودا و شیطان» مورد لعن مسیحیان بود، امّا با نفوذ مزوّرانه و برنامهریزی مدبّرانه یهودیان دنیاطلب، در طول قرون 14 _16، پروتستانیسم یهودگرا در مسیحیت سر بر آورد3 و در مقابل کلیسای رم قد علم کرد و با همیاری ثروتمندان منتقد یهودی و خوانین و پادشاهان محلی مسیحی قدرت طلب، علیه کلیسا قیام کرد و سپس از دلِ پروتستانیسم، پیوریتانیسم یهودیزه متولّد شد و با توسعهى فرهنگ آنگلوساکسون در انگلستان و سپس آمریکا، تمدنِ اومانیستی معاصر توسط «مسیحیت یهودیزه» رشد و توسعه یافت و نهایتاً لیبرال دموکراسی را قلهى آمال خود قرار داد. 4
در دهه دوم قرن بیستم که قدرت تصویر سینمایی، خود را نمایاند، شش استودیوی یهودی «برادران وارنر»، «مترو گلدن مایر»، «یونیور سال»، «پارامونت»، «کلمبیا» و «فوکس قرن بیستم»، هالیوود را در حومهى شهر لسآنجلس شکل دادند. از آن تاریخ تاکنون، سینمای هالیوود، به ابزاری قوی و جهانشمول تبدیل شد که با هدایتِ تهیهکنندگان و برنامهریزان یهودی، سوژههای مورد نظر خود را انتخاب میکرد و آگاهانه آنها را بارور کرده و به فیلم تبدیل میکرد و تأثیرات خود را میگذاشت.در ایام جنگ جهانی این مثلث عوض شد و «نازیسم، فاشیسم و شیطان» اضلاع سه گانهى آن را ساختند و پروپاگاندای سینمایی علیه حکومت رایش سوّم شکل گرفت.
در سالهای جنگ سرد، مثلث شیطانی باز تعریف شد و «چین، شوروی و شیطان» سه ضلع آن را ساختند و یهود و یهودا از گناه تاریخی خود تبرئه شدند؛ تا این که روح خدا در کالبد ملّت ایران دمید و به رهبری امام و با پشتوانهى حماسه عاشورا، انقلابی علوی شکل گرفت که عملاً ایرانیان را چون مردانی آهنین، به صف منتظرانِ موعود، وارد کرد.
ناگهان، دیکتاتوری سرمایه که با به راه انداختن جنگ تصنّعی بین آمریکا و شوروی سودهای کلانی به جیب زده بود و در سینما «جنگ ستارگان» را به راه انداخته بود تا «مجتمعهای صنعتی _ نظامی» صهیونیستی حداکثر سود را داشته باشند، از خوابِ خود خواسته پرید و دوباره تعریفی جدید از مثلث شیطانی ارائه داد؛ «روسیه، مسلمانان و شیطان». در سینما هم آثاری چون «مردی که فردا را دید»5 پدید آمد که براساس پیشگوییهای نوستر آداموس توسط یهودیانی چون «اورسون ولز» دو سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی (1981) ساخته شد که در آن به همکاری هستهای مسلمانان و روسها و ظهورِ دجّال در بین مسلمین پرداخته بود.
با فروپاشی بلوک شرق، خطر کمونیسم در سینما کمتر مورد اشاره قرار میگرفت و این بار حتی مثلث تبدیل به دو ضلعی (؟!) شده بود و یک خط شیطانی در طول تاریخ رسم میشد که در لباس جدیدی، تمدن غرب را نشانه گرفته است؛ شیطانِ باستانی در قالبِ اسلام، خود را ظاهر کرده بود و با فریبِ مسلمانان، زمینهى سقوط بشریتِ (بخوانید غرب) را فراهم کرده بود.
در سناریوی جدید، مسلمین، یاران شیطان بودند که از زیر خاکستر قرون برآمده بودند و هم چون «گودزیلا» حیات انسانی را تهدید میکردند و فقط دایناسورهایی بزرگتر از خودشان چون «یونگاری»6 حریف آنها میشدند و چون «بیگانه»ای بودند که اگر خونش را هم میریختی، سرخی خونش هم اثرات مخرّب خود را برای تمدن اومانیستی غرب با محوریت آمریکا داشت7 و باعث ویرانی و فساد میشد؛ لذا ظهور «بیگانه»ها و «وحشی»ها را همسانِ پایان یافتنِ زمانهى انسان به تصویر کشیدند.
دیگر این «جنگ دنیاها» آن چنان وسیع شده بود که دامنهى گستردهاش، آن را به خطری برای همهى بشر تبدیل میکرد و پایان دوران را در صورتِ تسلطِ شیاطین مخرب، برای بشر به ارمغان میآورد؛ پس هالیوود در دشمنسازیاش، نیاز داشت اوضاع را آخرالزمانی به تصویر کشد و عطش نیاز به منجی را چند برابر کند و منجیان و اَبَرقهرمانان خود را به رُخ عالمیان کشد. این چنین بود که آخرالزمان و موعود و منجی برای اربابان سینما، موضوعیتی دو چندان یافت.
با نزدیک شدن سال 1999 و 2000 و عطش هزاره گرایی8 در بین فرقههای مختلف مسیحی و یهودی، منجیگرایی نیز رشد یافت و با سیلی از ظهور قهرمانان قدیمی و جدید در هالیوود روبهرو بودیم.9 از طرفی با افول کمونیسم، کارخانهداران تسلیحات _ که غالباً صهیونیست هستند _ به فکر افتادند که بازاریابی سینمایی خود را باز هم تداوم بخشند و در دورانی که غربیان به شدت از مدرنیسم و ماشینیسم و مکاتب بشر ساخته خسته شدهاند، دشمنی قوی اسلام را با غرب هر چه افزونتر به تصویر کشند و با نزدیکنمایی دورانی که شیاطین مسلمان (!) بر جهان مسلّط شدهاند، آخرالزمان خاص خود را خلق کنند، آخرالزمانی که اگر تجهیزاتِ مدرن و تسلیحات فوق پیشرفتهى آمریکایی نباشد، شیطان بر اوضاع مسلط میشود.
همهى این عوامل در کنار پیشرفتهای ایرانِ شیعی و نفوذ تفکرات نابِ اسلامی در جهان، باعث شد که بحث آخرالزمان و مسیحی و حکومتِ پایانِ روزگار در سینمای غرب و سرآمد آن یعنی هالیوود، اصالت پیدا کند و در فاصله ده ساله 1995 تا 2005 از 22 فیلم پرفروش جهان، 19 مورد به نحوی به این موضوع بپردازند. 10 آثار شاخص و تأثیرگذاری چون: ماتریکس، هری پاتر، ارباب حلقهها، پسر جهنمی، ترمیناتور، اُمِگاکد 2 (مگیدو) و .... .اکنون که پروژهى جهانیسازی تفکرات صهیونیستی یا همان اسطورههای صهیونمآب در دستور کار سازمانهای فرهنگی، تبلیغی، سیاسی غرب خصوصاً آمریکا قرار گرفته است.