* شیعیان چگونه میتوانند برخورد و عکسالعملی فعالتر در قبال اندیشه تکفیر داشته باشند؟
** نکته نخست آنست که کیان شیعه مبتنیبر براهین خیلی مستحکمتری است. شعار نمیدهیم؛ دو-دو تا، چهارتاست. عالم منظم است. نظم عالم دال بر شعور نظم دهندهای است که این عالم را نظم بخشیده است. ما میگوییم خدا که حالا هر کلمهای جایش بگذارید. اگر خداوند آن شعور حاکم بر جهان و عالم را ایجاد کرده است، پس بر اساس یک حکمتی بوده است. بیهدف نبوده است. پس ما را نیافریده اند مگر براساس حکمتی که بوده است. آن حکمت چیست؟ میشود گفت حکمت خلق بقیه عالم، انسان است. چنان که عقل و نقل هم این را میگویند. بشر از تمام عالم استفاده میکند و تمام عالم را برای خودش میخواهد. به تمام عالم دستاندازی می کند. حکمت خلق خود آدم چیست؟ قاعدتا این هم باید تکامل باشد. کما اینکه بقیه موجودات هم رو به تکامل میآیند.
تکامل در انسان پیوسته به وجود برتر است. وجود برتر از انسان، فقط خداست. موجودی برتر از انسان نیست. انسان بر تمام موجودات حتی بر ملائکه شرافت دارد. ذات انسان، برای رسیدن به این هدف و تکامل برنامه میخواهد. این برنامه را جز خداوند احدی نمیتواند بدهد. اصلا جز خدا کسی این برنامهها را نمیفهمد، که ما چگونه به آن کمال و به خدا آن قدرت و علم مطلق مانند این جا برسیم . این برنامه همان است که خداوند به وسیله انبیا به ما دادهاند. تا این جا یک دو- دو تا چهارتاست. عالم منظم است. نظم دال بر یک شعور است. آن شعور حاکم، خلقت عالم را بر اساس یک حکمتی آفریده است. هدف از خلقت عالم، آدم است اما هدف از خلقت آدم، مسلما تکامل و وصل به قدرت لایتناهی است. این رسیدن یک برنامه میخواهد. ما در همین برنامه زندگی معمولیمان هم ماندهایم. مجلس حکومتی داریم و می بینیم که روز به روز قانون میدهد.
این قانون را باید خدا بدهد. خدا این قانون را چگونه برای انسان میفرستد؟ از طریق انبیا و انبیا هم باید افرادی معصوم باشند. اگر خالی از گناه و انحراف و اشتباه نباشند، خدا به آن هدف نمیرسد. چون خدا میگوید ما یک برنامه دادیم که این ها برای بشر بیاورند، اینها هم عوضی فهمیدند، عوضی گفتند و عوضی عمل کردند. یا خودشان نشان دادند اعتقادی به این برنامه ندارند. انبیایی که گناه میکنند، یعنی خودمان این برنامه را قبول نداریم، پس باید انبیا معصوم باشند.
حالا انبیا معصوم هستند اما وقتی پیامبری از دنیا میرود، اوصیای او نباید معصوم باشند؟ باز دوباره همان اشکال پیش میآید و برنامه از بین میرود. به درد نمیخورد. پس دو- دو تا چهارتاست و اعتقاد شیعه مبنیبر عصمت یک امام پس از پیغمبر ثابت است. فرقههای دیگر اسلامی که عصمت امام پس از پیغمبر را قبول ندارند، معنایش این است که به آن حکمت الهی معتقد نیستند یا معتقد نیستند که خداوند باید آن برنامه را به ما سالم تحویل دهد. این معنایش این است که هدف در عالم گم شده است. اصل شیعه، این دو-دوتا، چهارتای عقلی است که خیلی روشن است. ادله نقلی هم غوغا میکند. علامه حلی رحمهالله علیه کتابی دارد به نام ألفین، دو هزار دلیل عقلی و نقلی.
واقعیت این است که فرقههای دیگر غیر از شیعه، براساس یک برهان استوار نیستند. بنابراین نمیشود روی آنها حساب کرد. این اصل کیان تشیع است. آیات و روایات الی ماشاءالله در این زمینه است. شیعه مگر حرفی خلاف آیات و روایات و این همه ادله می زند. طبق حدیث ثقلین، قرآن و اهل بیت از یکدیگر جدا نیستند. خوب اگر جدا نیستند و قرآن هست، اهلبیت هم باید باشد. و اگر انسانها متشبث به قرآن میشوند، متشبث به اهلبیت هم باید بشوند. احادیث فراوانی است که شیعه و سنی در این زمینه نقل کردند که از آن جمله حدیث طیر مشوی است اما چون گروههای دیگر غیر از شیعه، چیزی برای مطرح کردن در برابر شیعه ندارند، به این چیزها (تشبث به اهل بیت) برای کوبیدن شیعه متمسک میشوند و این همان مسالهایست که به همه میگویند و خودشان هم متوجه نشدند که چه میگویند. در سایت ما هم به ما حمله کردند که تو از ائمه کفر هستی، توبه کن و مردم را از ائمهپرستی به خداپرستی برگردان. چون بهانهای دستشان نیست، این بهانه را دستشان گرفتند که ما مشرکیم.
کأنه مردم را دعوت میکنیم که امام را عبادت کنند، نه خدا را. هر عاقلی میفهمد که این حرف بیاساسی است و ما چنین حرفی نمیزنیم. خدا به ما، قدرت رسیدگی به ضعفا و مانند اینها را عطا نموده است. خداوند خیلی امکانات به ائمه داده که بتوانند خیلی خدمات را در این دنیا انجام بدهند. همانطور که اطبا می توانند مریضها را شفا دهند، امام و پیامبر هم می توانند به غیر از طرق متعارفه شفا دهد. همانطوری که موسی کلیم، عصایش را میاندازد و سحرِ ساحره را از بین می برد، همانطور هر پیغمبری و هر امامی میتواند کارهای خرق عادت انجام دهد. ما میگوییم، همانطور که پیراهن یوسف بویش از راه دور به مشام یعقوب میرسد و یعقوب را نشاط می دهد، ممکن است نزدیک شدن به قبر امام و خود امام انسان را از ناامیدیها نجات دهد. ما میگوییم که خود شما السلام علیک ایها النبی و رحمهالله و برکاته را در نمازتان میگویید، پس با پیغمبر حرف میزنید. اگر پیغمبر معدوم است... به یک پلیسی گفتند پشتت را به قبر پیغمبر نکن که بیاحترامی است، گفت اینجا یک مشت خاک است. اگر پیامبر عدم است و خاک است، پس چرا در نماز به او سلام میکنید؟
آنها خودشان مقابل پیغمبر و عمر و ابوبکر میایستند و سلام میکنند. در خود مدینه با این که افراد را به سرعت رد میکنند ولی در کتابهایشان مختصرا زیارت هست و سلام میدهند، ولی میگویند نایستید. ما به آنها میگوییم مگر بچههای شما در منزلتان برایتان کاری انجام نمیدهند؟ وقتی شما از آنها حاجتی خواستید میروند برای شما انجام میدهند. میگویند این زنده است و آن مرده است. اگر مرده است، یعنی کلا مرده است و از این دنیا رفته و معدوم شده است؟ مگر میشود کسی در این دنیا عدم شود؟ پس پیغمبر زنده است و تا حالا به زندگی طبیعی دنیوی بوده است و از زمان مرگ به زندگی عقلانی و معنوی زنده است. مثل زندگی روح در بدن. روح کجاست؟ آیا روح دیدنی است؟ در عین حال میدانیم که هست. در حالی که مسائل علمی میدانیم که این گونهاند. دو- دو تا چهار تا کجاست؟ فوق زمان و مکانند. انبیا و ائمه هم معصوم هستند و قدرت کامله هستند. اما قدرتی مثل ریاضیات. منتهی ریاضیات، وجودشان ذهنی است و ایشان وجودشان عین است. منتها هردویشان وجودشان مجرد است.
فوق زمان و مکان است. و الی ماشاءالله در خود صحیح بخاری از این نمونه ها مشحون است که مثلا در زمان عمر باران نیامد و مشکلات زیادی به وجود آمد. عمر گفت بروید پیش عباس، عموی پیغمبر که او دعا کند. پس قبول دارند که با دعا خیلی مسائل حل میشود. پس اینها یک بهانهای پیدا کردند برای کوبیدن شیعه در حالی که مساله خیلی روشن است. ما هرگز نمیگوییم مردم خدا را رها کنند و به اهل بیت رو بیاورند. ما اگر از اهلبیت چیزی می خواهیم، از ایشان میخواهیم که از خدا بخواهند. این یک نکته است و یک نکته هم این است که اگر از خود اهلبیت هم بخواهیم به اعتبار این است که خدا به ایشان چنین قدرتی داده است. اگر کسی استاندار یک استانی شد و مردم از او چیزی خواستند، به اعتبار وزارتی است که در مرکز است. اگر به اعتبار خود پیغمبر و امام هم از او چیزی بخواهیم، باز هم به اعتباری است که خدا به او داده است. ما نمیگوییم که اینها از خدا مستقلند. خود اینها میدانند که ما چه میگوییم ولی بنا این است که نشنوند و اذیت کنند. گاهی شده است که بعضی دوستان با شیوخ مسجد النبی صحبت کردند و به آنها ارجاع میدهند به فلان تفسیر از اهل سنت، میگویند ما این مطلب را ندیدیم.
بعد که همانجا از کتابخانه آن مطلب را نشان میدهند، آن جا میپذیرند ولی فردا شب دوباره همان حرفها را میزنند. اینها کسانی هستند که سازمان یافته علیه شیعه کار میکنند، بنابراین دستور است. شما داستان منافقین را نمیدانم تا کجا میدانید؟ آنها هم اینجا زیاد پیشمان میآمدند و هم در زندان، زیاد خیلی پیش اینها بودیم، آنها سازمان یافته کار می کنند. می گفتند دستور سازمانی این است که تو باید این کار را بکنی. دیگر کار ندارند که این کار درست است یا نادرست؟
باید به دستور عمل بکنند. این ها هم همینطوری هستند. دستوری سازمانی. سازمان تکفیری دستور دادند که این طوری بگویند. اگر صد تا دلیل هم بیاوری، باز باید همین را بگویند و لذا چندان فایده ای بر مذاکره با این ها مترتب نیست. گاهی با ایشان صحبت شده است و به ایشان گفته شده که حالا که متوجه شدی بیا. می گویند حالا نمی شود. می گویند یک کشیشی در یک کلیسا در تهران از طریق یک دختری که تازه مسلمان شده بود، از او خواسته بود که برایش استخاره بکند. به طوری که همان خانم واسطه نقل کرده است، وقتی جواب استخاره را به او داده بودند، رنگ از صورتش پرید. یک تعبیر عرفیه دارند که در خال زده است. گفته بود که خدا به ما رحم کند، چقدر این آقایان خوب هستند و ما چقدر بدبختیم. بعد آن دختر تازهمسلمان شده به او گفته بود که پدر بیا مسلمان شو، میگوید نه حالا دیگر نمیشود. این قضیه است که «حالا نمیشود». هرچقدر هم دلیل بیاورید میگویند حالا نمیشود.
مکتب تکفیر یک مکتبی است که براساس اندیشه و فکر نیست. براساس یک دستور سازمانی است که باید این کار را بکنند و این کار را انجام میدهند. در مقابل اینها، ضمن این که ما کارهای اندیشهای خودمان را داریم، باید کارهای سازمانیافته زیربنایی نیز انجام دهیم. شیعه نیز سازمان نیاز دارد. الآن این کسانی که می آیند شیعه را در شهرهای مختلف ترور میکنند، این ها براساس یک اندیشه نیست، بر اساس یک بهانه است. اگرچه منظور این نیست که در مقابل آنها تشکیلات تروریستی تشکیل شود اما باید تشکیلاتی درست شود که بتواند هشداری به آنها بدهد. یک تشکیلات سازمانیافته می خواهد. ما الی ماشاءالله کتاب داریم. اما این کتابها کجا پخش میشود؟ در مسجدالحرام جوانی سنی پیش من آمد و میخواست تحقیق کند. تا به او کتاب معرفی کردم، گفت اگر نویسنده این کتاب شیعه هست نمیخواهم. نویسنده سنی معرفی بکن. اساسا سازمان فکریشان این طور است که نباید از شیعه هیچ چیزی یاد بگیرند.
* در صحبتهایتان به سازمان اشاره کردید. چرا شیعه نتوانسته است به منظور رسیدن به جریان برتر دنیای اسلام، درون خودش یک سازمان ایجاد کند؟
** این سازمان مخالف مبنای فکری شیعه است. ببینید در جنگ ایران و عراق، شهرها را میزدند ولی وقتی هواپیماهای ایران میخواستند بروند آن جا را بزنند، مرحوم امام مکرر سفارش میکردند که منطقه مسکونی و مدارس و بیمارستانها را نزنید. فکر ما این است. چه کار میشود کرد. آنها هر جایی را که دستشان رسید تخریب کردند. مکرر پیش آمده که مدرسه دخترانه را زدند اما ایران این کار را نمیکند. سازمان فکریش این نیست.
شیعه بر اساس یک سازمان فکری که اصل و ریشهدار و براساس براهین خاصی است، نمیتواند دست به جنایاتی از قبیل جنایات آنها بزند. کجا سراغ دارید که شیعه در طول تاریخ و نه حالا مثل آن تکفیری باشد که در سوریه سر آن بچه را بریدند؟ مثل آن کسی که جگر آن جوان را برداشت و خورد و جوید! در زمان جنگ احد هند جگرخوار با حضرت حمزه این کار را کرد. حالا هم نسل همانها و براساس همان تفکر این کار را کردند اما شیعه میتواند این کار را بکند؟ این نحوه تفکری که آنها دارند به هیچ وجه نمیشود اما یک چیزی هست که ممکن است و آن رسیدگی مالی است. رسیدگی مالی به کسانی که مایلند به سمت ما بیایند. اگر امکان داشت بر اساس یک سازمان درست و ریشهدار، به این افراد کمکهای مالی بشود و اینها به آن طرف جذب نشوند، خیلی خوب بود.
خیلیها ممکن است نه براساس اعتقاد بلکه به دلیل نیازهای مالی به آنها جذب شوند. وقتی مشکلشان حل شد، دوباره بر میگردند؛ خاطرتان جمع. اما اگر به همین مقدار هم نروند، خیلی خوب است. حکومتهای شیعی معمولا حکومتهایی نبودند که به فکر این مسائل باشند. حالا هم که حکومت براساس ولایت فقیه درست شده است، اینقدر مشکلات داخل و خارج داشتهاند که نتوانستهاند درست به این مساله بپردازند. البته بد نیست این را عرض بکنم که رسیدگی میشود. ما چون حساسیم روی انحراف یک نفر، این بحثها را میگوییم. وگرنه واقعش این است که شیعهها پیشروی کردند و به همین جهت آنها میترسند. یک وقتی بود که صدام شیعهها را میکشت. حالا شیعیان صدام را کشتند. الآن بالاخره مملکت عراق حکومت متمایل به تشیع دارد. یعنی نخست وزیر شیعه است.
افغانستان در هیچ زمانی مثل الآن نبوده است که شیعه درحکومت باشد و ارتباط کامل میان رئیس جمهور و علمای شیعه باشد. در بحرین ، از موقعی که مستقل شده است، هیچ وقت تظاهرات شیعی به این شکل سابقه نداشته است. در خود کویت با این که درگیری به آن معنا نیست، اما در عین حال، روحانیت شیعه و آنهایی که سابقه سیاسی تندی ندارند، بر اساس اصول اعتقادی،کارهایشان را به خوبی انجام میدهند. در مکه و مدینه فرزندان بعضی شیوخشان شیعه شدند و آنها از همین موضوع ترسیدند. یک افسر در خود مکه شیعه شده بود و با بعضی طلابی که با ما در این جا رفت و آمد دارند رفیق بود و الآن هم رفاقت دارند. این است که آنها به شدت به وحشت افتادند. وقتی مرحوم امری در مدینه فوت کرد، تشییع باشکوهی شد که اصلا حکومت نتوانست با آن مقابله کند و با چنان عظمتی ایشان را دفن کردند. در اقصی نقاط دنیا ما مدرسه طلبگی داریم و مسائل حوزوی مطرح است. در خود لندن ما تعدادی مدرسه داریم.
در خود اروپا ما تعدادی مدرسه داریم. خیلی خدمات انجام می شود. واقعیت این است که اینها از این نمودی که شیعه پیدا کرده است به وحشت افتادند. از کتاب ها هم که الی ماشاءالله به ما مینویسند و اظهار علاقه میکنند. اینها در حقیقت نمودار ضعف آنها و احساس خطر آنهاست.
یکی از رفقا که با همان افسر در آنجا ارتباط داشت، از قول آن افسر نقل میکرد که یک شخصی آمد، بعد از این که متوجه شد در جلوی مسجد خودشان فریاد زد: همه مان در اشتباه بودیم و اشتباه کردیم. خیلی از این مطالب زیاد است. حالا یک سری تکفیریهای سازمانیافته اذیت میکنند. همین امسال هم در ایام عمره مزاحم بعضی روحانیون میشدند. میگفت میزدند زیر عمامه یک طلبه و همهشان میخندیدند و از این قبیل کارهای ایذایی که کار بچههاست. اینها احساس خطر می کنند که این کارها را میکنند.
* آداب استخاره چیست؟ و آیا استخاره صرفا رفع تحیر میکند یا کاشف از حقیقت هم هست؟
** مرحوم امام و بعضی دیگر معتقدند صرفا رفع تحیر است. عده ای هم باورشان این است که کاشف از حقیقت است. عقیده ما هم این است که کاشف از حقیقت است اما موردش کجاست؟ آن عده ای که میگویند برای رفع تحیر است، میگویند وقتی شما متحیر شدید، خب چه کار کنید؟ تا ابد دست روی دست بگذارید؟ خب کاری باید بکنید. تلاشت را کردی و نتوانستی جهت صحیح را تشخیصدهی، استخاره رفع تحیر میکند. ما هم که میگوییم کشف از حقیقت میکند، میگوییم اول مشورت. مشورت مقدم است. وقتی عقلت به جایی نرسید، آنوقت زمان استخاره است. دلیل استخاره موردش تحیر است.
نمیگویم برای رفع تحیر است اما میگویم موردش تحیر است؛ یعنی وقتی میگویم شخص متحیر شد، نفهمید و نتوانست تصمیم بگیرد که باید چه کار کند، به استخاره روی میآورد. منتها ما میگوییم استخاره رفع از تحیر نیست، کشف از حقیقت است اما موردش آن موقع است که ابتدا مشورت کند و قبلش بیخود میکند که استخاره میکند. چنانچه استخاره در جایی است که وظیفه شرعی روشن نباشد، اگر وظیفه شرعی و عقلی روشن باشد، جای استخاره نیست.
استخاره برای توضیح امر مبهم است. بارها گفتیم که در امر ازدواج جای استخاره نیست. استخاره برای رفع امر مبهم و مجهول است. شما که دلت همراهت است، ببین میپسندی یا نه. یک جاهایی که اموری مخفی و مبهم است مثل جنبههای عقلانی که نمیبینی، آیا مدیریت دارد یا نه؟ آیا ده سال دیگر خسته میشود یا نه؟ اینها که امر مبهمیهستند، اینها جای استخاره است. وقتی در برابر امر مبهمیقرار میگیرد چه کار باید بکند؟ یا باید قرعه بیندازید یا استخاره بکنید. چون مشورت که به جایی نرسید. عقل خودش هم که به جایی نرسید، خب چه کار کند؟ تا ابد بنشیند؟ قرعه بیندازد؟ قرعه که بیخود تر است. باز این جا اینکار با قرآن و تسبیح است.
* شما بین استخاره و تفال به قرآن چه مقایسهای میفرمایید؟
** تفال شرعیت ندارد. این در کتاب کافی شریف هم هست که به قرآن تفال نزنید. فرق تفال با استخاره هم خیلی روشن است. تفال پیشگویی است. نمیخواهم کاری انجام بدهم اما استخاره ولو این که در ضمنش خاصیت پیشگویی هم پیدا میکند، پیشگویی نیست بلکه استخاره یعنی این که میخواهم طلب خیر از خدا بکنم که من آیا این کاری که میخواهم انجام دهم آیا صلاحم هست یا نه؟ اما تفال کاری نمیخواهم بکنم. میخواهم ببینم فلان قضیه چه خواهد شد. خیلیها رسم بود که در ایام مبارزات، به قرآن تفال میزدند.
* تفاوت کشف حقیقت با پیش گویی چیست؟
** در استخاره شخص در مورد کاری که میخواهد انجام دهد به دنبال کشف حقیقت است اما در پیشگویی کاری نمیخواهد بکند، فقط میخواهد ببیند چه خواهد شد.
* عدول کردن از نتیجه استخاره چه حکمیدارد؟
** خوب نیست. معنایش این است که از خدا مشورت خواسته است. در عین حال بیاعتنایی کرده است. این کار خوبی نیست. در روایت هم آمده است برای این که بلایی متوجه شما نشود، صدقه بدهید. صدقه بدهید و به میل خودتان عمل کنید والا خلاف استخاره عمل کردن ممکن است نتیجه خوبی نداشته باشد.
* میگویند استخاره علیالخصوص در میان قشر مذهبی ما در مورد ازدواج، موجب پشیمانیهایی میشود. مثلا دختر خانمها میگویند اگر پدرم در آن مورد استخاره نکرده بود...
** «میگویند» را ولش کنید. آتشش تند است و ممکن است یک حرفهایی را هم بزند. وگرنه واقع قضیه این است که استخاره موردش تحیر است. یعنی واقعا کارهایش را کرده است. عقل و مشورت به جایی نرسیده است. تحقیقات به جایی نرسیده است. طرف دختر منتظر اینهاست. اینها هم به جایی نرسیده اند. خوب اینها تا کی صبر کنند؟ باید حل بشود. این با استخاره حل میشود. بالآخره یا استخاره هست یا قرعه. قرعه که خب کاغذ انداختن است و اینکه ببینیم کدام است که فایده ندارد. اقلا این از قرآن و از تسبیح است که آن هم در روایات نقل شده است.
* به نظر میآید نمود بیرونی این بحث در سطح جامعه مناسب نیست.
** خب چه کار کنیم؟ مردم نمیآیند از علما بپرسند. ما که نمیتوانیم برویم سر خیابان و مساله بگوییم.
* آیا فقط مردم مقصرند یا علماهم تقصیری دارند؟
** بله، در کتابها پر است. از خود ما هم پرسیدند و در استفتائات ما هم هست.
* بعضی خواسته یا ناخواسته به این بحث میپردازند که...
** نه آقا، این از عوام الناس است. علما همه این حرفها را میدانند. در کتابها پر است از این حرفها. اما مسالهای که هست علما نمیتوانند بیایند سرخیابان بگویند ایهاالناس استخاره این است.
گاهی یک کسی سرش شلوغ است و یکی یکی نمیتواند از افراد بپرسد که آیا میدانی استخاره یعنی چه؟ گفت مثل امام مثل کعبه است که دیگران به سمت او میروند و نه او به سمت دیگران. مردم باید بپرسند. من که نمیتوانم یقه مردم را بگیرم که آیا شک بین سهوچهار را بلد هستی یا نه؟ او که شک میکند باید بیاید بپرسد. من که نمیتوانم بروم سراغ مردم. بله، پیش میآید که در رساله یک مساله عام نوشته میشود یا در زمان نماز گفته میشود. به طور کلی معنی استخاره و تفال روشن است و موردش هم معلوم است. خب حالا اگر کسی هم نفهمید، نفهمید دیگر. حالا ما چی کارش کنیم؟
* در ادامه این سوال میخواهم بپرسم که جایگاه خردورزی در فقه شیعه تا کجاست؟
** در احکام یا موضوعات؟
* در موضوعات.
** در موضوعات همین بحث است که اول عقل خودتان، بعد عقل دیگران که یعنی مشورت، بعد از آن اگر به نتیجه نرسیدید، راه دیگری جز استخاره نیست.
* و در احکام چطور؟
** در احکام بعضی مسایل هست که مباحث عقلی است. فقه ما مبتنی بر اصول فقه است. در اصول فقه مباحث عقلانی داریم. ملازمه بین احکام عقلی و شرعی و بحثهایی داریم که آن جا در اصول مطرح است و آن جا هم جای عقلانیت بحث میشود. ضمن این که اگر یک چیزی ولو در ادله هم یک جوری باشد، ولی دیدیم خلاف عقل و خلاف عقلاست، فتوا نمیدهیم. چون به هرحال هر شخص فقیهی میداند که چه مباحثی پیش میآید.
* علیرغم این که در فقه خردورزی اینقدر جایگاه مشخصی دارد، ولی میبینیم که در میان آحاد مردم این جایگاه برای اندیشیدن چندان متصور نیست...
** من فکر میکنم همین آحادی که میفرمایید مقصرند. حتی منبریهایی هم که آن چنان سوادی ندارند، بالای منبر از روایات عقل میگویند که خداوند وقتی عقل را آفرید به او گفت رو کن، رو کرد؛ گفت پشت کن، پشت کرد و بعد خداوند فرمود خلقی از تو مهم تر نیافریدم.
این روایتها را بالای منبر هم میخوانند. هنوز هم که هنوز است. عظمت حضرت زینب به خردورزی ایشان است که میگویند عقیله بنیهاشم نه احساسی بنیهاشم.
این وظیفه شماهاست. ما که نمیتوانیم یقه مردم را بگیریم که بیایید عقل را برایتان توضیح دهیم. وظیفه شماست که مصاحبهای که میشود را درست پخش کنید تا مردم درست اینها را بفهمند. این مصاحبهها باید تاکید شود و با قلم و بیان خوبی منتشر شود.
* ویژگی فقه پویا را میشود بفرمایید؟
** فقه ما همیشه پویا بوده است. این اصطلاح تازه ای است که مرحوم امام به کار بردهاند و بعضی فکر کردهاند که قبلا فقه پویا نبوده است. پویایی ای که در فقه صاحب جواهر هست، حتی در زمان کنونی نیز به آن اندازه نیست. فقه پویا فقهی است که بتواند به تمام مشکلات جامعه در هر زمان و با هر موضوع پاسخ دهد.
همیشه و همواره فقه ما پویا بوده است. با شرایط مختلف، احکام مختلف شدهاند و بسته به شرایط بودهاند. این طور نیست که آن موقعها به شرایط توجه نمیکردند و به صورت جزم و دگماتیسم فتوا میدادند و الان به شرایط توجه میکنند. همیشه فقه ما پویا بوده است. یعنی متناسب با شرایط زمان و مکان و متناسب با موضوعات مختلف و احکام مختلف.
* یعنی با این توضیحات فقه ما آن طور که مطلوب بوده است پیش رفته است؟
** اصلا قبلا پویاتر از الآن بوده است.
* خود شما هم اشاره کردید که قبلا بهتر بوده ...
** این که میگویم، به خاطر این است که بعضی فکر میکنند کلمه فقه پویا را چون امام مطرح کرد، پس قدیمها نبوده است و تازه درست شده است. همیشه فقه شیعه، فقه پویایی بوده است. اهل تسنن وقتی منحصر کردند فتوا را در چهار نفر، در حقیقت فقهشان مرد. اخیرا کتابهایی مینویسند و کتابهایی مطرح میکنند ولی شیعه همیشه فقهش پویا بوده است؛ مثلا در اجتهاد میگفتند که مجتهد باید زنده باشد. این را همه نوعا قبول دارند که از مرده نمیشود تقلید کرد؛ مگر در ادامه اش. بنابراین همواره مجتهد باید زنده باشد. زنده یعنی چی؟ منظور همان پویایی است یعنی در حقیقت این شخص باید موضوعات نو، فقه نو و خلاصه مقتضیات زمان و مکان را در نظر بگیرد.
* آیا وضعیت فعلی حوزههای علمیه و مرجعیت شیعه پاسخ گوی جهان امروز تشیع هست؟
** شکی نیست که پاسخگوست. شما یک مورد بیاورید که سوال کردید و جوابتان ندادند. نه فقط شما بلکه تمام اندیشمندانی که در این حوزه میخواهند فکر بکنند، جمع بشوند و بگویند ما فلان موقع یک مساله داشتیم و به هر جا مراجعه کردیم، حل نشد.
همینطور حرف میزنند و به حوزهها حمله میکنند و این خیلی اشتباه است. الآن تنها و تنها حجت بین خلق و خالق فقط حوزههای علمیه و مرجعیت تشیع است. امام زمان (عج) که هم اکنون در نظرها نیستند و تنها حجت بین خلق و خالق فقط مرجعیت است و اینها را باید خیلی حریمشان را حفظ کرد. کوچکترین اهانتی به هر صورتی نباید به اینها صورت پذیرد. یکی از توهینها هم این است که ما فکر کنیم که اینها میخورند و میخوابند و توجهی به مقتضیات زمان و مکان ندارند و فتواها هم مربوط به گذشتههاست.
شما میبینید هر مرجعی در کنار رساله، یک کتاب جدایی هم دارد به نام استفتائات. این جدای از رساله است و گاهی هم اهمیتش بیش از رساله است. رساله کلیات است و این جزییات است که با شرایط مختلف برایش پیش آمده است. من خودم سه جلد استفتائات دارم که چاپ شده است و بیش از چهار جلد نیز در دست چاپ است. یک کسی بخواهد کتاب چاپ کند، پدرش در میآید و اصلا امکانش نیست.