* به نظر شما مرحوم عسگراولادی چگونه سیاستمداری بود؟
** با تسلیت درگذشت آقای عسگر اولادی به دوستان و نزدیکان ایشان، در ابتدا تشکر میکنم از توجهی که به ایشان در روزنامه شما شده است. زمانی که بعد از درگذشت یک فرد جامعه توجه خاصی به ایشان نشان میدهد، مشخص میشود که آن شخص ویژگیهای منحصر به فردی داشته که مورد توجه تودههای مردم است و میان قشرهای متفاوت و متعدد مردم طرفدار دارد. بسیاری از افراد و گروهها وقتی میخواهند در مورد موضوعی صحبت کنند، بیشتر به مقاصد خود فکر میکنند و از دیدگاه خود به تحلیل آن میپردازند؛ البته منعی هم در این کار وجود ندارد و وقتی یک شخصیت جامعالاطراف باشد، جامعه حق دارد بر اساس بینشی که دارد، وی را تحلیل کند. البته نباید این تحلیل به شکلی باشد که از جهات دیگر این شخصیت غفلت شود. اگر به مراسم تشییع پیکر ایشان دقت کنید، این جامع الاطراف بودن را به خوبی مشاهده میکنید.
* شما مرحوم عسگراولادی را در کدام گروه یا جناح قرار میدهید؟
** در معنا و مفهوم سیاست، ما دو نوع سیاست و ذهنیت داریم. یکی معنا و مفهوم غیرالهی و غربی است که سیاست را علم «قدرت» و «حکومت » و روش دستیابی به اهداف و منافع گروه و مجموعه میداند و دیگری دیدگاه اسلام به مقوله سیاست که به دنبال رسیدن به منافعی خاص نیست.
* پس سیاستی که به دنبال کسب قدرت نباشد به دنبال چیست؟
** من در کتاب «مبانی روش تحلیل سیاسی» در مورد این تفاوتها مفصل صحبت کردهام و دیدگاه اسلام، فرهنگ غرب و فرهنگ مارکسیسم را در این مورد تشریح کردهام. سیاست در اسلام علم قدرت و رسیدن به منافع خاص نیست. بزرگان و نظریه پردازان بزرگ اسلامی نظیر «فارابی»، «خواجه نصیر» و «امام محمد غزالی» تعریف کامل و درستی از سیاست اسلامی ارائه دادهاند. سیاست علم استصلاح جامعه در سیر الیالله است. این تعبیری است که من از صحبت امام خمینی(ره) داشتم. جمع بندی من این بود که نظر امام هم بر این اصل استوار است که سیاست پیمودن صراط مستقیم برای رسیدن به خوشبختی انسان در دنیا و آخرت بوده است.
* این تعریف از سیاست مبنای فعالیتهای حزب موتلفه و شخص مرحوم عسگر اولادی بودهاست؟
** بله. ما در حزب موتلفه اسلامی در قسمت آموزش سیاست را به این شکل معرفی و تلاش کردیم این تعریف را به جوانان حزب منتقل کنیم. من در کتابهای «آنچه باید در باره تحزب و تشکل بدانیم» و «تحزب و تشکل از دیدگاه علمی و تاریخی» در این مورد بحث کردهام. مرحوم عسگراولادی نیز سیاستمدار این عرصه است. یعنی به جای آنکه جناحبندی راست سنتی و راست مدرن و چپ کاپیتالیسمی و چپ سوسیالیست و ... برای ایشان مطرح باشد، همان تعبیر فارابی و امام محمد غزالی و خواجه نصیر برای ایشان اهمیت دارد و به دنبال صلاح و رستگاری برای همه تودههای مردم است. لذا جایی که اقتضا میکند، اعتدال دارد، جایی که اقتضا میکند، تند میرود.
* و اگر میان این تعبیرهای متفاوتی که از ایشان میشود، یکی را برای ایشان انتخاب کنید، ایشان را چطور معرفی میکنید؟
** به یاد میآورم وقتی که ایشان در هیئت منصفه مطبوعات حضور داشتند به ایشان لقب سیاستمدار منصف داده شده بود و این مساله را آقای کواکبیان هم در یک برنامه تلویزیونی مطرح کرد که همیشه دوست داشتیم وقتی پرونده روزنامه به دادگاه میرود، آقای عسگر اولادی نیز در هیئت منصفه حضور داشته باشند. هر کس تعبیر خودش را در مورد ایشان داشته است. مقام معظم رهبری به ایشان «مجاهد صادق» لقب دادهاند و نشریهای که به زندگی ایشان پرداخته بود ایشان را «انقلابی منصف» خوانده بود. در مجموع من به یاد تعبیر دکتر علی شریعتی از حضرت زهرا(س) میافتم که در آن تعبیر ادبی زیبا، گفتهاند که فاطمه مادر حسنین است و دختر رسول خداست و همه اینها است و هیچ کدام از اینها نیست، فاطمه فاطمه است، به نظر من مرحوم عسگر اولادی هم فقط در خودش تعریف میشود. اگر ایشان اعتدال را میپسندد نه در چهارچوب سیاست لیبرالی که به دنبال اعتدال اسلامی بوده و اگر اخلاق سازشکارانه دارد، این اخلاق را در چهارچوب اخلاق اسلامی حفظ میکند.
* با این حال آقای عسگراولادی علاقه زیادی به تحزب داشتند و زمان زیادی از عمر خود را صرف فعالیت در حزب موتلفه میکردند. چرا جایگاه حزب از دیدگاه ایشان اینقدر اهمیت داشت؟
** ببینید امور فعالیتهای حزبی یک امر عقلایی است و بر این مبنا استوار است که رهاورد یک مجموعه منظم هدف دار از رهاورد انفرادی مجموع نظرات تک تک اعضا، به مراتب بیشتر و بالاتر است. ضمن اینکه ما حدیث داریم که «یدالله مع الجماعه» خداوند با جماعت است. در اسلام هم تاکید شده که نماز را با جماعت بخوانید و حتی بزرگترین عبادت خدا که حج است در تجمع مسلمانان صورت میگیرد که نشان از اهمیت بالای تجمع در بطن دین اسلام دارد. اگر این تجمع، در یک مجموعه منظم، هدفمند و هماهنگ است. در این مسئله خود تحزب اهمیت ندارد بلکه ویژگیهای شاکلههای حزبی است. به همین سبب است که در سرتاسر جهان مفاهیمی مثل حزب خوب، حزب بد و حزب میانه مطرح میشود.
* این تقسیمبندی حزب خوب و بد را بر چه مبنایی میگویید؟ بر مبنای ارزشهایی که شما اعتقاد دارید یا بر مبنای ارزشهای غربی؟
** نه. خود آنها این تقسیم بندی را دارند. مثلا با اینکه این احزاب شعار آزادی احزاب را میدهند، اما حزب فاشیست آلمان، اجازه فعالیت ندارد، اما حزب لیبرالدموکرات برای آنها مطلوبیت دارد. در کشورهای کمونیستی فقط حزب طراز نوین پرولتاریایی اهمیت دارد و دیگر احزاب، جز ابزار بورژوا محسوب میشوند. در تاریخ خودمان هم شبکه فراماسونری، که یک شبکه ننگین است و برای ننگین بودن خود سیاست پنهان بودن را برگزیده و از زمان میرزا صالح تا ملکم خان و بعد آدمیت فعالیت خود را ادامه داده و من در یکی از کتابهای خود به آنها اشاره اجمالی داشتهام و در این مورد بحث کردهام.
* تعریف شما از حزب خوب چیست و چه چهارچوبی را برای حزب خوب قائل میشوید؟
** ببینید ما در تاریخ خود احزاب خوب زیادی داریم. مثلا گروه سربداران یک حزب خوب در تاریخ ایران در زمان خود به شمار میرود. یا حزب کنگره هند که برای استقلال هند تلاش میکند، حزبی قابل احترام و خوب محسوب میشود. در این میان برخی گمان میکنند که بحث حزب، یک بحث غربی است در حالی که در قرآن در چندین مورد نام حزب آمده است و در مورد آن صحبت شده است. یازده مورد منفی و سه بار هم مثبت یعنی خود حزب یک واژه خنثی است و با پیشوند و پسوند است که خوب یا بد میشود. لذا حزب خدا «حزبا...» هم «هم انغالبون» و هم «هم المفلحون» هم رستگار است و هم پیروز است. و حزب الشیطان هم حزب زیانکاران است. برخی فکر میکنند، تحزب امری است که مطلقا خوب است. از حزب بد کژی زاده میشود و حزب خوب سلامت و سعادت دارد.
* شما با همین چهارچوب به جریان شناسی سیاسی در ایران میپردازید؟
** بله. ما در تعابیر امام و رهبری و سپهر سیاسی ایران دو نوع حزب داریم. یکی حزبی برای کانالکشی کار و اندیشه برای خدمت به خلق است(تعبیر مقام معظم رهبری) که این حزب خوبی است و یک حزب هم داریم که به تبعیت از احزاب غربی تشکیل میشود و آن حزبی سرمایه محور و سرمایهدار است و در پی زور و قدرت و نفوذ است. میخواهد به قدرت برسد و قدرت را هم برای برآورده کردن منافع خود میخواهد. ما سه نوع حزب داریم، حزبالله که حزب خداست، حزب الشیطان مثل همین گروههای تروریستی و احزاب میانه مثل حزب کنگره هند. که نه حزب خداییاند و نه حزب شیطانی. ما نیز در مباحث آموزش موتلفه به دنبال بدل شدن به حزبالله هستیم و همین است که آقای عسگراولادی نیز حتی در مصاحبه آخر خود به عضویت در حزب موتلفه اسلامی افتخار میکند.
* اخلاق مرحوم عسگراولادی برای همه قابل احترام است. اما در چهارچوب فعالیتهای حزبی، مسائل دیگری هم مطرح میشود. مثلا من میگویم آقای عسگراولادی که زمانی وزیر بازرگانی ایران بوده این وزارتخانه را با سیستم حزبی اداره کرده و آیا امروز حزب موتلفه میتواند از عملکرد این وزارتخانه به عنوان نمونه موفق اجرای اندیشههای این حزب یاد کند؟
** فرض کنید که یک فردی وارد قدرت شود، حالا وزارتخانه یا ریاست جمهوری یا هر جای دیگر. از ما میپرسند آیا این فرد باید در خدمت منافع فردی باشد یا در خدمت منافع ملی؟ ما در نشریه ذکر یک بار به این موضوع پرداختهایم. مثلا انتخاب خانم راستگو در شورای شهر تهران را در نظر بگیرید، آیا ایشان باید برای همه مردم تهران تلاش کند یا در محدوده حزبی خود تصمیمگیری بکند؟ پاسخ روشن است. اگر من از طرف موتلفه وارد مجلس شورای اسلامی بشوم، نه تنها نماینده تهران که نماینده همه مردم ایران هستم. درست است که در اینجا من دیدگاه خاص خود را دارم اما وقتی وارد مجلس میشوم، دو وظیفه دارم، یکی در برابر حزب و از آن مهمتر وظیفهای که در برابر هفتادمیلیون انسان دارم و البته وظیفهای که برابر هفت میلیارد انسان در کره زمین داریم. شما ببینید مهمترین موارد دین اسلام مثل قرآن و کعبه و ... برای همه مردم است و قرآن تعبیر للناس را برای آن به کار میبرد.
* اما در بسیاری موارد مردم شناختی نسبت به افراد معرفی شده ندارند و صرف اعتماد به افرادی که آنها را معرفی کردهاند، در انتخابات به آن افراد رای میدهند؟
** اما در ایران مردم معمولا به نماینده حزب رای نمیدهند و معمولا به ائتلافها رای میدهند. اگر مردم به یک جناحی رای دادند، این بار این افراد در برابر آن رای یک وظیفهای پیدا میکنند چون اساس این رای به این افراد نبوده است و به کل مجموعه بوده. پس مردم این مجموعه را پسندیدهاند. اما این اکثریت، مردم حاضر در انتخابات است نه اکثریت مردم شهر یا کشور. حالا دیگر مردم چه میشوند؟ وقتی درصدی از مردم در انتخابات شرکت میکنند و درصدی نیز به آقای روحانی رای میدهند تا ایشان رئیس جمهور کشور شود، آن افرادی که رای ندادند یا به فرد دیگری رای دادند، چه حق و چه جایگاهی خواهند داشت؟ گروههایی که به ایشان رای ندادند، نیز وظیفه دارند از ایشان حمایت کنند. ایشان هم وظیفه دارد از همه گروهها حمایت کند. اما اگر روزی نود و نه درصد به یک حزبی رای دادند، این داستان تغییری ایجاد خواهد کرد.
* اگر الان خانم راستگو از سوی حزب موتلفه معرفی شده بود و ایشان بنا بر مصلحتی که اکثریت حزب موتلفه تشخیص داده بود عمل نمیکرد، شما ایشان را از موتلفه اخراج نمیکردید؟
** نه! موتلفه چنین نگاهی به اعضا ندارد که اگر یکی از اعضا به این نتیجه رسید که حق مسئله دیگری است، میتواند به آن مسئله عمل کند. مبنای کار ما در موتلفه اسلامی این است که دستور حزبی، حجت شرعی برای گفتار و رفتار نیست و اگر فرد به تشخیصی متفاوت با تصمیم حزب برسد، میتواند بر اساس آن عمل کند. من با اینکه پنجاه سال است عضو حزب موتلفه هستم، اما هیچوقت به من تحمیل حزبی نشده است. عمل به حق توجیه شرعی دارد. اگر اعضای حزب در مورد حق بودن شک داشتند، چون مجموعه را اهل حق میدانند، به دستور حزبی عمل میکنند اما به دنبال حق نیز میروند و اگر یکی از اعضا مصوبه را حق نداند، یا حق بداند و به خاطر شرایط روز با آن مخالف باشد، میتواند برای آنکه انضباط تشکیلاتی از بین نرود به مسئول مافوق خود مراجعه کند و بگوید من این مسئله را قبول ندارم.
اگر مسئول مافوق وی را اقناع نکرد، وظیفه حزبی وی این است که به حق عمل کند. ما نه تنها وی را اخراج نمیکنیم، (نظیر کاری که با خانم راستگو انجام دادند) بلکه به عضو خود میگوییم تو آزاد باش. حزب اسلامی برای این است که آزاد باشد و مشورت حزبی را پشتوانه تصمیم خود قرار بدهد نه اینکه بر اساس تفکرات غربی، استقلال فکری خود را از دست بدهد. به خاطر همین است که بعد از گذشت پنجاه سال از تاسیس موتلفه اسلامی هنوز هیچ انشعابی در این حزب رخ نداده است. شاید گاهی میبینید که دو نفر از اعضای شورای مرکزی موتلفه دو موضع کاملا متفاوت با هم دارند. البته حزب در مواضع هفتگی که توسط دبیر کل بیان میشود یک موضعی دارد و در موارد دیگر، اعضا آزاد به بیان و اظهار نظر هستند. این باعث میشود دیکتاتوری حزبی پدید نیاید.
* فرض کنید که وقتی موتلفه در سال 84 از آقای احمدینژاد حمایت کرد و آقای احمدینژاد رفتاری انجام داد که بر اساس عقل جمعی موتلفه رفتار صحیحی نبود، نباید به خاطر حفظ تاریخ خود و جلوگیری از سوءاستفاده احتمالی از خوشنامی موتلفه موضعگیری رسمی داشته باشد؟
** اولا که آقای احمدینژاد کاندیدای حزب موتلفه نبود و ما در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 از آقای دکتر لاریجانی حمایت میکردیم.
فرض کنید که یک فرد نوعی؛ بحث احمدینژاد نیست. فرض کنید اصلا یکی از اعضای حزب به مسئولیت رسیده بود و خیلی ضعیف عمل کند.
اگر ضعیف عمل کند، از او میخواستیم استعفا بدهد و کنار برود. اگر توانمند نبود یا اگر فرد دیگری بود که از او توانمندتر بود از او میخواهیم که از مسئولیتی که در آن قرار گرفته است، استعفا بدهد. چون این مسئولیت برای کار و خدمت به خلق است نه برای اینکه کسی خوشش میآید رئیس جمهور شود. من خاطرهای از شهید رجایی برای شما تعریف کنم. زمانی در حزب جمهوری اسلامی که بزرگانی مثل شهید بهشتی و آقای خامنهای و آقای هاشمی و آقای موسوی اردبیلی حضور داشتند، به این نتیجه رسیدیم که آقای رجایی بهترین گزینه برای نخست وزیری است. قرار شد من و شهید اسلامی این موضوع را به آقای رجایی خبر بدهیم.
میدانید که شهید رجایی نیز از اعضای موتلفه اسلامی به شمار میآید و از دوستان قدیمی ما به شمار میرفت. شما فرض کنید یک فرهنگی که دبیر بوده طبیعتا از این پیشنهاد خیلی خوشش میآید و از آن استقبال میکند. اما شهید رجایی گفت من باید فکر کنم. گفتم چطور؟ فرمود باید ببینم این تکلیف و وظیفه من هست یا نه؟ گفتم وقتی این همه افراد بزرگ شما را تایید کردهاند، باز هم نسبت به چه مسئلهای تردید دارید؟ گفتند ببینم کسی از من بهتر است و اگر هست به او کمک کنیم، دوم اینکه از من بر میآید که این مسئولیت را بر عهده بگیرم و سوم اینکه آیا این مسئولیت من را عوض نخواهد کرد؟ بعد از یک هفته که ایشان قول داده بود نتیجه را به ما بگوید، ایشان گفتند از من بهتر خیلی هستند ولی چون بنیصدر فکر میکند من نمیتوانم موفق شوم، با انتخاب من موافقت کرده است.
از نظر اداره امور هم باید به من کمک کنید و برای آنکه مسئولیت هم من را عوض نکند، هر ماه لباس زندان را یک بار بر تن میکنم و به گروه نظافت کمک میکنم تا فراموش نکنم که من رجایی هستم. به خاطر همین است که مردم هنوز هم وقتی از کسی میخواهند تعریف کنند در شعار به او «رجایی زمانه» میگویند. اگر کسی از موتلفه رئیس جمهور نشود، چهار سال خرابکاریکند و دوباره بخواهد چهار سال دیگر این خرابکاری را ادامه بدهد، معلوم است که ما قبول نمیکنیم.
* با این حال بیاخلاقی همیشه وجود داشتهاست. یک بار به خاطر بعضی از فشارها حتی شایعه شد آقای عسگراولادی از حزب میخواهند استعفا دهند؟
** اصلا چنین چیزی مطرح نبود. ایشان اظهارنظری در مورد آقای کروبی و موسوی داشتند. وقتی در جلسه شورای مرکزی از ایشان سوال شد چرا این موضع را (که با موضع حزب همخوانی نداشت) مطرح کردید، ایشان گفتند من به تکلیف شرعی رسیدم که این موضوع را باید مطرح کنم و اگر حزب به این نتیجه رسیده که این رفتار درست نبوده، اجازه مرخصی شش ماهه از حزب را میخواهم. اما در حزب به اتفاق آرا تصمیم گرفتیم ایشان بماند. حزب ما یک حزب جوان است و بالای پنجاه درصد اعضای حزب ما جوان هستند اما یک نفر به ایشان ایراد نگرفت. اگر خود شما هم عضو موتلفه شدید و به نظری مخالف نظر من رسیدید، هر دو به وظیفه عمل میکنیم و هر دو با هم برادر دینی هستیم.
در زمان آقای احمدینژاد هم ما در موتلفه هم طرفداران پر و پا قرص و حتی متعصب حامی ایشان را در شورای مرکزی حزب داشتیم و هم کسانی که کاملا با سیاستهای ایشان مخالف بودند. ولی چون رهبری فرموده بودند حمایت کنید، ما حمایت کردیم. حتی دولت خاتمی که اصلا نزدیکی به حزب موتلفه نداشت و در اختیار حزب مشارکت بود را ما حمایت کردیم. از خود آقای خاتمی بپرسید. با اینکه چند هزار عضو موتلفه را آقای خاتمی از مدیریت کشور حذف کرد، چون به ما میگفتند پیام دوم خرداد را درک نکردید. ما اسامی این افراد را در نشریه شما منتشر کردیم. اما هیچوقت با ایشان دعوا نکردیم چون هر کس که رئیس جمهور میشود و ولی امر تنفیض میکند، باید از اوحمایت کرد. ولو اینکه یکی از ما را در دولت نگذارد. اگر همه این رفتار را داشته باشند در جامعه اختلافی به وجود نخواهد آمد.
* ولی این اختلافات اهمیت دارد، وقتی دولتی رفتاری انجام میدهد که مثلا به تورم بالای چهلدرصد منجر میشود، نباید از آن انتقاد کرد؟
** ما این مسئله را میدانستیم و پیشبینی هم میکردیم و به خود آقای احمدینژاد هم گفتیم. اما با کسی دعوا نداشتیم! خطر در این نیست که یارانه پرداخت بشود یا نشود، خطر در این هم نیست که تورم چهل درصد شود. خطر در اختلاف، درگیری و تنازع داخلی است. به خاطر همین است که زمانی که در کمیسیون ماده ده احزاب حضور داشتم به بسیاری از احزاب اصلاحطلب اجازه فعالیت دادم. همین جبهه مشارکت ایران اسلامی با اینکه مشکل داشت از طرف ما اجازه فعالیت گرفت.
* چه مشکلی؟
** آقای محمدرضا خاتمی آمدند و برای جبهه مشارکت ایران اسلامی درخواست مجوز کردند. من به ایشان گفتم که جبهه مجموعه چند حزب است و از مجموع نیروهای حقوقی به وجود می آید. اما مشارکت مجموعه افراد حقیقی بود و نمیتوانست عنوان «جبهه» داشته باشد. اما به آقای رضا خاتمی گفتم میتوانم مجوز را به نام «حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی» صادر کنم و آقای محمدرضا خاتمی هم همین را پذیرفت. من موافق فعالیت احزاب هستم چون معتقدم اگر این فعالیت مجوز نداشته باشد، بدل به فعالیت زیرزمینی میشود و این برای کشور خوب نیست. ما همیشه به حزب مشارکت گفتهایم با هم نامهنگاری کنیم، صحبت کنیم. همین الان آقای سپهوند عکاس شما با اینکه گاهی در عکاسی سیاسی عمل میکند اما من بر اساس اینکه حرف ایشان را قبول دارم آمدم و هر طور فرمودند، عکس گرفتم.
* داستان محکومیت شما در هیئت منصفه مطبوعات چه بود؟
** در آن زمان آقای عسگراولادی هم در هیئت منصفه مطبوعات حضور داشتند اما اکثریت آنها دوستان آقای مهاجرانی بودند. در آن زمان نهضت آزادی از مطلبی در هفته نامه شما که من مسئول آن بودم شکایت کرد. دوستان نهضت آزادی معتقد بودند چون آقای عسگراولادی در هیات منصفه مطبوعات حضور دارد، رای به نفع ما صادر میشود اما آقای عسگراولادی اصلا در آن جلسه حضور پیدا نکرد و ما هم تحت تاثیر رای هیئت منصفه آقای مهاجرانی، محکوم به پرداخت سیصدهزار تومان شدیم که آن را پرداخت کردیم.
* شاید به همین خاطر است که دکتر ابراهیم یزدی در مراسم ختم آقای عسگراولادی شرکت میکند؟
** بله همین است. ما هم به دنبال همین هستیم که به جای ایجاد اختلاف میان دو برادر دینی، بین آنها صلح برقرار کنیم.
* یکی از انتقاداتی که به حزب موتلفه میشد این بود که در زمانی که بیاخلاقیها در جامعه رواج پیدا میکرد و افراد عضو حزب مثل عسگراولادی یا دوستان قدیمی شما مورد هجمه قرار میگرفتند، به خوبی از آنها دفاع نکردید.
** ببینید در این همه عمر فعالیت حزب موتلفه، یک شهرام جزایری بوده که به این حزب کمک کند یا نه؟ چرا نبوده؟ چون ما اعتقاد داریم در حزب برای حضرت امام زمان (عج) کار میکنیم و پولی که برای ایشان مصرف میشود، نباید شبهه ناک باشد.
* موضوعی که درباره موتلفه مطرح میشود این است که حزب ثروتمندی است اما در عین حال در وصیت نامه آقای عسگراولادی آمده بود که ایشان یک خانه بیشتر ندارد، چرا در برابر این اظهارات واکنشی ندارید؟
** بگذارید خاطرهای برای شما بگویم. سالها قبل در یک مناظره، من و آقای جلاییپور حضور داشتیم. یکی از دانشجویان همین انتقادات را مطرح کرد و من هم گفتم آقای عسگراولادی اصلا فرد ثروتمندی نیست و خانهای در جنوب تهران دارد و برادر ایشان است که کار اقتصادی میکند. همان خانه را هم خود آقای حبیبا... عسگر اولادی نخریده بودند و در زمان زندان ایشان، دوستان برایشان تهیه کرده بودند. دانشجو پرسید پس این قضیه خانه نیاوران چه میشود، که من گفتم این خانه اگر وجود داشت برای شما! آقای جلاییپور هم گفتند که این تهمتها به آقای بادامچیان و عسگراولادی نمیچسبد.
* پس چرا شما به صورت جدی وارد بحث دفاع از اعضای حزب نمیشوید؟
** مثل بهشتی، ما اهل شعار نیستیم. شاید خیلیها شکم آقای عسگراولادی را نشانی از پرخور بودن ایشان میدانند اما این نتیجه شکنجههای شاه بوده که پوسته معده ایشان مشکل پیدا کرده بود و بر اثر پرخوری نبود. آقای عسگراولادی هیچوقت نگفت این نتیجه سیزده سال زندان و شکنجه است. ما از اعضای خود دفاع کردیم اما ظاهرا بلندگوهای دیگران قویتر از بلندگوهای ماست.
* شایعاتی که این روزها در مورد مشکلات مالی حزب موتلفه بعد از فوت آقای عسگراولادی مطرح میشود چقدر صحت دارد؟
** خیلی درست نیست. همه اقشار عضو حزب ما هستند، کاسب، تاجر، روحانی و... ما یک حزب فراصنفی هستیم. مباحث مالی حزب هم مربوط به فوت آقای عسگراولادی نیست. قبل از اینکه ایشان فوت کند هم حزب وارد یک تنگنای مالی شده بود اما ما یک حزب پنجاه ساله هستیم و در همه این سالها با انواع این بحرانها دست و پنجه نرم کردهایم. بالاخره ما که حزب دولتی نیستیم یا مثل احزاب آمریکا به مافیای کشاورزی یا اسلحه مرتبط باشیم. آقای شجونی فرمودند که ما مشکل مالی داریم و بعضی نوشتند که وارد بحران شدیم. فراموش نکنید که هزینه این انقلاب را مردم به موتلفه و روحانیت میدادند و ما برای این انقلاب هزینه کردیم. اما به دنبال کسب درآمد از حزب موتلفه نبودیم.
* چرا شخصیتهای مطرح موتلفه مثل آقای اسدا... عسگراولادی اقدام به نوشتن خاطرات نکردهاند یا خود جنابعالی؟
** شایداحساس وظیفه نکردهاند و میترسند این کار خود نمایی باشد و توفیقی که برای خدمت به خلق داشتهاند، برای شهرت خرج شود. مثل بعضی افراد که در زمان انتخابات به مجالس عزاداری میروند. البته من قسمت قبل از انقلابم را در اختیار مرکز اسناد گذاشتهام و شاید روزگاری منتشر شود. البته من به خاطرات آقای منتظری نقد نوشتهام و منتشر هم شده است. به هر حال آن هم باشد برای روزگاری دیگر...