در حاشیه 68 امین نشست عمومی سازمانملل در نیویورک «فرانسوا اولاند» همتای ایرانی خود را ملاقات کرد. او همچنان خواستار کنار گذاشتهشدن ایران از مذاکرات سوریه است. یک گردش 180درجهای دیگر از پاریس است که تحت تاثیر تصمیمگیریهای واشنگتن است.
برخلاف عملیات «سروال» در مالی در ژانویه 2013 که در سطح نظامی وسیع و در سطح سیاسی رضایتبخش ارزیابی شده است، بحران سوریه موضوع نگرانکنندهای است که نشاندهنده شکست بارز دیپلماسی فرانسه است.
رد تحقیر عینی پاریس بعد بازیکردن نقش «پهلوانپنبه» جانسخت بهجای خواهد ماند و عمیقتر هم خواهد شد؛ تحرکات ناشیانه و در آخرین مرحله عقبنشینی توسط فرانسهای صورت میگیرد که میخواهد مسکو را به اطاعت وادار کند و به واشنگتن هم درس دهد. البته این وضعیت برخلاف آنچه روزنامهها در فرانسه مینویسند در مقابل تحلیلها کمتر مقاومت میکند. در خارج از مرزهایمان، زاویه این رویداد پیچیدگی کمتری دارد: در دفاتر و سفارت خانههایمان و در روزنامههای خارجی این از خود راضیبودن با یک شفقت و دلسوزی و با «خوشحالی بد» ترکیب شده است که درواقع برخاسته از شکست «دیگری» است.
طرح پیشنهادی ولادیمیر پوتین برای خروج از بحران سوریه در 9سپتامبر 2013 بهدنبال امنیتبخشی از هزاران تن مواد در زرادخانههای شیمیایی دمشق تحت نظارت سازمان ملل بود. این طرح با اجماع مورد توافق قدرتهای بزرگ هم قرار گرفت و بعد از پنجمسپتامبر در توافق دوجانبه میان واشنگتن و مسکو در نشست سنپترزبورگ تثبیت شد. هدف این توافق غیررسمی میان قدرتهای بزرگ -که نمایش یک بلوغ دیپلماتیک بیش از روابط قدرت بود- بدون حضور فرانسه صورت گرفت. کشوری که بعد از عقبنشینی لندن ظاهرا تلاش داشت تا به درجه ستواناولی برسد که البته به آن هم نرسید.
روسیه به رییسجمهوری آمریکا که برای حمله به سوریه بهشدت مردد بود اجازه داد تا از دام این حمله بیرون بیاید؛ دامی که خودش آن را در 2012 با طرح «خطوط قرمز» کاربرد تسلیحات شیمیایی در جنگ داخلی سوریه گشوده بود. جدیت کلام «جان کری» وزیر خارجه آمریکا برای اینکه همگرایی مورد نظر با پوتین محقق شود، با رضایت دو طرف کمی بعد توانست بهگونهای صحنهآرایی کند که هر آنچه از انسجام آمریکایی باقی مانده بود را نجات دهد. بعد از 20سپتامبر جان کری و همتای روسش برای گفتوگوهای دوجانبه و آمادهسازی کنفرانس بینالمللی موسوم به «ژنو2» برای حل بحران سوریه نشست مشترک ترتیب دادند.
ولادیمیر پوتین استاد این کار است. او همواره آزادی عمل خود را برای پرتاب هر تیری حفظ میکند و شرکایش را مجبور به پرداختن به موضوعاتی میکند که از قبل دستشان را برای حل آنها باز گذاشته است. پوتین تسلط خودش را بر دولت اسد با طرح این استدلال قانعکننده که آمریکا تا چه میزان میتواند حملات تعیینشده و محدود را هدایت کند و اینکه آیا این حملات نهایتا به آزادی مردم سوریه منجر خواهد شد یا خیر؟ افزایش داده است. چطور آمریکا در سراسر دنیا به دنبال نیروهای جهادی است ولی در سوریه به آنها کمک میکند؟
در این بازی گستاخانه سهگروهه، مسکو با بیرونکشیدن رییسجمهوری آمریکا از عملیاتی که بهشدت در مورد آن مردد بود به او خدمت کرد و این در حالی است که فرانسه تازه از سنگر بیرون آمده و مثل شیپور پرسروصدا به سمت سیمخاردارها میدود و فکر میکند که آنها از او محافظت میکنند. همه فرانسویها صرفنظر از اینکه چه گرایش سیاسی داشته باشند، نمیتوانند منزویشدن اولاند در اجلاس سنپترزبورگ و انقیاد واضح فرانسه در مقابل موضع آمریکا و بازیهای کنگره آمریکا را نادیده بگیرند. کاخ الیزه [مقر ریاستجمهوری] و «که دورسای» [مقر وزارت خارجه] در بهراهانداختن دور همزمان عصبانی کردن واشنگتن، اذیت کردن مسکو، به دعا واداشتن برلین، ناامیدکردن بیروت، بهراهانداختن کنسرتی از شگفتیها در بروکسل و سرگرمکردن بازیکنان شطرنج در مسکو موفق خواهند شد.
بخشی از مردم سوریه در کنار دولتی میمانند که آن را دوست ندارند
برای اینکه به تابلویی که از سیاست خارجی فرانسه ترسیم میکنیم نزدیک شویم، باید به اظهارات نماینده جنبش مردمی (اوامپ) دقت کنیم؛ «فردریک لوفبور» با وسوسه مداخله فرانسه پلی میان ماجراجویی مدل سارکوزی در لیبی و بیملاحظگی فرانسوا اولاند بهنام یک جغرافیای غیرقابلقبول متصل میکند و خشم خود را اینطور بروز میدهد: فلسطین و 15، 16رسوایی دیگر بینالمللی در فهرست «مونیخ» پاریس قرار ندارد. اعتباری که فرانسه از مداخله در مالی بهدست آورده، تازه آغاز راه است و این در حالی است که تصویر مثبت مقابله با جنگ عراق در سال 2003 کمی مخدوش شده است؛ این مداخله هم تا حدودی استقلال فرانسه در صحنه بینالمللی را تحتتاثیر قرار داده و هم تا حدودی هوشیاری فرانسوی را که این کشور تا پیش از این وامدار آن بود.
رییسجمهوری فرانسه در 19سپتامبر مورد استقبال ژنرالهای پرافتخار در باماکو قرار گرفت، استقبال باشکوهی که سعی داشت شکست سنپترزبورگ را به فراموشی بسپارد، اما نمیتواند آن را فراموش کند. اولاند در سخنرانی در این دیدار تاریخی میگفت که فرانسه به طور رسمی تسلیحات شورشیان را فراهم میکند. او در عین حال تاکید کرده بود که «این تسلیح در یک چارچوب کنترلشده صورت میگیرد چرا که فرانسه نمیتواند بپذیرد که این اسلحهها بهدست جهادیها یا ارتش آزادیبخش سوریه بیفتد.» مشکل متاسفانه این است که معادله کنونی سه مجهول دارد: در کنارهمآمدن «کنترلشده»، «جهادی» و «ارتش آزادیبخش سوریه» و به این ترتیب هیچ توضیح روشنی از وضعیت کنونی بهدست نمیدهد.
این موضعگیری روبهروی سوالهای مختلفی است، بین «ارتش آزادیبخش» سوریه و گروههایی که گرایشهای اسلامی دارند مثل احرار الشام، لواء التوحید یا جبهه النصره با تندروهای دیگر تفاوت قابل تاملی وجود دارد. تصمیم «تسلیح» این گروهها با این استدلال که بله روسها آتش این مناقشه را افروختهتر میکنند، تنها باعث میشود تا حمام خون در سوریه ادامه پیدا کند و به اسد اجازه میدهد تا هر روز مداخلات خارجی را افشا و تقبیح کند. خلاصه اینکه بدون هیچ امید قابلشناسایی، هیچ ارادهای قابل اعتنایی از سوی هیچ گروهی برای حل سیاسی مناقشه وجود ندارد.
چرا به اینجا رسیدیم؟ مشکل همان چیزی است که «برنار انری لوی» هم به آن اشاره میکند، مشکل «دیپلماسی نظرات» است که به یکسری از احساسات مونیخی مردم متصل است که بهواسطه ناپختگی ذهنی از درک درست و ارزیابی شدت وقایع سوریه عاجز است؟
شکست سوریه در درجهاول یک ارزیابی معلولوار از وضعیت منطقهای و پیامدهای آن است. از ماهها پیش، کارشناسان مختلفی به وزیر امور خارجه مشاوره دادهاند در میان آنها کارشناسان خبره با دانش قابلاتکایی از منطقه بودهاند و اتفاقا به همین اعتبار پیچیدگی واقعیت سوریه برای ایشان روشن است. آنها به «فابیوس» متذکر شدهاند که بخشی از مردم سوریه همچنان از اسد در مقابل «سوریه جدید» یا سقوط کشورشان به دست شورشیها و افراطیون عقیدتی و حامیان منطقهای آنها که بهطور مستقیم از تاریکاندیشی و نگهداشتن کشورهای عربی در رکود پشتیبانی میکنند، حمایت میکنند. این سوریها اصلا دقیقا نمیدانند مونیخ کجاست؟ و حتی نمیتوانند حداقل در وضعیت فعلی شرایط بعد از اسد را پیشبینی کنند، هیچ تضمینی برای امنیت آنها نیست و این اتفاقا کتمان حقیقت است.
در میانه شایعات اما یک چیز وجود دارد: یک بخش مهمی از جمعیت سوریه در حال جنگند، یا دقیقتر باید گفت بهنفع دولتی در حال بحثند که اتفاقا دوستش ندارند. عراقیها «صدامحسین» را رها کردند. لیبیها سرهنگ قذافی را رها کردند. مصریها «مبارک» را کنار زدند. تقریبا در همه این مثالها همگی دست به اقدامی علیه حاکم زدند حتی در مواردی که بعضی از گروهها مثل جوانان مصری یا بخشهایی از جامعه لیبی در مورد سقوط حاکم تردید داشتند، اما بهطور کلی همگی بر این متفقالقول بودند که حکومت کنونی از قبلی بهتر است.
در سوریه هیچیک از طرفها قادر به فایقآمدن و پیروزی بر دیگری نیستند و این نه بهخاطر برتری و توان نظامی دولت، بلکه بهواسطه حس وفاداری است که بخشهایی از مردم سوریه بهرغم خشونت اعمالشده، به دولت اسد دارند.
بخشی از شورشیان سوریه از نفوذ تندروهای افراطی ناامید شدهاند و اتفاقا این تندروهای افراطی هستند که خیلی سریع آتش جنگ داخلی را سراسری کردند. کارشناسان مختلف که اتفاقا راهی به شبکههای تلویزیونی و برنامههای کارشناسی آنچنانی ندارند و با تعهدی اخلاقی که امروز دیگر دغدغه واقعی است نسبت به این مسایل به مخاطبان رسمیشان هشدار داده بودند. اما ظاهرا تحلیلهای آنها بر مبنای محاسبات سود-زیان بعد از افراطیترشدن موضع فرانسه در مقابل سوریه دیگر اعتباری ندارد.
این فرار دیپلماتیک و رسانهای عنصر دوم و بیش از هر چیز نگرانکننده مساله سوریه است. فرانسه به اندازه کافی واژگان «کابوی»وار آمریکاییها بعد از 11سپتامبر را تکرار کرده است. اینکه «شما یا با ما هستید یا با تروریستها» موضع رییسجمهوری سابق آمریکا یعنی اینکه هیچ سطحی از دیپلماسی را در چارچوب نئومحافظهکاری به رسمیت نمیشناسد. باید بپرسیم در مورد بحران سوریه چرا فرانسه با عزم راسخ بهدنبال «تنبیه» اسد است؟
این «تنبیه» نسبت به مواضعی که دیگر دولتها در نظام بینالملل نسبت به بحران سوریه دارند، چه معنیای میتواند داشته باشد؟ «برتران بادی» نیز این وضعیت متناقض را بهدرستی تشریح میکند: «همه چیز با هم قاطی شده، ... مسوولیت حفاظت از مردم سوریه- مناقشهای که تا امروز بیش از 200هزار قربانی گرفته است- و اراده دولت فرانسه برای «تنبیه» دولت بشار اسد. تنبیهکردن و محافظتکردن دو مساله کاملا متفاوت هستند.»
جنگ داخلی سلطنت جنایت است.«پیر کورنی»
خشونت غیرقابلفهم است و نمیتوان نسبت به حمله رذیلانه شیمیایی 21 آگوست در منطقه «غوطه» بیتفاوت بود. سوریه امروز درگیر جنگ داخلی است که انسان را به حیوان تبدیل میکند. همانطور که «کورنی» هم به درستی «جنگ داخلی» را «سلطنت جنایت» مینامد. هیچیک از طرفهای درگیر سوریه راهی برای غلبه بر دیگری ندارند و هیچیک از دیگری با فضیلتتر نیستند؛ مساله فوری این است که بهلحاظ سیاسی و نظامی خطوط موجود مرزی سوریه را به شیوهای باثبات کنیم که راهی برای توقف کشتار پیدا شود.
مدعی میشوند که روسیه به اسد اسلحه میرساند. بعضی از دولتهای عرب حاشیه خلیجفارس نیز برای پیشبرد منافع و اهداف ژئوپلیتیکی خودشان امکانات مختلف نظامی را در اختیار شورشیان قرار میدهند. جنگ داخلی سوریه عملا به جنگی منطقهای تبدیل شده است: جنگی که در آن ترکیه و عربستان مواضعی تخاصمی، یکی علیه دیگری اتخاذ کرده است. سوریه یکی از متمدنترین و باستانیترین محل اسکان بشر به سرزمینی تبدیل شده است که سرنوشتش جای دیگری نوشته میشود.
در چنین شرایطی نقش وزارت خارجه فرانسه که هماکنون به مسکو و واشنگتن اتکا میکند، میتواند این باشد که راه دیپلماتیک و متوازن دیگری برای بحران سوریه بیابد. اما آنچه فرانسه نشان داده است قطعا ناقص و مطمئنا ناکافی است. راهحل فرانسوی این بحران تنها به شماری از مجهولهای معادله اتکا دارد. فرانسه کاملا برعکس در گرداب سوریه تبدیل به عنصر مکمل بیثباتکنندگی شده و نقش ضروری داوری را به کناری رها کرده است.
اما در مقابل برلین با بر عهدهگرفتن نقشی سنگین و سرد به شکل قابل تحسینی نماینده اروپاست: در عرض چندماه توانست بر سر میزی حاضر شود که همه طرفهای درگیر سوریه از تیره «هابیل» آن گرفته تا «قابیل» تحت ریاست آمریکا و روسیه و با حضور احتمالی ایران در آن مشارکت دارند. مشارکت احتمالی ایران میتواند به شکستن انسداد در این بحران کمک کند. بعد از گفتوگوی تلفنی اوباما و روحانی در سپتامبر گذشته به نظر میرسد آمریکا موضع بهمراتب واقعبینانهتری نسبت به روابط دیپلماتیک با تهران اتخاذ کرده است. اولاند هم در اجلاس امسال سازمان ملل نهایتا به این برداشت رسیده بود که بحث با تهران مفید است.
این بازگشتهای عملگرایانه نشان میدهد که واژه «تنبیه» - یا به عبارت بهتر شعار انتقامجویانهای که حتی شورای امنیت را هم بههیچ میگیرد و اجازه نمیدهد تا بازرسان سازمان ملل به تحقیق میدانی در مورد این درام «غوطه» بپردازند- میتواند بهعنوان یکی از مهمترین اشتباههای غیرقابلفهم سالهای اخیر از سوی کشوری تلقی شود که دستگاه دیپلماسیاش تنها در خارج از کشور شهرتی از حرفهایبودن و بهموقعبودن دارد. آنچه در مورد فرانسه قضاوت میشود «افکار عمومی ضدمردمی» است که بدون شک اشتباه است و دچار سادهلوحی است و جنون «کالین پاول» و «تسلیحات کشتار جمعی» عراقیها را فراموش نمیکند.
نظرات گوناگونی در طیفهای سیاسی مختلف از فرانسه بارها خواستهاند تا به خردورزی یا حداقل احتیاط برگردد. «ژان پیر شونمان» گفته است که: «پیشتر حق وجود داشت. امروز ما «حق» را با «اخلاق» جایگرین کردهایم و از «حق» به «تنبیه» رسیدهایم. کار سادهای نیست و حتی خطرناک است، چراکه «حق مداخله» معروف از قویترین حقوق است. هرگز ندیدهایم که مداخلات ضعیف در جدیترین امور اتفاق افتاده باشد.» در سالهای 2003 و 2002 فرانسه بدون انکار جنایاتی که رژیم صدام انجام داده بود با احتیاطی فوقالعاده جدی و با احترام به کارکردهای سازمانملل خواستار عدم مداخله در عراق بود.
حملات شیمیایی منتسب به اسد، به آنچه اقدامات اثباتشده صدامحسین در 1988 است، پاسخ میدهد. آیا باید با فاصلهای 20ساله اقدام موازی صدامحسین در حمله شیمیایی را با بمباران سوریه پاسخ داد؟ ظاهرا آقای اوباما که هر روز اخبار وضعیت واقعی عراق را مرور میکند، بعد از صرف میلیاردهادلار برای صلحسازی دموکراتیک در فاصله 2003 تا 2013، جوابی دارد. این پاسخ برای نویددهندگان فرانسوی «مداخله- واکنش غیرارادی» چندان مطلوب نیست. چیزی که ما را به فکر وامیدارد؛ پاسخ اوباما به پرسش درباره مداخله، قابلتامل است.