* روابط ایران و انگلیس قبل از انقلاب بر چه محورهایی استوار بود؟
** انگلیس از وقتی که بر شبهقاره هند مسلط شد، تمام هموغمش حفظ این شبهقاره بود. بنابراین برمه در شرق، تبت و افغانستان در شمال، خلیجفارس و بلوچستان در غرب جزو حریم امنیتی انگلیس به شمار میرفت. این کشور در نیمه اول قرن19 بلوچستان ایران را تصاحب کرد که بعد از آن بلوچستان انگلیس نام گرفت. انگلیس از سال 1820 تحت لوای مبارزه علیه راهزنی دریایی، جلوگیری از تجارت برده، ایجاد امنیت بین شیوخ این منطقه و ایجاد قرارداد امنیتی وارد خلیجفارس شد.
بعد از نیمه دوم قرن19، ایجاد خطوط تلگرافی بین لندن تا شبهقاره هند از طریق جنوب ایران و بستر خلیجفارس، کنترل تجارت این منطقه جزو اقدامات انگلیس در آن دوره بود. این کشور بر اساس قرارداد دارسی سال 1901 بر نفت خلیجفارس نیز دست یافت و به دلیل اهمیت نفت، این منطقه از لحاظ تجاری برای انگلیس اهمیت و ارزش بیشتری پیدا کرد و حریم امنیتی این کشور شد.
در آغاز قرن20، انگلیس از سویی در رقابت با روسیه و از سوی دیگر در رقابت با قدرت نوخاسته؛ آلمان بود، بنابراین تمام تلاشش معطوف به حفظ امنیت خلیجفارس بود.
* رابطه خوب انگلیس و اعراب که بعدها در مقاطعی علیه ایران بهکار گرفته شد، چگونه شکل گرفت؟
** انگلیس در سال1890، با تمام شیوخ خلیجفارس قراردادهای تحتالحمایگی منعقد کرد و حتی با وجودی که کویت جزو امپراتوری عثمانی بود، با دسیسههایی این قرارداد تحتالحمایگی را بر این کشور تحمیل کرد ولی تنها ایران بود که در مقابل ورود روسیه تزاری و آلمان ایستادگی کرد.
در سال 1895 انگلیس پیشنهاد تقسیم ایران به مناطق نفوذ را به روسیه داد ولی روسیه که در شمال ایران از یکطرف دارای منافع تجاری بود و از طرفی آزادی مانور داشت به طرف خلیجفارس و اقیانوس هند، این پیشنهاد را نپذیرفت ولی وقتی که انگلستان در سال 1902 قرارداد مودت با ژاپن منعقد کرد و ژاپن را در برخورد نظامی با روسیه تزاری حمایت کرد، در جنگ روسیه و ژاپن در سال 1904، روسیه شکست خورد و در سال 1905 قرارداد صلح با ژاپن امضا شد.
* انقلاب مشروطه در ایران، چقدر بر روابط دوکشور اثر گذاشت؟
** بعد از شکست روسیه از ژاپن، انقلاب مشروطهای در روسیه بهوجود آمد که قویا سرکوب شد. یک سال بعد، در سال 1906 انقلاب مشروطیت در ایران شکل گرفت. ظاهرا انگلیس از انقلاب مشروطیت حمایت کرد ولی در واقع این حمایت یک استفاده ابزاری بهعنوان فشار بر روسیه بود تا به مساله تقسیم ایران به مناطق نفوذ موافقت کند که نهایتا با میانجیگری فرانسه در سال 1907، قرارداد معاهده ناظر به تقسیم ایران به سهبخش منطقه تحت نفوذ روسیه، انگلیس و بیطرف امضا شد که این امر باروری و شکوفایی جریان مشروطیت را مختل کرد. از این تاریخ تا آغاز جنگ بینالمللی اول سیاست روس و انگلیس مداخله در امور ایران بود.
با آغاز جنگ بینالمللی اول که ایران اعلام بیطرفی کرده بود، اما انگلیس و روسیه این بیطرفی را نادیده گرفته و اقدام به اشغال ایران کردند که البته از سوی ملیون ایران نیز واکنشهایی نشان داده شد ولی نافرجام ماند. با انقلاب اکتبر روسیه، دولت انقلابی این کشور معاهده 1907 و همچنین کاپیتولاسیونی را که بر ایران تحمیل شده بود، باطل اعلام کرد همچنین از امتیازاتی که دولت تزاری از ایران گرفته بود، گذشت کرد.
* در آن مقطع، مواقعی بود که انگلیس نتواند به هدف خود درباره ایران دست یابد؟
** بله، بهعنوان نمونه در سال 1919 دولت انگلیس معاهدهای را با وثوقالدوله منعقد کرد ناظر بر اینکه امور نظامی و مالی ایران تحت اداره و مدیریت کارشناسان انگلیسی باشد که با مخالفت ملیون و میهنپرستان ایران، آمریکا، فرانسه و حکومت انقلابی روسیه مواجه شد و در نتیجه انگلستان مجبور شد از پیگیری این قرارداد چشمپوشی کند. به تلافی آن، در جریان کنفرانس «ورسای»، ایران به دلیل اشغال و آسیبدیدن از آن، درخواست حضور در آن را داشت ولی انگلیس با این ادعا که ایران اعلام بیطرفی کرده بود، با شرکت ایران در این کنفرانس مخالفت کرد.
موضوع دیگر این بود که بعد از انقلاباکتبر افسران روسی ارتش قزاق را ترک کرده بودند و افسران انگلیسی ریاست رژیم قزاق ایران را در دست داشتند. انگلیس در حالی که از رسیدن به اهداف قرارداد1919 ناکام مانده بود، در سال 1921 کودتایی را طراحی کرد که زیرنظر مقامات انگلیس انجام گرفت؛ کودتایی که بهوسیله مقامات انگلیسی انجام شد که سیدضیاالدین طباطبایی و رضاخان در آن نقش داشتند و بعدها در سال 1925 در پرتو اقدامات انجامگرفته، رضاخان بهعنوان رضاشاه سلسله پهلوی را تاسیس کرد.
* رابطه پهلویها و انگلیس در ظاهر دوستانه بود اما برخی، آمریکا را برنده رقابتهای پنهان آمریکا و انگلیس بر سر ایران میدانند.
** از سال 1921 تا 1941 حکومت پهلوی در ایران حاکمیت داشت، در فاصله این مدت قراردادهایی امضا شد هرچند در این دوران ارتش نوین شکل گرفت، نوسازیهایی انجام و در سیستم قضایی مالی تغییراتی ایجاد شد.
در سال 1933 که انگلیس تعهدات خود را در مورد قرارداد دارسی به نحو مطلوب انجام نداده بود، دولت ایران آن را لغو کرد و انگلستان این موضوع را به شورای اجرایی جامعهملل شکایت کرد و شورای اجرایی توصیه پیگیری از طریق مذاکرات را پیشنهاد داد و معاون رییس شورای اجرای جامعهملل را بهعنوان میانجیگری تعیین کرد.
در مذاکراتی که رییس شرکت نفت بهطور خصوصی با رضاشاه انجام داد، رضاشاه قرارداد جدیدی را با عنوان قرارداد تمدیدی 1933 مطرح کرد که به مدت قرارداد 30سال اضافه شده و 60 سال شد که با مخالفت «ملیون» ایران مواجه شد. همچنین در مورد تحدید حدود مرز ایران و عراق، نظر ایران بر این بود که بر اساس رویه مسلط در روابط بینالملل قاعده تحدید حدود در اروندرود و شطالعرب، قاعده باید خط تالوگ باشد وزارت خارجه انگلیس هم با همین نظر موافق بود ولی وزارت دریاداری در گزارشی اعلام داشت با توجه به احتمال بروز جنگ بینالملل دوم، انگلستان باید در منطقه شطالعرب آزادی عمل داشته باشد بنابراین قسمت اعظم اروندرود به موجب معاهده 1937 تحت قلمرو عراق قرار گرفت.
* ماجرای قرارداد سهجانبه ایران، انگلیس و شوروی در جریان جنگ جهانی دوم چه بود؟
** در سال 1941 بعد از حمله آلمان به روسیه و واردشدن آمریکا به جنگ، تنها راه کمک به روسیه ایران بود چراکه راههای روسیه، افغانستان و ترکیه راههای مناسبی برای کمک به روسیه نداشتند بنابراین ایران برای کمک به روسیه از سوی انگلستان و شوروی اشغال شد. در سال 1942 قرارداد سهجانبهای میان ایران، انگلیس و شوروی منعقد شد و ایران بهعنوان کشور متفق تلقی شد و به آلمان و ژاپن و ایتالیا اعلام جنگ داد. در سال 1943، آمریکا برای کمک به شوروی وارد ایران شد و روزولت، چرچیل و استالین مذاکراتی را در تهران برگزار کردند و به موجب اعلامیهای، استقلال ایران تایید شد و مجددا پیشبینی شد که ششماه بعد از پایان جنگ نیروهای خارجی ایران را تخلیه و خسارات واردشده به ایران را جبران کنند.
* که این اتفاق نیفتاد.
** بله. پس از پایان جنگ شوروی نیروهای خود را تخلیه نکرد و مسایل آذربایجان و کردستان را ایجاد کرد.
* چقدر موضوع ملیشدن صنعت نفت، بر روابط اثر گذاشت؟
** مجلس جدید در ایران به دلیل اینکه قرارداد قوام- سادچیکف که بین ایران و روسیه امضا شده بود را مغایر با مصوبه قبلی مجلس بوده است، کانلمیکن دانست و به موجب مصوبهای از ایران خواست که برای احقاق حقوق بیشتر ایران با شرکت نفت ایران و انگلیس وارد مذاکره شود و از این تاریخ دولتهایی که روی کار آمدند با شرکتهای نفت و ایران و انگلیس وارد مذاکره شدند چراکه انگلیس برخی از تعهدات خود را انجام نداده بود بهخصوص در نظام بینالملل ترتیبات جدیدی ظاهر شده بود؛ یعنی آمریکا در قرارداد با ونزوئلا و عربستان اصل 50-50 را پذیرفته بود، ولی در مذاکرات دولت ایران با شرکت نفت، دولت انگلیس حاضر نشد این اصل را بپذیرد بلکه موافقت کرد به موجب قرارداد نفتی قبلیای که باید در هر تن نفت، چهار شیلینگ پرداخت میکرد، تنها دوشیلینگ اضافه برای هر تن نفت پرداخت کند.
اما این قرارداد که گس-گلشاییان نیز نام گرفته بود، در مجلس ایران با مخالفتهایی روبهرو شد و در انتخابات بعدی مجلس که دکتر مصدق و دیگران به مجلس راه پیدا کردند، کمیسیون نفت تشکیل شد و این قرارداد را خلاف منابع ایران اعلام کرده و آن را باطل دانست و به موجب قطعنامهای ملیکردن صنعت نفت را اعلام کردند.
* ایران و انگلیس بر سر موضوع ملیشدن صنعت نفت چه اختلافاتی داشتند؟
** بحران بین ایران و انگلیس در رابطه با بحث ملیکردن صنعت نفت آغاز شد. دولت انگلیس بهعنوان اینکه اقدام ایران اقدامی یکجانبه بوده است، به دیوان بینالمللی دادگستری شکایت کرد و دیوان یک قرار موقت صادر کرد، ولی دولت ایران با استناد به اینکه دیوان ابتدا باید صلاحیت خود را اعلام کند و ایران معتقد بود که دیوان میتواند به اختلافاتی رسیدگی کند که بین دو دولت باشد، در حالیکه در این قضیه اختلاف بین دولت ایران و شرکت خارجی است، بنابراین دیوان صلاحیت رسیدگی به این قضیه را ندارد، به همین دلیل صلاحیت اجباری دیوان که قبلا به رسمیت شناخته شده بود، از سوی ایران پس گرفته شد.
دولت انگلیس هم به موازات این مساله به شورای امنیت سازمانملل متحد شکایت کرد و دکتر مصدق با حضور خود از حقوق ملت ایران دفاع کرد و از عدم ایفای تعهدات انگلیس دلایلی ارایه داد.
دیوان بینالمللی دادگستری، استدلال انگلیس را که معتقد بود ملیکردن صنعت نفت ایران تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی است را نپذیرفت، بنابراین دیوان به موجب پیشنهاد فرانسه اعلام کرد چون این مساله به دیوان بینالمللی ارجاع شده و ماهیت حقوقی دارد، بنابراین شورای امنیت از رسیدگی به این مساله خودداری میکند، البته دیوان بینالمللی دادگستری نهایتا این رای را داد که صلاحیت رسیدگی به این مساله را ندارد، چراکه این دعوا بین دو دولت نبود، بلکه بین یک شرکت خارجی و ایران است. در اینجا یادآوری چند نکته ضروری است: اول اینکه بعد از جنگ بینالمللی دوم، دولت کارگری انگلیس برای توسعه اقتصادیاش، صنایع و بانکهای این کشور را ملی کرده بود.
در همان زمان دولت ائتلافی فرانسه هم صنایع خود را ملی کرده بود و ملیکردن برای توسعه اقتصادی یک اصل پذیرفتهشده بود. از طرفی دیگر در کنفرانس بینالمللی انرژی که در سال 1944 در واشنگتن برگزار شده بود، آمریکاییها اعلام کردند باید به امتیازات انحصاری پایان بخشید، ولی دولت انگلیس این امر را نپذیرفت و فقط موافقت کرد که مقادیر قابلتوجهی نفت را با قیمت ارزان به شرکتهای آمریکایی بفروشد، ولی این آمریکا را راضی نکرده بود، بنابراین در قضیه ملیشدن صنعت نفت ایران، آمریکا سهرویه مختلف را در پیش گرفت؛ ابتدا آمریکا اصل ملیشدن صنعت نفت ایران را قویا به رسمیت شناخت و از اینکه انگلیس اقدامات نظامی علیه ایران انجام دهد، خودداری کرد و در مرحله دوم آمریکا با فرستادن «اورل هریمن» بهعنوان میانجی بین ایران و انگلیس سعی کرد مساله را بهصورت مسالمتآمیز حل و فصل کند. هریمن در این سفر مذاکراتی انجام داد و نهایتا قبولاند که انگلیس هم باید ملیشدن صنعت نفت ایران را بپذیرد.
بهدنبال پذیرش اصل ملیشدن، انگلیس هیاتی را بهنام هیات جکسون به ایران فرستاد تا در مورد مساله نفتی مذاکره کرده و آن را حل کنند، ولی چون پیشنهاد این هیات با قانون 9مادهای ملیشدن صنعت نفت مغایرت داشت، پذیرفته نشد. بعد از این هیات، هیات دیگری به ریاست استوکس وارد ایران شد و قراردادهای جدیدی را پیشنهاد کرد، مبنی بر اینکه یک شرکت خرید و دو شرکت عامل ایجاد شود، ولی چون این پیشنهاد هم با قانون 9 مادهای مغایر بود، پذیرفته نشد.
در مجمع عمومی سازمانملل در سال 1953 که در پاریس برگزار شده بود، ایدن وزیر خارجه وقت انگلستان میگوید؛ ما متوجه شدیم که دکتر مصدق از کارت آمریکا علیه ما استفاده میکند و ما تصمیم گرفتیم این کارت را از دست دکتر مصدق خارج کنیم و ایدن به وزیر خارجه آمریکا پیشنهاد مشارکت در نفت ایران را داد که البته بعد از مذاکراتی آمریکا آن را پذیرفت و از طرف آمریکا و انگلیس، بانک بینالمللی پیشنهادی را تقدیم کرد که برای مدت دوسال اداره نفت ایران را بهدست گیرد ولی تصریح میکند که به هیچوجه هیچ ارتباطی با ملیشدن و خلعید ندارد، در صورتی که برای ایران مساله ملیشدن مساله اساسی بود و این اهمیت باعث شد که پیشنهاد بانک بینالمللی نیز پذیرفته نشود.
بعد از آن پیشنهاد مشترک ترومن و چرچیل مطرح شد که پذیرفته نشد و بعد از آن پیشنهاد آیزنهاور و چرچیل طرح شد که حالتی اولتیماتوم داشت و چون پذیرفته نشد، دولت انگلیس و آمریکا به این نتیجه رسیدند که برای مساله نفت باید با یک دولت دیگری به جای دولت دکتر مصدق مساله را پیگیری کرد.
* از کودتای 28مرداد بهعنوان یکی از سندهای دخالت خارجی در ایران نام برده میشود. اما بیشتر نام آمریکا شنیده میشود تا انگلیس.
** فرآیندی که منتهی به کودتای 28مرداد شد به اهتمام انگلیس و آمریکا بود و سقوط دولت ملی مصدق را در پی داشت. از سال 1950 که کودتا انجام گرفت دیپلماسی ایران بهطرف غرب سوق پیدا کرد و ایران در سال 1955 قرارداد «کنسرسیوم» را با آمریکا و انگلیس منعقد کرد که در این قرارداد 40درصد متعلق به آمریکا، 40درصد متعلق به انگلیس، 16درصد متعلق به شرکت شل و چهاردرصد هم متعلق به شرکت نفت فرانسه بود و 600میلیوندلار هم بهعنوان سرقفلی به شرکت نفت سابق ایران و انگلیس پرداخت کردند و 400میلیوندلار هم بهعنوان غرامت پرداخت شد که مجموعا یکمیلیارددلار شد.
* پیمانهای نظامی نیز میان ایران و انگلیس وجود داشته است. این پیمانها از کجا ناشی میشد؟
** در سال 1955 دولت ایران وارد پیمان بغداد شد که بعدها تبدیل به پیمان سنتو شد. بنابراین در این دوره تعاملات ایران عمدتا با آمریکا بود بهطوری که سیستم تسلیحاتی ایران با آمریکا بود اما همچنان در برخی موارد با انگلیس همکاری داشت چراکه سیستم تانکهای ایران سیستم انگلیسی داشت ولی سیستم هوایی ما آمریکایی بود و کارشناسان آمریکایی در ایران حضور داشتند. این جریان ادامه داشت تا اینکه در سال 1968 دولت کارگری انگلیس اعلام کرد به دلایل مشکلات مالی از شرق سوئز و خلیجفارس تا سال 1971 خارج خواهد شد و انگلیس به خاطر اینکه خواهان ورود به جامعه اقتصادی اروپا بود، از منطقه خلیجفارس خارج شد و سیاست دوستونه نیکسون جانشین انگلیس در خلیجفارس شد.
در زمان شاه این جریان ادامه داشت تا انقلاب اسلامی در ایران به وقوع پیوست. ایران و انگلیس اختلافاتی بر سر بحرین داشتند و مذاکراتی راجعبه سه جزایر ابوموسی، تنببزرگ و تنبکوچک از سال 1904 آغاز شده بود ولی بالاخره پذیرفتند که این جزایر متعلق به ایران است و از دید ایران این سهجزیره از سوی انگلیس اشغال قانونی شده بود. در مورد ابوموسی ایران طی یک توافقنامهای موافقت کرد که شیخ شارجه در بخش جنوبی ابوموسی حضور داشته باشد اما امنیت تمامی منطقه در دست ایران باشد.
* روابط ایران و انگلیس بعد از انقلاب اسلامی وارد چه مرحلهای شد؟
** رابطه ایران و انگلیس از سال 1971 چند مرحله را پشتسر گذاشت؛ مرحله اول وقوع انقلاب اسلامی در ایران و جنگ هشتساله و گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی که فضای خاص خود را داشت و انگلیسیها به دلیل اتفاق اشغال سفارت آمریکا، سطح دیپلماتهای خود را در ایران کاهش دادند. مرحله دوم پایان جنگ تحمیلی و آغاز دوره ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی بود که سیاست اقتصاد آزاد را اعلام و تنشزدایی و برقراری روابط سازنده با کشورهای غربی را مطرح کرد. اما پیشآمدن قضیه «سلمان رشدی» و ماجرای «میکونوس» آلمان و تنشهایی که در پی نسبتدادن آن واقعه به دولت ایران رخ داد، موجب شد که روابط ایران با کشورهای اروپایی دچار اختلال شود.
برخی از این کشورها سفرای خود را از ایران خارج کردند. سیاست خارجی آقای هاشمی که بنا بود همراه با سیاست اقتصادی، سیاست تعاملات سازنده با کشورهای دیگر باشد، بهدلیل دو رویداد ذکرشده دچار مشکل شد. اما در زمان آقای خاتمی که سیاست تنشزدایی و گفتوگوی سازنده اعلام شد روابط حسنهای با اتحادیه اروپا برقرار و گفتوگوهای انتقادی گذشته تبدیل به گفتوگوهای سازنده شد و کشورهای اروپایی بخشی از تحریمها را در مورد ایران لغو کردند، دیپلماسی آقای خاتمی با استقبال خارجی روبهرو شد و سازمانملل یک سال را بهعنوان سال گفتوگوی تمدنها نامگذاری کرد.
* دوران احمدینژاد اما دوران رابطه سرد بود.
** بله، پس از انتخابات سال 84 و پیروزی احمدینژاد، سیاست و استراتژی تهاجمی، مقاومت و تهدیدزدایی و نگرش به شرق درپیش گرفته شد و روابط ایران در این دوره با کشورهای اروپایی روابط حسنه آنچنانی نبود بلکه روابط عادی در سطح متداول بود. در جریان مساله هستهای نیز کشورهای آمریکا و اتحادیه اروپا تحریمهای یکجانبه علیه ایران اعمال کردند، البته زمان ریاستجمهوری کلینتون وقتی که تحریمهای مضاعف اعلام شد، اتحادیه اروپا اعلام کرد این تحریمها برخلاف مقررات سازمان تجارت جهانی و مغایر با حقوق بینالملل است اما در دوره جدید تحریمهای یکجانبه شدیدی علیه ایران اعمال شده و تا به امروز نیز ادامه دارد.
* آیا دید استعمارگر و روباهپیر به انگلیس نگاه درستی است؟
** این اصطلاح از این جهت بهکار برده میشود که انگلستان از سال 1601 و در زمان ملکه الیزابت اول وارد هندوستان شد و سیاست استعماری را در پیش گرفت و موفق شد برنامه دوم قرون 18 و 19 را بهعنوان قدرت هژمون و بزرگترین قدرت دریایی و استعماری جهان تلقی کند و این امر تا جنگ بینالملل اول ادامه داشت که این هژمونی انگلستان با ورود آمریکا و قدرت روزافزونش، پایان یافت و آمریکا جایگاه انگلستان را در روابط بینالملل گرفت.
* با توجه به فراز و نشیبهای موجود در روابط این دو کشور، بهترین دیپلماسی در مواجهه با بریتانیا چیست؟
** انگلیس در واکنش به اشغال سفارتش و تخریب لوازم و پروندههایی که خلاف کنوانسیونهای بینالمللی بود، خواستار تخلیه سفارت ایران شد ولی اخیرا برای اینکه تسهیلاتی در امر رفتوآمد صورت بگیرد پیشنهاد کاردار غیرمقیم را داده است. مساله رابطه ایران با انگلستان تا حدودی مرتبط با رابطه ما با اتحادیه اروپا و آمریکا است. اگرچه انگلیس رقابتهایی با آمریکا دارد اما دارای رابطه تنگاتنگی نیز است بنابراین اگر ما مشکلاتمان را با آمریکا حل و فصل کنیم، اولین آثارش برقراری روابط حسنه با برخی کشورهای دیگر از جمله انگلستان خواهد بود البته در حال حاضر این مساله کاردار غیرمقیم بحث موقتی است و احتمالا در آینده میتواند روابط ایران و انگلستان را در سطح بالاتر و معمولتری شکل دهد.