صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۱:۰۱  ، 
شناسه خبر : ۲۶۴۴۵۴
اشاره: تضاد میان ایدئولوژی‌ها به عنوان چالشی دیرینه ، همواره حوز? امنیت کشورها و مرزها را تهدید کرده است. تقابل میان ادیان به میزان وسعت و فراگیری آنها، همواره زمینه‌های تنش و بحران را فراهم آورده‌ و این مسئله طی دهه‌های اخیر به شکل جدی‌تر و خطرناک‌تری در خاورمیانه و شبه قاره در حال بروز و ظهور است. رویارویی شیعه و سنی و رشد فزایند? تفکرات افراطی و سلفی به تهدیدی تبدیل شده است که بسیاری از کارشناسان آن را برای آیند? جهان اسلام بسیار خطرناک و مضر می‌دانند. دلایل متعددی را می‌توان در پررنگ ‌تر شدن این تفکرات برشمرد، اما برخی ناظران بر این اعتقادند که با حذف رژیم‌های اقتدارگرا در روند تحولات دو سال اخیر جهان عرب، این تقابل به شکل جدی‌تری در حال خودنمایی است. کانون‌های بحران اعم از پاکستان، عراق یا سوریه، هرچند هم‌اکنون محدود به حوزه‌های داخلی و درون مرزی است، اما دور نیست روزی که این ویروس کل جهان اسلام را در برگیرد و آتش آن دامن هم? مسلمانان را بسوزاند. تشدید حملات تروریستی در کانون‌های یاد شده به خصوص پاکستان، ما را بر آن داشت تا به ریشه‌ها و دلایل این تضاد بپردازیم. «خبرآنلاین» در گفتگویی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد مسجدجامعی، سفیر پیشین کشورمان در واتیکان و کارشناس مسائل جهان اسلام، به بررسی ریشه‌های تقابل میان جهان شیعه و اهل سنت پرداخته و پیامدهای تشدید این بحران را برشمرده است که متن این گفتگو در پی از نظر خوانندگان گرامی روزنامه اطلا عات می گذرد.

* (خبر آنلاین): چرا در جهان اسلام، پاکستان بیش از همه صحن? تعارض میان شیعیان و اهل تسنن است؟

** (دکتر مسجد جامعی): در نگاهی کلی باید گفت که پاکستان یک کشور نیست؛ بلکه مجموعه‌ای است از اقوام بزرگ که هر کدام از این گروه های بزرگ اجتماعی اعم از پنجانی، سندی و بلوچی در داخل خود به شاخه‌های مختلفی تقسیم می‌شوند. پاکستان یک کشور طبیعی نیست و فاقد مقومات لازم برای شکل دادن به یک کشور است و از ابتدای استقلال نیز براساس نوعی ناسیونالیسم اسلامی- پاکستانی شکل گرفت که فاقد قدرت و ظرفیت لازم بود.

این کشور شکنندگی‌ها و آسیب‌پذیری‌های خاص خود را دارد و بخشی از مسائل شیعه و سنی آن ناشی از مشکلات قومی و گروهی است که در این کشور وجود دارد. به عنوان مثال، مهاجرانی که از هند در هنگام تأسیس پاکستان به این کشور مهاجرت کرده‌اند ، هنوز هم (بعد از گذشت 60 سال) مهاجر نامیده می‌شوند. همیشه درگیری‌های وسیعی بین مهاجران و بومیان این کشور وجود داشته است. پاکستان به لحاظ درونی و ساختاری کشوری است که همواره در معرض انواع تنش‌های اجتماعی و برخوردهای فیزیکی قرار داشته است.

ضمن آنکه باید عوامل اقتصادی را به مجموع چالش ها بیفزاییم. بدین معنا که پاکستان کشور بسیار فقیری است و در کنار آن، بیسوادی و مسائل ناشی از آن به اضاف? کثرت جمعیت، شکل پیچیده‌ای به چالش های این کشور داده است. از جمله اینکه مثلاً هر کشوری با مقداری هزینه کردن، می‌تواند به آتش مشکلات داخلی فروخفته در این کشور بدمد و آن را به معضل بزرگتری تبدیل کند.

در بین این معضلات، مسئل? شیعه و سنی متأسفانه از بدترین مشکلات داخلی پاکستان است. البته کم و کیف بمب‌گذاری‌های وحشیان? اخیر که دهها قربانی گرفت و صدها مجروح، بیشتر در چهارچوب اقدامات و سیاست گروه های تکفیری جدید می‌گنجد و نه در چهارچوب معضلات طایفه‌ای کلاسیک پاکستان و این نکت? مهمی است. این دو جریان نباید با یکدیگر خلط شود.

* تضاد و تقابل میان شیعه و سنی پیشتر نیز در برخی کشورهای جهان اسلام از جمله عراق وجود داشته است. چه عواملی پس از تحولات جهان عرب سبب تشدید و پررنگ تر شدن این تعارض شد؟

** عملاً این دو سئوال است؛ ابتدا مسئل? عراق. واقعیت اینست که مشکل شیعه و سنی در شکل موجود آن هیچگاه در عراق وجود نداشته است. این دو گروه کم و بیش همیشه در کنار هم زندگی کرده‌اند، با هم ارتباط و حتی مزاوجت داشته‌اند.

ازدواج بین شیعیان و اهل سنت مسئله‌ای رایج در عراق بوده است. اما مسئله پس از سقوط صدام تغییر کرد و علت اصلی این تغییر، دخالت‌ها و فتنه‌انگیزی‌های خارجی بود .تا پیش از سقوط رژیم بعث به رغم در اکثریت بودن شیعیان، اهل تسنن در این کشور قدرت داشتند. برای اولین بار در تاریخ عراق، بعد از سقوط صدام، کشور براساس انتخاباتی که مورد اقبال هم? گروه ها بود، به دست اکثریت شیعیان افتاد.

بعد از سقوط صدام، براساس قانون اساسی متوازنی که نوشته شده بود، بخش مهمی از قدرت در اختیار شیعیان قرار گرفت. از نظر بخشی از اهل سنت این مسئله غیرقابل قبول بود، اما مهمتر این بود که عموم کشورهای عربی منطقه با آنچه که در عراق براساس تدوین قانون اساسی و انتخابات آزاد رخ داده بود، مخالف بودند؛ نه صرفاً به این دلیل که سبب قدرت گرفتن شیعیان شده بود، بلکه به دلیل اینکه اصولاً با موضوع انتخابات آزاد و مفاهیمی که لازم? وجود یک کشور مستقل و آزاد است، مخالف بودند و در رأس این کشورها عربستان سعودی بود به همراه سایر کشورهای خلیج فارس. تنها کشور عربی که از تحولات عراق کم و بیش استقبال کرد تا اندازه‌ای کویت بود؛ آن هم به دلیل خصومتی که با رژیم گذشته عراق داشت .

این کشورها برای اینکه تجرب? عراق را به شکست بکشانند، سعی ‌کردند تجرب? عراق را تا آنجایی که بتوانند ناموفق جلوه بدهند و عملاً نیز همین کار را می‌کردند و به حمایت از هم? گروه های تروریستی از نوع بعثی و قومی و رادیکال آن گرفته تا نوع اسلامی آن پرداختند. البته آن نوع تروریسمی که بعد از سقوط صدام عراق از آن رنج می‌برد، عمدتاً گروه های سلفی و وهابی تکفیری بودند که در رأس آنها القاعده و «زرقاوی» به عنوان فرماند? القاعده عراق قرار داشتند .

* القاعده چه نفعی از ناامن کردن محیط می‌برد؟

** القاعده مدعی بود که در صدد شکست دادن آمریکاست، حال آنکه عموم شیخ‌نشین‌ها و بلکه تمامی کشورهای عربی منطقه خواهان حضور و نفوذ آمریکا بودند. به حسب ظاهر، آمریکا واعراب باید مخالف القاعده می بودند، اما مسئله فوری‌تر این بود که تجرب? عراق را به شکست بکشانند. در این نقطه با القاعده مشترک بودند و عملاً به حمایت همه جانب? مالی، لجستیکی و تسلیحاتی از آنان پرداختند. بهترین وسیله شکست این تجربه، ایجاد تنش و درگیری بین شیعه و سنی و کشتار شیعیان بود؛ چرا که امکانی برای ایجاد درگیری‌های دیگر همچون کرد و عرب وجود نداشت.

این درگیری و تبلیغ در مورد توهم قدرت یافتن شیعیان و تعابیری همچون هلال شیعی، می‌توانست رژیم‌ها و نیز مردم عادی به ویژه احزاب و گروه های اسلامی سنی را تحریک کند و عملاً هم چنین کرد. کشتار شیعیان با روش‌های مختلف صورت می‌گرفت. از ترورهای فردی و جمعی گرفته تا سر بریدن آنان به وحشیانه‌ترین شکل ممکن ، انفجار بمب در میان مردم عادی و منفجر کردن مساجد و مکان‌های مقدس شیعیان که انفجار سامرا از جمل? آنها بود. مضافاً که به این وسیله، عراق را ناامن می‌کردند و لازم? هر نوع تحول مثبتی، وجود امنیت است؛ از توسع? اقتصادی گرفته تا ایجاد جامعه‌ای خوشبخت و آرام.

* اگر هدف القاعده آمریکاست پس چرا بیشتر حملات آنها متوجه جامع? شیعیان است؟

** آنها مدعی مبارزه با آمریکا بودند، اما شواهد فراوانی در دست است که به جز کشورهای منطقه، خود آمریکایی‌ها با روش‌های مختلف، القاعده را به کشتار شیعیان تحریک می‌کردند، خصوصاً پس از آنکه شیعیان نشان دادند که مایلند سیاست مستقلی در پیش گیرند و از آمریکا تبعیت نکنند. از این گذشته تجربه نشان داده که اهداف ضدغربی و ضدآمریکایی گروه های تکفیری به سرعت به اهدافی ضدشیعی تبدیل می‌شود و اولویت آنها از مبارزه با امپریالیسم به مبارزه با تشیع تغییر می‌یابد که البته دلایل فراوانی دارد. همیشه چنین بوده و چنین خواهد بود.

* به گرایش های سلفی اشاره کردید. فتوای جهاد به عنوان یکی از ارکان مهم گرایش های سلفی از کجا آمد و چگونه گسترش یافت؟

** ایدئولوژی سلفی جهادی یا وهابی جهادی به نوعی است که غیرخود را مسلمان نمی‌داند. البته این مسئله جدیدی نیست. اگر تاریخ وهابیت از زمان ایجاد آن در دو قرن پیش را مورد بررسی قرار دهید، متوجه خواهید شد که حتی در زمان «ابن عبدالوهاب» و پس از وی، قبل از تشکیل کشور عربستان و بعد از آن، همیشه این تلقی نزد آنها وجود داشته است که موحد واقعی آنها هستند و سایر مسلمانان اگرچه شهادتین بگویند و به اعمال دینی خود عمل کنند، از نظر آنان کافر و مشرک هستند و در محافظه کارترین و بهترین تعبیر، بدعت‌گذار و از اسلام واقعی دور هستند.

در این تفسیر، دیگر مسلمانان کلاً کافر و مشرک هستند و براساس تعالیم آنها باید با این مسلمانان مقابله مسلحانه صورت گیرد، خونشان هدر است ، مالشان به عنوان غنیمت باید تصاحب شود ، زنان آنها نیز باید به صورت کنیز درآیند و احکام کنیزی باید بر آنها جاری شود ، فرزندان آنها نیز باید به صورت برده درآیند و عملاً این احکام را اجرا کرده و می‌کنند.

در بین وهابی‌های افراطی و وهابی‌های غیرمحافظه‌کار این تفکرات وجود داشته است. این جریان به تدریج طی 20 سال اخیر در بین گروه هایی که خودشان را سلفی می‌نامند، متأسفانه رایج شد. این گروه های تکفیری و جهادی، وهابی و سلفی برای مسلمانان(از هرگروهی) هیچ نوع مصونیتی قائل نیستند، به این دلیل که مانند آنها فکر نمی‌کنند.

البته به دلایل مختلفی(اعم از حافظّ? تاریخی، مخالفت صریح و همه جانب? رهبران فکری و دینی آنها به ویژه با تشیع) بیشترین دشمنی و خصومت آنها با شیعیان است. اما اینگونه نیست که آنها سایر گروه های اهل سنت را قبول داشته باشند.

واقعیت اینست که آنها سایر گروه های سنی را نیز قبول ندارند و طی سال های اخیر، خود اهل سنت نیز قربانی این گروه و تفکر بوده‌اند، مخصوصاً آنهایی که در مقابل گرایش های افراطی ایستاده‌اند و حرف ها و روش‌های آنها را نادرست می‌دانند.          ادامه دارد...

نام:
ایمیل:
نظر: