* آقای موسوی لاری! بسیاری از اصولگرایان معتقدند که در انتخابات ریاست جمهوری امسال، اصلاحطلبان پیروز نشدند بلکه یک شخص فراجناحی و فراحزبی رای آورد و در نتیجه اصولگرایان شکست کامل نخوردند، نظر شما در مورد اینگونه اظهار نظرات چیست؟
** به نظر من یکی از مشکلات جریان اصولگرا، ضعف در تحلیل واقعیتهای جامعه است. اصولگرایان به خصوص مدعیان این جریان باید توجه کنند که هر جریانی اگر خود، رقیب و فضای پیرامونی را خوب نشناسد، به طور قطع خوب هم نمیتواند تصمیم بگیرد. بنده همیشه از سر خیرخواهی به دوستان اصولگرا گفتم که شما یک بار از لاک معمول خود بیرون بیایید و واقعیتها را آنگونه که هست ببینید، نه آنگونه که میپسندید تحلیل کنید تا بتوانید واقعبینانهتر تصمیم بگیرید و حرکت کنید. انتخابات سال 92 با آرایش روشنی شروع شد. بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی و نیامدن آقای خاتمی، 7 کاندیدا در صحنه ماندند که از بین آنان فردی مدعی اصلاحطلبی بود و شخصی مانند آقای روحانی مدعی نبود اما منتقد وضعیت موجود بود و مدعی بود که تداوم سیاستها، روشها و منشهای 8 سال منتهی به انتخابات برای کشور خیلی هزینه خواهد داشت. از چند نفر باقیمانده هم، 3 نفر به طور مشخص کاندیدای اصولگرایان بودند و آقای غرضی که نه عِدهای داشت و نه عُدهای و تنها با حضور در تلویزیون انتقاداتی مطرح میکرد. با نگاهی به آراء آن 3 نفری که تمام ظرفیتهای اصولگرایی حامی آنان بودند، متوجه شکست فاحش آنان میشویم. اصولگرایانی که اعلام میکنند ما شکست نخوردیم، چشم بر واقعیتها بستند، چرا که کاندیداهای آنان به طور قطع شکست خوردند و تردیدی در آن نیست. اما چه طور آقای روحانی انتخاب شد؟ پیش از ائتلاف اصلاحطلبان در نظرسنجیهایی که دستگاههای حاکمیتی و جریان راست انجام داده بود، آقای روحانی و عارف مانند سایر کاندیداها آراء زیر 10 درصد را دارا بودند، اما چه شد که روحانی، نامزد مقبول جامعه شد؟ عامل پیروزی وی و عامل شکست جریان اصولگرایی کار کرد 8 ساله آنان بود، هر چند بسیاری از اصولگرایان در یک سال باقی مانده دوران احمدینژاد، حساب خود را از وی جدا کردند ولی تلقی جامعه این نبود و عموم مردم، جریان اصولگرایی را با تمام ظرفیتهای آن، حامی احمدینژاد و سهیم در تمام مصائب اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و بینالمللی میدانستند و میدانند، یعنی مردم جریان اصولگرایی را در دوره تلخ مدیریتی 8 ساله گذشته، شریک میدیدند. شکست جریان اصولگرایی محصول بد عمل کردن کاندیدای آنان در دوره نهم و دهم بود و موقعیت آقای روحانی محصول ائتلاف و خردورزی جریان معتدل اصلاحات. به طور قطع، اگر ائتلاف صورت نمیگرفت این پیروزی میسر نمیشد، چرا که کاندیداهای جریان راست با تمام قدرت حضور داشتند و از سوی دیگر افرادی با صندوقهای رای قهر کرده بودند، از یکسو گروهی که خواهان شرکت در انتخابات بودند، با تقسیم آراء بین عارف و روحانی دلسرد شده بودند و همه این عوامل دست به دست هم میداد تا یک شکست را رقم بزند. عامل اصلی که روحانی به نماد تحولخواهی جامعه بدل شده ائتلافی بود که صورت گرفت. جریان اصلاحات با یک روش کاملا دموکراتیک و با پشتوانه تدبیر، از دکتر عارف خواهش کرد تا کنار بکشد و روحانی را به عنوان نامزد اصلی مطرح کرد، این موضوع باعث شد تا افرادی که دل مرده بودند و رای خود را بیتاثیر میدیدند، انگیزه گرفتند، همه تحریمیهای انتخابات! امیدوار شدند. جریان حامی اصلاحات هم با تمام ظرفیت خود جلو آمد و نتیجه این شد که آقای روحانی آراء نهایی را به دست آورد و به عنوان نماد اعتماد مردم به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد. جریان اصولگرا به طور قطع شکست خورد، روحانی به عنوان نمادی از جریان اصلاحات معتدل رای آورد، چرا که این تدبیر و خردورزی از ناحیه رهبری اصلاحات و مجموعه اصلاحطلبان صورت گرفت. البته قطعا صحبتهای شخص آقای روحانی و تاکید وی بر شعارهای اصلاحطلبی که حاکی از درک درست مطالبات مردم بود هم در پیروزی ایشان بسیار مؤثر بود. روحانی از همان ادبیاتی استفاده کرد که اصلاحطلبان استفاده میکنند. از کرامت انسانی، حفظ حریم خصوصی، از اقتصاد مولد و نه کمیته امدادی، دفاع کرد. از تنشزدایی در سیاست خارجی، از حل مسالمتآمیز بحران هستهای، دفاع کرد و این سخنان خواست اصلاحطلبان بود، اصلاحطلبان به وی تکیه و از او حمایت کردند و در نهایت روحانی با فاصله زیادی نسبت به سایرین، رای آورد و اول شد. متاسفانه برخی اصولگرایان تحلیل درستی ندارند و برخی هم میدانند اما اینگونه وانمود میکنند، در هر صورت به اصولگرایان توصیه میکنیم به جای این حرفهای بیپایه و اساس به طور جدی تحلیل کنند که چرا پایگاه آنان بین مردم ضعیف است و در هر زمان که مردم در برابر انتخاب بین اصلاحطلب یا فرد متمایل به این جریان و اصولگرا قرار گرفتند، اصلاحطلبان را انتخاب کردند؟ اگر اصولگرایان واقعنگری کنند، به طور قطع در آینده بدون اینکه از ابزارهایی مانند حذف رقیب استفاده کنند، در یک رقابت منطقی حاضر میشوند و پیشرفتهایی خواهند داشت ولی متاسفانه اصولگرایان همچنان غیرواقعی به ماجرا نگاه میکنند و تحلیلهای ناقصی ارائه میدهند.
* بعد از انتخابات 88، به نظر میرسد که بسیاری از اصلاحطلبان ناامید شدند، جمع کردن این افراد زیر یک بیرق در انتخابات 92 کار سختی به نظر میرسد، چه شد که این ائتلاف صورت گرفت؟
** اصولگرایان از تمام امکانات خود که بخشی از آن مربوط به حاکمیت بود استفاده میکردند اما اصلاحطلبان امکاناتی نداشتند به جز افکار عمومی و موقعیت اجتماعی رهبران سیاسی اصلاحطلب. جمعبندی ما بر این بود که اگر با یک کاندید حرکت کنیم، احتمال اینکه با رقیب یک رقابت جدی داشته باشیم که منتهی به پیروزی شود، وجود دارد اما اگر دو کاندیدا داشته باشیم آراء شکسته خواهد شد و به طور قطع پیروزی میسر نخواهد شد. اصلاحطلبان با خردورزی پا در راه سخت ائتلاف گذاشتند و با آقایان عارف و روحانی صحبت کردند، مقرر شد این دو بزرگوار، داوری یک جمع 7 نفره را بپذیرند که در نهایت این اتفاق افتاد و آقای عارف کنار کشید...
* استراتژی اصلاحطلبان انتخاب هاشمی یا خاتمی بود، پس از نیامدن خاتمی و رد صلاحیت هاشمی، چه کسی نقش اساسی را ایفا کرد تا جریان اصلاحات به گزینهای غیر از این دو، فکر کند؟
** آقای خاتمی، کاندید اصلی اصلاحطلبان بود اما زمانی که با معذوریت مواجه شد و شرایط به سمتی رفت که امکان مطرح شدن وی نبود، اصلاحطلبان از حضور آقای هاشمی رفسنجانی استقبال کردند، اما حضور وی در نوسان بود و حتی در لحظات آخر ثبتنام کرد و بعد از این هم که جریان رد صلاحیت ایشان به وجود آمد! موضوع رد صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی خود به یک سرمایه اجتماعی برای جریان اصلاحات بدل شد که شخصیتی مانند آیتالله هاشمی رفسنجانی خود را عرضه کرده اما آقایان شورای نگهبان اعلام کردند که شما صلاحیت ندارید، همچنین پایگاه خاتمی و تاثیر صحبتهای وی را بین مردم، نباید نادیده گرفت. حال با شرایطی مواجه بودیم که هاشمی کنار گذاشته شده، فضای یاس و ناامیدی بر کل فعالان سیاسی حاکم شده و جوانانی که خواهان شرکت در انتخابات بودند با رد صلاحیت هاشمی دل مرده شدند. خاتمی از موقعیت خود در بین مردم استفاده کرد و به کمک شورای مشورتی اصلاحطلبان، ائتلاف را شکل داد. این موضوع که چه کسی نقش اساسی را ایفا میکرد حائز اهمیت نیست، مهم این است که جریان اصلاحات با خردورزی در انتخابات 92 کاری انجام داد که بازی از پیش تعیین شده جریان رقیب به هم ریخت و این کار سنگینی بود، برای این کار نیازی به یک کاندیدای کاملا متعلق به جریان اصلاحات نبود بلکه حضور کسی که بتواند بازی از قبل چیده شده را بر هم بزند، کافی بود و همین کار هم صورت گرفت. معتقدم که در این مقطع حساس، اصلاحطلبان با یاری خداوند، تصمیمی عاقلانه گرفتند و به نتیجه هم رسیدند.
* اصولگرایان معتقدند اگر روی یک نفر اجماع میکردند، اکنون حسن روحانی رئیسجمهور نبود...
** خیر، اینگونه نیست، البته بخشی از این تحلیل را قبول دارم که اگر اصولگرایان روی یک نفر اجماع میکردند، این قدر ضعیف در انتخابات ظاهر نمیشدند، چرا که هواداران خود را امیدوارتر میکردند. اما نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که اصولگرایان متهم اصلی مدیریت 8 سال گذشته بودند و حتی با اجماع روی یک نفر نیز نمیتوانستند از سد افکار عمومی عبور کنند، چرا که مدام آنان را مقصر میدانستند. این صحبتها به حقیقت نزدیک نیست.
* آقای موسوی لاری! اکنون رسانههای اصولگرا برای اختلافافکنی بین اصلاحطلبان تلاش میکنند و از هر موضوع کوچکی برای بیان تندروی جریان اصلاحات و مطرح کردن بحث عبور از روحانی استفاده میکنند.
** پیشبینی شما چه میباشد؟ اصولگرایان ادعا میکنند بدنه اصلاحطلبان انتقاداتی را از آقای روحانی دارند... اگر انتقاد جهت بهبود وضعیت باشد، به طور قطع به معنای فاصله گرفتن نیست. این موضوع که اکنون اصلاحطلبان مطرح میکنند که دکتر روحانی برای تثبیت دولت خود، باید مدیران همسو را بیشتر کند، تنها یک دلسوزی است. از نظر اصلاحطلبان باید غالب افرادی که در حوزههای مختلف مدیریتی دولت حضور دارند، همراه و همگام باشند، این موضوع تنها یک نقد دوستانه از روندی است که به نظر کُند پیش میرود. این صحبتها به معنای عبور یا مخالفت با دولت نیست. جریان اصولگرا خود با سوالهای بیشمار در مجلس و اظهارنظرهای غیرواقعی در مورد موضوع هستهای و غیرموفق نشان دادن آن، به دنبال گذاشتن چوب لای چرخ دولت است و اکنون با فرافکنی اعلام میکند که اصلاحطلبان به دنبال این موضوع هستند. این صحبتها نشان میدهد جریان اصولگرا که از انتخابات زخم خورده، از طریق مخالفت با دولت به دنبال بازسازی خود است. حداقل خواستههای اصلاحطلبان توسط دکتر روحانی برآورده شده و همین که وی حضور دارد، صحبتهای آنان را مطرح میکند، ایدههای آنان را دنبال میکند، بحث تنشزدایی در سیاست خارجی را عملی کرده، در مناسبات داخلی فضای امنیتی را به فضای سیاسی تبدیل کرده و نگاهی منطقی به دور از تنگنظری افراط و تفریط به مقولات فرهنگی دارد، همین برای اصلاحطلبان کافی است. شاید دکتر روحانی در انتصاب همکاران خود افرادی را انتخاب کند که بنده نپسندم، اما این موضوع دلیل نمیشود تا کارنامه روحانی منفی شود. اصلاحطلبان در کنار اینکه ممکن است انتظارات بیشتری از دولت داشته باشند اما دولت را از خود میدانند و حامی آن هستند و اجازه نخواهند داد که جریان اصلاحات به سمتی پیش رود که پشت این دولت خالی شود. معتقدم آنچه اصولگرایان به عنوان فاصله گرفتن جریان اصلاحات از دولت عنوان میکنند تنها در حد یک آرمان و آرزو برای خودشان است و نوعی فرار به جلو تا مشکلاتی که خود به وجود آوردند، متوجه اصلاحطلبان کنند. در حالی که این موضوع صحت ندارد و سران اصلاحطلب به طور مرتب از دولت حمایت میکنند.
* راهکار اصلاحطلبان برای پیروزی در انتخابات بعدی مجلس و جلوگیری از شکاف بین این جریان و دولت که اصولگرایان خواهان آن هستند، چیست؟
** هیچ راهکاری جز به کار گرفتن عقل و منطق وجود ندارد. در حوزه مسائل سیاسی نمیتوان نگاه صفر یا صدی داشت. اصلاحطلبان باید بدانند که در فضای این چنینی، اگر صد امکانپذیر نیست باید به نود، هشتاد و هفتاد راضی باشند. اتفاقی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری رخ داد، الگوی خوبی است. برای اینکه موفقیتها تکمیل شود و حلقه آن به هم وصل شود، معتقدم که باید زبان تند ضدجناحی را کنار بگذاریم، هم اصولگرایان و هم اصلاحطلبان، منظورم تمام کسانی است که زیر چتر جمهوری اسلامی فعالیت میکنند. اصولگرایان باید بپذیرند که جریان اصلاحات واقعیتی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت و به همین صورت اصلاحطلبان باید جناح مقابل را بپذیرند. زمانی که اصل موجودیت یکدیگر را قبول کنیم، به یک رقابت منطقی تن خواهیم داد. دیگر کسی به فکر حذف دیگری نیست. جامعه، مردم، احزاب و تشکلهای سیاسی ما به این بلوغ سیاسی رسیدند که افراط و تفریط و ایده همه یا هیچ را کنار بگذارند. به همان نسبت که اصلاحطلبان حق دارند در این جامعه زندگی کنند و دیدگاه و آرمانهای خود را مطرح کنند، اصولگرایان هم حق دارند. یکی از موضوعاتی که بنده همیشه بر آن تاکید دارم، این است که باید یک تغییر نگرش و تغییر روش در جریان اصولگرا صورت گیرد تا به جای حذف و نفی رقیب، خودشان را اثبات و بیشتر به مردم نزدیک کنند، ایدهها و دیدگاههای خود را به گونهای مطرح کنند تا مردم آنان را بفهمند، تنگنظریها را کنار بگذارند و بازتر به مسئله نگاه کنند، برادران مسلمان خود را به جرم اصلاحطلبی برچسب و انگ نزنند، ممکن است اصولگرایان تصور کنند این حرکتهای مبتنی بر حذف رقیب به طور موقتی تاثیرگذار است اما در طولانی مدت، پایگاه جناح راست به مراتب با مشکلات بیشتری روبهرو خواهد شد. در واقع اصولگرایان با حذف اصلاحطلبان آسیب میبینند. تا مدتی جریانات سال 88 برای آنان سوژه بود، هنگام رای اعتماد به وزراء، جریان تحصن نمایندگان در مجلس ششم سوژه شد... اصولگرایان باید با یک چرخش بسیار ساده، به جای حذف رقیب، رقابت با آن را در دستور کار قرار دهند، در این صورت بسیاری از مشکلاتشان حل خواهد شد.
* اصلاحطلبان برای پیروزی در مجلس بعدی تا به حال راهکاری اندیشیدهاند؟
** بسیاری از مسائل سیاسی تابع مقتضیات زمان خود است، از اکنون برای 2 سال و نیم آینده برنامهریزی کردن، با توجه به شرایط پرفراز و نشیب ایران، حرکت خامی است.
* ولی اصولگرایان شروع کردند...
** اصولگرایان اصلی دارند که استفاده از ابزارهایی برای حذف رقیب است، حال اگر از الان شروع کنند با یک ماه دیگر یا یکسال دیگر، روش همین است. البته ناگفته نماند که اصلاحطلبان هم به شگردهایی دست یافتهاند که میتوانند از این مرحله عبور کنند.
* به نظر شما آرایش مجلس دهم به چه صورت خواهد بود؟ به مجلس پنجم نزدیکتر است یا ششم؟
** به مجلس پنجم نزدیکتر خواهد بود. اصلاحطلبان به نوعی از بلوغ اجتماعی رسیدند تا تلاش کنند که مجلس برایند سلایق عمومی جامعه باشد، یعنی سهم هر جناحی به فراخور پایگاه اجتماعی آنان محفوظ باشد به مجلس پنجم نزدیکتر خواهد بود، چرا که ما در خلأ یا مریخ زندگی نمیکنیم و متوجه سنگلاخها و مشکلات فراروی اصلاحطلبان هستیم، با توجه به این مشکلات، معتقدم مجلس آینده، یک مجلس ترکیبی خواهد بود.
* با اکثریت اصولگرا؟
** خیر، اگر اصولگرایان را به معنای جریان افراطی این جناح در نظر بگیریم که از مردم رای منفی خواهند گرفت. یک مجلس معتدل، آرام، مقبول که اصولگرایان آن، واقعیتهای جامعه را درک میکنند، در انتظار ماست.
* نظر شما در مورد اظهارات علی مطهری که با واکنش قوه قضائیه مواجه شد، چیست؟
** علی مطهری اثبات کرده روی ایدهها و دیدگاههای خود ایستاده و هزینههای آن را هم پرداخت میکند.
* چه جایگاه سیاسی بین مردم دارد؟
** در بسیاری از محافل ذکر خیر وی هست، اگر امروز علی مهطری کاندید شود، به طور قطع رایی بالاتر از 2 سال گذشته خواهد آورد.
* در مورد سرلیستی اصلاحطلبان در مجلس آینده، آیا درست است که از الان روی این موضوعات بحث کنیم؟ و اینکه آیا سرلیست حتما باید یک نفر باشد؟ برخی اصلاحطلبان معتقدند هم عارف و هم ناطق نوری را به عنوان سرلیست انتخاب کنیم.
** هنوز زود است در مورد مصادیق انتخابات آینده وارد بحث شویم. اینکه چه کسی به عنوان سرلیست انتخاب میشود باید دید که شرایط 2 سال آینده به چه صورت خواهد بود، زمانی که صحبت از یک مجلس ترکیبی میکنیم، یعنی خیلی افراد قابل تحمل میشوند، به خیلیها باید میدان داد.
* دولت چه اقداماتی برای رفع معضل رد صلاحیت اصلاحطلبان میتواند انجام دهد؟
** اینکه دولت در این مقولات چقدر میخواهد هزینه کند، از الان قابل داوری نیست، البته باز هم تاکید میکنم که زود است در مورد این موضوعات صحبت کنیم. آنچه مسلم است، اصلاحطلبان با تمام ظرفیتهای خود در انتخابات مجلس شرکت میکنند و از تمام تکیهگاههای ملت و دولت استفاده خواهند کرد تا کمترین ریزش را داشته باشند، اما اینکه چقدر موفق خواهند شد باید منتظر زمان ماند.
* یکی از راهکارهایی که تا الان در رسانهها مطرح شده، استفاده از اصلاحطلبان غیرمارکدار است.
** گمانهزنیهای جریان مقابل برای کشف برنامههای جریان اصلاحطلب، بسیار زیاد است.
* اصلاحطلبان مایلاند مجلسی همسو با خود در آینده تشکیل دهند، خطر همسویی دولت و مجلس را در زمان احمدینژاد دیدیم، ممکن است دوباره با چنین مشکلاتی روبهرو شویم؟
** اگر منظور همسو با دولت است بله، اما میدانید که ویژگی اصلاحطلبان این است که ارادی، کارها را پیش میبرند و خیلی با دستور حرکت نمیکنند، نمایندگانی که از جریان اصلاحات به مجلس میروند به تشخیص خود بیشتر وفادارند تا به دستوراتی که از اطراف میرسد. بنابراین جای نگرانی وجود ندارد. مجلس ترکیبی از اصلاحطلبان و اصولگرایان معتدل، توانایی این را خواهند داشت که منتقد دستگاه باشند و مراقب باشند تا دولت دچار انحراف نشود. این طور نیست که مجلس زیرمجموعه دولت شود.
* آیا در مجلس ششم، اینگونه بود؟
** بله، سوالات بسیاری را از خود من مطرح میکردند که البته بسیاری از آنها با شرکت در جلسات کمیسیونها و ارائه توضیح، حل میشد ولی اینگونه نبود که تمام عملکرد دولت را قبول داشته باشند.
* آقای موسوی لاری! یکی از نزدیکان مرحوم عسگراولادی، عنوان کردند که در زمان اظهارنظرهای جنجالی عسگراولادی، وی نامهای به سران اصلاحطلب نوشت تا موضوع موسوی و کروبی را حل و فصل کنند، البته این فرد نام مشخصی از سران اصلاحطلب را ذکر نکرد و مدعی شد که سران اصلاحات به این نامه، بیتوجهی کردند، شما از ارسال چنین نامهای مطلع هستید؟
** بله، از ارسال چنین نامهای خبر دارم، اما اینکه به چند نفر ارسال شد، تنها دو مورد را میدانم.
* چه کسانی؟
** مجمع روحانیون، البته کسی بیاعتنایی نکرد و برعکس همه استقبال کردند ولی ما با مسائلی مواجه بودیم. یکی مرحوم عسگراولادی به عنوان یک فرد اظهارنظر کرده بود و نه به عنوان تشکیلات. وی به نمایندگی از یک جریان جلو نیامد تا یک جریان پاسخ وی را دهد، بلکه یک فرد دلسوزی کرده بود و در حد همان دلسوزی، همه تقدیر کردند و ای کاش سخن فردی عسگراولادی از زبان جمع مطرح میشد و ای کاش جریان اصولگرا این صحبتها را مطرح میکرد تا خود و کشور را نجات دهد. متاسفانه این همراهی از ناحیه اصولگرایان با عسگراولادی نشد. وی چون اصولگرایان همراهش نشدند، اقدام به ارسال نامهای فردی کرد. اگر جبهه پیروان خط امام و رهبری همراه عسگراولادی میشد، شاید جمعها پاسخ بهتری به آن میدادند.
*به نظر شما دولت در راستای رفع حصر، تلاش میکند؟
** همه دلسوزان خواهان تغییر شرایط هستند. هیچ کس در این کشور به خصوص در جریان اصلاحات و جریان معتدل جامعه خواهان ادامه این وضعیت نیست.
دولت با کمک، حمایت و هدایت رهبری در عرصه بینالمللی وارد کارزاری شده و موفقیتی به دست آورده، همین افرادی که مدعی تبعیت از رهبری هستند، بیشترین حمله را به دولت میکنند. مگر میشود دولت در مقوله هستهای وارد مذاکره شود، با طرف مقابل به توافقاتی برسد و رهبری آن را قبول نداشته باشد؟ این موضوع بسیار واضح است. پس چرا جریان افراطی حمله میکند؟ صفحه روزنامه خود را سیاه میکند؟ روز موافقتنامه هستهای را تسلیت میگوید؟ این افراطیگریها یک پیام بیشتر ندارد و آن اینکه عدهای موجودیت خود را در یک فضای پرتنش میبینند. اگر احساس کنند جامعه به سمت آرامش پیش میرود و روزنهای باز شده، فضا را پرتلاطم میکنند. تصور من بر این است که عموم مردم و فعالان سیاسی منصف خواهان آرامش در جامعه هستند. این یک خواست عمومی است اما افراطیها نمیخواهند.
* به نظر میرسد برخی اصولگرایان معتدل نظراتی مانند اصلاحطلبان در برخی موارد دارند، اما از ترس تندروها آن را بیان نمیکنند.
** موافقم، اصولگرایان معتدل و عاقل و همچنین اصلاحطلبان به دنبال نوعی وفاق ملی در جامعه هستند تا دشمنیها کمتر شود و دشمن اصلی خود را خارج از مرزهای خود بدانیم و دست به دست هم دهیم تا کشور در حوزه اقتصاد، فرهنگ و غیره سامان گیرد. اما متاسفانه بسیاری از اصولگرایان این خواست را شفاف مطرح نمیکنند.
* این یک نقص در جریان اصولگرا نیست که از تندروهای خود میترسند؟
** چرا، هر جریانی زمانی که از اعتدال خارج شود، این خود یک نقص است، اگر عقلای این جریان نتوانند اعتدال را تثبیت کنند و گرفتار افراط و تفریط و فشار تندروها شوند، این یک نقص است.
* در واقع این همان نقصی است که در دوران آقای خاتمی هم توسط تندروهای جریان اصلاحات شکل میگرفت؟
** همانهایی که بحث عبور از خاتمی و خروج از حاکمیت را مطرح کردند، اما تفاوت اینجاست، افرادی که بحث عبور از خاتمی را مطرح کردند در حاشیه بودند اما کسانی که امروز بر طبل افراطیگری میکوبند، در متن اصولگرایی هستند.
* درون مجلس هم، این جریان را شاهد هستیم، سران مجلس که از عقلای اصولگرا هستند در برخی مسائل به نظر میرسد تحت تأثیر تندروها شدند.
* به نظرم، سران مجلس تاحدی بد عمل نکردند و رئیس مجلس تا حدی خط خود را از جریان افراطی جدا کرد.
* اما این افراد برش ندارند... این کارت زردها...
** کارت زرد به معنای موافقت اکثریت مجلس با این موضوع نیست. نمایندهای از رفتار، گفتار و نوع عملکرد وزیر گلهمند است و حوزه نقد و اعتراض، حوزهای است که اگر پرچم به دست بگیری، عدهای پشت تو میایستند، فارغ از اینکه فردی که مورد نقد قرار گرفته چه مسئولیتی دارد. اینکه از عدهای از وزرا سوال پرسیدند و کارت زرد ارائه دادند، امر غیرطبیعی نیست، اگر در چارچوب وظایف طرفین باشد افراد سوالکننده دست روی موضوعاتی گذاشتند که از حساسیت خاصی میان سایر نمایندهها برخوردار است. بنابراین اکثریتی که با خود همراه کردند به معنای خروج مجلس از اعتدال نیست. سران مجلس و مدیران تا حدودی خط خود را از افراطیون جدا کردند.
* آقای موسوی لاری! چه زمانی میتوانیم یک نظام حزبی در جامعه متصور باشیم؟
** هر زمان که بتوانیم فرهنگ تحزب را در این جامعه نهادینه کنیم. مشکل این است که تشخص سیاسی و اجتماعی برای شخصیتها در بیطرف بودن و عدم ورود به احزاب است و این تشخص، تشخص غلطی است. بیطرف بودن یعنی چه؟ یعنی به هیچ حزب و گروهی وابسته نباشی؟ بیطرفی این نیست، بیطرفی یعنی علیرغم وابستگی به یک حزب و یک جریان اگر حق را در طرف مقابل دیدی، به آن عمل کنی. متاسفانه برخی بزرگان مدام از عدم وابستگی به جناح و گروه و حزب صحبت میکنند، در حالیکه معالاسف بیشترین کارکرد جناحی را هم همین افراد دارند. تا زمانی که این فرهنگ وجود دارد، احزاب قدرتمند شکل نمیگیرند.