صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۱:۲۴  ، 
شناسه خبر : ۲۶۶۶۰۷
سعید کریمی‌کشه ـ چکیده: در فضای پس از جنگ سرد تاکنون،‌ رژیم‌های بین‌المللی به خصوص رژیم‌های امنیتی بین‌المللی دستخوش تغییرات و تحولات عمده‌ای گردیده‌اند. اگرچه رژیم‌های امنیتی بین‌المللی نظیر کنسرت اروپایی، پس از پایان جنگ‌های ناپلئونی، از دیرباز مطرح بوده است اما عمدتا رژیم‌های امنیتی پدیده‌ای قرن بیستمی هستند که به دولتها این اجازه را می‌دهند که از مشکلات و تنگناهای امنیتی بگریزند. رژیم‌های تمام عیار امنیتی تنها در قرن بیستم و بویژه با شروع جنگ سرد رو به گسترش نهادند. اما کارآمد بودن اینگونه رژیم‌ها اغلب مورد تردید قرار گرفته است. بعضی از رژیم‌های امنیتی بزرگ مانند: سالت یک (1972) و سالت دو (1979) که به منظور کنترل رقابت تسلیحاتی بین‌ ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق طراحی شده بودند، در حقیقت رژیم‌های بی‌اعتباری بودند. مطابق تعریف رژیم‌های امنیتی، وجود عناصر ضمنی و سریع و باورهای مشترک در میان بازیگران، به رغم اختلافات مبنایی، موجب تعیین محدودیت‌های خاص در رفتار بازیگران می‌شود. این در حالی است که تعابیر متفاوت منافع ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک آمریکا و روسیه،‌ در نظام بین‌الملل موجب شکاف در برداشت رژیم‌های امنیتی می‌باشد. رژیم‌های بین‌المللی خصوصا رژیم‌های امنیتی اولا توسط صاحبان قدرت ایجاد می‌شوند، ثانیاً مکانیزم‌های همکاری‌ای را شکل می‌دهند که در میان دولتها و سایر بازیگران دیگر ایجاد اعتماد و امنیت کرده و به ثبات نظام بین‌الملل کمک می‌کند، ثالثاً رژیم‌ها توسط عوامل متعددی که عمده‌ترین آن قدرت می‌باشد دستخوش تغییر می‌شوند. واژگان کلیدی: پایان جنگ سرد، رژیمهای امنیتی، دیدگاههای آمریکا و روسیه، کنترل تسلیحات، خلع سلاح

مقدمه

در ساختارهای سیاست بین‌الملل، در نقشها و کارکردهای دولت ـ ملتها، در سازمانهای بین‌المللی و بویژه رژیم‌های بین‌الملل؛ پایان جنگ سرد نقطه عطفی به شمار می‌آید. علت اصلی پایان جنگ سرد سقوط کمونیسم در اتحاد شوروی و اروپای شرقی بود. این امر ریشه‌های داخلی عمیقی در تاریخ کشورهای بلوک شوروی داشت اما بررسی و تشریح کامل پایان جنگ سرد باید دربرگیرنده بررسی فشارهای خارجی بویژه سیاستهای ایالات متحده آمریکا و افزایش ضعف نسبی اقتصادی باشد که بلوک شوروی در دوره پس از جنگ جهانی دوم دچار آن بود.

رژیمهای امنیتی بین‌المللی وقتی شکل می‌گیرند که گروهی از کشورها برای حل اختلاف‌ها و جلوگیری از جنگ با یکدیگر همکاری می‌کنند تا تنگنای امنیتی ناشی از اقدامات آنها و فرضیات آنها درباره رفتارهای دیگران، برطرف شود. این در حالی است که رژیمهای امنیتی دارای مولفه‌هایی مانند  فقدان تعریف اصول و قواعد در روابط متقابل، گذرا بودن و محدودیت هستند، زیرا طرف‌ها از گذشته با یکدیگر دشمن بوده ولی در حال حاضر به جنگ بعنوان یک اقدام ممکن یا عملی فکر نمی‌کنند یا تحت بعضی شرایط مانند قرار گرفتن در آستانه جنگ گرم، آن را حتی به مثابه ابزار ممکن تصور نمی‌کنند. اعضای یک رژیم امنیتی از متحد هم بودن، خیلی دور هستند. آنچه در رژیم امنیتی اتفاق می‌افتد، بخشی از آن چیزی است که در یک رابطه بزرگتر رخ می‌دهد. مشارکت در رژیم، بیان‌کننده شفا‌ف‌سازی رفتار در خارج از محیط امنیتی نیست. در نهایت، طرف‌ها در رژیم امنیتی معمولا در یک رابطه انتقالی هستند؛ هرچند از یک رابطه خصمانه فاصله می‌گیرند. اگرچه در این رژیمها تلاش می‌شود که زمینه لازم برای ضابطه‌مندی همگرایی و هنجارسازی فراهم شود اما رژیم امنیتی به صورت خطی به جامعه امنیتی توسعه نمی‌یابد.

آمریکا پس از پایان جنگ سرد بعنوان فاتح اصلی این نبرد بین جهان سرمایه‌داری و کمونیسم، در صدد برآمد تا از طریق رژیم‌های امنیتی بین‌المللی، اراده خود را بر سایرین تحمیل نماید. بر این اساس در این دوران بدنبال تغییر و تحولات اساسی، اینگونه رژیم‌ها در راستای منافع ملی آمریکا بوده است تا سایر بازیگران از جمله جمهوری فدراتیو روسیه را به تمکین خود وادارند، که حوادث یازده سپتامبر این فرصت را برای آمریکا فراهم آورد، وقایع یازده سپتامبر، تمامی الگوهای نوین قدرت را که در پی فروپاشی کمونیسم شکل گرفته بودند منسجم ساخت و از سویی دیگر مباحث تئوریک را که در خصوص استراتژی آمریکا در خصوص نظام تک‌قطبی برخاسته بود، شکل نهایی بخشید.

روسیه دوران یلتسین بسیار بیمار و ضعیف، و مجبور به کرنش در مقابل آمریکا بود اما روسیه دوران پوتین با استراتژی اقتصادی ـ سیاسی به احیای قدرت سنتی خود در نظام بین‌الملل و رژیم‌های امنیتی و تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ همت گماشت، از این رو روسیه با اولویت‌بندی در فضاهای حیاتی و استراتژیک سنتی خود (اوراسیا، شرق اروپا، آسیای مرکزی، قفقاز و خزر) خواهان نفوذ و سیطره بر رژیم‌های امنیتی در چهارچوب منافع ملی خود است. بعبارت دیگر، با انتخاب پوتین، ثبات نسبی در سیاست‌های داخلی و خارجی این کشور و مشخص‌تر شدن اهداف و عملکرد آمریکا در منطقه،‌ سیاست خارجی روسیه، وارد مرحله نوینی از ثبات همراه با اقتدار در تامین منافع ملی و برخورد با رقبای خود شد زیرا روسیه بعنوان وارث شوروی نمی‌خواست بعنوان یک شهروند عادی و به دور از بازی‌های ژئوپلتیک در نظام بین‌المللل و رژیم‌های امنیتی دارای رفتار انفعالی باشد. برآمدن اوباما عصر جدیدی را در نگرش‌های امنیت بین‌المللی بین روسیه و آمریکا آغاز کرده است. اوباما در نوشته‌ها و سخنان پیشین خود، قبل از دستیابی به قدرت تاکید کرده که یکی از منابع تهدید امنیت بین‌المللی، گسترش سلاح‌های کشتار جمعی در دنیای بعد جنگ سرد است و مقابله و تدبیر این تهدید، راه‌حلی جهانی و راس آن همکاری با روسیه را می‌طلبد. بعد از ورود به کاخ سفید، اوباما خط فکری فوق را در عمل دنبال کرده است. او اکنون افراد موسوم به گروه مخالفان اشاعه سلاح‌های کشتار جمعی را مجددا به کار فراخوانده است. این گروه جمعی از کهنه‌کاران سیاسی، دیپلماتیک و آکادمیک آمریکا هستند که در زمینه خلع سلاح و جلوگیری از اشاعه آن، صاحب‌نظر و فعال بوده و در دوران جرج بوش پسر در حاشیه قرار داشتند. اوباما همچنین روابط جدیدی را با روسیه آغاز کرده که سمبل آن هدیه دادن خانم کلینتون ـ وزیر خارجه آمریکا ـ به لاوروف ـ وزیر خارجه روسیه ـ در ژنو با علامت «آغاز مجدد» بود. در تداوم این فعل و انفعالات، دیدار اوباما با مدودف ـ رئیس‌جمهور روسیه ـ در لندن، در آوریل 2009 در حاشیه کنفرانس سران کشورهای عضو گروه 20 و با صدور بیانیه مشترک روسیه و آمریکا شکل گرفت. محور این بیانیه مشترک، همکاری در امنیت بین‌المللی و اعلام تمایل به از سرگیری مذاکرات مربوط به کاهش سلاح‌های هسته‌ای بین دو کشور بود.

با توجه به اهمیت و جایگاه ایالات متحده آمریکا و فدراسیون روسیه و نفوذ و تاثیرگذاری آنها در رژیمهای امنیتی بین‌المللی، نوشتار حاضر در جستجوی پاسخ به سوالات زیر است: ایالات متحده آمریکا و فدراسیون روسیه چه دیدگاهی نسبت به رژیم‌های امنیتی دارند؟ تقابل میان آمریکا و روسیه چه تاثیری بر رژیم‌های امنیتی بین‌المللی نظیر: رژیم منع تکثیر سلاح‌های هسته‌ای، رژیم منع جامع آزمایش‌های هسته‌ای، رژیم ضد موشکهای بالستیک، سپر دفاع موشکی آمریکا، رژیم ناتو و رژیم‌ بین‌المللی کنترل و مهار فناوری انتقال موشکی دارد و آیا در عصر حاضر کنترل تسلیحات و خلع سلاح امکانپذیر است؟

در پاسخ به سوالات مزبور نوشتار حاضر بر این اعتقاد است که، هم فدراتیو روسیه و هم آمریکا در صدد تعریف جدیدی از ساختار نظام بین‌الملل و به تبع آن رژیم‌های امنیتی بین‌المللی می‌باشند و هر گونه تقابل میان این دو باعث ایجاد شکاف در برداشت رژیم‌های امنیتی می‌شود.

در چهارچوب کنترل تسلیحات و خلع سلاح باید تصریح نمود که کاهش و یا از بین بردن طبقات مشخصی از سلاح را کنترل تسلیحات گویند. در واقع کنترل تسلیحات «به محدود کردن کمی و کیفی انواع مشخص از سلاح‌ها اشاره دارد در حالی که هدف از خلع سلاح از بین بردن سلاح‌هاست.» خواه تمام سلاح‌ها و یا گروهی از سلاح‌ها. برخی از برجسته‌ترین خبرگان در این عرصه برآنند که هدف از کنترل تسلیحات عبارت است از کاستن از مخاطره جنگ، کاستن از ویرانگری در صورت وقوع جنگ و بالاخره کاستن از هزینه تدارک یک دفاع نظامی مکفی. و هدف خلع سلاح هم عبارت است از امحاء تام و تمام جنگ و سلاح‌های جنگی به عنوان حل و فصل منازعات میان کشورها.

چهارچوب تئوریک

یکی از ابعاد مهم جهانی شدن ایجاد رژیم‌های بین‌المللی بوده است که برای توسعه فعالیت‌های قانونمند در نظام بین‌الملل بوجود آمده‌اند. اگرچه فعالیت‌های قانونمند بین‌المللی به قبل از ظهور دولت مدرن برمی‌گردد، ولی فقط در قرن بیستم است که رژیم‌ها را می‌توان به عنوان پدیده‌ای جهانی در نظر گرفت. در این دوره دولتها در مجموعه پیچیده‌ای از قوانین و نهادها درگیر شده‌اند که روابط بین‌الملل را در کل جهان تنظیم می‌کنند. امروزه هیچ حوزه‌ای از مراودات بین‌المللی وجود ندارد که فارغ از رژیم باشد و دولتها تا اندازه بسیار زیادی به واسطه وجود مجموعه پذیرفته شده‌ای از قوانین محدود شده‌اند.  در واقع برخی از رژیم‌ها آنچنان در نظام نهادینه شده‌اند که مسلم فرض می‌شوند. بعنوان مثال اغلب افراد تعجب نمی‌کنند که ما بتوانیم نامه‌ای را در صندوق پست قرار دهیم و مطمئن باشیم که به هر جای جهان از کشورهایی واقع در حاشیه اقیانوس اطلس تا زیمباوه تحویل داده خواهد شد یا ما بتوانیم سوار هواپیمایی شویم و بدون نگرانی به مقصدمان در هر نقطه‌ای جهان پرواز کنیم. مگر وقتی که خطای بسیار فاحشی رخ دهد، بعنوان مثال در سال 1983 نیروهای دفاع شوروی هواپیمای غیر نظامی کره جنوبی را هدف قرار دادند و تمامی 269 سرنشین آن را کشتند، بنابراین روابط بین‌الملل از سوی رژیم‌های پیچیده‌ای تنظیم می‌شود که خود با مذاکره دولتها و سیاستگذاری آنها بوجود آمده‌اند. ثبات نظام بین‌الملل و تغییر آن نظام، هسته اصلی نظریه رژیم‌های بین‌المللی را تشکیل می‌دهد. رژیم‌های بین‌المللی اولا توسط صاحبان قدرت ایجاد می‌شوند اما به مرور زمان برای خود ایجاد رویه کرده و خود نیز در کنار دولتها بعنوان بازیگر مطرح می‌شوند. ثانیاً به عنوان مکانیزم‌های همکاری بین دولتها ایجاد اعتماد و امنیت کرده و به ثبات نظام بین‌الملل کمک می‌کنند. ثالثا رژیم‌های بین‌المللی بوسیله عوامل مختلف که مهمترین آنها قدرت است تغییر می‌کنند. رژیمهای بین‌المللی به مثابه تسهیلات بین‌المللی هستند که فرایند جهانی شدن را در زمینه‌های اقتصادی، امنیتی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، حقوقی و اطلاع‌رسانی ارتباطات تسریع می‌بخشند. جهانی شدن اساساً بدون رژیم‌های بین‌المللی امکان‌پذیر نیست.

در نگاه اول شاید بسیار عادی به نظر برسد که دولتها رژیم‌هایی را ایجاد کرده‌اند تا تحویل نامه به هر نقطه از دنیا را تضمین نمایند و اینکه هواپیمایی بتواند به طور امن از یک کشور به کشور دیگر پرواز کند. به هر حال، وجود چنین رژیم‌هایی وقتی جالب‌تر است که متوجه شویم چه مباحثات و اختلاف نظرهایی در زمان شکل‌گیری رژیم‌ها وجود دارد، رژیم‌های تثبیت‌شده تا چه اندازه‌ای بحث‌انگیز هستند و چگونه تلاش‌های متعدد برای ایجاد رژیم‌ها می‌تواند با شکست روبرو شود. علت این است که استفاده از رژیم‌ها برای پیشبرد هر موضوع از کنترل تسلیحات گرفته تا تقویت رفاه اقتصادی جهانی، چنان سودمند است که دشواری ایجاد و حفظ رژیم‌ها نیاز به توضیح پیدا می‌کند. متاسفانه پاسخی که مورد توافق همگان باشد، وجود ندارد. اگرچه کمتر کسی تردید دارد که رژیم‌ها یکی از ویژگی‌های مهم نظام بین‌المللی معاصر نیست،‌ اما نظریه‌پردازان حوزه روابط بین‌الملل درباره چگونگی و علت شکل‌گیری و تقویت رژیم‌ها نظرات بسیار متفاوتی دارند. رژیم‌های بین‌المللی برای چندین دهه نقطه تمرکز تحقیقات عرصه روابط بین‌الملل به شمار می‌رفت. که در این میان دهه‌های میانی 1970، کانون آن محسوب می‌شد که حاصل آن رژیم‌های بین‌المللی در موضوعات متنوعی همچون دفاع، تجارت، سیاستهای پولی، حقوق و سیاست غذایی بود. گفته می‌شود رژیم‌ها حاصل تلاش جامعه بین‌المللی برای گسترش و بسط ترتیبات همکاری از طرق رسمی و غیر رسمی است که در نهایت رژیم‌های بین‌المللی به عنوان «اصول، هنجارها، قواعد و آیین‌های تصمیم‌گیری که انتظارات بازیگران را در یک زمینه مشخص و حول آن گرد هم می‌آیند» تعریف می‌شوند. بنا به گفته استفن کراسنر «رژیم‌ها مرکب از متغیرهای واسطه‌ای هستند که میان علت‌های اساسی از یکسو و نتایج و رفتارها از سوی دیگر ایستاده‌اند.» بنابر عقیده کراسنر هنجارها، معیارهای رفتاری و قواعد، تجویزات و یا تحریمات عملی هستند.

هاپکینز و پوچالا، نیز معتقدند که هر جا یک نظم و نسق و قاعده‌ای در رفتار وجود داشته باشد، رژیم‌ هم شکل می‌گیرد. براساس این تعریف نظریه رژیم‌ها مساوی است با خود روابط بین‌الملل. در تفسیر مضیق نیز رژیم مساوی است با قرارداد و توافقات چندجانبه و این خود بدان معناست که رژیم اولا رسمی است و ثانیاً مبتنی بر اصول و توافقات رسمی است که کنش کشورها را در یک موضوع خاص تنظیم می‌کند. بدین ترتیب رژیم‌ها مشخص می‌کنند که رفتارهای کشورها تا چه اندازه‌ای مجاز است.

بدین ترتیب، نظریه رژیم‌ها مطرح شد تا رفتارهای همکاری‌جویانه را که در چهارچوب نهادهای فراملی صورت می‌گیرد، توضیح دهد و نبود آن در رفتار کشورها اثرگذار باشد چگونگی به وجود آمدن رژیمها، پایدار ماندن و یا فسخ آنها را در ادامه مورد بررسی قرار می‌دهیم.

اولین سوال که در این ارتباط برای هر خواننده‌ای مطرح می‌شود این است که چرا نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل شکل‌گیری رژیم‌ها را در دهه 1970 مورد توجه قرار دادند. یک عامل،‌ آگاهی فزاینده نسبت به این مسئله بود که ایالات متحده حداقل در غرب، نقش هژمون را طی جنگ جهانی دوم و پس از آن بازی کرده بود. ریشه این کلمه یونانی و به معنی رهبر است و استدلال این بود که ایالات متحده قادر بوده به علت برتری قدرت خود در نظام بین‌الملل این نقش را ایفا کند. ایالات متحده در این دوره به دلیل جایگاه هژمونیک خود قادر بوده مجموعه پیچیده‌ای از رژیم‌های اقتصادی را در غرب ایجاد و تقویت کند. رژیم‌ها نقش حیاتی در رونق روزافزون اقتصاد بعد از جنگ جهانی دوم بازی کرده بودند. اگرچه در دهه 1970 میلادی تا حدودی به خاطر موفقیت اقتصادی ژاپن و اروپای غربی و تا اندازه‌ای بدلیل سیاست‌های ناموفق در ویتنام، توانایی ایالات متحده برای حفظ جایگاه هژمونیک خود مورد تردید قرار گرفت. بنابراین، تعجبی ندارد که علاقمندی به رژیم‌ها با این تحولات همزمان باشد.

سوال دیگر این است که آیا اصولا وجود رژیم‌های بین‌المللی تاثیری بر بهبود روابط میان کشورها دارد یا خیر؟ ضمن آنکه نحوه پاسخگویی به این سوال از آن جهت مهم است که در صورت مثبت یا منفی بودن پاسخ، نحوه تجزیه و تحلیل مسائل بین‌المللی هم متفاوت خواهد شد.

نظریه رژیم‌های بین‌المللی در طیف آرمان‌گرایی و لیبرالیسم قرار می‌گیرد و شباهت‌هایی با آرمان‌گرایی کلاسیک دارد، مطابق این نظریه قوانین و موازین حقوقی و نهادهای بین‌المللی می‌توانند رفتار کشورها را تحت تاثیر قرار دهند. رژیم‌های بین‌المللی می‌توانند از میزان و شدت بی‌نظمی در روابط بین‌الملل بکاهند. رژیم‌ها مکانیسمی برای القای یک رفتار نهادمند (قانونمند) در روابط بین‌الملل محسوب می‌شوند. اولین متنی که در مورد رژیم‌های بین‌المللی ارائه می‌شد ویژه‌نامه «سازمان بین‌المللی» بود. استفن کراسنر نیز کتابی بنام «رژیم‌های بین‌المللی» منتشر کرد و این نظریه بطور رسمی از اوایل دهه 80 در روابط بین‌الملل ظاهر شد. اما در واقع نظریه رژیم‌ها از جمله نظریه‌هایی است که از اواسط دهه 70 آغاز و در اوایل دهه 80 بعنوان یک نظریه جدید در روابط بین‌الملل مطرح شد. یکی از دلایل این امر تولد نظریه نئورئالیسم بود که به نقش سازمانها و نهادهای بین‌المللی اعتقاد چندانی نداشت و معتقد بود که نهادهای بین‌المللی نسبت به منافع ملی نقش به سزایی ندارند و مربوط به توزیع قدرت می‌باشند. از طرف دیگر، نظریه آرمانگرا یا نظرات مختص نهادها یا سازمان‌های بین‌المللی هم نتوانستند ظهور نقش و یا تکامل سازمان‌های بین‌المللی را به خوبی توضیح دهند. همچنین این نظریات بیشتر بر سازمانهای رسمی تاکید داشتند و کمتر به رفتارهای الگومند فراتر از سازمانهای رسمی بین‌المللی توجه می‌نمود.

چالش نئورئالیسم مبنی بر نادیده گرفتن نقش سازمانها، همچنین ناتوانی وضعف نظریه‌ نهادهای بین‌المللی در توضیح رفتارهای نهادمند، باعث طرح ارائه نظریه رژیم‌ها شد.

نظریه رژیمها تا اندازه‌ای به رفتارهای الگومند در سطح بین‌الملل کمک نمود ولی باز هم در نهایت رفتارها را در حوزه خاص توضیح می‌داد که خالی از اشکال نبود. بنابراین مفهوم رژیم و بدنبال آن نظریه رژیمها واکنشی به عدم رضایت از توضیح و تبیین نظم بین‌الملل بود.

انواع رژیم‌های امنیتی

1. رژیم منع جزئی آزمایشات هسته‌ای

در پنجم اوت 1963 ایالات متحده، شوروی سابق و بریتانیا پیمانی امضا کردند، که به رژیم منع جزئی آزمایشات هسته‌ای شهرت یافته، و به موجب آن هر سه کشور از هر نوع آزمایش هسته‌ای در جو زمین، یا در زیر آب منع شدند، اما آزمایشهای هسته‌ای زیر زمین مجاز شمرده شد. این پیمان به دنبال پنج سال مذاکره امضاء شد و در خلال سه سال اول مذاکرات، هر سه کشور داوطلبانه از هر نوع آزمایش اتمی خودداری ورزیدند. در فاصله دو سال (1965-1963) نود کشور دیگر نیز این پیمان را امضاء کردند. فرانسه و چین از امضای پیمان سر باز زدند و به انجام آزمایشهای هسته‌ای در فضا ادامه دادند.

2- رژیم منع تکثیر سلاح‌های هسته‌ای

طبق رژیم منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (ان‌پی‌تی) کشورهای دارنده سلاح‌های هسته‌ای تعهد می‌کنند از انتقال سلاح‌های هسته‌ای یا وسایل منفجره هسته‌ای به دیگر کشورها خودداری نمایند. طبق این معاهده کشور دارنده‌ سلاح هسته‌ای، «کشوری است که قبل از اول ژانویه 1967، سلاح هسته‌ای یا سایر وسایل منفجره هسته‌ای را تولید و منفجر کرده است.» از این رو، پنج کشور چین، فرانسه، شوروی سابق و روسیه فعلی، انگلیس و‌ آمریکا جزء کشورهای دارنده سلاح هسته‌ای محسوب می‌شوند.

با این تعریف، در واقع کشورها به دو دسته «دارا» و «ندار» تقسیم شدند و وضعیت هسته‌ای پنج کشور مزبور رسما تایید گردید. از طرف دیگر، کشورهای فاقد سلاح هسته‌ای نیز متعهد می‌شوند که از دریافت سلاح‌های هسته‌ای یا سایر وسایل آزمایش هسته‌ای و از تلاش برای ساخت یا کسب این سلاح‌ها پرهیز نمایند. و همچنین نظارت پادمان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را در جهت جلوگیری از انحراف کاربرد صلح‌آمیز انرژی هسته‌ای و تولید سلاح هسته‌ای یا وسایل منفجره هسته‌ای بپذیرند. بر این اساس، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مسئول نظارت بر اجرای این معاهده تعیین شده است. از این رو، طبق رژیم منع تکثیر، نظام‌های نظارتی و بازرسی متعددی از جمله پروتکل الحاقی یا 2+93 پس از آن شکل گرفتند.

3- رژیم‌های تحدید جنگ‌افزارهای استراتژیک:

مذاکرات محدود کردن سلاح‌های استراتژیک (رژیم سالت یک): سالت اصطلاحی است که برای «گفتگوهای محدود کردن جنگ‌افزارهای استراتژیک»، بین ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق اطلاق می‌شود با هدف نیل به موافقتنامه‌ای برای کنترل سلاح‌های استراتژیک، انجام گرفت. دور دوم مذاکرات سالت یک شامل محدودیت در انواع مشخصی از سیستم‌های حمل و پرتاب هسته‌ای، سیستم «ام‌ ای ‌آر وی» و ساخت سایت‌های موشکی «ای‌بی‌ام» و اجتناب‌ از تبدیل یک جنگ محدود به یک جنگ تمام عیار و هسته‌ای بود. این قراردادها تعداد سلاح‌های دفاعی «ای‌بی‌ام» را در هر دو کشور محدود می‌کند و متعاقب آن در قرارداد سالت دو نیز تعداد سیستم‌های حمل موشک با کلاهک‌های هسته‌ای مشخص شد.

رژیم سالت دو: پیرو مذاکرات به عمل آمده در سال 1973 بین نیکسون رئیس‌جمهور اسبق آمریکا و برژنف رهبر وقت شوروی، دو کشور در موارد زیر به توافق رسیدند: 1) تعیین حد و سقف دائمی بر روی نیروهای استراتژیکی تهاجمی؛ 2) کنترل عوامل تساوی‌بخش در موارد زرادخانه‌های سایر سلاح‌های تهاجمی دو ابرقدرت و کاهش دوجانبه در نیروهای استراتژیک؛ رژیم سالت دو در سال 1979 بوسیله کارتر و برژنف در وین امضاء و توسط کارتر به مجلس سنای آمریکا جهت تصویب ارائه شد. این رژیم‌ در اثر اشغال افغانستان توسط شوروی و پس گرفتن آن از مجلس سنا از سوی وی عملا بی‌نتیجه ماند.

رژیم استارت 3و2و1: شروع این قراردادها پس از فروپاشی شوروی و در دوران گورباچف بود. دو دولت توافق نمودند موشکهای میان‌برد اس اس 20 و پرشینگ خود را جمع‌آوری نموده و همچنین متعهد شدند تعدادی از کلاهک‌های هسته‌ای استراتژیک خود را تحت نظارت بازرسانی که از دو طرف انتخاب می‌شوند پیاده‌سازی نمایند. رژیم استارت یک که عنوان کامل آن «کاهش سلاح‌های استراتژیک» می‌باشد در جولای سال 1991 و استارت دو در 3 ژانویه 1993 و استارت سه نیز در مارس 1997 امضاء شدند.

رژیم سورت: آخرین قرارداد روسیه و آمریکا در مورد جنگ‌افزارهای راهبردی به «سورت یا کاهش سلاح‌های تهاجمی استراتژیک» موسوم است که در سال 2001 امضاء شده است، این قرارداد نخستین توافق روسیه ـ آمریکا درباره کاهش سلاح‌های هجومی راهبردی بود که پس از جنگ سرد به تصویب رسید. در قرارداد سورت هر یک از طرفین می‌بایست کلاهک‌های هسته‌ای استراتژیک خود را کاهش دهند،‌ به طوری که تا 31 دسامبر 2012 تعداد این کلاهک‌ها نباید از 1700 تا 2000 عدد برای هر یک از طرفین بیشتر باشد. با خروج آمریکا از این قرارداد ابزار چانه‌زنی روس‌ها دیگر کارایی خود را از دست داده است و روس‌ها نتوانستند در مذاکرات اخیر، از آمریکا امتیازی بگیرند.

4. رژیم‌ بین‌المللی کنترل و مهار فناوری انتقال موشکی

رژیم کنترل فناوری موشکی «ام‌تی‌سی‌آر»، یک مجمع سیاسی غیر رسمی است که وظیفه کنترل تکثیر سلاح‌‌های موشکی و حامل‌های سلاح هوایی بدون سرنشین کشتار جمعی و تحهیزات و فناوری‌های همراه آنرا به عهده دارد.

این رژیم در سال 1987 توسط هفت کشور ایالات متحده آمریکا، کانادا، انگلستان، ژاپن، فرانسه و ایتالیا، پس از حمله موشکی لیبی در سال 1986 به پایگاه نظامی آمریکا در ایتالیا به تلافی بمباران شهرهای لیبی توسط آمریکا، برای اروپا بسیار غیر مترقبه بود و زنگ خطری تلقی گردید که خاک اروپا از دامنه منازعات مصون نیست و این تفکر ایجاد شد که از گسترش مهارگسیخته موشک جلوگیری به عمل آید. رژیم مهار انتقال فناوری موشکی یک معاهده نیست، بلکه آئین غیر رسمی است. به عبارت بهتر یک توافق سیاسی میان تعدادی از کشورها بر مبنای درک سیاسی متقابل است.

5- رژیم آیکاک یا نظامنانه موشکی

کردارنامه یا نظامنانه موشکی متشکل از شماری اقدامات نمادین اطمینان‌بخش است که هر کشور با ملحوظ داشتن اصل حفظ اسرار محرمانه، برنامه تولید موشکهای بالستیک و برنامه‌های صلح‌آمیز پرتاب ماهواره خود به مدار زمین را به صورت شفاف برای کاهش برداشتهای تهدیدآمیز دیگران نسبت به خود، به اطلاع دیگران برساند. بدین ترتیب کشورهای عضو این رژیم به منظور شفاف‌سازی قبل از پرتاب و آزمایش موشک، سایر اعضا را از نیات خود مطلع می‌سازد و بدین ترتیب کشورها نسبت به اعتمادسازی متقابل اقدام می‌کنند.

6- رژیم ضد موشکهای بالستیک و طرح سپر دفاع ملی موشکی:

معاهده ای.بی.ام یا ضد موشکهای بالستیک به دنبال نقایص سیستمهای راداری، که از اهداف تعیین شده در موشک‌های تهاجمی دفاع می‌کرد، بین ایالات متحده آمریکا و شوروی سابق در سال 1972 منعقد گردید. براساس این رژیم، استقرار سیستمهای ضد موشک بالستیک به دو سایت محدود می‌شد، یکی برای حفاظت از پایتخت و دیگری در یک سایت موشکهای بالستیک قاره‌پیما.

اما ایده استراتژی دفاع ملی موشکی آمریکا به دوران جنگ سرد بازمی‌گردد. در دهه 1980 ریگان طرحی را تحت عنوان ابتکار دفاع استراتژیک که به «جنگ ستارگان» مشهور بود را مطرح کرد. هدف این طرح ایجاد سیستمی دفاعی بود که توسط لیزر یا ذرات نور، موشکهای در حال آمدن به خاک آمریکا را در مرحله پرتاب و یا پس از پرتاب را در فضا نابود سازد. تفاوت این استراتژی با دفاع ملی موشکی در این است که به جای لیزر که هدفش از بین بردن هزاران موشک در حال آمد از خاک شوروی به خاک آمریکا در آن واحد بود، این سیستم دفاعی هدفش ساخت و ایجاد یک سیستم دفاعی است که بتواند در مقابل حمله محدود موشکهای بالستیک به خاک آمریکا از تمامیت ارضی همه 50 ایالت آمریکا دفاع کند.

7- رژیم بین‌المللی کنترل صادرات تسلیحات (واسنار):

در دسامبر 1995 یک توافق بین‌المللی با عنوان «موافقتنامه واسنار» صورت گرفت که براساس آن رژیمی جهانی برای افزایش شفافیت و مسئولیت‌پذیری در زمینه تجارت تسلیحات و کالاها و فناوریها، با کاربرد دوگانه بوجود آمد و جایگزین رژیم موسوم به «کوکام» گردید که در طول جنگ سرد برای اعمال کنترل چندجانبه بر صادرات به کشورهای کمونیستی برقرار شده بود. این موافقتنامه به طور رسمی در ژوئیه 1996 به مرحله اجرا درآمد. موافقتنامه واسنار یک رژیم داوطلبانه کنترل تسلیحات است که 34 کشور عضو آن اطلاعاتی در زمینه تسلیحات و کالاها و فن‌آوریها با کاربرد دوگانه را با یکدیگر مبادله می‌نمایند. هدف از این تبادل اطلاعات، پیشبرد امر مسئولیت‌پذیری بیشتر در میان اعضا در قبال صادرات اقلام پیش گفته و جلوگیری از انباشت بی‌ثبات‌کننده تسلیحات اعلام شده است. موافقتنامه واسنار برخلاف رژیم کوکام به منطقه یا گروهی خاص از کشورها محدود نمی‌شود و طرف توجه آن همه کشورهای نگرانی‌آفرین برای اعضاء است. اعضای رژیم واسنار برخلاف اعضای کوکام فاقد صادرات پیشنهادی کشورهای عضو هستند.

8- رژیم منع جامع آزمایش‌های هسته‌ای:

معاهده منع جامع آزمایش‌های هسته‌ای پیچیده‌ترین معاهده‌ای است که حاصل 55 سال تجربه در کنترل تسلیحات، جاسوسی و ضد جاسوسی است. این معاهده مکمل معاهده منع تکثیر سلاح‌های هسته‌ای است که جهان را به دو دسته داراها و ندارها تقسیم می‌نماید.

این معاهده به طبقه دارا و ندار مشروعیت بخشیده و ضمانت اجرایی را همراه با یک سیستم قوی نظارتی وضع می‌نماید. به موجب سیستم‌های نظارتی پیش‌بینی در معاهده منع جامع آزمایش‌های هسته‌ای قرار است در مناطق مختلف جغرافیایی جهان این سیستم‌های کنترلی نصب گردد. این دستگاهها شامل تجهیزات لرزه‌نگاری، ماهواره، سیستمهای ماورای صورت، سیستم‌های رادیویی، و ثبت دریایی می‌گردد. تجهیزات مزبور نتایج تحقیقات خود را لحظه به لحظه در اختیار مرکز در وین قرار می‌دهند. این معاهده در سال 1996 به امضای کشورها رسید. شرط نافذ شدن این معاهده، امضا و تصویب پارلمانی آن توسط 44 کشور دارای توان هسته‌ای است.

9- رژیم ناتو یا سازمان پیمان آتلانتیک شمالی

سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در سال 1949 بعنوان یک رژیم امنیت منطقه‌ای تاسیس شد. رژیم‌های امنیتی در چهارچوب رژیم‌های بین‌المللی فعالیت نموده و دارای اصول، هنجارها، قواعد و رویه‌های تصمیم‌گیری می‌باشند. منشور ناتو دارای یک مقدمه و چهارده ماده می‌باشد. با نگاهی به اهداف ناتو درمی‌یابیم که اهداف منشور ملل متحد یعنی برقراری صلح و امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی از جمله اهداف ناتو نیز می‌باشد. گرچه در دوران جنگ سرد، ناتو مایل نبود این اهداف را در خارج از مناطق خود پیگیری نماید. اما پس از فروپاشی شوروی، ناتو برخلاف دوران جنگ سرد، نقش منطقه‌ای خود را به نقش بین‌المللی ارتقاء داد و در واقع در پیگیری اهداف خود که با منشور ملل متحد مطابقت داشت، حیطه عملکردی خود را گسترش داده و در تمامی موضوعاتی که ثبات نظام بین‌الملل را به مخاطره می‌افکند، دخالت نمود. در آوریل سال 2011، ناتو در همین چارچوب علیه حکومت معمر قذافی در لیبی وارد عمل شده است.

10. رژیم نیروهای متعارف یا کنترل تسلیحات اروپا

معاهده نیروهای متعارف اروپا که در سالهای آخر جنگ سرد مورد مذاکره قرار گرفت و به امضاء رسید و از آن بعنوان سنگ بنای امنیت اروپایی یاد می‌شود. این معاهده در 19 نوامبر 1990 به امضاء رسید و موجب از میان رفتن برتری کمی چشمگیر اتحاد جماهیر شوروی سابق در زمینه تسلیحات متعارف در اروپا (با قرار دادن محدودیت‌های مساوی درباره شمار تانک‌ها، خودروهای رزمی‌زرهی، توپخانه‌های سنگین، هواپیماهای رزمی و بالگردهای تهاجمی که پیمان ناتو و پیمان سابق ورشو می‌توانستند بین اقیانوس اطلس و کوه‌های اورال مستقر کنند) شد. این معاهده برای جلوگیری از تمرکز نیرو از سوی هر یک از دو اتحادیه یا رژیم امنیتی (ناتو و ورشو) به منظور انجام یک حمله بزرگ ناگهانی طراحی شده و به همین سبب در آن سیستمی مبتنی بر مناطق هم‌مرکز پیش‌بینی شده که در آن هر قدر به سمت مرکز اروپا برویم باید میزان کمتری از تانکها، خودروهای رزمی و زرهی و توپخانه مستقر شود. در حالی که تهدید ناشی از چنین تهاجمی با انحلال رژیم ورشو و تجزیه شوروی سابق ناپدید شد، لیکن محدودیت‌های تسلیحاتی و نظام بازرسی مستقر در این رژیم که میزان بی‌سابقه‌ای از شفاف‌سازی درباره موجودی تجهیزات نظامی را فراهم می‌آورد، همچنان نش مهمی را در اروپا ایفا می‌نماید.

11. طرح سپر دفاع موشکی و دلایل لغو طرح

طرح سپر دفاع موشکی از جمله طرح‌هایی است که بسیار مورد توجه نومحافظه‌کاران آمریکا در دوران ریاست جمهوری جورج بوش پسر بود. در این طرح که به نوعی یادآور طرح جنگ ستارگان دوران جنگ سرد است، برای محافظت از اروپا در برابر حملات موشکی از شرق به کمک پایگاه‌های موشکی یک سپر ایجاد می‌کند. در قالب این طرح، آمریکا در صدد ساخت ده رهگیر موشکی در لهستان به بزرگی یک زمین فوتبال و یک ایستگاه پیشرفته رادار در جمهوری چک بود تا اروپا را در مقابل موشک‌های بالستیک دوربرد محافظت کند. این ایستگاه رادار پیش از این در اقیانوس آرام جنوبی مستقر بود و براساس این طرح قرار بود به جمهوری چک انتقال یابد. سیستم راداری در جمهوری چک به یک رادار هشداردهنده در منطقه قفقاز مرتبط می‌شد. در این طرح اهداف در ارتفاع بسیار بالا و از طریق «برخورد صرف» مورد حمله قرار می‌گیرند. سیستم سپر موشکی آمریکا برای مقابله با موشک‌های بالستیک یا قاره‌پیمایی طراحی شده است که بیش از 5 هزار کیلومتر برد دارند. تاسیسات زمینی این سیستم فعلا شامل هشت رهگیر در آلاسکا و دو عدد دیگر در کالیفرنیاست و در صورت اجرای طرح، سومین پایگاه رهگیری در اروپای شرقی برقرار میشود تا به صورت مثلثی به رهگیری موشک بپردازد. براساس این برنامه، آمریکا قصد دارد پوشش راداری سیستم‌های موجود در کالیفرنیا و آلاسکا را با ایجاد یک پایگاه راداری دیگر در چک به شکل مثلثی دربیاورد که یک گوشه آن در آلاسکا و راس آن در چک قرار گیرد. این پروژه، طرح کوچک‌شده‌ای از طرح موسوم به جنگ ستارگان است که هزینه زیادی را در دوران ریگان دربرداشت و بعد از فروپاشی شوروی کنار گذاشته شد. در حال حاضر در خارج از خاک آمریکا دو پایگاه راداری فلایینگ دیلز انگلستان و تولی در گرینلند فعالیت دارند. قرار بود سیستم دفاع موشکی تا سال 2013 به بهره‌برداری برسد. بنابه گفته مقامات آمریکایی، هزینه استقرار تاسیسات ضد موشکی در اروپای شرقی بین یک میلیارد و 600 میلیون تا 2 میلیارد و 500 میلیون دلار بود. از آنجا که طرح سپر دفاع موشکی، تمامی هم‌پیمانان آمریکا را در اروپا ـ در بخش‌های بزرگی از بلغارستان، یونان، رومانی و ترکیه ـ تحت پوشش قرار نمی‌دهد، قرار بود ناتو به تحقیق و توسعه سپر موشکی مخصوص به خود بپردازد تا شکاف‌های سیستم آمریکایی را بپوشاند.

جورج واکر بوش ـ رئیس‌جمهور سابق آمریکا ـ در سال 2007 با اعلام اجرایی شدن طرح سپر دفاع موشکی تاکید کرد این طرح توان تهاجمی ندارد و تنها یک طرح دفاعی است؛ چرا که براساس ادعای آمریکا، با مسلح شدن ایران به موشک‌های دوربرد تا سال 2015، اروپا و آمریکا، به راحتی می‌توانند هدف قرار بگیرند. خروج یکجانبه آمریکا از معاهده ضد موشک‌های بالستیک و اعلام اجرای طرح سپر موشکی در پایگاه‌های لهستان و چک واکنش شدید روسیه را به همراه داشت؛ به گونه‌ای که ولادیمیر پوتین ـ رئیس‌جمهور پیشین روسیه ـ در اظهارات بسیار تندی در جریان برگزاری اجلاس سران گروه هشت در سال 2007، آشکارا اروپا را تهدید به استفاده از توان موشکی خود کرد. وی در سخنانی تاکید کرد در صورت اجرای طرح مزبور که به اعتقاد مسکو اقدامی علیه روسیه است، قاره اروپا توسط موشک‌های روسی هدف‌گیری خواهد شد. روسیه حتی در سال 2008 و در اقدامی آشکار در اعتراض به طرح سپر دفاع موشکی آمریکا، موشک جدیدی از نوع آر‌اس24 را آزمایش کرد. به گفته مقام‌های روسی، این سامانه موشکی می‌تواند از هر گونه سپر دفاعی عبور کند. این موشک‌ از شهر پلسه ژک در شمال روسیه شلیک شد و کمتر از یک ساعت بعد، 6 هزار و 500 کیلومتر دورتر، در شبه جزیره کامچاتکا در اقیانوس آرام در محل تعیین شده فرود آمد. این امر موجب شد تا بعضی کارشناسان از آغاز دوباره جنگ سرد سخن بگویند. حتی اعلام موافقت روسیه با طرح سپر دفاع موشکی آمریکا در اجلاس سران ناتو در بخارست در سال 2008 هم به رفع تنش ایجاد شده میان روسیه و آمریکا کمکی نکرد. بعضی کارشناسان چنین موافقتی را نوعی توافق اولیه میان روسیه و آمریکا در مقابل عدم پذیرش اوکراین و گرجستان در ناتو دانستند.

در حالی که روسیه نگرانی خود را از اجرای طرح سپر دفاع موشکی ابراز می‌کرد و مقام‌های روسی و در راس آنها دیمیتری مدودف برای مذاکرات خلع سلاح شروطی را مطرح می‌ساختند، مقام‌های آمریکایی لغو طرح سپر دفاع موشکی را اعلام کردند. باراک اوباما یکباره اجرای یک طرح دفاع موشکی جدید را به جای طرح قبلی استقرار سیستم‌های ضد موشکی در لهستان و جمهوری چک برای حمایت از آمریکا و متحدان اروپایی‌ این کشور اعلام کرد. در طرح جدید بر استفاده از موشک‌های مستقر در کشتی برای دفاع از اروپا تاکید شده است. اوباما دلیل اصلی چشم‌پوشی از طرح سپر دفاع موشکی در اروپای شرقی را از ارزیابی مجدد توانایی‌های ایران ذکر کرد؛ چرا که براساس ادعای مقامات آمریکایی، برنامه موشک‌های دوربرد ایران از آنچه پیش‌بینی می‌شد، پیشرفت کمتری داشته است. در این رابطه این احتمال مطرح شده است که در صورت پیشرفت ایران در ساخت موشک‌های دوربرد، آمریکا گزینه از سرگیری ایجاد این سپر موشکی را در آینده برای خود حفظ کند. آمریکا در قبال اغماض از این طرح، روسیه را متقاعد ساخت که در تصویب قطعنامه چهارم علیه ایران در سال 2010، با آمریکا همگام شود.

تمدید توافقنامه کاهش تسلیحات هسته‌ای روسیه و آمریکا

شوروی سابق و آمریکا که پس از جنگ جهانی دوم با نام دوران جنگ سرد به تقابل با یکدیگر می‌پرداختند پس از فروپاشی شوروی و تشکیل روسیه به رغم ضعف‌های مسکو، همچنان به روند گذشته ادامه دادند. سال 2000 و آغاز ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین را می‌توان زمان تشدید این رقابت دانست. پوتین در سال 2006 در نشست امنیتی مونیخ به صراحت اعلام کرد دوران یک‌جانبه‌گرایی آمریکا پایان یافته و این کشور باید قدرت‌های جدید را بپذیرد. در ادامه تقابل‌ها میان آمریکا و روسیه می‌توان به پایان پیمان استارت1 اشاره کرد. پیمان استارت ـ 1 بین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و آمریکا درباره کاهش و محدودسازی سلاح تهاجمی استراتژیک در سال 1991 امضا شده بود که اعتبار آن 5 دسامبر 2009 پایان یافت. هم‌اکنون روسیه و آمریکا مذاکراتی درباره پیش‌‌نویس قرارداد جدید انجام می‌دهند. در سال 2002 در مسکو قراردادی الحاقی امضا شد که تعداد زرادخانه هسته‌ای در دو کشور را تا 1700-2200 محدود می‌کند. آنها باید تا سال 2012 سلاح هسته‌ای استراتژیک خود را به این سطح برسانند. روسای جمهور روسیه و آمریکا (مدودف و اوباما) روز اول آوریل 2010 در لندن تصمیم خود مبنی بر آغاز فوری مذاکرات، پیرامون سند جدید در رابطه با سلاح تهاجمی استراتژیک را اعلام کردند.

با توجه به اهمیت این امر برای دو کشور، طرفین در سال 2010 دیدارهای متعددی برای تمدید این پیمان برگزار کرده‌اند. سرانجام طرفین از عدم توافق سخن گفتند تا ابهام در اجرای این مهم همچنان به قوت خود باقی بماند. در کنار آنچه درباره ادعاهای دو کشور برای کاهش تسلیحات هسته‌ای ذکر شد روند تحولات نشانگر حقیقتی دیگر است و آن اینکه آنها از یک سو به بهانه تمدید این توافقنامه به دنبال کسب امتیاز از یکدیگر و حتی از جامعه جهانی هستند که خود از عوامل تاخیر در تصویب این پیمان است و از سوی دیگر در صورت امضای این توافق‌نامه نیز حاضر به کاهش و یا تغییر مواضع هسته‌ای خود نمی‌باشند و به سیاست‌های گذشته خود ادامه می‌دهند.

نگاه آمریکا

بررسی پرونده آمریکا به عنوان بخشی از این پیمان نشان می‌دهد که این کشور همچنان به توسعه توان نظامی و هسته‌ای خود ادامه می‌دهد. وزیر دفاع آمریکا معتقد است، در شرایط کنونی، سلاح هسته‌ای برای ایالات متحده بیش از گذشته بعنوان یک عامل مهم بازدارندگی در برابر توان بالقوه دشمن به شمار می‌آید. آمریکا هشت هزار و 646 سلاح هسته‌ای راهبردی و دو هزار و 10 سلاح تاکتیکی دارد که از آنها برای آنچه بازدارندگی و یا حمله احتمالی در صورت بروز جنگ می‌خواند بهره می‌گیرد. در این میان آمریکا به رغم ادعاهای فراوان برای نابودسازی زرادخانه‌های تسلیحاتی خود همچنان به ساخت نسل جدید این سلاح‌ها در قالب طرح سپر موشکی و سیستم‌های بازدارنده ادامه می‌دهد. آمریکا چندی پیش در حالی بخشی از این طرح را آزمایش می‌کرد که رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا هنگام سخنرانی در مقابل افسران نیروی هوایی آمریکا در مقر فرماندهی ویرجینیا از طرح ساخت زرادخانه‌های هسته‌ای حمایت کرد، به عقیده وی با توجه به اقدامات روسیه که بجای تشکیل یک ارتش منظم به افزایش توان هسته‌ای خود تکیه دارد، این برنامه ضرورت دارد. باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا نیز در مواضع خود بر حفظ و ارتقای توان هسته‌ای و موشکی آمریکا به عنوان بازدارنده در عرصه جهانی تاکید کرده است. آمریکا بر این امر تاکید دارد که توان هسته‌ای بخشی از اهداف جهانی آن بویژه در تقابل با سایر رقبا را تشکیل می‌دهد، لذا در هر شرایطی برای حفظ و توسعه این روند تلاش می‌کند.

نگاه روسیه

در مقابل در روسیه نیز وضعیت مشابهی مشاهده می‌شود. رئیس‌جمهوری روسیه دیمیتری مدودف با طرح شروطی، آمادگی کشورش را برای جایگزین کردن پیمان جدیدی به جای معاهده کاهش تسلیحات راهبردی (استارت1) اعلام کرد. دیمیتری مدودف اعلام داشت روسیه در صورتی آماده جایگزین کردن پیمانی جدید به جای استارت یک است که آمریکا نگرانی‌های روسیه را درک کند. مدودف می‌گوید: ما به آمریکا پیشنهاد داده‌ایم که یک توافق جدید، و به لحاظ حقوقی غیر الزام‌آور را برای جایگزین کردن استارت یک که در 5 دسامبر 2009 به پایان رسیده تدوین می‌کنیم. مدودف، سامانه دفاع موشکی آمریکا در اروپای شرقی را یکی از مسائل عنوان کرد و گفت: ما نمی‌توانیم با برنامه سیستم موشکی آمریکا موافق باشیم. می‌خواهم تاکید کنم کاهشی که ما پیشنهاد می‌کنیم در صورتی امکان دارد که آمریکا نیز نگرانی‌های روسیه را در نظر بگیرد. وی افزود: در هر موردی مسئله ارتباط تسلیحات تهاجمی راهبردی و تسلیحات دفاعی باید به طور شفاف در پیمان مورد بررسی قرار گیرد. به گفته مدودف، تجهیز و مدرن‌سازی تسلیحات تهاجمی با کلاهکهای غیر هسته‌ای، نگرانی دیگر روسیه است. به عقیده رئیس‌جمهوری روسیه، چنین تسلیحاتی می‌تواند برای ثبات استراتژیکی مضر باشد. وی در نهایت بر توسعه توان هسته‌ای به عنوان بخشی از توان بازدارندگی تاکید و حتی استفاده از آن در برابر دشمن (تهدیدات غرب و ناتو) را مجاز عنوان کرده است. پس از مدودف ولادیمیر پوتین نخست‌وزیر روسیه نیز با تکرار انتقادات مدودف در قبال آمریکا بر توسعه توان استراتژیک و هسته‌ای روسیه تاکید کرد. نیکلای ماکاروف رئیس ستاد کل نیروهای مسلح روسیه نیز پیش از این در دیدار با جمعی از وابستگان نظامی کشورهای خارجی در مسکو اعلام کرد که روسیه براساس دکترین جدید نظامی می‌تواند از سلاح هسته‌ای فقط برای دفاع از خود و متحدان خویش استفاده کند. وی گفت: در دکترین جدید نظامی به تصریح آمده است: روسیه حق دارد از سلاح هسته‌ای برای دفاع از سرزمین خود و متحدانش در صورت تهدید به نابودی استفاده کند.

دلایل رویکرد به مصالحه

در کنار آنچه از مواضع و اهداف دو کشور ذکر شد اکنون این سوال مهم مطرح است که چرا طرفین بر امضای دوباره قرارداد استارت یک تاکید داشته و در صدد احیای آن برآمده‌اند؟ در بررسی دلایل این رویکرد به دو بعد اهداف داخلی و جهانی دو کشور می‌توان اشاره کرد؛

اول آنکه دو کشور در بعد اقتصادی با چالش‌های گسترده‌ای مواجه هستند به گونه‌ای که تلاش آنها بر اصل یافتن راهکارهایی برای کاهش هزینه‌ها معطوف شده است. از نکات مهم در این حوزه هزینه‌های نظامی دو کشور است که اثرات بسیاری بر اقتصاد آنها داشته است. طرفین با تمایل به برقراری روابط از جمله تمدید پیمانهای نظامی گذشته برآنند تا مقداری از هزینه‌های نظامی خود کاسته و به بخش اقتصادی اضافه کنند. البته بودجه دفاعی دو کشور چندان کاهش نخواهد یافت اما در بعد موشکی و تسلیحات هسته‌ای اجبارا باید تعدیل‌هایی را در دستور کار قرار دهند.

دوم آنکه دو کشور تلاش دارند تا در تمام عرصه بین‌الملل ایفای نقش کنند. در این میان تشدید تنشها بویژه در حوزه نظامی موجب شده تا سایر سیاست‌های جهانی آنها نیز تحت‌الشعاع قرار گیرد. اکنون دو کشور برای کاهش تنشها و تقابل‌هایشان در عرصه بین‌الملل به برخی توافقات دوجانبه از جمله در عرصه نظامی روی آورده‌اند. در این میان روسیه این پیمان را عاملی برای مقابله با توسعه‌طلبی نظامی آمریکا در مرزهای خود می‌داند و آن را از اصول و پیش‌شرط‌های خود برای انجام مذاکرات هسته‌ای با آمریکا قرار داده است. از سوی دیگر آمریکا نیز این پیمان را عاملی برای کاهش فعالیت نظامی روسیه در آمریکای لاتین و خاورمیانه ارزیابی و تحقق آن را مهم قلمداد می‌کند. البته آمریکا چند هدف اصلی را نیز از این پیمان دنبال می‌کند و آن سوق دادن روسیه به حضور در جنگ افغانستان و دور ساختن روسیه از پیوند چین و هند می‌باشد.

و سوم اینکه روسیه و آمریکا تلاش دارند تا خود را بازیگرانی در جهان معرفی کنند که به اصطلاح برای تحقق صلح گام برمی‌دارند. اجرای سیاست‌های توسعه‌طلبانه نظامی دو کشور سبب شده است سازمان‌های بین‌المللی و افکار عمومی جهان در برابر این کشورها قرار گیرند. در چنین شرایطی روسیه و آمریکا با رضایت به امضای معاهده تسلیحات هسته‌ای برآنند تا ضمن مقابله با اعتراض‌های جهانی به سیاست‌های هسته‌ای خود، اعمال فشار بر سایر کشورها برای کنار نهادن فعالیت‌های نظامی و هسته‌ای را توجیه کنند. البته هر دو کشور نشان داده‌اند که حاضر به اجرای توافق کاهش تسلیحات هسته‌ای خود نمی‌باشند و این پیمان صرفاً جنبه تبلیغاتی داشته و هرگز اجرایی نخواهد شد چنانکه طرفین تقویت توان هسته‌ای را در دکترین دفاعی خود تدوین و لازم‌الاجرا عنوان کرده‌‌اند.

امضای رژیم امنیتی استارت2 (START 2)

پیمان استارت2 در پراگ با حضور باراک اوباما و دیمیتری مدودوف روسای جمهور آمریکا و روسیه به امضاء رسید، براساس این معاهده واشنگتن و مسکو ملزم شده‌اند تا تسلیحات هسته‌ای خود را تا حدود یک سوم کاهش دهند. براساس پیمان (استارت1) شمار کلاهک‌های هسته‌ای آمریکا و روسیه حداکثر شش هزار عدد تعیین شده بود. تجهیزات نظامی اشاره شده در این پیمان منسوخ شامل موشک‌های قاره‌پیمای زمینی، موشک‌های بالستیک زیردریایی و بمب‌افکن‌های سنگین استراتژیک بود. براساس اخبار موجود سلاح‌هایی که در این پیمان قرار است از بین بروند نسل 1و2 هستند که هزینه‌های زیادی برای نگهداری دارند اما نسل جدید بمب‌های هسته‌ای که قدرت بسیار بالایی از بمب‌های نسل 1و2 دارند دست نخورده باقی می‌ماند و این موضوعی است که کمتر به آن پرداخته می‌شود.

یوکیو آمانو دبیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی با استقبال از امضا پیمان جدید هسته‌ای میان آمریکا و روسیه خاطرنشان کرد: کاهش تعداد و نقش تسلیحات هسته‌ای یک قدم مثبت به سوی جهانی آرام و در امان از تسلیحات هسته‌ای است که این امر می‌تواند به نحو مثبتی بر تلاش‌های صورت گرفته در جهت منع گسترش تسلیحات هسته‌ای، تاثیر به سزا و مثبتی داشته باشد.

برخی تحلیلگران درباره امضای پیمان استارت2 هدف اصلی این پیمان را جمهوری اسلامی ذکر کرده‌اند. در عین حال هیلاری کلینتون مدعی شده است امضای قرارداد استارت2 به منظور متقاعد کردن چین در همراهی با آمریکا و دیگر کشورهای غربی برای تشدید تحریم‌ها علیه ایران بوده است.

توافقنامه امنیتی و دیدگاه‌های اوباما و مدودف نسبت به رژیم‌های امنیتی بین‌المللی

روابط روسیه و آمریکا که در 5 سال اخیر بخاطر افزایش حضور و نفوذ آمریکا در حوزه پیرامونی روسیه به شدت دچار تنش شده بود و هر از گاهی جهان شاهد انتقادات و اتهامات تند طرفین نسبت به یکدیگر بود با روی کار آمدن اوباما و وعده‌های وی برای از سرگیری روابط حسنه و استراتژیک و سفر هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا به روسیه و فشار نمایشی دکمه «ری‌ست»، روابط دو طرف وارد مرحله تازه‌ای شد و بعد از این سفر، گروه‌ کاری روابط روسیه و آمریکا به ریاست «یوگنی پریماکوف» و «هنری کیسنجر» تشکیل شد که وظیفه آنها بررسی روابط دوجانبه و ارائه راه‌حل‌هایی برای بهبود روابط دو کشور بود، که این گروه نیز در نهایت لیستی از راهکارهای مناسب را با عنوان «توافقنامه امنیتی» در روابط روسیه و آمریکا به مقامات آمریکایی پیشنهاد کردند که مفاد آن عبارتند از:

1. آمریکا نباید برای عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی مانع‌تراشی کند و باید موافقت خود را برای ورود روسیه به این سازمان اعلام کند، موضوعی که روسیه 8 سال است بدنبال آن می‌باشد.

2. آمریکا نباید از وضعیت حقوق بشر در روسیه انتقاد کند و اگر اقدام به این کار می‌کند این کار نباید با هیاهو همراه باشد.

3. آمریکا باید نفوذ سنتی روسیه را در حوزه شوروی سابق به رسمیت بشناسد.

4. آمریکا نباید در کوتاه‌مدت اصراری بر عضویت گرجستان و اوکراین در ناتو داشته باشد.

5. آمریکا باید تلاش کند روسیه را به یکی از شرکای خود در مسئله هسته‌ای ایران تبدیل نماید.

6. آمریکا باید در مسئله استقرار سیستم دفاع موشکی در شرق اروپا تجدیدنظر نماید.

7. آمریکا باید روسیه را در سیستم امنیت اروپا سهیم کند.

در یک نگاه کلی تمامی این پیشنهادها، همان خواسته‌های مورد نظر روسها در روابطشان با آمریکاییها می‌باشد و اگر آمریکاییها با این پیشنهادها موافقت کنند دیگر تنشی در روابط دو طرف باقی نمی‌ماند، البته آمریکاییها ممکن است با بعضی از این پیشنهادها مثل عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی موافقت کنند، اما سوالی که اینجا مطرح می‌شود این است که آیا مقامات جدید آمریکا حاضر می‌شوند با تمامی این پیشنهادها همراه کردند، جواب این سوال مشخص است و پاسخ آن نه می‌باشد، زیرا هدف فعلی و بلندمدت و استراتژیکی آمریکا هژمونی در جهان است و این مسئله با تغییر رییس‌جمهور در آمریکا تغییر نمی‌کند بلکه روش رسیدن به این هدف تغییر می‌کند، بوش رییس‌جمهور قبلی آمریکا نیز بدنبال این هدف بود اما روش وی، سخت‌افزاری بود و اقدامات وی در دنیا باعث شد که چهره آمریکا در جهان منفور شود، اما رییس‌جمهور جدید آمریکا سعی دارد با ترمیم چهره آمریکا و با ترسیم نمایی جدید از آمریکا به این هدف دست پیدا کند. لذا با توجه به بحران اقتصادی در جهان و افزایش درگیری‌ها در افغانستان و غیره، دولت جدید آمریکا بدنبال این مسئله است تا شرکای قدیمی خود مثل روسیه، آلمان و فرانسه را دوباره به دور خود جمع کند و آنها را در مشکلات خود شریک کند امری که برای شرکای آمریکا یک فرصت نیز تلقی می‌شود.

روابط روسیه و آمریکا در دوره بوش بخاطر زیاده‌خواهی و فشارهای آمریکا دچار تنش شده بود و در نهایت نیز به جنگ گرجستان ختم شد، این تنش همچنان ادامه دارد، لذا نمی‌توان گفت که این روابط بهتر شده است بلکه مشکلات اقتصادی و داخلی و امنیتی که آمریکا را در داخل و خارج با آن مواجه کرده، باعث شده است آمریکا در برخی اظهارنظرهای خود تجدیدنظر کند اما در عمل طور دیگری عمل نماید. اختلافات در روابط روسیه و آمریکا به چهار دسته تقسیم می‌شوند:

- دسته اول: اختلافاتی که از قبل در روابط روسیه و آمریکا وجود داشته است، مثل قدرت‌طلبی و سلطه هژمونی آمریکا بر جهان پس از جنگ سرد.

- دسته دوم: اختلافاتی که در حال حاضر فعال هستند و روابط دو کشور را تحت‌الشعاع قرار داده است مثل حضور آمریکا در قلمروی شوروی سابق مانند گرجستان و نوع تعامل بر سر پرونده هسته‌ای ایران.

- دسته سوم: اختلافاتی که در حال حاضر خفته و پنهان هستند و هر لحظه ممکن است بروز نمایند.

- دسته چهارم: اختلافاتی که در آینده بروز می‌نمایند و برای ما قابل پیش‌بینی نیستند.

لذا با وجود این 4 دسته، روابط روسیه و آمریکا در بعضی از مسائل قابل پیش‌بینی نیست و روابط دو طرف هیچ‌گاه به سطح عالی نخواهد رسید، اما ممکن است با توجه به موقعیت زمانی و نیازمندیهای طرفین به یکدیگر، در بعضی از مسائل به توافقاتی آن هم در مقاطع زمانی خاص دست پیدا کند.

اما آنچه باعث تغییر ظاهری نگاه آمریکاییها به روسها شده است، نیاز آمریکا به همکاری روسیه در مسئله افغانستان و مبارزه مشترک با تروریسم (طالبان و بنیادگرایی افراطی مذهبی و مسئله تمدید پیمان استارت یک و صادرات تسلیحات روسی به مخالفان غرب و برنامه هسته‌ای ایران می‌باشد) و همین مسائل موجب شده که روسها، رویکرد جدید مقامات آمریکا نسبت به خودشان را ناشی از این نیازها بدانند، لذا این رویکرد جدید به خاطر مشکلات آمریکا در مقطع فعلی می‌باشد و ممکن است با حل مشکلات آمریکا تغییر کند، زیرا روسها تجربه خوبی در این زمینه دارند که نمونه آن 11 سپتامبر و همکاری روسها با آمریکاییها در زمینه مبارزه با تروریسم است که پس از رفع نیازشان، در همان کشورهایی که روسها به آنها اجازه ایجاد پایگاه داده بودند، اقدام به برگزاری انقلابهای مخملین بصورت دوره‌ای کردند و به تنگ کردن حلقه محاصره روسیه در حوزه جامعه مشترک‌المنافع اقدام کردند، اما این بار روسها با عبرت از گذشته می‌خواهند طی همکاری با آمریکا در مسئله افغانستان بویژه در بحث ترانزیت نیروها و تجهیزات هم خودشان بر این روند نظارت داشته باشند و اجازه ندهند که کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز بصورت یک‌جانبه با آمریکا توافقی امضاء کنند، بلکه این مسئله باید با نظر روسیه انجام شود و از طرف دیگر روسها سعی دارند از فرصت بدست آمده در روابط‌شان با آمریکا نهایت استفاده را ببرند و بتوانند از این فرصت بدست آمده اهداف و خواسته‌های خود را حتی بصورت مقطعی محقق سازند.

در حال حاضر یک رشته اختلافات و مولفه‌ها در روابط روسیه و آمریکا وجود دارند که بعضی از آنها نقش تعیین‌کننده‌ای در تنظیم روابط طرفین دارد و در صورتی که توافق واقعی در این خصوص میان دو طرف به وجود آید، روابط دو کشور خوب می‌شود، اما رفتار عملی آمریکاییها تاکنون نشان داده است که این توافق دست‌نیافتنی است، روسیه و آمریکا بر سر مسائل مختلف اختلافات زیادی با یکدیگر دارند از قبیل:

1. تحرکات گسترده آمریکا در جهان و حوزه پیرامونی روسیه (انقلابهای رنگین، بحران گرجستان)

2. حمایت آمریکا از دولتهای واگرا و مخالف روسیه در حوزه شوروی سابق و اروپای شرقی مثل گرجستان، کشورهای بالتیک و لهستان

3. گسترش ناتو به شر و مسئله عضویت گرجستان و اوکراین در ناتو

4. مسئله استقلال کوزوو

5. مسئله انرژی و وابستگی اروپا به انرژی روسیه

6. تلاش آمریکا برای کاهش وابستگی انرژیک اروپا به روسیه

7. حمایت آمریکا از توسعه خطوط لوله انرژی

8. استفاده ابزاری روسیه از اهرم انرژیک در رابطه با غرب

9. پرونده هسته‌ای ایران و نوع رفتار و رویکرد دوگانه روس‌ها

10. مسئله مبارزه با تروریسم و داشتن تعاریف مختلف از آن

11. مسئله استقرار سیستم دفاع موشکی آمریکا در شرق اروپا

12. افزایش فعالیتهای نظامی روسیه

13. مسئله کاهش تسلیحات هسته‌ای و انعقاد پیمانی جایگزین پیمان استارت یک

14. مسئله امنیت اروپا

اما پنج مولفه اصلی در این روابط وجود دارد که پایه و اساس اختلافات دیگر را تشکیل می‌دهند که عبارتند از:

ـ ساختار امنیتی اروپا.

ـ مسئله کاهش کلاهک‌های هسته‌ای و تمدید پیمان "استارت یک".

ـ حضور و نفوذ آمریکا و ناتو در حوزه قلمروی شوروی سابق.

ـ مسئله انرژی.

نتیجه‌گیری

با پایان جنگ سرد و فروپاشی ابرقدرت شرق، فدراسیون روسیه به عنوان تنها جانشین ‌بجای مانده از شوروی سابق نتوانست از تحولات ناشی از پایان جنگ سرد کناره‌گیری کند و مجبور به کرنش به آمریکا در سیاست خارجی خود شد که فشارها و مشکلات داخلی و وجود اقتصاد ورشکسته نیز خود مزید بر این علت گردید. در این دوران مسایل متعددی مطرح بوده: نظیر اشاعه سلاح‌های کشتار جمعی، گسترش ناتو به شرق و به سمت حیات خلوت روسیه، انعقاد پیمان‌های امنیتی استارت یک،‌ دو، سه و کنوانسیون سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیک، انعقاد رژیم منع جامع آزمایشات هسته‌ای و تمدید نامحدود رژیم ان‌پی‌تی. آمریکا که خود را فاتح جنگ سرد می‌دانست، بعنوان ابرقدرت چهاربعدی (نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی)، قدرت هژمونیک خود را معرفی کرده و خواهان ایجاد نظمی تک‌قطبی و یکجانبه‌گرایانه در سطح جهان بود، حوادث 11 سپتامبر 2001 فرصت مغتنم دیگری بود که آمریکا خواسته‌های خود را به عنوان یک قدرت هژمون به جهانیان تحمیل کند، این امر باعث دگرگونی و تحولاتی نظیر: خروج یکجانبه آمریکا از پیمان یا رژیم ضد موشکهای بالستیک و اجرای طرح پرهزینه سپر دفاع موشکی، کارشکنی و رد رژیم سی‌تی‌بی‌تی، ایجاد وقفه و چالش در رژیم کنترل و مهار فناوری موشکی، افزایش توجه به نظامنامه موشکی به عنوان مکمل سپر دفاع موشکی و گسترش فعالیت ناتو در عرصه جهانی در چهارچوب رژیمهای امنیت بین‌المللی گردید در این دوران روسیه به دلایل ذکر شده پس از جنگ سرد و بدنبال حوادث تروریستی 11 سپتامبر چاره‌ای جز سکوت و گاه همکاری با آمریکا نداشت اما با روی کار آمدن رئیس‌جمهور پراگماتیسم و عملگرایی چون ولادیمیر پوتین (رئیس‌جمهور پیشین و نخست‌وزیر فعلی روسیه) گام به گام در صدد برآمد تا به احیای مجدد قدرت روسیه روی آورد و این امر به مرور زمان زمینه ایجاد تنش در روابط روسیه و آمریکا گردید. مخالفت روسیه با سیاست‌های یکجانبه‌گرایانه آمریکا، مخالفت روسیه با طرح سامانه موشکی و راداری در لهستان و چک، خروج از رژیم نیروهای متعارف اروپا، مخالفت با استقلال کوزوو در منطقه بالکان، سخنرانی تند پوتین در کنفرانس امنیتی مونیخ، استفاده مجدد روسیه از سلاح‌های استراتژیک و بمب‌افکن‌های دارای تسلیحات هسته‌ای که پس از جنگ سرد سابقه نداشت، ایجاد سازمان پیمان همکاری‌های شانگهای یا همکاری چین یا به تعبیری ایجاد ناتوی شرق، مخالفت با حضور آمریکا در پایگاه‌های نظامی در آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی، استفاده از حربه انرژی برای به زانو درآوردن کشورهای غرب‌گرای حاشیه‌ای خود، مخالفت با گسترش ناتو و همچنین ایجاد انقلابات رنگین در حیات خلوت خود، تقابل بر سر ذخایر عظیم نفتی قطب شمال با آمریکا از جمله این موارد بود. در دوران اخیر (دوران مدودف و اوباما) با توجه به اختلافات موجود،‌ امکان دستیابی طرفین به هر گونه توافق پیرامون کاهش تسلیحات هسته‌ای و راهبردی، در مدت زمان باقی مانده بسیار بعید و دور از انتظار خواهد بود.

روسها پنج ابزار قدرت ویژه در اختیار دارند، اول حق وتو، دوم موشک‌های بالستیک، سوم انرژی، چهارم موقعیت ژئوپلتیکی و پنجم وجود کشورهای مخالف آمریکا مثل ایران و روس‌ها تاکنون با این ابزارها توانسته‌اند در برابر آمریکا مقاومت بکنند و آمریکاییها نیز تاکنون تلاش می‌کردند که این ابزارهای قدرت روسیه را خنثی کنند، لذا روس‌ها حاضر نمی‌شوند به راحتی بر سر ابزارهای مهمی که در اختیار دارند مذاکره کنند.

در حال حاضر، ‌بحران اقتصادی جهانی باعث احیای روابط روسیه و آمریکا و کاهش رویکرد تند دو طرف به یکدیگر شده است که این مسئله مقطعی و زودگذر است و در صورت بهبود وضعیت اقتصادی این مسئله نیز تغییر می‌کند.

در حال حاضر در روابط روسیه و آمریکا تغییراتی در موضع‌گیری و سخنان مقامات آمریکایی اتفاق افتاده است، ولی در عمل هیچ تغییری حاصل نشده است. اوباما در هفته‌های ابتدایی ریاست جمهوری خود از بهبود روابط با روسیه به عنوان یک اولویت نام برده و بر آن تاکید کرده بود اما برگزاری مانور ناتو در گرجستان و دیگر اقدامات آمریکا نشان داده است که سخنان اوباما بیشتر تاکتیکی است و نه راهبردی و به هیچ عنوان آمریکایی‌ها حاضر به رعایت ملاحظات روس‌ها نیستند. در وضعیت موجود روس‌ها دیدگاه و برداشت مثبتی از رویکرد آمریکایی‌ها ندارند و با بدبینی و سوظن به مواضع و رفتارهای آنها نگاه می‌کنند و رفتارهای آمریکا را نوعی تاکتیک می‌دانند. اما تلاش می‌کنند از وضعیت بوجود آمده استفاده کنند.

رژیم‌های امنیتی بین‌المللی نیز عمدتاً توسط همین صاحبان قدرت (آمریکا و روسیه) بوجود می‌آیند و توسط همین قدرتها دستخوش تغییر یا نابودی می‌شوند. در کل روسیه و آمریکا در صدد تعریف جدیدی از ساختار نظام بین‌الملل و رژیم‌های امنیتی بین‌المللی در راستای منافع ملی خود می‌باشند. در اینجا منظور از ساختار نظام بین‌الملل مجموعه عوامل تاثیرگذار در سمت‌گیری سیاست خارجی هر کشور است که مجموعه فرصتها، امکانات و محدودیتها را در اخیتار سیاستگذاران قرار می‌دهد.

در جهان امروز، آمریکا و روسیه دیگر دشمن یکدیگر نیستند ولی متحد هم نیستند و حتی تبدیل به شرکای کاملی نیز نشده‌اند، بلکه بیشتر در صدد امتیازگیری از یکدیگر و توسعه نفوذ خود در عرصه جهانی و رژیم‌های امنیتی نظیر رژیم منع تکثیر سلاح‌های هسته‌ای می‌باشند. روسیه و آمریکا سعی دارند نگذارند روابطشان دچار تنش بشود و تلاش می‌کنند باب گفتگو و رایزنی در روابطشان باز باشد، زیرا دو طرف به یکدیگر نیاز دارند. این در حالی است که در این رژیم‌های امنیتی نمی‌توان جایگاهی برای کشورهای اصطلاحاً جهان سومی یا جنوب قائل شد، چرا که این رژیم‌ها در واقع باشگاه قدرت‌های بزرگ نظیر روسیه و آمریکا هستند و کشورهای جنوب حق تضمین‌شده‌ای برای ورود به این جرگه را ندارند، این امر در جریان پرونده هسته‌ای ایران و کارشکنی قدرتهای بزرگ نظیر روسیه و آمریکا در آن بسیار مشهود است.

نام:
ایمیل:
نظر: