صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۰۵ تير ۱۳۹۳ - ۰۸:۴۱  ، 
شناسه خبر : ۲۶۷۶۰۳
تحلیلی به بهانه واکنش‌ها و توضیح‌ها درباره واقعه 8 آذر

مهرداد خدیر

به جز گوینده اخبار ساعت 14 صدای جمهوری اسلامی ایران در روز نهم آذر 90 که تعبیر «خشم مقدس» را برای حمله به سفارت انگلستان و باغ قلهک در تهران و تصرف چند ساعته‌ این دو محل به کار برد و به جز معدودی از نوشت‌ها و گفته‌ها که در همان یکی دو روز اول پنداشته بودند تاریخ را پس از 32 سال تکرار کرده و انقلاب دیگری به راه انداخته‌اند «خشم مقدس» را در میانه صحنه، تنها باقی گذاشتند. «خشم مقدس» اما به جز تعلطیلی سفارت ایران در لندن و تنش بیشتر در روابط تهران با غرب دستاورد چندانی نداشت. کار به جایی رسید که یکی از گروه‌های نقش‌آفرین در تجمع‌های همیشگی در مقابل سفارت انگلستان در تهران که با عنوان مجمع دانشجویان حزب‌الله شناخته می‌شود. اطلاعیه‌ای بالا بلند صادر کرد و در آن اذعان داشت:

در این که دانشجویان، بدون تحلیل وارد این ماجرا شده‌اند، شکی نیست و غلبه احساسات بر عقل در سازمان‌دهندگان و بالتبع حاضران مجمع روشن و مبرهن است.» این تشکل به این هم بسنده نکرده و یادآور شده است: «در داخل سفارت رفتارهایی دیده شد که ابدا قابل توجه نیست. برخی از نمایندگان مجلس که در محل حاضر شدند و به حمایت پرداختند و به همراه همان رسانه‌ها درهای فضا را بر عقلانیت بستند و احساس را جایگزین کردند، نیز باید از کرده خود عبرت بگیرند و سعی کنند و منافع شخصی و جناحی خود را در مقابل مصالح نظام کنار بگذارند» نماینده سنندج در مجلس اما صریح و روشن، سخن ناگفته‌ای باقی نگذاشت و گفت:

«اقدام حمله به سفارت انگلستان و باغ قلهک – محل اقامت کارکنان این سفارتخانه – از جانب هر کسی بوده باشد، چه آنها که نام دانشجو را یدک می‌کشیدند و چه آنها که من معتقدم به هیچ وجه نمی‌توانستند دانشجو باشند به شدت محکوم است و این افراد و دانشجو مآب‌ها بدانند که فصل‌الخطاب نظام جمهوری اسلامی، قانون است.» آن «خشم مقدس» خیلی زود جای خود را به اعلام برائت از رفتاری داد که دستاوردهای دیپلماسی ایران را در مذاکرات و گفت‌وگوهای فشرده طی چند ساعت بر باد داده بود. درباره عملکرد نیروی انتظامی و مشخصا پلیس دیپلماتیک نیز که ماموریت حفاظت از محل سفارتخانه‌ها را برعهده دارد این پرسش در اذهان عمومی نقش بست که «نخواست یا نتوانست؟» اگر نخواست مقابله کند در این صورت تبعات اتفاقات هشتم آذر را نیز باید پیذیرد و اگر نتوانست چرا از جانب مقامات بالاتر توبیخ و مواخذه نشدند؟ از جانب یکی از یورش برندگان نقل شده بود که گفته است اگر سفارت آمریکا در تهران و کارکنان آن 444 روز در اختیار دانشجویان بودند، ما چهار هزار و 444 روز اینجا را نگاه می‌داریم اما به 444 ساعت هم نکشید و در کمتر از 444 دقیقه بیرون آمدند. در حالی که هزینه‌ای بسیار سنگین را برای جمهوری اسلامی باقی گذاشتند. به گونه‌ای که طی چند روز وزیر امور خارجه ایران دو بار ابراز تاسف کرده است.

یک مرتبه در تهران و بار بعد در کنفرانس بن برای افغانستان و در دیدار با وزیر امور خارجه آلمان نوبت دوم با ابراز تاسفی عمیق‌تر همراه با این قول موکد که «دیگر تکرار نخواهد شد». ابراز تاسفی که به تصریح دکتر حسین میرمحمد صادقی دانشیار حقوق دانشگاه شهید  بهشتی و سخنگوی قوه قضاییه در دوران ریاست آیت‌الله هاشمی شاهرودی) در عرف دیپلماتیک به منزله عذرخواهی رسمی تلقی می‌شود. حال آن که در طول 444 روز گروگان‌گیری آمریکایی‌ها هیچ یک از مقامات ارشد و میانی جمهوری اسلامی، نه به صریح نه به تلویح زبان به پوزش نگشودند و در بیانیه الجزایر که مطابق ماموریت مجلس شورای اسلامی و از طرف دولت شهید رجایی، توسط بهزاد نبوی و احمد عزیزی سرپرست وقت وزارت خارجه تنظیم و امضا شد نیز نشانی از عذرخواهی دیده نمی‌شود.

4444 روز خیالی به 444 دقیقه هم نکشید و مهم‌ترین سازمان‌دهندگان، نوشتند و اذعان کردند که «احساس‌مان بر عقل‌مان چربید» روان‌شناسان می‌گویند آدمیان از نبودهای یا کم بودهای بسیاری می‌نالند. از این که پول کافی ندارند، به آروزهای خود دست نیافته‌اند، مورد محبت قرار نگرفته‌اند، پدر و مادر توقعات آنان را برآورده نساخته‌اند، از دوست یا همسر بی‌وفایی با خیانت دیده‌اند و موارد متعدد دیگری از این دست اما هیچ‌گاه ندیده و نشنیده‌اند که کسی از کم عقلی خود بنالد هیچ کس حتی در تاثیر احساس و هیجان توصیف نمی‌کند و اگر گاهی می‌شنویم که شخصی می‌گوید «عقل من این گونه اقتضا می‌کرد.» نه این که بخواهد از اتکای خود به خرد و عقل بگوید. اگر در جریان استیضاح وزیر اقتصاد در مجلس اصول‌گرایان آقای علی لاریجانی هنگام توصیه نمایندگان به رای مخالف با استیضاح آقای حسینی این عبارت را به کار برد که «با مختصر عقلی که باقی مانده است» این منظور و مقصود را داشت که به «به عقل من اعتماد کنید» و در واقع به تعبیر مهران مدیری، از «فعل معکوس» استفاده می‌کرد! اشاره او به این بود که «من عقل کافی دارم» و عقل را معنی «آینده‌نگری» به کار می‌برد و می‌خواست تاکید کند که نظر و توصیه و تصمیم او احساسی و از سر رودربایستی و تحت تاثیر فضای عاطفی و قسم و آیه‌های وزیر کشتی‌گیر نیست. بلکه ناشی از عقل و محاسبه هزینه – فایده است. آن تعبیر «مختصر عقل» را نیز باید به حساب تعارفات رایج در بیوت علما گذاشت روحانیون سنتی نیز «الاحقر» امضا می‌کردند اما این تواضع پاسخی به بزرگ‌انگاری و مرتبه‌شناسی مخاطبان و مراجعان بود و معلوم بود که به قدر ذره‌ای خود را حقیر نمی‌دانند با این وصف در وهل اول اذعان به این که کارشان احساسی بوده نه عاقلانه و خردورزانه نه در عرف سیاست که در عرصه‌های دیگر اجتماع نیز نادر است و کمتر کسی را می‌یابید.

که عقل خود را انکار کند. شاید تنها در یک مورد آدمیان حاضر باشند که اذعان کنند از عقل خود یاری نگرفته‌اند و آن، هنگامی است که می‌گویند عنان عقل را به عشق سپرده بودند هم در زنان عربی و هم انگلیسی این ضرب‌المثل رایج است که «عشق کور می‌کند» یا عشق کور است.»

تازه در این ضرب‌المثل‌ها هم، عشق پرده‌ای در برابر بینایی می‌کشد و عاشق، جز زیبایی و دل‌ربایی معشوق نمی‌بیند و معایب و کاستی‌ها به چشم او نمی‌آید اما باز چشم است که نمی‌بیند نه این که عقل، هم تعطیل شده باشد. در نظامی گنجوی هم، مجنون در پاسخ به انتقادات، توجیه می‌کند که از دیده من، عیبی نیست و تو که از چشم من نمی‌بینی و صحبت از چشم و بینایی است نه عقل و خرد و گویا عشاق نیز حاضر نیستند بگویند عقل آنها تحت تاثیر عشق آنها دست کم در مدنی ضایع با زایل شده بود.

نگاهی به مشروح خطبه‌های نمازهای جمعه در شهرستان و بخش‌های مختلف کشور که از گزارش آن مطابق سنتی 32 ساله در آغاز هر هفته در دو صفحه از روزنامه جمهوری اسلامی درج می‌شود نیز از سکوت امامان جمعه و خطیبان در قبال این واقعه حکایت می‌کند. شباهت اظهارنظر امام جمعه‌ای در غرب ایران با دیگری در جنوب شرقی کشور و حتی استقاده از واژگان و اصطلاحات مشترک در تحلیل وقایع سیاسی ایران و خاورمیانه و جهان بیان‌گر این واقعیت است که محورهای اصلی از تهران و از طریق دورنگار ارسال می‌شود و تنها برخی مانند  امام جمعه لواسانات (حجت‌الاسلام محسن دعاگو) کم توجه به این متون ارسالی تحلیل خود را ارایه می‌کنند. سکوت سراسری حاکی از این است که شورای سیاست‌گذاری در این باره دستور‌العملی نفرستاده بود و اگر مانند خطبه‌های تهران موضعی اتخاذ شد و آقای احمد خاتمی تعبیر «گوش مالی» را به کار برد مربوط به مصوبه مجلس برای تقلیل روابط بود نه موضوع حمله و ورود به محل سفارتخانه و اقامت‌گاه کارکنان.

نقد حقوقی

انصاف این است که سریع‌ترین و صریح‌ترین موضع را در مخالف و نفی این رفتار، استاد حقوق دانشگاه شهید بهشتی ابراز کرد که در محافل سیاسی بیشتر با مسئولیتی که در یک دوره در قوه قضاییه داشته است به یاد می‌آورید. حسین  میرمحمد صادقی به انتقاد از حمله‌کنندگان بسنده نکرد و صدا و سیما و مجلس را نیز مقصر دانست. اهمیت نوشته او به جز صبغه قضایی به این است که سخنگوی آیت‌الله هاشمی شاهرودی نیز شناخته می‌شود و با توجه به این که ایشان به تازگی در شهر نجف عراق دفتر مرجعیت دایر کرده است، به نوعی موضع‌گیری غیر مستقیم از جانب او نیز می‌تواند تلقی شود هر چند که می‌دانیم رابطه ارگانیک و سازمانی گذشته دیگر وجود ندارد و هم رییس قوه قضاییه اکنون دیگری است و هم سخنگو شخصی دیگر، او نوشت:

«مجلس جای بحث‌های منطقی و عقلایی و مودبانه است و  به نظر نمی‌رسد استفاده از کلمات و واژه‌هایی چون خبیث، پلید، کثیف و روباه و فریاد مرگ بر این کشور و مرگ بر آن کشور یا این شخص و آن شخص – به رغم خصومت با یک کشور یا یک شخص – در شان مجلس و نمایندگان موافق و مخالف باشد و به عبارت عامیانه مجلس جای با پنبه سر بریدن است.»

نقد حقوقی او اما تنها به سبب لحن و شیوه  مجلس هشتم نیست و معتقد است «اصل ورود مجلس به موضوع بسیار تخصصی چگونگی روابط سیاسی با کشورها مورد تردید جدی و در واقع نوعی مداخله در کار قوه مجریه و وزارت امور خارجه است.»

ضمن این که «تصور این که دولت انگلستان، تافته‌ای جدابافته از بقیه مغرب زمین و به ویژه اتحادیه اروپاست خطایی است فاحش که در دنیای امروز موضوعیت ندارد و در سیاست‌های جهانی دهه‌های پیشین ریشه دارد.» سخنگوی اسبق قوه قضاییه یادآور شده که بازی سیاست را باید در صفحه شطرنج انجام داد و شبیه دانستن آن به رینگ بوکس و مشت‌زنی، به سود دشمن است.

نکته جالب این که در ابتدا تصریح می‌کند که می‌توانسته به سکوت و مماشات بگذارد و سری را که درد نمی‌کند دستمال نبندد از واکنش او می‌توان دریافت کرد که اتفاقا این سر درد می‌کند و حداقل وظیفه‌ این که «بی توجه به جو فضای غالب باید درباره وقایع اتفاقیه نظر داد.»

نقد فقهی

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی که بیش از هر مرجع تقلید دیگری، تصویر او از سیمای جمهوری اسلامی دیده می‌شود نیز تصریح کردند: گاهی کارهایی فراتر از قوانین از سوی بعضی از جوانان عزیز احساساتی انجام می‌گیرد که بهانه مهمی به دست دشمن ماجراجو می‌دهد و هزینه‌های زیادی باید برای آن بپردازیم. مانند همین حادثه اشغال سفارت خانه» واژه‌ای که به کار برده‌اند نیز از تصدیق و تایید حکایت نمی‌کند و گفته‌اند: اشغال و نه تسخیر یا تعابیری چون «خشم مقدس». آنان که به اروپا سفر می‌کنند و نمایندگانی را می‌فرستند می‌دانند که تعطیلی سفارت چه مشکلات و تضییقاتی در دریافت روادید ایجاد می‌کند و می‌دانند که لندن، تنها درباره ملکه الیزابت دوم نیست. پایتخت مالی اروپا و یکی از مهم‌ترین کانون‌های فرهنگی در دنیای غرب نیز هست و مذاهب و شخصیت‌های گوناگون دنیا به آن سامان می‌روند و حالا در غیاب سفارت مادر باید درد سر و مرارت مراجعه به مکان‌های دیگر را تحمل کرد.

مواضع متفاوت

نوع واکنش و حمله به سفارت انگلستان نیز از سه پاره شدن اردوگاه اصول‌گرایان حکایت می‌کند. محافظه‌کاران سنتی یا سکوت کردند یا اقدام مجلس در کاهش روابط را کافی دانستند و در مواردی چون موضع سخنگوی اسبق قوه قضاییه نقد جدی وارد دانستند. اصول‌گرایان دولتی، این اقدام را در راستای تضعیف وزارت خارجه ارزیابی کردند و طبعا نمی‌توانستند حمایت کنند. روزنامه دولت به چشم یک خبر و بدون تیتر درشت به آن پرداخت و کوشید دولت آقای احمدی‌نژاد را از این قضیه مبرا نشان دهد. نواصول‌گرایان برآنند که خود را بیش از دیگر اصول‌گرایان برآنند که خود را بیش از دیگر اصول‌‌گرایان برانند که خود بیش از دیگر اصول‌گرایان اهل منطق و مدارا و گفت‌وگو معرفی کنند. رادیکال‌ها هم چندان دست افشانی نکردند. در این میان بیشترین چراغانی‌ها را روزنامه منتسب به طیف آقای قالیباف انجام دادند تا اتهامات قبلی که درباره قطع درختان در باغ قلهک مطرح کرده بودند در عمل پی‌گیری شده باشد.

با این حال واقعیت این است که بعید است که شهرداری تهران نیز بتواند به غلظت گذشته شکایت خود و طلب خسارت بابت قطع درختان در باغ قلهک را دنبال کند چرا که آنان را نیز چه بسا به واکنش متقابل مطالبه جبران خسارات وارده براساس کنوانسیون وین وا دارد.

تکرار‌ناپذیر

از همان ابتدا روشن بود که مقایسه واقعه هشتم آذر 90 بار 13 آبان 58 قیاس مع‌الفارق است. چرا که در تعبیر فلسفی نیز در یک رود دو بار نمی‌توان شنا کرد و یک واقعه خاص در زمانی دیگر با همان مشخصات قابل تکرار نیست و اگر هم باشد مصداق گفته‌ای از هگل است که مرتبه دوم وجوه متفاوتی دارد. در سال 58، اشغال‌کنندگان خواست مشخصی داشتند: استرداد شاه این بار اما خواست مشخصی مطرح نشد. درست است که در واکنش به تحریم بانک مرکزی ایران بود اما رسما اعلام نشد که خواست آنان لغو تحریم است یا نه. در سال 58، ایران، نه رییس‌جمهور داشت نه مجلس رییس‌جمهور دو ماه بعد انتخاب و مجلس 9 ماه بعد تشکیل شد. حال آن که این بار هم رییس‌جمهور مستقر است و هم مجلس اتفاقا اشغال‌کنندگان بیش از هر نیروی سیاسی دیگر لحن و ادبیات رییس‌جمهور اصول‌گرا را می‌ستایند و هر بار که او به سازمان ملل می‌رود هلهله می‌کنند. مجلس هم تنها دو روز قبل‌تر مصوبه‌ای گذارنده بود که به موجب آن روابط سیاسی و اقتصادی دو کشور باید کاهش می‌یافت اما ظاهرا در اندیشه صفر و صد کاهش می‌یافت اما ظاهرا در اندیشه صفر و صد کاهش رابطه معنی ندارد. یا رابطه داریم یا نداریم. یا صفر است یا صد. یا سیاه یا سفید و جایی برای اعداد و رنگ‌های بینابین نیست. مهم‌ترین تقاوت اما این است که اشغال سفارت آمریکا در تهران در سال 58 را چه درست بدانیم و چه با توجه به تبعات آن نادرست بخوانیم با استقبال همه گروه‌های سیاسی روبه‌رو شد و مردم همه مردم نیز هر شب در مقابل آن تجمع می‌کردند و حمایت خود را ابراز می‌داشتند.

شاید یگانه تشکل سیاسی که در آن زمان بیانیه‌ای در حمایت صادر نکرد، نهضت آزادی بود و بقیه حتی جبهه ملی حمایت کردند. گروه‌های چپ و مارکسیستی که جای خود داشتند تازه نهضت آزادی نیز این گونه توجیه کرد که با توجه به این که دبیر کل آن رییس دولت موقت و عضو ارشد آن وزیر امور خارجه بوده نمی‌توانسته‌اند حمایت کنند و در مقام دولت باید به حل مشکل کمک می‌کردند و بعدتر هم که استعفا کردند. برای این که عمق حمایت‌های مردمی و روشن‌فکری از اشغال سفارت آمریکا در سال 58 را دریابیم اشاره به بیانیه کانون نویسندگان ایران کفایت می‌کند که در هیچ یک از مقاطع دیگر با گفتمان رسمی جمهوری اسلامی هم سویی نشان نداد. این بیانیه این گونه آغاز می‌شود: «دانشجویان عزیز! جای بسی شادمانی است که جوهر اصلی انقلاب ایران یعنی مبارزه بی‌امان با آمپریالیسم جهانی به ویژه امپریالیسم آمریکا یک بار دیگر به همت شما فرزندان رشید ملت در دستور روز قرار گرفت.

اقدام شما در لحظه‌ای که امپریالیسم آمریکا شاه فراری را در دامان خود پناه داده است نشان داده که دانشگاه، هم چنان سنگر مبارزه در راه آزادی و استقلال میهن عزیز است و پرچم جهاد ضد امپریالیستی را قهرمانانه به دوش می‌کشد.» دیل این بیانیه امضای این پنج نفر دیده می‌شود: «احمد شاملو، غلام حسین ساعدی، باقر پرهام، اسماعیل خویی و محسن یلفانی». اقدامی با حمایت همه جریان‌های فکری و سیاسی با هر ایدئولوژی و گرایش را چگونه می‌توان با حرکتی مقایسه کرد که خود سازمان‌دهندگان نیز اظهار پشیمانی و ندامت می‌کنند؟ 32 سال پس از واقعه سفارت آمریکا اما رهبران آن حرکت ولو به زندان افتاده باشند اظهار پشیمانی نمی‌کنند.

سال پیش محسن میردامادی از درون زندان پیغام داد که از ماجرای 13 آبان 58 نادم نیست. معصومه ابتکار نیز ماه پیش تصریح کرد: «به شخصه کسی را که از حرکت خود در سال 58 به این مفهوم که آن حرکت را اشتباه بداند و امروز پشیمان شده باشد نمی‌شناسم». عباس عبدی نیز برداشت «باری روزن» از گروگان‌های آمرکایی را از دیدار او با پاریس مردود دانست و گفت: توضیح دادم ما به صورت ��خصی از شما کینه نداشتیم و موضوع مربوط به اعلام مخالفت با یک سری سیاست‌ها بود و هرگز عذرخواهی در کار نبود.

غرامت

آن گونه که روزنامه انگلیسی دیلی تلکراف نوشته است دولت انگستان به دنبال دریافت غرامت یک میلیون پوندی است که با توجه به نرخ‌های کنونی پوند در بازار ارز ایران سر به دو میلیارد تومان می‌زند این روزنامه مدعی شده در داخل ساختمان سفارت، وسایل یا از بین رفته‌اند یا به شدت آسیب دیده‌اند و یکی از این آثار آسیب دیده، نقاشی ملکه ویکتوریاست که «خرج هایتر» کشیده بود و 20 هزار پوند ارزش داشته است. این روزنامه انگلیسی هم چنین ادعا کرده است که دو نقاشی دیگر (تولیپس و ایریس که سدریک موریس کشیده بود و 20 هزار پوند ارزش داشته) نیز مفقود شده‌اند پیش‌تر ایران به سفارتخانه‌های عربستان سعودی و دانمارک در تهران که مورد حمله قرار گرفته بودند غرامت پرداخته و خود نیز از دولت انگلستان بابت اشغال سفارت ایران در لندن در اردیبهشت سال 59 که به قتل دو تن از دیپلمات‌های ایرانی انجامید و خسارت‌های بسیاری به بار آورد صد هزار پوند غرامت گرفته.

در این واقعه نیز ایران دو راه دارد: یا از پرداخت غرامت طفره رود در حالی که به نظر نمی‌رسد هیچ راه حقوقی برای توجیه دخالت نکردن نیزوی انتظامی برای مقابله و جلوگیری از ورود مهاجمان وجود داشته باشد ضمن این که تجدید رابطه را به تاخیر می‌اندازد و راه دوم این که بپردازد و در این صورت هزینه رفتار یک عده از بودجه عمومی پرداخته شده است. پرداخت غرامت به منزله قبول تقصیر نیز هست.

با این همه برخی از کارشناسان از این که در میان فردی نفوذی پیدا نشده تا شکم دیپلماتی را بدرد و هزینه این اتفاق را صد چندان سازد خرسندند زیرا احتمال داشت اشخاصی که با اصل نظام مشکل دارند درصدد سو‌ءاستفاده از این فرصت برآیند و روابط ایران و غرب را به چنان ورطه‌ای بیندازند که حالا حالاها عادی نشود. رد حملات هیجانی و احساسی به سفارتخانه‌ها احتمال این که در آن میانه یکی کشته شود و خونی بریزند نیز هست.

کما این که درباره واقعه حمله به سفارت روسیه و قتل گریبایدوف در 183 سال پیش برخی دست انگلیسی‌ها را در کار می‌بینند و امید داشتند روابط ایران و روس در پی این واقعه چنان به سردی بگراید که حتی تزار را به صرافت حمله‌ای دیگر بیندازد اما بخت با شاه قاجار یار بود چرا که گریبایدوف از روشن فکران نارضی روس بود و او را روانه تهران کرده بودند تا از حکومت دور شده باشد و در واقع خیلی هم از قتل این نمایشنامه‌نویس و روشن‌فکر ناراضی ناخرسند نشدند و احساس کردند مزاحمی داخلی به دست دیگری دفع شده است.

با پافشاری الکساندر گریبایدوف، دو زن گرجی ارمنی که مسلمان شده بودند و در خانه آصف‌الدوله وزیر وقت امور خارجه به سر می‌بردند به هیات روسی تحویل شدند. مردم ایران که از قرار داد ترکمانچای به شدت احساس  سرخوردگی می‌کردند از این اتفاق به خشم آمدند و با فتوای مجتهدی به نام میرزا مسیح در سی ام ژانویه 1829 به سفارت روسیه حمله کردند و هر که در محل بود قطعه قطعه و کشته شد و تنها مالتسوف دبیر اول سفارت جان سالم به در برد. جنازه مثله شده خود گریبایدوف نیز شناسایی و به تفلیس فرستاده شد و  در همان شهر او را به خاک سپردند.

جامعه ایران از یک طرف احساس می‌کرد که از روس‌ها به خاطر تحقیر‌های ناشی از تحمیل قرار داد ترکمانچای انتقام گرفته است و از سوی دیگر این اظطراب نیز به جای دولت و ملت افتاد که نکند جنگ دیگری درگیرد. فتح‌علی شاه قاجار، خسرو میرزا فرزند عباس میرزا چهره خوش نام و در عین حال امضا‌کننده قرار داد ترکمانچای را همراه با نامه عذرخواهی روانه دربار تزار نیکلای اول کرد و کاسه و کوزه‌ها را بر سر میرزا مسیح شکستند و او را به عتبات عالیات تبعید کردند. گریبایدوفت پنچ سال قبل از این واقعه نمایشنامه‌ای نوشته بود با عنوان فغان از زیرکی که مهم‌ترین اثر ادبی او به حساب می‌آید و به نظر می‌رسد خود او نیز بهای آنچه را که زیرکی ویژه‌ای می‌پنداشت پرداخت.

محظورات و تلاش‌ها

این اتفاق نیروی انتظامی و دستگاه قضایی را نیز در محظور قرار داد و از این رو خبر بازداشت 12 نفر به اتهام ورود به اقامت‌گاه کارکنان سفارت انگلستان در باغ قهلک نه چندان جدی گرفته شد و نه کسی پی‌گیر احکام صادره احتمالی درباره کسانی است که هنوز شاید آزاد نشده باشند.

دستگاه دیپلماسی ایران نیز البته بیکار ننشست. علی‌اکبر صالحی ابتدا ابراز تاسف کرد و پس از آن کوشید این حادثه بر حضور جمهوری اسلامی در کنفرانس بن – 2 تاثیر نگذارد. کنفرانسی با شرکت همسایگان افغانستان در درباره افغانستان و در غیاب پاکستان که در اعتراض به حملات اخیر نیروهای ناتو که به مرگ 26 تن از نیروهای نظامی این کشور و اعتراض افکار عمومی این کشور انجامید.

تلاش یا نگرانی دیگر این بود که دیگر کشورهای مشترک‌المنافع نیز حمله به سفارت انگلستان در تهران را حمله به خود ارزیابی کنند و خصوصا کاندا و استرالیا که به صورت فرمانداری کل و با تصویر ملکه الیزابت اداره می‌شوند اقدام به تعطیل سفارتخانه‌های خود در تهران کنند اما چنین نکردند و نروژ هم سفارتخانه خود را پس از 24 ساعت بازگشود. این کشور اروپایی البته عضو مجموعه مشترک‌المنافع نیست و تنها به بهانه بیم امنیت آن تصمیم را گرفته بود.

باری، نه تنها این ماجرا به 4 هزار و 444 روز نکشید که 444 روز گروگان‌های آمریکایی نیز تکرار نشد و کل قضیه به 444 دقیقه (7 ساعت و 24 دقیقه) نرسید و شبانگاهان هر دو محل را ترک گفته بودند.

نام:
ایمیل:
نظر: