صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۰۹ تير ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۲  ، 
شناسه خبر : ۲۶۷۶۵۳

کاظم‌ غریب‌آبادی / مهدی علی‌آبادی 
1- پیشگفتار
«جهانی شدن» به عنوان پارادایم اصلی در دوران کنونی، همۀ شئون زندگی بشر را دستخوش تغییر و تحول خواهد کرد؛ درهم تنیدگی اقتصادهای جهان و تسلط سازمانها غیر ملی بر آنها و شتاب فزایندۀ تحولات، راه را برای فعالیت شبکه‌های فراملی در همۀ عرصه‌ها هموار کرده است. اقتصاد جهانی زمینه‌ساز پیدایش اشکال جدیدی از سازمانهای اجتماعی و مراجع سیاسی فراملی و سازوکارهایی شده است که رفته رفته جایگزین ساختار و نظم کنونی جهان خواهد شد.
امروزه دیگر هویت انسانها تحت تأثیر یک جامعه و یک ساختار اجتماعی ثابت قرار ندارد، بلکه از یک هویت اجتماعی در عرصۀ بین‌المللی متأثر می‌شود؛ واقعیتی که به لحاظ نظری و عملی سبب بازنگری در ساختارها و مفاهیمی شده است که بر حوزه و دامنۀ صلاحیت نهادها و واحدهای سنتی، تأثیر جدی داشته است. فشردۀ سخن اینکه بسیاری از نویسندگان، ویژگیهای اصلی عصر جهانی شدن را در مفاهیمی چون ظهور دهکدۀ الکترونیک جهانی، انقلاب اطلاعاتی، فشردگی زمان و مکان، گسترش جهان آگاهی، پایان جغرافیا و عصر سیبرنتیک خلاصه کرده‌اند.
سرعت و شدت این تحولات فزاینده در عصر حاضر چهره‌ای دیگر برای دنیای امروز ترسیم می‌کند. اصول اساسی نظام بین‌الملل مورد چون و چرا قرار گرفته و ارتباطات بین‌المللی دولت ـ محور به چالش کشیده شده است و رقیبانی جدی در عرصۀ بین‌المللی برای نظام مبتنی بر ارتباطات میان دولتها پدیدار شده‌اند که هر روز دامنۀ نفوذ خود را گسترش می‌دهند. برخی از نویسندگان از ظهور روابط «فراملی» در برابر مفهوم قدیمی «روابط بین‌المللی» سخن گفته‌اند. جامعۀ مدنی جهانی بعنوان شبکه‌ای از سازمانهایی که اهداف و آرمانهایشان مرز نمی‌شناسد، از مظاهر اصلی روابط فراملی است.
این عوامل، نقشها و کارویژه‌های دولت و حاکمیت را متحول ساخته است. پس از فروپاشی نظام دوقطبی و تلاش ایالات متحده برای ایجاد «نظم جهانی نو» هم‌اکنون با شتاب گرفتن روندی که از آن به «جهانی شدن» یاد می‌شود، عرصۀ روابط بین‌الملل و به تبع آن سیاست خارجی دولتها در حال دگرگونی است.

2- نگرش مفهومی به جهانی شدن

جهانی شدن به یکی از مفاهیمی تبدیل شده است که حجم عظیمی از مصادیق را دربرمی‌گیرد، به گونه‌ای که تقریباً همۀ کسانی که در پی تحلیل تحولات کیفی جهان هستند، از آن استفاده می‌کنند و بسیاری در مقام تبیین فرایندهای جدید اجتماعی، آن را به کار می‌گیرند، گرچه هنوز بر سر ابعاد متفاوت این فرایندها چه در سطح تعریف و چه در سطح عوامل و پیامدهای آن توافقی حاصل نشده است.1

کوتکوویچ و کلنر اصطلاح جهانی شدن را برای توصیف روندی به کار می‌برند که در آن، اقتصاد جهانی، نیروهای سیاسی و فرهنگی به سرعت کرۀ زمین را زیر نفوذ قرار می‌دهند و به خلق یک بازار تازۀ جهانی، سازمانهای سیاسی فراملی و فرهنگ جهانی تازه دست می‌زنند. به نظر اینان دورنمای جهانی شدن، گسترش بازار جهانی سرمایه‌داری، زوال دولت ملی، گردش پرشتابتر کالاها، انسانها، اطلاعات و قالبهای فرهنگی است.2

در تعریف دیگر از این پدیده چنین آمده است: جهانی شدن به معنای شکوفایی جوامع مدنی،‌ عامل کاهش موانع در راه تجارت آزاد و تعمیق وابستگی متقابل است. بنا به گفتۀ فوکویاما، فرآیندی بنیادی در کار است تا الگوی تکاملی مشترکی برای کل جوامع انسانی دیکته کند. بطور فشرده، جهانی شدن چیزی شبیه تاریخ جهانی بشر در راستای دستیابی به لیبرال دموکراسی است.3

از دیدگاه روزنا، جهانی شدن پدیده‌ای است که در ورای مرزهای ملی گسترش یافته و افراد، گروهها، نهادها و سازمانها را به انجام رفتارهای مشابه یا شرکت در فرایندها، سازمانها یا نظامهای فراگیر و منسجم وامی‌دارد.4

در تعریفی دیگر از جهانی شدن، چنین آمده است: گسترش روابط و پیوندهای گوناگون میان دولتها و جوامعی که نظام جهانی نو را شکل می‌دهند؛ فرآیندهایی که بر پایۀ آنها،‌ رخدادها، تصمیمها و فعالیتها در یک بخش از جهان می‌تواند پیامدهای مهمی برای افراد و جوامع در بخشهای دیگری از جهان داشته باشد.5

به عقیدۀ روزنا، افزایش تعاریف گوناگون و بی‌قاعده از جهانی شدن و آمادگی برای به کار بردن مجموعه‌ای از عنوان‌های ظاهراً مشابه، بیش از آنکه بازتاب سردرگمی برخاسته از نادانی باشد، نشانگر آغاز مرحله‌ای از تغییر وضعیت ژرف هستی‌‌شناسانه و تلاش خستگی‌ناپذیر برای یافتن راههای تازۀ فهم پدیده‌های ناشناخته است.

اندیشمندانی مانند مانوئل کاستلز، آنتونی گیدنز، مایکل مان، جان را گی می‌پذیرند که جهانی شدن «نیروی محرک اصلی در پشت تغییرات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی سریعی است که در حال شکل دادن مجدد به جوامع مدرن و نظم جهانی هستند.»6

در واقع، جهانی شدن را می‌توان «برد جهانی یافتن عرصه‌های گوناگون زندگی» تلقی کرد. به سخن دیگر، می‌توان گفت جهانی شدن عبارت است از گسترش فزاینده و به هم پیوستۀ موضوعات، فرصتهای گزینش، الگوهای رقیب و اقدامهای گوناگون در مقیاس جهانی.7

3- جهانی شدن: پروسه یا پروژه؟

ابهام در فهم و تعریف جهانی شدن، بیشترین نمود را در این مسأله دارد که آیا ماهیت جهانی شدن چیزی ساختگی و طراحی شده توسط دارندگان ابزارهای نیرومند اقتصادی و ارتباطی است یا روندی است که متولی خاصی ندارد و به گونۀ گریزناپذیر خود را بر همۀ جوامع تحمیل می‌کند.

واژۀ جهانی شدن دربردارندۀ نیروی برانگیزندۀ چشمگیری است. برخی کسان، از آن به عنوان روندی سودمند که کلید توسعۀ اقتصادی آینده است و نیز روندی گریزناپذیر یاد می‌کنند. دیگران با دیدی دشمنانه همراه با واهمه بدان می‌نگرند و عقیده دارند که این پدیده نابرابری ملتها را ا����������زایش خواهد داد، اشتغال و استانداردهای زندگی را تهدید می‌کند و مانع پیشرفتهای اجتماعی می‌شود.8

3-1- جهانی شدن به عنوان یک فرآیند تعمیمی:

از این منظر، جهانی شدن فرآیندی است که در اثر توسعۀ تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات الکترونیک موجب فشردگی و تراکم جهان و تقویت خودآگاهی جمعی در میان انسانها می‌شود.

بر این پایه، جهانی شدن امری برآمده از تاریخ، پدیده‌ای ریشه‌دار و فراگردی گسترده و همه‌جانبه در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است که مرزهای ملی را درمی‌نوردد و به عنوان واقعیتی در حال تکوین و تکامل همچون رودی خروشان، پرشتاب می‌گذرد و زمان و مکان را می‌فشرد و به هم نزدیک می‌کند.9

از این دیدگاه، پدیدۀ جهانی شدن نشان می‌دهد که روند دگرگونیهای کنونی، دنبالۀ تحولات کلان تاریخ بشری است. تحول انقلاب کشاورزی به انقلاب صنعتی و سپس به انقلاب اطلاعاتی، گسترده‌تر از آن است که بتوان آنرا دستاورد یک گروه خاص قلمداد کرد. از این دیدگاه، روند جهانی شدن مسیر خود را طی می‌کند و ارزشهای خود را بر همۀ جوامع تحمیل می‌کند؛ یک پروژه نیست، بلکه روندی خودجوش و مطابق با مقتضیات زمانه است، ولی جهان غرب از آن رو که ارزشهایش اقبال عام در جهان یافته است و نیز به پشتوانۀ ابزارهای نیرومندی که هم‌اکنون در اختیار دارد، بهتر از دیگران می‌تواند از فرصتهای ایجاد شده بهره گیرد و در خلال این روند، نقش راهبردی و اساسی را به خود اختصاص دهد.

3-2- جهانی شدن به عنوان یک پروژۀ تحمیلی

از این منظر، جهانی شدن یک طرح مهندسی اجتماعی در سطح کلان سیستمی است که ایدئولوژی غربی را تحمیل می‌کند و با تکیه بر بنیادهای نئولیبرالیستی و سرمایه‌داری، در صدد فراگیر کردن شیوۀ زندگی آمریکایی و غربی کردن انسانها و ترویج فرهنگ مصرف و اصالت سرمایه است. پیروان این نگرش، جهانی شدن را مقوله‌ای ارادی و در کنترل عده‌ای خاص می‌دانند. به زعم آنان، این اراده در حال حاضر در اختیار جهان سرمایه‌داری است. می‌توان گفت که از این دیدگاه، جهانی شدن مرحلۀ تازه‌ای از امپریالیسم است که در آغاز به صورت همبستگی ظاهر شده و اخیراً خود را در چهرۀ جهانی شدن نمایانده است.

شون هیلی، به عنوان یکی از مخالفان جهانی شدن، آن را پروژه‌ای تحمیلی می‌داند و عقیده دارد که تنها حوزه‌های بخصوصی جهانی شده است. به گفتۀ وی، در خلال دهۀ 90 نه تنها ثروت جهانی نشده است، بلکه در دست عده‌ای خاص متمرکز گردیده است. تکنولوژی با آنکه بسیار تواناتر از گذشته است، جهانی نشده است. به گفتۀ هیلی، حتی رشد اقتصادی که پایه و اساس برتری تاریخی سرمایه‌داری است، جهانی نشده است.10

هیلی می‌نویسد: آنچه جهانی شده، بسیار مشخص و اغلب زیانبخش و خطرناک به حال کلیت بشریت است. سرمایۀ پولی جهانی شده است؛ هم اکنون سرمایه‌ می‌تواند به هر جا که می‌خواهد جریان یابد و طبیعی است که سرمایه‌ به ‌جایی خواهد رفت که سود بیشتری به بار آورد؛ سود است که اصالت دارد، نه فایده‌رسانی به بشریت.11

4- رهیافتهای گوناگون نسبت به جهانی شدن

4-1- رهیافت رئالیستها به جهانی شدن و نظریۀ محوریت قدرت و تداوم دولت ـ ملت:

کنث والتز که با ارائه نظریۀ نوواقعگرایی، نظریۀ موازنۀ قدرت را در قالب ساختارگرایی بازسازی کرده است12، اصول فکری واقعگرایان را در سه اصل زیر خلاصه می‌کند:

ـ اصل دولت محوری: دولت مهمترین بازیگر در میدان سیاست بین‌الملل است.

ـ اصل عقلانیت: رفتار بازیگران در سیاست بین‌الملل از عقلانیت خاصی ناشی می‌شود که هدفش تأمین منافع ملی بر پایۀ قدرت است.

ـ اصل قدرت: دولتها در جستجوی قدرتند تا در آغاز رفتار دیگران را به میل خود تغییر دهند و همچنین منابع لازم را برای ایجاد تغییر به دست آورند.

در واقع، به گفتۀ مورگنتا، سیاست بین‌الملل مانند همۀ انواع سیاستها، مبارزه برای قدرت است و منافع ملی بر حسب آن تعیی می‌شود.13

در رابطه با نظم جهانی و قواعد بین‌المللی، نظریه‌پردازانی چون مورگنتا، جرج کنان، جرج شوازنبرگ و ای.اچ.کار، مدعی شده‌اند که در صحنۀ بین‌المللی دولتها صرفاً در پی منافع ملی خود هستند؛ پس تنها نظم و قاعده‌ای که در عرصۀ روابط بین‌الملل وجود دارد، نظم و قواعد سیاسی است و سیاست هم چیزی جز کشمکش بر سر قدرت نیست.14

از منظر واقعگرایان، جهانی شدن ترکیب سیاست جهانی را تعدیل نمی‌کند، بلکه با افزایش رابطۀ اقتصاد و جامعه ممکن است وابستگی زیادی بین آن دو حکمفرما شود.15 کنث والتز، جهانی شدن را روندی در چارچوب وابستگی متقابل می‌داند و هزینۀ نپیوستن به قافلۀ جهانی را بسیار سنگین برآورد می‌کند و معتقد است که جهانی شدن مقوله‌ای است مربوط به آیندۀ نسبتاً دور، نه فردای نزدیک.16

در واقع، از منظر واقعگرایان، جهانی شدن فرایندی نیست که بتواند گسستی تاریخی ایجاد کند. منطق روابط بین‌الملل، منطق قدرت است و شرایط دموکراتیک در صحنۀ بین‌المللی معنایی ندارد و جهانی شدن قادر به ایجاد دگرگونی در چنین منطقی نیست؛ چرا که دولتهای نیرومند هرگز حاضر به پذیرش شرایط دموکراتیک در عرصۀ بین‌المللی نخواهند بود.17

رئالیستها، جهانی شدن را تحولی جدی که ساختار نظام بین‌الملل را دگرگون کند نمی‌دانند و با اینکه به ورود بازیگران دیگری غیر از دولتها به عرصۀ بین‌الملل اذعان دارند، ولی هنوز دولتها را عمده‌ترین بازیگران بین‌المللی و سیاست را بر جهانی شدن اقتصاد چیره می‌دانند.

4-2- رهیافت لیبرالها به جهانی شدن و نظریۀ پایان تاریخ:

در قاموس سیاسی، لیبرالیسم فلسفه‌ای است مبتنی بر اعتقاد به اصل آزادی. این مکتب فکری همپای نظام سرمایه‌داری در پی فراهم ساختن سازوکارهای جهانشمول برای ایده‌های خود است و خود را یگانه نظام فکری به آزمون گذاشته شده و موفق در تاریخ بشری می‌داند.18

از منظر لیبرالها، جهانی شدن پایان دستاورد گذار بلندمدت سیاست جهانی است. برخی از فردگرایان یا لیبرالها، پایان جنگ سرد را به عنوان پیروزی آزادی و رسیدن تاریخ به واپسین مرحلۀ خود که آزادی نهایی بشریت است، جشن گرفتند.

فرانسیس فوکویاما، بعنوان یکی از مهمترین نظریه‌پردازان این نحله، معتقد است که پایان سدۀ بیستم با پیروزی کوبندۀ لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی همراه بوده است. این پیروزی برای او جنبۀ تمام و کمال دارد. به کلام خود او: آنچه می‌بینیم نه تنها پایان جنگ سرد و گذر از دورۀ خاصی از تاریخ پس از جنگ، بلکه پایان تاریخ است؛ یعنی نقطۀ پایانی سیر تکاملی ایدئولوژیک بشر و جهانگیر شدن دموکراسی لیبرال به عنوان شکل نهایی حکومت بشری.19

فوکویاما، دموکراسی را دلخواه‌ترین شکل حکومت می‌داند که روز به روز پذیرش و مشروعیت بیشتری در سطح جهان پیدا می‌کند. وی بر این عقیده است که گسترش اصول اقتصادی لیبرالیسم در جهان، لیبرالیسم سیاسی را نیز که در دموکراسی متبلور است به دنبال خواهد داشت و می‌گوید انسان، نیازمند آرزو، عقل و آزرم است و این سه در دموکراسی لیبرال برآورده می‌شود. از دید فوکویاما، در میان دولتها نیز پیکار برای شناسایی وجود دارد و جهانی که متشکل از دموکراسی‌های لیبرال باشد، انگیزۀ کمتری برای جنگ خواهد داشت.20

این نگرش سبب حرکتهای محسوس در سراسر جهان در جهت پذیرش اقتصاد آزاد، ورود به بازار جهانی سرمایه‌داری ـ مشخصا سازمان تجارت جهانی ـ اوج‌گیری جنبشهای دموکراتیک و گسترش روزافزون الگوهای غربی در فرهنگ جوامع گوناگون شده است.

4-3- رهیافت مارکسیستی به جهانی شدن و نظریۀ نظام جهانی:

از نظر مارکسیستهای رادیکال، جهانی شدن چهرۀ جدید استعمار است. این پدیده مرزهای ملی را کمرنگ کرده و سرمایه‌داری در این میان بزرگترین برنده بوده است.

سیوانادان، بنیانگذار و سردبیر مجلۀ Race and Class می‌نویسد: «اگر امپریالیسم آخرین مرحلۀ سرمایه‌داری باشد، جهانگرایی آخرین مرحلۀ امپریالیسم است.»21

روی هم رفته، در نگرش مارکسیستی، به بحث جهانی شدن از زاویۀ اقتصادی نگریسته می‌شود و محتوای جهانی شدن را گسترش جهانی نظام اقتصادی سرمایه‌داری معرفی می‌کنند. به سخن دیگر، جهانی شدن، پوششی لیبرالیستی است بر مفاهیمی چون امپریالیسم، استعمار نو و... .22 از دیدگاه مارکسیستهای رادیکال، اطلاعات جای پشتوانۀ طلا را گرفته است، ولی استعمار همچنان ادامه دارد.23

نظریۀ نظام جهانی بعنوان یکی از مکاتب مارکسیستی به الگوهای اقتصاد جهانی توجه می‌کند. جان بایلیس و استیو اسمیت در کتابی با عنوان جهانی شدن سیاست بین‌الملل، به ا��ن دیدگاه ��ر��اخته و می‌نویسند: نظریه‌پردازان نظام جهانی معتقدند که جهانی شدن پدیده‌ای ساختگی است و پدیده تازه‌ای نیست. آنان جهانی شدن را واپسین مرحله در توسعۀ سرمایه‌داری بین‌المللی می‌دانند.24

از دید امانوئل والرشتاین نیز، اساس جهانی شدن مبتنی بر گسترش سرمایه‌داری در جهان و سیطرۀ آن بر اقتصاد جهانی است. وی معتقد است که سرمایه‌داری یک سامان اقتصادی است، نه سیاسی و از این رو دارای نفوذ بنیادی و جهانی است. سرمایه‌داری توانسته است در دورترین نقاط جهان رخنه کند، در حالی که دولتهای سرمایه‌داری هرگز نتوانسته‌اند چنین نقاطی را یکسره تحت چیرگی سیاسی خود درآورند.25

4-4- رهیافت رفتارگرایان به جهانی شدن:

به نظر رفتارگرایان، تحت تأثیر جهانی شدن، نظم وستفالیایی روابط بین‌الملل به هم ریخته و یک نظم فراوستفالیایی جایگزین آن گشته است. در این نظم جدید، دولتها و جوامع به گونۀ فزاینده به هم وابسته شده‌اند و کمتر می‌توانند به مدیریت امور داخلی و خارجی خود بی‌توسل به همکاری بین‌المللی بپردازند. در این فضا، نهادهای بین‌المللی و رژیمهایی که رفتارها را قاعده‌مند می‌سازند و همچنین شبکه‌های غیر رسمی مدیریت این جهان به هم وابسته، افزایش می‌یابند.

طیفی از بازیگران جدید بین‌المللی از شرکتهای چندملیتی گرفته تا سازمانهای غیر دولتی، گروههای فشار بین‌المللی، افراد و گروههای شهروندی برای شرکت در مدیریت جهان پدیدار می‌شوند. نظم جهانی بیشتر حالت چندمرکزی یعنی چهرۀ نظامی غیر متمرکز و متکثر به خود می‌گیرد.26

5- متغیرهای محیطی اثرگذار بر سیاست خارجی و تحول آنها در عصر جهانی شدن

5-1- ساختار نظام بین‌الملل و تحول آن در آغاز سدۀ بیست و یکم:

ساختار نظام بین‌الملل، گذشته از اینکه براساس معیارهای مادی یا اجتماعی تعریف شود، همچنان نقش بسزایی در تعیین روابط کشورها دارد.27 ساختار نظام بین‌الملل، محدودیتها و نیز امکاناتی برای سیاست‌گذاری به وجود می‌آورد.28 در واقع بیشتر نظریه‌پردازان سنت‌گرا و علم‌گرای روابط بین‌الملل بر این فرض بوده‌اند که سیاست خارجی عبارت است از یک رشته پاسخ به چالشها و فرصتهای خارجی.29

کاپلان معتقد است که بسته با ساختار نظام بین‌الملل، دولتها رفتارهای گوناگونی از خود نشان می‌دهند.30 دگرگونی نظام بین‌الملل، نقشها، اهداف و شیوه‌های عمل دولتها را به همراه خود تغییر می‌دهد. نظام بین‌الملل شرایطی را تحمیل می‌کند که بویژه کشورهای کوچک نمی‌توانند از چارچوب آن پا فراتر نهند.31

پایان نظام بین‌الملل مبتنی بر جنگ سرد که با فروپاشی شوروی (سابق) در 1990 همراه شد، سرآغاز گفتمان جدیدی دربارۀ ماهیت روابط بین‌الملل در دوران تازۀ زندگی بشر شد.32

در میان نظرات گوناگونی که دربارۀ پایان جنگ سرد ارائه شده است می‌توان سه نظریه را شناسایی کرد:

ـ نخستین نظریه، قائل به پیروزی غرب و آغاز شدن مرحلۀ تازه‌ای از روابط بین‌المللی بر پایۀ پیروزی تقریباً مطلق غرب است. این فکر از فوکویاما است.

ـ نظریۀ دوم، ‌معتقد است که چیزی در جهان عوض نشده است و درک تحولات بین‌المللی همچون گذشته با شناخت مفاهیم ثابت و پایدار میسر است. در این گرایش، رئالیستها که درک روابط بین‌المللی را اساساً بر پایۀ قدرت و آنهم تبلور یافته در دولت ـ ملت می‌بینند، معتقدند که دوران پیش و پس از جنگ را با مفهوم کلیدی قدرت دولت ـ ملت می‌توان شناخت و چندان تغییری از نظر مفهومی روی نداده است.

ـ نظریۀ سوم، همان نظریۀ «جهانی شدن» است که همراه با دیگر کارکردهای سیاسی و فرهنگی، در پی آن است که ابزار فکری و مفهومی خاصی برای شناخت دنیای پس از جنگ سرد عرضه کند.

در این خصوص، ویژگیهای وضع جهان در سطح کلان بین‌المللی را می‌توان به شرح زیر مورد توجه قرار داد:

ـ پایان گرفتن برخوردهای ایدئولوژیک:

مبارزۀ جهانی برای خواسته‌ها و انگیزه‌هایی که براساس آن دو بلوک شرق و غرب با ایدئولوژیهای متفاوت پدیدار شدند، امروزه از میان رفته است. آن خواسته‌های تاریخی که بلوک کمونیستی را شکل داده بود، در مهمترین مراکز جهانی رنگ باخته است. در واقع، ایدئولوژی کمونیستی که برای چندین دهه ادعای رهایی بشر را داشت، دیگر متولی پایداری ندارد. بسیاری از مردمان و دولتمردان، درست یا نادرست، از خود می‌پرسند آیا نظامی بهتر از لیبرالیسم و دموکراسی غربی در افق دید انسان وجود دارد؟33 از درون این پرسش اساسی بود که فوکویاما دیدگاه خود را مبتنی بر پایان تاریخ عرضه و استدلال کرد که: «دموکراسی لیبرال ممکن است نقطۀ پایان تکامل ایدئولوژیک بشریت و آخرین شکل حکومت باشد.»34

فوکویاما می‌گوید بی‌گمان برخوردها در جهان سوم ادامه خواهد داشت، لیکن درگیری جهانی نه تنها در اروپا، بلکه در جهان پایان یافته است. دقیقاً در جهان غیر اروپایی بویژه در چین و روسیه است که دگرگونیهای چشمگیر روی داده است. جنگ عقاید رو به پایان است.35

اما به سر رسیدن عمر کمونیسم و شکست نظام شوروی (سابق) و پیروزی لیبرالیسم غربی به معنای پایان هر گونه آرمانگرایی نیست. ایدئولوژی اسلامی که حتی در خود آمریکا و اروپا نیز ریشه دوانده است و خاستگاههای اصلی آن به نظام جهانی لیبرال نپیوسته‌اند و مبانی آن را نپذیرفته‌اند، چالش بزرگی در برابر راه لیبرالیسم غربی پدید آورده است.

ـ عمده شدن اقتصاد:

در نظم جدیدی که بویژه پس از فروپاشی شوروی (سابق) شکل گرفته است، اقتصاد به عمده‌ترین و مهمترین مؤلفۀ نظام بین‌الملل تبدیل شده است و بلوک‌بندی‌های تازه‌ای نیز درون این سیستم شکل گرفته یا در حال شکل‌گیری است که بیش از آنکه ماهیت سیاسی یا نظامی داشته باشد، دارای ماهیت اقتصادی است. اقتصاد و چگونگی تعاملات اقتصادی وجه بارزتری دارد و دولتها تمایل و اقبال بیشتری نسبت به همکاریها و همگراییهای اقتصادی نشان می‌دهند تا سیاسی و امنیتی.

پس از فروپاشی شوروی (سابق)، سه بلوک بزرگ در جهان پدیدار شد، یکی در آسیای جنوب شرقی، یکی در آمریکا و دیگری در اروپا، نکتۀ قابل توجه این است که ماهیت هر سه بلوک اقتصادی است و اساساً جنبۀ سیاسی یا ایدئولوژیک ندارد.

ـ تک‌بُعدی شدن جهان:

خصوصیت دیگر وضع جهان، جهانی شدن لیبرالیسم است که از آن به یک بعُدی شدن جهان یاد می‌کنند. یک بعدی شدن نظام بین‌الملل و جهانی شدن لیبرالیسم به مفهوم سراسری شدن نظام تولیدی اقتصادی غربی با یکپارچگی جهان است که فوکویاما آنرا «پایان تاریخ» نام نهاده و مدعی است که براساس آن در سراسر جهان اتفاق نظر قابل توجهی پیرامون دموکراسی لیبرال به عنوان بهترین نظام حکومتی به وجود آمده است.36

البته نمی‌توان دیدگاه فوکویاما و استدلال وی را یکسره پذیرفت؛ اما با شکست مهمترین ایدئولوژی رقیب، موانع جدی بر سر راه پذیرش نظری لیبرالیسم غربی در جهان و در کشورهای غربی نسبتاً از میان رفته است.37

ـ پدید آمدن هویتهای منطقه‌ای:

با فروپاشی شوروی (سابق) و پایان جنگ سرد میان دوقطب معارض که محدودیتهای فراوانی در مورد همکاریهای منطقه‌ای فراهم کرده‌ بودند، شرایط و زمینه‌های مساعدی برای تشکیل نظامهای تابع بین‌الملل فراهم شده است و روند تازه‌ای فراروی واحدهای منطقه‌ای قرار گرفته که منجر به دگرگونی تعامل کشورها و نظامهای تابع منطقه‌ای شده است.38

مصداق بارز این امر را می‌توان در اروپا یافت. اروپا اکنون به مرحلۀ تازه‌ای از اتحاد داخلی گام نهاده و مرزهای کشورها از میان برداشته شده است. با وجود مشکلات و تعارضات بسیاری که بویژه از جانب گرایشهای ناسیونالیستی متوجه این ساختار سیاسی ـ اقتصادی است،‌ رؤیای اروپای واحد به گونۀ چشمگیر در حال تحقق یافتن است.

یکی از نکات قابل توجه در شکل‌گیری هویتهای منطقه‌ای، اقتصادی بودن آنها است. فریدمن به درستی متذکر می‌شود که: «ماهیت جنگ سرد در تقسیم بود، در حالی که ماهیت جهانی شدن در همکاری است.»39

5-2- نقش و جایگاه بازیگران بین‌المللی در عصر جهانی شدن:

ـ دولت ـ ملتها در عصر جهانی شدن:

حامیان جهانی شدن اغلب ادعا می‌کنند که روند جهانی شدن، حاکمیت دولت ـ ملتها را تهدید می‌کند و آن را به سوی نظامی مبتنی بر فرسایش تدریجی حاکمیت دولتها در سیاست بین‌الملل رهنمون خواهد شد. نیروهای گو��اگ��نی که از جهانی شدن ناشی می‌شوند، از راههای معینی بر حاکمیت دولت ـ ملتها اثر می‌گذارند. دیوید هلد، این نیروها را به چهار مجموعه گسترده تقسیم می‌کند. با توجه به این تقسیم‌بندی، مهمترین خطری که متوجه حاکمیت دولتها است از اقتصاد جهانی ناشی می‌شود: نقش مسلط شرکتهای چندملیتی و بازارهای سرمایۀ جهانی. عامل دیگر که حاکمیت دولتها را به مبارزه می‌طلبد، سازمانهای فراملی چون بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، سازمان تجارت جهانی، سازمان ملل و... هستند، در کنار دو نیروی دیگر یعنی حقوق بین‌الملل و قدرتهای مسلط.40

بدین سان نتیجه گرفته می‌شود که جهانی شدن دو پیامد گسترده برای حاکمیت دارد؛ نخست اینکه، فعالیتهای سیاسی،‌ اجتماعی و اقتصادی گستره‌ای جهانی می‌یابد و موجب برهم خوردن معیارهای حاکمیت داخلی و برابری حقوق دولتها در سطح خارجی می‌شود؛ دیگر اینکه، جهانی شدن از حیث نظم‌دهی دوباره به زمان و مکان، سرزمینی بودن روابط بین‌الملل سنتی را از هم می‌گسلد.

افزایش ساختارهای اقتدار و گسیختگی پیوندهای نظم و سرزمینی بودن، مشروعیت و اعمال قدرت، همه حاکی از آنست که باید از نو دربارۀ حاکمیت دولتها ب�� عنوان اصلی‌ترین بازیگران در عرصه روابط بین‌المللی، اندیشه کرد؛ هرچند نمی‌توان به صراحت اظهار داشت که دولت قربانی انفعالی جهانی شدن است، چرا که می‌تواند شریکی فعال در این فرایند باشد.41

ـ نهادها و سازمانهای بین‌المللی در عصر جهانی شدن:

امروزه، نهادهای بین‌المللی در کنار تعاملات دولتها در جهت همکاری نقش مهمی بازی می‌کنند. نهادها و سازمانهای بین‌المللی برای بسیج تلاشهای مشترک تشکیل می‌شوند تا مسائلی را که در سطح دولتهای خاص با آن مواجه هستند، مورد بررسی قرار دهند. آنها در تقویت و تشویق همکاری بین‌المللی از رهگذر هماهنگ کردن سیاستهای دولتهای عضو و اقدام جمعی، وظیفۀ عمده‌ای به عهده دارند.42

پس از جنگ سرد، نقش و جایگاه سازمانهای بین‌المللی پیوسته تقویت شده است و از زیر منگنۀ دو ابرقدرت بیرون رفته و توانسته است نقش فعالتری در تحولات بین‌المللی به عهده گیرد.

با افزایش اهمیت اقتصاد در عصر حاضر، سازمانهای بین‌المللی نقش بسیار بزرگی در عرصۀ تعاملات بین‌المللی یافته‌اند. سازمان تجارت جهانی از نهادهای نو پدید پس از جنگ سرد است که رفته رفته نقش تعیین‌کننده‌ای در رفتار سیاسی و اقتصادی بازیگران بین‌المللی بر عهده گرفته است. امروزه این نهاد بزرگ که ماهیت اصلی آن اقتصادی است، همۀ کشورهای جهان را به تکاپوی جدی در جهت همگام شدن با تحولات اقتصادی جهان واداشته است.

سازمان تجارت جهانی که امروزه به نماد جهانی شدن تبدیل شده است، به یقین اصلی‌ترین هدفش برقراری اصول تجارت آزاد در عرصۀ تجارت بین‌المللی و ادغام بیشتر اقتصادهای ملی در اقتصاد جهانی است.

ـ سازمانهای غیر دولتی بین‌المللی در عصر جهانی شدن:

سازمانهای غیر دولتی بیشتر بر مبنای مشارکت اختیاری شهروندان و به منظور ارتقای ارزشهای انسانی در خارج از ساختار دولت تشکیل شده‌اند. این سازمانها در حوزه‌های مهمی چون حقوق بشر، صلح، محیط زیست و... که در آنها تضاد منافع ملی، دستیابی به اجماع را در میان دولت ـ ملتها دشوار می‌سازد، فعالیتهای چشمگیری داشته‌اند. سازمانهای غیر دولتی بین‌المللی به موضوعاتی که به گونۀ مناسب از سوی دولتها با آنها برخورد نشده است، توجه بین‌المللی نشان داده‌اند.43

جهانی شدن با آنکه از اقتدار حاکمیت دولت ـ ملتها کاسته است، گستره و فضای عملیاتی خاصی برای بازیگران جدید غیر دولتی در سطح بین‌الملل فراهم آورده است. به گونه‌ای که دولتها ناگزیر از پذیرش آنها به عنوان بازیگران مؤثر در عرصه روابط بین‌الملل شده‌اند و دیگر به‌هیچ‌وجه قادر به نادیده انگاشتن آنها در فرایند سیاست‌گذاریها و دیپلماسی خود نیستند. رشد سازمانهای غیر دولتی اثرگذار باعث شده است که حتی دولتها برای پیشبرد سیاست خارجی خود به آنها روی آورند.

ـ شرکتهای چندملیتی در عصر جهانی شدن:

شرکتهای چندملیتی از جمله طلایه‌داران جهانی شدن اقتصاد هستند که پیش از آنکه کسی از جهانی شدن سخن به میان آورد، این شرکتها مرزهای ملی را درنوردیدند و حاکمیت ملی کشورها را با چالشهای جدی روبه‌رو ساختند. پیامدهای سیاسی و اقتصادی ناشی از سلطۀ این شرکتها در عرصۀ سیاست و اقتصاد جهانی بر پیچیدگی روابط بین‌الملل افزوده و وابستگی میان دولتها و کشورها را سخت افزایش داده است.

این شرکتها با توجه به امکانات گسترده، سرمایۀ بسیار هنگفت و نیز تولیدات انبوهشان، نیازمند بازارهایی با گستره جهانی هستند. همین مسأله باعث توجه این شرکتها به سرمایه‌گذاری در کشورهای مختلف جهان برای بالا بردن قدرت خرید و ایجاد بازارهای عظیم مصرف شده است.

امروزه به علت گستردگی روزافزون حوزۀ فعالیت این شرکتها در سطح جهان و افزایش رقابت میان آنها، سیاستهای ملی هیچ کشوری تأمین‌کنندۀ کامل خواسته‌های هیچ شرکتی نیست. آنچه برای این شرکتها مهم است، یکسان شدن مقررات و سیاستهای اقتصادی در همۀ کشورهای صنعتی است.

در هر صورت شواهد نشان می‌دهد که رشد و توسعۀ سرمایه‌داری جهان همپای رشد و توسعۀ شرکتهای چندملیتی است؛ به همین دلیل می‌توان ادعا کرد که جهانی شدن اقتصاد، آنهم از نوع سرمایه‌داری، یک روی سکه‌ایست که روی دیگرش، شرکتهای چندمیلتی هستند.44

6- متغیرهای داخلی مؤثر بر سیاست خارجی و تحول آنها در عصر جهانی شدن

6-1- جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک و تحول مفهوم آن در عصر جهانی شدن:

سیاست خارجی به عنوان یک متغیر وابسته تا اندازۀ زیادی متأثر از محدودیتهای ژئوپلیتیک است.

منافع ملی واقع‌بینانه در ارتباط با ظرفیت اقدام دولتها تعریف می‌شود و یکی از اساسی‌ترین عوامل در تعیین توان ملی، ژئوپلیتیک است.45 ژئوپلیتیک رهیافتی در سیاست خارجی است که در پی توضیح و پیش‌بینی رفتار سیاسی و ظرفیتهای نظامی با توجه به محیط فیزیکی است.46

در عصر اطلاعات و جهانی شدن که ارتباطات، زمان و مکان را سخت فشرده کرده است، دیدگاه ژئوپلیتیک انتقادی مطرح شده است. در این رویکرد، به جای تمرکز بر شناسایی تأثیر عوامل جغرافیایی بر سیاست خارجی که در گذشته مورد توجه نظریه‌پردازان در رشتۀ جغرافیا بود، به نقش دولتمردان و کارشناسان امور سیاسی و برداشتهایی که آنان از جهان سیاسی دارند و اینکه این بینش چگونه بر تفسیرشان از مکانها و مناطق گوناگون اثر می‌گذارد، می‌پردازد.47

محیط بازی بین‌المللی دگرگون شده است. این محیط پیشتر بر ساختارهای جغرافیایی استوار بود و نیروهای ژئوپلیتیکی به آن شکل می‌دادند. تحول در دانش ارتباطات، این محیط را دگرگون کرده و مفهوم فضا با توجه به تحولی که در سرعت انتقال دانش، اطلاعات و تصویر به وجود آمده، دگرگون شده است.48

6-2- ساختار سیاسی دولت و جایگاه آن در عصر جهانی شدن:

تصمیماتی که در همۀ سطوح تشکیلات سیاسی خارجی گرفته می‌شود، متأثر از ساختار نظام سیاسی کشورهاست.49 معمولاً در بررسی ساختار نظام سیاسی دولتها بعنوان یکی از مؤلفه‌های داخلی شکل‌دهندۀ سیاست خارجی، به نوع نظام سیاسی، میزان مشارکت نهادهای غیر دولتی در سیاست خارجی، ساختار بروکراتیک دولت و کارایی یا ناکارایی آن، میزان مشارکت مردمی، گروههای ذی‌نفوذ و... اشاره می‌شود.

جهانی شدن با کمرنگ کردن حاکمیتهای ملی و کاهش دادن نقش دولت و تبدیل آن از سیستمی مداخله‌کننده به پشتیبان یا دولت حداکثر به دولت حداقل، موجب تحولات عمیقی در این زمینه شده است.50

دامنۀ مشارکت مردمان در تصمیم‌گیریهای سیاست خارجی، متناسب با اعتقاد و احترام عملی رهبران به حقوق مردم شکل می‌گیرد. در کشورهای دموکراتیک، به علت شکل‌گیری و تکامل تدریجی احزاب به عنوان حلقۀ پیوند ملت و حکومت، زمینه مشارکت غیر مستقیم شهروندان در سیاست خارجی فراهم است؛ در حالی که در کشورهای اقتدارگرا، نقش شهروندان حالت نمادین و تشریفاتی یافته یا یکسره در عمل نادیده انگاشته می‌شود.51 در عصر حاضر که نگرش جوامع، فراملی شده و با تکنولوژیهای پیشرفتۀ ارتباطی که همۀ جوامع را به هم مرتبط ساخته است، دولتهای که در صدد نادیده گرفتن این حقیقت هستند، مشروعیت خود را از دست می‌دهند و حکومت روز به روز از شهروندان فاصله می‌گیرد.52

یکی از مهمترین پیامدهای جهانی شدن، تقویت نهادهای مدنی در درون دولت ـ ملتها است. امروزه دولتها چه بخواهند و چه نخواهند این نهادها با بهره‌گیری از قدرتی که در عصر انفجار اطلاعات به دست آورده‌اند، خود را به دولتها تحمیل می‌کنند. برای رویارویی با این مشکلات، دولتی با قدرت تطبیق‌پذیری بالا لازم است. یک دولت متورم به درد قرن بیست �� یکم نمی‌خورد.

یکی دیگر از مسائلی که ساختار سیاسی دولتها را در سطح جهان سخت تحت تأثیر قرار داده است، جهانی شدن اناره‌های دموکراتیک است. در عصر جهانی شدن دموکراسی بالاترین بار ارزشی را پیدا کرده است.53

حاکمیت مطلق دولتها در داخل و خارج از مرزها با چالش جدی روبرو شده است. ساختار سیاسی مطلوب، ساختار حداقل با قدرت بالا است و دموکراسی و نقش مشارکتی مردم در روند تصمیم‌سازی و پشتیبانی از تصمیمات، پذیرشی گسترده در جهان یافته است و به تبع این تحولات در عرصۀ سیاست خارجی و دیپلماسی، دولتهای حداکثر، غیر مردمی و متورم، قدرت تحرک چندانی در صحنۀ جهانی نخواهند داشت و معادلات جامانده یا کنار گذاشته خواهند شد.

6-3- افراد و تحول کیفی جایگاه آنان در عصر جهانی شدن:

یکی از مؤلفه‌های سیاست خارجی که برجسته شده است، نقش افراد و نخبگان خارج از سیستم حکومتی و دیپلماسی رسمی، مانند روزنامه‌نگاران، رهبران احزاب، رهبران گروههای اپوزیسیون، نویسندگان،‌ استادان دانشگاهها و... در روند سیاست خارجی کشورها است.

حوزۀ کارکرد و قدرت تحرک افراد و نخبگان خاج از سیستم حکومتی رسمی به گونه‌ای چشمگیر افزایش یافته است و به خاطر دور بودن از قدرت و آلودگی‌های ناشی از آن، حتی با اقبال بیشتری از جانب افکار عمومی روبه‌رو هستند. بی‌گمان، جهانی شدن و یکی از بارزترین وجوه آن یعنی انقلاب اطلاعاتی، فضای سیاسی برای افراد را گسترش داده و عرصه‌های تازه‌ای به روی آنان گشوده است که تا به حال بسته بوده است.

امروزه تحلیلگران سیاسی حرفه‌ای در بسیاری از کشورهای جهان نقشی مهم و اساسی بازی می‌کنند. هزاران نفر در نهادها و سازمانهای غیر دولتی، در دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی، در رسانه‌های همگانی و نشریات تخصصی برای بررسی و طبقه‌بندی اطلاعات و نقد و ارزیابی سیاستهای اجرایی از جمله دیپلماسی و سیاست خارجی کار می‌کنند به گونه‌ای که نهادهای رسمی تصمیم‌گیر به‌هیچ‌وجه قادر به نادیده انگاشتن آنان نیستند.54

البته امروزه از دو جهت نقش افراد و نخبگان رسمی و حکومتی در این زمینه دچار محدودیت شده است، یکی اینکه با گسترش ایدۀ نظم سیستمی و روند توسعۀ سیاسی، نظام اجتماعی فراتر از ایده‌های شخصی عمل می‌کند و روند و محتوای دیپلماسی در حوزۀ تفکر و استدلال است و تحزب و دانش، آنها را مدیریت می‌کند: بدین‌سان نقش افراد و ویژگیهای شخصیتی آنان در فرایند تصمیم‌گیریها و جهت‌دهی کلی تقلیل می‌یابد و به جای فرد، بیشتر سیستم و قواعد تنظیم‌کنندۀ سیستم مطرح است.

عامل دیگر، از میان رفتن سلطۀ انحصاری نخبگان حاکم بر اطلاعات و رسانه‌ها به علت گسترش رسانه‌های همگانی و تنوع منابع اطلاع‌رسانی است که عملاً دولتها کنترل چندانی بر آن ندارند.55

6-4- نهادهای مدنی و جایگاه آنها در عصر جهانی شدن:

یکی دیگر از جنبه‌های جهانی شدن، قدرت‌یابی نهادهای فروملی و فراملی است و به همان اندازه که دامنۀ نفوذ دولت کوچکتر می‌شود، دامنۀ فعالیت و نفوذ نهادهای مدنی ملی و جهانی گسترش می‌یابد.56

پدیدار شدن بازیگران تازه و سرشت کثرت‌گرای صحنۀ بین‌الملل به گونۀ تازه‌ای از نهادها نیازمند است که بتواند در عرصۀ سیاست خارجی و روابط بین‌الملل، در کنار دولتها فضا را برای همکاری و تعاملات عمیقتر فراهم کند. از سوی دیگر، دولتها خود در واگذاری بسیاری از فعالیتهای دیپلماتیک به گروههای غیر دولتی پیشقدم شده‌اند. با توجه به کثرت نیروهای دخیل در سیاست خارجی و گسترش روزافزون میان ـ ملتی در سراسر جهان، در شرایط تازه ایجاد شده، حکومتها ناگزیرند برای اثرگذاری بر دیگر کشورها و شکل‌دهی به ساختارها و تأثیر بر فرایندهای بین‌المللی بیش از پیش به نهادهای غیر حکومتی بها دهند و به همکاری و تعامل با نیروهای جامعۀ مدنی روی آورند. در این زمینه، دیپلماسی غیر دولتی یکی از راهبردهای تازه در عرصۀ سیاست خارجی است که بر نهادها و سازمانهای غیر دولتی و مدنی در زمینۀ سیاست خارجی و دیپلماسی استوار است. تکیه بر دیپلماسی غیر دولتی موجب می‌شود که اولاً، به سیاست خارجی از منظر صرفاً دیپلماتیک نگریسته نشود، بلکه به جنبه‌های اقتصادی، فرهنگی و حتی اجتماعی در روابط میان دولتها نیز توجه شود و در این رهگذر بازیگران غیر دولتی در تحکیم مناسبات دوجانبه و چندجانبه اثرگذار باشند؛ ثانیاً، از نگرش امنیتی صرف به مسائل سیاست خارجی پرهیز شود.57

6-5- افکار عمومی در عصر جهانی شدن:

افکار عمومی، امروزه به صورت یکی از مهمترین عوامل مؤثر در روند تصمیم‌گیری و اتخاذ استراتژی از سوی دولتمردان درآمده است. با توجه به گسترش وسایل ارتباط جمعی و باز شدن فضای سیاسی و اینکه اطلاعات فراوانی در دسترس عموم قرار می‌گیرد، افکار عمومی در عرصۀ سیاست داخلی کشورها و به تبع آن در عرصۀ جهانی و بین‌المللی نقش ملموس‌تری بازی می‌کند و به‌هیچ‌وجه امکان نادیده انگاشتن این عنصر مهم در عرصۀ تحولات داخلی و بین‌المللی وجود ندارد.

امروزه پدیدۀ افکار عمومی مرزهای ملی را پشت سر گذاشته و جنبۀ بین‌المللی و جهانی به خود گرفته است و به آن حد از انسجام و عینیت رسیده است که خود به عنوان یک بازیگر یا نیروی سیاسی مطرح می‌شود.58

بارزترین وجه مشخصۀ جهانی شدن را انقلاب اطلاعات و گسترش فزایندۀ ارتباطات می‌دانند که حتی پدیده‌ای چون اینترنت به صورت یکی از نمادهای فرایند جهانی شدن درآمده است. این مسأله موجب ایجاد محیطی کاملاً جدید برای شکل‌گیری افکار عمومی جهانی و تحول نقش و جایگاه آن در عرصۀ سیاست خارجی و دیپلماسی شده است.

امروزه در پرتو حجم عظیم اطلاعاتی که پیوسته در اختیار همگان قرار می‌گیرد، مفهوم دیپلماسی پنهان جایگاه خود را یکسره از دست داده است. دیپلماسی آشکار در عرصۀ روابط بین‌المللی جای ویژه‌ای یافته است و تعاملات دیپلماتیک میان کشورها و تصمیماتی که در زمینه سیاست خارجی گرفته می‌شود پیوسته در معرض افکار عمومی قرار می‌گیرد و واکنشی که افکار عمومی به این سیاستها نشان می‌دهد، بسیار حائز اهمیت است.59

7- جمعبندی

جهانی شدن از لحاظ ماهوی نه پروژه‌ای از پیش طراحی شده است و نه پروسه‌ای افسار گسیخته، بلکه پدیده‌ای است که هرچند به دلایلی در حال حاضر غرب بهره‌های بیشتری از آن می‌برد، ولی عرصۀ بازیگری در آن به روی همگان باز است و هر بازیگری که بتواند در این بازی مشارکت کند و ابزارهای لازم را برای بهره‌برداری در اختیار گیرد،‌ می‌تواند از منافع آن بهره‌مند شود. بر این اساس، جهانی شدن پدیده‌ای است که هم فرصت ایجاد می‌کند و هم خطراتی به دنبال دارد؛ باید به گونۀ سنجیده از خطرات آن کاست و از فرصتهایی که فراهم می‌آورد بهره‌مند شد. جهانی شدن اینک فراروی بشریت است و پاسخی در خور می‌طلبد.

جهانی شدن، چالشها و تعارضاتی به همراه دارد و می‌تواند باعث تحول مفاهیم و تغییر مصادیق در روابط بین‌الملل شود. مسائلی چون مرزهای جدید حاکمیت، تغییر میزان اثرگذاری بازیگران گوناگون بین‌المللی چون سازمانهای سیاسی بین‌المللی، نهادهای اقتصادی بین‌المللی، سازمانهای غیر دولتی، نهادهای فراملی، نهادهای مدنی، افکار عمومی و... و دگرگونیهایی که بطور کلی محیط بین‌المللی و ساختارهای سیاسی از این رهگذر پذیرفته‌اند، فضایی یکسره متفاوت از گذشته در عرصۀ سیاست خارجی و روابط بین‌الملل ترسیم می‌کند.

سیاست خارجی و دیپلماسی دولتها به علت کارویژه‌هایش و ارتباط نزدیکی که با صحنۀ جهانی دارد، خواه ناخواه از تحولات و دگرگونیها در گسترۀ جهانی، سخت اثر می‌پذیرد. امروزه مفاهیم تازه‌ای در زمینۀ سیاست خارجی مطرح است و موضوعاتی چون دیپلماسی آشکار، دیپلماسی افکار عمومی، دیپلماسی حقوق بشر، دیپلماسی از راه دور و دیپلماسی غیر دولتی در حال تبدیل شدن به آموزه‌های اساسی در عرصۀ سیاست خارجی و دیپلماسی است.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
حوریه خدایی
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۰۵ - ۱۳۹۸/۰۵/۲۳
بدلیل عدم ارائه منابع این مقاله با تمام اینکه ارزشمند است قابل استفاده نمی باشد.
نام:
ایمیل:
نظر: